رفتن به مطلب

داستان سکسی شوهرخواهر


chochol

ارسال‌های توصیه شده


در پی لذت بودم که افتاد مشکل ها - 1
 

نمی خواستم داستانمو بنویسم اما دوست دارم بگم گاهی اوقات یه حس و حال خوب برای یه زن اونو به هر کاری وادار میکنه تا دوباره اون حس و حال خوب تجربه کنه:
همه چیز از روزی شروع شد که خواهرم مرضیه داشت توی انبار خونمون کیر آرش پسر عموم می خورد بعد آرش کیرشو لاپایی به کوس مرضیه مالید تا آبش اومد و ریخت روی سینه های مرضیه بعدش مرضیه التماسش کرد و آرش کوسشو خورد تا اونم ارگاسم شد چندین بار دیگه هم شاهد این کارشون بودم تازه آرش داشت مرضیه راضی میکرد بهش کون بده اما مرضیه قبول نمی کرد مرضیه تپلی و قد کوتاه و گندمی بود و کون گنده ای داشت آرش بهش می گفت حیفه این کون خوشگل توش نکنم مرضیه میگفت دردم میاد آرش بهش میگفت تو از کجا میدونی درد داره؟ مرضیه گفت خرم؟ کیرتو که دیدم می خوای بکنی توی کونم که انگشت خودم توش نمیره درد نداره؟ اما من لاغر و سفید بودم و به مامانم رفته بودم و مرضیه به بابا که گندمی بود خیلی دوست داشتم آرش برای منم بخوره آرشو میدیدم کوسم خیس میشد یه بار که اومده بود دیگ نذری ببره با هم رفتیم توی انبار پشتش به من بود و داشت دیگو از زیر باقی دیگها درمیاورد که شلوارمو تا زانو کشیدم پایین و پیرهنمم بالا گرفتم تا برگشت منو دید چشماش داشت از حلقه بیرون میزد گفت ندا کسی نیاد؟ گفتم نه کسی نمیاد اومد جلوم زانو زد گفت جووووون خیس کردی شورتتو یادمه فقط گفتم برام بخورش اون گفت چشم و شورتمو کشید پایین و گفت وااااای چه کوس خوشگل و سفید و بی مویی داری و شروع کرد بوسیدن و لیس زدنش منم دیگه توی حال خودم نبودم چشمامو بسته بودم و کوسمو به دهنش فشار میدادم می گفت کوست از کوس مرضیه خوشمزه تره کیرشو لاپایی به کوسم مالید تا آبش اومد و ریختش روی کوسم گفتم برام بخورش تو رو خدا آرش بخورش گفت پر از آبمه با شورتم کوسمو پاک کردم گفتم بخورش تو رو خدا بخورش گفت باشه عزیزم کوس به این خوشگلی داری چرا نخورم؟ بشرطی دفعه بعدم لاپایی بهم بدی گفتم باشه تو بخور کوسمو منم بهت لاپایی میدم دوباره چشمامو بسته بودم و آرش برام می خورد و من لذت می بردم تا ارگاسم شدم آرش دیگها رو برد منم رفتم حمام از اون روز به بعد دیگه فرصتش ایجاد نشد و حتی با مرضیه دیگه توی انبار نمیومدن کاری کنن تا اینکه چند ماه بعد من با مصطفی ازدواج کردم و بخاطر کارش رفتیم یه شهر دیگه و چند ماه بعد آرش و مرضیه ازدواج کردن یه سال گذشت با اینکه مصطفی بارها برام می خورد اما اون حس و حال لذت بخش خوردن آرشو نداشت مصطفی بخاطر یه نمایشگاه گفت 3 روزه میره تهران منم ازش اجازه گرفتم و رفتم خونه مرضیه روز اول خیلی خوش گذشت با مرضیه و آرش رفتیم بیرون سعی کردم جلوی مرضیه تابلو بازی درنیارم آرشم زیاد بهم محل نمیداد که مرضیه شک نکنه شب مرضیه غذا آماده کرد و گفت فردا من تا ظهر کلاس دارم بعدشم نوبت دندانپزشکی دارم آرش شیفته توی کارخونه ساعت 3میره یادت باشه اون یادش میره که غذاشو ببره تو یادت نره حتما غذاشو ببره شاید خودم اومدم تا 3 اما اگر نیومدم یادت باشه گفتم چشم دل تو دلم نبود فردا از صبح تا ساعت 3 با آرش تنها بودم شب دیر وقت خوابیدم اما صبح زود بیدار شدم و تا مرضیه رفت لباسامو دراوردم و با شورت و سوتین رفتم توی اتاقشون و درو بستم که آرش گفت مرضیه رفت؟ گفتم آره بلند شد از پشت بهم چسبید و دست زد به کوسم گفت بازم که خیسی کوس بی موی خوشگل گفتم دوست دارم بازم برام بخوری گفت هم می خورم هم میکنمش گفتم انقدر بکن از کیرت سیرم کن آرشم انداختم روی تخت و شورت و سوتینم از تنم کند و شروع کرد خوردن دقیقا همون حس و حال و لذتو داشت چشامو بستم گفتم میدونی چقدر منتظر این لحظه بودم؟ دیگه چنین فرصتی پیش نمیاد که بتونم بیام گفت فدای سرت خودم میام می گفت جووووونم از کوس مرضیه و مامانتم خوشمزه تره کوست عه؟ مثله مامانت بین کوس و کونت یه لکه قهوه ای ستاره ای داری؟ توی اون لحظه این حرفاش برام مهم نبود فقط دنبال اون حس و حال و لذت بودم که کیرشو به لبام مالید منم کیرشو تا ته کردم توی دهنم چندین بار این کارو کردم گفت عالیه خوشم اومد از این کارت ندا جون لباتو غنچه کن تا تنگ بشه به سر کیرم که میرسی منم همینکارو کردم گفت بسه بسه الان آبم میاد کیرم هنوز طعم کوستو نچشیده کیرشو کرد توی کوسم و شروع کرد تلمبه زدن گفتم بکن آرشم از کیرت سیرم کن و تند تند تلمبه میزد تا آبش اومد و ریخت توی کوسم خوابید روم گفت خیلی حال داد نمیدونم چرا آبم زود اومد گفتم اشکال نداره از روم پاشو و کنارم بخواب رفتم کیر خوابیدشو شروع کردم خوردن تا راست شد بغلم کرد بردم توی آشپزخونه روی میزناهارخوری خمم کرد و کیرشو کرد توی کوسم و شروع کرد تلمبه زدن گفت جوووون مامانتم همینجا همینجوری کردمش کوس تو از اونم بیشتر حال میده این پوزیشنو اولین بار بود تجربه می کردم واقعا برام لذت بخش بود گفت اینجوری حال نمیده رفتیم روی مبل داگی شدم و تلمبه میزد تا اینکه ارگاسم شدم و اونم بعد از چند تا تلمبه دیگه آبش اومد بهش گفتم این لذت بخش ترین ارگاسمی بود که تجربه کردم تو همیشه برام خاطره های لذت بخش میسازی گفت تو بخوای لذت بخش ترم میشه گفتم من که می خوام گفت پس به دنیای لذتها خوش اومدی گفت ندا؟ گفتم جانم گفت دوست دارم توی بغلت بخوابم گفتم باشه عزیزم و رفتیم توی اتاق خواب و خوابیدیم که با فشار مثانه ام بیدار شدم رفتم دستشویی دیدم ساعت 2 و نیمه آرش و بیدار کردم و غذاشو بهش دادم و رفت منم رفتم حمام کردم و اومدم توی اتاق خودم خوابیدم که با صدای مرضیه بیدار شدم فرداشم که مرضیه رفت دانشگاه تا ظهر انقدر به آرش دادم منم دیر ارگاسم میشم دیگه نا نداشت بره سرکار زنگ زد مرخصی گرفت و بقیه روزو خواب بود مرضیه گفت اصلا سابقه نداره انقدر بخوابه گفتم از صبح حالش بد بود منم شب زود خوابیدم و صبح رفتم خونه خودمون از اون روز هر وقت مصطفی ماموریت بود یا شب کار بود آرش میومد و لذت می بردم شب تولد مصطفی بهش گفتم امشب شب توعه هر چی دوست داری بگو گفت بگم؟ گفتم بگو گفت حالا باز دعوا میکنی گفتم نه بگو گفت از کون بکنمت گفتم باشه امشب شب توعه دیگه قبلا زیاد بهش کون نمیدادم میگفتم اول کوس منم انقدر دیر ارضا میشم که دیگه رمقی براش نمی موند که کون بکنه اما اون شب بدون اینکه از کوس بکنه بهش کون دادم انقدر بهش حال داد که اون شب تا صبح دو بار از کون کرد انقدر بوسیدم و ازم تشکر کرد از اون روز آرش کوسمو می کرد و مصطفی کونمو با اینکار اونم راضی و شیفته خودم کرده بودم البته مصطفی از کوس هم می کرد اما خیلی کم و از اون روز آبشو توی کونم می ریخت می گفت هیچی جای کردن کونتو نمی گیره لذت محضه یعنی کون خوشگل و سفیدت تازه بهم گفت برم باشگاه و برجسته اش کنم از زندگیم نهایت لذتو می بردم که یه روز مرضیه اومد خونمون و شورت و سوتین قرمزم رو آورده بود و گفت اینا زیر تخت اتاق ما بود و زد زیر گریه نمیدونستم چی بهش بگم بگم ببخشید یا حاشا کنم واقعا دلم براش سوخت گفت می خوام از آرش طلاق بگیرم بار اولش نیست یه بار دیگه هم مچشو با مامان گرفتم گفتم واسه همین از خونه مامان اینا رفتین؟
گفت مامان بیوه است تو چرا ندا؟ چرا ندا؟
چرا آرش؟ مگه کیر قحطیه؟
گفتم نه و داستانو براش تعریف کردم گفتم فقط خواستم یه بار دیگه اون حس و حال و لذت و تجربه کنم بعدشم اومدم سر خونه زندگیم از اون روز هم آرشو ندیدم و همه چیز تمام شد.
با کلی شرمندگی و خجالت مرضیه از خونمون رفت
گفتم واااای چه عوضیه این آرش پدر سوخته با سه زن از یه خانواده خوابیده و تازه حرفهاشو درباره شباهتهای منو مامانم فهمیدم با وجود همه این اتفاقها دو روز بعد دوباره با آرش خوابیدم هیچ جوره نمی تونستم از لذتی که بهم میداد صرفنظر کنم.
با اینکه مرضیه از آرش طلاق گرفت اما من به رابطم با آرش ادامه دادم بعدها فهمیدم آرش هنوزم با مامانم می خوابه به مامانم حق میدادم چون واقعا آرش اسطوره لذت سازی بود بخصوص برای من که هم با آرش می خوابیدم هم با مصطفی که لذت هام تکمیله تکمیل بود.
مرضیه با یکی از همکلاسی هاش ازدواج کرد و به کل رابطشو با من قطع کرد فقط گهگاهی یه سری به مامان میزد. یکسال و نیم بعد از اون ماجرا باردار شدم رفتم سونوگرافی گفتن دو قلو ی مصطفی خیلی خوشحال بود اما من نگران بودم که پدر واقعی اونا آرش نباشه که فهمیدم دقیقا پدرشون آرشه از بعد از به دنیا اومدن بچه ها افسردگی پس از زایمان بهانه کردم و رابطمو با آرش قطع کردم 5 سال از به دنیا اومدن مازیار و مینو گذشت که مصطفی توی شرکت دچار حادثه شد و فوت کرد بعد از فوت مصطفی خیلی دنبال سراغی از آرش بودم خبری نبود که نبود انگار آب شده بود رفته بود توی زمین می خواستم بهش بگم بچه ها ماله اونن سه سال بعد از فوت مادرم خونه ارثیه رو فروختیم به یه نفر که می خواست برج بسازه وقتی اونجا رو می کندن استخونای انسان پیدا کردن که مشخص شد ماله آرشه تا امروزم نفهمیدم بین مادرم و آرش چه اتفاقی افتاده بود اما هر چی بود من ازش دو تا بچه دارم که دوست داشتم میدونست و با هم زندگی می کردیم.
هنوزم دوست دارم اون لذتها رو دوباره تجربه کنم کاش آرش بود کاش…

نوشته: ندا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.