رفتن به مطلب

داستان سکسی صاحبخانه و مستاجر


minimoz

ارسال‌های توصیه شده


خاطره صاحبخانه و مستاجری
 

سلام و عرض ادب و احترام خدمت تک تک عزیزان سایت…
از قدیم گفتن شنونده یک اثر یا خواننده یک اثر با هوش و ذکاوت خودش میتونه مهر واقعیت یا فیک به یه اثری بزنه…
پس قضاوت با دوستان نازنین…
فقط تمنا دارم بدونید خاطرس صحنه سکسی زیاد نداره چون بلد نیستم صحنه سکسی رو چطور بیارم رو کاغذ
من میخواستم این خاطره رو زیر یه پست کامنت کنم گفتم بزار داستانش کنم دو نفر بخونن شاید خاطره ای زنده بشه😊
من از سال ۸۹ تو سایت هستم اما بشدت اکانت ازم پریده و تا حالا چیزی ننوشتم
اما اینقدر این چند روز کلیپ و متن در مورد صاحبخونه و مستاجر دیدم و خوندم یاده خاطره ای افتادم مال ۶ سال پیش… نیازی نیست اسم و سایز بگم اصل داستان و خاطره قشنگه…

سال ۹۶ طبقه بالای یه خونه ویلایی رو اجاره کرده بودم روزی که رفتیم واسه دیدن از طرف بنگاه…
یه دختر جوون خوشگل امد نشونمون داد و انصافا خونه عروسک بود بشدت بشدت تمیز و لوکس و یه وسایلی که مشخصه سلیقه زن و شوهری بودن تو خونه بود و نبرده بودن…
تو حرفهاش بهمون گفت
من عروس این خانوادم… اینجا خونه منه
متاسفانه شوهرم سر یه دعوا خانوادگی زندان… و خانواده شوهرم گفتن بیا پایین زندگی کن بالا رو بده اجاره پولی دستت باشه…
آقا خلاصه مطلب… ما اوکی کردیم خانمم پسندید و نشستیم…
ابتدای در ورودی خونه یه نیمچه دری بود باز میشد تو حیاط پایین معمولا خونه هایی که قراره پسره بشینه اینطوره واسه راحتی تردد، یکی دو بار که وسیله ای لازممون میشد یا قرار بود قبض آب و برقی بهم بدن این خانم یا پدر شوهرش از همین در میومد تو راه پله و کارها رو پیگیری میکردیم…
آقا رفته رفته من متوجه یه دختر بچه ۳ ساله مو فرفری خیلی شیطونی شدم که اغلب جلو در حیاط بازی میکرد و بشدت بانمک بود و من دلی بهش محبت میکردم شیرینی بهش میدادم خوراکی میدادم و رفته رفته متوجه شدم دختر همون خانمه…
من خانمم باردار بود آمدیم اینجا و دو ماه مونده بود به زایمانش و من ۷ ماه بود کلا کاری نکرده بودم به دستور دکتر خانم…
آقا خلاصه خانم من رفته رفته جمع کرد رفت خونه آقاش واسه زایمان منم یه پام سرکار یه پام میش خانمم و غروبها میومد خونه واسه استراحت و خواب…
یه بار غروب تا کلید انداختم دیدم زود اون در رو باز کرد و گفت آقای… شرمنده شنیدم شغلتون فلانه…
من واسه فلان مورد چطور پیگیری کنم…
ما یه توضیحی بهش دادیم و شماره تلفن ازش گرفتم که اگر کارش قابل پیگیری بگم از کجا پیگیری کنه…
خیلی خوشحال شد لحظه آخر یهو دیدم دستش رو اورد جلو و گفت بفرما…
منم دستم رو باز کردم دیدم چند تا دونه پسته خام گذاشت تو دستم و انگشتاش به کف دستم خورد من واقعا داغ شدم…
رفتم بالا و فرداش پیگیری کردم و خودم صفر تا صد کار رو دادم انجام دادن و بهش زنگ زدم که حل شد نتیجش میرسه دستت و شاد میشی…
خیلی خیلی تشکر کرد…
یه چند روز بعد دل و زدم به دریا و پیام دادم که فلانی من کارت رو کردم حالا نوبت شماس واسم کاری کنی… و اینکه یکم بشینی پای در و دلم یکم مشکلات مالی خانواده شغلی همه دست به دست هم داده خیلی افسرده شدم خانمم هم الان نه ماه بشدت هورموناش ریخته بهم و خلق و خو نداره
میشه باهات درد و دل کنم؟؟؟
اونم انصافا استقبال کرد و به جان خودم نمیدونم چطور شد که بعد یک هفته هر روز تلفنی پیامکی یهو به خودمون اومدیم دیدیم
تو راه پله ها نشستیم غروبها یا شبا و دستامون تو دست همدیگس…

ممکنه بگید پدر شوهر مادر شوهر بچه…
کلا همین سه نفر پایین بودن و پدر شوهر مریض بود مادر شوهره اکثرا مراقبش بود… و زیاد تو نخ این دختر نبودن
آقا کار کشید به جایی که پدر شوهره قرار شد عمل سنگینی بکنه و زن و و شوهره یه هفته رفتن مشهد زیارت که بعد امدن عمل کنه
ما هم همه کارامون رو کرده بودیم که اگر خالی بشه برم پایین
ناگفته نماند تو این مدت کلی لب بازی و لاس زدن و ساک زدن و ممه خوردن تو راه پله کردیم و عجیب بود نمیومد بالا با اینکه خالی بود…
آقا اینا رفتن و بهم گفت ساعت ۱۲ شب بیا من برم بچه رو بخوابونم…
ما ۱۲ شب شد رفتیم داخل…
دیدم خونه ظلماته و گفت بیا اتاقم بچش رو تخت پدر شوهرش خواب بود…
آقا حالا لب نگبر کی بگیر نفهمیدم چطور فقط همدیگه رو خیس خیسی و تف تفی کردیم
نکته جالبش این بود من پر بودم و هیکلی وزنم ۹۰ بود اون کلا ۶۰ کیلو نمیشد و تو سکس چنان انعطافی میدادم بهش انگار عروسک دستمه…
همون شب تا ۶ صبح من سه دست کردم وسطاش غذا خوردیم خاطره گفتیم… و چند بار بچش پرید رفتم خوابوندمش…
و این کار تو اون یک هفته هر شب تکرار شد و من فقط عاشق مدل میشینری بودم که قشنگ پاهاش تا بالا سرش میومد و بشدت من تلمبه میزدم…

و این سکس ها ادامه داشت خانمم برگشت خانواده شوهرش اومدن و ما هر وقت تنها میشد میرفتم
یبار داشتم ساعت ۶ صبح میرفتم سرکار تو راه پله یهو دیدم سرش رو اورد اینور گفت نیستن دیشب رفتن خونه اون پسرشون ظهر بیا
دیدم اصلا نمیشه مستقیم رفتم باهاش داخل و پیام دادم مافوقم گفتم مشکلی پیش آمد اول صبح لطفا مرخصی بدین
اوکی که داد تا ساعت ۴ عصر من داخل بودم فقط میگفت از این اتاق بیرون نیا بچه نبینه و من مشغولش میکنم میام پیشت…
این سکس های هیجانی و عطش داره این خانم حشری ادامه داشت تا دو سال که یبار دیدم گفت همسرم قراره آزاد بشه کاراش انجام شد…
و آخر سر همسرش آمد و بشدت با من دوست شد و گفت از اقام شنیدم شما کمک کردین کار خانمم پیگیری کردین و تو روند آزادیم تاثیر داشت…
و موندیم قراردادمون تموم شد گفت اگر میشه برید که ما برگردیم بالا…
و همون شد خونه بعدی من شد خونه خودم و خریدم و صاحبخونه شدم…
الان از ۹۸ تا الان هر سری از اون خیابون و محله رد میشم دلم میخواد ببینمش نمیشه که نمیشه…

ببخشید که طولانی شد و بدون صحنه سکسی
اما قشنگیش به واقعی بودنش…
ممنونم از سایت کون باز 🙏

نوشته: Amirviva

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.