رفتن به مطلب

داستان دوستی و منو رفیقم و سکس تریسام


chochol

ارسال‌های توصیه شده


دوستی من و مهدی
 

این داستان راجع به من و بهترین دوستم هست
من نادر هستم،۳۵ سالمه.مهدی هم یکی دو سال از من کوچکتره.من و مهدی رفاقت ۳۰ ساله داریم،از وقتی همو شناختیم باهم بودیم و تو رفاقت برا هم کم نذاشتیم.تا الان یک بارم از هم دلخور نشدیم و رفاقتمون محکم و پابرجا بوده.از زمانی که به بلوغ رسیدیم و کنجکاوی و هوس وجودمونو گرفته بود اولین فیلم پورن رو باهم دیدیم و جلو هم خودارضایی کردیم.تا قبل از ازدواجمون با دوست دخترامون بیرون میرفتیم و تو تنهایی از سکس هایی که باهاشون داشتیم صحبت میکردیم.رابطه دوستی ما خیلی عالی و نزدیک بود تا اینکه ازدواج کردیم و به خاطر مشغله و یک سری محدودیت هایی که داشتیم بیرون رفتنا و تماسامون کمتر شده بود،اما با ازدواجمون رابطه ما وارد فاز جدیدی شد.
وقتی باهم بودیم یا زمان هایی که چت می کردیم از زن هامون برای هم میگفتیم.چیزایی مثل اینکه از چه نوع سکسی خوششون میاد یا چه کارایی میکنیم و …
رابطه احساسی که بین من و مهدی بالا بود،به خاطر همین خیلی دوست داشتم رابطمون ۴ تایی شه.من و نفس(خانومم) میشه گفت با این قضیه مشکلی نداشتیم چون همیشه تو سکس هامون راجع بهش صحبت میکنیم و یک بار با یک زوج که از دوستامون بود هم تجربه کرده بودیم اما رابطه مهدی و فریبا اینقدر راحت و باز نبود و مهمتر از اون با اینکه من و مهدی اینقدر بهم نزدیک بودیم هیچ مراوده و رفت و آمدی باهم نداشتیم.
زمانی که به مهدی گفتم نظرت برای چهارتایی چیه یکم جا خورد و گفت نمیشه فریبا قبول نمیکنه و نمیشه و اگر بهش بگم ازم جدا میشه و …
هر دفعه که همو میدیدیم یا چت میکردیم از تصور رابطه چهارتاییمون بهش میگفتم و لذتی که میبریم،بعضی مواقع سه تایی.من و مهدی و نفس یا من و مهدی و فریبا
حتی صحبت کردنش هم برامون لذت داشت تا جایی که بعضی مواقع طاقت نمیاوردیم و باید تلفنی راجع بهش حرف میزدیم و خود ارضایی میکردیم.
بعد از دوسال که هردومون ازدواج کرده بودیم برای اولین بار مهدی و فریبا رو دعوت کردیم که برای شام بیان خونه.مهدی که قبول کرد اما خانومش با کلی نه و تعارف بالاخره اومد.زمانی که وارد خونه شدن نفس که شلوار و تیشرت آستین کوتاه پوشیده بود و حجاب نداشت ازشون استقبال کرد و خوش آمد گویی کرد.فریبا هم که مثل گفته های مهدی مانتو و روسری پوشیده بود و با این حالی که نفس گفت لباس راحتی برات بیارم قبول نکرد و با همون وضعیت نشست.من به رسم ادب پرسیدم که نوشیدنی الکلی یا غیر الکلی میخورین که فریبا چشاش گرد شد و بدجوری نگاه کرد(مهدی بهم گفته بود که مخالفه و من اومدم این سد و تابو رو بشکنم).مهدی و فریبا گفتن همون آبمیوه،منم با خنده به فریبا گفتم نکنه گفته که مشروب نمیخوره؟!من کاری به فریبا ندارم اما مهدی انتخابش با خودم یکیه و باید بخوره
خلاصه نفس برا من و مهدی راکی،برای خودش آبجو و برای فریبا آب هویج آورد.زمانی لیوان هامون رو آوردیم بالا برا سلامتی به فریبا گفتم شما چرا نمیخوری؟گفت علاقه ای بهش ندارم،فقط میدونم مزه بدی داره و خوب نیست.نفس هم فورا لیوان آبجو رو بهش داد گفت امتحان کن،مطمئن باش با آبجو و خوردن یه جرعه نه مست میشی نه میمیری.اونم با کلی اخم و اکراه یه جرعه خورد و برعکس انتظاری که داشتیم ازش خوشش اومد و گفت طعم خوبی میده اما چون مستی داره نمیخورم،اینارو میگفت انگار که هی میخواست نازشو بکشیم که بخوره،نفس هم بهش گفت آبجو مستت نمیکنه فقط یکم گرمت میکنه،نگران نباش اگر بد بود بهت پیشنهاد نمیکردم و بدون اینکه منتظر جوابی از فریبا بشه یه قوطی براش آورد.اون شب با کلی خنده و خوشی گذشت و مهدی و فریبا با حال خوب و خندون با ما خداحافظی کردن.
ما هم طبق روال همیشه،هر زمان که مست میکنیم سکس فوق العاده ای داریم.مثل همیشه نفس وسط سکس گفت یکی دیگم میخوام،یدونه کمه،یدونه کیر دیگم میخوام،منم گفتم مهدی خوبه؟دلت میخواد من از جلو،مهدی هم از پشت کونتو حال بیاره؟نفس تند تند میگفت آره آره بگو بیاد که کونم کیر میخواد،من باز آشتیششو بیشتر کردم و گفتم فریبا هم بیاد سینه هات رو بخوره،اینارو میگفتم و آتیش نفس بیشتر میشد و حرکتش رو تندتر میکرد.
فرداش مهدی تماس گرفت و تشکر کرد و گفت دیشب خیلی بهشون خوش گذشته،منم گفتم به من و نفس هم خوش گذشت،هم زمانی که بودین هم زمانی که نبودین،گفت یعنی چی؟گفتم وقتی رفتین یه سکس توپ داشتیم،حرفتون بود که کاش بودین اما خودتون نبودین.مهدی با تعجب گفت یعنی نفس میخواسته که وسط سکستون باشیم؟گفتم اره،تو بهترین حالمون تصورتون کردیم.وقتی هم رفتم خونه نفس گفت که فریبا تماس گرفته و تشکر کرده.
حدود یک هفته بعدش هم ما دعوت شدیم و رفتیم خونشون.زمانی که رسیدیم فریبا مثل اون شب نبود،شلوار و پیراهن پوشیده بود.نفس هم بهش گفت این شال رو. بیرون بیار که گرمم شد،وقتی مهدی گفت آره بابا نادر و نفسس از خودمونن فریبا هم شالشو از سرش برداشت. از اونجایی که مهدی هنوز کد مشروب رو آزاد نکرده بود من همراه خودم بردم اما مزه های کنار مشروب رو نداشتن،مهدی گفت من میرم بیرون میگیرم و میام که منم همراهش رفتم.توی مسیر یهو مهدی گفت تو هم دلت کشیده؟گفتم شدید.دلم میخواد تا جایی که میتونم بخورن،گفت نه،همون حرفی که اون روز زدی،فهمیدم چی میگه اما باز خودمو زدم به اون راه.گفتم یادم نیست که چی گفتم؟!گفت اینکه جلو هم سکس کنیم.گفتم من که از خدامه اما مشکل فریباست.مهدی گفت منم مثل شما مابین سکسمون از شما گفتم،همون لحظه فریبا چیزی نگفته اما بعد از اینکه تموم شد بهم گفته که جدی دوست داری چهار نفری جلو هم سکس کنیم؟منم دلمو زدم به دریا و گفتم اگر تو دوست داشته باشی و اونام راضی باشن آره.قرار نیست اتفاق خاصی بیفته،نه از علاقمون به هم کم میشه نه قرار دست درازی به هم کنیم،فقط یه لذتی که همگی ازش آگاهیم رو با هم شریک میشیم.فریبا گفت یعنی تو حاضری که من جلو نادر لخت باشم و همه جامو ببینه؟گفتم اون لحظه همگی داریم همه جای همو میبینیم.بعدم نادر رفیق ۳۰ ساله من هست،قرار نیست کسی از چیزی حرف بزنه و قضاوتش کنه.منم یه چیزی گفتم در حد فانتزی،توهم نظرمو خواستی منم مثل همیشه چیزی که میخواستم و تو ذهنم بوده رو بهت گفتم.دیگه راجع بهش باهم حرف نزدیم تا دو شب پیش که سکس داشتیم فریبا خودش شروع کرد و گفت به نادر و نفسم بگو بیان،دلم میخواد کس دادن نفس رو ببینم،منم گفتم اشکالی نداره کیرمو توی کست ببینن؟فریبا هم میگفت نه بذار ببینن و حال کنن،منم میخوام حال کنم،به نادر بگو بیاد کیرشو بذاره دهنم.
مهدی اینارو میگفت من کیرم داشت میترکید.در نهایت گفت که فریبا گفته اگه تو راضی هستی منم به خاطر تو قبول میکنم.خلاصه ازم پرسید نظرت چیه منم گفتم من مشکلی ندارم اما نمیدونم نظر نفس چیه!
وقتی رسیدیم خونه سفره انداخته بودن و شروع کردیم به ریختن مشروب.اون شب من و مهدی و نفس مشروب خوردیم،فریبا هم آبجو،البته کنارش هم بزور دوتا پیک مشروب بهش دادیم.ساعتای ۱۱ شب بود همگیمون بالای بالا بودیم و افتاده بودیم به حرف زدن و خندیدن.نفس تو گوش فریبا یه چیزی گفت که یو دوتاشون باهم خندیدن.ماهم گیر دادیم که باید بگین و درگوشی حرف زدن نداریم.نفس هم گفت چیزی که نگفتم.گفتم خدا به دادت برسه،هم تو بی حسی هم مهدی،تا صبح طول میکشه که ماهم خندیدم یعد از اون سر صحبت باز شد و من گفتم خدا به داد منم برسه،تو حالت عادی طول میکشه و خانوم ارضا نمیشه الان که دیگه بدتر.هرکدوم داشتیم از هم میگفتیم و خصوصیات سکسی همو می گفتیم.دیگه ساعت های ۱۲بود که نفس گفت بریم خونه منم گفتم باشه،زمان خداحافظی نفس به مهدی و فریبا گفت راستش من شمارو نمیشناختم و فکر میکر نمیکردم اینقدر خوب باشین اینقدر که الان دلم نمیخواد برم خونه.پشت سر حرف نفس هم مهدی و فریبا گفتن خوب شب اینجا بمونین،فردا که تعطیله،نفس یه نگاه به من کرد و منم گفتم من که مشکلی ندارم.
فورا مهدی رفت برامن شلوارک آورد وقتی رفتیم تو اتاق که بپوشم،کیرمو تو دستش گفت و گفت ببینم امشب چیکار میکنی؟گفتی جدی هستی؟گفت آره ببین میتونی کاری کنی؟گفتم اگه شروع کردم توهم همکاری کن که تایید کرد
نفس هم وقتی از اتاق بیرون اومد یه تاپ صورتی پوشیده بود با دامن مشکی.تاپی که پوشیده بود یکم کوتاه بود که برجستگی کون نفس رو کامل نمایان میکرد.
ما داشتیم حرف میزدیم که نفس گفت ما خانوما کنار هم می خوابیم شما هم کنارهم،من آروم به مهدی گفتم بگو من میخوام کنار زنم بخوابم،منم همینو میگم که مهدی بلند گفت من میخوام کنار خانومم بخوابم،منم گفتم منم بدون خانومم نمیتونم،من گفتم فعلا که نمی خواهیم بخوابیم،جلو تی وی تشک هارو بندازیم،کنار هم میخوابیم و فیلم می بینیم که موافقت کردن.به مهدی گفتم دیگه با خودته که آب فریبارو بیاری و آمادش کنی،منم نفسو آماده میکنم.امشب کیرمو تو کسش میبینی اما خودت باید زرنگ باشی که بتونی بیای کنارمون و حال کنی.نفس و فریبا کنار هم خوابیدن،من و مهدی هم اون طرفشون.هنوز بالا بودیم و فقط میدیدم که یه چیزی داره از تی وی پخش میشه اما نمیدونستیم چی داره میشه،من و مهدی هم که دیگه بدتر،تو فکر شروع کردن بودیم.همینجور که خوابیده بودیم من دستمو بردم زیر دامن نفس و کسشو مالیدم.نفس هم با تعجب نگاه کرد و گفت نکن،منم اروم در گوشش گفتم اشکالی نداره و دستشو گذاشتم رو کیرم که دید سیخ سیخ شده.من کسشو میمالیدم اونم کیرمو میمالید.متوجه چشم فریبا و مهدی شدم که حرکت دستمون رو میدیدن.نمیدونم مهدی درگوش فریبا چی گفت که فریبا سوالی پرسید که بخوابیم؟ماهم گفتیم اره دیگه بخوابیم.
چراغا خاموش بود و فقط یه شب خواب با نور کم روشن بود.کس نفس خیس خیس بود،منم که کیرم داشت میترکید.سکوت مطلق بود اما صدای آه و ناله نفس و فریبارو میشد شنید.من دامن نفس رو کامل دادم بالا و شلوار خودمو هم کشیدم پایین،دلو زدم به دریا و با کمترین فشار کیرمو کردم تو کس نفس.نفس هم یه آه بلند و با لذت کشید و با حرکت من آه و نالش بیشتر شد.بعد از چند دقیقه صدای مهدی و فریبا هم میومد اما چون رو به بغل خوابیده بودیم هیچ کدوم همو نمیدیدم.به نفس گفتم میشینی روش؟گفت مهدی و فریبا چی؟میبینن.گفتم اگه تو مشکلی نداری منم مشکلی ندارم.یهو پتو رو زد کنار، اومد که بشینه روش.اون لحظه دیدیم که فریبا هم پیراهنش بازه و سینه هاش تو دست مهدی و شلوارش تا نصفه پایینه.نفس دامن و شورتش رو بیرون آورد و کیرمو تو دستش گرفت و نشست روی کیرم و یه آه بلند کشید.منم کونشو تو دستام گرفتم و محکم به کون بزرگش زدم
بعد تیشرتشو بیرون آورد،سوتینشو داد بالا و خوابید روم و مثل همیشه سینه هاش رو گذاشت دهنم.از نگاه مهدی و فریبا میشد فهمید که چقدر داغ شدن.اونا هم بلند شدن که حالتشون رو تغییر بدن فریبا حالت داگی شد،مهدی از پشت بالا و پایین شدن نفس رو روی کیرم میدید،منم صورت سینه های بزرگ فریبارو میدیدم که با ضربه های کیر مهدی تکون میخورد.منم کون نفس رو با دو دستم گرفته بودم و از هم باز کرده بودم که سوراخ کونش کامل باز شه و مهدی ببینه.مهدی هم فهمید چیکار کنه و انگشتشو خیس کرد و گذاشت رو سوراخ کون نفس و میمالید.نفس هم که داشت حال میکرد،حرکتشو تندتر کرد.وقتی نفس در کنار آه و ناله های بلندش یه آه بلندتر کشید فهمیدم که مهدی انگشتشو کرده تو کونش و داره حرکت میده.بعد از اون منم جرات کردم و دستمو بردم طرف سینه های فریبا و لمسش کردم که با تعجب دیدم که فریبا هم چشماشو بست و هیچ اعتراضی نکرد.نفس برای اینکه کد رو آزاد کنه گفت من نیاز دارم یه چیزی تو دهنم باشه،فریبا که به مهدی نیاز داره و نمیتونه به من بده اما خودش که هست.از روی کیرم بلند شد و خوابید زیر سینه های فریبا و نوک سینش رو گذاشت تو دهنش،منم پاهاش رو باز کردم و کیرم رو گذاشتم توی کسش.چهارتامون داشتیم دیوونه میشدیم.من دیگه تحمل نداشتم داشتم میشدم و نمیخواستم لذتش رو با نگه داشتن خودم خراب کنم.آه و ناله هام بیشتر شد و سریع کیرمو کشیدم بیرون و ناخداگاه گرفتم جلو صورت فریبا و آبمو ریختم رو صورت فریبا.اونم که شکه شده بود خیلی ریلکس کیرمو گرفت و سرشو گذاشت تو دهنش و جوری میمکید انگار که داشت تمام وجودمو میکشید بیرون.بعد از اون فریبا گفت باید برم صورتمو بشورم،اینجوری بدم میاد.تا فریبا رفت دیدم مهدی افتاد رو نفس و با ولع سینه هاش رو خورد.نفس هم کیر خیس مهدی رو حرکت میداد و با خنده گفت شانس ماهم هرچی گیرمون میاد قلمی و برای کون ساخته شده.خودش داگی به طرف مهدی زانو زد و گفت نادر که با کیر کلفتش کسمو باز کرده.زود باش بذار تو کونم که میخوام.مهدی هم دست کشید به کس نفس و با آب کسش،سوراخ خونش و کله کیر خودشو خیس کرد و با کوچکترین فشار کرد توی کونش.با ناله میگفت این کیر خوبه.هم سرش بزرگه هم کونم حال میده.برای خودم ساخته شده.کیر‌پژمرده منو هم گرفت و گذاشت تو دهنش و گفت هنوز باهاش کار دارم.فریبا با سینه های بزرگ و لرزونش اومد جلو و نشست جلو کیرم که تو دهن نفس بود.من سینه هاش رو تو دستم گرفتم و آروم آروم میخوردم.با دست دیگم هم کسش رو میمالیدم .کیرم باز جون گرفته بود و آماده بود.وقتی فریبا کیرمو تو دستش گرفت گفت نمیتونم تو خودم جا بدم،بزرگه،گفتم اشکالی نداره،درستش میکنم.بغلش کردم و نزدیک مهدی و نفس خوابوندمش.تمام بدنش رو بوسیدم و رسیدم به کسش.با بوسه های آروم از کسش شروع کردم.آروم زبونمو روش میکشیدم.آبش زیاد شده بود و بلند آه می کشید،بعد یه لیس بزرگ از کسش زدم،داشت دیوونه میشد که صورتمو چسبوندم به کسش و محکم کسشو میلیسیدم و میمکیدم.یهو گفت دیگه طاقت ندارم.زود باش بکن.کیرمو بردم نزدیک کسش،خودش کیرمو تو دستش گرفت و اروم فرستادم داخل.وقتی مهدی و نفس رو با هم و نگاه مهدی که روی من و فریبا رو لذتم چند برابر میشد.چون کمرم خسته شد خوابیدم که فریبا بیاد روم بشینه.وقتی نشست رو کیرم انگشتمو با آب کسش خیس کردم و انگشتمو کردم تو سوراخ کونش،یهو با تعجب نگاه کرد و کون من از کون ندادم و نمیدم.گفتم نمیکنم.فقط همینجوری.مهدی نفس رو خوابونده بود و کسشو میلیسید.وقتی مارو دید اومد پشت سر فریبا و گفت فقط یکم.فریبا هم گفت نه اصلا.پشت سرش نفس گفت نه نگو.نمیذاره دردت بگیره،
فریبا هم گفت فقط یکم بفرست داخل.اگر دردم گرفت بیرون میکشی.مهدی هم گفت چشم.من دستمو انداختم رو دوتا لپ کونش،و کونشو از هم باز کردم.مهدی هم کرم به کون فریبا و سر کیرش کشید.فریبا چشاشو بسته بود و وقتی مهدی آرم کرد داخل یه آه کشید و و خوابید روی من و بدون اعتراض آه و ناله میکرد.منم حرکتمو شروع کردم،بعد از کمتر از یک دقیقه انگاری جون گرفت و میگفت بکنین،قرار نبود اینجوری شه اما دارین کس‌ و کونمو باهم میکنین.نفس هم اومد جلو که سینه های فریبا رو بخوره.مشخص بود روی هوا بود و داشت حال میکرد که یهو جیغ کشید و افتاد روی من و با آه و ناله میگفت وای مردم،وای مردم از لذت.نفس گفت دیگه کافیتونه،برای منم بذارین،مهدی کشید بیرون فریبا هم بیحال افتاد کنارمون.نفس یکم کسشو مالید و نشست روی کیرم.سوراخ کونشو هم با آب دهنش خیس کرد و به مهدی گفت بیا بذار.مهدی هم چسبوند بهش و کرد داخل.نفس که تجربش رو داشت خودش رو تکون میداد و سه تایی حال میکردیم.مهدی که ارضا نشده بود و نزدیک بود،به خاطر همین هی کیرشو بیرون میاره و می کرد داخل.بعد از چند دقیقه نفس گفت تندتر بکنی که نزدیکم،یهو آه بلند کشید و تمام بدنش لرزید،پشت سرش هم من و مهدی ارضا شدیم و آبمونو ریختیم داخل.به مدت چند دقیقه همگیمون بیحال افتادیم.
بعدش چهارتامون رفتیم حمام و حمام کردیم،بعدم باز کنار هم تو آغوش هم خوابیدیم و فرداش برای صبحونه و نهار هم همونجا موندیم.
دو روز بعد من و نفس با مهدی و فریبا تماس گرفتیم که ازشون تشکر کنیم.مهدی که گفت هنوز فکر کردن به بهش کیرش سیخ میشه و لذت میبره،فریبا هم گفته بود هنوز مثل خواب براش میمونه،هم حس شرم و خجالت رو داره،هم حس راحتیش با مهدی بیشتر شده و جدا از همه این حسا بهترین سکسی بوده که داشته

نوشته: نادر

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.