رفتن به مطلب

داستان سکسی دختر همسایه


behrooz

ارسال‌های توصیه شده


پری خاطره‌ای که زنده شد
 

سال ۶۰سوم راهنمایی بودم البته بچه درس خونی نبودم ولی همیشه با تجدید و تبصره بالاخره ناپلئونی قبول میشدم ،اسمم سیروسِ دختری که تو کوچه ما چهار تا خونه با ما فاصله داشت اسمش پری بود ،من بچه غرب تهران منطقه ۱۱زندگی میکردم همراه با خانواده ،سه برادر ویک خواهر و پدر و مادر ،ماجرا از خریدن سبزی خوردن شروع شد ،برای خرید به سبزی فروشی محل رفته بودم که پری که هم سن خودم بود اومد و منتظر شد تا سبزی فروش سبزی آشِ من رو آماده کنه پول خرد نداشتم پنجاه تومنی بود سبزی فروش گفت خورده ندارم صبر کن این دختر خانوم رو راه بندازم تا بقیه پول تو رو از کاسبهای دیگه جور کنم، هم من وهم پری از هم شناخت داشتیم ،وهر دو میدونستیم که همسایه هستیم، پری بلافاصله به سبزی فروش گفت باهم حساب کن من خورده دارم همسایه هستیم ،سبزی فروش خوشحال شد، من راستش ماتم برده بود با اینکه همسایه بودیم ولی تا اون لحظه چهره زیبا ی پری رو از نزدیک ندیده بودم ،سبزه رو چشمهای کشیده ابروهای زیبا با فاصله مناسب از چشم البته چادر به سر داشت ولی زمانیکه خواست از کیف پول ،پول رو در بیاره وحساب کنه هیکل نازش رو دیدم خودش هم متوجه دید. زدن من شد و با خنده خودش رو جمع وجورکرد دنیای نوجوانی واقعاً دنیایی پر از هیجان بود آن زمان نه داستانهای اینترنتی و داستانهای بی ناموسی وبی غیرتی بود نه دست انداختن به نامحرم اگر هم وجود داشت حرمتی بود وکسی جار نمیزد ،خلاصه هردو سبزی رو گرفتیم و در ادامه مسیر تا محل و خونه همرا شدیم اول من دهن باز کردم وگفتم دستت درد نکنه ادامه کلام در دهانم باقی بود که گفت پری هستم آقا سیروس من به پته پته افتاده بودم و سرتا سر بدنم خیس عرق شده بود ،گفت هر روز صبح مقع رفتن به مدرسه میبینمت تو نمیبینی گفتم چرا میبینم ولی… گفت ولی چی گفتم خوب روم نمیشه نگاه کنم تو محل بده ،گفت مامانم با مامانت دوسته ،مامانم می‌گفت سیروس هم درس میخونه هم بعد از ظهرها میره کمک پدرش ،کلی از تو تعریف میکرد راستی میگفت هم بوره هم چشمهاش زاغِ،راستی رنگ چشمهای من سبزِ از خجالت داشتم پس می افتادم که رسیدیم در خونه پری تا خواستم بگم پول سبزی رو میارم وری پیشدستی کرد و گفت پول سبزی رو فردا صبح موقع مدرسه رفتن بیار درارو باز کرد و با خنده ای که دل من بدبخت رو آتیش زد رفت تو و در رو بست، به مادرم گفتم پول سبزی رو فردا میدم به دختر حاج خانوم و جریان رو تعریف کردم نمیدونم چرا مادرم می خندید و حرف دیگه ای نزد .
شب شام نتونستم بخورم تا نیمه‌های شب صحنه‌ها ی سبزی فروش و پری از ذهنم خارج نمیشد ،صبح برای نون گرفتن از خونه زدم بیرون به نونوایی بربری که رسیدم دیدم پری هم تو صف ِ پری اول نون گرفت ولی نرفت فهمیدم منتظرِ منِ هم خوشحال بودم هم مضطرب بالاخره نون رو گرفتم وراه افتادیم ،گفت چرا حرف نمیزنی گفتم چی بگم گفت تا مدرسه با هم بریم گفتم آخه زشته میبینن گفت خوب ببینن راستی مدرسه راهنمایی دخترانه و مدرسه ما تا نقطه مشخصی هم مسیر بود ،رسیدم خونه صبحونه هول هولکی خوردم و اومدم بیرون که دیدم پری هم از خونه اومد بیرون توراه از شغل پدرش و ازدواج خواهراش صحبت کرد و من هم پول سبزی رو دادم اون روز فقط پری حرف زد و من گوش دادم موقع جدا شدن گفت فردا نوبت تو که حرف بزنی فعلآ خداحافظ ،جدا شدیم ،من که درس آنچنانی نمی خوندم از اون روز به بعد اصلأ حتی لای کتاب رو هم باز نمیکردم ،فرداش من از خانواده خودم گفتم تموم که شد گفت مادرت همه اینهارو به مادرم گفته بود ،یه کمی صبر کرد ودر حالیکه به من زل زده بود گفت سیروس چشمهات خیلی قشنگه گفتم از چشمهای تو قشنگتر نیست قابل نداره ،جریان مدرسه رفتنِ با همدیگر رو هم مادر من میدونست هم مادر اون ولی هیچوقت مخالفتی نکردن، به همین منوال ادامه داشت تا چهار شنبه سوری اون شب یه نوع آزادی برای من و پری وجود داشت ،پدرم هنوز از سرکار بر نگشته بود ولی من زودتر از کارخونه برگشتم مادرم طبقه دوم رو داشت تر تمیز میکرد ،من در کوچه ایستاده بودم و ترقه بازی بچه محلها رو نگاه میکردم هوا تاریک بود و هر کی به هر کی پری رو دیدم که داره میاد سمت خونه ما به در خونه ما که رسید اینور و اونور رو یه نگاهی انداخت و خودش رو چسبوند به من ،من هم مجبور شدم از در خونه دوتایی به سمت راهرو قدم بذارم پری نفس نفس میزد هول کرده بود من هم از پری بدتر ،ولی این ذات نهفته نر و ماده باید باشه ،دستاهاشو محکم تو دستم گرفتم بدون مقدمه لب رو لبش گذاشتم راستش تو عالم نوجوانی کیرم راست شده بود خودمو چسبونده بودم بهش پری هم جواب لب گرفتن رو میداد سینه هاش چسبیده بود به بدن من گردنشو میبوسیدم پری داشت حال میکرد ،پری سینه هاش بزرگ بود ،یه کم سینه هاشو از رو لباس مالیدم دو باره لب گرفتن راستش هول کرده بودم لب میگرفتم گردنشو میلیسیدم سینه هاشو میمالیدم خواستم دست به کونش بزنم که صدای پای مادرم تو پله ها طنین انداز شد هول هولکی با پری از خونه او مدیم بیرون دستهای من میلرزید ولی پری میخندید ،این جریان بمال بمال چندین بار تا سال چهارم دبیرستان ادامه داشت ما عاشق هم بودیم شدید،ولی از این جریا ن پدر پری خبر نداشت ،وقت سربازی رفتن من رسیده بود پری با تلفن خونگی تماس می‌گرفت و آبغوره میگرفت ویا پنهانی با مصیبت همدیگه رو میدیدیم و زار زار گریه میکرد ،من هم هی بهش میگفتم ناراحت نباش مال خودمی صبر کن خدمتم تموم شه میام خواستگاری ،بالاخره ما راهیه جنگ شدیم ،تو دوتا مرخصی من نتونستم پری رو ببینم و تماس بگیرم ،برای من شده بود معما ،سری سوم مرخصی که از منطقه برگشتم طاقت نیاوردم به مادرم گفتم از پری خبری نیست بیچاره مادرم چشمهاش پر از اشک شد وگفت پری رو به زور به یه حاجی پولدار شوهر دادن الان اینجا نیست ،انگار تمام دردهای دنیا به یکباره ریخت تو بدن من زانوها ی من خم شد نشستم رو پله راهرو نفسهام به شماره افتاده بود از حرصم فقط یادم میاد با کله رفتم تو دیوار ،چشمهامو که باز کردم تو بیمارستان لقمان بودم وسرم به دست و کله بانداژ شده پدرم و مادرم و خواهر بزرگم و مادر پری بالای سرم بودن پدرم رفت بیرون از اطاق مادرم و خواهرم و مادر پری هر سه گریه میکردن مادر پری بیخ گوش من همراه با اشک گفت پری دو بار خود کشی کرد ولی نجات پیدا کرد ،بگذریم من با آه وناله و مصیبت جان سالم به در بردم و پایان خدمت رو گرفتم و بدون هیچ هدفی در کارخانه پدرم مشغول کار شدم ،بارها خواهرهام و مادرم از اقوام و آشنایان دختر معرفی میکردند ،ولی مادرم خوب میدونست که من دیگه قصد ازدواج ندارم،روزها میگذشت ومن فقط کار کار کار مادر پری که از عشق من و پری خبر داشت از اوضاع و احوال من کم و بیش به پری خبر میداد ،شب جمعه ای من حوصله کار کردن رو نداشتم و زود به خونه برگشتم کلید انداختم و در رو که باز کردم صدای هق هق گریه من رو شک زده کرد وارد اطاق که شدم با دیدن چشم گریون مادرم ومادرپری حس بدی در من بوجود اومد ،مادرم با صدای لرزون گفت پری دست به خودکشی زده و الان در قسمت مراقبتهای ویژه فلان بیمارستان بستری شده من دیگه خجالت و تعارف رو گذاشتم کنار با مادرم و مادر پری راهیِ بیمارستان شدیم وقتی رسیدیم پدر پری وشوهر سن بالا وشکم گنده پری اونجا بودن شوهر پری منو می‌شناخت با سرعت اومد سمت من ویه مشت حواله صورت من کرد دماغ من پر از خون شد،پدر پری من رو از بیمارستان به سمت بیرون هدایت کرد خانوم پرستار غر میزد زنگ میزنم کلانتری و… خون دماغم بند اومد ،پدر پری گفت شوهرش پری رو طلاق میده اگه پری زنده بمونه چکار میکنی؟با گریه گفتم پری مالِ من مال من داد میزدم خدایا کمک کن زار میزدم نذر میکردم مادرم دوان دوان به سمت ما میومد ترس تمام وجودم رو گرفته بود ،چشمهاشو باز کرد پری پری نجات پیدا کرد یه لحظه انگار تمام دنیا رو به من هدیه دادن،با سرعت خودم رورسوندم داخل بیمارستان پرستار گفت اجازه داخل رفتن ندارید تا پس فردا ولی سر پری به سمت من برگشت واز گوشه باز شده در منو دید با دست اشاره کردم اینجا هستم،اون دو روزیکه پری تو اطاق مراقبت های ویژه بود من از بیمارستان لحظه ای جدا نشدم بر عکس شوهر بی شعور پری حتی یک بار هم نیومد ،روز سوم پری رو وارد بخش عمومی کردن از خوشحالی داشتم پر در میاوردم پری روتخت نشسته بود رنگ صورتش کمی رنگ پریده بود ولی زیبایی چهره پری همون چهره زمان راهنمایی و دبیرستان بود من عاشق پری بودم شاید بهتره بگم من دیوونه پری بودم من تیکه ای بودم که با پری تکمیل میشه ،مادرش و مادرم اومدن من بدون خجالت دست پری رو تو دستم گرفته بودم و اشک شادی میریختم هم مادر من و هم مادر پری اشک میریختن واز من وپری مرتب طلب بخشش میکردن،دو روز بعد از اون پری مرخص شد ،شوهر بی شعورش بعد از تقریباً یک ماه طلاق پری روداد وپری مهریه اش رو حلال کرد ،نوبت به هم رسیدن ما بود ،یک هفته کامل تو خونه ما و پری آماده میشدن برای مراسم عروسی کارت نوشتن و پخش کردنش و رزرو سالن و خرید های معمول برای عروسی و عروس و داماد و… تا اینکه عقد و عروسی با هم اجرا کنیم و اطاق حجله آماده شده برای ما ، من تا اون لحظه سکس را تجربه نکرده بودم فقط تو فیلمهای سوپری که تک وتوک موقع کرایه ویدیو مخفیانه اجاره میکردیم ومیدیدیم چیزی نمیدونستم وراه وروش سکس رو زنده تجربه نکرده بودم ،بعد از اینکه مهمونها را راهی کردند ،خواهرم منو صدا کرد گفت سیروس تا حالا با زنی تجربه هم خوابی داشتی یا نه من از خجالت سرخ شده بودم ،گفت چون عروس سابقه ازدواج داشته صحبتی از ساقدوش به میان نیومد اگر تو تجربه نداشته باشی پری تجربه داره هول نکن آروم باش و مراتبش رو به من یادآور میشد ومن از خجالت فقط سر تکون میدادم ،بالاخره راهی اتاق شدم، اول پری با هیجان منو بغل کرد و سرپا شروع کردیم به لب گرفتن لبشو میخوردم لیس میزدم زبونش تو دهنم بود زبونشو میک میزدم اون هم همینطور لباس عروس رو از تنش درآورده بود تیشرت و دامن تنش بود موهای صاف سیاهش منو دیوونه میکرد در حین لب گرفتن نشستیم رو گوشه تخت اومدم به سمت گردنش آهش دراومد به گردنش حساس بود لیس زنان آمدم به سمت چاک سینش طاقت نیاوردم تیشرت رو دادم بالاسوتین نبسته بود سینه‌ها ی پری نمایان شد سایز ۷۵نوک سینه‌ها ش رنگ صورتی پر رنگ ودورش رنگ صورتی کم رنگ که اصلاً افتادگی پداشت شق ورق بود با ولع شروع به لیسیدن کردم سیری نداشتم پری ناله میکرد آه میکشید خودش دامنشو درآورد شورت قرمزش رو خودم درآوردم از کسش چی بگم لبهاش بسته بود با دهنم لبهای کسش رو باز کردم رنگ کسش رنگ پوست بدنش بود لاشو بالبهام باز کردم چوچوله نازشو لیس که زدم پری به آه و ناله افتاد من همینطور به لیس دادن ادامه دادم پری نفس نفس میزد سر منو به شدت به کسش فشار داد و شروع به لرزیدن کرد پری ارگاسم شده بود اومدم بالا پری لبشو گذاشت رو لبم منم کسشو میمالیدم هنوز شلوار به تنم بود کیرم داشت منفجر میشد از بس پیشاب اومده بود هم جلوی شورتم هم شلوارم خیس شده بود پری به چشمهای من نگاه میکرد گفتم چی شده پری گفت پس شلوارتو در نمیاری اون کیرتو کی میتونم زیارت کنم با عجله تمام هم شلوارم و شورتم رو با هم کشیدم پایین پری بلا فاصله از پام درآورد من خجالت می‌کشیدم ولی پری کیر منو گرفت دستش و شروع به نوازشش کرد من منتظر لبهاش بودم پری میدونست آروم لبهاشو به دور کیرم حلقه کرد وبا زبونش دور تا دور کیرمو لیسمیزد چه حالی میداد داشتم کیف میکردم پری با سرعت کیرمو تا ته تو حلقش فرو میکرد و در میآورد داشتم به اوج می‌رسیدم سر پری رو از کیرم جدا کردم وگفتم پری منو به آرزوم برسون پری رو تخت دراز کشید لای پاهاشو باز کردم اون کس ناز و بی مو رو یکبار دیگه از پایین به بالا شروع به لیس زدن کردم پری مرتب کونشو بالا پایین میکرد سیروس این کس مال توست منتظر چی هستی کیرمو با آب کسش خیس کردم سرشو گذاشتم جلوی سوراخش ولی خیلی تنگ بود بعدها گفت که با شوهرش فقط سه بار سکس داشته با چند بار عقب جلو کردن تا دسته فرو کردم و شروع به تلمبه زدن کردم چنان محکم تلمبه میزدم که خایه هام به بدنش برخورد میکرد طاقتم تموم شد وبا فشار وبدون اینکه بگه آبم رو با فشار ریختم تو کس عشم پری پری گفت آه سوختم چقدر داغه ولی کیر من اصلاً نخوابید به پری گفتم اون کون طاقچه‌ای و خوشکلتو بگیر بالا پری اول شروع به ساک زدن کرد و من کاملاً برای راند دوم آماده شدم پری قمبل کرد هر چی از اون کون برجسته و صاف و صیقلی بگم کم گفتم کس توپول گوشتی از پشت نمایان شد اون سوراخ صورتی کونش رو که دیدم دیگه طاقتم تموم شد از پشت با تمام قدرت فرو کردم به کسش همراه با تلمبه زدن خم شده بودم وگردن و گشش رو لیس میزدم چنان تلمبه میزدم که شک ندارم صدای برخورد بدن ما رو مادرهای هر دو طرف می‌شنیدند عرق از سرتاسر بدن هر دو سرازیر شده بود ،چند دقیقه نگذشته بود که صدای شهوتناک از پری بلند شد و شدیداً بدنش شروع به لرزیدن کرد واز بدن من جدا شد پری رعشه داشت رو تختی از آب کس پری خیس شده بود ارگاسم شدیدی رو تجربه میکرد کمی منتظر شدم تا حالش جا بیاد ،پری بلند شد ومنو به پشت خوابوند و خودش نشست رو کیرم شروع به بالا پایین کردن کرد با سرعت تمام خودشو بالا پایین میکرد گفتم پری داره میاد پری اصلأ توجه نکرد و ادامه داد تا آب من دوباره تو کس پری فوران کرد بالاخره پری مال من شد

نوشته: احمد میرزایی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • chochol
      دختری که مسیر زندگیم رو عوض کرد - 2 حدود چند ماهی بود که با مهرناز یه رابطه خوب داشتیم با هم حسابی جور شده بودیم. سکس خوب و تفریحات مشترک ما دوتارو حسابی به هم نزدیک کرده بود بیشتر وقتمون با هم می‌گذشت روزا با هم بیرون شبا همخونه مهرناز. روزا همینجوری می‌گذشت هرچند روز یه فانتزی جدید بین ما دوتا پیش میومد. دیگه کاملاً کیرو خایمو داده بودم به مهران و کس و کونشو ازش گرفته بودم. توی مغازه نشسته بودم نزدیک غروب بود بابام سرم غر میزد و شاکی بود که چرا شبا اصلاً خونه نمیای. منم که فقط گوش میکردم ولی توجهی بهش نمی‌کردم که یهو ویبره گوشیم باعث شد حرف بابامو قطع کنم، مهرناز بود. +جانم -عزیزم خسته نباشی. خوبی؟ +آره خوبم خودت خوبی؟ -مرسی، مهراد دوستم باران از کیش اومده زنگ زد که شام بریم بیرون من گفتم بیاد خونه میشه شب داری میای غذا بگیری از بیرون؟ +باشه عزیزم حتماً ، چیز دیگه ایم اگه خواستی بهم تکست بده بگیرم بیارم با خودم. راه افتادم سمت خونه تو این فکر بودم که یعنی باران چه شکلیه واسه خودم تصویرسازی میکردم، توی مسیر سه تا پیتزا با یکم میوه و هله هوله خریدم رسیدم درو که باز کردم رفتم تو با یه دختر ۳۰ ساله روبرو شدم بعد از سلام و احوالپرسی نشستیم دوره میزو شروع به غذا خوردن کردیم. اگه بخوام براتون از باران بگم یه دختر با ۱۶۵ قد سینه های بزرگ پروتزی کون گنده سکسی بود ولی سلیقه من نبود چون خیلی زیاد عمل کرده بود و از نوع رفتاراشو شخصیتش معلوم بود که مثل مهرناز از یه خانواده سطح بالا نبود. همینجوری که غذا می‌خوردیم بحث این شد که باران می‌گفت خیلی وقته شمال نرفته و خیلی دوست داره که یه شمال بره که مهرنازم بهم گفت مهراد منم خیلی وقته شمال نرفتم بریم با هم؟ گفتم باشه عزیزم چرا که نه فردا هماهنگ میکنم با بابا کلید ویلارو میگیرم بریم. شبمون به حرفهای مسخره و خنده و شوخی گذشت و موقع خواب که رسید منو مهرناز رفتیم توی اتاق و بدون اینکه سکسی پیش بیاد گرفتیم خوابیدیم. صبح از بابا کلید ویلارو گرفتم و ظهر راه افتادیم سمت رامسر با دوستم هومنم هماهنگ کردم که برام ویسکی و گل بخره تا برم ازش بگیرم. ساعت ۸ غروب بود که رسیدیم رامسر وسایلو از هومن گرفتم رفتیم هایپر کلی خرید کردیم رفتیم گذاشتیم ویلا ( ویلای ما تو رامسر توی یه شهرکیه به اسم توتستان که یه شهرک کوچیکه با ۱۴ تا ویلا که قرار گرفته بین فرودگاه و هتل کوثر رامسر. و چون از دو طرف محیط ساحل بستس یه ساحل کوچیکه اختصاصی داره) بعد یکم استراحت آماده شدیم که بریم یه شام بزنیم از در ویلا که بیرون اومدم دیدم آقا عزیززاده که همسایمون بود و آخرین ویلا رو توی شهرک داشت داره با بنزش رد میشه که تا منو دید ترمز کرد پیاده شد و شروع کرد به سلام کردن و حال بابامو پرسیدن که بابا اومده گفتم نه والا من با دوتا از دوستام اومدم که یهو مهرناز و باران با تیپ و استایل وسوسه انگیز شون اومدن بیرون و سلام کردن. عزیززاده تا چشمش به اینا افتاد با یه لبخند بهم گفت ماشالا چه دوستای با برکتی داری منم یه خنده کردمو گفتم خلاصه آقا عزیززاده اینجوریاس دیگه. عزیززاده گفت مهراد من دارم میرم شام بخورم اگه دوست دارید شما هم بیاید با هم بریم منم یکم با شما جوونا بشینم هم از تنهایی در بیام هم این که حالو هوای قدیمو جوونی کنم. از مهرناز و باران پرسیدم که دیدم اونام اوکی هستنو نشستیم توی ماشین عزیززاده و رفتیم شام خوردیم و کلی با بچه ها صحبت میکرد و از زمان قبل انقلاب و سفراش به کشورهای مختلف تعریف میکرد براشون. عزیززاده یه مرد ۶۰ ساله بود که خانوادش و فرستاده بود کانادا خودشم ۳ ماه سال می‌رفت کانادا ۹ ماه دیگه هم ایران بود و توی رامسر یه طلا فروشی باز کرده بود از شلوغیه تهران زده بود بیرون و رامسر زندگی میکرد واسه همین ویلاشو هم خیلی لوکس بازسازی کرده بود یه استخر خفنم توی حیات دست و پا کرده بود . برگشتیم از رستوران از عزیززاده که دیگه کلی باهاش راحت شده بودیم و فریبرز صداش میکردیم تشکر کردیم و رفتیم ویلای خودمون یکم ویسکی ریختیم و خوردیم بعدشم یه گل پیچیدیمو رفتیم کنار ساحل کشیدیم. دیگه حسابی نگاهم روی مهناز سکسیم سنگین شده بود. بهش گفتم عشقم تیز بریم ویلا که می‌خوام جرررررت بدم. اونم گفت چه خوب و راه افتادیم سمت ویلا از کنار ویلای فریبرز که رد شدیم دیدم توی استخر داره شنا می‌کنه. رسیدیم مهرناز و بردم توی اتاق جوری شهوت زده بود به سرم که اصلا حوصله هیچ کاریو نداشتم فقط میخواستم اون لحظه کیرم توی کصش باشه دستاشو گذاشتم روی دیوار شلوارشو تا زانوهاش کشیدم پایین خودمو یکم کشیدم پایین و کیرم تا دسته جا کردم الان نکن کی بکن هیچ توجیهیم به سرو صدا و آرومتر گفتنای مهرناز نمی‌کردم با دستام دو طرف کمرشو گرفته بودم و فقط تلمبه میزدم مهرنازم که فهمید من دیوونه شدم دیگه شل کرد و فقط داشت ارگاسم میشد.‌بعد یه ربع که گاییدمش آبمو تا ته توی کصش خالی کردمو کشیدم بیرون ساعت نزدیک ۱۲ شب شده بود. رفتیم با هم حموم اومدیم یکم پسته و شکلات بخوریم که دیدم باران اومد گفت ماشالا تون باشه یکمم به این فکر کنید یکی‌دیگه توی این خونه هست مهرناز خانم صداتو انداختی تو سرت و داری هوار می‌کشی این مهرادم که انگار تا حالا دختر ندیده چیکار می‌کنی با دوستم بابا نفس بچه رفت؟ خندیدم و گفتم باران جون من چیکار کنم آخه تو کیفیت کارو ببین چجوری این گوشت به این خوبیو نکنم. یه نگاه با اخم کرد و گفت باشه حالا حق میدم بهت اما دیگه سروصدا نکنید می‌خوام بخوابم کاری نکنید که خوابم بپره. نمی‌دونم تو وجود این مهرناز چی بود که اصلا خسته نمی‌شدم ازش اصلاً تکراری نمیشد برام تا رسیدیم به اتاق یه لبه کوچیک ازش گرفتم نشوندمش جلوم موهای لختو صاف رو جمع کردم توی دستام کیرمو فرستادم جایی که غم نباشه یعنی ته حلقش مهرنازم با حرص ولع ساک میزد عاشق این بود موقع ساک زدن خودشو ببینه واسه همین دوربینه گوشیمو گذاشت روی سلفی‌ خودشو توش نگاه میکرد ساک میزد وقتی خودشو میدید حرصش بیشتر میشد. بلندش کردم داگی نگهش داشتم رو تخت شروع کردم به خوردن کس تمیزش بهش امون نفس کشیدن نمی‌دادم با زبونم کص کونشو بهم متصل کرده بودم تمیزیه این دختر باعث میشد لذت ببرم از لیسیدنش. پاشدم از پشت آروم گذاشتم توی کس خیسش و با انگشتم راه آنال مهرناز و باز کردم و وسط تلمبه زدنام توی کصش یهو کلشو گذاشتم رو سوراخ کونشو و با یه فشار نصفه کیرمو جا کردم توش خیلی مداوم و آروم بدون هیچ وحشی بازی ایی کونشو روی یه ریتم گاییدمو بعد اینکه ارگاسم شد کیرمو در آوردم دادم دستش مالید برامو آبمو ریختم رو گردنو چونش کلی عشق بازی کردیم و توی بغل هم خوابیدیم. چقدر خوبه تو هوای لطیف رامسر تا لنگ ظهر بخوابی پاشدم بعد شستن دست و صورت و خوردن یه چای زدم بیرون از ویلا رفتم تا دوباره از فریبرز بابت پذیرایی دیشب تشکر کنم. +آقا فریبرز سلام -سلام مهراد خوبی +فدات بشم آقا دیشب خیلی زحمت دادیم ببخشید شرمنده کردی مارو اگه قابل بدونی من گوشت خریدم امشب یه بساط کباب راه بندازم قدم بذار رو چشم ما بیا پیشمون -نزن این حرفو مهراد منو بابات رفیقای قدیمی هم هستیم. راستش من که از بودن با شما جوونا سیر نمیشم. ولی تو بساط کباب و بیار همینجا تو ویلای من به راه کن استخرم که هست هنوز دریا آبش سرده شب یه شنایییم بکنیم. +آخه اینجوری بازم مزاحم شما میشیم که -دیگه داری ناراحتم میکنیا بهت یاد ندادن رو حرف بزرگتر حرف نزنی؟ +چشم آقا فریبرز پس ما دم غروب میایم چی بگیرم از بیرون؟ -هیچی لازم نیست همه چیز هست فقط گوشتی که آماده کردیو با خودت بیار. آها ذغالم بگیر +چشم. پس فعلاً اومدم پیش بچه ها گفتم فریبرز گفته شب بریم ویلاش و بساط کباب مونو اونجا به راه کنیم. استخرم هست یه شنایی هم میکنیم. مهرناز و بارانم گفتن آدم باحالیه بریم فقط مهرناز شروع کرد به غر زدن که من مایو ندارم با تاپ شلوارک توی آب نمی‌رم. با هم رفتیم مرکز خرید آرامش روبروی کاخ رامسر مهرناز یه مایو یه تیکه زرد خرید بارانم یه مایو خرید که من ندیدم چی بود و چه شکلی و رفتیم آماده شیم برای یه شب باحال. ادامه دارد … دوستای عزیزم این داستان قرار مسیری که مهراد و مهرناز باهم رفتن رو براتون بازگو بکنه. توی این داستان قرار نیست که مهراد مهرناز و بده اینو اون بکنن یا خودش کیرشو بگیره دستش به هر دختری که رسید بکنه توش. من اینجا قراره به شعور مخاطبام احترام بذارم نه اینکه فضارو براتون شبیه پورن هاب کنم و بگم مادرمو داشتم میگاییدم که خواهرام اومدن گفتن پس ما چی‌؟ یا اینکه زنمو سوار مترو کنم که مردای دیگه از پشت بچسبونن بهشو آبکیر بریزن روش توی مترو😂😂😂. اگه دنبال ایناییی شرمنده قرار با هم یه داستان بخونیم که جالب باشه ریزم توش قسمت‌های سکسی داشته باشه. توی قسمت اول گفتم اگه دوست داشتید لایک کنید دیدم استقبال خوب بود سریع نوشتم قسمت دومش رو براتون. مطمئن باشید اگه دوست نداشته باشید قلم منو دیگه نمینویسم براتون. وقت شما از هرچیزی برای من با ارزش تره پس اگه لایک های این قسمت به ۶۰ تا رسید به احترام شما قسمت بعد رو مینویسم نوشته: مهراد
    • chochol
      گاییدن سید   دوست زنم مریم یک زن میلف واقعی که ۴۲ سالشه زنم بهش میگه سید چون سادات هست و با هم خیلی ندار هستند اصلاتا شمالی و گیلانی هستنش خیلی با من لاس میزد و فهمیده بودم میشه باهاش وارد رابطه شد یک روز که زنم و خانوادش رفته بودند مسافرت منم خونه تعطیل بودم و تنها بودم که سید میاد دم در و برای خانمم وسیله ای آورده بود با شیطنت میگه تنها هستید و اشاره میکنه به شوهرش که تو ماشین منتظرش هست همان موقع کیرم براش راست شد با خودم گفتم بهترین فرصت هست تا سید را بگام و به کیرم حالی بدم شب تو واتساپ بهش پیام دادم و بابت اوردن وسایل تشکر کردم و شروع کردم سر حرف را باز کردن و بحث را یواش یواش کشاندم به تنهایی خودم شب جمعه و نبود زنم و اینها بهش گفتم کاش شب جمعه یک جانشین بود جای زنم را پر کنه مریم میگه به نسترن میگم دنبال جنده ای من هم گفتم جنده چرا یک دختر و بک زن بیوه یا مطلقه یا شوهردار هم کارم کارم راه میافتد مریم میگه چه خوش اشتها دختر یا زن شوهردار گفتم کلی زن شوهردار میشناسم که از اینجور رابطه ها دارند مریم فکر کنم ان لحظه کسش حسابی خارید چون چند دقیقه جواب نداد و بعد گفت حالا میخواهی چیکار کنی کس بیاری خونتون گفتم اره دنبال یک زن شوهردار دهن قرصم دوباره چند دقیقه ای جواب نداد و بعد گفت نمی ترسی من به زنت بگم گفتم تو از خودی مثل خودمی این فشار را میدونی چیه که جواب داد اره وقتی شوهرش میره ماموریت خیلی کمبود داره و دوست داره یک کیر بیاره جرش بده گفتم فکر کنم ما بتوانیم با هم راه بیایم دوباره جواب نداد بعد از چند دقیقه پیام داد فردا بهت خبر میدم تا صبح از شق درد خوابم نبرد صبح زود بلند شدم و خونه را جمع و جور کردم که مریم زنگ زد و گفت خونه ای کسی را که نیاوردی با شیطنتی گفت که جواب دادم نه کی را بیارم یکی از قبل رزرو کرده که دیدم صدای زنگ امد از پشت ایفون دیدم مریمه در را زدم و امد بالا یک ساپورت مشکی چسب پوشیده بود با یک مانتو کوتاه تا امد تو مانتو را در اورد و زیرش یک تاپ قرمز پوشیده بود که برجستگی سینه هاش و کپل کونش هوش از سرم می برد جلو در بغلش کردم و ازش در جا یک لب سکسی گرفتم که گفت چقدر هوول من را داشتی من را باش فکر می کردم تو مرد چشم دل پاکی هستی نگو تو ته کس بازی بعد دوباره بغلش کردم بردم سمت اتاق خواب و رو تخت انداختمش و ساپورتش را اول از تنش در اوردم یک شورت قرمز توری که زیرش یک کس خیس خیس بود و رفته لاپاهاش د بخور از رو شورت و بعد از کنار شورت کسش را حسابی لیسیدم و خوردم دیوانه شده بود مریم بالاتنه مریم را هم لخت کردم افتادم بجون سینه های ۸۵ خانم انگار شیر فلکه کس خانم باز شده بعد خودم کامل لخت شدم رفتم رو سینه هاش و کیرم را کردم تو دهن مریم و تو دهنش تلمبه میزدم از دهن که حسابی گاییده شد و کیرم را ته حلقی ساک زد بلند شدم و کاندوم را کشیدم رو کیرم و از روان کننده بغل تخت به کیرم زدم که مریم گفت حسابی اسباب گاییدن من را چیده بودی از کجا می دانستی بهت میدم گفتم من شخصیت شناسم تو میخواستی خودت بدی گفت اره بگا منو… کله کیرم را تا خایه کردم تو کس مریم و تلمبه میزدم صدای شالاپ شالاپ تو کس مریم خونه را برداشته بود و مریم لنگاش رو شونه من هوا بود بعد چرخید و قبل کرد من هم تا خایه یکهو کل کیرم را کردم تو کس مریم همزمان با سوراخ کون مریم ور می رفتم که احساس کردم دارم میام تو همان لحظه کاندوم به کیرم فشار میاورد منم کاندوم را کندم و دوباره کردم بی پوشش تو کص مریم و با فشار آبم را تو کس مریم ریختم مریم شاکی چرا اینطوری کردی حالا جواب شوهرم را چی بدم گفتم قرض اورژانسی بهت میدن بخور تا شب که شوهرش بیاد لخت تو تخت ما بود و چهار بار دیگه مریم را گاییدم الانم وقتی شوهرش ماموریته من جای خالی شوهرش را مر میکنم نوشته: مهرداد
    • poria
      پسره واسه دختره حرفه ای کصو کونشو میخوره به ایشون میشه مقام کص لیس ارشد داد  . تایم: 00:20 - حجم: 4 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      بدن نمایی خانوم ایرانی جلو آینه . تایم: 06:15 - حجم: 39 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      لایو پسره که دوست دخترش واسش جق میزنه . تایم: 02:00 - حجم: 13 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.