رفتن به مطلب

داستان مستی و سکس گروهی


poria

ارسال‌های توصیه شده


در قلب امواج؛ شبی دیگر با امیر و سارا
 

سلام خدمت همه ی کونبازی های عزیز
قبل از هر چیزی ممنونم از عزیزانی که از داستان قبلی من حمایت کردند واقعا استقبال خوبی شد که باعث شد اولین داستانم در لیست پرطرفدارها قرار بگیره ، اینبار پرانرژی تر از قبل برگشتم تا یک خاطره جذاب دیگه از رابطه پررمزو راز چهارنفرمون رو براتون بنویسم. داستان قبلیم با عنوان اولین رابطه گروهی من و سحر منتشر شد .
من سینام ۳۵ سالمه ، خانمم سحر ۲۸ سالشه ، یه زوج هات و حشری ،پرانرژی با ظاهری تقریبا خوش فیس ، گرم و خوشرو عاشق مسافرت ،طبیعت گردی ،ماجراجویی ،مهمونی ، دورهمی ، رقص ، مشروب و فانتزی های سکسی .
تو خاطره قبلی گفتم که چی شد ما سه سال پیش ناخودآگاه و بدون هیچ پیش زمینه قبلی و به صورت کاملا اتفاقی وارد یک رابطه گروهی جذاب با زوج دوست داشتنی امیر و سارا شدیم .
شاید تو ذهن شما این ذهنیت به وجود بیاد که حالا که دو تا زوج تو یه شب کاملا سکسی در کنار هم سکس کردند و لذت بردند احتمالا از روزای بعد و تا موقعی که این رابطه ادامه دار باشه سکس بخش انکار ناپذیر این رابطه میشه و حتی پا رو فراتر از قبل میذاریم و به فانتزی های جدیدتر فکر میکنیم، ولی در مورد ما واقعا اینجوری نبود دقیقا از روز بعدش انگار نه انگار اتفاقی افتاده مثل یک خواب شیرین بود که تموم شده بود دیگه نه در موردش صحبت کردیم و نه هیچ واکنشی نسبت به اتفاقات اون غروب رویایی داشتیم . البته این بیشتر با جنبه بودنه بچه ها رو میرسوند .
بعد از اتمام اون سفر ، رابطه ما با امیر و سارا بسیار صمیمی تر از قبل شده بود ، جوری که با همه ی گرفتاری ها حداقل یکی دوبار در ماه خونه هم مهمونی میرفتیم ،انواع و اقسام بازی ها رو داشتیم قلیون میکشیدیم ، مست می کردیم و آخر شبا چهارتایی میرقصیدیم و مشغول خوش گذرونی !البته اینم بگم هیچ اتفاق سکسی هم بینمون رقم نمیخورد .
چندین ماه از این ماجرا گذشت و گذشت تا اینکه تو اولین شب سال نو ۱۴۰۱ من و سحر مطابق معمول هر سال ، خودمون را واسه اولین شب سکسی سال نو آماده می کردیم .سحر به مناسبت سال ببر یه ست شرت و سوتین ببری فوق سکسی خریده بود . منم بیکار ننشسته بودم و یه ست شرت رکابی فانتزی توری مانند مشکی خریده بودم .
اتاق خوابمون رو با چراغ های ال ای دی نورپردازی کردم . بساط شراب و قلیون رو هم آماده کردم ، موزیک عاشقانه با صدای کم پلی کردم و با همون لباس های سکسی شروع کردیم به قلیون کشیدن و شراب خوردن ، داغ شدیمو مشغول لب و لب بازی و خوردن شدیم یه چند دقیقه ای معاشقه داشتیم تا اینکه سحر گفت پایه ای یه چالش داشته باشیم گفتم جونم من هستم .
سوال و جواب در مورد بهترین های سکسی سال ۱۴۰۰ از فیلم و سریال گرفته تا اتفاقات و خاطره ها و پوزیشن و کلا هر چیزی که مربوط به سکس میشد . به صورت نوبتی از هم شروع کردیم،از فلشینگ تو جاهای مختلف گرفته تا رابطه های جدید ، کراش هایی که داریم و خیلی چیزای سکسی دیگه !
مدام سوالات مختلف از هم می پرسیدیم و از شنیدن جواب های بعضا عجیب و غریب شوکه و شهوتی تر میشدیم تا اینکه اتفاقی من پرسیدم بهترین رابطه سکسی که در سال ۱۴۰۰ داشتیم ؟؟
یهو دیدم سحر رفت تو فکر با یه لبخند ریز گفت کنار آبشار اون غروب کذایی من و تو وووو امیرو سارا . وای سینا چقدر همه چیز بی‌نظیر بود.” نکنه یادت رفته ؟ تو چشماش نگاه کردمو گفتم“منو فراموشی !! اونم این خاطره عزیز؟ یکی از بهترین روزهایی عمرم بود”
سحر با نگاهی پر از حس نوستالژی به سقف خیره شد. “همه چیز از همون لحظه‌ای که به آبشار رسیدیم، جادویی بود. صدای آب که از ارتفاع می‌ریخت، خنکی نسیم، و اون فضای دنج و خلوت… انگار وارد یه دنیای دیگه شده بودیم.” بهش گفتم یادته تو اون آب سرد با اون لباسای عجیب و غریب چهار نفری رفتیم زیر آبشار واقعا دوست داشتم زمان توی همون لحظه متوقف میشد .
سحر با چشمانی براق و پر از خاطره ادامه داد: “آره، اون لحظه… تو اون آب سرد، و اون غروب زیبای خورشید با اون بوی الکل و مستی یه حس رهایی داشتم البته حس میکردم یه چیزی اینجا واقعا کمه تا اینکه کیر کلفت و شق تو رو دیدم که از زیر شلوار داره داد میزنه که قطعه گم شده پازل غروب رویایی شما منم …تو همین حین کیر منو محکم گرفت تو دستش چند تا تکون شدید بهش داد و همزمان تو بغلم ارضا شد . منم به شوخی گفتم خب گناه من چیه عوضی کون و سینه های گنده رو انداختی بیرون و برا خودت جلو جلو میرفتی انتظار داشتی سالار همه اینارو ببینه و اون گوشه ساکت بشینه . سحر خنده ای زد و گفت قربون سالار برم من با این همه وقت شناسیش !!
تو چشای سحر زل زدمو گفتم دوست داری بازم تکرارش کنیم ؟
سحر گفت وای سینا مگه میشه دوست نداشته باشم آرزومه واقعا ، اصلا یکی از آرزوهای سال جدیدم همینه !!
منم یه لب آبدار از تو لباش گرفتمو گفتم بهت قول میدم بازم امسال هم تکرارش کنیم . اون شب، در حالی که هر دو در خاطرات شیرین و پر از حرارت آن غروب زیبا غرق شده بودید، تک تک صحنه های اون عصر طلایی رو بازخوانی کردیم و لذت بردیم و در نهایت ارضا شدیم.
چند شب بعد تو اولین مهمونی سال جدید که خونه دوستم امیر رفته بودیم ، در اولین صحبت بحث سفر رو پیش کشیدم ، اینقدر بچه ها ذوق زده شده بودن که حتی خودمم به وجد اومدم …سارا گفت وای سینا یعنی ما هلاکیم واسه سفر،خیلی وقته دیگه مسافرت نرفتیم ،امیر هم گفت باهاتون موافقم از بس کار کردیم دیگه واقعا خسته شدیم ، سفر خونمون افتاده .
منم فرصت رو مغتنم شمردم و بحث سفر قبلی رو پیش کشیدم . از صحبت های بچه ها مشخص بود که فوق العاده از سفر قبلی راضی بودن،بحث گرم و داغ پیش رفت تا کم کم وارد اون فضای سکسی غروب دل انگیز شدیم، سارا گفت سینا تو دیگه خیلی هولی اصلا انتظار این حرکتو از تو نداشتم،وقتی چوچول سحرو گذاشتی تو دهنت ، مات و مبهوت بودم ، به خودم اومدم دیدم آبم داره سرازیر میشه،امیر هم اعتراف کرد اولین بار بوده که تو عمرش به این درجه از شهوت رسیده بوده جوری که حتی توانایی توش کردن هم نداشته و تا چندین دقیقه فقط لاپایی میزده .
خلاصه قرار شد نیمه دوم تعطیلات بریم سمت سواحل جنوبی ، اون جاده ساحلی رویایی معروف ، تلاقی صخره و دریا ،با اون گردنه حیرت آور مخصوص عاشقان عزیزان شاید حدس زدین کجارو میگم !
این بار با تجهیزات کامل سفر و کمپ چهار نفری و با یه ماشین زدیم به چاک جاده.تقریبا هممون میدونستیم قراره کجا بریم و چه اتفاقاتی قراره بیوفته .از همون سبک لباس پوشیدن سحر و سارا میشد حدس زد دارن برای یه سفر لذت بخش لحظه شماری میکنن .
امیر قبلا گفته بود سفر خونمون افتاده ولی من فکر کنم بیشتر حشر خونمون افتاده بود .
در اولین مقصد به بندر رسیدیم سریع روی بلوار ساحلی یک باکس آبجو رد هورس خریدیم،نهار رو زدیم و به سمت مقصد حرکت کردیم . تو مسیر چهارتایی با هم ترانه ها رو همخونی میکردیم جوری که لحظه ای اجازه نمیدادم انرژی بچه ها بیوفته .
از اونجایی که از غروب خاطره زیبایی داشتیم این بار هم نزدیکای غروب به مقصد رسیدیم،ایام عید بود و سواحل خیلی شلوغ،از شانسمون یه جای فوق العاده زیبا در غربی ترین قسمت ساحل چسبیده به کوه پیدا کردیم،سریع چادر رو برپا کردیم و بساط میز و صندلی میوه و قلیون رو چیدیم .اونجایی که قرار گرفته بودیم در سمت راستمون جمعیت زیادی در نزدیکی ما بودن ولی در سمت چپمون دیگه جای ماشین رو نبود ،فقط یک فضای هفت هشت متری مخصوص پیاده روی بین ساحل و کوه بود که حدود ۲۰۰ متر اونطرف تر هم ساحل صخره ای میشد و راه بسته و ساحل تموم میشد.
گروه های زیادی همون لب ساحل مشغول رقص و پایکوبی بودن ، صدای موزیک تو کل منطقه پیچیده بود ، انگار اونا هم برا خودشون برنامه های بکن بکن زیادی در سر داشتن . غروب خورشید بر پهنه‌ی دریا، آروم آروم به انتهای روز می‌رسید و هوا رو به خنکی می‌رفت. من و سحر، به همراه امیر و سارا بعد از یک مسافت طولانی، به ساحل زیبایی رسیده بودید که انگار اون فضا و ساحل اختصاصی برای ما ساخته شده بود. کم کم آسمون از رنگ‌های آبی و بنفش پوشیده شد، و موج‌های آروم دریا هم مشغول نواختن موسیقی طبیعت بودند.
آتشی کوچک در میان کمپ روشن کرده بودید. فضای دل‌انگیز ساحل و نسیم ملایم که از سمت دریا می‌وزید، حس زندگی و هیجان را در وجودمون شعله‌ور کرده بود. از همون لحظه‌ای که پا به این ساحل گذاشتید، می‌دونستیم که این شب قراره یکی از به یادماندنی‌ترین شب های زندگی‌مون باشد.
همین که آسمون کامل تاریک شد امیر به سراغ اسپیکر رفت. با لبخندی به جمع نگاه کرد و گفت: «حالا وقتشه دیگه نه!» و سریع یه آهنگ شاد و بندری پلی کرد. آهنگی که فضای ساحل را پر کرد و یه جون تازه به بچه ها داد.منم سریع آبجوها رو آوردن وسط هر کسی یه قوطی برداشت و به سلامتی جمعمون سر کشیدیم. کمی که گرم شدیم سارا اولین کسی بود که بلند شد. دستانش را بالا برد و با ریتم موسیقی، به سمت امیر حرکت کرد. و امیر رو بلند کرد .چنان با ریتم آهنگ سینه هاش رو میلرزوند انگار نقطه ضعف منو پیدا کرده بود.منم که از خود بی خود شده بودم دست سحرو گرفتم و بلند شدم.قوطی بعدی رو برداشتیم و حین رقص به سلامتی سارا سر کشیدیم.بعد از یکی دو ساعت رقص دور آتیش نشستیم تا شام بخوریم و کمی استراحت کنیم .
امواج دریا به نرمی به ساحل می‌خوردند و شن‌های گرم زیر پاهامون حس آزادی را به وجودمون تزریق می‌کرد. سحر کمی به من نزدیک‌تر شد، دستاش رو دور گردنم حلقه کرد و با لبخندی شیرین، صورتش را نزدیک‌تر آورد و یه لب جانانه ازم گرفت . با اینکه همه چی دقیقا طبق چیزی که میخواستم پیش رفته بود ولی نمیدونم چرا کسی شهامت شروع سکس رو نداشت،من و سحر مست و حشری قدم زنان به سمت چپ ساحل حرکت کردیم و کم کم از شلوغی فاصله گرفتیم تا به قسمت صخره ای و آخرین نقطه ساحل رسیدیم . امیر و سارا هم همونجا دور آتیش تو بغل هم خوابیده بودن و به ستاره ها خیره شده بودن.من و سحر که تنها شده بودیم شروع کردیم به لب و لب بازی های آبدار ، سحر گفت چرا اونا نیومدن ؟ شاید واقعا دلشون سکس گروهی رو نمیخواد …منم واقعا نمیدونستم چی بگم ،گفتم میان حالا ؛ یه نیم ساعتی گذشت از دور دیدم اونا از پای آتیش بلند شدن و دارن به سمت ما میان،از اونجایی که فضا سنگین شده بود واقعا میترسیدم این سنگینی فضا باعث بشه کسی جرات نکنه پا پیش بزاره و شروع کننده باشه !!
یه لحظه یه فکری به ذهنم رسید،تو تاریکی هوا تا قبل از اینکه اونا برسن سریع شلوار سحرو کشیدم پایین ، یه تف انداختن رو کیرم تو حالت ایستاده از پشت کردم تو کوسش،ای وای من تف چیه !!! کوس سحرو خیلی وقت بود آب برده بود،چنان داغ بود که گرمای کوسش کل بدنمو گرفت .تو همین حالت سریع شلوارا رو کشیدیم بالا و تو هم قفل شدیم. سحر به سمت اونا بود و منم پشتش وایساده بودم و در حالی که کیرم تو کوسش بود دستامو گذاشتم رو شونه های سحر ، انگار تو یه حالت عاشقانه ایستاده بودیم .
امیر و سارا لبخند زنان به ما نزدیک شدن ، امیر گفت چه عاشقونه کنار هم وایسادین،زوج عاشق چه میکنید ،دل میدین قلوه میگیرن ؟
با این صحبت امیر مطمئن شدم اونا متوجه حرکت ما نشدن ، زدم به شوخی گفتم نه بابا این موقع شب تو این جای خلوت چه وقت دل و قلوه دادنه !!! سارا گفت پس چی ؟
گفتم ما اینجا با کسی شوخی نداریم ، کیر میدیم کوس میگیرم .
تو همون حالت ایستاده نود درجه چرخیدیم به سمت اونا ، امیر و سارا با دیدن صحنه خشکشون زده بود و کلا زبونشون بند اومده بود . سارا چراغ قوه گوشیشو انداخت رو پایین تنه ما،سفیدی کون قلمبه سحر شروع کرد به درخشیدن و تخم هایی که به زیرش آویزون بودن !!
گفت:وای سینا شما دیگه کامل رد دادینا !!
دستاشو گذاشت جلو دهنش و جفتشون حیرت آور فقط پایین تنه مارو دید میزدنن! کیرمو کمی از کوس سحر کشیدم بیرون تا تنه کیرم مشخص بشه به خنده رو کردم به سارا گفتم نکنه دوباره خیس کردی !! گفت کثافت خیس چیه ! آبشار نیاگارا راه افتاده
سحر رو کرد به سمت امیر گفت پترس چکار میکنی تو پسر ، بگیر جلوی اون لعنتی رو تا همه جا رو آب نبرده!
همه زدن زیر خنده،منم کشیدم بیرون و شلوارا رو دادیم بالا
یه کمی اومدیم اینطرف تر بین دو تا صخره بزرگ روی ساحل شنی قرار گرفتیم یک سمتمون که بسته بود و از سمت دیگه هم تا اولین چادر خیلی فاصله بود حدودا ده دقیقه ای راه بود.
سارا چراغ گوشیشو روشن گذاشت و روی یه صخره قرار داد تا نور لازم برای انجام عملیات رو داشته باشیم . امواج دریا همچنان با برخورد به ساحل بی قراری میکردن،انگار اونا هم منتظر بودن ما سریعتر شروع کنیم . از اونجایی که سالار بدون مقدمه رفته بود پیش دلدار ، حسابی هوس یه ساک آبدار کرده بود .
شلوارمو تا زانو کشیدم پایین و نشستم روی ماسه ها پاهامو دراز کردم تا کلفتی کیرمو نمایان کنم ،سحر هم هیجان زده اومد وسط پاهام شروع کرد به خوردن،امیر این بار خیلی استرس داشت،ترجیح داد همون وایستاده بمونه تا اطراف رو بپاد ، سارا جلوش زانو زد و شلوارشو کشید پایین ، تو سکس قبلی ما نتونسته بودیم قشنگ اندام های اونا رو ببینیم ،ولی این بار با همون نور کم هم بازم فرصت بیشتری برای دید زدن داشتیم،کیر امیر کوچکتر از کیر من بود،ولی به شدت سفید و بلوری و خوشمزه به نظر میرسید .سارا که از همه حشری تر بود ، کیر امیر رو یه لقمه کرد و تا ته کرد تو حلقش و خیلی آروم و یواش دهنشو جلو عقب میکرد.
به امیر گفتم راحت باش پسر کسی این طرفا نمیاد اگه بیاد هم با نور مشخص میشه ،راحت بخواب بزار سارا کارشو کنه،امیر قبول کرد و شلوارشو کامل در آورد،سارا هم همراهش شلوارشو در آورد یه شرت نخ در بهشت مشکی رنگ پوشیده بود که جلوش تقریبا تورتوری بود ولی از پشت فقط یه بند باریک حافظ سوراخ کون سارا در جمع کیرشقان شده بود،رونای سفید و گوشتی سارا رو تو سکس قبلی دیده بودم ، ولی این بار آرزوم بود برا یه بار هم شده بتونم کامل چوچول و یا حتی سوراخ کونشو ببینم،از بدن سارا نگم براتون یه دختر سفید و بلوری مثل نژاد اروپایی ها با موهایی بلوند،بدون کوچکترین خط و خال روی صورت یا بدن،کمی لاغر اندام با سینه هایی حدودا ۷۵ ، خیلی کنجکاو بودم ببینم این دختر با این همه سفیدی و بوری آیا واقعا اونجاش صورتیه یا نه!!
همین که اومدن بشینن رو زمین نمیدونم به قصد بود یا اتفاقی ،سارا در سمت ما خوابید کون قمبل شده سارا به سمت ما تمام معادلات سکس مارو بهم زده بود ، نه تنها من محوش شده بودم ، حتی سحر هم ساک رو ول کرده بود و کون سارا رو دید میزد،به بهانه تغییر پوزشین کمی خودمو دادم به سمت اونا و سحر رو اوردم این سمت،من و سارا دقیقا پشت به پشت هم قرار گرفته بودیم و امیر و سحر دو طرف ما ،تو همین حین یهو دیدم پشتم داغ شد،یه حس عجیب و لطیف اومد سراغم، سارا کامل کونشو چسبونده بود به کون من جوری که با یه چرخش ۱۸۰ درجه میتونستم فاتح کونش بشم . امیر کمی ساکت بود و فقط صدای اه ریزی از طرفش میومد ، علیرغم میل باطنیم که هلاک سارا شده بودم جلو خودمو گرفتم با تغییر پوزیشن دو سه متری از اونا فاصله گرفتیم .
اینقدر از سارا گفتم فکر کنم شما هم فراموش کردین سحری هم هستا !! سحر خانمم دست کمی از سارا نداشت ، حتی تو بعضی شاخص ها خیلی سر تر بود ، از سینه های سفید گنده سایز ۹۰ گرفته،تا باسن حجیم سربالا و چهره خوشگل و حشری.
سحر پاشد ایستاد کمرشو خم کرد دو تا دستشو گذاشت روی یه سنگ و کونشو قنبل کرد به سمت عقب ، منم ایستاده پشتش قرار گرفتم آماده شدم بکنم توش ، یهویی با دیدن سوراخ کون تنگش و چوچول قرمز و قهوه ایش،حیفم اومد یه لیس این کوس و کون خیس شده رو نزنم،زبونو فشردم رو سوراخ کونش شروع کردم به خوردن ، چنان زبونو میچرخوندم که درجا به نفس نفس افتاد و شروع کرد به لرزیدن ، دیگه زیاد معطلش نکردم کیرمو گذاشتم رو کوسش چپوندم رفت داخل ، دو دستی سینه های ۹۰ سحرو گرفتم تو مشتم و فشار میداد و جلو عقب میشدم،اینجا دیگه کلا سحر رفته بود رو دور ویبره ، فقط صدای آخ گفتنش در میشد .
یه نگاه به بچه ها انداختم دیدم سارا به بغل خوابیده ، دست چپ امیر زیر سرش بود و با اون دستش ممه هاشو میمالید،کیرش رو هم از پشت چپونده بود تو کوسش و دوتایی دارن مارو نگاه میکنن ، سارا هم با دست راستش چوچولشو میمالید،امیر خیلی یواش و آروم جلو عقب میشد فکر میکنم روی امیر فشار خیلی زیادی بود که نمیتونست اونجوری که باید سکس کنه !
این بار سحر به پشت روی شنا خوابید و محو ستاره ها شد منم از جلو با یه فشار آروم کردم توش و خوابیدم روش،یه ممه شو آروم میخوردم و اون یکیشو با دستم میمالیدم.
تو اولین رابطه گروهی که ما کنار آبشار داشتیم هر دو زوج دیوانه وار بدون توجه به زوج کناری خیلی خشن و پرسروصدا سکس میکردیم
ولی ایندفعه داستان خیلی فرق کرده بود هر دو تا زوج خیلی آروم و بی سر وصدا سکسو ادامه میدادیم تا هم بیشتر طولش بدیم ، هم فرصتی برای دید زدن بیشتر داشته باشیم و هم از آرامش فضا استفاده کنیم.
با اینکه هر چهارنفرمون اهل پرحرفی و شوخی و بگو بخند بودیم ولی تو اون لحظه صدای هیچ کس در نمیومد،یه صدای فلچ فلچ ریز با یه سری آخ گفتنای یواشکی رد و بدل میشد .
از شما چه پنهون وقتی رو سحر خوابیده بودم تو ذهنم همش فکر میکردم سارا زیرمه،نگاه به چشای سارا که میکردم شهوتم دم به دم بیشتر و بیشتر میشد کلا توی رویا غرق شده بودم و هر دم به لحظه انفجار نزدیک تر میشدم اینجا بود که حس کردم آبم میخواد بیاد با فشار هرچه تمام تر تمام آبو توش خالی کردم و همونجا روش بدون حرکت خوابیدم… امیر و سارا هم همون جور به بغل خوابیده بودن ،معلوم شد خیلی وقته امیر ارضا شده و تو همون حالت فقط مارو تماشا میکردن .
یه چند دقیقه ای تو همون حالت خوابیدیم بعدش بلند شدیم یه عالمه شن تو کوس و کونمون رفته بود ، آروم آروم رفتیم تو دریا خودمون رو شستیم لباسا رو پوشیدیم و حرکت کردیم به سمت چادرا .
دوستان اگر عیب و ایرادی ، غلط املایی چیزی بود به بزرگواری خودتون ببخشید امیدوارم لذت برده باشید،اگر از این داستان ما خوشتون اومد حتما حمایت کنید شاید مجالی بود ادامه این رابطه شیرینمون که تا به الان هم ادامه دار هست رو روایت کنم .

نوشته: سینا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.