رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

  • پاسخ 318
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع


  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • فیلم سکسی دختر و پسر خوابیدن کیر پسره راست میکنه و دختره براش ساک میزنه بعد هم به صورت دمر و داگی سکس میکنن . تایم: 09:30 - حجم: 36 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • فیلم سکسی پسره اول با دختر عشق بازی میکنه بعد لنگ در هوا و داگی استایل سکس میکنن . تایم: 09:50 - حجم: 37 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • مرد متاهل × اقوام × داستان سکسی × داستان اقوام × سکس اقوام × داستان مرد متاهل × سکس مرد متاهل × آمپول زدن دردناک به دخترخاله خانومم سلام امیرعلی هستم ۳۹ ساله از یکی از خراسان. من قدم ۱۸۵ هست و یه مدت شنا کار میکردم و هیکلم تقریبا خوبه و به خاطر نوع کارم همیشه مرتب هستم و خیلی به خودم میرسم و به تمیزی خیلی اهمیت میدم و زیاد پول ادکلن میدم . میخوام داستان آمپول زدن به دخترخاله خانومم به اسم مهدیه رو براتون تعریف کنم. من کارمند هستم و چند سال پیش دوره تزریقات و پانسمان رو دیده بودم. این مهدیه دخترخاله خانومم حدود ۴۲ ساله و چند ساله که از شوهرش جدا شده و با دخترش خونه خاله ی خانومم زندگی میکنه. مهدیه یه دختره به شدت سفید و با بدن تو پر و مخصوصا ساق پاها و کون گوشتی داره. یه چند باری هم دیدم پاهاش اصلا مو نداره البته کلا خانواده ی خانومم بدنشون خیلی کم مو هست. ولی این مهدیه خانومم هر روز حمام میره جوری که بهش میگن مرغابی پس که همش حمام میره. من اوایل ازدواج خونه خاله خانومم بودیم و رابطه ما با خاله خانومم خیلی صمیمی تر از بقیه فامیل اونا هست. و این مهدیه بعد از طلاق از لحاظ روحی خیلی خراب بود و همش خونه ما بود و با من خیلی راحت تر شده بود و فهمیده بودم دلش میخواد و گاهی خودش رو به من می‌مالید و منم یه کم دستمو به کونش میزدم. خلاصه این مهدیه خانومم یه روز از استخر که میاد کمرش درد ميگيره و جوری بوده که مجبور میشه بره دکتر و دکتر براش آمپول متوکاربامول مینویسه . خلاصه این مهدیه خانومم از آمپول به شدت میترسه و نمیزنه. من هم خانومم به خاطر یه ماموریت رفته بود تهران و من تنها بودم و رفته بودم حمام وقتی از حمام اومدم دیدم مهدیه به گوشی من زنگ زده و وقتی جواب ندادم پیام داده که کار داره با من و حتما تماس بگيرم باهاش. منم بعد از این که خودمو خشک کردمو کارامو کردم زنگ زدم بهش . جواب که داد گفت امیر آقا ( تو فامیل بهم میگن امیر ) میشه برام یه کاری بکنید منم گفتم بفرما اختیار دارید گفت رفتم دکتر برام آمپول نوشته و میترسم بزنم چون متوکاربامول هم هست و شنیدم خیلی درد داره. ( کسایی که زدن میدونن متوکاربامول آمپول روغنی و ۱۰ سی سی هست و باید به هر دو طرف کون زده بشه و به شدت دردناکه ) مامان همون خاله خانومم گفت شما خوب میزنید میشه برام‌ تزریق کنید . اصلا باورم نمیشد که اینو بکنه و یه لحظه فک‌کردم دارم خواب میبینم و ساکت شدم که دوباره گفت آقا امیر چی شد میشه بزنید که گفتم اگه شما میخواید چشم . چشم که گفتم یه لحظه کون لخت مهدیه جلوی چشم اومد و کیرم یه تکون اساسي خورد. گفتم‌ کی . گفت من از حمام اومدم موهامو خشک کنم خبر میدم که گفتم چشم . یه نیم ساعت که گذشت زنگ زد گفت میشه بياين. منم طبق معمول به خودم رسیدم و ادکلن زده رفتم . نمیدونید چه جوری خودمو رسوندم . فک کنم ۱۰۰ میرفتم با ماشین. وقتی رسیدم زنگ زدم گفت الان ميام که دیدم با خاله خانومم اومد و خاله گفت چون مهمون دارن و الکل هم نيست بیاد خونه ما بزنم براش. کلی حال کردم و سوار ماشین که شد تازه دیدم وای یه مانتوی کوتاه مشکی داره و یه ساپورت مشکی و نصف ساق پاهاش پیدا و بدون جوراب و با کفش پاشنه بلند. کیرم داشت منفجر می شد و تعجب کردم هم اومد جلو و هم اینکه جوراب نداشت چون هميشه جوراب نازک شیشه ای بدون کف پاش می کرد راه که افتادم گفت اول بریم داروخانه پد الکلی بگیرم و بعدش بریم یه مغازه که من جوراب بگيرم منم گفتم چشم رفتم داروخانه و من رفتم پد الکلی گرفتم و بعدش رفتیم یه مغازه . رفت تو و بعد از چند دقیقه اومد و گفت بریم . راه که افتادم دیدم داره کفششو در میاره تا جوراب پاش کنه . نمیدونید چه صحنه ای بود. پاهای سفید و بی مو و گوشتی و داشت جوراب می‌پوشید. رسیدیم خونه و رفتیم تو . رفت که توی خونه گفتم شما بشین من الان ميام . رفتم دمه در و کفشاشو بو کردم نمیدونید چه بویی داشت اصلا بوی بدی نداشت و بوی خیلی خوبی میداد . رفتم تو و اول یه آبمیوه آوردم با هم خوردیم و بعدش گفت آقا امیر زودتر برام بزنید که دارم از ترس میمیرم. بهش گفتم بره روی تخت دراز بکشه و آماده بشه مانتوشو زد بالا و ساپورتشو یه کم داد پایین و منم داشتم آمپول و حاضر میکردم که گفت چرا دو تا هست گفتم ۱۰ سی سی هست و باید به هر طرف ۵ سی سی بزنم نگاش کردم دیدم از ترس دستشو گذاشت روی کونش. بهش گفتم بیشتر لخت کنید که هر کاری کرد پایین نمی‌ موند و آخر ساپورت و تا پایین کونش کشید پایین. یهو دیدم یه کون سفید و بی مو و گوشتی جلوی منه . کیرم داشت میترکید آمپول رو حاضر که کردم رفتم کنارش و گفتم آماده هستین گفت امیر جان یواش بزن خیلی میترسم و گفتن خیلی درد داره ( نمیدونم از ترس گفت امیرجان یا چیزه دیگه ای بود ) خلاصه بهش گفتم باشه و گفتم آروم باش و شل کن تا کمتر درد بگیره گفت باشه. کونش رو الکل زدمو و آمپول اول رو وارد کرد و اون دستمو گذاشتم روی اون لمبر کونش تا زدم گفت آخ درد داره منم همش میگفتم‌ شل کن و ریلکس ولی واقعا درد داشت . انگشتای پاهاشو همش تکون میداد و به هم می‌مالید و این کارش منو خیلی شهوتی می‌کرد مخصوصا این که با اون جورابا سکسی تر شده بود. آمپول خیلی درد داشت و منم آروم تزریق می کردم تا بیشتر طول بکشه. خیلی ای ای می‌کرد تا بهش گفتم شل کن که تمام شد و آمپول و از کونش آروم کشیدم بیرون و گفت اوف مردم از درد. بهش گفتم یه کم آروم باش تا بعدی رو بزنم که باز ترسید گفت نه توروخدا . گفتم نمیشه و بهش گفتم ریلکس باش و کونش و الکل زدم و آمپول بعدی رو یه کم با شدت فرو کردم یه آه بلند گفت و شروع کرد باز با پاهاش بازی کردن و انگشتای پاهاشو همش خم می‌کرد. واقعا داشت درد زیادی می‌کشید که امپول تمام شد و کشیدم بیرون. بعدش بهش گفتم همون طور دراز کشیده باشه تا یه کم ماساژ بدم که دردش کم بشه . من من کنان گفت باشه و منم کونش و جای آمپول رو می‌مالیدم و اون می گفت یواش جاش خیلی درد می کنه. از بس کونش سفید بود جای امپولا قرمز شده بود. بعد که خواست بلند بشه نگاه کردم دیدم از بس درد داشته تمام ملحفه رو چنگ زده و جمع کرده. بهش گفتم درد داشت گفت خیلی درد داشت ولی خیلی خوب زدی بهم. می‌خواست شلوارشو بکشه بالا که دیدم یه شیاف هم تو پلاستیک دارو ها هست . گفتم‌ شیاف هم داری گفت آره ولی نمیخوام بزارم گفتم چرا گفت نمیخوام درد داره. گفتم از آمپول که بیشتر نیست بخواب خودم برات میزارم . با خجالت گفت آخه… ولی چیزی نگفت و گفت باشه فقط جون من آروم وارد باسنم کن چون درد داره. گفتم‌ چشم دراز که کشید بهش گفتم یه کم کج بشه و یکی از پاهاشو یه کم به بغل کج کردم و رفتم کنارش و شیاف و از پوشش در آوردم یه ذره از بقیه شیافا کلفت تر بود و قرمز رنگ. دستمو گزاشتم روی کونش و لای کونش و باز کردم وای نمیدونید چه سوراخ کون تنگ و تمیزی داشت یه کم سرمو خم کردم کنار کونش بوی تمیزی میداد . گفتم‌ شل کن تا درد نگيره گفت باشه فقط چیزی نیست یه کم بمالی که راحت تر بره فهمیدم اونم خیلی حشری شده گفتم نه نیست ولی بزار یه کم تف زدم به انگشتم و با اون دستم لای کونش رو باز کردمو مالیدم به سوراخش یه یهو گفت اوف منم معطل نکردمو و شیاف یهو جا کردم تو کونش یه آخی گفت و پاشو آورد بالا که منم همون جوری نگه داشتم و گفتم تمام. پاشد و شلوارشو کشید بالا و تشکر کرد و منم رسوندمش خونه تو راه بهش گفتم هر کاری داشتی در خدمتم اونم گفت چشم و این شد شروع کردن مهدیه که بار بعدی از فوتجاپ و کون دادنش میگم. ببخشید اگه خراب نوشتم. نوشته: امیرعلی
    • دوست دختر × تصادف × داستان سکسی × داستان دوست دختر × سکس دوست دختر × مقصر بود منم کردمش سلام به همگی دوستان konbaz. این ماجرا حدودا 2 ماه پیش برای من اتفاق افتاد و چون قبلا با سایت کونباز آشنا بودم و معمولا یسری داستان هاش رو میخونم تصمیم گرفتم تا این ماجرا رو براتون بنویسم. من پژمان هستم 38 سالمه و مجردم. قدم 176 وزنم 72 و اگر تعریف نباشه خوشتیپ و خوش استایل هستم. یک جورایی برای خودم کار و فعالیت دارم و در حوزه فناوری اطلاعات هم مشغول به کار هستم. اگر این توضیحات رو دادم بخاطر اینکه یک تصوری براتون ایجاد بشه. خیلی شهوتی و عاشق سکسم و با توجه به موقعیت و شرایطی که دارم این امکان همیشه برام وجود داشته. عاشق سکس فانتزی هستم، اینکه سکس در یک شرایط خاص ایجاد بشه. مثلا با همکار (تجربش رو داشتم) یا مثلا مخ زدن در یک مرکز خرید(تجربش رو داشتم) یا مثلا مراجعه کاری و مخ زدن یک نفر در اونجا (تجربش رو داشتم). اما بریم سراغ این ماجرایی که میخوام براتون بنویسم. حدود ساعت های 4 بعدازظهر بود که داشتم برمیگشتم سمت خونه(غرب تهران هستم) شیخ فضل الله رو به سمت جنوب داشتم میرفتم و پل ستارخان رو رد کردم که ناگهان قفل شد و من ترمز کردم. همیشه عادت دارم اینجور مواقع بیشتر پشت سرم رو نگاه میکنم تو همین حال راننده پشتی به دلیل فاصله کم نتونست کنترل کنه و از عقب زد بهم. ضربه نسبتا شدید بود. یه چند ثانیه تو ماشین موندم و نفس عمیق کشیدم و پیدا شدم. ماشین عقب یک 207 بود و راننده هنوز داخل ماشین و مشخص بود شوکه شده. با دست اشاره کردم که پیاده بشه. پیاده که شد یک خانم با قد حدودا 165 و توپر بنظر میومد. اومد پایین و گفت وای آقا ببخشید، گفتم خانم چیکار میکنید چرا فاصله رو رعایت نکردین. گفت واقعا متاسفم. سپر عقب شکسته بود البته بعدا که مشخص شد به شاسی آسیبی وارد نشده بود. خلاصه دیدم که خیلی استرس داره راستش چشمم گرفت و اما خب مسئله مهمتر ماشینم بود و خسارتی که وارد شده. گفتم خانم حالا آروم باشید باید بیشتر احتیاط می کردین و یکم صحبت معمولی کردیم. گفت از سرکار اعصابش خورد بوده و صحبت های دیگه. نیم ساعتی طول کشید تا پلیس اومد و منم قبلش ماشین ها رو به کنار اتوبان منتقل کرده بودم. تو همون نیم ساعت و حالا چند باری که صحبت کردیم خیلی لوند و سکسی بنظر اومد، تیپش هم خوب بود و بدم نمیومد که مخش رو بزنم اما خب اینا فعلا در حد فکر بود. وقتی دیدم به کسی زنگ نزد از عمد پرسیدم به همسرتون زنگ نمیزنید گفت من مجرد هستم. گفت شما همیشه اینقدر خونسرد هستین، گفتم سعی میکنم که اینطور باشه اما خب ناراحتم الان چون هم ماشینم آسیب دیده هم وقتم برای تعمیرش گرفته میشه کاش احتیاط کرده بودین. (بعدا بهم گفت از خونسردی و یجاهایی که منو دلداری دادی خیلی خوشم اومد.) گفتم من واقعا درگیرم و وسیله برام خیلی مهمه، و بازم عذرخواهی کرد. پلیس اومد و مواردی که خودتون میدونید طی شد. از روی کارت اسم و فامیلش رو دیده بودم و قبلش هم پرسیده بودم مالک خودتون هستین. یکم شیطونیم گل کرد و گفتم لاله خانم (اسمش لاله بود) چیکار میکنید از بیمه استفاده می کنید. گفت خسارتش چقدر میشه حدودا میدونید گفتم سپر باید کلا عوض بشه و یسری هزینه های جزیی دیگه هم داره، گفتم شاید حدود 5 تا 7 میلیون بشه. گفت واقعا واااااای. گفتم بله دیگه. (اصلا به مخ زنی فکر نمیکردم چون خسارتم برام مهمتر بود.) گفتم بریم بیمه ببینید چقدر میشه همونجا تصمیم بگیرید. شماره دادیم و … و فردا قرار بیمه گذاشتیم. شب تو خونه با توجه به بیمش مرکز خسارت رو مشخص کردم و پیام دادم و قرار شد 9 صبح اونجا باشیم. موارد بیمه و آمد و رفت و اینا برای اینکه جذابیتی نداره و مکالماتی که شد رو نمیگم دوستان که واقعا خسته کننده نشه براتون. در نهایت با توجه به میزان خسارت قرار شد از بیمه استفاده بشه. خیالم از بابت خسارت و گرفتنش راحت شده بود، حالا بدم نمیومد که برم ببینم میتونم مخش رو بزنم یا نه. چون صبح که اومده بود خیلی لوندتر و سکسی تر بود و رفتارشم با من صمیمی تر بود و خیلی هم گرم خداحافظی کرد و بازم مجدد عذرخواهی کرد منم یه جورایی نذاشته بودم اذیت بشه. 2 ساعتی از اینکه جدا شده بودیم گذشته بود. تصمیم گرفتم بهش پیام بدم. تو واتس اپ پیام دادم و سلام کردم و گفتم میتونم یه چیزی بگم لاله خانم؟ حدودا 10 دقیقه ای گذشت و جواب داد. سلام و … کرد و گفت خواهش میکنم آقا پژمان. منم که منتظر بودم سریع سین کردم. گفتم راستش دیروز متوجه شدم مجردین، من از شما خوشم اومده ولی نمیدونم تو رابطه هستین یا نه؟ امکانش هست بیشتر آشنا بشیم. گفت: شما لطف دارید اما تو رابطه نیستم و تمایلی هم ندارم. گفتم عه آخه چرا؟ گفت مشغله کاری و درگیری. گفتم فقط همین، اینکه چیزی نیست که آخه منم درگیرم اما خوبه آدم گاهی اوقات یک جور دیگه وقت بگذرونه. مشخص بود داره مقاومت میکنه. گفتم راستی شما چند سالتونه ؟ گفت من 32 سالمه. منم سنم رو گفتم و یکم در رابطه با کارم و … صحبت کردم و از اونم سوالاتی می پرسیدم. ادامه دادن صحبتش نشون میداد که تمایل داره. نیم ساعتی صحبت کردیم و در آخر قرار شد شب خبر بده. شب بود، حدود ساعت های 10 که دیدم پیامش اومد. سلام و احوالپرسی کرده بود و بعد از یک سری توضیحات که اصلا برام مهم نبود در نهایت قبول کرده بود. منم کلی خوشحالیم رو نشون دادم و … اون با خانواده زندگی میکرد و کارمند بخش مالی تو یه شرکت بود. همونجا که بله رو گفت سریع تو دلم یه جووووون گفتم. (موقع سکس اندامش رو براتون توصیف میکنم). 2 روز بعد اولین قرار رو گذاشتیم و طی روز هم چت و صحبت. خلاصه یک هفته ای گذشته بود که 3 بار همدیگرو دیده بودیم و همونطور که گفتم چت هم میکردیم. خیلی سریع خودم رو هول و … نشون ندادم به هر حال باید زمان میذاشتم. صمیمی تر شده بودیم و راحتتر. یسری عکس باز هم از مهمونیا و سفرهاش برام فرستاده بود. خوب و سکسی بود. قد حدود 165 وزن حدود 62 63 باسن برجسته و رونای پر. ساق پاهاشم خوب و خوش فرم بود.سینه هاشم از زیر لباس خودنمایی میکرد.صورت طبیعی داشت و لوندی خاصی هم موقع صحبت کردن نشون میداد. یروز داشتیم چت میکردیم گفتم لاله … گفت بله عزیزم. گفتم نمیخوای یروز بیای یه غذای خوشمزه برام بپزی؟ گفت مگه من آشپزتم؟ گفتم نگوووووو شما خانمی. گفتم خب من میپزم. گفت مگه بلدی؟ گفتم تو بیا ببین چیکار میکنم. مثلا خودش رو زد به اون راه. گفت آخه کجا؟ گفتم : خونم دیگه. گفت آهان اتفاقا دلم میخواست خونه زندگیت رو ببینم اما فکر نمی کنی یکم زوده. گفتم بیخیال دیر و زود نداره که. من و تو هم به اون میزان همو میشناسیم. گفت داری گولم میزنی؟ گفت عزییییییییزم. در نهایت برای جمعه که تایم آزادی داشتیم قرار شد بیاد. پنجشنبه خرید کردم و خونه رو تمیز کردم. 2 روز قبل از تصادف سکس کرده بودم و الان حدود 14 روزی میشد سکس نداشتم فوق العاده حشری بودم اما به خودم میگفتم تابلو نکنیا یهو کلا بپره. حالا جدای از این موارد حس خوبیم بهش داشتم، اما چیزی که بود فعلا خیلی حشریم کرده بود و دوست داشتم واقعا بکنمش. حدود ساعت 11 بود که اومد. رفت تو اتاق لباس عوض کرد و اومد … یه تیشرت پوشید با یه شلوارک تا تقریبا زیر زانو. گفت ببخشی دیگه من ساده ام. بغلش کردم و گفتم سادگیتم دوست دارم لاله خانمی. تو عکسا پاهاش رو دیده بودم اما از نزدیک جذابتر بود، سفید و صاف. ازش پذیرایی کردم. (یسری جزییات رو حذف کردم چون اذیت میشدین) حدود ساعت های 12 بود، تا اون لحظه من رو یه مبل دیگه روبروش نشسته بودم که راحت باشه و حس بدی نگیره. گفتم خیلی دوریا بیام پیشت، گفت بلههههه بیا دلم میخواد بغلم کنی. (تا به اون روز فقط معمولی همو بوسیده بودیم و لب نگرفته بودیم). رفتم کنارش و بغلش کردم، گفت آخیش چقدر خوبه. گفتم قربونت برممممم. صورتشو آوردم بالا و تو چشماش نگاه کردم، شاید 4 5 ثانیه و آروم رفتم سمت لباش، قشنگ داغ بود منم کیرم تکون خورده بود. و لباش رو شروع کردم بوسیدن. اونم با من همراهی کرد. دیگه نباید میذاشتم فاصله بیفته و همینجا باید کار رو پیش می بردم. همینطوری در حال لب گرفتن بودیم و گاها حرفای قشنگ هم بهش میزدم. با پاهام میمالیدم با ساق پاهاش و یکی از دستامم روی رونش بود. به هر حال بچه نبود و میدونست قراره چی بشه، تمایل هم تو رفتارش بود. منم کم تجربه نبودم و میدونستم. تو همون حالت رفتم سمت گردنش و یه آه کشید، فهمیدم حسابی حساسه روی اونجا. صداش رو لوس کرد و گفت: میخوای چیکارم کنی پژمان؟ منم با یه حالت حشری گفتم میخوایم بازی کنیم خانمی، بازی قشنگ. گفت آخ جون بازی دوست دارم. رفتم سمت گوشش و البته دستامم بیکار نبود. قشنگ داغ شد. گفتم دلت میخواد: گفت معلوم نیست. گفتم چرا اما دلم خواست بپرسم. حالا میدیدم چقدر داغ و حشریه. بلندش کردم و رفتیم تو اتاق خواب و رفتیم روی تخت. راستش رو بگم فقط حس شهوت خالی نبود و یه جورایی هم خوشم میومد ازش(هنوزم باهمیم) تیشرت و شلوارک و دراورده بودم و خودمم با شورتم بودم. بدن صاف و پوست روشن. نرم نرم عالی. خیلی صاف بود و خیلی حشریم کرده بود. تو پر بود و گوشت تو دست میومد. اما نمیدونستم اپن هست یا نه؟ تو همون حین ازش پرسیدم که امکان سکس داری؟ گفت اره راحت باش. حسابی میخوردمش دوستان چون واقعا خوردنی بود. خیلی خوب به خودش رسیده بود و مشخص بود همیشه اینطور بوده. رفتم لب تخت و ایستادم، چهار زانو شد اومد جلو کیرم، از شورت درش آورد و شروع کرد به ساک زدن. (کیرم 16 سانته، نسبتا کلفته و سر توپول و گوشتی داره). مممممم میخورد حسابی منم خیلی حشری بودم. بعد از خوردن کامل لختش کردم، اصلا انگار خدا خواسته بود این به من بزنه، واقعا تمیز بود. یه کس عالی و شیو و معرکه. شروع کردم براش خوردن و آه و ناله میکرد. دستام رو برده بودم بالا و سینه هاش رو میمالیدم. بعد از اینکه براش خوردم، گفت بکن دیگه زود باش. شهوت خالص بود داغ داغ. به شت خوابیده بود، پاهاش رو باز کردم، کیرمو گذاشتم دم سوراخ و شروع کردم. داغ داغ عالی. تنگ بود و با خیسی خودش خوب روون شده بود. برش گردوندم و داگ استایل شد، چقدر کونش تو این حالت خوش فرم بود. با شستم و یه مقدار تف شروع کردم سوراخ کونش رو مالیدن و همزمان از پشت تو کس نازش تلمبه میزدم. موج قشنگی روی کونش می افتاد. و ناله های حشری کنندش. 1 2 دقیقه تو این حالت بودیم که آه بلندی کشید و به ارگاسم رسید. منم سرعتم رو بیشتر کردم چون تا همون لحظه هم خوب خودمو کنترل کرده بود. تو همون حالت به شکم خوابوندمش و دوباره کردم تو کسش، گفت وای چقدر خوب میکنی، 2 دقیقه تو همون حالت تلمبه زدم، داغ شده بودم و کیرم داشت منفجر میشد. آبم داشت میومد کشیدم بیرون و با دست 3 4 بار زدم که آبم اومد و پاشید روی پشتش. تمیزش کردم و کنارش دراز کشیدم، و همو میبوسیدیم. واقعا چهره زیبایی داشت. بعد از ناهار و دمای غروب هم یکبار دیگه سکس کردیم. نوشته: پژمان
    • خاطرات نوجوانی × زندایی × داستان سکسی × داستان زندایی × سکس زندایی × از جق تا رابطه با زن دایی - 1 سلام،(تاحالا شده بدونی چیزی بده ولی انجامش بدی،حتما شده هممون میدونیم نوشابه مضره ولی میخوریم،خواستم بگم از نظر من سکس خارج از ازدواج ایراد داره و داستان هم که حتما ولی حالم خوب نیس شاید با اشتراک گذاشتن با بقیه و بازخورد شما حالم تغییر کنه ).من الان ۲۴ سالمه،گندمی رنگ،اندام متوسط،باکره،درونگرا،پسر ساکت و به ظاهر مثبتی ام ،از ۱۱ سالگی جلق زدم ولی تا حالا چشم هیز به هیچ دختری نداشتم و ندارم یجوری مث مسکنه برام البته بگم بخاطر خجالتی بودنم بود،بگذریم،ماجرا از ۱۵ سالگیم شروع میشه که داییم که مثله اینکه دختربازه تیر بوده با دختر همسایه شون نامزد میکنه که زنه با داییم ۸سال و من ۴سال فرق داشت فک نکنم ،منم که ۱۴.۱۵ سالم بود و بگم بقیه پسرا و دخترای فامیل حداکثر۷ساله بودند،و زنداییم به خاطر سن تقریبا نزدیکمون،ارتباطمون بیشتربود،روزها میگذشت و من طبق عادت دوران جهالت کمرم رو شخم میزدم و اصلا تو وادی دوستی و اینا نبودم،۲ سالی گذشت و ازقضا خونه اینا بافاصله یک خانه تو کوچمون شد،این شد که زنداییم هرررروز خدا خونه ی ما بود،آخ که چقد دیوونه اون شلوار پلنگیش بودم ومنی که با عکس و داستان میزدم و از قضا با همین داستانا بود که رویاپردازی سکسم با زندایی شروع شد،شاید چون فکر میکرد بچم جلو من راحت بود،تا میومد خونمون چادر و مانتو رو میکند و پرت میکرد یطرف و جلوی این جوجه جقی خودنمایی میکرد و من دیوانه وار نهایتا قایمکی بوی خوش تنش رو از چادر و مانتو استشمام میکردم وباهاشون حال میکردم،اولین حرکت جدیم موقعی بود که دراز کشیده داشتم باسن پلنگی نسرین(مستعار) رو از تلوزیون دید میزدم،کنار اوپن وایستاده بود و داشت با مادرم صحبت میکرد،همینطور که داشت صحبت میکرد اومد نشست نزدیک من،یه نگاه کلی معمولی به من کرد و از قضا آلت راستم از زیر شلوار بهش سلام کرد،با تعجب به من نگاه کرد و به بهونه ای پا شد سریع رفت،ومنی که انقد ترسیده بودم همونجا خوشکم زده بود و تاغروب از جام بلند نمیشدم،اما بخیر گذشت،حقیقت داره که میگن اولین بارهاسخته،خونمون حیاط و پنجره رنگی داشت یعنی از پشت پنجره تو روز کسی نمیبینتت،این نعمتو فقط یه جقی میدونه،چه صحنه هایی ندیدم که از صدتا فیلم سوپر بهتر بود،بیشتر ماجرا به همین منوال گذشت،تو اون سن اصن عجیب بود الکی الکی راست میکردم،یروز که از مدرسه برگشته بودم و زنداییم طبق معمول خونه ما بود رفتم اتاق که مثلا لباس عوض کنم و در رو نیم باز گذاشتم سریع دراز کشیدم وسریع از زیپ کیرمو درآوردم چشممو بستم و از راست بودنش کیف میکردم مثلا،یهو حس کردم یکی در رو باز کرده،آخه صدا های خونه بلند تر به اتاقم می اومد،بله نسرین بود،منم سریع همونطوری نشستم که مثلا هیچی نشده و اون داشت با پوز خند با من صحبت میکرد و منی که هول شده بودمو فقط اره میگفتم این اولین کیرنمایی بنده بود،اون زمان واقعا خجالتی بودم و چاه اعتماد به نفس،تا این حد که دختری تو کوچمون بود هی بهم پیشنهاد دوستی میداد ومن اسکل هرموقع میدیدمش راهم رو عوض میکردم،ولی جلقم به موقع بود،آخرشم دختره با یکی فرار کرد مثل اینکه مشکل خانوادگی داشت،بگذریم،یه روز داشتم با کامیپیوتر کار میکردم اون زمان تنها کسی بودم که تو اطرافیان کامپیوتر داشتم،خلاصه آمد به اتاق که ببینه چیکار میکنم وکامپیوترم رو ببینه،رفتم لای موزیک ویدئو ها،گفت یکیشو بزار ،گفتم خودت بیا بزار،دستشو گذاشت روی موس وچون نمیدونست چیکار کنه دستم رو گذاشتم رو دستای داغش،به نفس نفس افتاده بودم،این اولین تماس فیزیکیمون بود،اولین اقدام فیزیکی هم برمیگرده به وقتی که رفتم از خونه داییم یه وسیله ای بیارم،داییم که سرکار بود،زنداییم هم که خونه ما،منم دلم رو زدم به دریا رفتم سروقت کمدلباس،و خودمو نشئه اون شلوار هایی که پوشیده بود کردم،روزها میگذشت و من از هر فرصتی برای رسوندن خودم به کمدش استفاده میکردم،کلا دوتا شورت داشت که من با جقام مجبور بودم بندازمشون دور،اما نمیدونم چرا دیگه بعد اونا شورت نداشت مطمئنم تمام جا رو زیر و رو کردم ولی نبود فک کنم زنداییم اصن اعتقاد به شرت نداشت،اما لامصب یه شلوار توری داشت که فک کنم موقع سکس میپوشید،نبودن اون احساس میشد بخاطر همین اونو بگند نمیکشیدم و فقط کلشو از حلقه میکردم از کیرم رد میکردم تا چیزی که با بدن نسرین تماس داشته،حالا بیشترین تماس رو با کیرم داشته باشه و آب رو بیرون میریختم،روزها به همین منوال گذشت یروز تصمیم گرفتم بفهمونم بهش بفهمونم که تو کفشم اما چجوری؟ اینبار رفتم سر کمدش و شلوارشو از جلو و عقب با چاقو سوراخ کردم اما خبری نشد اما اولین لمس جدیم زمانی بود که داشت بچه شو شیر میداد و روبروم نشسته بود سینشو راحت انداخته بود بیرون (هرچند کوچیک بودسایزش)منم رفتم کنارش نشستم و به بهونه نشان دادن گوشی یه پامو که دو زانو بود گذاشتم رو بالای رون اش و سرم رو انداخته بودم پایین اونم انگار ن انگار،دیگه گذشت گذشت منم سرم به مدرسه و کلاس و…گرم شد و خودارضایی هم ترک کرده بودم و از جهالت اندکی بیرون آمده بودم،هر کدوم از اون کوچه به جای دیگه اسباب کشی کرده بودیم،خبر رسید یکی از صمیمی ترین دوست های زنداییم که شوهر داشت،با یکی فرار کرده،و گفته معروف که طرف رو از دوستاش بشناس،بگذریم،منم کلاس دهم بودم و کم کم تب کنکور داشتم میگرفتم،که متوجه ارتباط مادرم با یکی شدم، ادامه دارد… نوشته: nephi69aunt
    • فیلم کص مالی نسیم الماسی که رو به دوربین کص صورتی و خوردنیشو میماله (قسمت قبل) . تایم: 00:27 - حجم: 5 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های بدن نمایی و خودارضایی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • فیلم ساک زدن زن ایرانی واسه شوهرش که خوابیدن رو تخت کیرشو گرفته دستش واسش میخوره . تایم: 00:43 - حجم: 9 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • فیلم گاییدن میلف ایرانی . تایم: 00:33 - حجم: 4 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.