رفتن به مطلب

داستان تریسام و لز بازی


dozens

ارسال‌های توصیه شده


کیرشریکی با شریک کیری
 

لبام روتولباش گرفت وعمیق مکید.دستاش حریصانه نوک ممه هام رو از تو کرست لمس کرد و وقتی یکیش را بیرون آورد لبهام رو رها کرد نوک سینه ام رو به دندون گرفت .ژلای تو لبش که لباش رو سفت کرده بود روی ممه های نرم من خیلی شهوتیم کرده بود. با اینکه این جمله میومد تو ذهنم که هم خارشوهره وهم دخترعموت ولی لامصب انقدر حریص و شهوتی با اون لبهای نرمش منو تو دستای خودش اسیر کرده بود اونقدر قشنگ ازم تعریف می‌کرد وجو شهوتی که راه انداخته بود اون نفسای بلند و اون بوی خوب بدنش بدتر از همه داغی تنش که از داداشش بیشتر و در عین حال نرم‌تر بود ،نمیذاشت که از خودم جداش کنم .حالا که نوک ممه هام تو دهنش بود و تنش پایین تر از قبل بود از لای چاک لباسم انگشتش رو به کسم رسوند که دیگه واقعا نمیتونستم اجازه بدم .دستش که روی شورت لامبادام بود رو گرفتم و گفتم بسه دیگه هستی که با چشمای خمار تو چشمام زل زد و گف اگه بت بگم که مامان تو اتاق حسام شنود گذاشته و بابا فهمید و همینطور که ادامه می‌داد نوک انگشتش رو تو کسم فرو کرد .وای چقدر داغه آتیش توش گذاشتی .هستی نکن
آروم هلم داد سمت آینه وسط پام نشست الان هم نمیدونم به خاطر شهوت زیاد بود یا اینکه ذهنم درگیر شنود اتاق حسام بود که گذاشتم لبه های کسم تو دهنش بگیره با اون لبای ژلی و سفتش کسم رو بمکه. شاید چون ۱ساعت پیش زیر حسام کامل ارضا نشده بودم دنبال بقیه وکاملترش میگشتم .اصلا یادم رفته بود چون تازه پریودم تموم شده حسام تمام آبشو تو کسم خالی کرده .انقدر خوب مک میزد که تا حالا اونطوری کسم خورده نشده بود .مثل بطری آب میمکیدش و سروصدا می‌کرد. تمام خیسی کسم رو زبون زده بود والان داشت زبونش روتوکسم فرو میکرد .با اینکه خیلی لذت داشت ولی دلم نمیخواست همچین چیزایی رو باخارشوهر تجربه کنم .از شانه کشیدمش بالا با تحکم گفتم تمومش کن
-ناقلا کی کس دادی انقدر دوست داشتم یه روزی آب داداشمو بخورم در حالی که لبام رومیبوسید گفت خیلی کست نرم و خوشبویه با اینکه بوی آب حسامو میداد ولی لذیذ بود و شروع کرد کشیدن زبونش رو لبام .ذهنم درگیر شنود بود داشتم سکسایی که با حسام تو اتاقش کرده بودیم رو مرور میکردم .وقتی متوجه شد از لیسیدن لبام خوشم نمیاد باز رفت سراغ ممه هام .زدمش کنار و گفتم زود لباست رو بپوش تا دیر نشده و شورتم رو کشیدم بالا و لباس رو چک کردم که لک نشده باشه .خیسی شورتم که اومد روی کسم باز شهوتی شدم و دلم لبای هستی رو میخواست ولی ممه های کوچیک هستی که الان لخت روبروم بود روتودست گرفتم و نوک قهوه ایش رو فشار دادم با صدای بچه گونه گف جووون
-زودباش هستی گوشیم پیشم نیست حالا همه بخصوص حسام پیگیر میشن .قزن کرستش رو که از پشت بستم گفتم هنوزم اتاق شنود داره خنده ریزی کرد و گفت قربونت برم که انقدر ساوه ای .دروغ گفتم بزاری دستمالیت کنم .مامان من اصلا وقت اینکاروروداره .زیپ لباسش رو که کشیدم بالا گوشیش زنگ خورد و عکس دونفره ای از خودش و حسام روی گوشی افتاد ومن با سرعت تو آینه خودم رو مرتب کردم و گفتم نگو باهمیم حتما زنگ زده رو گوشیم و به سرعت از اتاق اومدم بیرون .حسام با چشمای براق شده پشت در انگار منتظر خروج من بود .هول کرده بودم .ببخشید انقدر هستی منو با سرعت برد که وسط حرفم پرید و گفت ببینمت رویا توچشماش نگاه کردم و زود سرم رو پایین آوردم در حالی که دستام رو فشار میداد گفت :گفتم ببینمت یه ربعه تواتاقید دارید چه غلطی میکنید گوشیتم نمیبری که نشه
-نه عشقم
پرید وسط ادامه حرفم وگف فعلا برو آرایشتو عوض کن عمه اینا دارن میرن انقدر خماری که انگار صدتاکیرخوردی منو بافشارکنار زد و به داخل اتاق هجوم برد .هنوز سردرگم بودم که باید چیکار کنم که صدای بسته شدن در شنیده شد .میخواستم گردنبندم را مرتب کنم که با دیدن رضا جا خوردم .دلم میخاس فحشش بدم .مثل کنه از حسام جدا نمیشد .با کنجکاوی تو چشمام نگاه می‌کرد. از صدای نفسش معلوم بود به دو پله ها رو اومده بالا .رویاخانم پدر گفتند سریع بیایید پایین مهمان ها دارند میرند .چرا اومدید بالا؟ پایین هم اتاق بود .درحالیکه به سمت دستشویی میرفتم گفتم ندیدی شلوغ بود هستی میخواست لباس عوض کنه .دلم میخواست یه تیکه ای بهش بندازم ولی دلم نیومد لااقل امروز رو اذیتش کنم .کسم اینقدر خیس بود که هرچی آب یخ می‌ریختم از اون حالت لزجی در نمیومد. دست کشیدم بش و باز دلم سکس خواست .نوک چوچولم رو مالیدم و فشار دادم تا یکم آروم شم ولی مگه فایده داشت .وقتی بیرون اومدم فقط حسام پشت در منتظر بود. زود باش رویا همه موندند شماها کجایید دستم رو می‌کشید وبی توجه به سختی حرکت من با کفشای ۷سانت در حالی که غر میزد و میگفت رویا ،خواهرم بچس نمی‌فهمه تو چی .دلم خوش بود زنم عاقله ،تجربه داره .بغضی که تو گلوم از برخورد و رفتارهای بقیه مونده بود شکست و اشکام سرازیر شد ولی اون هنوز داشت ادامه می‌داد که همتون همینید فقط مایه حرصید .رسیده بودیم دم پله ها که به هق هق افتادم بس کن حسام تا یه اشتباهی میکنم مرتب زندگی قبلیم رو مثل چماق میکوبی تو سرم. سرجاش میخکوب شد مگه من چی گفتم رویا .خیلی زشته که هروقت مقصری با گریه سعی میکنی خودت رو تبرئه کنی .تو دوربین دیدم چه غلطی می‌کردید با هستی حالا ننه من غریبم در نیار که همه عمه ها یکباره میخوان برن و منتظرتند .اشکم بند اومد .وای با رضا باهم دیدند .چه غلطی کردم .بیزار و عصبی از من رهام کرد و دو تا پله اول رو رفت پایین .صداش کردم -حسام وایسا باهم بریم جلو بقیه زشته .
-نه پس زشت رو هم میفهمی .زشت اینه که بی هماهنگی من ول کردی اومدی تو اتاق لز میکنی زشت اینه که نمیفهمی اینجا باغ مردمه .فیلمت پخش میشه .تو کی انقدر بی حیا شدی رویا داشت میگفت که دستش رو گرفتم و گفتم ما کاری نکردیم هستی لباس عوض کرد من رو برد کمک چون زیپ لباسش بلند بود .
با تمسخر گفت خوبه میگم فیلمت روتوگوشی رضا دیدم و باز انکار میکنی دستم رو محکم چلوند وگف رویا شب تکلیفت رو معلوم میکنم .چقدر من ساده بودم که فکر میکردم تو جنبه داری تا دیدی من با رضام مجوز دادی که تو هم بری با هستی. رویا تو خیلی وقیحی .دیگه رسیده بودیم پایین که چشمایی که از عصبانیت سرخ بودند,خندون شد و خودش دستم رو گرفت و به سمت عمه ها رفت انگار نه انگار که تا الان داشت برای من خط و نشون می‌کشید. حسام مثل پدرش با فامیل خیلی مهربون و مردم دار بود .عمه ها رو یکی یکی بغل کرد
باهاشون شوخی و ازشون تشکر کرد .من مثل مجسمه ای کنارش فقط شاهد رفتارهاش بودم .فامیل حسود ما مخصوصا بعد از ازدواج ما زیاد من رو تحویل نمی گرفتند .همه عمه ها و عموها غیر از دوتاشون یه دختری داشتند که به حسام بخوره ازخداشون بود با عمو وصلت کنن .همیشه اکثر چیزها از بیرون قشنگتره .صدای دهل همیشه از دور خوشه .شاید اونا فقط پول عمو مدرک حسام و دک و پوز زن عمو رو میدیدند .نمیدونستند تحمل کردن این همه افاده از زن عمو و بدتر از اون بایسکشوال بودن حسام ،چقدر سخت و طاقت فرساست .شایدم بقول بابام من قدر پول رو نمیدونستم هنوز بچه بودم و نمیدونستم پول تو ایران حرف اولو میزنه .خودم به سمت عمه ها رفتم و به زور خودم رو تو بغلشون جا دادم .با اینکه از نگاهشون نفرت می‌بارید و با اکراه جواب تشکرات منو می‌دادند.
تو ذهن همه این بود من با زرنگی تونستم حسام رو جذب خودم کنم با اینکه همه حتی بچه های فامیل می دونستند حسام از بچگی عاشق من بوده.
دست تو دست عمه ها رو بدرقه کردیم وحسام باز شروع به غر زدن کرد که قدیما خواهرشوهر حرمت داشت نه لذت
رویا دلم میخاد محکم بزنمت برااین بچگی که کردی تو با خودت چه فکری کردی .به صندلی‌ها که رسیدیم با اینکه ازم دلخور بود خیلی محترمانه برام صندلی رو کشید بیرون و کمکم کرد بشینم همین اصالتش دلمو گرم می‌کرد. از روز اولی که علی (شوهر سابقم) پاش برای خواستگاری به خونه مامان شده بود گدازاده گدازاده بودن از دهن بابام نمی‌افتاد. اون شبی که بابا با سر نخواستن حسام دعوا میکردیم بابا میگفت حسام بزرگ زاده س نه که بچه داداشم باشه بگم، تو ببین کجا و چطوری بزرگ شده تو بابا رو ببین و پسرو بگیر .علی اگه باهم بحثمون می‌شد جلوبقیه مراعات منو نمی‌کرد حتی با اینکه تو خونه باباش بودیم ومن نامه یاس میدادم سر دعواهامون که پایینی ها نفهمند ،بادادوبیداد منو مجبور به تسلیم و کوتاه اومدن می‌کرد. بار اولی که قهر کردم و شام نپختم با اینکه میدانست مقصره رفت پایین و شام خورد و هر سیر و پیازی تو روابطمون بود رو گذاشت کف دست خونوادش…
شاید فامیلای بابا حق داشتند که حسرت ازدواج منو بخورند شاید همش بخاطر پول نبود …زل زد تو چشمام .دستام روتودستاش گرف .چقدر یه محبت تماسی میتونه یه زن رو آروم کنه .یه جورایی خوب بود که حسام تو خارج روابط آزاد داشته ،خیلی خوب میدونست من چی میخوام ،چه موقع باید چه کاری بکنه ،نیازهای یه زن چیه .هم تو زندگی واقعی هم تو سکس و رختخواب
-رویا کجا کمت گذاشتم که باید این چیزا رو ببینم چرا فکر میکنی من چون خارج بودم بی غیرتم ،عزیزم از اصل که نیفتادم
-حسام چرا قبول نمیکنی کاری نکردیم
-فقط از لبای هستی میشه فهمید چه غلطی می‌کردید
-حسام ماکاری نکردیم حالا تو چرا اینقدر اصرار داری که
اقوام میومدن سر میز برای خدافظی و حسام اصرار داشت که برای شام بمونند. بزرگترا دعوت بودند برای مراسم نامزدی دختر عمو وقتی بابای حسام با خدافظی از همه مراسم را ترک کرد تقریبا همه رفته بودند .حدود ساعت ۸تقریبا همه رفته بودند و تک و توک از دوستامون در حال جمع کردن و رفتن بودند .دوستای حسام خوشحال از رفتن اقوام ما ،مشروب شون رو بیرون آورده بودند و با دوست دختراشون در حال رقص و نوشیدن بودند .دلم میخواست همه می‌رفتند تا اول از همه این کفش های ۷سانتی لعنتی که پام رو داغون کرده بود رو دربیارم و بعد از اون کل لباسهام توی بغل حسام انقدر گاییده بشم که برام جونی نمونه بخوابم ولی انگار تازه برای اونها مراسم شروع شده بود. حسام میل چندانی به الکل و سیگار نداشت .هرچقدر من مثل ندید بدیدا دوست داشتم این موارد ممنوعه رو تست کنم وببینم چه شکلیه ،حسام یاوقتی ایران نبود از این مرحله گذر کرده بود یا اصلا تست نکرده بود .رضا برام مشروب آورد ومن برای اینکه دل حسام رو به دست بیارم ازش اجازه گرفتم ،با اینکه باورم نمیشد مخالفت کنه .خیلی صریح گفت اگه قراره شب جدا بخوابد بخور .گف اصلا نمیتونه بوی مشروب رو تحمل کنه .گفت دوست داره شب چشمام روتوخماری شهوت وسکس ببینه تا قرمز ومست شراب …هوس سیگار داشتم عاشق این بودم مثل لات‌ها بزارم لای دوتا انگشتام یکم خم بشم و بکشم .بالکنهای باغ رضا خیلی زیبا و بزرگ بود تو دستم اومد رو دستگیره ،حسام از پشت بغلم کرد و گفت خوشم میاد ولت کنم فقط دنبال خلافی با خنده گفت مثل بچه ها فقط باید مواظبت باشم
اره فکر کن بچتم خیلی دوست دارم خودم رو بهش فشار دادم و گفتم بابا فقط یه سیگار بوش تا اینا برند وبخای دخترتوبگای رفته
سرش رو از کنار گوشم پایین آورد و گفت بریم پیششون دلخور میشند .در حال تلاش برای تماس بیشتر بدنم با حسام تو آغوشش میرقصیدم .زنها موجودات جالبی اند .خودم باورم نمیشد یه روزی انقدر پسرعمویی که برای نخاستنش زمین روبه آسمون می‌دوختم، انقدر بخوام .چقدر تلاش کردم تا زنش نشم ولی الان انقدر حریصانه و عاشقانه میخواستمش. رد نگاهش رو میزدم تا مبادا جز من نظرش به کسی دیگه بره .تمام وجودش را برای خودم میخواستم از قلبش بگیر تا دستاش ،روحش تا چشماش و توجه و محبتش تا اون کیر کلفت لای پاهاش .
پرتمنا تو چشماش نگاه میکردم و آروم تو گوشش زمزمه کردم کاش زمان زود بگذره ومن تو استخر در خدمت عشقم باشم
-رویا اگه اینها برند وبشه بریم استخر .اینا خیلی بی رگند .من وتو بریم اینا دنبالمون اونجان. دلم نمیخواد تنت رو مردی ببینه .نمیدونی وقتی موهاتو ،خوشگلیاتو به
بقیه نشون میدی ،انگار این جیگرم آتیش میگیره. چیزی نمیگم چون دلیلش رو میدونم اونوقت تو توقع داری لز کنی ومن سکوت کنم
-دلیلش چیه اونوقت؟
-میخوای به فامیلای بابا ثابت کنی از من سرتری.
-چرت نگو حسام چه ربطی داره
-بااینکه فامیلای مامان امروزی ترند ،اونجا نمیخوای خودت رو نشون بدی واین نشون میده مشکل از ندیدن من نیست میخوای کمبودهایی که خودت فکر میکنی داری رو با خوشگلیات بپوشونی .
-چه فکرایی میکنی حسام فامیلای بابا رو از خودمون میدونم با اینا بزرگ شدم برام مهم نیست باشون راحتم ولی فامیلای مامانت خیلی روی من زوم اند و توجه میکنن برای همین
-رویا من اعتراضی ندارم بت حق میدم ،میدونم فامیلای بابا اذیتت میکنن همین دخترعمه بهجت حاضره با من رابطه کنه که دماغ تو رو به خاک بماله.انقدر پیام داده که بلاکش کردم میدونم قصدش ارتباط بامن نیست فقط میخواد تو رو حرص بده ولی رویا من هر کاری کردم مال قبل ازدواجه .روزی که امضا زدم پایین سند ازدواج یعنی چشم روی هر چی زنه بستم از توهم توقع دارم چشم رو همه جز من ببندی نه اینکه بری با خواهرم لز کنی
-چشم روی مردها هم بستی یا فقط زنها؟
با عصبانیت بم نگاه کرد و بازوم رو فشار داد
-رویاچرا باور نمیکنی با رضا نیسم چطور باید بت ثابت کنم اگه قرار باشه تو بخاطر رضا بری با هستی من اصلا رفت و آمدم رو هم با رضا قطع میکنم
-حسام شمردی چند بار هستی هستی کردی من با هر کی برم تو رابطه با خواهر تو نمیرم که
تو چشمام براق شد -کله آدم دروغگو
-بابا قول دادی تو استخر سکس کنیم من مایو و حوله آوردم
پیتزاها رسید و اکثر دوستای حسام مست و پاتیل چرت میگفتن والکی میخندیدن .تعداد کمی سر میز شام اومدن و سه تایی به سختی تونستیم به هر کی مونده بود شام بدیم .وقتی رفتم توی اتاقی که فکر میکردم دونفرند ،با تعجب دیدم که یه دختر وسط دوتا پسر در حال سکس بود .لباسش رو کامل در نیاورده بودند ،دامن لباسش از پشت توسط پسری که کیرش رو لای چاک کونش گذاشته بود بالا زده شده بود وپسر دوم از روبرو بندهای لباس و کرست دختره رو کشیده بود پایین و یکی از سینه هاش رو میمالید و یکی دیگه رو می‌خورد. دخترخاله شهوتی ناله ریز می‌کرد با چشم بسته لذت می‌برد انقدر شهوتی بودم که آبی که از کسم میومد و شورتم رو خیس می‌کرد، حس میکردم .دیدن این صحنه بدجور منو تو فضای سکس برد .به سختی پیتزاها رو روی میز گذاشتم و از اتاق زدم بیرون .
دوبار چک کرد در استخر قفله .دستش رو روی شونه ام گذاشت و کشوندم تو .باورم نمیشد رضا اینهمه برای یه زیرزمین باغ هزینه کرده باشه .سه تا از دیوارهای جانبی آینه کوب بود .بار اولی بود که قرار بود تو استخر کس بدم. عاشق سکس جلوی آینه بودم .اینکه خودت ،صورتت و بدنت را ببیند .تو آینه زل بزنی به خودت و عشقت و گاییده شدنت رو از روبرو ببینی .دستام رو دور گردن حسام قفل کردم وخودمو کشیدم بالا .پستونهای گرد وبزرگم رو تاجایی که می‌شد به تنش فشار دادم .لبام رو قاپید ومک زد.دستم اومد رو کیرش که نیم خیز بود .به ثانیه نکشید لختم کرد .رو تنم خیمه زد و پستونام رو به دندون گرفت تو آینه نگاهش کردم و ناخودآگاه زیر یه سینه ام رو کشیدم بالا وبانوک زبون لمسش کردم .از وقتی که ممه هام شروع به بزرگ شدن کردند ،یادم میاد انقدر گردنم رو میاوردم پایین و زبونم رو بیرون تا بتونم این دوتا رو بهم برسونم .سینه های من کلا بالا بود و این حرکت رو فقط یکبار جلوی پارتنر لزم کرده بودم .نه تو۳سال سکسی که با شوهر سابقم داشتم این حرکتو کرده بودم نه تو ۳ماهی که زن حسام شده بودم و کار درستی هم کرده بودم چون حسام مبهوت نگاهم کرد وگف رویا تو خیلی هاتی. من فکر میکردم من و هستی چون مامانمون هم سیده تو سکس انقدر های لولیم ولی تو بدتر از مایی
چشمام رو خمار کردم و با عشوه ای تو لحنم گفتم دوتاشو بخور محکم مک بزن دوس دارم رد سکسمون رو تنم بمونه
لخت شد وکیر سیخ شدش رو تنش خود نمایی می‌کرد.
جلوش زانو زدم کیرش رو تا جایی که میشد تو دهنم فرو کردم .استحکام مثل همیشه رو نداشت معلوم بود تاخیری زده و بی حسه .بعد از دوسه بار بالا و پایین کردن ،رفتم سراغ تخماش و مثل همیشه که میگف همش روبکنم تو دهنم ،یکیش رو کامل به دهن گرفتم .نزدیک آینه ها بودیم و حسام آروم آروم درحالیکه شونه ام رو گرفته بود ،به آینه چسبید و بش تکیه داد .حالا دستش رو پشت سرم گذاشته بود و تو دهنم تلمبه میزد .وقتی شهوتی بودم همه چیز رو دوست داشتم .از هفته بود سکس نداشتم و بعد از سکس نصفه نیمه ظهر و نیمچه لزی که با هستی کرده بودم و بدتر از همه تریسامی که دیده بودم ، آمپرسکسم رو روی هزار برده بود .حالت چشمام برگشته بود و شهوت ازش می‌بارید. حسام بغلم کرد برم گردوند و پشتم رو به خودش کرد .ایستاده بایه دست سینه هام رو میمالید با دست دیگش لبه های کسمو.لبام رویه لباش رسوندم و مکیدم .دستش رو آورد بالا و نگاه کرد .یه رد بنفش از رژ هستی روی دستش مونده بود .گرفت جلوی صورتم و با داد گفت رویا چیه این؟ مگه نگفتی چیزی نبوده .مات دست حسام بودم اصلا باورم نمیشد اینقدر ساده لو برم .با دست دیگش روی سینه ام کوبید چرا جواب نمیدی؟
این داستان ادامه داستان زندگی پس از طلاق و داستانی با همین نام تو سایته .نمی نویسم ادامه دارد چون به خاطر شلوغی زیاد نمیدونم کی بتونم ادامش روبنویسم .زندگیتون پراز عشق وسکس وسکس باعشق

نوشته: رویا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.