رفتن به مطلب

داستان زنان فکر مردان را میخوانن


arshad

ارسال‌های توصیه شده


زن ها می دانند پسر ها چه فکر می کنند
 

به من گفت: بیا اینجا کارمون خیلی زیاده امروز.
بامزه و شاداب بود و من واقعا دوران سختی رو می گذروندم، دانشجو ترم سه معماری و پسری که معمولا توی درساش نمره خوبی نمی گرفت و به شدت به لحاظ مالی درگیره شاید شاید بهترین توصیف ها از من بود، البته باید فاکتور عضب بودن، قد بلند داشتن و بدن لاغرم رو بهش اضافه کنی.
همه این موارد من رو تو فاصله ای از دختر ها قرار می داد که می دونستم نه دقیقا میخوای با من باشن و نه از من می شه گفت استقبال می کنن.
البته من یه بار یه نفر به زور توی مستی بوسیدم که اصلا نتیجه جالبی نداشت …
با این حال مهسا ترم بالایی من بود و من مجبور بودم اون روز توی دانشگاه بمونم تا بهش کمک کنم اما اون دعوتم کرد به یه کافه نزدیک خونشون و اونجا حال عجیبی داشت یکم تاریک یکم اشباع از دود سیگار شاید یکم شلوغ و یکم خلوت، خوب بهش فکر کنی اونجا مثل خودش بود متناقض و هوشمندانه.
ما داشتیم پروژه ای رو اماده میکردیم که خانوم باید ترم قبل تحویل میداد اما استادش که مرد مورد داری بود رو قانع کرده بود که این ترم پروژه رو تحویل بده و جلو جلو نمرشو گرفته بود ولی چون این ترمم باهاش درس داشت مجبور بود پروژه رو اماده کنه.
به شدت درگیر کار بودم که مهسا گفت: من می خوام برم بیرون یکم وید بکشم تو همراهیم می کنی؟.
من خیلی اهل این چیزا نبودم ولی همیشه از پس وید بر می اومدم پس باهاش رفتم و بیشتر از اندازه خودم وید کشیدم باهاش و بعد برگشتیم و ادامه دادیم وید خیلی گیج و حشریم کرده بود اما تا لحظه ای که مادر مهسا ، فائزه خانوم نرسیدن تو کافه داشتیم میگفتیم و میخندیدیم که یهو مهسا با دیدن مادرش سکوت کرد و منو با نگاهش خفه کرد وقتی مادرش اومد بالا سر میز ما سلام کردیم بهش و وقتی فائزه خانوم به شوخی و جدی پرسید چی زدین من و مهسا هم زمان جواب دادیم:
-من: هیچی
-مهسا: وید
فائزه خانوم که انگار فهمید من هیچ تصوری از روابطش با دخترش ندارم در جواب به مهسا گفت دوستت دعوت کن خونه ناهار پیش ما باشن.
خلاصه با حال چت و گیج رفتیم خونه فائزه خانوم که تنها با دخترش زندگی می کرد و شوهرش چند سالی بود فرانسه زندگی می کرد، منم زیاد فضول نیستم پس هیچ وقت بیشتر از این راجب همسرش نفهمیدم اما خانوما بعد از اینکه منو ده دقیقه تو سالن پذیرایی تنها گذاشتن با تیپ های دیوانه کننده ای برای یه پسر ویرجین چت برگشتن.
مهسا که یه سرهمی کوتاه تا روی زانوش پوشیده بود و پوست سفید پاهاش و فرم قشنگ سینه هاش نفس حبس می کرد و موهای مشکی و بلندش تا بالا کمرش باز گذاشته بود اما در نهایت یقه اش تا گردن کاملا پوشیده بود و دستاش تا کتفش برهنه بود و حلقه های لباسش باعث پف کردن گوشه های زیر بغلش می شد.
مهسا کلا پوست سفیدی داشت و ممه های سلطنتی و کون خیلی خوش فرمش رو خودش می شناخت که چه تاثیری حتی با صدا بمش روی پسرا میزاره.
من چت بودم و واقعا با دیدن مهسا کیرم کاملا شق شد اومد نشست رو به رو من و پاهاش روی هم انداخت و بوی خوب خونه منو مست لذت بردن از دیدنش می کرد وقتی به خودم اومدم دیدم فائزه خانوم با یه تاپ تنگ و یه دامن کوتاه تا بالا زانوش اومد پیش ما و برخلاف مهسا روفرشی نپوشیده بود و پاهاش لخت بودن سینه های بسیار درشت و خوش فرم و کون واقعا گنده و روون های تپلش کشوند جلو من و در جا فهمید اونقدر کف کردم که میتونم همون لحظه بپرم روش و وحشیانه بکنمش و تا اومد بگه بچه ها بریم ناهار بخوریم یهو گوشی مهسا زنگ خورد و گفت از کافه زنگ زدن گفتن کیف پولم جا مونده باید برم بیارم شما لطفا از مهمونمون پذیرایی کنید تا من برگردم.
اومدم بگم منم باهات میام متوجه شدم انقدر چتم و تحریک شدم که اگه بلند بشم احتمالا تو شرتم ارضا بشم پس مهسا رفت.
من کاملا مقلوب فضا بودم که فائزه خانوم گفت: مهسا ازتون می گه که چقدر باهوش و درس خون هستین و دارین تو پروژه های ترم قبلش کمکش می کنید.
گفتم: بله وظیفه است به هر حال خودمم این درس ها رو دارم.
خندید و رفت با یه لیوان اب برگشت یهو با یه لحن خاصی گفت :“بخور!” تا اومدم بگم ممنونم گفت: “من لیوان نگه می دارم انقدر دستات میلرزه که ممکنه با سنگینی لیوان سکته کنی” و یه نیش خند زد و مثل یه بچه شروع کرد اب تو دهنم ریختن که یهو از گوشه لبم آب ریخت روی صورتم که لیوان گذاشت روی میز عسلی کنار مبل و با تمام قدرت خوابوند تو گوشم اونقدر که کاملا وحشت کردم و نزدیک بود بزنم زیر گریه.
یهو گفت: تو خونه من برام هیزی می کنی؟ نمیتونی جلو دودول نازتو بگیری وقتی یه خانوم لباس راحت خونشو می پوشه؟ انقدر کثیف و منحرفی؟ می خوای توپ های کوچولو لا پاتو به خوردت بدم بفهمی آدما باید حد خودش بدونه؟ برای مامانتم راست می کنی؟ اخه تو کوچولو با 2 متر قدت اینقدر کم لاپاته؟
که یهو من دیدم راهی ندارم و واقعا کیرم آبرومو برده درجا از رو مبل خودمو انداخت کنار پاهای سفید و قمیش که با لاکای قرمز و مرتب ناخوناش هماهنگی دیوانه کننده ای داشت. شروع کردم التماس و تمنا که غلط کردم و گوه خوردم.
گفت مهسا داره برمیگرده اگه میخوای خودت ثابت کنی دودولت بخوابون، با گریه و زاری گفتم:“دست خودم نیست چتم به خدا من اونقدر نمی کشم!” که گفت: “پس آب بنداز با پاهام؛ برا همینا شق کرده بودی دیگه بی شرف؟” که من فهمیدم اونقدر تحقیر شدم که هیچی از من براش مهم نیست جز اینکه ببینه نمی تونم جلو خودمو بگیرم و با وجود این که هیچ زنی تا حالا کیرمو ندیده بود درش اوردم و شروع کردم مثل یه مریض روانی جق زدن که گفت زیر دامن نگاه کن و من نگاهمو بردم رو به بالا و یهو یه کس تپل سفید با لبه های تیره دیدم تا اومدم به خودم بیام متوجه صدا دادش شدم که عصبانیه و آب غلیظ و زیاد مو روی پاهاش خالی کردم و با لگد هلم داد زمین و من همون پخش زمین شدم.
گفت: “پسره بی شرف تو مگه مرد نیستی که با دوتا تکون دستت ارضا شدی؟” و دقیقا در همین لحظه صدا زنگ ایفون اومد ، فائزه خانوم داد زد: زود باش خروسک تمیزش کن، که من رفتم دستمال بیارم گفت احمق الان میریزه زود زبونت بکش روش بی عرضه خروس آب کثیفت از رو پاهام پاک کن.
پس پاهاش لیسیدم و دوباره کیرم شق شد که زد تو سرم رفت دستمال برداشت و اونی که باقی مونده بود تمیز کرد من حالم خیلی خراب بود و به شدت تب جنسی کرده بودم ولی زود شلوارمو کشیدم بالا تا مهسا بیاد به خودم اومدم اب کیر دور دهنم با کمک فائزه خانوم پاک کردم.
بعد که مهسا اومد؛ فائزه خانوم خیلی خوش برخورد و مهربون شد و باهامون حرف زد و ما بعد غذا رفتیم تو اتاق مهسا کار های دانشگاه تموم کردیم و منم چون به شدت ترسیده بودم و تحقیر شده بودم اصلا حس جنسی به مهسا نداشتم با اینکه خیلی ناز و با طراوت بود و باهام خوب برخورد می کرد من زیر فشار زیادی بودم ازش خواستم که برم سرویس که راهنماییم کرد از در اتاقش و خودش رفت داخل اتاقش و در بست تا اومدم برم سمت سرویس فائزه خانوم دستمو گرفت کشید تو اتاقش و منو برد توی حموم مستر.
فائزه: لخت شو ببینم
امین: نمی خوام
یه سیلی محکم زد و با زانو رفت تو تخمام و همزمان تاپ و دامن کند و گفت یا لخت میشی یا داد میزنم که لختم کردی ببین مهسا گوگولی چه دیوی می شه تو جودو.
من گریه ام گرفته بود و نمی خواستم تحقیر بشم که یهو بدنش دیدم همه چیز یادم رفت یه الهه به تمام معنا با سینه های درشت فرم ساعت شنی و کون بی نظیر که پوست کاملا سفید داشت صورتش با برهنگی بدنش زیباتر شد و من محو تماشا بودم دیدم نزدیکه ابم بیاد که سریع لخت شدم.
فائزه خانوم هلم داد روی کف سرد حموم مستر اتاقش و گفت نگاهت به کصم باشه خروسکم اما ارضا نشی میخوام بدونی نباید خودت روی یه زن خالی کنی و این کارت بی شرفیه.
در حالی که من به پشت دراز کشیده بودم اومد نشست روی صورتم و کس تپل و نرم و داغش کل دهنم پر کرد.
راه فراری نبود و با تمام قدرت شروع به شاشیدن تو دهنم کرد اما من قبل اینکه شاشی به دهنم برسه بند آب دادم و بازم ارضا شدم هرچند فقط رو خودم ریخت و خوشبختانه فائزه خانوم متوجه نشد اما دیگه دهنم پر شاش بود ؛ من این کاره نبودم و حتی شوری یه کس بعد از روز طولانی نمی شناختم شوری شاش داشت خفم میکرد هی میخوردم و هی بالا می آوردمش که فائزه خانوم گفت تا قورتش ندی راحت نمی شی ، پس منم همشو قورت دادم و دهنم خالی شد ، فائزه خانوم که شاشش تموم شده بود یاد من افتاد و دستش برد سمت دودولم و دید همه جامو خیس کردم که یهو تخمام با قدرت کشید و گفت اخه بی ناموس من باید اخته ات کنم تا بتونی اندازه شاش یه زن دووم بیاری؟
من از شدت تحقیر و درد می لرزیدم که تخمامو خیلی محکم تر کشید گفت حسش میکنی خواجه شدنت رو؟
من با دستام التماس کردم نکن گفت به یه شرط اگه شاشمو نگه داشتی و بالا نیاوردی سالم از خونه ام میری بیرون اگه نه خواجه حرمسرا میشی.
من بلند شدم با تمام انزجار از طعم دهنم یه آب به سر و صورتم زدم و اونقدر بیضه هام درد می کرد که شاشیدن یادم رفته بود با وجود شاشی که خورده بودم هم احساس نیاز به دستشویی نکردم که فائزه خانوم تو اتاقش یه بند محکم دور بیضه هام بست و باز لگد زد تو تخمام و مجبورم کرد سوراخ کونش لیس بزنم و منم فقط اومدم بیرون بلافاصله از مهسا خداحافظی کردم و رفتم به بهونه اینکه حالم خوش نیست.
تو آسانسور به شدت شاشم گرفت و حس کردم الانه که بریزه پس کشیدم پایین و تو اسانسور شاشیدم تا رسیدم پایین دوتا از همسایه ها جلو در آسانسور بودن اومدم بیرون و اونا سوار شدن یکیشون داد زد آقا این چه وضعیه منم که پر پر بودم از تحقیر ها گفتم از بی شرفی همسایه های شماست منم خفه شدم شما هم بشید.
اومدم بیرون سیگار روشن کردم و مهسا پیام داد چرا تو اسانسور جیش کردی؟
گفتم من نبودم که یهو عکس شاشیدنم فرستاد که دوربین مداربسته گرفته بود و کیرم اندازه یه نخود معلوم بود حتی ؛ من که دیگه اونقدر تحقیر شده بودم که می خواستم خودمو بکشم پیام داد: “درک می کنم ما همه مون مشکلات و مریضی جسمی برامون ایجاد میشه و شاید نتونیم یه جاهایی کنترلش کنیم راستی این عکسا رو فقط مامان داره چون مدیر ساختمونه سیستم رمزش دست ماست و همسایه ها گفتن دوربین چک کنید که کار کی بوده و مامان گفته کار پیک موتوری بوده پس دفعه بعدی هم تشریف بیار اما تا مطمئن نیستی از خونه ما نرو و راحت خونه ما بمون”.
من خواستم بگم به خاطر مادر جندت من به این روز افتادم که گوشیم زنگ خورد صدا فائزه خانوم بود گفت گیرت بیارم خواجه ای بی ناموس.
التماس کردم ولم کن تحت کنترل نبوده شرایطم که گفت فردا بیا خونه ما یکم کص باید بلیسی…

نوشته: امین اسلیو

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • chochol
      دختری که مسیر زندگیم رو عوض کرد - 2 حدود چند ماهی بود که با مهرناز یه رابطه خوب داشتیم با هم حسابی جور شده بودیم. سکس خوب و تفریحات مشترک ما دوتارو حسابی به هم نزدیک کرده بود بیشتر وقتمون با هم می‌گذشت روزا با هم بیرون شبا همخونه مهرناز. روزا همینجوری می‌گذشت هرچند روز یه فانتزی جدید بین ما دوتا پیش میومد. دیگه کاملاً کیرو خایمو داده بودم به مهران و کس و کونشو ازش گرفته بودم. توی مغازه نشسته بودم نزدیک غروب بود بابام سرم غر میزد و شاکی بود که چرا شبا اصلاً خونه نمیای. منم که فقط گوش میکردم ولی توجهی بهش نمی‌کردم که یهو ویبره گوشیم باعث شد حرف بابامو قطع کنم، مهرناز بود. +جانم -عزیزم خسته نباشی. خوبی؟ +آره خوبم خودت خوبی؟ -مرسی، مهراد دوستم باران از کیش اومده زنگ زد که شام بریم بیرون من گفتم بیاد خونه میشه شب داری میای غذا بگیری از بیرون؟ +باشه عزیزم حتماً ، چیز دیگه ایم اگه خواستی بهم تکست بده بگیرم بیارم با خودم. راه افتادم سمت خونه تو این فکر بودم که یعنی باران چه شکلیه واسه خودم تصویرسازی میکردم، توی مسیر سه تا پیتزا با یکم میوه و هله هوله خریدم رسیدم درو که باز کردم رفتم تو با یه دختر ۳۰ ساله روبرو شدم بعد از سلام و احوالپرسی نشستیم دوره میزو شروع به غذا خوردن کردیم. اگه بخوام براتون از باران بگم یه دختر با ۱۶۵ قد سینه های بزرگ پروتزی کون گنده سکسی بود ولی سلیقه من نبود چون خیلی زیاد عمل کرده بود و از نوع رفتاراشو شخصیتش معلوم بود که مثل مهرناز از یه خانواده سطح بالا نبود. همینجوری که غذا می‌خوردیم بحث این شد که باران می‌گفت خیلی وقته شمال نرفته و خیلی دوست داره که یه شمال بره که مهرنازم بهم گفت مهراد منم خیلی وقته شمال نرفتم بریم با هم؟ گفتم باشه عزیزم چرا که نه فردا هماهنگ میکنم با بابا کلید ویلارو میگیرم بریم. شبمون به حرفهای مسخره و خنده و شوخی گذشت و موقع خواب که رسید منو مهرناز رفتیم توی اتاق و بدون اینکه سکسی پیش بیاد گرفتیم خوابیدیم. صبح از بابا کلید ویلارو گرفتم و ظهر راه افتادیم سمت رامسر با دوستم هومنم هماهنگ کردم که برام ویسکی و گل بخره تا برم ازش بگیرم. ساعت ۸ غروب بود که رسیدیم رامسر وسایلو از هومن گرفتم رفتیم هایپر کلی خرید کردیم رفتیم گذاشتیم ویلا ( ویلای ما تو رامسر توی یه شهرکیه به اسم توتستان که یه شهرک کوچیکه با ۱۴ تا ویلا که قرار گرفته بین فرودگاه و هتل کوثر رامسر. و چون از دو طرف محیط ساحل بستس یه ساحل کوچیکه اختصاصی داره) بعد یکم استراحت آماده شدیم که بریم یه شام بزنیم از در ویلا که بیرون اومدم دیدم آقا عزیززاده که همسایمون بود و آخرین ویلا رو توی شهرک داشت داره با بنزش رد میشه که تا منو دید ترمز کرد پیاده شد و شروع کرد به سلام کردن و حال بابامو پرسیدن که بابا اومده گفتم نه والا من با دوتا از دوستام اومدم که یهو مهرناز و باران با تیپ و استایل وسوسه انگیز شون اومدن بیرون و سلام کردن. عزیززاده تا چشمش به اینا افتاد با یه لبخند بهم گفت ماشالا چه دوستای با برکتی داری منم یه خنده کردمو گفتم خلاصه آقا عزیززاده اینجوریاس دیگه. عزیززاده گفت مهراد من دارم میرم شام بخورم اگه دوست دارید شما هم بیاید با هم بریم منم یکم با شما جوونا بشینم هم از تنهایی در بیام هم این که حالو هوای قدیمو جوونی کنم. از مهرناز و باران پرسیدم که دیدم اونام اوکی هستنو نشستیم توی ماشین عزیززاده و رفتیم شام خوردیم و کلی با بچه ها صحبت میکرد و از زمان قبل انقلاب و سفراش به کشورهای مختلف تعریف میکرد براشون. عزیززاده یه مرد ۶۰ ساله بود که خانوادش و فرستاده بود کانادا خودشم ۳ ماه سال می‌رفت کانادا ۹ ماه دیگه هم ایران بود و توی رامسر یه طلا فروشی باز کرده بود از شلوغیه تهران زده بود بیرون و رامسر زندگی میکرد واسه همین ویلاشو هم خیلی لوکس بازسازی کرده بود یه استخر خفنم توی حیات دست و پا کرده بود . برگشتیم از رستوران از عزیززاده که دیگه کلی باهاش راحت شده بودیم و فریبرز صداش میکردیم تشکر کردیم و رفتیم ویلای خودمون یکم ویسکی ریختیم و خوردیم بعدشم یه گل پیچیدیمو رفتیم کنار ساحل کشیدیم. دیگه حسابی نگاهم روی مهناز سکسیم سنگین شده بود. بهش گفتم عشقم تیز بریم ویلا که می‌خوام جرررررت بدم. اونم گفت چه خوب و راه افتادیم سمت ویلا از کنار ویلای فریبرز که رد شدیم دیدم توی استخر داره شنا می‌کنه. رسیدیم مهرناز و بردم توی اتاق جوری شهوت زده بود به سرم که اصلا حوصله هیچ کاریو نداشتم فقط میخواستم اون لحظه کیرم توی کصش باشه دستاشو گذاشتم روی دیوار شلوارشو تا زانوهاش کشیدم پایین خودمو یکم کشیدم پایین و کیرم تا دسته جا کردم الان نکن کی بکن هیچ توجیهیم به سرو صدا و آرومتر گفتنای مهرناز نمی‌کردم با دستام دو طرف کمرشو گرفته بودم و فقط تلمبه میزدم مهرنازم که فهمید من دیوونه شدم دیگه شل کرد و فقط داشت ارگاسم میشد.‌بعد یه ربع که گاییدمش آبمو تا ته توی کصش خالی کردمو کشیدم بیرون ساعت نزدیک ۱۲ شب شده بود. رفتیم با هم حموم اومدیم یکم پسته و شکلات بخوریم که دیدم باران اومد گفت ماشالا تون باشه یکمم به این فکر کنید یکی‌دیگه توی این خونه هست مهرناز خانم صداتو انداختی تو سرت و داری هوار می‌کشی این مهرادم که انگار تا حالا دختر ندیده چیکار می‌کنی با دوستم بابا نفس بچه رفت؟ خندیدم و گفتم باران جون من چیکار کنم آخه تو کیفیت کارو ببین چجوری این گوشت به این خوبیو نکنم. یه نگاه با اخم کرد و گفت باشه حالا حق میدم بهت اما دیگه سروصدا نکنید می‌خوام بخوابم کاری نکنید که خوابم بپره. نمی‌دونم تو وجود این مهرناز چی بود که اصلا خسته نمی‌شدم ازش اصلاً تکراری نمیشد برام تا رسیدیم به اتاق یه لبه کوچیک ازش گرفتم نشوندمش جلوم موهای لختو صاف رو جمع کردم توی دستام کیرمو فرستادم جایی که غم نباشه یعنی ته حلقش مهرنازم با حرص ولع ساک میزد عاشق این بود موقع ساک زدن خودشو ببینه واسه همین دوربینه گوشیمو گذاشت روی سلفی‌ خودشو توش نگاه میکرد ساک میزد وقتی خودشو میدید حرصش بیشتر میشد. بلندش کردم داگی نگهش داشتم رو تخت شروع کردم به خوردن کس تمیزش بهش امون نفس کشیدن نمی‌دادم با زبونم کص کونشو بهم متصل کرده بودم تمیزیه این دختر باعث میشد لذت ببرم از لیسیدنش. پاشدم از پشت آروم گذاشتم توی کس خیسش و با انگشتم راه آنال مهرناز و باز کردم و وسط تلمبه زدنام توی کصش یهو کلشو گذاشتم رو سوراخ کونشو و با یه فشار نصفه کیرمو جا کردم توش خیلی مداوم و آروم بدون هیچ وحشی بازی ایی کونشو روی یه ریتم گاییدمو بعد اینکه ارگاسم شد کیرمو در آوردم دادم دستش مالید برامو آبمو ریختم رو گردنو چونش کلی عشق بازی کردیم و توی بغل هم خوابیدیم. چقدر خوبه تو هوای لطیف رامسر تا لنگ ظهر بخوابی پاشدم بعد شستن دست و صورت و خوردن یه چای زدم بیرون از ویلا رفتم تا دوباره از فریبرز بابت پذیرایی دیشب تشکر کنم. +آقا فریبرز سلام -سلام مهراد خوبی +فدات بشم آقا دیشب خیلی زحمت دادیم ببخشید شرمنده کردی مارو اگه قابل بدونی من گوشت خریدم امشب یه بساط کباب راه بندازم قدم بذار رو چشم ما بیا پیشمون -نزن این حرفو مهراد منو بابات رفیقای قدیمی هم هستیم. راستش من که از بودن با شما جوونا سیر نمیشم. ولی تو بساط کباب و بیار همینجا تو ویلای من به راه کن استخرم که هست هنوز دریا آبش سرده شب یه شنایییم بکنیم. +آخه اینجوری بازم مزاحم شما میشیم که -دیگه داری ناراحتم میکنیا بهت یاد ندادن رو حرف بزرگتر حرف نزنی؟ +چشم آقا فریبرز پس ما دم غروب میایم چی بگیرم از بیرون؟ -هیچی لازم نیست همه چیز هست فقط گوشتی که آماده کردیو با خودت بیار. آها ذغالم بگیر +چشم. پس فعلاً اومدم پیش بچه ها گفتم فریبرز گفته شب بریم ویلاش و بساط کباب مونو اونجا به راه کنیم. استخرم هست یه شنایی هم میکنیم. مهرناز و بارانم گفتن آدم باحالیه بریم فقط مهرناز شروع کرد به غر زدن که من مایو ندارم با تاپ شلوارک توی آب نمی‌رم. با هم رفتیم مرکز خرید آرامش روبروی کاخ رامسر مهرناز یه مایو یه تیکه زرد خرید بارانم یه مایو خرید که من ندیدم چی بود و چه شکلی و رفتیم آماده شیم برای یه شب باحال. ادامه دارد … دوستای عزیزم این داستان قرار مسیری که مهراد و مهرناز باهم رفتن رو براتون بازگو بکنه. توی این داستان قرار نیست که مهراد مهرناز و بده اینو اون بکنن یا خودش کیرشو بگیره دستش به هر دختری که رسید بکنه توش. من اینجا قراره به شعور مخاطبام احترام بذارم نه اینکه فضارو براتون شبیه پورن هاب کنم و بگم مادرمو داشتم میگاییدم که خواهرام اومدن گفتن پس ما چی‌؟ یا اینکه زنمو سوار مترو کنم که مردای دیگه از پشت بچسبونن بهشو آبکیر بریزن روش توی مترو😂😂😂. اگه دنبال ایناییی شرمنده قرار با هم یه داستان بخونیم که جالب باشه ریزم توش قسمت‌های سکسی داشته باشه. توی قسمت اول گفتم اگه دوست داشتید لایک کنید دیدم استقبال خوب بود سریع نوشتم قسمت دومش رو براتون. مطمئن باشید اگه دوست نداشته باشید قلم منو دیگه نمینویسم براتون. وقت شما از هرچیزی برای من با ارزش تره پس اگه لایک های این قسمت به ۶۰ تا رسید به احترام شما قسمت بعد رو مینویسم نوشته: مهراد
    • chochol
      گاییدن سید   دوست زنم مریم یک زن میلف واقعی که ۴۲ سالشه زنم بهش میگه سید چون سادات هست و با هم خیلی ندار هستند اصلاتا شمالی و گیلانی هستنش خیلی با من لاس میزد و فهمیده بودم میشه باهاش وارد رابطه شد یک روز که زنم و خانوادش رفته بودند مسافرت منم خونه تعطیل بودم و تنها بودم که سید میاد دم در و برای خانمم وسیله ای آورده بود با شیطنت میگه تنها هستید و اشاره میکنه به شوهرش که تو ماشین منتظرش هست همان موقع کیرم براش راست شد با خودم گفتم بهترین فرصت هست تا سید را بگام و به کیرم حالی بدم شب تو واتساپ بهش پیام دادم و بابت اوردن وسایل تشکر کردم و شروع کردم سر حرف را باز کردن و بحث را یواش یواش کشاندم به تنهایی خودم شب جمعه و نبود زنم و اینها بهش گفتم کاش شب جمعه یک جانشین بود جای زنم را پر کنه مریم میگه به نسترن میگم دنبال جنده ای من هم گفتم جنده چرا یک دختر و بک زن بیوه یا مطلقه یا شوهردار هم کارم کارم راه میافتد مریم میگه چه خوش اشتها دختر یا زن شوهردار گفتم کلی زن شوهردار میشناسم که از اینجور رابطه ها دارند مریم فکر کنم ان لحظه کسش حسابی خارید چون چند دقیقه جواب نداد و بعد گفت حالا میخواهی چیکار کنی کس بیاری خونتون گفتم اره دنبال یک زن شوهردار دهن قرصم دوباره چند دقیقه ای جواب نداد و بعد گفت نمی ترسی من به زنت بگم گفتم تو از خودی مثل خودمی این فشار را میدونی چیه که جواب داد اره وقتی شوهرش میره ماموریت خیلی کمبود داره و دوست داره یک کیر بیاره جرش بده گفتم فکر کنم ما بتوانیم با هم راه بیایم دوباره جواب نداد بعد از چند دقیقه پیام داد فردا بهت خبر میدم تا صبح از شق درد خوابم نبرد صبح زود بلند شدم و خونه را جمع و جور کردم که مریم زنگ زد و گفت خونه ای کسی را که نیاوردی با شیطنتی گفت که جواب دادم نه کی را بیارم یکی از قبل رزرو کرده که دیدم صدای زنگ امد از پشت ایفون دیدم مریمه در را زدم و امد بالا یک ساپورت مشکی چسب پوشیده بود با یک مانتو کوتاه تا امد تو مانتو را در اورد و زیرش یک تاپ قرمز پوشیده بود که برجستگی سینه هاش و کپل کونش هوش از سرم می برد جلو در بغلش کردم و ازش در جا یک لب سکسی گرفتم که گفت چقدر هوول من را داشتی من را باش فکر می کردم تو مرد چشم دل پاکی هستی نگو تو ته کس بازی بعد دوباره بغلش کردم بردم سمت اتاق خواب و رو تخت انداختمش و ساپورتش را اول از تنش در اوردم یک شورت قرمز توری که زیرش یک کس خیس خیس بود و رفته لاپاهاش د بخور از رو شورت و بعد از کنار شورت کسش را حسابی لیسیدم و خوردم دیوانه شده بود مریم بالاتنه مریم را هم لخت کردم افتادم بجون سینه های ۸۵ خانم انگار شیر فلکه کس خانم باز شده بعد خودم کامل لخت شدم رفتم رو سینه هاش و کیرم را کردم تو دهن مریم و تو دهنش تلمبه میزدم از دهن که حسابی گاییده شد و کیرم را ته حلقی ساک زد بلند شدم و کاندوم را کشیدم رو کیرم و از روان کننده بغل تخت به کیرم زدم که مریم گفت حسابی اسباب گاییدن من را چیده بودی از کجا می دانستی بهت میدم گفتم من شخصیت شناسم تو میخواستی خودت بدی گفت اره بگا منو… کله کیرم را تا خایه کردم تو کس مریم و تلمبه میزدم صدای شالاپ شالاپ تو کس مریم خونه را برداشته بود و مریم لنگاش رو شونه من هوا بود بعد چرخید و قبل کرد من هم تا خایه یکهو کل کیرم را کردم تو کس مریم همزمان با سوراخ کون مریم ور می رفتم که احساس کردم دارم میام تو همان لحظه کاندوم به کیرم فشار میاورد منم کاندوم را کندم و دوباره کردم بی پوشش تو کص مریم و با فشار آبم را تو کس مریم ریختم مریم شاکی چرا اینطوری کردی حالا جواب شوهرم را چی بدم گفتم قرض اورژانسی بهت میدن بخور تا شب که شوهرش بیاد لخت تو تخت ما بود و چهار بار دیگه مریم را گاییدم الانم وقتی شوهرش ماموریته من جای خالی شوهرش را مر میکنم نوشته: مهرداد
    • poria
      پسره واسه دختره حرفه ای کصو کونشو میخوره به ایشون میشه مقام کص لیس ارشد داد  . تایم: 00:20 - حجم: 4 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      بدن نمایی خانوم ایرانی جلو آینه . تایم: 06:15 - حجم: 39 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      لایو پسره که دوست دخترش واسش جق میزنه . تایم: 02:00 - حجم: 13 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.