رفتن به مطلب

داستان سکسی آمپول زدن به فامیل زنم


migmig

ارسال‌های توصیه شده

     مرد متاهل × اقوام × داستان سکسی × داستان اقوام × سکس اقوام × داستان مرد متاهل × سکس مرد متاهل ×

آمپول زدن دردناک به دخترخاله خانومم

سلام امیرعلی هستم ۳۹ ساله از یکی از خراسان. من قدم ۱۸۵ هست و یه مدت شنا کار میکردم و هیکلم تقریبا خوبه و به خاطر نوع کارم همیشه مرتب هستم و خیلی به خودم میرسم و به تمیزی خیلی اهمیت میدم و زیاد پول ادکلن میدم . میخوام داستان آمپول زدن به دخترخاله خانومم به اسم مهدیه رو براتون تعریف کنم. من کارمند هستم و چند سال پیش دوره تزریقات و پانسمان رو دیده بودم. این مهدیه دخترخاله خانومم حدود ۴۲ ساله و چند ساله که از شوهرش جدا شده و با دخترش خونه خاله ی خانومم زندگی میکنه. مهدیه یه دختره به شدت سفید و با بدن تو پر و مخصوصا ساق پاها و کون گوشتی داره. یه چند باری هم دیدم پاهاش اصلا مو نداره البته کلا خانواده ی خانومم بدنشون خیلی کم مو هست. ولی این مهدیه خانومم هر روز حمام میره جوری که بهش میگن مرغابی پس که همش حمام میره. من اوایل ازدواج خونه خاله خانومم بودیم و رابطه ما با خاله خانومم خیلی صمیمی تر از بقیه فامیل اونا هست. و این مهدیه بعد از طلاق از لحاظ روحی خیلی خراب بود و همش خونه ما بود و با من خیلی راحت تر شده بود و فهمیده بودم دلش میخواد و گاهی خودش رو به من می‌مالید و منم یه کم دستمو به کونش میزدم. خلاصه این مهدیه خانومم یه روز از استخر که میاد کمرش درد ميگيره و جوری بوده که مجبور میشه بره دکتر و دکتر براش آمپول متوکاربامول مینویسه . خلاصه این مهدیه خانومم از آمپول به شدت میترسه و نمیزنه. من هم خانومم به خاطر یه ماموریت رفته بود تهران و من تنها بودم و رفته بودم حمام وقتی از حمام اومدم دیدم مهدیه به گوشی من زنگ زده و وقتی جواب ندادم پیام داده که کار داره با من و حتما تماس بگيرم باهاش. منم بعد از این که خودمو خشک کردمو کارامو کردم زنگ زدم بهش . جواب که داد گفت امیر آقا ( تو فامیل بهم میگن امیر ) میشه برام یه کاری بکنید منم گفتم بفرما اختیار دارید گفت رفتم دکتر برام آمپول نوشته و میترسم بزنم چون متوکاربامول هم هست و شنیدم خیلی درد داره. ( کسایی که زدن میدونن متوکاربامول آمپول روغنی و ۱۰ سی سی هست و باید به هر دو طرف کون زده بشه و به شدت دردناکه ) مامان همون خاله خانومم گفت شما خوب میزنید میشه برام‌ تزریق کنید . اصلا باورم نمیشد که اینو بکنه و یه لحظه فک‌کردم دارم خواب میبینم و ساکت شدم که دوباره گفت آقا امیر چی شد میشه بزنید که گفتم اگه شما میخواید چشم . چشم که گفتم یه لحظه کون لخت مهدیه جلوی چشم اومد و کیرم یه تکون اساسي خورد. گفتم‌ کی . گفت من از حمام اومدم موهامو خشک کنم خبر میدم که گفتم چشم . یه نیم ساعت که گذشت زنگ زد گفت میشه بياين. منم طبق معمول به خودم رسیدم و ادکلن زده رفتم . نمیدونید چه جوری خودمو رسوندم . فک کنم ۱۰۰ میرفتم با ماشین. وقتی رسیدم زنگ زدم گفت الان ميام که دیدم با خاله خانومم اومد و خاله گفت چون مهمون دارن و الکل هم نيست بیاد خونه ما بزنم براش. کلی حال کردم و سوار ماشین که شد تازه دیدم وای یه مانتوی کوتاه مشکی داره و یه ساپورت مشکی و نصف ساق پاهاش پیدا و بدون جوراب و با کفش پاشنه بلند. کیرم داشت منفجر می شد و تعجب کردم هم اومد جلو و هم اینکه جوراب نداشت چون هميشه جوراب نازک شیشه ای بدون کف پاش می کرد راه که افتادم گفت اول بریم داروخانه پد الکلی بگیرم و بعدش بریم یه مغازه که من جوراب بگيرم منم گفتم چشم رفتم داروخانه و من رفتم پد الکلی گرفتم و بعدش رفتیم یه مغازه . رفت تو و بعد از چند دقیقه اومد و گفت بریم . راه که افتادم دیدم داره کفششو در میاره تا جوراب پاش کنه . نمیدونید چه صحنه ای بود. پاهای سفید و بی مو و گوشتی و داشت جوراب می‌پوشید. رسیدیم خونه و رفتیم تو . رفت که توی خونه گفتم شما بشین من الان ميام . رفتم دمه در و کفشاشو بو کردم نمیدونید چه بویی داشت اصلا بوی بدی نداشت و بوی خیلی خوبی میداد . رفتم تو و اول یه آبمیوه آوردم با هم خوردیم و بعدش گفت آقا امیر زودتر برام بزنید که دارم از ترس میمیرم. بهش گفتم بره روی تخت دراز بکشه و آماده بشه مانتوشو زد بالا و ساپورتشو یه کم داد پایین و منم داشتم آمپول و حاضر میکردم که گفت چرا دو تا هست گفتم ۱۰ سی سی هست و باید به هر طرف ۵ سی سی بزنم نگاش کردم دیدم از ترس دستشو گذاشت روی کونش. بهش گفتم بیشتر لخت کنید که هر کاری کرد پایین نمی‌ موند و آخر ساپورت و تا پایین کونش کشید پایین. یهو دیدم یه کون سفید و بی مو و گوشتی جلوی منه . کیرم داشت میترکید آمپول رو حاضر که کردم رفتم کنارش و گفتم آماده هستین گفت امیر جان یواش بزن خیلی میترسم و گفتن خیلی درد داره ( نمیدونم از ترس گفت امیرجان یا چیزه دیگه ای بود ) خلاصه بهش گفتم باشه و گفتم آروم باش و شل کن تا کمتر درد بگیره گفت باشه. کونش رو الکل زدمو و آمپول اول رو وارد کرد و اون دستمو گذاشتم روی اون لمبر کونش تا زدم گفت آخ درد داره منم همش میگفتم‌ شل کن و ریلکس ولی واقعا درد داشت . انگشتای پاهاشو همش تکون میداد و به هم می‌مالید و این کارش منو خیلی شهوتی می‌کرد مخصوصا این که با اون جورابا سکسی تر شده بود. آمپول خیلی درد داشت و منم آروم تزریق می کردم تا بیشتر طول بکشه. خیلی ای ای می‌کرد تا بهش گفتم شل کن که تمام شد و آمپول و از کونش آروم کشیدم بیرون و گفت اوف مردم از درد. بهش گفتم یه کم آروم باش تا بعدی رو بزنم که باز ترسید گفت نه توروخدا . گفتم نمیشه و بهش گفتم ریلکس باش و کونش و الکل زدم و آمپول بعدی رو یه کم با شدت فرو کردم یه آه بلند گفت و شروع کرد باز با پاهاش بازی کردن و انگشتای پاهاشو همش خم می‌کرد. واقعا داشت درد زیادی می‌کشید که امپول تمام شد و کشیدم بیرون. بعدش بهش گفتم همون طور دراز کشیده باشه تا یه کم ماساژ بدم که دردش کم بشه . من من کنان گفت باشه و منم کونش و جای آمپول رو می‌مالیدم و اون می گفت یواش جاش خیلی درد می کنه. از بس کونش سفید بود جای امپولا قرمز شده بود. بعد که خواست بلند بشه نگاه کردم دیدم از بس درد داشته تمام ملحفه رو چنگ زده و جمع کرده. بهش گفتم درد داشت گفت خیلی درد داشت ولی خیلی خوب زدی بهم. می‌خواست شلوارشو بکشه بالا که دیدم یه شیاف هم تو پلاستیک دارو ها هست . گفتم‌ شیاف هم داری گفت آره ولی نمیخوام بزارم گفتم چرا گفت نمیخوام درد داره. گفتم از آمپول که بیشتر نیست بخواب خودم برات میزارم . با خجالت گفت آخه… ولی چیزی نگفت و گفت باشه فقط جون من آروم وارد باسنم کن چون درد داره. گفتم‌ چشم دراز که کشید بهش گفتم یه کم کج بشه و یکی از پاهاشو یه کم به بغل کج کردم و رفتم کنارش و شیاف و از پوشش در آوردم یه ذره از بقیه شیافا کلفت تر بود و قرمز رنگ. دستمو گزاشتم روی کونش و لای کونش و باز کردم وای نمیدونید چه سوراخ کون تنگ و تمیزی داشت یه کم سرمو خم کردم کنار کونش بوی تمیزی میداد . گفتم‌ شل کن تا درد نگيره گفت باشه فقط چیزی نیست یه کم بمالی که راحت تر بره فهمیدم اونم خیلی حشری شده گفتم نه نیست ولی بزار یه کم تف زدم به انگشتم و با اون دستم لای کونش رو باز کردمو مالیدم به سوراخش یه یهو گفت اوف منم معطل نکردمو و شیاف یهو جا کردم تو کونش یه آخی گفت و پاشو آورد بالا که منم همون جوری نگه داشتم و گفتم تمام. پاشد و شلوارشو کشید بالا و تشکر کرد و منم رسوندمش خونه تو راه بهش گفتم هر کاری داشتی در خدمتم اونم گفت چشم و این شد شروع کردن مهدیه که بار بعدی از فوتجاپ و کون دادنش میگم. ببخشید اگه خراب نوشتم.

نوشته: امیرعلی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.