رفتن به مطلب

داستان سکسی خاله


gayboys

ارسال‌های توصیه شده


خاله و خانواده - 1
 

درود
قبل از شروع داستان
بدیهی است ک داستان محتوای تابو داره لطفا اگه این موضوع اذیتتون میکنه یا دوست ندارید
توجه نکنید و بگذرید 🙏

اول از خودم بگم اسمم میلاده
25سالمه البته هنوز 25 نشدم از 17 الي 18 سالگی باشگاه میرفتم
تعریف از خود نباشه
دارم فوق لیسانس عمران میخونم
سطح اقتصادی خانوادمونم در حد متوسطه
یه خانواده ی 5 نفری
خواهر بزرگم پریسا و مرضی بلا
و مامان پروانه و ددی یاسر

.
از جایی که یاد دارم همیشه بیکاری هام مغازه بابا بودم (یه گل فروشی خیلی منظم و خوشگل )
یه مثل بقیه ی روز های بیکاریم از باشگاه اومده بودم و یه راست دوش گرفتم
خیلیییی خسته بودم غذامو خوردم رفتم بخوابم
یه چرت یه ساعته دو ساعته زدم ک با زنگ در بیدار شدم
ب زور و هزار تا فحش رفتم دم آیفون
:کیه
منم خاله
.درو باز کردم بدو بدووو رفتم لباسامو عوض کردم (معمولا خونه راحت لباس میپوشم )
در اتاقو باز کردم اومدم بیرون
+قبش بگم ک
خاله مهسا 43سالشه ک خیلی ناز و خواستنیه
به نظرم 60 الی 65 وزنشه
170قدشه
چشاش سبز خماره
موهاشو همیشه بلند میزاره مشکی پر کلاغی
همیشه ب خانم افاده ای و ناز نازی فامیل معروفه
هیکلشو میتونم با تموم قشنگی دنیا مقایسه کنم
مچ پاهاش زیاد کلفت نیست ولی یه دفعه رون هاش درشت میشه
یه باسن گرد و نرم داره ک راه ک میره تو دلت قربون صدقش میری

سلام خاله جووون
^سلام خاله .
بیا این وسایل رو از دستم بگیر ک خیلی سنگینن
به به ببین خاله چی برامون آورده
قورمه سبزی مهسا پز ک باید انگشتاتم باهاش بخوری
^خاله تو اول بخووور بعد الکی تعریف کن .
من ک قبلا خوردم خانم بعدشم خاله خودمه دوس داررررم
^چ خودشو لوس میکنه بزار آشپزخانه تا برم بکشم برات بیارم
بعدش بیا ی بوس بده ب خالت .
هزار بار تو دلم ب شوهر فحش میدادم چطوری این کس خانومو دادن به اون علی تخم سگ
غذا رو گذاشتم رو میز و هی سر سر میکردم ببینم دیگه چی برام آورده حسابی گشنم بود ک دیدم خاله مهسا پشت سرمه
^میلادم بیا بغلم دلم برات تنگ شده خاله .
رفتم سمت خاله
دستاشو باز کرد دوتا دستامو دور کمرش گرفتم
سرشو چسبوند به سینم
^آخ ک چقدر دلم برات تنگ شده
منم دلم برات تنگ شده خاله
^هییی تو هم الکی بگو دلم تنگ شده
یه ماهه یه سر ب ما نزدی خوبه خونمون دوتا خیابون اونورتره یبار نگفتی یه سر به خاله ی پیرم بزنم .
*پیر؟ اولا ک خاله ی من پیر نیست تازه قشنگ ترین خاله ی دنیاس ببین موهاشو آدم میمیره براشون
.اینو ک گفتم انگار قند تو دلش آب شد دستش رفت سمت موهاشو یکشو گرفت تو دستاش
^اینارو میگی خالههه؟اینا کجاشون قشنگه ؟
*کفران نعمت نکن خاله جووونم قشنگیی چشاتو چی میگی اصلاا؟
^بچه برررو کم هندونه زیر بغلم بزار
.یکم خندیدیم مهسا خانوم رفت غذا برام بکشه
ک من مات مبهوت کونش شدمم
وقتی راه میرفت لرزه به تنم می انداخت
تو ذهنم میخواستم موهاشو از پشت بگیرم بکشم و …
^میلاد پری بلا کجاست ؟
.نمیدونم خاله فکر کنم با مرضی رفته بیرون
فکر کنم داشتن میگفتن ناخون و ترمیم مو …
همینقدر شو یادمه
^آبجی پروانه ما کجاست ؟
*از ازموقعی ک من رسیدم دیدم رفته بالا ک بخوابه
.برام غذا کشید من داشتم قرمه میریختم رو ب نجم ک استارتو بزنم اینجوری ک با شوق داشتم شروع میکردم لبخند قشنگشو گوشه لبش داشت قشنگتر میشد
^آرووووم بچه همش مال خودته
*مهسا خانوم الان خواهر زاده های گشنت میرسن میان غذایی ک واسه من آوردی رو میخورن و سر من بی کلاه میمونه
^حالا کی گفته واسه تو فقط آوردم ؟
*نمیدونم باهام بحث نکن خاله
^قربت برررم من ک اینقدر گشنه ای
*خاله جوووووونم اینجوری نگو
گشنه ی دست پخت توئم ک با روح ادم بازی میکنه
^بازم قضیه هندونس ؟
*ن به خداااا عالیههه میتونم بمیرم براش
.کلا همیشه منو خاله مهسا خیلی با هم خوب گرم صحبت میشدیم ولی در حد بگو مگو و خنده
^نوش جوووونت خاله من برم بالا ببینم پری هنوز خوابه یا ن
*باشه خاله منم میرم یه سر ب بابا بزنمو بیام
.از کنارم ک رد شد بره چشامو قفل کردم رو کون دیووونه کنندش
تو دلم گفتم اوووووف چه جیگریهههه
.
غذامو خوردم و رفتم بالا ببینم مامانم چیزی میخواد بیروون بگیرم بیام یا ن
در زدم
*خاله مامان بیداره ؟
^بیا عزیزم بیدارش کردن
.درو ک باز کردم دیدم خاله مهسا رو سریش سرش نبود و مانتوشم در آورده بود
چشمم ک گردن سفیدش خورد ظریف و خوردنی
صورتش از قشنگی و ناز بودن میدرخشید
دلم میخواست بپرمم گردنشووو بخورم حیفففف
*مامان پری من چطوره مامی میخوام برم پیش ددی اگه چیزی میخوای بگو بگیرم بیام
^ن عزیزم فقط آروم برووو
*چشم مامی .خاله جوون فعلا با اجازه
. تو راه کل فکرم درگیر کص بودن مهسااا بود
به خودم اومدم دیدم رسیدم رفتم داخل
*سلام سلامممم کجایی ددی ؟
^ددی با عمو شهرام رفته صنف
+.خواهرم پریسا خواهر بزرگمه 23سالشه
که یه ازدواج ناموفق داشته یک سال و نیم پیش با یکی از همکلاسی های دانشگاهش ازدواج کرده بود ک بعد از یه سال تصمیم گرفتن جداا بشن
کلا دوست نداشت در این باره کسی حرف بزنه
از لحاظ ظاهری بیشتر به خانواده ی پدری کشیده
پوستش برنزه قدش اطراف 165تا170
از رو لباسم میتونستی بفهمی چقدر داف تشریف دارن
گودی کمرش و بزرگی کونش آدمو مست و رام میکنه
صورتش مثل مهسا ناز و تو دل برو نیست ولی واقعا لبای گوشتی و چشمای مشکیش آدمو دیووونا میکنه
معمولا از این تیپ رسمی توری میزنه

*پریسا از کی اینجایی جووووجه؟
^نیم ساعتیه خان
*مرضی کجاست ؟مگه با هم نبودین ؟
^خسته بود رفت خونه استراحت کنه همه که مثل من قوی نیستن .
*اره سیاه پوستا ژن برتری دارن
.اینو که گفتم انگار آتیشش زدی بلند شد افتاد دنبالم
*شوخیییی کردم به خداااا معذرت میخوام
بارآخرمه
.ولی دیگه دیر بود تو مغازه زیاد نمیتونستم بچرخم فضا تنگ بود رسید بهم دستا شو مشت کرد آروم آروم میزد تو شکمم
^من سیاهم ژن برترر دار هااا ؟ اینو بگیر تا حالیت شه
.محکم کشیدمش تو بغلم که محکم تر نزنه و نتونه زیار دستشو دور کنه که دردم بگیره
کامل چسبید بهم ممه های نرمشو پایین سینم حس میکردم
*قربون آجی قشنگم برم که اینقدر دل نازکه
آجیم از سیاه پوستا فقط قدرتشونو به ارث برده با یکمی رنگ پوست
.اینو که گفتم باز هی میخواست زور بزنه
زیر بغلشو گرفتم یک بلندش کردم تا جایی که صورتش رو برو صورتم بود محکم دستامو دورش حلقه کردم چسبیدمش به خودم
^آخ یواش تررر له شدممممم
*دلم میخواد
.با سرش میخواست به سرم ضربا بزنه
که سرمو بردم عقب درجا سرمو بردم زیر گردنش که نتونه بزنا
*قربونت برررم من شوخی کردم دورت بگررردم
بوی گردنشو و موهاش اغوا کننده بود لبام ررو گردنش چسبید (زیر گوشش)
اروم یه بوس ریزه کردمو و گفتم
*آبجی خوشگلمو دیگه ناراحت نمیکنم قول میدم
^بار آخرته
*باشه فسقلی
^دستاتو شل کن دردم گرفت دیگهههه
ممه های نرم و بزرگش رو سینم لیز میخورد و هر ثانیه ذهن منو میکشوند به جاهای دیگه
*باشه فسقلی بیا
.یکم دستامو شل کردمو در همین حین یه بوس آبدار دیگه از گردنش کردم
از بغلم لیز خورد اومد پایین
انگار روحیش خیلی شاد تر شد و …
^چقدر محکم زور میزنی میلاد اینکارو با دوست دخترتم میکنی ؟
.یه لحظه چشمام گرد شد نمیدونستم چی بگم دست پیش گرفتم که پس نیوفتم
*اون که مثل تو آخ و اوخ نمیکنه تازه میگه از بغلت جم نمیخورمم
^بله دیگه داداش ما رو توررر کرده افتاده به جونش از بغلشم جم نمیخوره چرا یبار نمیاریش ببینمش
*دوست داری ببینیش ؟
^آره دیگه ببینم چجوری تو رو تحمل میکنه
*باشه یه روز که شد میارمش ببینیش
.همینجوری که بگو مگو میکردیم ثانیه به ثانیه افکارم داشت بیشتر به جاهای سکسی میرفت
از موقعی که ازدواج کرد انگار فکرمو نسبت به خودش صد درجه سکسی کرد همیشه دوست داشتم کون خوش فرمشو ببینم ببینم چی زیر اون شلوار قایم کرده
اینکه دیگه اون پریسا قدیم نیست و کیر رفته تو کسش منو صدر درجه بیشتر حشری میکرده
^دراز چایی میقولی ؟
*اگه خوشگل خانوم برام بریزه بگه بفرمایید چایی چرا ک ن
^بیا خودتو لوووس نکن
.رفتم کنارش نشستمو یواش یواش چایی میخوردم
دست چپمو گذاشتم تو موهاش آروم ماساژ میدادم
^آخخخخخ چ کیفی میدهه ببر جلو تر دستتو
*امری دیگه ندارین امپراطور ؟
^برات چایی ریختم یادت نرههه
*باشه بیااا
فسقلی
. یه چند دقیقه ای ب همین منوال گذشت ک گوشیم زنگ خورد
^سلام خاله جون کجایی نیومدی ؟
*سلام بر آشپز خوشگل فامیل چند دقیقه دیگه میام با پریسا منتظریم بابا بیاد ما بیایم
^گوشی رو بده ب آبجیت
*بیا فسقلی با تو کار داره .خالس
.سلام احوال پرسی کردن دیدم بلند شد رفت اونور معلوم بود نمیخواد بشنوم همینجور ک نگاش میکردم میفهمیدم یه چیزایی هست ک اینجوری با غش و ضعف حرف میزد وقتی برگشت یه لبخند رو صورتش بود
*چیه انگار خوشحالی ؟
^نه یکم خاله داشت سربه سرم میذاشت
*خوب چی میگفت فسقلی ؟
^ به تو چه اصلا
.اینجوری که با ناز حرف میزد دلم برا مکیدن لباش میرفت
ولی نمیدونستم چیکار کنم
*باااااشه پس دیگه نگی دوست دخترتو بیار ببینم
^به خدا هیچی توهم درجا نزن زیر حرفت
.یکم دیگه حرف میزدیم که بابا رسید سلام احوال پرسی کردیم و گفتم ک بابا ما باید بریم خاله منتظره یکمم خرت و پرت واسه مامان باید بخرم
تو هم شب زودتر بیا
با هم خداحافظی کردیم و رفتیم
تو مسیر یه آهنگ پلی کردم وسطاش کیر و کس و اینجور حرفا بود
تو مسیر یه هایپر بود رفتم خرت و پرت های مامانو خریدمو سوار شدم
^نمیخوای عوضش کنی ؟
*چی رو فسقلی ؟
^آهنگ مستهجنتو خجالتم نمیکشه مرد بزرگ
*ای واییی ببخشید به خدا من از این چیزا گوش نمیدم اصلا حواسم نبود یه دفعه پلی شد
^طوری نی ازتم انتظار آهنگ بهتری ندارم منحرف (با نگاه شیطنت طور )
*لباشو با دستام به هم چسبوندمو گفتم کممممم غررر بزن
گفتم حواسم نبوددد خانم خوشگله
.انگار شیطنتش گل کرد و خوشش اومد

^جلو دوس دخترتم از اینا گوش میدی ؟
*نچ آهنگ کلاسیک میزاریم
^اره خب هرچی موزیک آروم تر باشه واسه اونجوری بهتره
*چجوررری؟
^اونجوری
.فهمیدم دلش حرف زدن میخواد
دلش میخواست سربسته شیطنت کنه
*والا من ک نمیدونم اونجوری چجوریه ولی
میدونم اینجوریم آهنگ خیلی خوبه
.چشاشووو گرد کردوو گفت
^دیدی گفتم اونجوری
هی خودتو میزدی اون راهه
*اذیتم نکن فسقلی
.یکم ساکت شد انگار یه چیزی میخواست بگه نمیگفت
هی دستاشو تو دستاش گره میزد
یدفعه گفت
^تو با موزیک دوست داری ؟
.منم که یکم جا خوردم اصلا فکر نمیکردم تا این حد بخواد شیطنت کنه
دوباره دست پیش گرفتم و گفتم
*بستگی داره اونجوری تا کجا باشه ؟
.دیدم یکم با خودش سمج شدو و گفت
^تا اونجایی که بعدش میخوابین
*گفتم خوب آره اگه خانوم اجازه بدن ولی ما که چشم و گوشمون بستست نمیدونیم چی میگی
^آره ارواح عمت
.یکم تو مغزم داشتم فکر میکردم چرا فسقلی داره شیطونی میکنه با خودم گفتم بزار یکم بیشتر راحت بشیم یکم بعد یه دفعه گفتم
*تو چی فسقلی ؟
^خجالت بکشششششش بیشعوووووور ررررر
*حرف بدی زدم نرمولی ؟
^اووووم تو نباید این سوالو ازم بپرسی خب
.یکم ساکت بودیم ک دیدم دستاشو گذاشت دین پاهاش و با حالت شرو حیا گفت
^من سکوتو بیشتر دوست دارم
*اوووهوووووم خانوم تو سکوت دوس دارن
^آره
.دیگه سعی کردم بیشتر جلو نرم میترسیدم همه چی خراب شه
تا همین حد هم برام برد تلقی میشد واسه پریسایی که تا قبلش فقط میتونستیم یه شوخی و حرف بزنیم
بحثو عوض کردم تا رسیدم خونه در زدیم رفتیم بالا فسقلی پرید بغل خاله همو بغل کردن و بوس و …
من یکم خسته بودم گفتم من برم یکم استراحت کنم و بیام
تا رفتم تو اتاق همش ذهنم درگیر این بود ک پریسا تو سکوت کص وکونشو میداده
تو ذهنم هزار تا پوزیشن روش خالی کردم
(همیشه تو سایت کونباز داستان هارو دنبال میکردم و همیشه داستاناشو کلمه ب کلمه تا ته میخوندم
و به نظرم خیلی حس درونیمو آزاد کرده بود )
کیرمو از شق درد داشت له له میزد
یه پورن نگاه کردم دیدم باید خالی شم رفتم حموم خودمو خالی کردم برگشتم و رو تخت ب خودم اومدم دیدم ساعت 3 شبه
چند ساعت بود خواب بودم
بلند شدم در اتاقو باز کردم رفتم تو آشپزخونه یکم آب خوردم
همینجوری از سر کنجکاوی گفتم من که تا اینجا اومدم بررم خاله کصمو یه دید بزنم فردا میره خونشون دیگه از این خبرا نیست
میدونستم خاله هر وقت میومد خونه جفت مرضی میخوابید
+مرضی آبجی کوچیکمه
18سالشه
سرش کلا تو درس و کتابه
آروم رفتم بالا در اتاق باز بود یه نیم نگاه انداختم ببینم چه خبره
دیدم خاله مهسا داره نگام میکنه
^خاله توییی؟
*سلام خاله
دارم دنبال شارژرم میگردم فکر کنم مرضی آورده اینجا
چرا نخوابیدی بلا خانوم؟
^داشتم فیلم میدیدم خاله خوابم نمیبره
*چی میبینی چشم قشنگ ؟
^دورت بگردم من ک اینقدر هندونه میزاری زیر بغلم
یه فیلم ترکیه ایه اسمش چشم چران عمارته
*با شیطنت گفتم چشم چرونی میکنه فقط ؟
^لباشو گرد کرد و گفت فقط ن
مرضی بیدار میشه خاله آرووم
*باشه خاله من بگردم ببینم شارژرم هست یا ن برم
.دراز بود رو تخت موهاشو وا کرده بود انداخته بود رو سینش از رو پتو فقط میتونستم گردی ممه هاشو ببینم با سفیدی گردنش و چشاش ک تو تاریکی برق میزد
^خاله میخوای تو هم ببینیش فیلم قشنگیه ؟
*خاله مزاحمت نمیشم
.دیدم یه دفعه از تخت بلند شد اومد دم اتاق ^گفت بریم پایین باهم ببینیم ک مرضی هم بیدار نشه
.چشمم خورد به دامنش کس معلوم بود چیزی زیرش نیست
بزرگی کونش یه برامدگی خیلی قشنگ رو دامنش ایجاد کرده بود ک گودی قشنگ کمرش دو چندانش میکرد
*باشه خاله من بگردم پیداش کنم بیام
^خاله تو هال خوبه ؟
*تو اتاق خودم راحت تره اونجا بالشت اضافی هم هست نمیخواد ب زحمت بیفتیم
^باشه من میرم تو بیا
کیرمو که شق شده بود و زدم زیر شلوارکم

.اخخخخخ تو دلم انگار عروسی بوددد
اینکه میدونستم چند لحظه دیگه کنار شاه کس قراره فیلم ببینم حشرمو یه دفعه چسبوند
کیرمو گذاشتم زیر
آروم درو اتاقمو باز کردم دیدم برق روشنه
*خاله مهسا
^جونممم خاله
*لامپو خاموش کنم بهتر نیست
^آره چشامونم اذیت نمیشه
.لامپو خاموش کردم رفتم کنار خاله خودم بردم زیر پتو تکیه دادم ب مشت تخت ک قشنگ یعنی فیلم ببینیم
*خب خاله بزن شروع کن

^باشه خاله
چند دقیقه ای از فیلم میگذشت ک نقش اصلیه فیلم
داشت با نامزدش حرف میزد (راستش من نمیدونم نامزدش بود شوهرش بود دوست دخترش بود چون کیرم شق بود و اصلا فکرم تو فیلم نبود)
یه دفعه بغلش کرد
^خاله من دستم خسته شده تو بگیرش
.گوشی رو گرفتم دیدم خاله یکم اوند بالاتر و منم دستم زیر گردنش بود سرشو گذاشت رو بازوم
تو فیلم همزمان ک بغلش کرد از پشت دستاشو گذاشت دور کمرش لباشو آروم گذاشت رو لباش و بوسش کرد
دستام زیر پتو ب دستا مهسا برخورده بود
آروم دستمو گذاشتم رو دستش دیدم یه دفعه انگشتاشو تو دستم چفت کرد و فشار داد
منم دستمو تو دستش شل کردم
همینجوری فیلم داشت لب و لب بازیشونو ادامه میداد
میدونستم اگه کس میخوام باید یه حرکتی بزنم
ولی شهوت و کیر شق شدم قدرت تفکر و ازم گرفت ب هر صورت بود گفتم
*خاله میخوای ب پهلو دراز بکشی اینجوری راحت تره
^باشه عزیزم اگه دستت درد گرفت بلند شم
*نه عزیزم گفتم اینجوری خوردت راحت تری
.آروم بغلم چرخید و به پهلو شد
دستم کاز زیر سرش رد میشد گوشی توش بود
منم آروم به پهلووو شدم یکم کمرمو عقب دادم ک کیر شق شدم نخوره بهش
(کیرم واقعا ب نسبت بزرگه
وقتی ک شق میشه 22 تا میشه و تقریبا سایز متوسطی هم داره ن کلفته ن باریک )

مسیر یکی از دستاشو ک دنبال کردم فهمیدم ک دستشو برده لا پاش
ولی میترسید یا هرچی ک بخواد خودشو بماله
دست چپمو آروم گذاشتم رو کمرش و مچ دستام با فاصله رو شکمش افتاد
*خاله اگه دستم سنگینه بگوو بردارم
^ن دورت بگردم راحت باش عسلم
.اولین بار بود بهم میگفت عسلم
جاهای قشنگ فیلم از نظر من تموم شده بود
دیگه رغبتی ب نگاه کردن الکی هم نداشتم
فقط دلم میخواست کون قشنگشو بچشم
دیگه کلا حواسم رد بود ک یه دفعه گوشی از دستم افتاد
^خاله اگه خوابت میاد بخواب منم ب نظرم دیگه نمیتونم نگاه کنم
*باشه خاله عسللللم(اینو با شیطنت گفتم )
^من برم بالا پیش مرضی اینجا اذیتی
*ن خاله جوووونم خیلیم راحتم .
دیگه چیزی نگفت از شدت شهوت داشتم میمردم دستشو ک نگاه میکردم هنوز لای پاهاش بود فهمیدم اونم مثل من داغه
دیگه باید یه کاری میکردم
آروم قوس کمرمو کمتر کردم
کیرم تقریبا داشت می چسبید بهش
معلوم بود مهسا هم فهمیده بود قصدم چیه یکم خودشو آورد بالا ک
دقیقا کیرم راست کونش بود
دستم ک رو کمرش بود و آروم جمع کردم تو شکمش
میترسیدم کاری رو یه دفعه انجام بدم
چند دقیقه تو همون حالت موندم واقعا حشر و ترس داشتن مغزمو ب گااا میدادن
دلو زدم ب دیریا یکم کمرشو ب سمت خودم فشار دادم ولی مهسا خودش کصش موور مووور میکرد خودشو کامل چسبوند بهم
کیرررم صاف افتا لا رووون مهسااا
حرارتش از رو شلوارکش کیرمو میسوزوند

کون لرزونش چسبید بهم
نرمی کونشو رو بدنم ک حس میکردم مغزم گرم تررر میشد

شلوارکم اجازه نمی داد کیرم مستقیم تا ته لای پاشو حس کنه
با هزار ترس آروممم خودم کشیدم عقب
میدونستم بیداره و خودشم دلش میخواد ولی میترسیدم
خیلی بی صدا با شورتم یهو کشیدمش پایین
کیرمم تا ته راست بود
رگ هاش داشت میترکید
دلو زدم ب دریا
دستم از شکمش برداشتم آرومم گذاشتم رو کون لرزونش
با انگشتام یواش شلوارکشو دادم پایین
هیچ تحرکی نداشت
تا نصفه دادم پایین دستم الاان بدون واسطه رو کون شاه کس بوددد همونطوررر یواش یداااش تا پایین کشوندمش زیر پهلوش شلوارکش گیر بود
یک بار تلاش کردم نشد بار دوم یکم خودشو بلند کرد تا پایین اومد
دیگه ترسم خیلی کم شده بود
با دستم لبه کونشو از هم باز کردم یواش کیرموو گذاشتم لاپاشششش
آخخخخخخخخخخخ
جوووووووووون
گرمی کصش رو کیرم پخش میشد
^
تا ته چسبیدم بهش
با یه صدای ناز و آروم یه آه سکسی بهم هدیه داد
^آخخخ میلاد
دستاشو تو سینش جمع کرد
دستمو دوباره از روش رد کردم گذاشتم رو شکمش
همونطور آروم کیرمو تا عقب میکشیدم یواش تا آخر میبردم
هر بار آه کشیدن های خاله قشنگتر میشد
دستمو رو شکمش آروم رسونده بودم زیر سینش
و یکیشونو یواش ماساژ میدادم
دیگه طلاقتم سر رفت
دلم میخواست دآغی بدنشو به چشم
دستمو کامل بردم رو سینش و یکیشونو کانال تو دستم چنگ زدم ک با یه صدای
اووووف میلاد
دیوووونم کرد
خودمو کامل کشیدم عقب دستمو بردم سمت شورتشو آروووم کشیدم پایین
دوباره دستمو گذاشتم رو سینش چنگ زدم
کیرم تنظیم کردم یواش فشار دادددم
آخخخخخخخخخخخخخخخخخ
گرمی تنش کیرموووو آتیش،میزد سر کیرم زیر کوصش بود
آب کصش لا پاشو کلا خیس کرد
یکم دیگه فشااار دادم کل کیرررم لا پاش افتاددد
^خاااله بکن
پشت گردنشو بوس کردم
و آروووم کیرمو عقب کشیو و شروع کردم ب تلمبه زدن
هر بار کل کیرم رو کس خاااله جونم کشیده میشد
آه کشیدن و اوف گفتنش منو دیووونه میکرد
یه دفعه خودش یکی از پاهاشو انداخت رو اون یکی ضربدری کرد
*اووووووف چ کصیییی
*خالللله کص منننننییی
^آهههههههههههههههه
خاله ادامه بده
کیرررم لبه های کصشو وا میکرد و رد میشددد اینقدر تنگ و نرم شد لا پاش ک دیووونه شده بووودم
دیگه تلمبه هام داشت شدت میگرفت
صدای مهسا تو گوشم زمزمه میشه
اوووووف میلللاد آهههههه
ادامه بددده
همینجوری هر بار سر کیرم داشت رو کس خاااله مهسا رژه میرفت و برمیگشت
دستم محکم رو سینش گرفت میلاد .
سرمو چسبوندم دم گوشش
*جووووووووونم
^بکن تووووو خاله
.پاهاشو از هم وااا کرد دستشو از پشت آوووورد کیرمو گرفت
من همچنان آروووم داشتم گردنشو از پشت میبوسیدددم
کیرمو یکم کشید میدونستم الانن کیرم دم کصه خاله مهساس
یه فشار دادمممم
^میلاد آخخخخخخخخخخخ
اوووووووووف خالههههه
^اه

سر کیرم افتاد تو کس تنگ خاله مهسااا
دیگه واقعااا تحمل و کنترل نداشتم
خودمو بهش نزدیک میکردم و کیرم داشت سانت ب سانت می رفت تووووو
دستشو رو شکمم فشار داد
^خاله یواش
.با صدای فوق سکسی یواش گفت
^میلااد صبررر کن
خیلللی بزرگه
بزار داخل بمونه یکم

*نتونستم درکش کنم یکم خودم کشیدن عقب تا جایی ک فقط سرش داخل بود
دوباره یواش یواش چسبیدم
هر دفعه فشار دستش بهم نشون میداد تا کجا میتونه
دیگه بعد سه چهار بار عقب جلو نتونستم مطیع باشم
دستش داشت بهم میگفت همینجا بسه
خودمو یهو تا تههههه ول کردددم روششششش
^آههههههههههه میلاااااااددد
.خودشو خواست بکشه جلو ک با دستام دور شکمش نذاشتم و چسبوندمش ب خودم
اوووووووووووف
یواشششششش میلاد
خااااااله آرررروم
تککککون نخورررر میلاد
بزار جا باز کنه
*باشه عشقممم
باشه خاااله جوووونم
.کیرم داشت میسوختتتتت اینقدر کصش تنگ بود انگار دور کیرمو کش انداختم
چشمامو بستم و فقط تو لذت خاله ی شاه کصم غرق شدم
بعد از ثانیه ک همزمان پشت گردنشو میبوسیدم
یواش خواستم خودم بکشم عقب ک تلمبه بزنم
^میللللاد نمیتووونم صبر کن
.*مهسا دلم میخواد کصتو جررررر بدددم
خاااله نمیتونمممم
.خودمو یواش کشیدم عقب
^میلاااااد آروووم
صداش دراومدددد
^آخخخخخخ میلاددد
اووووف
آهههههه آهههههه
دوباره تا نوک کیرم کشیدم
یواش یواشه تلمبه میزدم هر دفعه سعی میکردم یکم بیشتر هل بدم
صدای مهسا داشت از یه حدی بالا تر می رفت
*خاللله اررروم تررر
الان پریسا بیدار میشه خاللله
مهساااا دورت بگردددم
.ب زور صداشو آرووم کردم
مهسا وسط تلمبه زدن هام لوله شد معلوم بوده ک شده
صدای نفس های گرم خاله تو گوشم داغم میکرد
یکم صبر کردم آب کصش کل تختو خیس کرده بود
*خاله دورت بگردم حالت خوبه ؟
^خوبم
*عروسکم آماده ای؟
^میلاد تا ته نچسبون نمیتونم خودمو بگیررم
.کیرم تا عقب کامل می کشیدم بیرون سررر میداددم توووو
مهسا یکم آروم تر شده بود و کیرمو رون تو کصش عقب و جلو میکررردم
صدای تلمبه هام کل اتاقو گرفته بود
^بکن خالتووووو
لرزه های کون مهسا رو کیرم داشت دیووونم میکرد
دیگه داشتم میومدم
*خاله مهسا
^جوووووونممممم خاله
*خاله من دارم میاااام
^آخخخخ میلااااااددد
اووووف بیاااااااا
*آخخخخخخخخخخ
.کیرمو تا ته چسبوندم تو کص خاله
صداش یه دفعه رفت
محکم با دستم کمرشو ب خودم فشار داده بودم ک کیرم تا آخرین سانتش توش باشه
^سوختمممم میلاااد
^آههههههههههه آهههههههه
*اوف خاله
.
کل آبمو تو عمق کس خاله خالی کردم
نفسم در اومده بود
اروم گردنشو بوس میکردم
^خاله دووووست دارم
دوست نداشتم کیرمو بکشم بیرووون
بعد از یکی دو دقیقه من در حال بوس کردن گردنش بودم یواش خودشو کشید جلو و کیرمم از کص بهشتی خاله دراومد
محکم تو بغلم گرفتمش

همچنان از پشت داشتم خاله مهسا رو بووس میکردم
^آه خاله

انگار دیگه ناله نداشتم تکون بخورم
نفهمیدم چطور شد ک خوابیدم






مرسی ک داستانمو خوندید
لطفا اگه دوست داشتین با لایک کردنتون واسه دلگرمی و ادامه ی داستان بهم کمکم کنید

دوستتون دادم ❤️

نوشته: Milad.M

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...


خاله و خانواده - 2

داستان محتوای تابو داردو قراره پنج قسمت باشه و طولانیه
اگه علاقه ای ب این ژانر داستان ندارید نخونید 🙏
.
چشامو باز کردم ، نمیدونستم ساعت چنده
خم شدم گوشیمو برداشتم
آخخخخخ
ی خمیازه ی شگرفی کشیدم و نگاه ساعت کردم
تعجب کردم یک ظهررره
همینجوری داشتم نگاه میکردم ببینم یک و چند دقیقس
چشمم ب نوتیف هام افتاد
نوتیف پیامک بالای گوشیم بود گوشیمو باز کردم رفتم تو پیامک ها
^خاله مهسا
میلاد چند بار زنگ زدم جواب ندادی باید حرف بزنیم
.پیامو ک خوندم یدفعه مغزم خاطرات شبو برام مرور کرد
تک تک صحنه ها
یعنی من واقعا خاله مهسارو کردم
میلف افاده ای دیشب زیر کیرر من بود
.فکر ک میکردم همزمان کیرم بلند تر میشد
نگام ب صفحه افتاد
نمیدونستم الان چی بنویسم،یعنی میخواد چی بگه
تو اون لحظه ب این فکر میکردم الان رابطه ی خاله قراره با ما چجوری بشه .یعنی قراره چی بشه ؟
نمیدونستم چی جواب بدم تصمیم گرفتم هیچی نگم
ولی اخرش کرمم گرفت و یه نقطه فرستادم
*.
^میلاد بیدار شدی ؟
*تازه بیدار شدم خاله
^کی خونتونه؟
.چرا میخواد بدونه کی خونمه یعنی دنبال اینه ک باز انجامش بدیم
تو مغزم هزار تا سناریو سکسی واسه سئوالش چیدم
*نمیدونم خاله من تو اتاقمم
^میتونی یه ساعت دیگه بیای بیرون ؟
*چرا ؟
^ باید حرف بزنیم خاله
. تا قبل از دیشب مهسا واسم یه خاله بود ک نگاه سکسی بهش داشتم و برام فانتزی بود الان دیگه ن
میدونستم ک اون واکنشش نسبت ب این قضیه با من فرق داره .اون متاهله سه تا بچه داره
خانواده داره
منم پسر خواهرشم ،واسه من همه چی سکسیه واسه اون به گمونم نباشه
^میلاااد با توئم جواب بده خاله
*بیام کجا خاله؟
^من میام سر ایستگاه مترو منتظرتم
++از[تا]راوی داستان خاله مهساست
[همه چیز از مسیج پروانه شروع شد
^مهسا اگه از خونه کسی زنگ زد بگو با منی، هنوز درگیر دکترو…ایچیزاییم .
یکم مسیج پروانه برام عجیب بود
.زنگ زدم ببینم چی شده سلام و احوال پرسی کردم ازش پرسیدم چیزی شده
گفت ن چیزی نیست یه مدت نیستم ب یاسر و میلاد بچه ها گفتم میرم شیراز دکتر درجریان باش .
هر چی بهش اصرار کردم بهم بگه چیزی نگفت. فقط گفت برگشتم بهت میگم
اینم اضافه کنم ک منو پروانه چیز پنهونی از هم نداشتیم و حتی رابطم با پریسا هم همینطور بود
از همون بچگی منو پروانه علاوه بر رابطه ی خواهری دوست و رفیق هم بودیم
کل این مدت مغزم درگیر بود سه روزی بود ک خبری نشد
عصر از آرایشگاه برگشته بودم و داشتم تو اتاق لباسامو عوض میکردم
گوشیم زنگ خورد
آبجی پروانه بود بعد از سلام و احوال پرسی گفت من نیم ساعت دیگه میرسم میام خونتون از اونجا با هم میریم خونه ی ما
همینجور منتظر بودم این نیم ساعت بگذره ک گوشیم زنگ خورد .
^درو باز کن مهسا
بدو بدو رفتم درو باز کردم
وقتی دیدمش انگار روحم شاد شد از نظر عاطفی بهش وابسته بودم
شاید ب این خاطر بود ک مامانمو تو نوجوونی از دست داده بودم
و بیشتر وظایف مادرو پروانه برام انجام داد
با اینکه زیاد ازم بزرگتر نبود ولی همیشه حواسش بهم بود و درکم میکرد
بعد از اینکه سلام احوال پرسی کردیم و رفتیم رو مبل نشستیم
انگار حالش خوب بود
سرمست بود
همزمان ناهید از اتاقش اومد بیرون و وقتی خالشو دید بدو بدو پرید بعلش
(من دو تا پسر دارم با یه دختر
پیام و پدرام و ناهید
پیام 21سالشه مهندسی میخونه
پدرام 14سالشه
ناهید 19)
همش تو ذهنم دنبال فرصت بودم بپرسم
منتظر موندم تا ناهید بره
*آجی کجا بودی چند روزه؟
^مهسااا قول میدی بعدش دیگه سوال نپرسی
*اره
^با سپهر رفته بودم بوشهر
.سپهر پسر آقای مظاهریه
یه جوون27الی 28ساله
.آقای مظاهری تو کار فروش و نصب لوازم خونگی بود
چند باری سپهر واسه نصب لوازم رفته بود خونه پروانه اینا
*با اون رفتی بوشهر ؟
^قرار بود دیگه سوال نپرسی
*ابجی منو تو اینحرفا رو باهم نداشتیم
.خورده بود تو ذوقم میدونستم چی شده ولی دوس داشتم برام تعریف کنه
^مهسا من بهت گفته بودم ک یاسر دیگه اون یاسر قدیم نیست منم نیاز هایی داشتم
.اینو ک گفت چشمامممم برق زد تو دلم گفتم ای آبجی شیطون رفتی دنبال هال و هولللل
*خب خبب پس بگوو خانم خانمم ها چرا صورتش گل انداخته .
این دو سه روز تو ناز و نعمتو هال و هول بوده
^پرووو نشو
.تو دلم آرزو میکردم سکس پروانه رو از نزدیک میدیدم
پروانه کلا خیلی سخت با یکی چفت میشد نمیدونم چطور سپهر تورش کرد
بخوام از مشخصاتش بگم
پنج شیش سانتی از من کوتاه تره ولی تپل تره
صورت سفیدو فانتزی داره برخلاف من چشماش قهوه ایه
ابرو های کشیده
لبهای جیگری و پرحجم قشنگی صورتشو دو چندان میگرد
میتونم خلاصش کنم تو یه میلف جا افتاده
عینک پروانه دیگه شی جدا نشده از چهرش تلقی میشد ک یا وایب قشنگی ب صورتش میداد
*خوشگذشت؟
^خیلیییی مهسا . اصلا الان ک فکرشو میکنم بدنم گررر میگیره
*پروانه حواست هست اگه شوهرت بفهمه چی میشه
^قرار نیست بفهمه وقتی خودش توجه نمیکنه من چیکار کنم ؟
.کاش میتونستم بدن پروانه رو رو کیر سپهر با چشمای خودم میدیدم
سپهر واقعا خوشتیپ بود و شاید اگه موقعیتش برا خودمم پیش میومدو…
صورت و هیکل جا افتاده ی مردونه معلوم بود ورزشو … عضو ی از روال زندگیش بود
*کجا بودین پروانه ؟
.با ذوق برام تعریف میکرد حس میکردم پروانه به این ذوق نیاز داشت
^رفتیم بوشهر اونجا یه شب موندیم بعدش رفتیم بندر بوالخیر اونجا هم یه شب موندیم و…
.*خوشبگذره
^انشالله نوبت توهم میشههه
.چشمامو گرد کردم آبجیییی
^پیام پدرام کجان ؟
*پیام دانشگاه پدرامم مدرسه
^مهسا آماده شو با من بر یم خونمون . اونجا حواست باشه سوتی ندی
.تو اون مدت همش ذهنم داشت بدن سفید و توپر پروانه رو رو کیر پدرام تصور میکرد و دآعغ شده بودم حس عجیبی داشتم
انگار حسودیم گل کرده بود
بلند شدم برم لباسامو عوض کنم
^مهسا دستمو بگیر بلندم کن
.دستمو به سمتش گرفتمو کشیدمش بلند شد
یه آخخخخخ گفت
با یه لبخند شیطنت طوری گفت
خدا بگم چکارت کنه سپهر
*پروانههههه نکنه از پشت؟
…سرشو ب نشونه آره با لبخند آورد پایین
.مغزم از شدت داغی داشت میترکید لاپام کامل خیس شده بود اینکه پروانه از درد آخخخ کشیده بود میخندید برام حشری کننده بود
از اتاق رفتم بیرون دوست داشتم همون لحظه علی رو پیدا میکردم و بهش کوون میدادم ببینم چ لذتی داره ک پروانه اونجوری لبخند میزد
واقعا بدون خالی شدن نمیتونستم برم
رفتم دوش گرفتم و خودمو خالی کردم
آماده شدم با پروانه رفتیم خونشون
هر چند دقیقه یه نگاه دزدکی ب پروانه میکردم و لخت تصورش میکردم
دو بار چشم تو جشم شدیم و با لبخند زدنش خوشحالی رو بهم نشون میداد
خاله مهسا خسته شدین ن ؟
.*جونم خاله
^میگم این دو سه روز همراه مامان خسته شدین ؟
*ن خاله جونم مامانت خسته شد از بس عکس و… و اسه دکتر گرفت
.مامانش واسه کص و کون دادن خسته شده بود ک خستگیش اصلا براش بد تلقی نمیشد
میلاد نمیدونست مامانش از زیر کیر سپهر برگشته بود
.میلاد داشت با پروانه صحبت میکرد و من واقعا نیاز داشتم یکم از این فکرا دست بکشم هر لحظه حس میکردم من بازندم هیچ وقت همچین حسی رو ک پروانه داشت رو نداشتم
اون لحظه دلم میخواست یه جندگی پر از فسق و فجور کنم
ب هر بهانه ای بود بلند شدم برم خونه اونجا چشمم پروانه رو میدید و خیس میشدم ]

.ب نظر خودمم باید همو میدیدیم ولی انتظار نداشتم ب این زودی
دوس داشتم یکم بگذره تا بیشتر بفهمم باید چکار کنم
*باشه خاله 🍭
.آب نباتو همینجوری اضافه کردم
بلند شدم چشمم ب تخت افتاد ک یه طرفش خیس بود
اون لحظه رو دوست داشتم
رو تختی رو جمع کردم با حوله و لباسم رفتم ب سمت آشپز خونه
رو تختی رو انداختم تو ماشین (بر خلاف میل باطنیم)
^تازه بیدار شدی ؟
*توییی ترسیدم چرا نرفتی مدرسه مرضی بلا
^امروز نمیرم حالم خوب نیست
*آره دیشب دیر خوابیدم داشتم کار دانشگامو انجام میدادم
تو چرا حالت خوب نیست باز پروانه بهت پریده ؟
^پروانه ن مامان .؛؛؛ن میگم حالم بده
*چتههه جوووجوووو
^ولممم کنم اصلااااا همه جام درد میکنه
. تازه فهمیدم بلا خانوم پریود شده روش نمیشد بگه
*قربونت برم من بیا بغلم کوچولوووو
^گشنمه
*بیا بغلم تا دستور پخت غذا های رنگی رنگی رو بهت بدم
^دستور پخت بخوره تو سرت میگم گشنمه
*باااشه مرضی قشنگه من میرم حموم یچیز درست کن با هم بخوریم
^میلاد غذا سفارش بده مامان و پری اینجا نیستن هیچی هم واسه نهار آماده نکردن
.میدونستم الان موقع مناسبی واسه اذیت کردنش نیست
خیلی گناه داشت اینجوری ک حرف میزد دلمو آب میکرد
*بیا این گوشی .خودت سفارش بده اطلاعات کارتم هم ذخیره شده روش
برا منم یه برگر با هی دی(لیمو) سفارش بده
.گوشی رو دادم دستشو رفتم حموم
*آخیییییش
^زود بیا تا غذا توروهم نخوردم
.الکی میگفت همیشه قبل اینکه سیر بشه فکر میکنه هیچی نمیتونه سیرش کنه یکم ک بخوره سیر میشه
*چشم امپراطورررررررررررر
.رفتم لباسامو پوشیدم و اومدم شروع کردن ب خوردن غذا
^مرسی بابت غذااا .البته وظیفت بود
*پرررو بخووور حرف نزن
برام سوال بود ک خاله کی رفته، شب رو تخت من خواب بوده؟
*جوووجه خاله کجاست؟
^نمیدونم صبح بلند شدم دیدم نیست فکر کنم با مامان اینا باشه
.اینم نمیدونه.تو فکر این بودم ک زود آماده بشم برم
تند تند غذامو خوردم پیشونیشو ماچ کردمو بلند شدم برم
^عجله داری ؟
*آره باید برم دیررم شده
^اگه زود برمیگردی یه قرصی هست برام بگیر بیار
*چیه ؟
^برات میفرستم
*باشه بلا خدافظی
.استرس خاله داشت دیووونم میکرد الان اونجا چی بگم
اون چی میگه .
سوار ماشین شدم آروم حرکت کردم سعی کردم خودمو آررروم کنم
کم کم داشتم نزدیک میشدم ،تو داشبورد دو سه تا پاف عطرم زدم ک مثلا بهتر باشه
*کجایی خاله؟
.یه دقیقه بعد برام مسیج اومد
^کنار کافه … وایستادم
.اینکه پنجاه متر جلو تر میرسم استرسمو چسبونده بود رو هزار ضربان قلبم هی بالا میرفت
ماشین جلویی ک دیدمو گرفته بود رد شد خاله رو دیدم
یه شال مشکی رنگ ک سفیدی صورتشو میزد تو چشت
با یه بلوز ک ترکیبی از سفید و آبی کم رنگ بود
با یه شلوار سفید
یه تیپ کصی زده بوددد
جلو چشمم یه ماشین داشت مخشو میزد و خاله هی جابه جا میشد
من ک رسیدم بوق زدم اومد سوار ماشین شد
*سلام خاله جون
^سلام عزیزم
*حالت خوبه ؟
^خوبم خاله
.یکی دو دقیقه تو سکوت بودیم و همینجور بی هدف حرکت کرده بودیم
^میلاد تو جواب مسیج ها همه رو با نقطه میدی ؟
*ن خاله راستش نمیدونستم چی بگم آخه …
بیخیال خاله
.باورم نمیشد این افاده خانم دیشب کیرمو تا ته تو کصش جا داده بود
تا قبل از دیشب حتی دیدن کون خاله مهسا برام رویا بود
^جوابمو میدادی همین
*چشم دیگه تکرار نمیشه خالههه جونم
^کجا بریم میلاد ؟
*نمیدونم هرجا میگی تا بریم
^میلاااد
*جووونم
^بهم قول بده هر چی بوده بین خودمون باقی بمونه
دل تو دلم نبود ک دوباره ناله هاشو بشنومم
دلم میخواست یبار دیگه کصشو جررر بدم البته بجوری ک چشماش تو چشمام باشه
سینه هاشو تو دستام باشه
مغزم داشت ب سمت سکس و شهوتی شدن قدم بر میداشت
*قول میدم
…دوست داشتم یجوری یکار کنم ک دوباره همین امروز بکنمش
ولی نمیدونستم چکار کنم
*خاله کی رفتی
صبح بلند شدم ندیدمت
^تو که خوابیدی منم همون موقع رفتم
*اونموقع شب؟شب میموندی
میرفتی بالا کنار مرضی میخوابیدی
^راحت نبودم با اون شرایط همه جام کثیف شده بود
.
*خاله جووونم ببخشید دست خودم نبود
^همون دیشب فهمیدم تو وقتی
*چی خاله؟
^اون لحظه دیگه قابل کنترل نیستی
.اینکه حرفمون داشت دیشبو بیان میکرد خیلی حشری کننده بود
دوست داشتم بزنم کنار و کص خانمو جرررر بدم ولی حیف
کیرم از زیر شلوار داشت خفه میشد
دیگه اینقدر فشار ب شلوار میاورد ک داشتم اذیت میشدم یکم با دستم جا به جاش کردم متوجه شدم ک خاله نگاش ب کیرمه
*تقصیرخودته خاله ک اینقدر قشنگییییی
^پرررررووووو یدفعه افتادی روم دردم گرفت
نمیفهمی اروووم چیه
*بوسش کنم؟
^خجالللت بکش میلاااااااد اونم درست کن دارا میخورمون
*چیکارش کنم بی تابی میکنه
.دستمو آرووم گذاشتم رو رون خاله مهسا واکنشی بهم نشون نداد حتی حس کردم یکم پاهاشو از هم وا کرد
آروم شروع کردم داخل رونشو ماساژ میدادم
^حواست ب رانندگیت باشه میلاااد
*اگه بزنم کنار امن تره
^شیطونی نکن حواست ب رانندگیت باشه
.ارووم سرعتمو کم کردم یه گوشه پارک کردم همچنان با دستم داشتم رون ها توپر خاله رو ماساژ میدادم
^چرا وایستادی ؟
*میخوام خاله قشنگمو از نزدیک ببینم
^میلااااد برو زشته
.اروووم داشتم دستمو ب سمتش حرکت میدادم
^نکنننن میلاددد
.دستشو گذاشت رو دستم ولی نمیخواست بردارمش .اونیکی دستمو گذاشتم رودستش دستشو آرروم برداشتم
همینطور دستمو آررروم آرروم رسوندم بهش
^میلاااااد آروووم خاله
.از خیسی کصش شلوارش لزج شده بود چشماشو بسته بود بهش گعنم
*کی خونتونه
^فکرشم نکن ناهید همونجاس

خاللله ناهید تو اتاقشه
^فکرشم نکن
.میدونستم خودشم داغه گفتم
*بزار یه لحظه تو دیوار بگردم پیدا کنم
^نمیخواد بگردی میلاددد .لازم نکرده
…یه سی ثانیه ای سکوت کردیم ولی دستم رون های مهسا رو ول نمیکرد
زدفعه خاله مهسا سکوتو شکست
^بریم خونه امن تره
*هرچی چشم قشنگ بگه
^میلاااد ناهید اونجاست حواست باشه هاااا
.باورم نمیشد قراره بریم خونه
انگار فقط دنبال این بود من حرفشو بزنم
درجا ماشینو دور زدم ب سمت خونشون تا اونجا ده دقیقه هم راه نبود
^میلاد میریم بالا ولی آرووووم میلاااد
.با دستم داخل رونشو چنگ زدم و یا یه چشم خالهههه…جون گرفتم
همینجور تا رسیدیم دستم تو رون ها خاله غلط میخود
.خودشو چسبونده بود ب صندلی پاهاشو از هم وااا کرده بود
*خاله رسیدیم
^من میرم درو باز میزارم بهت مسیج دادم آرووم بیا بالا اتاق پدرام
.اتاق پدرام طبقه بالا بود یه اتاق جمع و جور ک گوشه واحد بالایی بود
خاله از ماشین پیاده شد رفت از پشت ک کونشو دید میزدم دل تو دلم نبود

دو سه دقیقه همینجور منتظر موندم دل تو دلم نبود گوشی تو دستمو یه سره نگاه میکردم
^خاله بیا بالا
.وقتی اینو گفت انگار یه جت بهم بسته بودن
سریع پیاده شدم
در ورودی رو باز کردم
خاله تو آشپز خونه بود آب گذاشته بود گرم بشه
متو که دید گفت
نمیدوم ناهید بی خبر کجا ول کرده رفته
*دیگه ناهیدم نیستووو…
^تو چاییت هل بریزم
.الان چایی نیاز ندارم
.برگشت چشماشو تو چشمام قفل کرد و گفت
^چی میخوای مررررو
.خودمو رسوندم ب آشپز خونه از پشت بهش چسبیدم
دم گوشش گفتم
خالمو میخوام
^تکونم نده نمیبینی آب داغ دستمه
.یه لحظه منتظر موندم تا بزارتش زمین
وقتی گذاشت زمین دستامو دور شکمش گرد کردم کون قشنگشو ب خودم چسبوندم
^نکن بزار کار دارم
^خاله اذیتم نکن خودت میدونی الان چجوریم
…دستمو ک رو شکمش بود از رو شلوار گذاشتمش رو کص،مهسا
^آه میلاااااد
*جووونم خاله
…منتظر نموندم تا حرفشو بزنه دستشو گرفتم ب سمت متمایلش کردم
*خاله بریم تو اتاق خودت ؟
^بریم
.تخت دونفره ی علی و خاله مهسا قرار بود بشه تخت منو و خاله
لبه ی تخت نشت .
کنارش نشستم دستمو گذاشتم رو دستش، دستشو چرخونوند و انگشتای دستش تو بین انگشتام افتاد
با چشمام ب لبهاش خیره شدم دلم یه لهو و لعب درست حسلبی میخواست
سرمو ب لبهاش نزدیک کردم
لبهام لبهای مهسا رو لمس میکرد جشنامو بستم ی ماچ ریز کردم
بعد دو سه ماچ ریز زبونمو یکم رو لبش کشیدم
کم کم خاله مهسا دهنشو باز میکرد
لبهامون ب هم قفل شده بود
با دستم کمرشو گرفتم و آروم ب سمت تخت هلش دادم
روش افتاده بودم دستمو از رو گذاشتم رو سینش
یکی دیگه از دستامو دور کمرش حلقه کردم
دستاشو تو پشتم میچرخوند
سرمو آروم سررر دارم زیر گردن خاله
^آخخخخخ میلادد
گردنشو آرووم آروووم بوس میکردم
چشماشو بسته بود .زبونمو با ملایمت و نوازش زیر گلوش میچرخوندم ^اوووف خاللله
*جوووونم خالههه
^داغم خاله
… با دستام پیرهنشو دلکمه دکمه باز کردم
اوووووف یه سوتین مشکی مخملی ک دوتا ممه 75زیرشون قایم کرده بود
بی معطلی دستمو زیر سوتینش بردم
یه قوس قشنگی تو بدن خاله مهسا اومد
ممشو چنگ زدم
^خاااله یواش تررر درد میکنه
یکی از دستامو آرووم ب سمت دکمه ی شلوارش کشوندم
صدای باز شدن چفت شلوارش دیوونم میکرد
سرمو به شکمش چسبوندم وزیر سینه ها شو بوس میکردم همزمان دستم آروم از زیر شلوارش رد کردم گذاشتم رو کص خاله
داغی کصش دستمو میسوزوند
^آخخخخخخخخ
*جوووووون چ داغه
^خاله داری دیووونم میکنی
*الان دیوانه طور هم میکنمت
.با جفت دستم شلوارشو گرفتم کشیدم پایین
شرت خیسش گویای لذت بردن خاله بود
لکه های اآبکی رنگ قرنزشو مات کرده بود
نشستم پایین تخت
با دستام خاله رو کشوندم سمت خودم
سرمو آرووم ب شرتش نزدیک کردم لبامو از رو شرت گذاشتم رو کص داغ خاله
یه آه داغ انداختم
^میلااااد دیووونم نکن زود باشششش
.با یه مک ریز خیسی کصش تو زبونم چرخید
اه و ناله های خاله جوون داشت شروع میشد
زبونمو از زیرش تا بالاش میکشیدم
همینطور داشته ادامه میدادم انگشت های مهسا رو رو گونم حس کردم
با بند شرتشو از رو کصش کنار زد
اووووووف
یه کص سفید تپل مپل
درجا دهنمو چسبوندم بهش
زبونمو رو سوراخش میچرخوندم
یواش نوک زبونمو فروو کردددم
^^^آیییییییی
*جوووون
^ادامه بده میلااااددد
…اروووم آرووم زبونم تا ته چسبوندم تو کص
حرارتش زبونمو له کرده بود
دماغم داشت از فشار محو میشد
دستاشو پشت سررم گذاشت و فشار میداد
.زبونمو میکشیدم بیرون و بالاشو لیس میزدم دوباره هل میدادم تو سوراخ
چت دقیقه ای همینطور بود
صدای ناله های خاله مهسا اتاقو پر کرده بود
رون هاشو به سرمم چسبوند و فشار میداد
ک یدفعه خودشو کشوند عقب
^آخخخخخخخخخخ خاله اوففففف
.ولو شد روتخت
آروم دورباسنشو گرفتم دوباره کشوندمش لب تخت
همونجور بیحال و بی حرکت بود
درجا شلوارمو کشیدم پایین رگ ها کیرم باد کرده بود
پای چپشو با دستم گرفتم ب سمت پهلوم
کیرم چند ساخت با کص خیس خاله فاصله داشت
سرشو گذاشتم دم کص
یکم پاشو کشیدم سمت خودم
آخخخخخخخ
*اووووف خالهههه چ کصیههههه
.سرکیرم یدفعه پرید داخل
آرومم خودمو نزدیک کردم یه یه یوم کیرم رفت تو
^آخخخخخخ خالللله آرووووم خاله
.رونشو از پهلوم محکم ب خودم چسبوندم
کیرمو تا نوکش کشیدم بیرون
دوباره هل دادم
وقتی ب کیرم نگاه میکردم ک داره لبه های کص خاله رو کنار میزنه و میره داخل دیووونه تر میشدم
همینطورر هل میدادم
^میللللاددد بسه
.میدونستم خاله میخواد ک صبر کنم ولی آرووم ادامه دادم و میخواست خودشو بکشه عقب ولی رونشو محکم چسبونده بودم به خودم
^واااااااییی
آخخخخخخخخخ خاله جرررر خوردم صبر کن
تو چشاش نگاه میکردم کیرممم تا خایه چسبیده تو
*اووووف چ کصی داری خاله
^جونن خاله یه لحظه صبر کن نمیتونم
*نترس خاله
.دستاشو دور سینه هاش جمع کرده بود
ارمم داشتم میکشیدم بیروون
^آخخخخخ
*جووون کص تپلوووو
^میلاد آروووم خاله
.تا نوکشو کشیدم بیرون بی وقفه هل دادم تووو
صدای آخ واوف گفتن خاله بی وقفه شده بود .
شروع کردم ب تلمبه زدن
لرزش ممه هاش جلو چشمام باعث میشد محکم تر تلمبه بزنم
هر بار تا جایی ک میتونستم بهش میچسبیدم
تا سانت آخر کیرمو تو کص خاله جا میدادم
صدای تلمبه ها صدای دلنشینی بود
*جووووووون خالههه
^میلااااد تند ترررر
.هر باری ک تا ته میچسبوندم خاله بهم یه آخخخ سکسی هدیه میداد
^خالههه یکم برو بالاتر بیام کنارت
.خودشو کامل کشید رو تخت ب ی معطلی از پهلو چسبیدم بهش
کیرم تنظیم کردم تا آخر گذاشتم
دستمو از روش رد کردم و ممشو چنگ انداختم و همینجوری تو کص خاله تلمبه میزدمم
^خااااااله اروووم دارم میترکم
^میلاد سینم درد نیگیره
.حرفاشو فقط میشنیدم وقتی تا میچسبیدم برآمدگی کونش چسبیده میشد بهم
حس کردم دارم میام
ممشو اینقدر محکم چنگ زدم ک جیغ زد
^میلاااااااد نکنننن
کیرمو تا ته چسبوندم توش و ساکن موندم
ضربان کیرمو تو کص خاله حس میکردم
دستمو دور شکمش حلقه کردم ب خودم فشارش میدادم
^سوووووختم میلااد
.تا قطره آخرشو تو عمق کص خاله جووونم خالی کردم بدنم شل کرده بود
جفتمون تینقدر عرق کرده بودیم
هر دومون خیس خیس شدیم
دلم نمیخواست کیرمو بیارم بیروم
از پشت پشت گردنشو بوسسس کردم
*آخخخخخخ خاله
^جونم عزیزم
*کصت خیلیییی خوبه
^مال خودته
*قربونش برم
^نمیخوای شکمو کمتر فشار بدی دارم میترکم
*میخوام توش بمونه تا بمیرم
^خدانکنه خاله درش بیار یکم دراز بکشم از خستگی دارم میمیرم
*دستمو دورش شل کردم یواش خودمو کشیدم عقب کیر ورم کردم داشت از کص خاله میزد بیرون
اب کیرم رو سوراخ کص خاله خودشو نشون داد
^خسته شدی میلاد
*خاله دارم میمیرم کصت شیره ی جونمو گرفتخ
^خاله دورت بگرده منم ناه ندارم تکون بخورم
.واقعا شدیدا ب یه خواب نیاز داشتم چشمم ب پتوی کنار تخت افتاد با دستم بلندش کردم و کشیدمش رو جفتمون
از پشت چسبیده بودم ب خاله
دستام شلکی گذاشتم رو سینه هاش
^میلاد
*جووووونم
^قول داده بودی آروممم باشی
*خاله کصت نمیزاره ارووم باشم
^میلللللاد اینجوری حرف نزن
*کص خودمیییییی
^پروووووو
.دستشو گذاشت رو دستم
حس میکردم ک الان بیهوش میشم
نفهمیدم کی خوابم برد

مرسی ک داستانمو خوندید
قسمت بعدی خیلی مسیر داستان جنجالی میشه
لطفا اگه دوس دارین قسمت های بعدی منتشر بشه
داستان رو لایک کنید
.
دوستتون دارم ❤️

نویسنده: Mip8890k

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.