رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

لایو سکسی تینا (قسمت قبل) .

u0hpvs6mbdwd.jpg

تایم: 11:10 - حجم: 33

تماشای آنلاین فیلم

لینک دانلود فیلم

جهت مشاهده تمامی فیلم های لایو سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • پاسخ 871
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

لایو لختی تارا دختر حشری اینستاگرام .

9l75try5f8qk.jpg

تایم: 15:50 - حجم: 38

تماشای آنلاین فیلم

لینک دانلود فیلم

جهت مشاهده تمامی فیلم های لایو سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

لایو دختره ممه هاشو نشون میده .

h7zr7qxt8tae.jpg

تایم: 02:00 - حجم: 9

تماشای آنلاین فیلم

لینک دانلود فیلم

جهت مشاهده تمامی فیلم های لایو سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

لایو دختر شمالی سفید و تپل با لباس سکسی .

7c90ra2ohy75.jpg

تایم: 04:10 - حجم: 16

تماشای آنلاین فیلم

لینک دانلود فیلم

جهت مشاهده تمامی فیلم های لایو سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

لایو سکسی تینا نوک ممه اش انداخته بیرون (قسمت قبل) .

irln5a1t4tg1.jpg

تایم: 05:00 - حجم: 14

تماشای آنلاین فیلم

لینک دانلود فیلم

جهت مشاهده تمامی فیلم های لایو سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • ویدیو ایرانی دختر سکسی و خوش هیکل با کیر کلفتش ور میره همراه با آه و ناله و حرف های سکسی . تایم: 01:40 - حجم: 11 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم  
    • ویدیو ایرانی ساک زدن مستاجر سکسی و خوش هیکل . تایم: 04:20 - حجم: 28 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم  
    • ویدیو ایرانی سکس با دختر سکسی و خوش هیکل دمر خوابیده کیر کلفتش و میزاره لا کونش و آبشو میپاشه روش . تایم: 01:45 - حجم: 11 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم  
    • ویدیو ایرانی فوتجاب دختر سکسی و خوش هیکل همراه با آه و ناله و حرف های سکسی . تایم: 05:15 - حجم: 34 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • خیانت همسرم مجبورم کرد مهاجرت کنم - 2 از سفر خوب و خاطره انگیز برگشتیم الهه سرشار از عشق و شهوت بود و در سکس هر شبمون بهم لذت کافی میداد فقط حسرت کردن کونش شده بود یک آرزو که امید داشتم بالاخره بهش برسم دو سال از ازدواجمون سپری شده بود و در بانک ترفیع گرفته بودم و شرایط حقوقیم هم بهتر شده بود و با حمایت بابام حتی تونستم خونه بزرگتری بخرم …یک خونه ویلایی …اصولا فازم با آپارتمان نشینی نمی خورد و خونه مستقل رو ترجیح میدادم خرید خونه جدید با حاملگی الهه توام شده بود و خوشحال و خوشبخت و همه چی به وفق مراد برام شده بود در ماه های بارداری و قبل از تولد دخترم نگین .بیشتر هوای الهه روداشتم و حتی کمتر می کردمش و در سکس مراعاتش میکردم که به بچه مون اسیبی نرسه و…اندک امیدی هم داشتم که الهه خودش ازم بخواد در قبال این همه مراعات و توجه و اینکه شوهرش هستم و نیاز دارم …مجوز کردن کونشو بهم بده ولی …فقط خیال بود وبس کونش یه جورایی برام عقده شده بود و در بیرون از خونه و محل کار و خیابون ها بیشتر چشمم به باسن دخترا بود و با وجود اینکه تیپ و قیافه خوبی هم داشتم خیلی راحت میتونستم دختر تور کنم و کونشو به جای کون الهه بکنم ولی من اهل خیانت به همسرم نبودم و تنها نگاه به باسن در بیرون برام اکتفا می کرد چند روز قبل از زایمان الهه خیلی شهوتی بودم و دو شبی میشد با الهه سکس نکرده بودم و همون روز هم یک مشتری خانم در بانک با لباس نامناسب و لوند بازی و ناز و عشوه اش بیشتر شهوتیم کرده بود و وارد خونه که شدم الهه ایستاده با خواهرش تلفنی حرف می‌زد باسن خوشگلش با وجود بارداری قشنگ زیر دامنش بهم چشمک میزد و کیرم سفت شد …به طرفش رفتم و باسنشو چنگ زدم و چاک کونشو تا ته بخوبی مالوندم و چند بار کونشو جمع کرد و اخ و اوخی گفت و حتی صدای خواهرش رو شنیدم که می گفت الهه چی شده حالت خوبه ؟ اخ و اوخ کردی اه خواهر جون دستم اتفاقی خورد به قابلمه داغ بود اه خواهر چند لحظه گوشی دستت باشه برم قابلمه رو جابجا کنم و بهم گفت واه حامد کونمو چرا میمالی چته عزیزم عزیز دلم مگه نمیدونی دو شبه نکردمت و کیرم تشنه توه آرومش کن …کیرم قیام کرده و تنها تو میتونی سرکوبش کنی آخه حامد این وقت روز و تازه خواهرم گوشیو قطع نکرده و زشته آبرومون میره بهونه نیار شهوتیم…حامد شوهر تو شهوت عقلشو الان ازش گرفته پس هیچ بهونه ای نیار باشه میدونم به خاطر بچه مون از جلو که منو نمی کنی و کون هم اصلا و فقط میمونه برات بمالم قبوله الهه کیرمو با دست راستش گرفت و گوشی تلفنو دست دیگه اش گرفت و با خواهرش حرف می‌زد منم با سینه هاش و باسن و چالش مشغول شدم چند بار انگشت به سوراخش زدم که فوری باسنشو جمع می کرد بالاخره موفق شدم یک بند انگشتمو ‌به سوراخش وارد کنم و همین باعث شد به حالت ارضا برسم آبم داشت میومد یهو تصمیم گرفتم کیرمو تو دهنش خالی کنم و سریعا یه صندلی که کنارم بود روش رفتم و صورتشو گرفتم و کیرمو با کمک دستم داخل دهن الهه کردم و در حالی که صدای خواهرش رو می شنیدم که می گفت به الهه اه خواهر …عنایت هم سرما خورده و چند شبه از دستش راحتم کاش به زودیا خوب نشه وووو.دیگه نفهمیدم چی گفت چون آبم در دهن الهه برای اولین بار خالی شد خیلی بهم چسبید چون حداقل یک بند انگشت کونشو کردم و هم دهن زنمو گاییدم هشت ماه از تولد دخترم نگین گذشته بود و یک روز که از بانک به خونه بر می گشتم کوروش سراسیمه اومد استقبالم و سلام کرد علیک سلام کورش …چی شده میزون به نظر نمیای نکنه بازم اون دو پسر لات مزاحمت شدن نه آقا حامد زیر سایه و به لطف شما اونا غلط بکنن. کاری بهم ندارن فقط فقط چی ؟ کورش حرف بزن آخه ده لامصب حرفتو بزن باشه میگم ولی قول بده بعدش دعوام نکنی و باهام قهر نکنی قول میدم فقط کشش نده بگو چون خسته ام میگم…چه جوری بگم …راستش آقا حامد میدونی که من اکثرا تو کوچه ام و خونه بابام با خونه شما بهم چسبیده و مدتیه یک مردی رو میبینم صبح ها و در وقتیکه شما در بانک هستین به خونه تون میاد و دو ساعت و گاها سه ساعت بعدش میاد بیرون و گم میشه …سه چهار ماهی میشه و زودتر میخواستم بهتون بگم ولی میترسیدم که باور نکنی و قهرم کنی ولی امروز بازم دیدم اومد و بیشتر از سه ساعت خونتون بود خب من تحمل نگه داری این راز رو دیگر نداشتم …همین یه باره چشمام سیاهی گرفت و کمی سرگیجه بهم دست داد و به دیوار کوچه تکیه دادم و زانوم واقعا سست شد .آه خدای من این پسر بچه داره چی میگه کورش نیم خیز شده بود و چهره به چهره دستامو گرفته بود یهو یقه شو در همون حالت گرفتم میدونی کورش این حرف چقدر برام سنگینه. واقعا راست میگی نکنه خیال برت داشته و خل شدی نه به جون جفتمون قسم میخورم راستشو گفتم میدونی که خیلی برام عزیز هستین و حتی بیشتر از بابام و مامانم یک کات بک بزنم کورش یک پسر بچه ۱۳ ساله پر جنب و جوش و البته به زعم اهل محل و حتی والدینش اندک خل و چل و عقب مونده بود …ولی به زعم من پسر نرمال و مهربونی نشون میداد که به دلایل خاصی در خونه پدریش بهش بی محبتی می کردند و عصرگاهی یک روز که من از یک ویلا متروکه که رد میشدم اتفاقی متوجه سرو صدایی شدم و خلاصه کنم باعث شدم که کوروش رو از دست دو پسر لات که قصد کردن کونشو داشتن …خلاص کنم …و به همین خاطر کورش بهم احترام و توجه زیاد داشت و منو بزرگ و استاد و الگو خودش میدونست و فکری به نظرم رسید کورش یه کاری واسم می کنی ؟و چشم آقا حامد هرکاری باشه فقط دستور بده از فردا در کوچه باش و به محض اینکه اون نامرد اومد فوری بهم زنگ بزن اینم شماره تماس من … برگشتم خونه و فقط تلاش می کردم خونسرد باشم الهه تازه از حموم اومده بود اخ اخ …نکنه گند کاری خودشو پاک کرده …ولی آخه چرا چرا …نه نه الهه نمیتونه خیانت کنه اونم به من که آنچه امکانات مالی،و طلا و وسایل لوکس،در حد و نیاز و پول تو جیبی،و کادو های متعدد در هر روز خاص و از همه مهم تر در سکس براش کم نزاشتم و هر روز اونو گاییدم به شکلی که گاها خودش التماسم میکرد،که ارضا شدم و بسمه…بس چه مرگت بوده،که آویزون کیر غریبه شدی نوشته: حامد
    • زن ورزشکارم و پنهان کاریش -  2 قلبم یه لحظه وایستاد مژگان با یه مرد دیگه تو بغل هم بودن. هندز فریو زدم و فیلمو پلی کردم چشمام صحنه های تو صفحه گوشیمو میدید ولی نمیخواستم باور کنم یه مرد حدودا پنجاه تا شصت سال که همون موسوی بود مژگانو بغل کرده بود و داشت سینه هاشو میمالید صورتشو بوس میکرد و میخورد لباشو میخورد و مژگانو چسبونده بود به کمد های رختکن و هر جوری که دلش میخواست داشت مژگانو میمالید. لباس تالو مژگان که لباس قرمز براقی بود با شلوا. به همون شکل و روسری صورتی رنگش و جوراب های سفید رنگ مخصوصی که پاهاش بود کاملا تنش بودند و هیچ کدام در نیومده بودند. ولی موسوی سفت مژگانو بغل کرده بود و داشت لباشو محکم میبوسید و میخورد دستای مژگان رو هم گره کرده بود به دستای خودش و مژگانو کاملا از پشت چسبونده بود به رختکن و دستای مژگان رو هم چسبونده بود به دو طرف سرش در همون حالت گره کرده بود تو دستای خودش و خیلی وحشیانه داشت لبای مژگانو میخورد سی ثانیه گذشت که دست کشید از لب گرفتن و شروع کرد به باز کردن دکمه های پیراهن مژگان. جالب اینجا بود که مژگان نه تنها مقاومتی نمی کرد بلکه همراهیش میکرد در انجام راحت کارهاش و چشمش به در رختکن بود و میگفت آقا موسوی تو رو خدا زودتر الان کی میاد که موسوی گفت نترس همه رو دست به سر کردم و فقط خودمم و خودت خوشگل خانوم. پیراهن مژگانو که در آورد سوتینش هم سریع کند شروع کرد به مکیدن و خوردن سینه های مژگان و معلوم شد که کبودی های سینه های مژگان واسه چی بوده روسری مژگان هم در آورد دستشو کرد تو مو های مژگان و یه لب محکم ازش گرفت و به مژگان گفت بشین عزیزم و همزمان دستاشو گذاشت رو شونه های لخت مژگان و به سمت پایین هولش داد و زیپ شلوارشو باز کرد و شلوارشو یه کم کشید پایین و کیرشو کشید بیرون به مژگان گفت دهن وا کن قربونت برم و مژگان دهنشو وا کرد و موسوی کیرشو با دست گرفت و گذاشت تو دهن مژگان و دستاشو کرد تو موی مژگان و سرشو گرفت و شروع کرد به تلمبه زدن تو دهن مژگان و میگفت جون جون قربونت برم جنده جونم آخر زیر خوابم شدی آخر کیرمو کردم دهنت جون چقد مقاومت کردی دیدی گفتم فایده نداره دیدی گفتم هر جور شده میکنمت به دو دقیقه نکشید که کیرشو کشید بیرون و آبشو ریخت رو صورت مژگان که مژگان عصبی شد گفت آقا موسوی چرا این کارو کردی موسوی گفت ببخشید جنده جونم نمیذاری بکنمت که حداقل بزار اینجوری حتگال کنم مژگان گفت اینقد بهم نگو جنده آقا موسوی بدم میاد موسوی گفت باشه عزیز دلم اصن تو خانوم خانوما تو خانوم منی اصن مژگان گفت نگواینجوری و خندید. مژگان صورتشو با دستمال کاغذی پاک کرد و خم شد لباساشو برداره از رو زمین که موسوی چشمش به کون مژگان افتاد رفت پشتش یهو دست انداخت شلوار مژگانو کشید پایین که شرتش هم باهاش اومد پایین که مژگان یه جیغ آروم کشید و سریع برگشت گفت برو بیرون وگرنه جیغ میکشم آبروتو میبرما موسوی در حالی که میخندید گفت باشه بابا چه کون خوشگلی داری نامردی نیست نمیدیش بهم که مژگان خیلی جدی گفت نه اگه یه بار دیگه این کارو بکنی قید مسابقاتو میزنما دیگه از همین هم خبری نیست که موسوی گفت باشه بابا حالا نزن ما رو بعد خودشو جمع و جور کرد و رفت و فیلم هم تموم شد. فیلم که تموم شد واقعا تو شوک بودم هنوز ولی وقتی به پیام اون طرف که بهم پیام داده بود و گفته بود که از امروزشون هم فیلم داره کنجکاو شدم و تصمیم گرفتم فعلا به مژگان نگم. موقع خواب که رفتم بخوابم و به صورت مژگان که نگاه میکردم که کنار دستم خوابیده بود دلم میخواست گریه کنم باورم نمیشد که مژگانی که به این معصومی کنارم خوابیده بهم خیانت کرده باشه. گذشت و فردا شد مژگان که رفت باشگاه اینقد حالم بد بود که نرفتم سر کار و از جایی که کارم آزاده و بوتیک دارم مجبور نیستم به کسی جواب پس بدم . رفتم اون شماره ای که دیشب پیام داده بود رو پیدا کردم و بهش پیام دادم میشه لطفا اون فیلمی که میگفتی از دیروز داری رو هم واسم بفرستی حدود نیم ساعت بعد پیام اومد باز کردم نوشته بود برو تلگرام فرستادم واست.در جا رفتم تلگرامو دیدم دوباره یه فیلم تقریبا با حجم بالا و تایم پایین دوباره مثل دیشب فرستاده بود سریع زدم باز کنم. باز که شد صحنه عجیبتر از صحنه اول دیشب بود پلی کردم مژگان بالا تنه کاملا لخت و شلوار و شورت تا زانو پایین کشیده با صورت و سینه چسبیده بود به در های کمد های رختکن و کونشو به عقب خم کرده بود و موسوی که کاملا لخت بود نشسته بود پشت مژگان و با دستاش لپ های کون مژگانو وا کرده بود و داشت کس وکونشو میخورد و لیس میزد و میژگان که معلوم بود کاملا شهوت بهش غلبه کرده بود داشت آه و اوه کوتاه میکشید موسوی که یه ذره کس مژگانو خورد و انگشتش کرد بلند شد و کیرشو کشید روی کس مژگان که مژگان گفت توم نکنی آقا موسوی که موسوی گفت نه نترس عزیزم لاپایی میزنم فقط. . × نوشته: حمید
    • من و دخترخوندم - 2 فکر نمیکردم اینقدر دل داشته باشه و سکسی باشه . داشتم با مادرش سکس میکردمو آذین هم چشم تو چشم از کنار در اتاق بهم خیره شده بود . سنی نداشت ولی قد بلند و اندام رو فرمی داشت . مرجان داشت ارضا میشد و منم لباشو گرفتم به خوردن و محکمتر کوبیدن . با صدای آروم به هوای اینکه آذین بیداز نشه‌ ارضا شدو کیرم از آبش خیسو گرم شد . طبق معمول از رو جزیره پایین آوردمش تا منم ارضابشم‌ و دیگه آذین کنار در نبود . دمر شد رو جزیره و منم شروع کردم به زبون زدن و خیس کردن سوراخ کونش و بعدشم انگشتمو با آب خودش خیس کردم و با سوراخ کونش ور رقتم تا آماده بشه . بیشتر کونشو داد بالا که شروع کنم یه کردن کون خوشگلش . سر کیرمو تف زدمو گذاشتم در کونش و شروع کردم به آروم فشار دادن خودشم زورش به سمت کیرم بود تا قشنگ جا بره . جون چه کونی داره همیشه از کردنش لذت میبرم . مرجان درسته که مادر آذینه ولی اندام و فیسش کاملا دخترونست جوری که همه فکر میکنن که خواهرن . کیرم تو کون مرجان بودو داشتم میکردمش ولی تو ذهنم داشتم آذینو تصور میکردم و خیلی بهم حال میداد . همین باعث شد که آبم زود بیاد و مرجان هم تعجب کرد . کیرمو از تو کونش در آوردمو از رو جزیره یه دستمال کاغذی انداختم رو کیرمو یکی هم دادم به مرجان . مرجان گفت چه عجب داری خروس میشیا 🤣🤣 منم گفنم نه عزیزم استرس بیدار شدن آذینو داشتم شاید بخاطر اون زودتر از همیشه ارضا شدم 😏😅 مرجان :نه عزیزم شوخی کردم 🥰عالی بود . میدونم قربونت برم طبق معمول بعد از سکس همو بوسیدیمو قربون صدقه هم رفتیم و رفتیم که دوش بگیریم . تا من لباس و حوله بیارم مرجان دوش گرفت و تنشو شست و رفت تو اتاق و منم رفتم زیر دوش و صورتمو هم شیو کردمو اومدم بیرون و لباسمو پوشیدم . بطری آب رو برداشتمو رفتم که تو اتاق بخوابم که دیدم مادر و دختر رو تخت خوابیدنو جا برای من کمه . برگشتم تو حال و رو کاناپه دراز کشیدم و رومو با همون پتو کشیدم . ارضا شده بودمو راستش زیاد به آذین فکر نمیکردم . تازه چشام گرم شده بود که صدای در یخچال اومد بزور سرمو چرخوندم و تصویر تار آذین رو دم یخچال دیدم و پشتش به من بود وای چه تصویری چشامو مالیدم تا واضح تر ببینم . نمیدونستم خوابم یا بیدار ؟!!!؟!!!؟!!! بیدار بودم .آذین بود که در یخچال رو باز کرده بود . آروم پرسید: آب تو یخچال نذاشتی ؟ منم که آب رو گذاشته بودم رو اصلی کنار کاناپه بالا سرم گفتم : آب اینجاست اومد بالا سرم تا آب برای خودش بریزه ، دوباره پاهای سفیدش حشریم کرد و منم که دیگه میدونستم دلش سکس میخواد و سکس منو مادرشم دیده بود چشم تو چشم شده بودم باهاش ، موقع آب خوردنش دستمو بردم لای پاهاش و رونشو گرقتم تو دستم . اولش خودشو جمع کرد و دوباره شل کرد . تو نور کمی که خونه داشت میتونستم چشماشو ببینم که داره نگام میکنه و ازم سکس میخواد . انگشتمو از لای شورتش بردم تو و با نازش ور رفتم . نمیدونستم چیکار کنم .داشتم با ناز یه دختر ۱۶ ساله باکره ور میرفتم که دختر خوندم بود و تازه یه ساعت قبلش با مادرش سکس کرده بودمو حسابی آبم اومده بود . از یه طرف مرجان تو اتاق خواب بود و میدونستم خوابش سنگینه دخترمونم بالا سرم منتظر بود تا با من سکس رو تجربه کنه . ازش پرسیدم مامان خوابه ؟ …آره خوابیده .یه سر بزن و بیا … باشه رفت سر زد و برگشت …خوابیده خیالت راحت . آذین مطمئنی ؟! … بابا نمیدونم ولی … . ولی چی ؟ … دلم میخواد 🤗 .باید بین خودمون بمونه …باشه .امشب نمیشه برای فردا اوکی کنیم که مامان میخواد با خاله بره خرید با ناراحتی و بی میلی گفت باشه و داشت میرفت که دستشو گرفتمو کشیدمش تو بغلم و ازش لب گرفتم باورم نمیشد داشتم از دختر خوندم لب می گرفتم و اونم خیلی تو این کار وارد بود، دستم رو سینش بود و میمالیدم که دستشو برد لا پامو شروع کرد به مالیدن کیرم خیلی حشری بود به خودم اومدم دیدم کیرم تو دست اونه و منم دارم ازش لب میگیرم و دستمم بردم رو نازشو دارم ناز خیسشو میمالم . خودمو جمع کردمو گفتم که .کافیه عزیزم برو پیش مامان بخواب تا فردا صبح …باشه دوستت دارم .منم دوستت دارم خوشحال بود جوری که انگار یه موفقیت بزرگ داشته . با خوشحالی و خندون رفت‌سمت اتاق و منم همونجا رو کاناپه خوابیدم . راستشو بخواین منم یه جورایی خوشحال بودمو حس خوبی داشتم . نمیدونم چطور خوابم برد . صبح با صدای مرجان که میگفت پاشو دیر شده الان میرسه پاشو دیگه از خواب بیدار شدم …پاشو الان مریم میرسه (خواهر مرجان که رشت زندگی میکردن و شوهرش مخالف رابطه منو مرجان بود و وقتی می رفتیم شمال من خونشون نمیرفتم و سوییت یا ویلا میگرفتیم ) .چی شده ؟ …مریم میاد دنبالمون بریم انزلی مگه تو نمیایی . نه دوست ندارم با اون مرتیکه روبرو شم … شوهرش نمیاد .بیخیال من بیام شوهرش میبینه داستان میشه … باشه هر جور راحتی رفت سراغ آذین تو اتاق و مثل اینکه اونم باهاش نرفت مرجان سوئیچ و کارت رو از من گرفتو رفت تا با خواهرش برن برای خرید. یکم گذشت و خیالم از رفتنش راحت شد رفتم مسواک زدمو از صبحونه ای که رو میز مونده بود یه لقمه زدم و رفتم سراغ آذین رو تخت دراز کشیده بود و دمر بود وش پتو بود رفتم رو تخت پشت سرش نشستم و وقتی برام رو تخت جا باز کرد فهمیدم بیداره و منتظرم بوده . کنارش دراز کشیدمو پتو رو زدم کنارو چسبیدم بهش دستمو از زیر سرش ردکردمو این یکی دستمو انداختم رو سینه هاشو آروم گردنشو بوسیدم .دختر خوشگلم چطوره؟ …سلام صبحت بخیر ددی 🥱☺️ .شب خوب خوابیدی ؟ …آره . کم حرف شدی ؟! …😅خندید . قربون خنده هات برم …مامان رفته .آره عزیزم خودم موندم و خودت .آذین …جانم .تصمیمت چیه ؟؟ … راجب چی ؟ .نمیدونی شیطون 😅 … دوستت دارم دست خودم نیست 🥰 .چی شد یهو دوسم داری مگه قبلا نداشتی …نه اونجوری همیشه دوستت داشتم ولی چن وقتیه جور دیگه دوستت دارم .متوجه نمیشم … نمیدونم چجوری بگم . راحت باش … چن وقتیه دوست دارم مال من باشی نمیخوام کسی باهات باشه .حتی مامان … آره حتی اون … من اینجوری دوستت دارم الان . ببین اگه دلت سکس میخواد و نیاز جنسی داری بحثش جداست ولی اگه برنامه عشق و عاشقیه که باید بگم گذراست و قرص های زیادی داری عزیزم تازه من با مامانت … حرفمو قطع کرد و گفت … آره منم سکس میخوام . تو دختری و نمیشه که مثل مامان انتظار داشته باشی … خوب چیکار کنم منم داغ شده بودم نمیدونستم پدر باشم یا پارتنر .ببین آذین اصلا راجب سکس چ فکری داری و توقعت چیه . نمیدونم ممم فقط میدونم میخوام طاقت نیاوردمو چند تا بوس از صورتش کردم و رفتم سراغ لباش و شروع کردم به خوردنشو دستمو بردم تو شورتشو با نازش بازی کردم خودش داشت شورتشو در میاورد منم شورتمو در آوردمو بعدش لباس آذینو رفتم سراغ سینه های کوچیکش و شروع کردم به مکیدن دستشو برد و کیرمو گرفت تو دستش . آروم سرمو بردم سمت نافش جوری که کیرم نزدیک دهنش باشه تا ببینم دوس داره ساک بزنه یا نه . سرمو بردم لای پاشو نازشو که شیو کرده بود میک زدمو زبون متوجه شدم کیرمو گرفته تو دهنشو داره میمکه یه وری خوابیدم و اونم یه وری شد و شروع کردیم به خوردن . نوشته: کارن
    • مروری بر جندگی های مامان سلام دوستان متنی که دارم می‌نویسم یه سری خاطرات از هرزگی های مامانمه می‌خوام براتون تعریف کنم از بچگی تا الان چی به من گذشت دوست دارم درک کنید داشتن یه مادر خراب چه حسی داره این متن و خیلی راحت و با جزئیات می‌نویسم چون از وقتی یادم میاد اسم مادرم سر زبوناست و از بچگی نگاه سنگین دیگران احساس کردم و انقدر از جنده بازی های مامانم دیدم و شنیدم که برام عادی شده دیگه احساسی به اسم غیرت ندارم من امیرحسینم و تو خیابون نور شهر آمل زندگی می‌کنم اسم مامانم سمیراست و نزدیک خونمون آرایشگاه داره وقتی پونزده سالش بود با پدرم ازدواج کرد و وقتی هیجده سالش بود من به دنیا اومدم چون پدرش زود فوت شده بود و وضع مالی خونوادش خوب نبود به اصرار مادرش زود ازدواج کرد فکر کنم چون مامانم به بابام علاقه نداشت از همون اوایل ازدواج جنده بازی هاش شروع شد و هرچی گذشت بیشترم شد تا جایی که وقتی پدرم نبود دوست پسرشو میاورد خونه وقتی که هفت سالم بود پدرم دیگه از کارای مادرم خسته شده بود و فهمید که مادرم بهش خیانت می‌کنه برای همین ازش جدا شد مامانم یه زن پرانرژی و پرجنب و جوشه و خیلی زودم با بقیه گرم می‌گیره رفتار و صحبت کردنش، طرز نگاه کردن و خندیدنش، لباس پوشیدن و حالت راه رفتنش حتی عطری که میزنه طوری که حتی اگه مامانم و نشناسی خیلی زود میفهمی که اهل برنامه هست پوستش سفیده و رنگ چشم و موهاش مشکیه با این که صورتش قشنگه ولی برای دوتا چیز دیگه معروفه یکی بدن سکسی و خوش فرمیه که داره یکی دیگه هم این که اگه با طرف حال کنه ازش پول نمی‌گیره از بچگی به خاطر مامانم معروف بودم بالاخره بچه‌ی زنی بودم که کلی آدم باهاش خاطره داشتن مامانم تو محل برای خودش کون کرمی بوده از یه جایی به بعد دیدن پوزخند و شنیدن پچ پچ ها و حرفایی که مردم پشت من و مامانم می‌گفتن اذیتم نمی‌کرد دیگه تیکه انداختن مردم برای عادی شده بود از هفت هشت سالگی عادت کرده بودم مامانو تو بغل مردای مختلف ببینم عادت کرده بودم صدای سکس و ناله های مادرم بشنوم. کلی از مشتری ها و دوست پسراش می‌اومدن خونمون بعضی هاشون باهام گرم میگرفتن حتی تو نوشتن تکالیف مدرسه کمک می‌کردن یه عده دیگه هم از سر دلسوزی باهام خیلی مهربون بودن و برام کادو میگرفتن چون وقتی تو خونه بودم با مامانم سکس می‌کردن خجالت میکشیدن و عذاب وجدان داشتن ولی برعکس اونا مامانم هیچ شرم و حیایی نداشت بعضی وقتا پیش می‌اومد با مامانم بریم خونه یا ویلای مشتریاش گاهی اوقات یکی دوتا از دوستای جنده مامانم همراهمون میامدن چند بارم پیش اومد که دو سه نفر منتظر بودن تا به نوبت با مامانم سکس کنن وقتی یکی با مامانم می‌رفت تو اتاق اون یکی دو نفر دیگه منو سرگرم می‌کردن برام اسباب بازی میگرفتن یا باهام پلی‌استیشن بازی می‌کردن تا نوبتشون بشه یه وقتایی هم مامانم منو می‌برد خونه‌ی دوستاش و چند روزی می‌رفت پی جنده بازی هاش هرکی مامانمو می‌شناخت یه جور باهام برخورد می‌کرد یه عده همیشه منو با تحقیر نگاه می‌کردن و مسخرم می‌کردن یه عده برام دلسوزی می‌کردن ولی اکثر اونایی که مامانمو کرده بودن بیشتر هوامو داشتن و با معرفت تر از بقیه بودن وقتی رفتم دبیرستان فهمیدم مامانم خیلی از سکس با پسرای جوون و کم سن و سال خوشش میاد چون از یه تایمی به بعد دیدم بیشتر کسایی که باهاشون می پره پسرای جوونن حتی بعد یه مدت فهمیدم با چندتا از دوستام رابطه داره اولین دوستم که فهمیدم با مامان رابطه داره محمدرضا بود یه روز وقتی که موبایل مامان دستم بود اتفاقی رفتم تو تلگرامش و دیدم با محمدرضا کلی چت کرده، کل چت خوندم و فهمیدم فردا بعدازظهر وقتی رفتم باشگاه قرار گذاشتن محمدرضا بیاد خونمون و با مامان سکس کنه برای همین بجای این که برم باشگاه بیرون منتظر موندم تا محمدرضا بره خونمون همینم شد نیم ساعت بعد از این که محمدرضا رفت خونمون منم رفتم خونه آروم دروازه و در خونه رو باز کردم و رفتم تو خونه تا وارد شدم همون صداهای همیشگی رو شنیدم آروم رفتم تا دم اتاق مامان در کامل باز بود مامان و محمدرضا مشغول سکس بودن انقدر که نفهمیدن دارم نگاهشون می‌کنم بعد چند ثانیه برگشتم و از خونه زدم بیرون و دیگه بیخیال این اتفاق شدم اشکان یه دوست دیگمه که مامان باهاش رابطه داشت اشکان نزدیک‌ترین دوستم بود و از بچگی باهم رفیق بودیم و بیشتر روز و باهم وقت میگذروندیم. اگه قرار بود با دوستامون بیرون بریم یا باهم خوش بگذرونیم یا خلاصه یه جور باهم وقت بگذرونیم اولین نفر به همدیگه زنگ می‌زدیم از وقتی یاد می‌اومد هر وقت خونه اشکان خالی می‌شد و تنها بود به من زنگ میزد تا باهم باشیم و حوصلمون سرنره ولی یه مدت شده بود که یا بهم زنگ نمیزد یا بعد همه بهم میگفت منم که از دستش ناراحت شده بودم چند باری ازش گله کردم‌ ولی هربار یه بهونه اورد و سعی کرد از دلم دربیاره تا این که یه روز از رفیقمون علی شنیدم که فردا پدر و مادر اشکان نیستن و خونش خالیه فردای اون روز از صبح که بیدار شدم منتظر بودم اشکان بهم زنگ بزنه ولی خبری نشد بعدازظهر دیگه حسابی حوصلم سر رفته بود و کفری شده بودم بالاخره خودم تصمیم گرفتم بهش سر بزنم و رو سرش خرابشم از خونه‌ی من تا اشکان زیاد راه نبود شروع کردم به قدم زدن تا برسم خونش به چند قدمی خونش رسیده بودم که دیدم مامان از در خونه اومد بیرون و با هم چشم تو چشم شدیم یه لحظه هر دو شوکه شدیم ولی مثل همیشه خودمو زدم به اون راه و بروی خودم نیاوردم نگو مامان با اشکانم رو هم ریخته بود وقتی مامانم رفت خندم گرفت و با خودم گفتم ببین مامان چه حالی بهش میده که بهترین دوستم تا نکنتش بهم زنگ نمی‌زنه کلی از این اتفاقات برام افتاده که اگه بخوام تعریف خیلی وقت گیر میشه شاید اگه خوشتون اومد یه سری از خاطرات دیگه که تو ذهنمه رو بنویسم سعی کردم به جایی این که یه داستان تحریک کننده براتون بنویسم چیزایی که دیدم و حس و حالی که واقعاً داشتم و براتون تعریف کنم امیدوارم حوصلتون سر نرفته باشه. نوشته: امیرحسین
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.