رفتن به مطلب
  1. dozens

    dozens

  2. minimoz

    minimoz

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • ویدیو ایرانی سکس داستانی با خانوم سکسی و حشری با کیر کلفتش تو چند تا پوزیشن تا خایه تو کصش تلمبه میزنه جرش میده و نالش در میاد و آبش و میپاشه رو کونش . تایم: 06:53 - حجم: 25 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • زن ورزشکارم و پنهان کاریش - 1 من حمیدم ۲۸ سالمه و زنم مژگان ۲۴ سالشه و همینطور مژگان دختر خالم هم هست.مژگان از بچگی ژیمناستیک کار میکرد و بعد از ۱۰ سالگیش به ووشو رو آورد و می خواست یه تالو کار حرفه ای بشه (تالو بخش نمایشیه که اصطلاحا بهش اجرای فرم میگن). اتفاقا حرفه ای هم شد و الان برای مسابقات استانی اعزام میشه و در صدد اینه که در آینده عضو تیم ملی بشه. من از بچگی مژگانو دوست داشتم و این حسو به صورت متقابل از اون میگرفتم.مژگان واقعا خوشگله و چشم های روشن و مو های بلند قهوه ای و موج دار داره. از لحاظ هیکلی هم که هیکل فوق العاده ای داره بواسطه ورزشی که میکنه.سایز سینه هاش مثل همه ۸۵ نیست سایزش ۷۵ هست ولی کاملا با هیکلش همخونی داره و سکسیش کرده. ما زندگی خوبی داریم و خیلی هم احساس خوشبختی میکنم تو زندگی با اون اما همه چی از سه ماه پیش شروع شد. یه روز که از باشگاه اومد خونه خیلی عصبی بود و غر میزد زیر لب من که دیدم اینجوریه بعد از اینکه از حموم اومد بیرون و لباس عوض کرد و اومد رو مبل نشست رفتم بغلش کردم و نوازشش کردم و گفتم چیه خوشگلم چرا عصبی شدی گفت مرتیکه کثافت عوضی. گفتم کیو میگی گفت همون آشغالی که مسئول انتخاب تالو کار ها برای مسابقاته گفتم خب چی شده مگه؟ گفت کثافت منو با اینکه از همه بهتر بودم و کنار گذاشته و پرستو …(فامیلیشه) رو انتخاب کرده گفتم چجوری آخه مگه میشه؟ گفت این عوضی از اون آشغال هاییه که اونایی که باهاش راه بیانو انتخاب میکنه گفتم یعنی چی گفت یعنی این آقا میبینه کدوم از خانوما بهش پا میدن همونو تو لیست قرار میده گفتم یعنی پرستو هم باهاش راه اومده (پرستو هم باشگاهی مژگانه که اتفاقا با هم دوست هم بودن ولی در عین حال رقیب هم بودن و ما باهاشون رفت و آمد خانوادگی داشتیم با اون و شوهرش و باورم نمیشد که پرستو متاهل همچین کاری بکنه) گفتم یعنی چی باورم نمیشه مطمئنی گفت آره هم اسمش بد در رفته تو بین بچه ها به زن باز بودن و هم چند از بچه های باشگاه رو که ترتیب داده به بقیه گفتن گفتم اسمش چیه گفت موسوی ولی همه آقا موسوی صداش میکنن من هنوز تو بهت بودم بعد از شنیدن اینکه پرستو با یه مرد دیگه رابطه داره ولی ته دلم خوشحال بودم و گفتم خدا رو شکر مژگان هرگز همچین کاری نمیکنه. چند وقت گذشت تا اینکه یه روز که مژگان از باشگاه اومد خوشحال بود و گفت حمید من میرم مسابقات استانی من یه لحظه تو فکر رفتم که نکنه مژگان… بعد سریع به خودم گفتم نه نه نه مژگان همچین دختری نیست خودمو خوشحال نشون دادم و گفتم چجوری گفت پرستو مصدوم شد گفتم خخخخ یعنی پرستو خانوم هم کوس و کونو به باد داد هم به چیزی نرسید که مژگان با خنده گفت نه بابا همچین چیزی نیست گفتم خودت گفتی موسوی هر کیو که چشمشو بگیره انتخاب میکنه و ترتیبشو میده گفت وااای نه بابا، حمید اینا همش شایعه ست پشت سر بنده خدا درست کردن و اونایی که باهاش حسودی میکنن اینو میگن گفتم ولی خودت میگفتی که تو از همه بهتر بودی و اون پرستو رو انتخاب کرده حتما یه دلیلی داشته گفت نه بابا اون موقع عصبی بودم یه چیزی گفتم حتما یه چیزایی تو پرستو دیده بود که تو من ندیده بود وگرنه چرا تا بحال از اینا پیشنهاد ها به من نداده یعنی الان ترتیب منو داده که منو انتخاب کرده گفتم عه یعنی چی این چه حرفیه گفت مثلا گفتم. گفتم مثالش هم زشته. گفت خب ولش کن این حرف ها رو امروز میخوام جشن بگیریم و شام مهمون من خلاصه شامو اون شب رفتیم بیرون مهمون مژگان که در اصل از جیب خودم بود خخخخ.بعد از اون روز مژگان بیشتر می رفت باشگاه تا برای مسابقات آماده شه و… از فردای اون روز مژگان بیشتر وقتشو تو باشگاه میگذروند جوریکه دو نوبت در روز میرفت باشگاه.صبح تا ظهر و بعدش میومد ناهار و دوباره بعد از ظهر تا ۱۰ شب دوباره باشگاه بود وقتی هم که میومد خونه خیلی خسته بود و حتی شام هم نمیخورد و بعد از دوش گرفتن میگرفت میخوابید و دوباره فرداش همینطور و کلا همه چی بهم خورده بود خورد و خوراکمون و سکسمون و کلا زندگیمون دو هفته مونده بود تا مسابقات هنوز و من درکش میکردم و اذیتش نمیکردم ولی خیلی دیگه داشت بهم فشار میومد‌ و نمیتونستم تحمل کنم.آخه همیشه حد اقل و کم کمش هفته ای دو بار رو سکس میکردیم ولی ده روز شده بود که با هم سکس نداشتیم و من که مجبور بودم زنی به این خوشگلی داشته باشم و بهش دست نزنم واقع دیگه تحملشو نداشتم و آخر هفته که شد فرداش جمعه بود و مژگان هم تعطیل بود و استراحت داشت شبش هم کاریش نداشتم ولی صبحش که بیدار شدیم رفتم یه میز کامل چیدم و رفتم حلیم گرفتم و آوردم و همه چیز رو آماده کردم و حسابی بهش رسیدم و بعد از صبحونه رو مبل نشسته بودیم و داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم که رفتم سراغش دست انداختم دور گردنش صورتشو برگردوندم بطرف خودم لبمو گذاشتم رو لبش و شروع کردم به خوردن و سینه هاشو مالیدن بعدش که لبمو برداشتم از رو لبش رفتم تو کار گردنش و خوردن گردنش ما هیچوقت موقع سکس با هم حرف نمیزنیم یجورایی انگار خجالت میکشیم از هم از همون دوران نوجوونی هم که جای خلوت گیر میاوردیم و بمال بمال به راه بود باز هم حرف نمیزدیم خیلی خنده دار بود مثلا اون کیرمو میمالید و من اونو انگشت میکردم و سینه هاشو میمالیدم ولی در عین حال در طول این پروسه حرفی هم نمیزدیم انگار یه حس خجالت داشتیم تو خودمون همون حس حتی بعد از ازدواج هم باقی موند و با هم حرف نمیزدیم موقع سکس و کارمونو که که میکردیم میرفتیم حموم و بعدش هم به روی هم نمیاوردیم اصن چیکار کردیم تو سکس هم هر کدوم میخواد پیشقدم شه با خوردن لب و گردن اون یکی استارت سکس رو میزنه یا مثلا بعضی وقتا موقعی که من رو مبل نشستم مژگان یه دفعه میاد زانو میزنه و شلوارمو میکشه پایین و کیرمو میکنه دهنش و شروع میکنه به خوردن اونم بدون اینکه حرفی بزنه یا مواقعی که میخواییم پوزیشن عوض کنیم خودمونو با حرکت دادن به حالت دلخواهمون در میاریم و به طرف مقابل میفهمونیم که در چه حالتی قرار بگیره بعد از سکسمون هم بغل هم دراز میکشیم و کلی همدیگه رو میبوسیم و اینجوری از هم تشکر میکنیم. میدونم یخورده عجیبه ولی خب دیگه مدل ما همینجوریه. برگردیم سر ادامه ماجرا بعد از خوردن گردنش در جا رفتم سراغ شلوارش و شلوار و شرتشو با هم کندم واقعا دلم تنگ شده بود واسه کسش پاهاشو دادم بالا شروع کردم به خوردن بعد از دو دقیقه که ولش کردم خواستم تاپشو در بیارم که سریع رفت سراغ کیرم یه ذره تعجب کردم ولی همینکه کیرمو کرد تو دهنش یادم رفت دو دقیقه هم برام ساک زد که با عقب کشیدن سرش بهش فهموندم کافیه رو همون مبل به حالت سگی درش آوردم و کردم کردم تو کسش و شروع کردم به کردنش و بخاطر اینکه خیلی وقت وقت بود که سکس نکرده بودیم به پتج دقیقه نرسید که هر دو مون ارضا شدیم و من کیرمو کشیدم بیرون و آبمو ریختم رو کونش که بعدش تو همون حالت هر دو مون ولو شدیم روی مبل و بعد از چند دقیقه مژگان از زیرم خودشو کشید بیرون و منو بوسید و رفت حموم من هم بعد از ارضا شدنم تازه یاد رفتار عجیب مژگان افتادم که نذاشت تاپشو در بیارم و یه کم شک به دلم افتاد بعد از اینکه مژگان از حموم اومد بیرون رفتم یواشکی تو اتاقو نگاه کردم که مژگان لخت لخت بود و داشت خودشو خشک میکرد و چیزی که برام عجیب اومد و تو یه لحظه ضربان قلبمو به شدت افزایش داد کبودی های روی سینه مژگان بود و یه لحظه انگار واقعا سرم گیج رفت و رفتم تو هال و رو مبل نشستم. یه چیزی مثل خوره افتاد به جونم که یعنی مژگان من بهم خیانت کرده از اتاق که اومد بیرون لبخند زد و گفت حمید جونم ناهار چی میخوری برات درست کنم امروز با اخم بهش اشاره کردم که بیاد پیشم یه لحظه انگار ترسید و گفت چیه حمید چی شده گفتم بیا اینجا فقط.اومد بلند شدم روبروش وایستادم یهو دست انداختم تاپشو از رو سرش کشیدم و در آوردم که مژگان یه هین کشید و سریع دست انداختم پشتش و گیره سوتینشو باز کردم و کشیدم بیرون که مژگان دوباره یه هین بلند تر کشید گفتم توضیح بده این کبودی های رو سینه ات چیه به تته پته افتاد گفت حمید به خدا… به خدا… گفتم به خدا چی گفت به خدا موقع تمرین اینجوری شده گفتم پس چرا سعی کردی قایم کنی ازم گفت به خدا ترسیدم فکر بد کنی آخه اون موضوع موسوی رو هم گفته بودم ترسیدم حساسیت زیاد شده باشه فکر های بد بکنی دیگه نزدیک بود به گریه بیفته و اینقدر عذرخواهی کرد که دیگه چیزیو ازم مخفی نکنه که کوتاه اومدم ولی گفتم اگه از همون اول اگه مخفی نکنی این چیز ها رو منم فکرای بد نمیکنم گفت باشه دیگه مخفی نمیکنم چیزی رو ازت منم کوتاه اومدم ولی بد دل شده بودم گذشت و فردا شبش که از باشگاه که اومد و رفت حموم منتظر موندم که بیاد بیرون و برم جاسوس بازی بعد از اینکه اومد بیرون طبق روال شب های پیش اومد منو بوسید و رفت خوابید منم منتظر موندم بعد از بیست دقیقه رفتم حموم که ببینم اگه کاری کرده باشه آثار جرمی ازش مونده که دیدم نه همه لباساشو شسته حتی لباس زیر هاشو پس چیزی نصیبم نشد بعد از این دیگه گفتم شاید الکی شک کردم و سعی کردم فاصله بگیرم از ای فکرها. همون شب نزدیک های ساعت ۱ بود که داشتم تو تلگرام میچرخیدم دیدم یه پیغام اومد که نوشته بو آقا حمید؟ که منم فوری رفتم جواب دادم بله خودمم شما گفت مهم نیست میخواستم یه چیزی رو بهت بگم گفتم چی گفت راستش یه خبره فقط نمیخوام فکرکنی مغرضانه ست گفتم چی گفت راستش در مورد خانومته مژگان گفتم یعنی چی چه خبری تو مژگانو از کجا میشناسی گفت اونش مهم نیست میخوای بدونی چیه یا نه منم که دوباره قلبم داشت تند تند میزد با دست لرزون پیام دادم چیه گفت تو موسوی میشناسی که ضربان قلبم تند تر شد گفتم آره گفت خب پس میدونی چیکاره ست گفتم آره خب که چی این چه ربطی به زنم داره گفت راستش خانومت با موسوی وارد یه رابطه نامشروع شده که یه لحظه انگار قلبم وایستاد گفتم چجور رابطه ی نا مشروعی توضیح بده گفت خب پس بذار رک بهت بگم اگه دیر بجنبی موسوی کسکش ترتیب زنتو داده هر چند الان هم خیلی نزدیک شده گفتم یعنی چی تو کی هستی از کجا معلوم راست میگی گفت من یکی از هم باشگاهی های مژگانم اگه حرفمو باور نمیکنی یه چند لحظه وایستا بعد از ۱ دقیقه یه فیلم فرستاد برام که حجمش خیلی بالا بود و زمانش کم بود سریع زدم که فیلمو باز کنم یه چهار پنج گذشت اون طرف هم بعد فرستادن فیلم گفت این مال پنجشنبه ست از امروز هم دارم که دفعه بعد برات میفرستم فعلا بای و آفلاین شد فیلم که بالاخره باز شد همون صحنه اولو که در حالت استاپ دیدم انگار دنیا رو سرم آوار شد. ادامه دارد… نوشته: حمید
    • خونه تکونی - 1 سلام به دوستان حشریم.هر روزی که از دوستی زنم و احمد می‌گذشت زنم خوشگل تر و سکسی تر میشد.دیگه مانتو نمی پوشید.ساپورت تنگ و کوتاه و تیشرت بدون شرت و سوتین. منم لذت میبردم از سکسی گشتن زنم و نگاه مردم به زنم. نزدیک عید بود و بخاطر اینکه زنم سالن زیبایی داشت و احمدم آرایشگر بود صبح زود با احمد می‌رفت و شبم دیر میومد خونه که من خواب بودم.یه شب که بیدار بودم و داخل تراس سیگار می‌کشیدم صدای زنم شنیدم که داشت از احمد خداحافظی میکرد.وقتی صدای در آسانسور آمد در آپارتمان را باز کردم که بیاد داخل که خشکم زد از دیدن زنم.فهیمه برعکس من خیلی ریلکس بود و گفت نمیخوای بری کنار تا بیام تو. وایسادم کنار تا بیاد داخل.وقتی درا بستم از پشت بغلش کردم و گردنشو می‌خوردم گفتم چرا اینجوری آمدی.خیلی ریلکس گفت حال لباس پوشیدن نداشتم با لباس سالن آمدم دیگه.من که شهوتم زده بود بالا دستما کردن داخل دامنش که کوسشا بمالم دیدم شرت نپوشیده.چرخوندمش سمت خودم و گفتم با این دامن تو سالن شورت نمیپوشی که همه جات معلوم میشه. با خیال راحت گفت تو ماشین احمد شرتمو در آوردم.من دیگه شهوتم زده بود زیر چشام.گفتم چرا؟که گفت جون من بیخیال خستم.صبح زودم احمد میاد دنبالم که بریم.گفتم شام چی میخوری که گفت با احمد رفتیم رستوران شام خوردیم.گفتم تو با دامن بیست سانتی و تاپ بالا ناف و یقه باز بدون شورت و سوتین رفتی رستوران.گفت دوست احمد بود کرکره را داد پایین تا ما راحت باشیم.من شهوت داشت دیوونم میکرد ولی فهیمه خیلی عادی بود.رفتیم روی تخت که بخوابیم که فهیمه گفت خونه تکونی امسال با توست من که تا دیر وقت سالنم و نمی‌رسم.منم گفتم سالن و رستوران و عشق و حال بگو.زنم یه وشگون ازم گرفت و خندید.پرسیدم کدوم رستوران رفتید.گفت نفهمیدم کجا بود ولی اسم صاحبش جاوید بود و خیلی بچه خوبی بود.میشناختم جاویدا.از اون خانم بازا و هیزای چشم چرون بود.فکر اینکه فهیمه با یه دامن که تا خط کونشم نمی‌رسید با تاپی که ناف و سینه هاش معلوم بود توی رستوران بسته با دوتا جنده باز معروف محله.تو همین فکر بودم که با صدای فهیمه به خودم آمدم که گفت مرسی که گذاشتی با احمد دوست باشم.خیلی خوب و بامعرفت احمد.هواما داره.منم گفتم خدا را شکر که خوبید بهم.گفت زن احمد با خانوادش تعطیلات عید میرن عراق.برنامه بچینم با احمد سفر بریم.من عادی گفتم خودت می‌دونی.اینا که گفتم گفت جاوید شمال ویلا داره و مجرده و تنهاست داخل ویلا ما هم بریم پیشش.دیگه داشتم شاخ درمیووردم.گفتم تو از کجا میدونی.گفت موقع شام آمد پیش من و احمد نشست و صحبت کردیم.من فقط فکر دامن کوتاه و شرت نداشتن زنم و اون دوتا هیز بودم و نقشه ایی که باهم کشیدن.اون شب برخلاف همیشه گذاشت از کون بکنمش و خوابیدیم.شب سال تحویل رسید و فهیمه آمد خونه و سفره هفت سین می‌چید که گفت احمد مجرده زنگ بزن سال تحویل بیاد اینجا.داشتم شماره می‌گرفتم که گفت بهش بگو مشروبم بیاره.عصر احمد آمد و سه تایی دور هم بودیم که سال تحویل بشه.وقتی سال تحویل شد من و فهیم روبوسی کردیم و بعدش من و احمد و بعدش دیدم احمد از فهیم یه لب توپ گرفت که من حال کردم.زنمم که دیگه جلوی احمد راحت راحت بود و منم تو آسمونا بودم از لباسای سکسی زنم جلوی احمد.داشتیم قلیون می‌کشیدیم که فهیم گفت خونه تکونی نکردی یادت باشه.گفتم احمد تو بودی کمک میکردی به زنت.فهیمه پرید وسط حرفم و گفت من وقت نکردم برم لباس بخرم برا خودم چه برسه خونه تکونی.احمد گفت منم نخریدم فردا با هم میریم می‌خریم رضاهم میمونه خونه تکونی می‌کنه.شب احمد رفت و فرداش آمد دنبال زنم برن خرید.منم زدم بیرون دور بزنم.نزدیکای شب آمدن با خریداشون.شام خوردیم و داشتیم جرات و حقیقت بازی میکردیم که احمد گفت بریم چند روز شمال ویلای جاوید؟منم که از خدام بود گفتم کلید میده بهت؟لازم ندارن خودشون؟گفت خودش اونجاست کسی نداره که بره پیشش.گفتم فهیمه نظرت چیه که گفت بریم خوش میگذره. احمد گفت پس باهاش هماهنگ کنم.زنگ زد بعد احوالپرسی گفت من و دوستم رضا با خانمش میخواییم مزاحمت بشیم.صدای جاوید قشنگ معلوم بود که گفت قول دادی برنامه بچینی جای رضا بکنیمش فهیمه را.احمدم با خنده گفت درستش میکنم و بعد یکم حرف خداحافظی کرد.بازیا ادامه دادیم که من حقیقت را انتخاب کردم .فهیمه ازم پرسید میزاری جلوی جاوید هم همینجوری راحت باشم.احمد یهو گفت این چه سوالیه شمال همه راحتن.تو که با لباسهایی که برات خریدم ستاره میشی.گفتم راستی چی خریدی گفت شمال میفهمی.فهیمه گفت خدا کنه کمر دردم خوب بشه تا فردا که احمد گفت بخواب تا ماساژ بدم خوب بشی.گفتم برید تو اتاق صدا بیرون نره.رفتن داخل اتاق و منم رفتم دستشویی و بعدش رفتم پیششون.رفتم داخل دیدم احمد داره سینه های فهیمه را میخوره گفتم این چه مدل ماساژیه.احمد گفت بیا بکن که از رفتیم شمال باید تو صف وایسی.با شهوت گفتم جون چه حالی بده تماشا کردنش.احمد دستشا کشید رو کوس فهیمه و گفت این مال جاوید کونشم مال من توفقط ببین چطوری میکنیم.فهیمه که رفته بود تو حس گفت نمیزارم دوباره مثل وحشیا بکنه.احمد گفت رضا هست نمیزاره اذیتت کنه.احمد همه مدل کرد و بعدش خوابیدیم.صبح فهیمه رفت دوش گرفت و رفت سالن کاراشا بکنه احمدم کارای ماشین را کرد و منم وسایلت برداشتم.موقع رفتن احمد شلوارک پوشید و فهیمه رفت که آماده بشه من شلوارک و تیشرت پوشیدم.منتظر بودم فهیمه یکی از سکسی ترین تیپاش را بزنه و منم لذت ببرم که آمد بیرون و ضدحال بهم زد یه تیپ معمولی که از همیشه ساده تر بود.گفتم اینا چیه پوشیدی.روبه احمد گفتم این بود انتخابت.گفت آروم باش شمال رسیدیم میفهمی.خلاصه آرومم کردن و راه افتادیم که بعد نیم ساعت گوشی زنم زنگ خورد و گفت سلام جاویدجان توراهیم داریم می‌آییم.بعد گوشی را داد به من بعد سلام و تبریک عید گفت رضا دمت گرم با این انتخابت واقعا حال کردم با سلیقه تو.گفت بیایید که آب استخر گرم شده بریم شنا. ادامه دارد… نوشته: رضا
    • قسمت دوم یه شب روی تخت که مشغول لب بازی بودم باهاش ناخوداگاه دستمو گذاشتم روی سینه ش. اولش دستمو برداشتم هیچی نگفت ولی وسط لب بازی که بودیم گفتم حتما چیزی نمیگه اشکال نداره دستمو گذاشتم روی سینه ش از روی لباس و زیرشم سوتین بود یه فشار دادم سینه شو بعد شروع کردم مالوندن که از روی صورتم اومد بیرون به دستم نگاه کرد خیلی جدی گفت الناز:این چیه؟ من:چی ، هیچی حواسم نبود. دستمو گرفت برداشت از روی سینش برگشت گفت بگیر بخواب. ضد حال زد بهم منم معذرت خواهی کردم چند بار هیچی نگفت فقط گفت بگیر بخواب. یه چند روز باهام قهر بود منم دیدم داره اینطوری میکنه خودمم باهاش قهر کردم حرف نمیزدم باهاش. یه هفته حرف تزدم باهاش تا اینکه خودش اومد پیشم گفت الناز: چرا حرف نمیزنی باهام. منم از اون شب پیشش نخوابیدم دیگه. من:چون درکم نمیکنی اذیتم میکنی. الناز:چه اذیتی کاریت ندارم که ، بخاطر اون شب ناراحتی؟ خب باشه بیا امشب پیشم بخواب پسر گلم من:نه نمیخوام الناز: بیا ولی دیگه اون کارو نکن من:نمیخوام اصلا نیا پیشم دست نزن بهم الناز:چرا چی شده مگه من:درکم نمیکنی تو الناز:چی میخوای خب من که به حرفات گوش میدم بگو بهم من:بهم فشار داره میاد توهم برات مهم نیست منم خیلی دارم اذیت میشم الناز:چه فشاری؟. جواب ندادم تو گوشیم بودم رو تختم که یه مکث کرد گفت الناز:فشار چیز؟(منظورش جنسی بود). من:آره الناز:خب من چیکار کنم آخه من که نمیتونم کاری کنم واست پسرم. من:چرا میتونی نمیکنی الناز:پسرم من درسته زنم ولی نمیتونم یه سری کارا برات انجام بدم مثلا مادرتم زشته من:به من ربطی نداره من دارم اذیت میشم توهم واست مهم نیست انگار نه انگار از درد میمیرم هر روز الناز:خب عزیزم گفتم بریم دکتر که نمیای اون قرصم نمیخوری من:نمیخوام کار دکتر نیست میخوام چی بگم بهش آخه بگم دلم میخواد؟ اون قرصم بخورم فرداش بدتر میشم. الناز:من نمیدونم تو چی میخوای پسر گلم بگو بهم من:خودت میدونی الناز:چی بگو ، چیو میدونم؟ عزیزم من که نمیتونم باهات کاری کنم تو پسرمی مثلا مادر پسر یه سری خط قرمز دارن درسته دوست دارم توام منو دوست داری ولی نمیشه. من:من نمیدونم ولم کن الان. الناز:شام نمیخوری؟ من:نه. رومو کردم اونور خوابیدم تا چند روز باهاش حرف نمیزدم اصلا. تا اینکه یه روز صبح خودش اومد پیشم دید دارم صبحانه میخورم خودم آماده کرده بودم چون باهاش حرف نمیزدم اصلا. نشست پیشم صبح بخیر گفت جوابشو ندادم یه آفرین گفت بهم کارامو خودم دارم میکنم بجای اون بعدم چند بار خواست بحث بندازه حرف بزنه باهام جوابشو ندادم. بعد گفت الناز:آریا جون گلم میدونم داری اذیت میشی تو سن بلوغی خلاصه میدونم. جوابی ندادم الناز:تو بیا پسر خوبی باش حرف گوش کن بشو چشم من یه فکری به حالت میکنم. من:چه فکری؟ الناز:یه فکری دیگه تو کاریت نباشه. بالاخره جوابشو داده بودم خوشحال بود بعد یه هفته حرف زدم باهاش. الناز:تو نمره خوب بیار واسم مدرسه رو منظم باش به حرفم گوش کن جایی که میرم پیش فامیل بیا باهام منم یه فکری میکنم واست. من:باشه اتفاقا امروز امتحان دارم. الناز:خوندی؟ من:من نمره خوب میارم دیگه چی میخوای. الناز:آفرین پسر گلم تو خوب باش من همه چیو اوکی میکنم من:باشه الناز:آفرین برو مدرسه منم برم کلاس یوگا دارم امروز. رفتم مدرسه خلاصه با هزار تا تقلب و داستان نمره خوب گرفتم اومدم. ورقه رو گذاشتم روی میز اومد دید خودش ظهر بود یه آفرین گفت بهم و یه بوس از روی سرم کرد. لباسامو عوض کردم گفتم میخوام برم بیرون الناز:با کی میری؟ من:با حسین (بچه محل بود همسایمون هم سن بودیم) الناز:همونه که سیگار میکشه؟ نه با اون نرو جایی خوشم نمیاد باهاش بپری. منم گفتم باشه و رفتم لباسامو درآوردم گرفتم خوابیدم. یه چند روز به همین منوال گذشت و هر کاری می گفت میکردم تو تمیزی خونه و فلان جا رفتن باهاش کلا به حرفش گوش میدادم. یه شب که رفته بود حموم منم بعده اینکه اومد رفتم کلا همه جامو شیو کردم تمیزه تمیز شدم موهای تخمامو پشمامو کلا همرو زدم سفید سفید شدم. بعد اینکه اومدم بیرون رفتم لباس عوض کردم موقع شام بود داشتم میخوردم که وسطش گفتم من:چی شد مگه قرار نداشتیم ما؟ الناز:جان؟ من:من دارم اذیت میشم دیگه چیکار میکنی تو همه کار انجام دادم الناز:خب چیکار کنم برات تو بگو من:مگه بلد نیستی مثلا زنی تو الناز:نه تو چی تو فکرته اینو بگو من:تو چی فکر میکنی الناز:نمیدونم تو بگو چی میخوای ببینم شدنیه آخه همین الانم که با پررویی معلوم نیس چی میخوای. منم زدم به سیم آخر گفتم من:میخوام زنم شی الناز:زنت شم؟ یعنی چی؟ من:دیگه خودت میدونی الناز:آخه یعنی چی زنت شم من:زنم شو دیگه بلد نیستی زن کسی باشی؟ مگه زن بابا نبودی؟ الناز:آریا میفهمی چی میگی من مادرتم من:نمیدونم چیکار میکنی الان؟. یه ذره سکوت کردیم بعد یه دقیقه گفت الناز: هر موقع که من بگم هر کاری من بگم. منم یه لبخند زدم هیچی نگفتم الناز:باشه ؟ من:باشه. اون شب خیلی خوشگل شده بود مامان برام منم قرمز کرده بودم قشنگ نگاهام روش بود کلا. سر میز دید دارم به سینه هاش نگاه میکنم هیچی نگفت موقع جمع کردن ظرف پاشدیم جمع کنیم با هم مامان یه لگ آبی آسمونی پوشیده بود کونش افتاده بود بیرون قشنگ برجسته بود. منم نمیدونم چم بود داشتم میمردم انگار از حشری شدن زیاد داشتم به باسن خوشگلش نگاه میکردم که دید دارم پشتشو دید میزنم. ظرفا دستش بود یه نگاه بهم کرد یه نگاه به باسن خودش بهم گفت الناز: پاشو برو یه آب بزن دستو صورتت لباساتو عوض کن مسواک بزن بخواب. منم یه نگاه به چشماش کردم یه نگاه به سینش که اونم فهمید چقدر داغم بازم دارم دید میزنم الناز:پاشو بهت میگم. پاشدم لباسامو عوض کردم یه مسواک زدم دستامو کامل شستم ولی آب نزدم به صورتم همونطوری قرمز و حشری موندم. از آشپزخونه که اومد بیرون دید بدون تی شرت با یه شلوارک وسط سالن وایسادم داشتم نگاش میکردم بدنشو دید میزدم ، دیگه اون خط قرمزو رد کرده بودم و خجالتم ریخته بود بینمون داشتم با نگاهم بهش میفهموندم چی میخوام و انقدر حشری شده بودم که معلوم بود از صورتم اونم فهمیده بود. دیدم با اون لگ جذبشو تاپ خوشگلش نشسته یه صورت خوش فیس و چهره زیبایش داشت دیوونم میکرد با اون لبای کلفتش و موهای بلوندش. موهاشم بلند بود تا پشت کمرش. رفتم جلوش وایسادم سرش تو گوشی بود رو صندلی ناهار خوری نشسته بود. یه نگاه بهم کرد یه نگاه به برجستگی شلوارم گفت الناز:برو تو اتاقم. منم یه نگاه به سینه هاش انداختم راست راست بود کیرم رفتم تو اتاقش پر از استرس ولی خوشحال از اینکه بالاخره تونستم بدستش بیارم. اومد تو اتاق دید چراغ خاموشه منم زیر پتوش روی تختش دراز کشیدم. چراغو روشن کرد گفت الناز:چرا تو تاریکی خوابیدی؟. فقط آروم گفتم من:خاموش کن بیا اونم یه مکث کرد نگام کرد بعد چراغو خاموش کرد اومد سمتم. یه چراغ خواب بالای تختش بود اونو روشن کردم بعد مامان از اونور تخت پتو رو باز کرد اومد روی تخت. از هم اولش دور بودیم اونور تخت بود منم اینور. تو چشمای هم نگاه میکردیم منم نگاهم کم کم رفت روی سینه هاش. چهرش عادی بود و انگار نه انگار چیزی شده انگار تعجب کرده بود نمیدونست چیکار کنه. دیدم تا کاری نکنم تکون نمیخوره آروم خزیدم سمتش تا وسط تخت گفتم من:بیا اینجا. مامانم آروم خزید سمتم اومد روبه روی هم بودیم. چشم تو چشم بودیم یه نگاه به سینه هاش کردم که انقدر بلوری بود و سفید. بدن بی موی خوشگلش الان در اختیارم بود. هردومون میدونستم قراره امشب آب منو به یه طوری بیاره ولی معلوم نبود چطوری. اولین کاری که کردم رفتم تو صورتش برای لباش. شروع کردم لب گرفتن و خوردنشون مثل گاو میخوردم لباشو میک میزدم. دستمو بردم روی سینه هاش و گرفتمشون. موهاشو از جلو صورتش با دستش برد عقب دوباره مشغول لب بازی باهام شد فقط میخورد اونم عین من همکاری میکرد منم به اوج حشری شدنم رسیده بودم. تاپشو دادم بالا اولش یه مکث کرد ولی بعد دستاشو آورد بالا و درآوردم تاپشو. بعد رفتم سراغ سینه هاش شروع کردم مالوندن جفتش بعد یه دستمو بردم پشت سعی کردم سوتین رو باز کنم ولی نمیشد آخر بعد چند بار تلاش ناموفق خودش دستشو برد پشت و باز کرد. سوتین رو که در آوردم از توی دستاش فقط مکث کردم سینه هاشو یه ذره تماشا کردم. بعد رفتم تو لباش وحشیانه خوردم لباشو دستامم جفتشو گذاشتم روی سینه هاش شروع کردم سفت مالوندن و چلوندن سینه هاش. از بس سفید بود بدنش که اگه کیرمو میچسبوندم بهش آبم میومد. سینه هاشو میمالوندم و لباشو میخوردم. شلوارکمو دادم پایین و از پام درآوردم در حین لب گرفتن. کیرم راست راست بود به فاصله کم از مامان لخت لخت بودم حالا چیزی که خیلی وقت بود دنبالش بودم. تو لباش بودم گردنشو با یه دستم بغل کردم و اون یکی دستشو گرفتم بردم پایین گذاشتم روی کیرم.اولش دستشو کشید یه ذره ولی دوباره گذاشتم روش و کیرمو گرفت.من: آه مامانی. با دستش برای خودم یه زره جق زدم بعد ول کردم شروع کردم مالوندن بدنش. اون برام کیرمو میمالوند بدون کمک من دیگه منم دیگه صورتش رو گرفتم چند تا لب خوب گرفتم رفتم پایین لای ممه هاش. ممه شو گرفتم به دهنم جفتشو شروع کردم به خوردن و مالوندن. یه دستمم بردم پشت بعد ۱۰ ثانیه و کمرشو دست میکشیدم از بالا تا پایین. بعد بردم روی باسنش و لپ باسنشو گرفتم به دست. هیچوقت فکر نمیکردم باسن مامی رو اینطوری بگیرم. بعد که گرفتم یه خورده فشار دادم دستمو بردم از روی لگ تو زیر شرتش. باسن لختشو گرفتم به مشتم و میمالوندم. بعدش دیگه رفتم توی لباش دوباره و با اون دستمم ممه چپ رو میمالوندم. لب میگرفتم حال میکردم تو دستش عقب جلو میکردم کیرمو موقعی که وای میستاد. یه زره که مالوندم کون شو یادم اومد چه باسن ژله ای و نرمی داره و چقدرم سفید و توپه. من:مرسی مامانی عاشقتم. الناز:آریا کسی بفهمه من میدونم با تو سریع تمومش کن. من:نترس مامی نمیگم به کسی دیوونم مگه. الناز:چقدر دیگه مونده؟ من:این نمیاد مامانی لخت شو الناز:لخت شو چیه نه نمیشه نمیزارم من:لخت شو مامی تورو خدا قربونت بشم. الناز:نه دیگه آریا همینطوری تمومش کن من:نمیاد مامی تروخدا تو نمیکنم بخدا باشه در بیار. نزاشتم چیزی بگه رفتم تو لباش و شروع کردم خوردنشون لگ تنگشو گرفتم با شرت کشیدم پایین خواست نزاره ولی من دیگه رد داده بودم از حشری شدن زیاد. هی میکشیدم اونم هی مقاومت تا اینکه رفتم روش و سرشو قفل کردم با دستم لباشو میخوردم لگ رو کنم با شرتش و خوابیدم روش. پاهاشو بسته بود نمی گذاشت بین پاهاش بخوابم الناز:آریا پسرم تروخدا مامان رو اذیت نکن من:مامانی اذیت نمیکنم بخدا عشقم فقط بین پاهات همین خواهش میکنم خیلی دلم میخواد. الناز:بین پاهام بزار فقط باشه. من:کیرمو تف زدم یه ذره یه ذره خیسش کردم مامان به پهلو خوابید منم رفتم کنارش کیرمو چند بار تف زدم قشنگ خیس شه. من:مامانی بغلم کن قربونت بشم. مامانم بغلم کرد منم زیر رو نگاه کردم روی بالای کسش یه دونه مو هم نبود که بدتر حشریم کرد. دستامو رد کردم از زیر بازو هاش و سفت بغلش کردم چسبوندمش به خودم ممه هاش چسبید بهم. رفتم تو لباش شروع کردم به خوردن کیرمم فشار میداد به سمت کسش ، نزدیک بود بره تو انگار که گرفت کیرمو و وسط لب بازی بودیم خودش گذاشت روی رون پاش و منم هل دادم لاش. وای که چقدر گرم بود لای پاهاش قشنگ حرارت کس رو میتونستم حس کنم. اون وسط نگه داشتم کیرمو و یه نگاه به مامان کردم شروع کردم آه کشیدن من:آههههه مامانی بمیرم واست. الناز:آریا سریع باش من:نمیخوام مامی دوست دارم تا صبح لخت پیشت باشم. الناز:وای تا صبح چیه. دستشو گذاشت پشت باسنم و شروع کرد حرکت دادن با ریتم میخواست تمومش کنم فکر کنم. منم لای پاهاش دقیقا چسبیده زیر کسش شروع کردم عقب جلو کردن کیرم و لب گرفتن ازش ، باسن خوشگل و ژله ایشم میمالوندم من:مامانی ببخشید اگه بد حرف زدم باهات ببخشید آههههه الناز:باشه عزیزم آخ مواظب باش من:مامی دوست دارم ببخشی بد کردم بهت میمیرم واست الناز:خدا نکنه پسر نگو من:عاشقتم مامانی دوست دارم. رفتم توی لباش دوباره لب بازی شروع شد. چون چسبیده بودم بهش سینه هاش تکون نمیخورد چون چسبیده بود بهم. باسنشو سفت از پشت گرفته بودم تو مشتم و تلمبه میزدم لای پاهاش. با اون یکی دستمم سرشو نگه داشتم و لباشو میک میزدم. الناز:آرومتر آریا محکم نخور زخم میشه پسرم من:ببخشید مامی قربونت بشم. الناز:چقدر دیگه مونده آریا؟ من:هر موقع که تو بگی مامی دوست دارم الناز:زود باش کلم زود باش. من:چشم مامی ۰شقم قربونت برم. من:سفت بغلم کن لبامو بوس کن. مامانم انجام داد و بغلم کرد خودش لبامو می گرفت و سفت میخورد. دیگه داشتم تلمبه میزدم سریع که بیاد بعد چند دقیقه نزدیک بودم دیگه داشت میومد. من:آهههه مامی آهههه دوست دارم الناز:آریا زود باش گلم من:آهههه مامانی آهههه عاشقتم آهههه بمیرم برات الناز:خدا نکنه زبونتو گاز بگیر اووفففف آهههه منم دوست دارم من:آههههه مامی آهههه مامانی آههههههه وسط پاهاش نگه داشتن تا آبم خالی شه چون میخواستم همونجا آبم بیاد همونجا هم خالی کردم یه ذره عقب جلو کردم‌ولی آبم رو وسط پاهاش خالی کردم من:آهههههه مامانی آههههه آههههه آهههههه آههههه الناز:شیششش تموم شد تمومه شیشش آروم من:اههههه مامان آههههه مامی آهههه. لای پاهاش ارضا شدم با اینکه توش نکردم ولی بهترین ارضایی بود که تجربه کرده بودم. مادرم برگشت یه دستمال برداشت لای پاهاشو خشک کرد بعد یدونه هم به من داد الناز:تمیز کن خودتو من:تو دست بکش برام. دستمالو برداشت سر کیرمو گرفت قشنگ آبو از روش پاک کرد و دورشم تمیز کرد. بلند شد رفت دستشویی بعد چند دقیقه اومد لباس بپوشه گفتم من:نه مامی بیا تو تخت همینطوری. الناز:لخت نمیشه که من:گفتم بیا الناز:شرت میپوشم من:لجباز. منم شرتمو پوشیدم مامی اومد روی تخت بغل کردیم همو یخورده لب بازی کردیم بعدم گرفتیم خوابیدیم. بازم راست کردم نصف شب ولی کاری نکردم گفتم الان میگه بیجنبس نمیتونه کنترل کنه. تا فرداش تو بغل هم بودیم و ممه هاش تو دستو بال من. صبح با صدای خودش پاشدم گفت پاشو صبح شده. باید میرفتم مدرسه بیدارم کرد دیدم لباس بر تن کرده منم پاشدم شلوارکمو پوشیدم و رفتم آب زدم به خودم بعدم سر میز. اول ازش کلی تشکر کردن بابت زحمتش که صبحانه درست کرده بعدم یه لبریز ازش گرفتم. صبحانمو خوردم لباسمو پوشیدم دمه در بودم صداش کردم بیاد الناز:بله؟ من:بیا بغلم. با یه لبخند اومد تو بغلم من:ممنون بابت دیشب خیلی خوب بود. الناز:بعدا راجبش حرف میزنیم من:باشه ، عاشقتم مامی فعلا خداحافظ الناز:خداحافظ عزیزم. بعد یه لب طولانی خوب ازش گرفتم قشنگ لباشو خوردم و مالوندم باسنشو. بعد رفتم دمه درو گفتم عاشقتم مامی خداحافظ اونم یه دست تکون داد گفت بای بای. ادامه دارد… نوشته: آریا
    • خیانت همسرم مجبورم کرد مهاجرت کنم - 1 شروع این ماجرا به سال ۸۱ بر میگرده ایامی که ۲۱ ساله بودم شرایط واسه ازدواجم جور جور بود چون در یک بانک خصوصی استخدام شده بودم و پدرم بخوبی از هر لحاظ حمایتم می‌کرد وکلا پسری نبودم دنبال دختر بازی و دوست دختر باشم روحیاتم از خیلی از پسرای اون ایام متمایز بود با وجود اینکه فوق العاده شهوتی بودم ترجیح میدادم با خود ارضایی وورزش بدن سازی و کتاب خوانی از شر شهوت و هوس به جنس مخالف خودمو تا حدی خلاص کنم بیشتر اوقات در خیابان و پاساژها سرک و چشم چرونی هم میکردم و بیشتر چشمم به باسن ها معطوف بود و خیلی دوس داشتم ریز و دقیق خط شورتشونو تشخیص بدم و وحالشو ببرم ولی دیگر وقت اون رسیده بود همسر اختیار کنم و یک روز که منتظر امیر دوست صمیمیم بودم یهو چشمم تیز یک دختر خوشگل شد که با یک خانم از یک بوتیک فروشی بیرون میومدند براستی مسخ زیباییش شدم از جلوم رد شدند و شانس آوردم که امیر رسید و فوری دنبالش افتادیم از پشت اندامش بخصوص باسنشو بخوبی ورانداز می کردم و یک دوهاش و خط شورتش کیر مو سیخ کرده بوداوووف عجب دنبه ای داشت همین جمله رو امیر هم تکرار کرد بهش گفتم امیر این دختر بدجوری چشممو گرفته …لامصب عاشقش شدم چت شده حامد واقعا عاشقش شدی اونم در یک دقیقه آره امیر عشق وقتی باشه کاری به یک ثانیه و دقیقه و فلان وو نداره بدجوری خوشگله لامصب عیب در اندام و صورتش نمیبینم میگیرمش براستی هم زیبا بود و تا خونه شون از نمایش باسن و کمر باریک زیر مانتو تقریبا چسبش کلی کسب فیض کردم و خلاصه با کیر سیخ شده به منزل برگشتم اون شب تا نزدیک صبح بیدار بودم و به این دختر فکر می کردم و خلاصه مطلب بعد از حدود دو ماه اوکی را از پدر الهه گرفتم و به اتفاق بزرگان فامیل به خواستگاریش رفتیم و عقد و مراسم ساده انجام شد چون فامیل نزدیک الهه فوت شده بود و دوران شیرین نامزدی شروع شد اون ایام با وام مسکنی که گرفته بودم یک خونه ۱۰۰ متری هم خریده بودم و اولین باری که الهه رو برای دیدن خونه مون بردم برای اولین بار لباشو بوسیدم خونه اصلا پرده وجای دور از دید نداشت و تنها جایی که میشد با خیال راحت به اندامش دست بکشم و بغلش کنم دستشویی بود و اونجا ابتدا لباشو عاشقانه بوسیدم و وکون و سینه های سفتشو لمس کردم و بلوزشو بالا کشیدم و سوتین قرمزش رو که دیدم بهش گفتم عزیزم شورتت اون زیر هم ست سوتینته ؟ گفت …اره حامد ولی اجازه نداری ببینیش بعد نامزدی تو اتاق خواب مال خودت میشه الان هم مال خودمه همه اندامت از سینه های سفتت تا باسن و دو سوراخت … براستی اون روز خیلی تشنه کردن الهه بودم و لی نمی خواستم بزور متوسل بشم که در اولین خلوت گاه مون خاطره بدی ازم داشته باشه فقط موفق شدم با انگشتای دستم کوس نازشو بمالم و شورتشو خیس کنم دستم کاملااز آب کوسش لزش وخیس شده بود اوضاع خودمم بدتر از الهه بود کلی پیشاب ازم اومده بود و شورتم شرایط نرمالی نداشت لابد الان به من میگی تو پسر پاستوریزه و خیلی ساده ای هستی تو که عقد ش کردی،و بهت حلاله و حداقل شهامت و جسارت میداشتی برات ساک بزنه و کیرتو بخوره و اگر لختشم می کردی و کاری به کوسش نمیداشتی و کونش میزاشتی …مشکلی پیش نمی اومد بله دوستان این رو همه میدونستم و میتونستم کونش بزارم اما الهه واقعا دختر سالمی بود و از خانواده خیلی مواظبش بودند با وجود سه برادر بزرگتر از خودش بخصوص برادر کوچک ترش بابک که یک جوان متعصب و لات مسلک و داشی بود …نه پسری میتونست به الهه نزدیک بشه،و نه همسرم شهامت شیطونی داشت و من مایل بودم دست نخورده و اکبند برام بمونه و شب عروسی کام کاملشو ببرم .با بابک هم سن بودیم و اون شش‌ماه فقط ازم بزرگتر بود و مراسم عروسی هم بعد هشت ماه با یک ماه عسل انجام شد و شهری که واسه شب عروسی انتخاب کردیم شیراز بود و اون شب بلافاصله بعد از تحویل اتاق هتل معطلش نکردم و لختش کردم و اندام زیبا و خوشگل شو به چشمم دیدم کیر ۱۷ سانت و کلفتم سیخ سیخ و واسه فتح کوس نازش بی تابی می کرد به همه جای بدنش دست میکشیدم به خصوص چاک کونش …اونجایی،که این همه مدت در فکر تصاحبش بودم …اون شب بدونه عجله و شتاب به خوبی کردمش و پرده الهه رو زدم ولی تمایلی به ساک و خوردن کیرم نداشت و من علیرغم اینکه دوس داشتم کیرمو برام بخوره اصرار نکردم و گذاشتم بعدا راضیش کنم نوشته: حامد
    • زن داداش جنده ام اسم من علی هست متولد۷۰ساکن فردیس و مجرد ام داداشم مهدی ۴۰سالشه و زنش آرزو متولد سال ۶۷ هست الان ۵ساله عروسی کردن و باهم رابطه خوبی داشتیم همیشه، داداش من بازرس مالی و حسابدار کارخانه صنعتی هست تو ماه همیشه ۱ هفته شهرستان میره و معمولا مشهد تبریز رشت شیراز و اهواز میره و از اونجایی که با نفرات شرکت میرن زنشو نمیتونه ببره، چندسالی گذشت و من پارسال یه صحنه شوک آور دیدم اونم موقعی زن داداشم تو تهران دیدم با یه پسر پول دار خوشتیپ به اسم فرزاد نمیدونم چندسالش بود ولی میخورد همسن خودش باشه این موضوع باعث شد اولش عصبی بشم ولی بعدش شب ها خیلی بهش فکر میکردم من مجرد بودم و چی از این بهتر که کس خوشگل و تمیز و دم دست، از اون روز به بعد دنبالش عین سایه میرفتم ماه بعدی که شوهرش رفته بود اهواز آرزو پسره رو کشونده بود فردیس و ظاهرا صبح باهم تهران بودن و عصری جلو ماشینش بود من سریع مغازه رو بستم و جنگی با موتور دنبالشون و حدسم درست بود اومده بود که شب بکنه زن داداش ما رو من اول زنگ خونه رو زدم باز نکردن نیم ساعتی از دور میپایدم نه خیر اونا ظاهرا گرم سکس بودن بعد زنگ زدم به گوشیش گفتم کجایی به دروغ گفت گه آرایشگام چطور؟گفتم جنده خانم یا پسره بچه پول دار رو رد میکنی یا از رو دیوار بیام داخل آبروتون رو میبرم زد زیر گریه و قسم دادن که علی تو رو خدا مهدی منو میکشه و جنده نقشه داشت منو مشغول کنه که فرزاد در بره یهو در حیات باز شد پسره خیس عرق شده بود عین گلوله پرید تو ماشین منم خودمو زدم اون راه که مثلا رفتم از تو کوچه،تا پسره رفت گفتم در رو باز کن بععععله رفتم تو کل آرایشش پاک شده و موهاش بهم ریخته مشخص بود وحشیانه کس داده زن داداش ما ،تا منو دید جفت دستامو گرفت و باز گریه کرد من گفتم جنده خاتم خفه شو الان ملت میفهمن بدتر میشه جلو دهنشو محکم گرفتم اون لحظه بهش چسبیده بودم کیرم دقیقا روشکمش بودسینه هاش عین سنگ شده بود یهو خودمم نفهمیدم کی لباشو گرفتم اونم با خنده دستاش دور کمرم حلقه کرد و قربون صدقه ام میرفت،کیرم داشت منفجر میشد تیشرت و شلوارک تنش بود اول تیشرتش رو کندم دیدم سوتین نبسته تا پستون هاش رو دیدم روانی شدم خودش شلوارکش رو کنده بود گفتم شورتت رو بکن با عشوه گفت خودت بکن برام،من که دیگه داشتم ارضا میشدم تا شورتش رو کندم دیدم کسش هنوز آب اون پسره روش بود و تمیز نکرده دستمال ورداشت گفت عشقم برات تمیزش میکنم گفت دراز بکش میخوام لیست بزنم عشقم. کونش عالی بود چون واقعا سفید و گنده و بدونه یک تار مو بود تا لیس میزدم یه بار آبم اومد ولی نشست کیرمو تا آخر میخورد باز راست شد این دفعه سرپا بود رو به رو دستاش رو دور گردنم انداخت منم بلندش کردم آروم گذاشتمش رو کیر اونقد داغ بود گفتم الان کیرم ذوب میشه شروع کردم به بالا و پایین کردنش یه جوری لذت میبرد از خوشحالی حیغ میزد خودش کیرمو درآورد آروم گذاشت رو سوراخ کونش حالا کیرم تا ته تو کونش بود کمی دردش داشت من تلمبه نمیزدم فقط لباش و سینه هاشو میخوردم بعد گفت علی میخوام دمر بشم بردمش رو تخت وااای یه بار دیگه کونش جلو چشام بود تف غلیظی ریختم رو سوراخ کونش از لذت ناله میکرد بعدش شروع کردم یه ربع میشد که کیرم تو کونش بود واقعا عین تونل شده بود آبم که اومد همشو ریختم داخلش همونجور یه نیم ساعتی تو بغلم بود و از اون روز به بعد هرماه برنامه داریم و جدیدا هم میگه عاشق گروپ هستم و اینکه از تو بچه دار بشم، خودم موندم واقعا هم دوست دارم جنده بشه هم حسودیم میشه کسی جز خودم این پنبه رو لمس کنه کیر همتون تو کسش امیدوارم هرکی لیاقتش رو داره یه روز حال منو ببره ازش، تمام😍 نوشته: علی
    • 6 قسمت بدن نمایی نادیا تینیجر کص صورتی که حسابی با خوردش ور میره و سوراخ تنگ کونشو انگشت میکنه . کلیپ اول تایم: 01:12 - حجم: 8 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم   کلیپ دوم تایم: 03:12 - حجم: 21 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم   کلیپ سوم تایم: 02:05 - حجم: 14 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم   کلیپ چهارم تایم: 01:25 - حجم: 9 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم   کلیپ پنجم تایم: 01:00 - حجم: 6 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم   کلیپ ششم تایم: 01:00 - حجم: 7 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های بدن نمایی و خودارضایی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • دانلود فیلم رقص و بدن نمایی دختر سکسی با سینه ها و کوس و کون نابش تو حموم . تایم: 02:30 - حجم: 16 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های سکس ایرانی روی کلیک بزنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.