poria ارسال شده در 3 آذر اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر خیانت یهویی ولی شیرین میخوام اتفاقی که همین هفته قبل برام افتاد براتون تعریف کنم.اسم من شیماس۲۷ سالمه. قدم ۱۷۰ و وزنم ۶۲ کیلو.خیلی سفیدم.همه دوستام از بچگی بهم میگفتن سفید برفی. من درس نخوندم و ترجیح دادم وقتمو توی خونه و آرایشگاه مامانم بگذرونم.۲۴ سالم بود که با علی ازدواج کردم. ازدواج ما سنتی بود.علی هم مرد خوبی بود. بوتیک داشت و صبح تا شب سر کار بود.شاید برای اینکه حوصلم سر نره بچه دار شدیم و شروین الان ۱.۵ سالشه. من اهل شیطونی نبودم.یعنی نهایت تا سکس چت توی مجازی پیش رفته بودم و علی اولین تجربه سکسم بود. حالا از اتفاق عجیبی که برام افتاد براتون میگم. یه روز عصر که حوصلم سر رفته بود گفتم با شروین بریم پارک یه قدمی بزنم .یه دامن بلند مشکی پوشیدم و یه پیراهن دکمه ای سفید و یه کت سفید همروش.کت رو باید می پوشیدم که سینه هام کمتر جلب توجه کنه.کالسکه رو برداشتم و اسنپ گرفتم و رفتیم یه پارکی که شاید ۲۰ دقیقه فاصله داشت. سه ساعتی اونجا بودم که کم کم تصمیم گرفتم قبل تاریکی هوا برگردم.از طرفی خسته هم شده بودم از بس این بچه رو راه بردم. کنار پارک وایسادم و مشغول گرفتن اسنپ شدم.ولی حالا مگه پیدا میشد. یا صدای یه مرد به خودم اومدم دیدم از داخل یه ماشین که عین ماشین شوهرم بود بهم اشاره میکنه.دو تا جوون بودن که میشد حدس زد بچه پولدارن و با پول دادی اومدن دور دور.گفتم بله؟؟ گفت جایی میرید برسونمتون.گفتم نه لازم نیست میاد دنبالم همسرم. اینو عمدا گفتم تا از سر بازش کنم. حالا این وسط هرچی اسنپ میزدم کسی قبول نمیکرد و اتفاقی که نباید نیفتاد افتاد.شارژ گوشیم تموم شد و خاموش شد. به حالت گریه داشتم میومدم که دیدم دوباره اون دو تا پسر اومدن. این دفعه یکیشون که قد بلندی هم داشت از ماشین پیاده شد و با یه سیگار توی دستش بهم نزدیک شد.راستش یکم ترسیده بودم ولی پارک اونقدرا هم خلوت نبود که جلوی بقیه بتونه اذیتم کنه.خیلی آروم گفت ولی بهت نمیاد این بچه خودت باشه. من انگار که نشنیده باشم گفتم بله؟؟؟ گفت آخه هیکلت خیلی قشنگه. باورم نمیشه بچه خودت باشه. با این حرفش یکم سرخ شدم.مخصوصا بعد از زایمان یا اینکه شکم نداشتم و سینه های ۸۰ وکون قلمبه خوبی داشتم ولی علی دیگه تعریف نمیکرد ازم. پسره انگار فهمید من خوشم اومد از لاسش گفت هوا داره تاریک میشه بیا ببریمت. نمیدونم چجوری ولی گفتم فقط گوشیمو شارژ کنید من خودم اسنپ میگیرم خاموش شده گوشیم. پسره هم با یه لبخند به پهنای صورت گفت شارژر فندکی دارم توی ماشین تا برسونیمت شارژ میشه.راستی من آرشم. دستشو سمتم دراز کرد. من خودمو کشیدم عقب و یا یه حالت بهت گفتم مرسی و رفتم سمت ماشینش.کالسکه شروین روصندوق عقب گذاشت و من نشستم عقب.آرش هم خیلی پرو نشست کنار من.وقتی نشستم راننده هیچی بهم نگفت و راه افتاد. آرش هم گوشیمو گرفت و زد به شارژ.هنوز ۳۰ ثانیه نگذشته بود که آرش شروع کرد به بازی کردن با شروین. گل پسر منم خوش خنده اش شروع کرد به خندیدن. توی همین بازی بازی هی دستشو به سینه های من میزد.اولش یکم جا خوردم ولی یکمم خوشم اومد. اسمشو پرسید.بعدش گفت شروین خوش به حالت وقتی گرسنه میشی غذا خوبی میخوری.من گرسنمه ولی اونی که تو میخوری نمیتونم بخورم.اولش متوجه نشدم.ولی باز بازی بازی دستشو میمالوند به سینه هام.کسم دیگه خیس شده بود.یبار که دستش خورد به سینه هام دیگه برش نداشت. خیلی آروم گفت اینو میگم.خوش خیالت شروین. اینقدر حشری شده بودم که گفتم شیرم خشک شده شروین اونو نمیخوره مال خودت!! انگار فقط منتظر این اشاره بود از طرف من.آرش کسکش یجوری دکمه هامو باز کرد که انگار از قحطی اومده.سوتینمو زد بالا و افتاد به جون سینه هام.ناله هام رفت هوا و نمیفهمیدم چیکار میکنم.آرش وقتی یکم سینه هامو خورد دستشو از زیر دامنم برد روی شرتم و شروع کرد کسمو مالیدن و به دوستش که مهران بود گفت برو جاده … . میدونستم قراره گاییده شم ولی مشخص شده بودم.هر لحظه ممکن بود شوهرم زنگ بزنه ولی برام مهم نبود. همینطور که کسمو میمالید و ناله هام بلند شد گفتم آرش من بچم هست جلوی بچم نمیتونم.گفت بسپارش به من.بعد از چند دقیقه همینطور که دست آرش روی کسم بود رسیدیم توی یه فرعی و کنار دیوار یه باغ وایسادم که مشخص بود کسی توش نیست.گفت بیا پایین. آبی که از کسم راه افتاده بود از روی پاهام میلغزید.تنها چیزی که میخواستم کیر بود.آرش کالسکه رو آورد پایین و شروین رو گذاشت توش و به مهران گفت ببرش جلوی ماشین که نور چراغ هم هست بگردونش گریه نکنه.از خوش فکریش کیف کردم. در صندوق عقب باز بود. گفت برام میخوری؟ گفتم نه دیر میشه زود باش.منو هم کرد جوری که فقط توی صندوق عقب رو میدیدم.خودم دامنکوه دادم بالا. دیدم خبری نشد.برگشتم دیدم داره کاندوم میزاره.خودم از خودم خجالت کشیدم که فقط فکر دادن بودم و از این چیزای مهم فراموش کرده بودم.ولی کیر خوبی داشت.دراز نبود ولی خیلی کلفت بود. وقتی شرتمو داد کنار کیرشو گذاشت دم کسم با اولین تلاش تا ته رفت توش. یک آن نفسم بالا نیومد و بعدش توی ابرا بودم. با سرعت دیوونه پاری تلمبه میزد و صدای برخورد بدنش به کون تپلم پیچیده بود اونجا. جالب این بود هیچ حرفی نمیزد و فقط تمرکز کرده بود روی پاره کردن کس من. توی همون چند دقیقه دوبار آبم اومد. وقتی اونم آبش اومد بدون هیچ عکسالعمل خاصی کیرشو درآورد و فقط گفت عالی بود. یکم بهم برخورد.از خودم متنفر شده بودم.با اینکه بهترین سکس عمرم بود ولی انگار خودم فهمیدم زندگی چه شکلیه. مشغول این فکرا بودم که مهران اومد و گفت آشکار ندارن منم یه حالی بکنم باهات؟ راستش برام مهم نبود. گفتم بکن ولی زود باش. برخلاف آرش که هیچی نمیگفت مهران همش قربون صدقم میرفت.شرتمو درآورد و باهاش جلق میزد تا کیرش راست شه.کیرش بلند بود و کلفت.دقیقا یه کیر رویایی.توی دلم گفتم کاش فقط تو میکردی.دوباره با همون پوزیشن قبلی شروع کرد به کردن ولی همه چیزی جدید بود.کیرش تموم کسمو پر کرده بود.داشتم دیوونه میشدم.از خود بیخود شده بودم و داد میزدم پای جرم بده مهران. تموم بدنم و ناز میکرد.مخصوصا موهای خرمایی بلندمو که تا روی کمرم میومد.شرتمو که درآورده بود توی دهنم کرد و محکم توی کسم تلمبه میزد.داشتم تقریبا پرواز میکردم.اصلا دیگه حالیم نبود چقدر داره میگه دوسم داره و چقدر سکسیم. وقتی شرتمو از توی دهنم درآورد فقط ناله میکردم.ناله های قاطی با گریه. هنوز توی همون حال بودم که موهامو محکم کشید و محکم تر توی کسم تلمبه زدن.انگار دوباره یه جون جدید گرفتم و داد میزدم از لذت. با یه فریاد آبشو توی کسم ریخت. من تجربشو داشتم ولی پایان همچین سکسی یادم اینجوری میبود. وقتی تموم شد نمیتونستم روی پلک بند شم.مهران منوبغل کرد گذاشت توی ماشین.تا ۱۰ دقیقه گریه میکردم. یکم که آروم تر شدم مهران بهم آب داد و بعدش شروینو داد بغلم. نفهمیدم چجوری در خونه پیاده شدم. حتی یادم نیست کی شمارمو به مهران دادم که باعث شد بعداً پلمپ کونم هم باز بشه که اگه این داستان رو دوش داشتین اونم براتون مینویسم. نوشته: شیما واکنش ها : behrooz و ehsannekoyan 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
behrooz ارسال شده در 25 آذر اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر خیانت یهویی ولی شیرین - 2 سلام به همه کونبازهای عزیز. ممنونم که خاطره منو دوس داشتین. ببخشید غلط املایی زیاد داشت.اینجا سایت کونبازه و همهداستانا و خاطرات دروغ یا راست برای اینه که بقیهبخونن و لذت ببرن.کسی اگه دوست ندارم میتونه نخونه.منمتوی این سایت فقط چیزایی که برام جالبه میخونم.منم برای اونایی ادامه میدم این خاطرهروکه ازمخواستن ادامشو بنویسم.قرار بود داستان باز شدن کونم رو براتون بگم ولی دیدم بهتره تورم به خیلی جلو.ازین شروع کنم که چی شد دوباره مهران تونست منو نرم کنه و حس شیرین سکس رو بهم بچشونه.اون شب وقتی مهران منو گذاشت خونه توی همون حس گنگ خودمو زیر دوش حموم پیدا کردم که چمباتمه زده بودم و در حالی که آب روی سرم میریخت اشک می ریختم. حس عجیبی داشتم. بهم تجاوز شده بود؟ هرچی فکر می کردم به این نتیجه میرسیدم که نه خودم خواستم این اتفاق بیفته. از یه طرف بخاطر خیانتی که کرده بودم اشک می ریختم و از خودم بدم میومد و از طرف دیگه بخاطر لذتی که از سکس با مهران بردم از خودم خجالت می کشیدم. با هزار بدبختی خودمو جمع و جور کردم و به خودم قول دادم اون شبو فراموش می کنم و میچسبم به زندگی و دلخوشی اصلیم یعنی شروین. یکی دو روزی گذشت و علی چیز خاصی متوجه نشد.فقط گیر میداد خیلی توی خودتی. گفت اگه میخوای بیا وردست خودم باش از خونه بیرون بیای یا برو آرایشگاه پیش مامانت. فکر می کنم ۴ روز میگذشت که حدودا همون ساعتهایی که اون اتفاق افتاد یه اس ام اس برام رسید که فقط توش نوشته بود شیما خانم؟ هیچ ایده ای نداشتم که کی میتونه باشه و فقط پرسیدم شما؟ وقتی که گفت مهرانم قلبم به تپش افتاد و تموم خاطراتت جلوی چشمام رژه رفتن.هرچند این چند روز هم مدام توی کلنجار با خودم بودم که کاری که کردمو چجوری فراموش کنم. وقتی اسم مهران رو دیدم حس عجیبی سراغم اومد. از اون شب از مهران ذره ای حسبد نداشتم ولی از کل اون شب حسشرم داشتم. خودمو جمع و جور کردم و با دستی که میلرزید گفتم شماره منو از کجا آوردی؟ وقتی که گفت خودت وقتی داشتی برمیگشتیم بهم شمارمو دادی و گفتی میخوامت بازم!!! داشتم شاخ درمیآورم.گفتم من که یادم نمیاد.یجورایی حرصمگرفت. گفتم من که یادم نمیاد و علاقه ای هم ندارم. منتظر بودم یه التماس یا یه یادآوری خاطرات توی جواب بگه ولی گفت حق داری اذیتت کردیم. من از طرف خودم معذرت میخوام و مزاحمت نمیشم. انتظار همچین جواب متمدنانه ای نداشتم اصلا. بعدش دیگه هیچ حرفی رد و بدل نشد و تا شب که علی بیاد من با یاد مهران دوبار خودارضایی کردم و باز اون حس تنفر دوباره اومد سراغم. به خودم گفتم چته زن؟ به خودت بیا تو شوهر داری شوهرت کم نمیزاره دست بزن ندارن معتاد هم نیست سکسش هم خوبه. البته باز به خودم می گفتم نه بهتر از مهران. خلاصه اون شب با علی مشغول سکس شدیم و علی طبق عادتش با اینکه خوب میکرد ولی کلمه ای حرف نمیزد و قربونت صدقم نمیرفت.انگار عقده ای شده بودم. بهش مدام میگفتم دوسم داری؟ من جذابم برات؟ وقتی چند بار گفتم و جوابی نشنیدم خورد توی ذوقم.اوضاع وقتی بدتر شد که شروین بیدار شد و علی عصبی شد و گفت وای خفش کن این توله سگو حسم پرید. بلند شدم و رفتم شروینو بغل کردم و راه بردم تا آروم شه و ناخودآگاه به رفتار مهران با شروین فکر میکردم. احمقانه بود. علی چیز خاصی نگفته بود. سکسش هم همیشه همین بود.من بودم که فیلم یاد هندستون کرده بود.وقتی شروین خوابید برگشتم و دیدم علی پشتشو کرده به من خوابه. حرصمگرفت و با کلی فکر خوابیدم. صبحش وقتی با صدای شروین بیدار شدم گوشیمو برداشتم و با چشمای نیمه باز به مهران اس ام اس دادم تو همیشه اینقدر جنتلمنی یا برای که زدن ادا در میاری ؟؟ داشتم صبحونه میخوردم که جواب اومد مگه جنتلمن بودن شرایط میخواد؟ با خانم خوشگل و خواستنی مثل تو تا ابد جنتلمنم. همین شروع پیامک بازی ما شد تا ظهر. چند بار ازم خواست تلفنی حرف بزنیم ولی خجالت می کشیدم.مسخره بود ولی نمیدونم چرا نمیتونستم.سرتونو درد نیارم یه جوری از تجربه اون شب بهم گفت که دل و دینم رو باختم و گفتم فردا ساعت ۱۰ بیاد خونه خودم. شیش بجای استرس حسابی شاد و سرحال بودم و از شدت هیجان تا صبح خوابم نبرد.وقتی علی ساعت ۹ رفت خیلی سریع رفتم آرایش کردم و بدون اینکه فانتزی خاصی توی ذهنم باشه یه دامن ساده مشکی و یه تاپ صورتی که چاکسینم توش پیدا بود پوشیدم. یجوری آماده بودم که انگار سالهاست دارم به مهران میدم. راس ساعت ۱۰ بهم زنگ زد و من از پنجره بیرون دید زدم و یواشکی راهنماییم کردم بیاد توی خونه.وقتی وارد شد زانو زد و دستمو بوسید. دیگه میدونستم حریف این دیوث نمیشم. بغلش کردم و در حالی که لب تو لب بودیم رفتیم توی اتاق خواب وقتی منو انداخت روی تخت و تیشرتمو داد بالا نوک سینمو توی دهنش کرد.به محض اینکه گرمای دهنش به سینم خورد یه آه بلند کشیدم. بهش گفتم وایسا.کپ کرد گفت چرا زود بود؟؟؟ ببخشید. گفتم نه بزار شروینو بیارم توی همین اتاق تا خیالم راحت باشه. وقتی شروینو آوردم دیدم همه لباساشو کنده.تازه هیکل تراشیدشو دیدم و دلم رفت. لبه تخت نشسته بود و منو تماشا می کرد.کیرش حسابی راست بود.رفتم نزدیکش و با اشاره سرش منو هدایت کرد به سمت کیرش. یه کیر کلفت که رگاش بیرون زده بود و تا حدی از بدن خود مهران تیره تر بود.توی توی دهنم که گذاشتم انگار تموم چیزی که دنبالش بودم مال من شده بود. شاید فقط پنج دقیقه ساک زدن که مهران گفت بسه آبم داره میاد بزار یکم بکنم. تنها ضد حال میتونست همین باشه ولی خدارو شکر یکم مشغول لب گرفتن شدیم تا یکم بیاد پایین. بهش گفتم مهران من از دیشب منتظرم کسمو بکنی زود باش. گفت باشه ولی قبلش میخوام یبار یه جور دیگه ارضات کنم. پامو باز کردم و خیلی حرفه ای شروع کرد به خوردن کسم. چوچولمو میکمیزد و گاهی یه زبون از بالا به پایین کسم میکشید.زبونشو کهتوی کسم کرد دادم داشت میرفت هوا ولی از دستمو جلوی دهنم گرفته بودم تا صدام در نیاد. کم کم رفت پایین تر وقتی سوراخکونمو لیسید و زبونشو توش کرد یجوری لرزیدم که انگار تشنج کردم. برام جدید ترین نوع ارضا بود. علی بهم گفته بود قبلاً برات بخورم ولی من بهش میگفتم نه ولی امروز اجازه دادم مهران برام بخوره و عجیب تر اینکه وقتی کونمو خورد ارضا شدم. مهران شروع کرد به نوازشم و دستشو روی سینه ها و شکمم حرکت میداد. بعد از چند دقیقه به خودم اومدم و گفتم تو چی ؟ میخوام بکنی منو. بهم گفت میخوام یهپوزیشنی رو بریم باهم که اگه اذیت شدی بگو ادامه ندیم ولی فکر کنم خیلی حال کنی. پامو دادم بالا تا حدی که زانو هام بالای سرم بود. یکم ترسیده بودم. به مهران گفتم مهران کسم پاره میشه. پاره نشه کمرم میشکنه. اونم که لممنوخوببلد بود میگفت دورت بگردم خوشگل من قول میدم حال بده بهت.اگه اذیت شدی نمی کنم. وقتی کیرشو به کسم مالید دوباره مثل دیوونه ها گفتم بزار توش زود باش.وقتی کیرشو تا ته چپوند توی کسم احساس میکردم کیرش توی رحممه.یعنی ازین بیشتر جا نداشت بره توش.داشتم جر میخوردم و در عین حال بدجوری حال میداد.مهران شروع کرد به تلمبه زدن و حوری شلاقی تلمبه میزد که گفتم احتمالا زیرش جون میدم. با یه داد بلند ارضا شدم ولی مهران یکم دیگه ادامه داد.وقتی کیرشو کشید بیرون آبش با جهش روی سینه و شکمم ریخت. ده دقیقه نفس زنان توی بغل هم بودیم و بدون حرف زدن همو نگاه می کردیم. نیم ساعت بعد خودمو شسته بودیم و براش چایی ریخته بودم و مهران کم کم میخواست بره. شروینو از بغلم گرفت بوسش کرد و گذاشتش زمین. وقتی بهم گفت دیگه بهتره برم دلم یجوری شد.انکار که رسماً جنده مهران شده بودم. لب تو لب شدیم و این لب گرفتن اینقدر طولانی شد که مهران کمربندش و باز کرد و منو لبه مبل داگی نشوند. دامنمو داد بالا و شرتمو تا زانو داد پایین و کیرشو با یه حرکت توی کس خیسم جا داد.یه آه از ته دل و از سر رضایت کشید و تلمبه های سنگین و صدای خوردن بدنش به کونم خونه رو برداشت بود. حین تلمبه زدن انگشت شصتشو روی سوراخ کونم بازی میداد و کم کم توش فرو کرد. دیگه تکرار نکنم که بازم دیوونه وار ارضا شدم و داغی آبشروی کمرم حسفوق العاده ای بود. وقتی کمرمو با دستمال تمیز کرد منو بوسید و گفت تو تا حالا از کون ندادی نه؟؟ با تعجب گفتم معلومه که نه. بهم گفت دفعه بعد می کنم کونتو. بهش با تعجب گفتم دیوونه شدی؟ کثیفه مریض میشیم.شنیدم دردم داره. گفت الان که انگشتم توش بود درد داشت؟ وقتی برات خوردنش بد بود؟ سرمو انداختم پایین و گفتم نه عالی بود. گفت بهت میگم چیکار کنی. فعلا یه نگاه بنداز کسی نباشه توی راهپله ها تا برم. وقتی رفت به این فکر میکردم این شکست شیرین تر بود یا اون سکس شب اول؟ هر کدوم یه حسی داشت ولی سکس امروز توش هیچ خجالت یا حسشرمندگیبرام نداشت. یه احساسی درونم سرزنشم می کرد ولی جلوی شهوتمنمیتونستم وایسم. مقصر این وضعیت فقط خودم بودم ولی ازش راضی بودم. ببخشید طولانی شد.تپی قسمت بعدی داستان فتح کونم توسط مهران رو براتون میگم دوستان. شیما نوشته: شیما واکنش ها : ehsannekoyan 1 . آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر . لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
behrooz ارسال شده در 6 دی اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی خیانت یهویی ولی شیرین - 3 دوستای گلم سلام. توی ادامه خاطرات باید بگم از اون روز توی خونه دیگه حس خیانتکار بودن نداشتم متاسفانه و فقط منتظر یه اشاره بودم از مهران تا زیرش بخوابم. وقتی صحبت از رابطه از عقب کرد با وجود نوازش سوراخکونم بازم استرس داشتم. یه روز چهارشنبه بود که قبل ظهر مهران زنگزد و گفت یواشکی بیا دم در خونه برات یه چیزی آوردم. چادر سر کردم و رفتم دم در.دیدم زن همسایه هم اومده دم در و داره یا گوشی حرف میزنم. رنگم پرید. مهران خیلی خونسرد از موتور پیاده شد و یه بسته داد بهم و گفت پیک هستم خانم. و بعدش سوار شد و رفت.پدرسگ خوب جمعش کرد تا فهمید کس دیگه دمدر هست. بسته رو که باز کردم دیدم توش یه بات پلاک قشنگه.میدونستم چیه و میدونستم این مقدمه است برای اینکه کونم حسابی گاییده شه. مهران بهم زنگ زد و گفت رنگشو دوس داری؟ با شرت ستش کن. یه رنگ بنفش خوشگلی داشت نگین روش. بهم گفت امشب چیزی نخورم و اگه گرسنم شد پاستیل بخورم که دیر هضم برای خالی بودن روده هام و فردا صبحش هم برم تنقیه کنم و بات پلاک روبزارم تا مهران بیاد. اون شب به بهونه اینکه خیلی با شروین هله خوبه خوردم علی شام رو تنها خورد و بعدش خوابید. من از هیجان خوابمنمیبرد و هزار بار توی ذهنم مرور میکردم که چجوری قراره کونم فتح بشه. استرس و ذوق همزمان باعث شد ساعت ۲ خوابم ببره. با این حال صبح زودتر از علی بیدار شدم و غذای شروین و صبحونه علی رو آماده کردم و وقتی تنقیه کردم و یه دوش آب داغ گرفتم نوبت مرحله سخت رسید. میترکیدم بات پلاک رو توی کونم جا بدم. توی دستشویی با فکر مهران کلی کسمو مالیدم و حسابی حشری شدم. توی ترس و لذت آروم بات پلاک رو فرو کردم و خدارو شکر درد خاصی حس نکردم.وقتی علی رفت ساعت دقیقا ۹.۵ بود و من ذوق زده با یه بات پلاک توی کونم رفتم سراغ انتخاب لباس.جلوی آینه قدی خودمو برانداز کردم و با خودم میگفتم شیما دستی دستی جنده شدی ها. یه ست بنفش خوشگل انتخاب کردم و پوشیدم. شرتم توری بود و روش یه پاپیون کوچولو بود. من دیگه رسماً آماده بودم. اینم بگم توی این مدت رسماً حس میکردم چیزی توی کونمه و عادی نیست برام. انتظار به سر اومد و مهران وارد خونه شد.وقتی منو دید چشماش یه برقی زد و گفت لعنتی چه لعبتی شدی.انگار اون از من بیتاب تر بود.یه پلاستیک دستش بود بهم داد و گفت برو روی تخت من برم دستشویی و بیام. وقتی اومد مثل یه ببر که شکارش روی تخته آروم آروم اومد روی تخت و یه بوس ریز از گردنم کرد و وقتی یا آه کوچیکه گفتم دیگه لبشو به لبم چسبوند و شروع کردیم.هیچی از دنیا نمیخواستم جز اینکه زمان وابسته و ما تا ابد با هم سکس کنیم.وقتی سینه هامو از توی سوتین انداخت بیرون و توی دهنش گذاشت داشتم پرواز میکردم. اینقدر حرفه ای بود که نمیدونستم از تحریک سینه هام با لباش حشری شمیا انگشتش که توش شرتم بود و با کسم بازی میکرد.دیگه طاقتم تموم شد.بلند شدم و مثل قحطی زده ها شلوارشو کندم جوری که شرتشم از پاشدراومد. یه لیس از زیر کیرش تا نوکش زدم و کمکم همه کیرشو مرحله مرحله توی دهنم کردم.منی که از دیروز ظهرش هیچی جز یه خرما و یکم پاستیل وچایی نخورده بودم برام خوشمزه ترین چیز دنیا کیر مهران بود. ۵ دقیقه براش خوردم که مهران گفت بسه وقتشه کستو جر بدم.بهش گفتم مگه نوبت کونم نبود؟؟ لبخند زد و گفت اون که بله ولی قبلش کستو نکنم؟ منم با کمال میل گفتم البته قربان کس خودتونه. وقتی پامو وا کرد و کیرشو مالید روی کسم اولین چیزی که به ذهنم اومد این بود که این لعنتی هیچوقت برام تکراری نمیشه. کیرشو یواش یواش تا ته توی کسم جا کرد و افتاد روم و لباشو قفل کرده بود روی بیام و تلمبه میزد. نیاز به زمان طولانی نبود که ارضا بشم وکلبدنم شروع به لرزیدن کنه. کیرشو بیرون کشید و شروع کرد به نوازشم. صدای گریه شروین بلند شد. مهران گفت همینجا باش میرم میارمش. توی ابرا بودم و از تجربه یه ارگاسم بی نظیر لذت میبردم که دیدم مهران شروینو بغل کرده و آورده توی اتاق و یه اسباب بازی هم دستش بود. دقت کردم دیدم میگه بازی کن تا من کون مامانو بکنم بعدش باهات بازی میکنم. خندم گرفته بود که با یه بچه داره چجوری صحبت می کنه. وقتی دوباره توی تخت بهم ملحق شد چندتا لب ازم گرفت و پرسید آماده ای؟؟؟ گفتمفکرکنم. بات پلاک و آروم از توی کونم درآورد و دستشو با ژل لیدوکایین چرب کرد و سوراخ کونمو میمالید و گاهی انگشتشو میکرد توش.وقتی شروع کرد همزمان کسمو لیسید دوباره کر گرفتم و لذت عجیبی برام شروع شد. دیگه وقتی سه تا انگشتش رو هم توی کونم گذاشته بود برام هیچدردی نداشت. با خوردنش چیزی نمونده بود که ارضا شم ولی دیدم دست کشید و روی کیرش کاندوم کشید. یه لب جانانه ازم گرفت و آروم آروم کیرشو وارد کونم کرد. اوایلشدردی حس نمیکردم ولی کم کم یکم سوزش حس میکردم ولی این دیوث که حرفه ای بود کسمو میمالید پو قربون صدقم میرفت. دیگه بعد از چند دقیقه رسماً توی کونم تلمبه میزد و باورم نمیشد کونم اون کیر بزرگ روتوی خودش جا داده. چشمامو بسته بودم با حس بدن خوشبوی مهران وکیر بزرگشو درد خفیف کونم حس گرفته بودم. وقتی تلمبه زدنش شدت گرفت بهم گفت چشاتو وا کن منو نگاه کن توی چشمام زل زده بود و با تمام توان توی کونم تلمبه میزد و بهم میگفتن توی زیباترین و سکسی ترین دختری هستی که دیدم. بی نظیری. حسن قربون صدقه رفتناش یه داد بلند زدم و ارگاسم شدم. مهرانم آبش اومد و کیرشو بیرون کشید و کنارم دراز کشید.تا چند دقیقه هردو نفس نفس میزدیم و من گریه هم میکردم.ازمپرسید تجربه کون چطور بود ؟ گفتم مگه میشه تو بکنی و بد باشه؟ خیلی عالی بود. نیم ساعتی توی بغل هم خوابیدیم و بعدش مهران رفت. وقتی رفت تازه فهمیدم از گرسنگی دارم میمیرم.خودم از خودم تعجب کرده بودم منی که تا چند ماه قبل به سکس هفتگی متوسط با علی خیلی راضی بودم الان دارم هر روز یه سکس جدید با مهران تجربه میکنم و غیر از کسم کونمو هم تبدیل به غار کرده.وقتی اثر لیدوکائین رفت یکم سوزش کونم اذیتم میکرد ولی قابل تحمل بود. میتونم بگم این آخرین سکس فوق العاده با مهران بود.بعدش چند بار دیگه سکس از جلو و عقب داشتیم ولی یا وجود خوب بودن یه جورایی تکراری بود.شایدم من تنوع طلب شده بودم که کار رسید به تریسام.اگه دوست داشتین توی قسمت بعدی داستان آخرین سکسم با مهران و دوستش ساسان رو براتون میگم که تبدیل شد به آخرین رابطه من با فردی غیر از شوهرم. دوستون دارم نوشته: شیما . آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر . لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده