arshad ارسال شده در 4 مهر اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر خونه تکونی - 1 سلام به دوستان حشریم.هر روزی که از دوستی زنم و احمد میگذشت زنم خوشگل تر و سکسی تر میشد.دیگه مانتو نمی پوشید.ساپورت تنگ و کوتاه و تیشرت بدون شرت و سوتین. منم لذت میبردم از سکسی گشتن زنم و نگاه مردم به زنم. نزدیک عید بود و بخاطر اینکه زنم سالن زیبایی داشت و احمدم آرایشگر بود صبح زود با احمد میرفت و شبم دیر میومد خونه که من خواب بودم.یه شب که بیدار بودم و داخل تراس سیگار میکشیدم صدای زنم شنیدم که داشت از احمد خداحافظی میکرد.وقتی صدای در آسانسور آمد در آپارتمان را باز کردم که بیاد داخل که خشکم زد از دیدن زنم.فهیمه برعکس من خیلی ریلکس بود و گفت نمیخوای بری کنار تا بیام تو. وایسادم کنار تا بیاد داخل.وقتی درا بستم از پشت بغلش کردم و گردنشو میخوردم گفتم چرا اینجوری آمدی.خیلی ریلکس گفت حال لباس پوشیدن نداشتم با لباس سالن آمدم دیگه.من که شهوتم زده بود بالا دستما کردن داخل دامنش که کوسشا بمالم دیدم شرت نپوشیده.چرخوندمش سمت خودم و گفتم با این دامن تو سالن شورت نمیپوشی که همه جات معلوم میشه. با خیال راحت گفت تو ماشین احمد شرتمو در آوردم.من دیگه شهوتم زده بود زیر چشام.گفتم چرا؟که گفت جون من بیخیال خستم.صبح زودم احمد میاد دنبالم که بریم.گفتم شام چی میخوری که گفت با احمد رفتیم رستوران شام خوردیم.گفتم تو با دامن بیست سانتی و تاپ بالا ناف و یقه باز بدون شورت و سوتین رفتی رستوران.گفت دوست احمد بود کرکره را داد پایین تا ما راحت باشیم.من شهوت داشت دیوونم میکرد ولی فهیمه خیلی عادی بود.رفتیم روی تخت که بخوابیم که فهیمه گفت خونه تکونی امسال با توست من که تا دیر وقت سالنم و نمیرسم.منم گفتم سالن و رستوران و عشق و حال بگو.زنم یه وشگون ازم گرفت و خندید.پرسیدم کدوم رستوران رفتید.گفت نفهمیدم کجا بود ولی اسم صاحبش جاوید بود و خیلی بچه خوبی بود.میشناختم جاویدا.از اون خانم بازا و هیزای چشم چرون بود.فکر اینکه فهیمه با یه دامن که تا خط کونشم نمیرسید با تاپی که ناف و سینه هاش معلوم بود توی رستوران بسته با دوتا جنده باز معروف محله.تو همین فکر بودم که با صدای فهیمه به خودم آمدم که گفت مرسی که گذاشتی با احمد دوست باشم.خیلی خوب و بامعرفت احمد.هواما داره.منم گفتم خدا را شکر که خوبید بهم.گفت زن احمد با خانوادش تعطیلات عید میرن عراق.برنامه بچینم با احمد سفر بریم.من عادی گفتم خودت میدونی.اینا که گفتم گفت جاوید شمال ویلا داره و مجرده و تنهاست داخل ویلا ما هم بریم پیشش.دیگه داشتم شاخ درمیووردم.گفتم تو از کجا میدونی.گفت موقع شام آمد پیش من و احمد نشست و صحبت کردیم.من فقط فکر دامن کوتاه و شرت نداشتن زنم و اون دوتا هیز بودم و نقشه ایی که باهم کشیدن.اون شب برخلاف همیشه گذاشت از کون بکنمش و خوابیدیم.شب سال تحویل رسید و فهیمه آمد خونه و سفره هفت سین میچید که گفت احمد مجرده زنگ بزن سال تحویل بیاد اینجا.داشتم شماره میگرفتم که گفت بهش بگو مشروبم بیاره.عصر احمد آمد و سه تایی دور هم بودیم که سال تحویل بشه.وقتی سال تحویل شد من و فهیم روبوسی کردیم و بعدش من و احمد و بعدش دیدم احمد از فهیم یه لب توپ گرفت که من حال کردم.زنمم که دیگه جلوی احمد راحت راحت بود و منم تو آسمونا بودم از لباسای سکسی زنم جلوی احمد.داشتیم قلیون میکشیدیم که فهیم گفت خونه تکونی نکردی یادت باشه.گفتم احمد تو بودی کمک میکردی به زنت.فهیمه پرید وسط حرفم و گفت من وقت نکردم برم لباس بخرم برا خودم چه برسه خونه تکونی.احمد گفت منم نخریدم فردا با هم میریم میخریم رضاهم میمونه خونه تکونی میکنه.شب احمد رفت و فرداش آمد دنبال زنم برن خرید.منم زدم بیرون دور بزنم.نزدیکای شب آمدن با خریداشون.شام خوردیم و داشتیم جرات و حقیقت بازی میکردیم که احمد گفت بریم چند روز شمال ویلای جاوید؟منم که از خدام بود گفتم کلید میده بهت؟لازم ندارن خودشون؟گفت خودش اونجاست کسی نداره که بره پیشش.گفتم فهیمه نظرت چیه که گفت بریم خوش میگذره. احمد گفت پس باهاش هماهنگ کنم.زنگ زد بعد احوالپرسی گفت من و دوستم رضا با خانمش میخواییم مزاحمت بشیم.صدای جاوید قشنگ معلوم بود که گفت قول دادی برنامه بچینی جای رضا بکنیمش فهیمه را.احمدم با خنده گفت درستش میکنم و بعد یکم حرف خداحافظی کرد.بازیا ادامه دادیم که من حقیقت را انتخاب کردم .فهیمه ازم پرسید میزاری جلوی جاوید هم همینجوری راحت باشم.احمد یهو گفت این چه سوالیه شمال همه راحتن.تو که با لباسهایی که برات خریدم ستاره میشی.گفتم راستی چی خریدی گفت شمال میفهمی.فهیمه گفت خدا کنه کمر دردم خوب بشه تا فردا که احمد گفت بخواب تا ماساژ بدم خوب بشی.گفتم برید تو اتاق صدا بیرون نره.رفتن داخل اتاق و منم رفتم دستشویی و بعدش رفتم پیششون.رفتم داخل دیدم احمد داره سینه های فهیمه را میخوره گفتم این چه مدل ماساژیه.احمد گفت بیا بکن که از رفتیم شمال باید تو صف وایسی.با شهوت گفتم جون چه حالی بده تماشا کردنش.احمد دستشا کشید رو کوس فهیمه و گفت این مال جاوید کونشم مال من توفقط ببین چطوری میکنیم.فهیمه که رفته بود تو حس گفت نمیزارم دوباره مثل وحشیا بکنه.احمد گفت رضا هست نمیزاره اذیتت کنه.احمد همه مدل کرد و بعدش خوابیدیم.صبح فهیمه رفت دوش گرفت و رفت سالن کاراشا بکنه احمدم کارای ماشین را کرد و منم وسایلت برداشتم.موقع رفتن احمد شلوارک پوشید و فهیمه رفت که آماده بشه من شلوارک و تیشرت پوشیدم.منتظر بودم فهیمه یکی از سکسی ترین تیپاش را بزنه و منم لذت ببرم که آمد بیرون و ضدحال بهم زد یه تیپ معمولی که از همیشه ساده تر بود.گفتم اینا چیه پوشیدی.روبه احمد گفتم این بود انتخابت.گفت آروم باش شمال رسیدیم میفهمی.خلاصه آرومم کردن و راه افتادیم که بعد نیم ساعت گوشی زنم زنگ خورد و گفت سلام جاویدجان توراهیم داریم میآییم.بعد گوشی را داد به من بعد سلام و تبریک عید گفت رضا دمت گرم با این انتخابت واقعا حال کردم با سلیقه تو.گفت بیایید که آب استخر گرم شده بریم شنا. ادامه دارد… نوشته: رضا واکنش ها : afsane 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده