gayboys ارسال شده در 22 دی اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی خاله و خانواده - 1 درود قبل از شروع داستان بدیهی است ک داستان محتوای تابو داره لطفا اگه این موضوع اذیتتون میکنه یا دوست ندارید توجه نکنید و بگذرید 🙏 اول از خودم بگم اسمم میلاده 25سالمه البته هنوز 25 نشدم از 17 الي 18 سالگی باشگاه میرفتم تعریف از خود نباشه دارم فوق لیسانس عمران میخونم سطح اقتصادی خانوادمونم در حد متوسطه یه خانواده ی 5 نفری خواهر بزرگم پریسا و مرضی بلا و مامان پروانه و ددی یاسر . از جایی که یاد دارم همیشه بیکاری هام مغازه بابا بودم (یه گل فروشی خیلی منظم و خوشگل ) یه مثل بقیه ی روز های بیکاریم از باشگاه اومده بودم و یه راست دوش گرفتم خیلیییی خسته بودم غذامو خوردم رفتم بخوابم یه چرت یه ساعته دو ساعته زدم ک با زنگ در بیدار شدم ب زور و هزار تا فحش رفتم دم آیفون :کیه منم خاله .درو باز کردم بدو بدووو رفتم لباسامو عوض کردم (معمولا خونه راحت لباس میپوشم ) در اتاقو باز کردم اومدم بیرون +قبش بگم ک خاله مهسا 43سالشه ک خیلی ناز و خواستنیه به نظرم 60 الی 65 وزنشه 170قدشه چشاش سبز خماره موهاشو همیشه بلند میزاره مشکی پر کلاغی همیشه ب خانم افاده ای و ناز نازی فامیل معروفه هیکلشو میتونم با تموم قشنگی دنیا مقایسه کنم مچ پاهاش زیاد کلفت نیست ولی یه دفعه رون هاش درشت میشه یه باسن گرد و نرم داره ک راه ک میره تو دلت قربون صدقش میری سلام خاله جووون ^سلام خاله . بیا این وسایل رو از دستم بگیر ک خیلی سنگینن به به ببین خاله چی برامون آورده قورمه سبزی مهسا پز ک باید انگشتاتم باهاش بخوری ^خاله تو اول بخووور بعد الکی تعریف کن . من ک قبلا خوردم خانم بعدشم خاله خودمه دوس داررررم ^چ خودشو لوس میکنه بزار آشپزخانه تا برم بکشم برات بیارم بعدش بیا ی بوس بده ب خالت . هزار بار تو دلم ب شوهر فحش میدادم چطوری این کس خانومو دادن به اون علی تخم سگ غذا رو گذاشتم رو میز و هی سر سر میکردم ببینم دیگه چی برام آورده حسابی گشنم بود ک دیدم خاله مهسا پشت سرمه ^میلادم بیا بغلم دلم برات تنگ شده خاله . رفتم سمت خاله دستاشو باز کرد دوتا دستامو دور کمرش گرفتم سرشو چسبوند به سینم ^آخ ک چقدر دلم برات تنگ شده منم دلم برات تنگ شده خاله ^هییی تو هم الکی بگو دلم تنگ شده یه ماهه یه سر ب ما نزدی خوبه خونمون دوتا خیابون اونورتره یبار نگفتی یه سر به خاله ی پیرم بزنم . *پیر؟ اولا ک خاله ی من پیر نیست تازه قشنگ ترین خاله ی دنیاس ببین موهاشو آدم میمیره براشون .اینو ک گفتم انگار قند تو دلش آب شد دستش رفت سمت موهاشو یکشو گرفت تو دستاش ^اینارو میگی خالههه؟اینا کجاشون قشنگه ؟ *کفران نعمت نکن خاله جووونم قشنگیی چشاتو چی میگی اصلاا؟ ^بچه برررو کم هندونه زیر بغلم بزار .یکم خندیدیم مهسا خانوم رفت غذا برام بکشه ک من مات مبهوت کونش شدمم وقتی راه میرفت لرزه به تنم می انداخت تو ذهنم میخواستم موهاشو از پشت بگیرم بکشم و … ^میلاد پری بلا کجاست ؟ .نمیدونم خاله فکر کنم با مرضی رفته بیرون فکر کنم داشتن میگفتن ناخون و ترمیم مو … همینقدر شو یادمه ^آبجی پروانه ما کجاست ؟ *از ازموقعی ک من رسیدم دیدم رفته بالا ک بخوابه .برام غذا کشید من داشتم قرمه میریختم رو ب نجم ک استارتو بزنم اینجوری ک با شوق داشتم شروع میکردم لبخند قشنگشو گوشه لبش داشت قشنگتر میشد ^آرووووم بچه همش مال خودته *مهسا خانوم الان خواهر زاده های گشنت میرسن میان غذایی ک واسه من آوردی رو میخورن و سر من بی کلاه میمونه ^حالا کی گفته واسه تو فقط آوردم ؟ *نمیدونم باهام بحث نکن خاله ^قربت برررم من ک اینقدر گشنه ای *خاله جوووووونم اینجوری نگو گشنه ی دست پخت توئم ک با روح ادم بازی میکنه ^بازم قضیه هندونس ؟ *ن به خداااا عالیههه میتونم بمیرم براش .کلا همیشه منو خاله مهسا خیلی با هم خوب گرم صحبت میشدیم ولی در حد بگو مگو و خنده ^نوش جوووونت خاله من برم بالا ببینم پری هنوز خوابه یا ن *باشه خاله منم میرم یه سر ب بابا بزنمو بیام .از کنارم ک رد شد بره چشامو قفل کردم رو کون دیووونه کنندش تو دلم گفتم اوووووف چه جیگریهههه . غذامو خوردم و رفتم بالا ببینم مامانم چیزی میخواد بیروون بگیرم بیام یا ن در زدم *خاله مامان بیداره ؟ ^بیا عزیزم بیدارش کردن .درو ک باز کردم دیدم خاله مهسا رو سریش سرش نبود و مانتوشم در آورده بود چشمم ک گردن سفیدش خورد ظریف و خوردنی صورتش از قشنگی و ناز بودن میدرخشید دلم میخواست بپرمم گردنشووو بخورم حیفففف *مامان پری من چطوره مامی میخوام برم پیش ددی اگه چیزی میخوای بگو بگیرم بیام ^ن عزیزم فقط آروم برووو *چشم مامی .خاله جوون فعلا با اجازه . تو راه کل فکرم درگیر کص بودن مهسااا بود به خودم اومدم دیدم رسیدم رفتم داخل *سلام سلامممم کجایی ددی ؟ ^ددی با عمو شهرام رفته صنف +.خواهرم پریسا خواهر بزرگمه 23سالشه که یه ازدواج ناموفق داشته یک سال و نیم پیش با یکی از همکلاسی های دانشگاهش ازدواج کرده بود ک بعد از یه سال تصمیم گرفتن جداا بشن کلا دوست نداشت در این باره کسی حرف بزنه از لحاظ ظاهری بیشتر به خانواده ی پدری کشیده پوستش برنزه قدش اطراف 165تا170 از رو لباسم میتونستی بفهمی چقدر داف تشریف دارن گودی کمرش و بزرگی کونش آدمو مست و رام میکنه صورتش مثل مهسا ناز و تو دل برو نیست ولی واقعا لبای گوشتی و چشمای مشکیش آدمو دیووونا میکنه معمولا از این تیپ رسمی توری میزنه *پریسا از کی اینجایی جووووجه؟ ^نیم ساعتیه خان *مرضی کجاست ؟مگه با هم نبودین ؟ ^خسته بود رفت خونه استراحت کنه همه که مثل من قوی نیستن . *اره سیاه پوستا ژن برتری دارن .اینو که گفتم انگار آتیشش زدی بلند شد افتاد دنبالم *شوخیییی کردم به خداااا معذرت میخوام بارآخرمه .ولی دیگه دیر بود تو مغازه زیاد نمیتونستم بچرخم فضا تنگ بود رسید بهم دستا شو مشت کرد آروم آروم میزد تو شکمم ^من سیاهم ژن برترر دار هااا ؟ اینو بگیر تا حالیت شه .محکم کشیدمش تو بغلم که محکم تر نزنه و نتونه زیار دستشو دور کنه که دردم بگیره کامل چسبید بهم ممه های نرمشو پایین سینم حس میکردم *قربون آجی قشنگم برم که اینقدر دل نازکه آجیم از سیاه پوستا فقط قدرتشونو به ارث برده با یکمی رنگ پوست .اینو که گفتم باز هی میخواست زور بزنه زیر بغلشو گرفتم یک بلندش کردم تا جایی که صورتش رو برو صورتم بود محکم دستامو دورش حلقه کردم چسبیدمش به خودم ^آخ یواش تررر له شدممممم *دلم میخواد .با سرش میخواست به سرم ضربا بزنه که سرمو بردم عقب درجا سرمو بردم زیر گردنش که نتونه بزنا *قربونت برررم من شوخی کردم دورت بگررردم بوی گردنشو و موهاش اغوا کننده بود لبام ررو گردنش چسبید (زیر گوشش) اروم یه بوس ریزه کردمو و گفتم *آبجی خوشگلمو دیگه ناراحت نمیکنم قول میدم ^بار آخرته *باشه فسقلی ^دستاتو شل کن دردم گرفت دیگهههه ممه های نرم و بزرگش رو سینم لیز میخورد و هر ثانیه ذهن منو میکشوند به جاهای دیگه *باشه فسقلی بیا .یکم دستامو شل کردمو در همین حین یه بوس آبدار دیگه از گردنش کردم از بغلم لیز خورد اومد پایین انگار روحیش خیلی شاد تر شد و … ^چقدر محکم زور میزنی میلاد اینکارو با دوست دخترتم میکنی ؟ .یه لحظه چشمام گرد شد نمیدونستم چی بگم دست پیش گرفتم که پس نیوفتم *اون که مثل تو آخ و اوخ نمیکنه تازه میگه از بغلت جم نمیخورمم ^بله دیگه داداش ما رو توررر کرده افتاده به جونش از بغلشم جم نمیخوره چرا یبار نمیاریش ببینمش *دوست داری ببینیش ؟ ^آره دیگه ببینم چجوری تو رو تحمل میکنه *باشه یه روز که شد میارمش ببینیش .همینجوری که بگو مگو میکردیم ثانیه به ثانیه افکارم داشت بیشتر به جاهای سکسی میرفت از موقعی که ازدواج کرد انگار فکرمو نسبت به خودش صد درجه سکسی کرد همیشه دوست داشتم کون خوش فرمشو ببینم ببینم چی زیر اون شلوار قایم کرده اینکه دیگه اون پریسا قدیم نیست و کیر رفته تو کسش منو صدر درجه بیشتر حشری میکرده ^دراز چایی میقولی ؟ *اگه خوشگل خانوم برام بریزه بگه بفرمایید چایی چرا ک ن ^بیا خودتو لوووس نکن .رفتم کنارش نشستمو یواش یواش چایی میخوردم دست چپمو گذاشتم تو موهاش آروم ماساژ میدادم ^آخخخخخ چ کیفی میدهه ببر جلو تر دستتو *امری دیگه ندارین امپراطور ؟ ^برات چایی ریختم یادت نرههه *باشه بیااا فسقلی . یه چند دقیقه ای ب همین منوال گذشت ک گوشیم زنگ خورد ^سلام خاله جون کجایی نیومدی ؟ *سلام بر آشپز خوشگل فامیل چند دقیقه دیگه میام با پریسا منتظریم بابا بیاد ما بیایم ^گوشی رو بده ب آبجیت *بیا فسقلی با تو کار داره .خالس .سلام احوال پرسی کردن دیدم بلند شد رفت اونور معلوم بود نمیخواد بشنوم همینجور ک نگاش میکردم میفهمیدم یه چیزایی هست ک اینجوری با غش و ضعف حرف میزد وقتی برگشت یه لبخند رو صورتش بود *چیه انگار خوشحالی ؟ ^نه یکم خاله داشت سربه سرم میذاشت *خوب چی میگفت فسقلی ؟ ^ به تو چه اصلا .اینجوری که با ناز حرف میزد دلم برا مکیدن لباش میرفت ولی نمیدونستم چیکار کنم *باااااشه پس دیگه نگی دوست دخترتو بیار ببینم ^به خدا هیچی توهم درجا نزن زیر حرفت .یکم دیگه حرف میزدیم که بابا رسید سلام احوال پرسی کردیم و گفتم ک بابا ما باید بریم خاله منتظره یکمم خرت و پرت واسه مامان باید بخرم تو هم شب زودتر بیا با هم خداحافظی کردیم و رفتیم تو مسیر یه آهنگ پلی کردم وسطاش کیر و کس و اینجور حرفا بود تو مسیر یه هایپر بود رفتم خرت و پرت های مامانو خریدمو سوار شدم ^نمیخوای عوضش کنی ؟ *چی رو فسقلی ؟ ^آهنگ مستهجنتو خجالتم نمیکشه مرد بزرگ *ای واییی ببخشید به خدا من از این چیزا گوش نمیدم اصلا حواسم نبود یه دفعه پلی شد ^طوری نی ازتم انتظار آهنگ بهتری ندارم منحرف (با نگاه شیطنت طور ) *لباشو با دستام به هم چسبوندمو گفتم کممممم غررر بزن گفتم حواسم نبوددد خانم خوشگله .انگار شیطنتش گل کرد و خوشش اومد ^جلو دوس دخترتم از اینا گوش میدی ؟ *نچ آهنگ کلاسیک میزاریم ^اره خب هرچی موزیک آروم تر باشه واسه اونجوری بهتره *چجوررری؟ ^اونجوری .فهمیدم دلش حرف زدن میخواد دلش میخواست سربسته شیطنت کنه *والا من ک نمیدونم اونجوری چجوریه ولی میدونم اینجوریم آهنگ خیلی خوبه .چشاشووو گرد کردوو گفت ^دیدی گفتم اونجوری هی خودتو میزدی اون راهه *اذیتم نکن فسقلی .یکم ساکت شد انگار یه چیزی میخواست بگه نمیگفت هی دستاشو تو دستاش گره میزد یدفعه گفت ^تو با موزیک دوست داری ؟ .منم که یکم جا خوردم اصلا فکر نمیکردم تا این حد بخواد شیطنت کنه دوباره دست پیش گرفتم و گفتم *بستگی داره اونجوری تا کجا باشه ؟ .دیدم یکم با خودش سمج شدو و گفت ^تا اونجایی که بعدش میخوابین *گفتم خوب آره اگه خانوم اجازه بدن ولی ما که چشم و گوشمون بستست نمیدونیم چی میگی ^آره ارواح عمت .یکم تو مغزم داشتم فکر میکردم چرا فسقلی داره شیطونی میکنه با خودم گفتم بزار یکم بیشتر راحت بشیم یکم بعد یه دفعه گفتم *تو چی فسقلی ؟ ^خجالت بکشششششش بیشعوووووور ررررر *حرف بدی زدم نرمولی ؟ ^اووووم تو نباید این سوالو ازم بپرسی خب .یکم ساکت بودیم ک دیدم دستاشو گذاشت دین پاهاش و با حالت شرو حیا گفت ^من سکوتو بیشتر دوست دارم *اوووهوووووم خانوم تو سکوت دوس دارن ^آره .دیگه سعی کردم بیشتر جلو نرم میترسیدم همه چی خراب شه تا همین حد هم برام برد تلقی میشد واسه پریسایی که تا قبلش فقط میتونستیم یه شوخی و حرف بزنیم بحثو عوض کردم تا رسیدم خونه در زدیم رفتیم بالا فسقلی پرید بغل خاله همو بغل کردن و بوس و … من یکم خسته بودم گفتم من برم یکم استراحت کنم و بیام تا رفتم تو اتاق همش ذهنم درگیر این بود ک پریسا تو سکوت کص وکونشو میداده تو ذهنم هزار تا پوزیشن روش خالی کردم (همیشه تو سایت کونباز داستان هارو دنبال میکردم و همیشه داستاناشو کلمه ب کلمه تا ته میخوندم و به نظرم خیلی حس درونیمو آزاد کرده بود ) کیرمو از شق درد داشت له له میزد یه پورن نگاه کردم دیدم باید خالی شم رفتم حموم خودمو خالی کردم برگشتم و رو تخت ب خودم اومدم دیدم ساعت 3 شبه چند ساعت بود خواب بودم بلند شدم در اتاقو باز کردم رفتم تو آشپزخونه یکم آب خوردم همینجوری از سر کنجکاوی گفتم من که تا اینجا اومدم بررم خاله کصمو یه دید بزنم فردا میره خونشون دیگه از این خبرا نیست میدونستم خاله هر وقت میومد خونه جفت مرضی میخوابید +مرضی آبجی کوچیکمه 18سالشه سرش کلا تو درس و کتابه آروم رفتم بالا در اتاق باز بود یه نیم نگاه انداختم ببینم چه خبره دیدم خاله مهسا داره نگام میکنه ^خاله توییی؟ *سلام خاله دارم دنبال شارژرم میگردم فکر کنم مرضی آورده اینجا چرا نخوابیدی بلا خانوم؟ ^داشتم فیلم میدیدم خاله خوابم نمیبره *چی میبینی چشم قشنگ ؟ ^دورت بگردم من ک اینقدر هندونه میزاری زیر بغلم یه فیلم ترکیه ایه اسمش چشم چران عمارته *با شیطنت گفتم چشم چرونی میکنه فقط ؟ ^لباشو گرد کرد و گفت فقط ن مرضی بیدار میشه خاله آرووم *باشه خاله من بگردم ببینم شارژرم هست یا ن برم .دراز بود رو تخت موهاشو وا کرده بود انداخته بود رو سینش از رو پتو فقط میتونستم گردی ممه هاشو ببینم با سفیدی گردنش و چشاش ک تو تاریکی برق میزد ^خاله میخوای تو هم ببینیش فیلم قشنگیه ؟ *خاله مزاحمت نمیشم .دیدم یه دفعه از تخت بلند شد اومد دم اتاق ^گفت بریم پایین باهم ببینیم ک مرضی هم بیدار نشه .چشمم خورد به دامنش کس معلوم بود چیزی زیرش نیست بزرگی کونش یه برامدگی خیلی قشنگ رو دامنش ایجاد کرده بود ک گودی قشنگ کمرش دو چندانش میکرد *باشه خاله من بگردم پیداش کنم بیام ^خاله تو هال خوبه ؟ *تو اتاق خودم راحت تره اونجا بالشت اضافی هم هست نمیخواد ب زحمت بیفتیم ^باشه من میرم تو بیا کیرمو که شق شده بود و زدم زیر شلوارکم .اخخخخخ تو دلم انگار عروسی بوددد اینکه میدونستم چند لحظه دیگه کنار شاه کس قراره فیلم ببینم حشرمو یه دفعه چسبوند کیرمو گذاشتم زیر آروم درو اتاقمو باز کردم دیدم برق روشنه *خاله مهسا ^جونممم خاله *لامپو خاموش کنم بهتر نیست ^آره چشامونم اذیت نمیشه .لامپو خاموش کردم رفتم کنار خاله خودم بردم زیر پتو تکیه دادم ب مشت تخت ک قشنگ یعنی فیلم ببینیم *خب خاله بزن شروع کن ^باشه خاله چند دقیقه ای از فیلم میگذشت ک نقش اصلیه فیلم داشت با نامزدش حرف میزد (راستش من نمیدونم نامزدش بود شوهرش بود دوست دخترش بود چون کیرم شق بود و اصلا فکرم تو فیلم نبود) یه دفعه بغلش کرد ^خاله من دستم خسته شده تو بگیرش .گوشی رو گرفتم دیدم خاله یکم اوند بالاتر و منم دستم زیر گردنش بود سرشو گذاشت رو بازوم تو فیلم همزمان ک بغلش کرد از پشت دستاشو گذاشت دور کمرش لباشو آروم گذاشت رو لباش و بوسش کرد دستام زیر پتو ب دستا مهسا برخورده بود آروم دستمو گذاشتم رو دستش دیدم یه دفعه انگشتاشو تو دستم چفت کرد و فشار داد منم دستمو تو دستش شل کردم همینجوری فیلم داشت لب و لب بازیشونو ادامه میداد میدونستم اگه کس میخوام باید یه حرکتی بزنم ولی شهوت و کیر شق شدم قدرت تفکر و ازم گرفت ب هر صورت بود گفتم *خاله میخوای ب پهلو دراز بکشی اینجوری راحت تره ^باشه عزیزم اگه دستت درد گرفت بلند شم *نه عزیزم گفتم اینجوری خوردت راحت تری .آروم بغلم چرخید و به پهلو شد دستم کاز زیر سرش رد میشد گوشی توش بود منم آروم به پهلووو شدم یکم کمرمو عقب دادم ک کیر شق شدم نخوره بهش (کیرم واقعا ب نسبت بزرگه وقتی ک شق میشه 22 تا میشه و تقریبا سایز متوسطی هم داره ن کلفته ن باریک ) مسیر یکی از دستاشو ک دنبال کردم فهمیدم ک دستشو برده لا پاش ولی میترسید یا هرچی ک بخواد خودشو بماله دست چپمو آروم گذاشتم رو کمرش و مچ دستام با فاصله رو شکمش افتاد *خاله اگه دستم سنگینه بگوو بردارم ^ن دورت بگردم راحت باش عسلم .اولین بار بود بهم میگفت عسلم جاهای قشنگ فیلم از نظر من تموم شده بود دیگه رغبتی ب نگاه کردن الکی هم نداشتم فقط دلم میخواست کون قشنگشو بچشم دیگه کلا حواسم رد بود ک یه دفعه گوشی از دستم افتاد ^خاله اگه خوابت میاد بخواب منم ب نظرم دیگه نمیتونم نگاه کنم *باشه خاله عسللللم(اینو با شیطنت گفتم ) ^من برم بالا پیش مرضی اینجا اذیتی *ن خاله جوووونم خیلیم راحتم . دیگه چیزی نگفت از شدت شهوت داشتم میمردم دستشو ک نگاه میکردم هنوز لای پاهاش بود فهمیدم اونم مثل من داغه دیگه باید یه کاری میکردم آروم قوس کمرمو کمتر کردم کیرم تقریبا داشت می چسبید بهش معلوم بود مهسا هم فهمیده بود قصدم چیه یکم خودشو آورد بالا ک دقیقا کیرم راست کونش بود دستم ک رو کمرش بود و آروم جمع کردم تو شکمش میترسیدم کاری رو یه دفعه انجام بدم چند دقیقه تو همون حالت موندم واقعا حشر و ترس داشتن مغزمو ب گااا میدادن دلو زدم ب دیریا یکم کمرشو ب سمت خودم فشار دادم ولی مهسا خودش کصش موور مووور میکرد خودشو کامل چسبوند بهم کیرررم صاف افتا لا رووون مهسااا حرارتش از رو شلوارکش کیرمو میسوزوند کون لرزونش چسبید بهم نرمی کونشو رو بدنم ک حس میکردم مغزم گرم تررر میشد شلوارکم اجازه نمی داد کیرم مستقیم تا ته لای پاشو حس کنه با هزار ترس آروممم خودم کشیدم عقب میدونستم بیداره و خودشم دلش میخواد ولی میترسیدم خیلی بی صدا با شورتم یهو کشیدمش پایین کیرمم تا ته راست بود رگ هاش داشت میترکید دلو زدم ب دریا دستم از شکمش برداشتم آرومم گذاشتم رو کون لرزونش با انگشتام یواش شلوارکشو دادم پایین هیچ تحرکی نداشت تا نصفه دادم پایین دستم الاان بدون واسطه رو کون شاه کس بوددد همونطوررر یواش یداااش تا پایین کشوندمش زیر پهلوش شلوارکش گیر بود یک بار تلاش کردم نشد بار دوم یکم خودشو بلند کرد تا پایین اومد دیگه ترسم خیلی کم شده بود با دستم لبه کونشو از هم باز کردم یواش کیرموو گذاشتم لاپاشششش آخخخخخخخخخخخ جوووووووووون گرمی کصش رو کیرم پخش میشد ^ تا ته چسبیدم بهش با یه صدای ناز و آروم یه آه سکسی بهم هدیه داد ^آخخخ میلاد دستاشو تو سینش جمع کرد دستمو دوباره از روش رد کردم گذاشتم رو شکمش همونطور آروم کیرمو تا عقب میکشیدم یواش تا آخر میبردم هر بار آه کشیدن های خاله قشنگتر میشد دستمو رو شکمش آروم رسونده بودم زیر سینش و یکیشونو یواش ماساژ میدادم دیگه طلاقتم سر رفت دلم میخواست دآغی بدنشو به چشم دستمو کامل بردم رو سینش و یکیشونو کانال تو دستم چنگ زدم ک با یه صدای اووووف میلاد دیوووونم کرد خودمو کامل کشیدم عقب دستمو بردم سمت شورتشو آروووم کشیدم پایین دوباره دستمو گذاشتم رو سینش چنگ زدم کیرم تنظیم کردم یواش فشار دادددم آخخخخخخخخخخخخخخخخخ گرمی تنش کیرموووو آتیش،میزد سر کیرم زیر کوصش بود آب کصش لا پاشو کلا خیس کرد یکم دیگه فشااار دادم کل کیرررم لا پاش افتاددد ^خاااله بکن پشت گردنشو بوس کردم و آروووم کیرمو عقب کشیو و شروع کردم ب تلمبه زدن هر بار کل کیرم رو کس خاااله جونم کشیده میشد آه کشیدن و اوف گفتنش منو دیووونه میکرد یه دفعه خودش یکی از پاهاشو انداخت رو اون یکی ضربدری کرد *اووووووف چ کصیییی *خالللله کص منننننییی ^آهههههههههههههههه خاله ادامه بده کیرررم لبه های کصشو وا میکرد و رد میشددد اینقدر تنگ و نرم شد لا پاش ک دیووونه شده بووودم دیگه تلمبه هام داشت شدت میگرفت صدای مهسا تو گوشم زمزمه میشه اوووووف میلللاد آهههههه ادامه بددده همینجوری هر بار سر کیرم داشت رو کس خاااله مهسا رژه میرفت و برمیگشت دستم محکم رو سینش گرفت میلاد . سرمو چسبوندم دم گوشش *جووووووووونم ^بکن تووووو خاله .پاهاشو از هم وااا کرد دستشو از پشت آوووورد کیرمو گرفت من همچنان آروووم داشتم گردنشو از پشت میبوسیدددم کیرمو یکم کشید میدونستم الانن کیرم دم کصه خاله مهساس یه فشار دادمممم ^میلاد آخخخخخخخخخخخ اوووووووووف خالههههه ^اه سر کیرم افتاد تو کس تنگ خاله مهسااا دیگه واقعااا تحمل و کنترل نداشتم خودمو بهش نزدیک میکردم و کیرم داشت سانت ب سانت می رفت تووووو دستشو رو شکمم فشار داد ^خاله یواش .با صدای فوق سکسی یواش گفت ^میلااد صبررر کن خیلللی بزرگه بزار داخل بمونه یکم *نتونستم درکش کنم یکم خودم کشیدن عقب تا جایی ک فقط سرش داخل بود دوباره یواش یواش چسبیدم هر دفعه فشار دستش بهم نشون میداد تا کجا میتونه دیگه بعد سه چهار بار عقب جلو نتونستم مطیع باشم دستش داشت بهم میگفت همینجا بسه خودمو یهو تا تههههه ول کردددم روششششش ^آههههههههههه میلاااااااددد .خودشو خواست بکشه جلو ک با دستام دور شکمش نذاشتم و چسبوندمش ب خودم اوووووووووووف یواشششششش میلاد خااااااله آرررروم تککککون نخورررر میلاد بزار جا باز کنه *باشه عشقممم باشه خاااله جوووونم .کیرم داشت میسوختتتتت اینقدر کصش تنگ بود انگار دور کیرمو کش انداختم چشمامو بستم و فقط تو لذت خاله ی شاه کصم غرق شدم بعد از ثانیه ک همزمان پشت گردنشو میبوسیدم یواش خواستم خودم بکشم عقب ک تلمبه بزنم ^میللللاد نمیتووونم صبر کن .*مهسا دلم میخواد کصتو جررررر بدددم خاااله نمیتونمممم .خودمو یواش کشیدم عقب ^میلاااااد آروووم صداش دراومدددد ^آخخخخخخ میلاددد اووووف آهههههه آهههههه دوباره تا نوک کیرم کشیدم یواش یواشه تلمبه میزدم هر دفعه سعی میکردم یکم بیشتر هل بدم صدای مهسا داشت از یه حدی بالا تر می رفت *خاللله اررروم تررر الان پریسا بیدار میشه خاللله مهساااا دورت بگردددم .ب زور صداشو آرووم کردم مهسا وسط تلمبه زدن هام لوله شد معلوم بوده ک شده صدای نفس های گرم خاله تو گوشم داغم میکرد یکم صبر کردم آب کصش کل تختو خیس کرده بود *خاله دورت بگردم حالت خوبه ؟ ^خوبم *عروسکم آماده ای؟ ^میلاد تا ته نچسبون نمیتونم خودمو بگیررم .کیرم تا عقب کامل می کشیدم بیرون سررر میداددم توووو مهسا یکم آروم تر شده بود و کیرمو رون تو کصش عقب و جلو میکررردم صدای تلمبه هام کل اتاقو گرفته بود ^بکن خالتووووو لرزه های کون مهسا رو کیرم داشت دیووونم میکرد دیگه داشتم میومدم *خاله مهسا ^جوووووونممممم خاله *خاله من دارم میاااام ^آخخخخ میلااااااددد اووووف بیاااااااا *آخخخخخخخخخخ .کیرمو تا ته چسبوندم تو کص خاله صداش یه دفعه رفت محکم با دستم کمرشو ب خودم فشار داده بودم ک کیرم تا آخرین سانتش توش باشه ^سوختمممم میلاااد ^آههههههههههه آهههههههه *اوف خاله . کل آبمو تو عمق کس خاله خالی کردم نفسم در اومده بود اروم گردنشو بوس میکردم ^خاله دووووست دارم دوست نداشتم کیرمو بکشم بیرووون بعد از یکی دو دقیقه من در حال بوس کردن گردنش بودم یواش خودشو کشید جلو و کیرمم از کص بهشتی خاله دراومد محکم تو بغلم گرفتمش همچنان از پشت داشتم خاله مهسا رو بووس میکردم ^آه خاله انگار دیگه ناله نداشتم تکون بخورم نفهمیدم چطور شد ک خوابیدم … … … … … … مرسی ک داستانمو خوندید لطفا اگه دوست داشتین با لایک کردنتون واسه دلگرمی و ادامه ی داستان بهم کمکم کنید دوستتون دادم ❤️ نوشته: Milad.M لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده