رفتن به مطلب

داستان سکسی عمه اندام زیبا و خوش تراش


migmig

ارسال‌های توصیه شده


چهارشنبه سوری در شمال
 

سلام کایوت هستم راوی خاطره ای که چهارشنبه سوری ۱۴۰۲ با عمه ام برام رقم خورد…

یه اکیپ ۹ نفره ایم؛ دوستم و همسرش و خونواده پسرعموش که یه بچه دارن و یه دختر با پارتنرش، عمه و من
بخاطر حفظ حریم خصوصی بقیه و بخصوص خودم اسم افراد و نسبت ها رو سانسور میکنم فقط عمه که سه سال ازم کوچیکتره و از اسم خودش خوشش نمیاد دوس داره نقره صداش کنیم؛ یه دختر ۲۵ ساله با موهای کوتاه و فیس کیوت؛ اندام زیبا و خوش تراش بواسطه تمرین منظم (۱۷۰>قد>۱۶۵) با چند تا تتو روی دستاش و رونش و یه کایوت روی ساق پاش که با پس زمینه پوست سفیدش تضاد زیبایی داشت نگاهمو میدزدید سمت خودش. منو نقره خیلی باهم صمیمی نیستیم و اصلا ارتباط نزدیک نداریم فقط توی همین اکیپ فامیلی همو میبینیم.

قرار شد چهارشنبه سوری بریم شمال ویلای آشنای پارتنر دختره که کلید گرفته و شب عید هم اونجا باشیم
منم صندوق ماشینو دو ردیف چوب چیدم و آتشدان و تبر و… (چون به کمپینگ علاقه دارم این وسایل پایه ثابت صندوقمه) به همراه تلخکی خارجی و یه هودی و تیشرت و یه شلوارک و یه دست لباس اضافی… ۹ صبح به هزار زور بیدار شدم دوتا ماشین زدیم به جاده و بعد از حدود ۵ ساعت و خورده ای رسیدیم به ویلا توی دامنه های سوادکوه، ابر و نم بارون بوی جنگلو پیچیده بود تو هوا
وسایل رو آوردیم تو رفتم رو ایوون جای شما خالی خوده بهشت بود
اومدم تو که لباسمو عوض کنم و یه آبی به صورتم بزنم یهو چشام خشک شد روی نقره!
یه تیشرت گشاد لانگ تا روی روناش رنگ کرم-طوسی و یه جوراب نیم ساق نایک سفید که تا زیر گلوی کایوت روی ساق پاش میرسید؛ و همین!
کلا خیلی آزاد لباس میپوشه البته چون همه باهم راحتیم خوده من هم گاهی تاپ لس بودم حتی. نقره رو هم تو جمعای دیگه خونوادگی دیده بودم که مثلا یه کراپ و شلوار کوتاه یا یه اورال تا روی زانو هاش پوشیده ولی اولین بار بود اینجوری میدیدمش. چشامو دنبال خودش کشید تا درو باز کرد و رفت رو ایوون.
پریدم تیشرت و شلوارکو درآوردم پوشیدم و چون بارون میومد و هوا سرد بود هودی رو هم گذاشتم رو دسته کاناپه که در دسترس باشه و بساط آتیشو بردم رو ایوون که روشن کنم چون اصلا دلم نمیخواست نقره بخاطر سرما پتو بپیچه به خودش!
آتیش که روشن شد کباب و تلخکی ها (شامل آب انگور) و مزه رو آوردیم دلتون نخواد… و کلی بزن و برقص… فقط بچه نخورد و مادرش هم فقط یه شات از مال من خورد.
نقره هم بیشتر از مال من خورد؛ منو نقره خیلی با هم گرم و نزدیک نبودیم اما اون شب بخاطر شاتایی که براش میریختم و کله ی داغی که داشتیم بیشتر بهم نزدیک شدیم و گپ و گفتمون بیشتر بود حتی یه ذره خیلی کوتاه هم با هم رقصیدیم و خودشو خیلی نزدیکم میکرد؛ منم که در حال لذت بردن از زیبایی رونای نقره بودم اما رفتار غیر معمولی باهاش نداشتم خودشم متوجه شده بود که یکسره پاهاشو نگاه میکنم اما اونم چون خیلی بالا بود ری اکشن مخالفت نداشت و گاهی هم با دست کشیدن رو رونش و بالا کشیدن جورابش تا زیر گلوی کایوت با ترشح آدرنالین بدنم بازی میکرد!
یکی دو ساعت که گذشت (حدود ۱۲ یا ۱ شب) پسرعمو دوستم رفت داخل که بخوابه پشت بندش هم همسرش و بچه همه رفتن خوابیدن ما موندیم و ادامه دادیم تا اینکه کل فضا دور سر هممون (یا حداقل من) میچرخید؛ با این حال دونه دونه دستشونو می گرفتم و بردم داخل؛ چون ویلا خیلی بزرگ نبود و یک اتاق کوچیک داشت همگی تصمیم گرفته بودیم وسط هال بخوابیم، همسر دوستمم لطف کرده بود و رختخوابها رو نیمه آماده گذاشته بود که فقط باز کنیم و پخش شیم وسطش، نقره رو هم که ظاهرا از قبل گفته بود که روی کاناپه میخوابه رو همراهی کردم وقتی افتاد رو کاناپه یک سمت تیشرتش تا روی نافش بالا رفت و تازه دیدم که یه شلوارک ورزشی جذب خیلی کوتاه هم پوشیده که اصلا حالت عادی دیده نمیشد. پتو رو که خواستم بکشم روش دستشو بالا آورد و ازم گرفت بعد با همون دست دوتا انگشتشو گذاشت رو لباش و یه بوس ریز به عنوان تشکر بهم داد.
منم با اینکه خیلی سرم داغ بود ولی حواسم به رفتارم بود که یهو یه کاری نکنم که بگایی درست کنم پس دستمو بردم که اون یکی دستشو که زیر سینه ش بود و به عنوان تایید به اصطلاح بفشارم که متوجه شدم زیر تیشرتش سوتین نداره چون چیز سفتی شبیه به بند سوتین یا یه همچین چیزی به دستم نخورد و فقط یه گوشه از یه برآمدگی نرم بود.

بخاری رو دیدم که عین چی داره میسوزه شعله قرمز شده، صدای خر و پف پسرعمو دوستم که گهگاهی صدا می دهد نشان از خواب عمیق بعد مستیش بود بقیه هم یا خواب بودن یا در حال غرق شدن توی حس مستی و خستگی و خواب بودن که سکوت کامل بود غیر از صدای قطره های بارون که از ناودونی می چکید روی شیروانی سقف ایوون؛ خودمو به بخاری رسوندم تابش گرماش داشت حالمو خراب میکرد، شعله رو نصف کردم و سریع ازش فاصله گرفتم تیشرتو کندم انداختم رو کوله هودیمو هم گذاشتم روش و رفتم تو رختخواب مثل قطعات یه ماشین که دیس اسمبل کنی از هم پاچیدم اما به ۵ دقیقه نکشید که مثانه امونم نداد و پاشدم رفتم خلا…

حالم که جا اومد برگشتم داخل دوباره چشمم به نقره خورد که از گرما تیشرتشو تا زیر سینه هاش بالا آورده بود. دیدن سفیدی پوستش و شکم خوش فرمش یه حالی بهم دست داد که واقعا نمیدونم چی بود و نمیتونم توصیفش کنم اینم بگم که باکره هم نبودم اما این واقعا فرق داشت با اون دوتای دیگه، نتونستم جلوی خودمو بگیرم، رفتم بالا سرش و موهاشو که پخش شده بود رو صورتش کنار زدم، نگاهمو بردم سمت سینه هاش که نوکشون زیر کشیدگی تیشرت برآمده شده بود، خط زیر سینه شو گرفتم و رفتم پایین تر پیرسینگ نافش توی تاریک و روشن نور لامپ ایوون برق میزد، شلوارکش رشته نگاهمو برای ثانیه ای قطع کرد پایین تر رو نگاه کردم دوتا رون خوش تراش با تزئین طرح ریز تتو و نرمی پوستی که دیدنش بدجور وسوسه ام میکرد، بی اختیار دستمو گذاشتم رو مچ پاش کش جوراب و یخورده پایین آوردم تا تتوی معروف شو کامل تر ببینم دستمو آروم کشیدم بالا به سمت رونش و نرمی پوستش کامل از یادم برد که کجام و چیکار میکنم…
سوزش سیلی ای که به صورتم خورد و صداش که توی سکوت اتاق پیچید مستیو از سرم پروند! “چه غلطی میکنی” رو توی اون دوثانیه که نگاهمون به هم گره خورد توی چشماش خوندم! از ترس اینکه کسی از صدای سیلی بیدار نشده باشه و مارو تو اون حالت ببینه عین فنر پریدم و در رفتم رو ایوون.
آتش خاموش شده بود منم تاپ لس توی اون هوا وایساده بودم و خیره به تاریکی ویوی روبرو داشتم به گندی که زدم فکر میکردم؛ وقتی بعد از دو سه دقیقه دیدم صدایی از داخل نمیاد و خبری نیست کمی خیالم راحت شد که کسی بیدار نشده و چیزی متوجه نشده اما همچنان از سمت نقره استرس داشتم، دستمو کردم تو جیبم فندکو درآوردم و دنبال پاکت سیگار گشتم اما یادم اومد توی جیب هودیه که داخل روی دسته کاناپه ست. رفتم سمت آتیش و یه فوت کردم تا خاکستر روی یذره ذغالی که باقی مونده و هنوز روشن بود بپره و یکم خودمو گرم کنم که صدای باز شدن در اومد؛ انگار یه سطل اب یخ ریختن رو سرم؛ یک ثانیه بعد نقره رو دیدم که هودیم تو دستش بود و اومد بیرون. هزار تا فکر زد به سرم؛ یعنی اومده خشتکمو جر بده؟ اگه اینه پس چرا هودیمو آورده؟ آدرنالین کل بدنمو گرفته بود. هودیمو پرت کرد تو بغلم و اومد دقیقا روبروم وایساد سرشو بالا گرفت و صاف تو چشام نگاه کرد. منتظر سیلی دوم بودم که دستشو بالا آورد و صورتمو چرخوند و جای سیلی رو یه ناز کشید و گفت: خوبی؟ بمیرم! احساس داغی دستش روی صورتم مثل کبریتی که به بنزین بزنی دوباره کل بدنمو داغ کرد.
-خشکت زده باز هودیتو چرا نمیپوشی؟
سعی میکردم عادی جلوه بدم
-نه سردم نیست فقط دنبال این میگشتم، شت… تو کوله س.
پاکتو بالا آورد یه دونه درآورد گذاشت بین لباش و فندکو ازم گرفت؛ آتیش زد و داد بهم؛ یه کام عمیق از سیگار گرفتم؛ عجب چیزی بود؛ طعم شکلات کاپیتان بلک با بالم لب توت فرنگی لبای نقره و یذره بوی مشروب میکس شده بود.
تو حال خودم بودم و خیره شده بودم به تاریکی ویوی ایوون و سیگارو پک میزدم که یهو گفت:
-دیگه نمیخوای ازون نگاها بکنی؟
-چجوری نگات میکردم مگه؟
-چرا اومده بودی بالا سرم و به پاهام دست میزدی؟
دوباره هیجانم زد بالا؛ روی لبه نرده سنگی ایوون خم شده بودم و خودمو با سیگار مشغول کرده بودم که اومد کنارم روی لبه سنگ نشست و پای چپشو بالا آورد و کشید روی پهلوی راستم:
-دیگه نمیخوای ببینی زیر جورابم چی هست؟
سعی کردم پررو باشم:
-نه دیگه یه بار خواستم که نتیجشو دیدم.
یه خنده ریز کرد و سرشو خم کرد اومد جلو صورتم:
-مثلا قهری الان؟ میتونی جبرانش کنی! بعدش سیگارو ازم گرفت و گذاشت بین لباش و یه کام گرفت و دودش رو داد سمت من و همونطوری با یه لبخند ملیح نگام میکرد.
دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم با خودم گفتم هرچه بادا باد؛
سیگارو ازش گرفتم یه کام عمیق گرفتم و انداختمش تو خاکستر آتیش؛ بی هوا دست انداختم دور کمرش بلندش کردم اما بخاطر سرگیجه ی الکل نتونستم نگهش دارم و رفتم افتادم رو کاناپه دونفره رو ایوون که سرِ شب از داخل آورده بودیم و اونم همونجوری تو بغلم روبروم روی پام نشسته بود؛ لبامو چسبوندم رو لباش و انگار که قلبم داشت منفجر میشد، مزه سیگارو توت فرنگی و الکل لباش همه تو همدیگه قاطی شده بودن؛ نفس نفس میزد و صورتش گر گرفته بود؛ میخواست تیشرتشو در بیاره که دستشو گرفتم گفتم: نکن اگه یکی بیدار شه ببینه بگاییه؛ دستمو بردم زیر لباسش از رو کمرش انگشتامو کشیدم بالا چشاشو بسته بود و سرشو خم کرد به عقب تا اینکه رسیدم به ممه هاش، نوکشونو گرفتم بین دوتا انگشتام و یذره فشار دادم بعدش همه شو تو دستم گرفتم و تقریبا یک دقیقه ماساژ میدادم که حسابی بهش حال داد؛ دستمو بردم پایین دور کمرش و پهلو هاشو میمالیدم و رفتم پایین روی روناشو خیلی نرم دست میکشیدم تا مچ پاهاش و دوباره میومدم بالا دستمو میرسوندم داخل رونش نقره هم فقط چشماشو بسته بود نفس نفس میزد و لذت می برد…
پاشد روبروم دست برد خیلی سریع شلوارک و شورتش رو باهم کشید پایین و در آورد انداخت رو سینم؛ ورشون داشتم و خواستم بذارم کنار که دیدم شورتش کاملا خیسه و فهمیدم از عمد پرتشون کرد سمت من که خیسی رو ببینم؛ دوباره اومد نشست رو پاهام و دستشو برد زیر، کمر شلوارکمو یکم داد پایین و کیرمو که تا الان عین بچه پرورشگاهی هیچکس بهش توجه نکرده بود رو درآورد؛ دستش که به کیرم خورد میخواستم عین آتشفشان فوران کنم؛ گرمای دستش از کیرم کمتر ولی از تخمام بیشتر بود و وقتی برام میمالید یه حس عجیبی داشت مثل اینکه آبنبات میوه ای شیرین با پودر ترش خورده باشی و تو دهنت بچرخونی هر لحظه ترش و شیرین بشه! ؛ دستمو بردم زیرش و کونشو گرفتم و شل و سفت فشار میدادم؛ کیرمو تنظیم کرد روی کسش و کونشو که میمالیدم اونم روی کیرم عقب جلو میکرد؛ خیسی کسش کیرمو لیز کرده بود و لذت عقب جلو کردنش چند برابر شده بود؛ دستامو رسوندم به کسش لاشو از هم باز کردم و انگشتمو کردم لای لبای کسش و کلیتوریسش رو قلقلک میدادم؛ داشت ناله میکرد اما انگشتای دست چپمو کردم تو دهنش و میک میزد تا صداش نپیچه؛ خیلی آروم سرعت بازی کردن با کلیتوریسش رو زیاد کردم تا اینکه یه جایی دردو توی انگشتام حس کردم! دست چپم که تو دهنش بود رو گاز گرفت و احساس کردم ماهیچه های پاش دو بار منقبض شدن بعدش یه بازدم عمیق کرد و پاهاش و بدنش شل شد تو بغلم و حتی انگشتای له شده ی من از گاز گرفتنش هم شل شدن؛ سرشو گذاشت کنار گردنم و منم به نوازش کردن روناش ادامه دادم؛ یکم که گذشت از بغلم پاشد و جلوم رو فرش ایوون نشست کیرمو گرفت تو مشتش و با شلوارکش نوک کیرمو که از خیسی کسش کاملا خیس بود رو پاک کرد، صورتشو نزدیک آورد و بی هوا زبونشو کشید زیر کیرم؛ نگاش که میکردم احساس میکردم الانه که روحم از کیرم میزنه بیرون؛ نرمیِ کف دستش دور کیرم و انگشت شستش که زیر کیرم رو قلقلک میداد باعث شد که دو دقیقه نتونم دووم بیارم و دنبال دستمال گشتم که خالی شم؛ شورتشو برداشت و برای بار آخر دستشو کامل از ته تا نوک کیرم لیز داد که عین اسب ارضا شدم و چنان پرتاب میشد که چند قطره ریخت روی گردنش…
پاشد و دوتا تپ زد رو صفحه گوشیش و بعد اینکه خودش دید صفحه گوشی رو گرفت سمتم ساعتو نشونم داد که ۳ و نیم اینا بود.
شورتشو گذاشت تو شلوارکش و هردو رو باهم مچاله کرد تو دستش و رفت داخل.
منم شورت و شلوارکو بالا کشیدم و پاشدم یه سیگار دیگه روشن کردم و یه دو سه دقیقه ای خودمو ریکاوری کردم تا پاشم برم داخل. بعدش رفتم تو و همونطوری عین جنازه پخش شدم رو رختخواب و بیهوش شدم تا صبح.
صبح نزدیکای ظهر همه با مقداری هنگ اوری بیدار شدیم و منو نقره هم اصلا انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده باشه همون برخورد عادی همیشگی رو داشتیم.
از اون موقع تا حالا همدیگه دورهمی پیش نیومده که ببینمش و اصلا حتی تو تلگرام و اینجور چیزا هم باهم در ارتباط نیستیم کلا برگشتیم به تنظیمات قبل اما مزه ی اون شب هنوز زیر دندون منه و از فکرم بیرون نرفته؛ نمیدونم اونم بهش فکر میکنه یا نه.(؟)

مرسی که وقت گذاشتین کامنتتون برام باارزشه.

نوشته: کایوت

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • chochol
      دختری که مسیر زندگیم رو عوض کرد - 2 حدود چند ماهی بود که با مهرناز یه رابطه خوب داشتیم با هم حسابی جور شده بودیم. سکس خوب و تفریحات مشترک ما دوتارو حسابی به هم نزدیک کرده بود بیشتر وقتمون با هم می‌گذشت روزا با هم بیرون شبا همخونه مهرناز. روزا همینجوری می‌گذشت هرچند روز یه فانتزی جدید بین ما دوتا پیش میومد. دیگه کاملاً کیرو خایمو داده بودم به مهران و کس و کونشو ازش گرفته بودم. توی مغازه نشسته بودم نزدیک غروب بود بابام سرم غر میزد و شاکی بود که چرا شبا اصلاً خونه نمیای. منم که فقط گوش میکردم ولی توجهی بهش نمی‌کردم که یهو ویبره گوشیم باعث شد حرف بابامو قطع کنم، مهرناز بود. +جانم -عزیزم خسته نباشی. خوبی؟ +آره خوبم خودت خوبی؟ -مرسی، مهراد دوستم باران از کیش اومده زنگ زد که شام بریم بیرون من گفتم بیاد خونه میشه شب داری میای غذا بگیری از بیرون؟ +باشه عزیزم حتماً ، چیز دیگه ایم اگه خواستی بهم تکست بده بگیرم بیارم با خودم. راه افتادم سمت خونه تو این فکر بودم که یعنی باران چه شکلیه واسه خودم تصویرسازی میکردم، توی مسیر سه تا پیتزا با یکم میوه و هله هوله خریدم رسیدم درو که باز کردم رفتم تو با یه دختر ۳۰ ساله روبرو شدم بعد از سلام و احوالپرسی نشستیم دوره میزو شروع به غذا خوردن کردیم. اگه بخوام براتون از باران بگم یه دختر با ۱۶۵ قد سینه های بزرگ پروتزی کون گنده سکسی بود ولی سلیقه من نبود چون خیلی زیاد عمل کرده بود و از نوع رفتاراشو شخصیتش معلوم بود که مثل مهرناز از یه خانواده سطح بالا نبود. همینجوری که غذا می‌خوردیم بحث این شد که باران می‌گفت خیلی وقته شمال نرفته و خیلی دوست داره که یه شمال بره که مهرنازم بهم گفت مهراد منم خیلی وقته شمال نرفتم بریم با هم؟ گفتم باشه عزیزم چرا که نه فردا هماهنگ میکنم با بابا کلید ویلارو میگیرم بریم. شبمون به حرفهای مسخره و خنده و شوخی گذشت و موقع خواب که رسید منو مهرناز رفتیم توی اتاق و بدون اینکه سکسی پیش بیاد گرفتیم خوابیدیم. صبح از بابا کلید ویلارو گرفتم و ظهر راه افتادیم سمت رامسر با دوستم هومنم هماهنگ کردم که برام ویسکی و گل بخره تا برم ازش بگیرم. ساعت ۸ غروب بود که رسیدیم رامسر وسایلو از هومن گرفتم رفتیم هایپر کلی خرید کردیم رفتیم گذاشتیم ویلا ( ویلای ما تو رامسر توی یه شهرکیه به اسم توتستان که یه شهرک کوچیکه با ۱۴ تا ویلا که قرار گرفته بین فرودگاه و هتل کوثر رامسر. و چون از دو طرف محیط ساحل بستس یه ساحل کوچیکه اختصاصی داره) بعد یکم استراحت آماده شدیم که بریم یه شام بزنیم از در ویلا که بیرون اومدم دیدم آقا عزیززاده که همسایمون بود و آخرین ویلا رو توی شهرک داشت داره با بنزش رد میشه که تا منو دید ترمز کرد پیاده شد و شروع کرد به سلام کردن و حال بابامو پرسیدن که بابا اومده گفتم نه والا من با دوتا از دوستام اومدم که یهو مهرناز و باران با تیپ و استایل وسوسه انگیز شون اومدن بیرون و سلام کردن. عزیززاده تا چشمش به اینا افتاد با یه لبخند بهم گفت ماشالا چه دوستای با برکتی داری منم یه خنده کردمو گفتم خلاصه آقا عزیززاده اینجوریاس دیگه. عزیززاده گفت مهراد من دارم میرم شام بخورم اگه دوست دارید شما هم بیاید با هم بریم منم یکم با شما جوونا بشینم هم از تنهایی در بیام هم این که حالو هوای قدیمو جوونی کنم. از مهرناز و باران پرسیدم که دیدم اونام اوکی هستنو نشستیم توی ماشین عزیززاده و رفتیم شام خوردیم و کلی با بچه ها صحبت میکرد و از زمان قبل انقلاب و سفراش به کشورهای مختلف تعریف میکرد براشون. عزیززاده یه مرد ۶۰ ساله بود که خانوادش و فرستاده بود کانادا خودشم ۳ ماه سال می‌رفت کانادا ۹ ماه دیگه هم ایران بود و توی رامسر یه طلا فروشی باز کرده بود از شلوغیه تهران زده بود بیرون و رامسر زندگی میکرد واسه همین ویلاشو هم خیلی لوکس بازسازی کرده بود یه استخر خفنم توی حیات دست و پا کرده بود . برگشتیم از رستوران از عزیززاده که دیگه کلی باهاش راحت شده بودیم و فریبرز صداش میکردیم تشکر کردیم و رفتیم ویلای خودمون یکم ویسکی ریختیم و خوردیم بعدشم یه گل پیچیدیمو رفتیم کنار ساحل کشیدیم. دیگه حسابی نگاهم روی مهناز سکسیم سنگین شده بود. بهش گفتم عشقم تیز بریم ویلا که می‌خوام جرررررت بدم. اونم گفت چه خوب و راه افتادیم سمت ویلا از کنار ویلای فریبرز که رد شدیم دیدم توی استخر داره شنا می‌کنه. رسیدیم مهرناز و بردم توی اتاق جوری شهوت زده بود به سرم که اصلا حوصله هیچ کاریو نداشتم فقط میخواستم اون لحظه کیرم توی کصش باشه دستاشو گذاشتم روی دیوار شلوارشو تا زانوهاش کشیدم پایین خودمو یکم کشیدم پایین و کیرم تا دسته جا کردم الان نکن کی بکن هیچ توجیهیم به سرو صدا و آرومتر گفتنای مهرناز نمی‌کردم با دستام دو طرف کمرشو گرفته بودم و فقط تلمبه میزدم مهرنازم که فهمید من دیوونه شدم دیگه شل کرد و فقط داشت ارگاسم میشد.‌بعد یه ربع که گاییدمش آبمو تا ته توی کصش خالی کردمو کشیدم بیرون ساعت نزدیک ۱۲ شب شده بود. رفتیم با هم حموم اومدیم یکم پسته و شکلات بخوریم که دیدم باران اومد گفت ماشالا تون باشه یکمم به این فکر کنید یکی‌دیگه توی این خونه هست مهرناز خانم صداتو انداختی تو سرت و داری هوار می‌کشی این مهرادم که انگار تا حالا دختر ندیده چیکار می‌کنی با دوستم بابا نفس بچه رفت؟ خندیدم و گفتم باران جون من چیکار کنم آخه تو کیفیت کارو ببین چجوری این گوشت به این خوبیو نکنم. یه نگاه با اخم کرد و گفت باشه حالا حق میدم بهت اما دیگه سروصدا نکنید می‌خوام بخوابم کاری نکنید که خوابم بپره. نمی‌دونم تو وجود این مهرناز چی بود که اصلا خسته نمی‌شدم ازش اصلاً تکراری نمیشد برام تا رسیدیم به اتاق یه لبه کوچیک ازش گرفتم نشوندمش جلوم موهای لختو صاف رو جمع کردم توی دستام کیرمو فرستادم جایی که غم نباشه یعنی ته حلقش مهرنازم با حرص ولع ساک میزد عاشق این بود موقع ساک زدن خودشو ببینه واسه همین دوربینه گوشیمو گذاشت روی سلفی‌ خودشو توش نگاه میکرد ساک میزد وقتی خودشو میدید حرصش بیشتر میشد. بلندش کردم داگی نگهش داشتم رو تخت شروع کردم به خوردن کس تمیزش بهش امون نفس کشیدن نمی‌دادم با زبونم کص کونشو بهم متصل کرده بودم تمیزیه این دختر باعث میشد لذت ببرم از لیسیدنش. پاشدم از پشت آروم گذاشتم توی کس خیسش و با انگشتم راه آنال مهرناز و باز کردم و وسط تلمبه زدنام توی کصش یهو کلشو گذاشتم رو سوراخ کونشو و با یه فشار نصفه کیرمو جا کردم توش خیلی مداوم و آروم بدون هیچ وحشی بازی ایی کونشو روی یه ریتم گاییدمو بعد اینکه ارگاسم شد کیرمو در آوردم دادم دستش مالید برامو آبمو ریختم رو گردنو چونش کلی عشق بازی کردیم و توی بغل هم خوابیدیم. چقدر خوبه تو هوای لطیف رامسر تا لنگ ظهر بخوابی پاشدم بعد شستن دست و صورت و خوردن یه چای زدم بیرون از ویلا رفتم تا دوباره از فریبرز بابت پذیرایی دیشب تشکر کنم. +آقا فریبرز سلام -سلام مهراد خوبی +فدات بشم آقا دیشب خیلی زحمت دادیم ببخشید شرمنده کردی مارو اگه قابل بدونی من گوشت خریدم امشب یه بساط کباب راه بندازم قدم بذار رو چشم ما بیا پیشمون -نزن این حرفو مهراد منو بابات رفیقای قدیمی هم هستیم. راستش من که از بودن با شما جوونا سیر نمیشم. ولی تو بساط کباب و بیار همینجا تو ویلای من به راه کن استخرم که هست هنوز دریا آبش سرده شب یه شنایییم بکنیم. +آخه اینجوری بازم مزاحم شما میشیم که -دیگه داری ناراحتم میکنیا بهت یاد ندادن رو حرف بزرگتر حرف نزنی؟ +چشم آقا فریبرز پس ما دم غروب میایم چی بگیرم از بیرون؟ -هیچی لازم نیست همه چیز هست فقط گوشتی که آماده کردیو با خودت بیار. آها ذغالم بگیر +چشم. پس فعلاً اومدم پیش بچه ها گفتم فریبرز گفته شب بریم ویلاش و بساط کباب مونو اونجا به راه کنیم. استخرم هست یه شنایی هم میکنیم. مهرناز و بارانم گفتن آدم باحالیه بریم فقط مهرناز شروع کرد به غر زدن که من مایو ندارم با تاپ شلوارک توی آب نمی‌رم. با هم رفتیم مرکز خرید آرامش روبروی کاخ رامسر مهرناز یه مایو یه تیکه زرد خرید بارانم یه مایو خرید که من ندیدم چی بود و چه شکلی و رفتیم آماده شیم برای یه شب باحال. ادامه دارد … دوستای عزیزم این داستان قرار مسیری که مهراد و مهرناز باهم رفتن رو براتون بازگو بکنه. توی این داستان قرار نیست که مهراد مهرناز و بده اینو اون بکنن یا خودش کیرشو بگیره دستش به هر دختری که رسید بکنه توش. من اینجا قراره به شعور مخاطبام احترام بذارم نه اینکه فضارو براتون شبیه پورن هاب کنم و بگم مادرمو داشتم میگاییدم که خواهرام اومدن گفتن پس ما چی‌؟ یا اینکه زنمو سوار مترو کنم که مردای دیگه از پشت بچسبونن بهشو آبکیر بریزن روش توی مترو😂😂😂. اگه دنبال ایناییی شرمنده قرار با هم یه داستان بخونیم که جالب باشه ریزم توش قسمت‌های سکسی داشته باشه. توی قسمت اول گفتم اگه دوست داشتید لایک کنید دیدم استقبال خوب بود سریع نوشتم قسمت دومش رو براتون. مطمئن باشید اگه دوست نداشته باشید قلم منو دیگه نمینویسم براتون. وقت شما از هرچیزی برای من با ارزش تره پس اگه لایک های این قسمت به ۶۰ تا رسید به احترام شما قسمت بعد رو مینویسم نوشته: مهراد
    • chochol
      گاییدن سید   دوست زنم مریم یک زن میلف واقعی که ۴۲ سالشه زنم بهش میگه سید چون سادات هست و با هم خیلی ندار هستند اصلاتا شمالی و گیلانی هستنش خیلی با من لاس میزد و فهمیده بودم میشه باهاش وارد رابطه شد یک روز که زنم و خانوادش رفته بودند مسافرت منم خونه تعطیل بودم و تنها بودم که سید میاد دم در و برای خانمم وسیله ای آورده بود با شیطنت میگه تنها هستید و اشاره میکنه به شوهرش که تو ماشین منتظرش هست همان موقع کیرم براش راست شد با خودم گفتم بهترین فرصت هست تا سید را بگام و به کیرم حالی بدم شب تو واتساپ بهش پیام دادم و بابت اوردن وسایل تشکر کردم و شروع کردم سر حرف را باز کردن و بحث را یواش یواش کشاندم به تنهایی خودم شب جمعه و نبود زنم و اینها بهش گفتم کاش شب جمعه یک جانشین بود جای زنم را پر کنه مریم میگه به نسترن میگم دنبال جنده ای من هم گفتم جنده چرا یک دختر و بک زن بیوه یا مطلقه یا شوهردار هم کارم کارم راه میافتد مریم میگه چه خوش اشتها دختر یا زن شوهردار گفتم کلی زن شوهردار میشناسم که از اینجور رابطه ها دارند مریم فکر کنم ان لحظه کسش حسابی خارید چون چند دقیقه جواب نداد و بعد گفت حالا میخواهی چیکار کنی کس بیاری خونتون گفتم اره دنبال یک زن شوهردار دهن قرصم دوباره چند دقیقه ای جواب نداد و بعد گفت نمی ترسی من به زنت بگم گفتم تو از خودی مثل خودمی این فشار را میدونی چیه که جواب داد اره وقتی شوهرش میره ماموریت خیلی کمبود داره و دوست داره یک کیر بیاره جرش بده گفتم فکر کنم ما بتوانیم با هم راه بیایم دوباره جواب نداد بعد از چند دقیقه پیام داد فردا بهت خبر میدم تا صبح از شق درد خوابم نبرد صبح زود بلند شدم و خونه را جمع و جور کردم که مریم زنگ زد و گفت خونه ای کسی را که نیاوردی با شیطنتی گفت که جواب دادم نه کی را بیارم یکی از قبل رزرو کرده که دیدم صدای زنگ امد از پشت ایفون دیدم مریمه در را زدم و امد بالا یک ساپورت مشکی چسب پوشیده بود با یک مانتو کوتاه تا امد تو مانتو را در اورد و زیرش یک تاپ قرمز پوشیده بود که برجستگی سینه هاش و کپل کونش هوش از سرم می برد جلو در بغلش کردم و ازش در جا یک لب سکسی گرفتم که گفت چقدر هوول من را داشتی من را باش فکر می کردم تو مرد چشم دل پاکی هستی نگو تو ته کس بازی بعد دوباره بغلش کردم بردم سمت اتاق خواب و رو تخت انداختمش و ساپورتش را اول از تنش در اوردم یک شورت قرمز توری که زیرش یک کس خیس خیس بود و رفته لاپاهاش د بخور از رو شورت و بعد از کنار شورت کسش را حسابی لیسیدم و خوردم دیوانه شده بود مریم بالاتنه مریم را هم لخت کردم افتادم بجون سینه های ۸۵ خانم انگار شیر فلکه کس خانم باز شده بعد خودم کامل لخت شدم رفتم رو سینه هاش و کیرم را کردم تو دهن مریم و تو دهنش تلمبه میزدم از دهن که حسابی گاییده شد و کیرم را ته حلقی ساک زد بلند شدم و کاندوم را کشیدم رو کیرم و از روان کننده بغل تخت به کیرم زدم که مریم گفت حسابی اسباب گاییدن من را چیده بودی از کجا می دانستی بهت میدم گفتم من شخصیت شناسم تو میخواستی خودت بدی گفت اره بگا منو… کله کیرم را تا خایه کردم تو کس مریم و تلمبه میزدم صدای شالاپ شالاپ تو کس مریم خونه را برداشته بود و مریم لنگاش رو شونه من هوا بود بعد چرخید و قبل کرد من هم تا خایه یکهو کل کیرم را کردم تو کس مریم همزمان با سوراخ کون مریم ور می رفتم که احساس کردم دارم میام تو همان لحظه کاندوم به کیرم فشار میاورد منم کاندوم را کندم و دوباره کردم بی پوشش تو کص مریم و با فشار آبم را تو کس مریم ریختم مریم شاکی چرا اینطوری کردی حالا جواب شوهرم را چی بدم گفتم قرض اورژانسی بهت میدن بخور تا شب که شوهرش بیاد لخت تو تخت ما بود و چهار بار دیگه مریم را گاییدم الانم وقتی شوهرش ماموریته من جای خالی شوهرش را مر میکنم نوشته: مهرداد
    • poria
      پسره واسه دختره حرفه ای کصو کونشو میخوره به ایشون میشه مقام کص لیس ارشد داد  . تایم: 00:20 - حجم: 4 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      بدن نمایی خانوم ایرانی جلو آینه . تایم: 06:15 - حجم: 39 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      لایو پسره که دوست دخترش واسش جق میزنه . تایم: 02:00 - حجم: 13 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.