رفتن به مطلب

داستان سعید بی غیرت


kale kiri

ارسال‌های توصیه شده


داستان بی غیرت شدن سعید - 1
 

این داستانی که میخونید داستان خودم کردم که لعنت بر خودم باده. اسم من سعید ۳۲ سالمه با قد و هیکلی معمولی و البته کیری کوچیک و باریک و سیاه. از بچگی با هر پسری حال کردم کیرش از من بزرگتر بود هیچکس ندیدم کیرش از مال من کوچیک تر باشه از طرفی از بس حشری بودم انقدر جق زدم که زود انزالی گرفتم و خیلی سریع آبم میاد. اوایل جوانی من آدم غیرتی بودم اما با دیدن فیلمهای پورن و خوندن داستان های سکسی یواش یواش بیغیرت شدم. الان میخوام روند بیغیرت شدنمو با پشیمونی براتون تعریف کنم.
قبل از ازدواج من انقدر حشری بودم که مرتب دنبال جق زدن، فیلم پورن، همجنس بازی با دوستام، دختر بازی و سکس باهاشون، دید زدن زنای همسایه و فامیل و … بودم اما از طرفی روی ناموسام غیرتی اما یواش یواش فیلمها و داستانها اثر خودشون گذاشت، از یه جایی ب بعد من دنبال فیلمها و داستانهای کاکولدی بودم. گذشت تا در سن ۲۷ سالگی با یه دختر مذهبی به اسم عاطفه ازدواج کردم. عاطفه چادری با حیا و چشم و گوش بسته بود، حتی خیلی از اصطلاحات رایج نمیدونست مثلا وقتی برای اولین بار ازش پرسیدم میتونی برام ساک بزنی نمیدونست ساک یعنی چی!!
بعد از گذشت چند ماه تو دوران عقد شبهای جمعه که پیش هم بودیم با هم فیلم پورن و عکس میدیم و سکس میکردیم. چند باری ازم پرسید چرا کیر مردای تو فیلم انقدر بزرگه و مال تو انقدر کوچیک منم فقط ماست مالی میکردم اونم خیلی از سایز کیر و تایم کوتاه سکسم شکایتی نداشت چون تو دوران عقد فقط از کون میکردمش. یواش‌یواش اونم به دیدن فیلمها عادت کرد ودوست داشت، برخلاف من از مردای سیاه پوست و بدنای ورزشکاری خوشش نمیومد مردای سفید پوست با هیکل معمولی با کیری متوسط و سفید دوست داشت. بعد از عادت به فیلمها رفتم سراغ فانتزی، هر دفعه که میخواستیم سکس کنیم یه فیلم به انتخاب عاطفه می دیدیم و بعد تو سکس عاطفه خودش جای زن توی فیلم تصور می کرد، اوایل مخالف فانتزی بود اما بعدش می دیدم که با حال بیشتری میکرد و من نمی فهمیدم اون داره با مرد تو فیلم حال میکنه نه با من که شوهرشم!
یواش‌یواش باید کارای عروسی و جهاز برون میکردیم، فامیل ما بر خلاف خانواده خانمم مذهبی نیستن مثلا تو جمع های خانوادگی زنا همه سرباز هستند بعضیا با بلوز شلوار بعضیا با تاپ و شلوارک یا دامن هرکسی هر دفعه یه چیزی می پوشه و چشم همه سیره واقعا. دختر عموم برای لباس عروس یه مزون پیشنهاد داد که هم مدلاش خوبه هم قیمتش فقط زیرزمینی بود یعنی یه زن و شوهر تو خونشون لباس عروس میدوختن و اجاره میدادن، آدرس داد ما فردا عصر رفتیم یه زن و شوهر بودن که زن جلوی من با تاپ بندی مشکی که نصف بیشتر سینه های سایز ۸۵ یا نودش بیرون بود با یه ساپورت مشکی نازک که سفیدی کون و روناش با حجم کس‌ش توش راحت معلوم بود، عاطفه با دیدن زنه با این وضعیت جلوی من هنگ کرده بود. بعد از انتخاب مدل خانمم رفت برای پرو، شوهر اون خانم تو اتاق مشغول خیاطی بود خانمه به عاطفه گفت بالاتنه‌تو لخت کن صدام بزن به منم گفت کمکش کن و رفت عاطفه مانتو تاپ‌شو درآورد و با شلوار پارچه ای کشی تنگ تنگ وایساده بود خانمه را صدا کرد اونم تا اومد گفت چرا سوتین‌تو درنیاوردیُ خودش درآورد، حالا سینه های ۷۵ و سفید عاطفه خودنمایی میکرد. خانمه کمکش کرد تا لباس پوشید مدل دکلته بود قسمت سوتین لباس یه کم گشاد بود خانمه به عاطفه گفت اگه مدل لباس دوست داری بگم همین شوهرم برات تنگ کنه عاطفه از من پرسید خوبه زیاد لختی نیست منم چون یه کم بی غیرت شده بودم گفتم خوبه قشنگه اما خداییش لختی‌ترین لباس عروس‌شون بود.
(عاطفه مخصوصا این لباس انتخاب کرده بود تا روز عروسی خودی نشون بده جلوی همه بخصوص فامیل من که مرد و زن اونو تو این لباس میدیدن)
وقتی اوکی دادیم خانمه گفت تو با این لباس روز عروسی خیلی آنتن بلند خواهی کرد و خندید ماهم خندیدیم بعد شوهرش صدا کرد تا بیاد گشادی لباس ببینه منو عاطفه مونده بودیم چی بگیم چون کل دست و بازو و سینه و پشت کمر عاطفه لخت بود شوهر اومد خیلی عادی به عاطفه نگاه کرد بعد اومد جلوی عاطفه لبه سوتین لباس با دست گرفت کشید تا گشادی رو ببینه چقدر قشنگ سینه های عاطفه رو دید بعد پشت و بغل های لباس دید و گفت در بیار خانمه اومد لباس کمک عاطفه در بیاره اما مرده نرفت بیرون همونجا وایساد و از من پرسید نظرتون در مورد لباس قطعیه و حرف زد نرفت بیرون. لباس که از تنش اومد بیرون عاطفه با بالاتنه لخت جلو مرده بدون اینکه با دستش سینه هاشو بپوشونه خیلی راحت وایساده بود و مرد خیاط خیلی راحت دیدش میزد. بعد خانمه گفت بیایید بیرون یه نوشیدنی براتون بریزم بخورید تا لباس آماده بشه، ۴ تا لیوان شربت آورد و برد تو اتاق شوهرش بما گفت تشریف بیارید، منو عاطفه با بالاتنه لخت و شلوار تنگ تنگ رفتیم تو اتاق پیش شوهر خانمه نکته جالبش این بود عاطفه دقیقا نشست روبروی مرده که مشغول آماده کردن لباس بود بدون اینکه یه ذره حیا کنه و خجالت بکشه
واقعا من دختر به اون مذهبی که تو خونه جلوی پدر و برادرش روش نمیشد تاپ و شلوارک بپوشه را تو ۲ سال عقد به کجا رسونده بودم که حالا جلوی مرد غریبه با اون سرو وضع نشسته بود راحت راحت
بعد از آماده شدن لباس و پرو مجدد من کارت ملی خودم گرو گذاشتم اومدیم بیرون، تو ماشین که نشستیم به عاطفه گفتم تو چت شده گفت هیچی نگو فقط برو خونمون، وقتی رسیدیم منو برد تو اتاق خواب تزیینات روی تخت که برای جهیزیه چیدمان کرده بودن را کنار ریخت و بی مقدمه مشغول سکس شدیم
عاطفه آمپرش به ۱۰۰۰ رسیده بود یه جوری کیرم خورد که تا اومدم به خودم بیام آبم اومد و با کمال تعجب همه آبمو خورد(قبل از این بدش میومد آبمو بخوره) شلوارش کشیدم پایین شورت پاش نبود تا لای کسش باز کردم دیدم وای چقدر آب از کسش اومده با دستم کسشو مالیدم تا ارضا شد. یک ساعتی میمالیدمش.
بعد از اینکه حالش یه کم جا اومد برام تعریف کرد. خیلی براش هیجان انگیز بود که توسط یه مرد دیگه لمس شه دیده شه گفت هر بار که دست مرده به بدنش میخورده ناخودآگاه بدنش تکون میخورده و مرده فهمیده بود به عاطفه چشمک زده و بیشتر دستمالیش کرده یه بار که جلوش لخت نشسته بود با اشاره بهش گفته بود جوووون و دفعه آخر پرو هم تو یه فرصت که من حواسم نبوده بهش گفت خیلی بدن نازی داری خیلی سینه هات خوشگلن عجب کس و کون قلمبه ای داری عاطفه هم حسابی تحریک شده بود. عاطفه گفت مرده خیاط و خانمش خیلی خوش چهره و مودب و باحال بودن، از اینکه برای مرده جلوی زنش خودنمایی میکرده خیلی بهش حال داده بود گفت ای کاش میتونستیم باهاشون سکس کنیم تو جلوی من خانمه رو میکردی مرده هم جلوی تو منو میکرد بهش گفتم حالت اصلا خوب نیست که واقعا تو کف کیرش میخوام ببینم کیرش چه شکلیه، راستش منم از اینکه عاطفه اونجا خودنمایی کرده بود نه تنها ناراحت نبودم بلکه لذت میبردم تا روز عروسی هر شب پیش هم بودیم و هر شب به یاد اون روز سکس و حال کردیم.
عاطفه گفت مخصوصا لباس لختی انتخاب کرده تا روز عروسی چشم خانوما رو از حسادت و چشم مردا رو از شهوت دربیاره
ازم خواست تا پایه‌اش باشم تا هر کاری دوست داره انجام بده و مانعش نشم در جواب بهش گفتم منم میخوام تورو اندام تو به رخ مردا بکشم میخوام پُزِتو بدم چون عاطفه واقعا اندام خوبی داشت یه کم شکم داشت ولی بدن تپل و سفید و کس و کون بزرگ و قلمبه ای داشت که دل هر مردی رو میبرد.
اتفاقات روز عروسی و ادامه روند بی غیرتی خودم تا از دست دادن عاطفه را در قسمت های بعد براتون تعریف میکنم.

نوشته: سعید

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...


داستان بی غیرت شدن سعید - 2

این داستانی که میخونید داستان خودم کردم که لعنت بر خودم باده. من سعید ۳۲ ساله با قد و هیکلی معمولی و البته کیری کوچیک و باریک و سیاه هستم، در قسمت قبل داستان انتخاب لباس عروس برای خانمم عاطفه را براتون تعریف کردم امروز میخوام داستان عروسی مون و بی غیرتی خودم براتون تعریف کنم. برای فیلم و عکس رفتیم آتلیه ای که همون دختر عموم که آدرس مزون داده بود معرفی کرده بود. یه زن و شوهر لارج و باحال بودن به اسم مینا و حمید.
روز عروسی رسید ساعت ۶ صبح عاطفه را رسوندم آرایشگاه و خودم برگشتم خونه بابام یه چرتی بزنم تا مردم بیدار شن مغازه ها را باز کنند، بعد از انجام کارها ساعت ۱۲ رفتم دنبال فیلمبردار که حمید بود رفتیم خونمون تا از جهیزیه فیلمبرداری کنه، تو اتاق خوابمون عکس های عقدمون قاب کرده بودیم که تو همشون عاطفه با لباس‌ عقد‌کنون و بی حجاب بود موقع فیلمبرداری حمید از عکسها هم فیلم گرفت و خیلی برخورد کرد من از دیدن عکسهای بی حجاب زنم توسط حمید یه کم تحریک شدم بدتر از عکسها لباس خوابی بود که با یه شرت بندی روی تخت خواب گذاشته بودن برای تزئین😇 با دیدن لباس خواب زنم توسط حمید خیلی تحریک شدم. بعدش با حمید مستقیم رفتیم آرایشگاه دنبال عروس و حمید اومد تا بیرون اومدن عروس از آرایشگاه فیلم بگیره
رسیدم عاطفه اومد بدون شِنِل با همون لباس عروس لختی دکلته دستاش کامل باز پشت لباس تا کونش کامل باز سینه اش کامل باز به نحوی که ۶۰ درصد پستوناش کامل پیدا بود بین دو تا پستوناش هم چاک داشت تا بالای شکمش و خیلی زیبا کنار دو تا پستوناش تا پایین پیدا بود انقدر تحریک کننده بود که من که چندین لخت عاطفه رو دیده بودم شق کردم حمید هنگ کرده بود نمیدونست چیکار کنه از کجا فیلمبرداری شروع کنه.
انقدر اوضاع لباس عاطفه سکسی بود که داداشم اونجا بود و اومده بود دنبال زنش با دیدن عاطفه منو کشید کنار گفت به عاطفه بگو سینه شو بپوشونه، فیلمبرداری جلوی آرایشگاه تموم شد و عاطفه با همون سر و وضع نشست تو ماشین جلو و حمید صندلی عقب و راه افتادیم سمت آتلیه،
جلو آتلیه پیاده شدیم بریم داخل که تو پیاده رو یه پیرمرد همزمان با ما داشت رد میشد که عاطفه رو با اون سر و وضع دید، چشم برنمیداشت پلک نمیزد اصلا بی حیا وایساد به تماشا من با دیدن این صحنه خیلی شهوتی تر شدم و عاطفه و حمید هم متوجه پیرمرد شدن، وقتی رفتیم تو مینا با تیشرت و ساپورت مشکی چسبون که کون خوش فرمش و قالب کسش توش مشخص بود اومد به استقبال‌مون، تا عاطفه رو دید گفت به به سلام عروس خانم خوشگل و سکسی ما حمید در جوابش گفت همین الان لب در یه پیرمرد با دیدن این عروس خوشگل و سکسی ما ۲۰ سال جوان تر شد همه خندیدیم. اول نشستیم استراحت کردیم ناهار خوردیم و عکاسی شروع شد گرفتن ژست از ما عکسبرداری و فیلم از مینا و حمید، مینا برای درست وایسادن ما خیلی راحت دست منو میگرفت خودشو جای یکی از ما میذاشت تا حالت ژست بفهمیم که بهمین خاطر دو سه باری منو بغل کرد یا من بغلش کردم تو یه صحنه ای باید عروس منو از پشت بغل میکرد و میبوسید که چند باری انجام دادیم ولی اوکی نشد آخرش خودش در نقش عروس منو از پشت بغل کرد تا عاطفه متوجه بشه چیکار کنه عاطفه هم به شوخی بهش گفت تو که داماد بغل کردی بوسشم میکردی خب که مینا گفت کیو ترسوندی یه نگاه کرد به حمید و گفت با اجازه و اومد لپ منو بوسید
چه حالی داد واقعا
عاطفه بهش گفت بی ادب کم تربیت و همه خندیدیم.
کار آتلیه که تموم شد قرار داشتیم بریم یه خونه تاریخی تا اونجا هم عکس و فیلم بگیریم. راه افتادیم و رسیدیم به اول کوچه باریکی که بعد از یکی دو تا پیچ می رسید به اون خونه مینا به عاطفه گفت شنل نداری بندازی رو سرت اینجوری تو این محله راه بری یه مرد ببیندت خوب نیست که گفتیم نه و مینا گفت چاره ای نیست بلکه کسی تو کوچه نباشه که خوشبختانه نبود، سرایدار خونه تاریخی یه جوان افغانی بود که هم نگهبان بود هم نظافت میکرد اونجا رو تا درو باز کرد عاطفه رو دید خیره خیره به پستوناش نگاه میکرد از جلوی در کنار نمی رفت که حمید بهش گفت کجایی عمو برو کنار
یعنی از اول تا آخر این افغانی چشم از عاطفه برنمیداشت، عاطفه بهم گفت سعید ببین این افغانی چه دیدی میزنه زنتو داره منو میخوره با نگاهش، کیرش ببین برای من یه کم راست کرده نگاه کردم دیدم بله شلوارش قلمبه شده
جفتمون تحریک شده بودیم
افغانیه چهره زشتی نداشت سفید و خوب بود، عاطفه گفت این افغانی بدجور منو شهوتی کرده میخوام بیشتر براش خودنمایی کنم اجازه میدی گفتم باشه ولی چطوری گفت یه راهی براش پیدا میکنم، مشغول عکس و فیلم بودیم و افغانی مشغول تماشا که یهو عاطفه ازش پرسید دستشویی کجاست؟ اونم گفت طبقه پایین حیاط پشتی عاطفه بهش گفت بیا نشونمون بده دستشویی رسیدم دستشویی
من بودمو عاطفه و جوان افغانی
عاطفه پایین لباسش داد بالا تا شکم حالا پایین تنه سفید و سکسی‌ش با شورت لامبادی مشکی‌ش تو چشم بود افغانی داشت میمرد از هیجان وقتی پشتشو کرد به افغانی تا بره داخل دستشویی کون گنده‌ و سفیدش که بند شورتش رفته بود لای چاکش باعث شد افغانی کامل شق کنه و تابلو کیرش مشخص شد انقدر پررو بودن که نرفت وایساد تا بازم تماشا کنه و اصلا حواسش به کیرش نبود عاطفه بعد از دستشویی با همون حالت اومد بیرون و لباسش درست کرد ولی موقع رفتن قشنگ رونای خوش تراش‌شو با کون گوشتی‌ش به نمایش گذاشته بود و افغانی خرکیف از دیدنش. عاطفه یه جوری رفتار میکرد که افغانی را آدم حساب نمیکرد. البته مینا هم جلوی افغانیه رعایت نمی کرد، یه پیراهن مردونه کوتاه و تنگ پوشیده بود روی تیشرتش که دکمه هاش باز بود و حجم کسش و پستوناش مشخص بود با همون ساپورت، هروقت خم ميشد حجم کونش تو چشم بود شال‌شم که افتاده بود سر نمیکرد.
عکاسی و فیلمبرداری که تموم شد راه افتادیم سمت تالار
و افغانی موند تنها با صحنه های سکسی که دیده بود، تو کوچه موقع برگشت حمید گفت شک ندارم افغانیه با دید زدن این دو داف ایرانی الان مشغول جق زدنه مینا گفت خاک بر سر چشم بر نمی داشت یه سر کس و سینه های منو رصد میکرد تا خم میشدم محو تماشای کونم میشد که عاطفه گفت اگر تو انقدر دید زده پس وای به حال من مینا گفت تو رو که هرچی با نگاهش میخورد سیر نمیشد تو چلو گوشت بودی واسش من سالاد کنار غذا که همه خندیدیم. عاطفه گفت تازه نمیدونی که وقتی رفتیم دستشویی هموجور وایساده بود نگاه میکرد منم جلوش دامن لباس بالا زدم رفتم داخل دستشویی کل پایین تنه منو با یه شورت لامبادا دید خاک بر سر و قشنگ راست کرد واسم
مینا گفت راست میگی عاطفه گفت بله راحت با کیر شق شده وایساده بود تا آخر
من گفتم منم میبودم یه لحظه از شما دوتا داف درجه ۱ چشم بر نمیداشتم
به حمید گفتم شک نکن تا یه مدتی به یاد زنامون این افغانی جق خواهد زد.
با رد و بدل شدن این حرفا بین‌مون حسابی ۴ تایی شهوتی شده بودیم.
اینکه اون موقع انقدر راحت حرفای سکسی میزدیم و عاطفه بدون هیچ حیایی با اون وضع لباس جلوی حمید، تو خیابون جلوی پیرمرد و تو خونه جلوی افغانی خودنمایی میکرد خیلی جای تعجب داشت برای من، اینکه بعد از پرو لباس جلوی یه مرد غریبه با بالاتنه لخت راحت بود و الان هم اینطوری ار عاطفه که روزی دختر مذهبی و چادری بود بعید بود.
عاطفه مثل پرنده ای بود که از قفس رها شده بود، هرچی تو مجردی خودشو شهوتشو کنترل کرده بود الان با دیدن بی غیرتی من مثل آدمای عقده ای عقده گشایی میکرد.
نشستیم تو ماشین راه افتادیم سمت تالار مینا و وحید هم با ماشین خودشون اومده بودن تا تو راه از ما و ماشین عروس فیلم بگیرن، من به شدت از وضعیت عاطفه تو عروسی جلوی فامیلای خودش نگران بودم چون زناشون جلوی من ۱۰۰ درصد حجاب می‌داشتن و من نمیخواستم مرداشون زن منو تو اون شرایط ببین بهرحال پیرمرد تو خیابون و اون افغانی غریبه بودن و دیگه اونا رو نمی‌دیدیم.
فامیل ما همه ولنگ و واز بودن اما فامیلای زنم همه خشک مقدس
تو راه عاطفه گفت اون افغانیه خیلی حالا داد وقتی داشتم براش خودنمایی میکردم حسابی کسم خیس شد.
چون طولانی شد عروسی را در داستان بعد براتون تعریف میکنم.

نوشته: سعید

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


داستان بی غیرت شدن سعید - 3

سلام.
سعید هستم با غیرت سالیان گذشته و بی غیرت امروز
داستان انتخاب لباس عروس و آتلیه و عکاسی در خانه تاریخی را براتون تعریف کردم امروز میخوام داستان خود عروسی رو تعریف کنم.
ما با همون وضعیت لباس عروس عاطفه رسیدیم به تالار مهمونا تو محوطه وایساده بودن برای پیشواز ما
صحنه خنده داری بود یه تعداد خانمها با لباس مجلسی و کاملا بی حجاب که فامیلای من بود و یه تعداد خانوما با چادر رنگی یا مانتو بلند و روسری که فامیلای عاطفه بودن مردای فامیل عاطفه فقط مشغول چشم چرونی فامیلای من بودن چشماشون داشت از کاسه بیرون میاد بدبختا ما پیاده شدیم همه نگاه ها به ما بود به ما نه به اندام سکسی و لختی عاطفه بود با دیدن این صحنه خیلی حالم گرفته شد اصلا دوست نداشتم فامیلای عروس که خودشون یه تار موشون پیدا نبود شوهراشون عاطفه رو تو این حالت دید میزدن خلاصه سریع رفتیم قسمت زنونه و اون حالت تموم شد تو زنونه تا من بودم همه فامیلای عروس مثل مراسم ختم مرده با حجاب نشسته بودن رو گرفته بودن اما خانومای فامیل ما همه آزاد و راحت وسط میرقصیدن و مجلس مارو گرم کرده بودن این وسط یه صحنه دیدم کف بر شدم خواهر زنم که تا حالا با تونیک یا مانتو جلوی من می‌گشت حالا با لباس مجلسی که یقه اش از جلو و عقب باز بود و حلقه آستین بود میرقصید. اندام خوبی داشت و چاک سینه عالی از اون طرف دو تا زن داداشای عاطفه هم جلوی من بی حجاب بودن اونا رو قبلا یا با مانتو دیده بودم یا چادر زن داداش کوچیک تره سبزه و لاغری بود اما پستوناش سایز ۹۰ بود که تو لباسش مثل خورشید تو آسمون می‌درخشید راستش من عاشق پستوناش شدم با اینکه در کل مالی نبود.
نکته جالب اینجا بود که وقتی باجناق و برادر زنام اومدن تو زنونه واسه کادو دادن زناشون مانتو و روسری پوشیده بودن. مینا خانم فیلمبردار که خیلی با اون و شوهرش راحت شده بودیم ناراحتی من بابت چشم چرونی مردای فامیل عروس متوجه شده بود و تو تایمی که من مردونه بودم از زنای فامیل عروس که اون تایم بی حجاب بودن حسابی فیلمبرداری کرده بود طوری که بعدا فیلم من دیدم کپ کردم زنایی که تا اون موقع از نامحرم رو میگرفتن حالا تو فیلم با لباس های مجلسی اونم لختی من می‌دیدمشون. عاطفه یه دختر عمه داره که خیلی خشک مقدس نشون میده همیشه با چادر میگرده و از نامحرم رو میگیره اما تو فیلم موقعی که من تو زنونه نبودم با یه لباس پشت میز نشسته بود که یقه اش از لباس عروس هم بازتر بود بلندی لباس تا زیر خط کونش بود، راحت بهتون بگم فقط قسمت قهوه ای سینه اش پوشیده بود بدون سوتین با پستونای سفت و حالت دار از پشت میز بلند میشه بره سمت آخر تالار که مینا روش زوم میکنه آخ چه رونایی داشت همین طور که داره میره یه لحظه گوشی موبایلش از دستش افتاد روی زمین خم شد بردار که نگم براتون، این خانم به ظاهر مذهبی زیر اون لباس کوتاه حتی شرت هم نپوشیده بود و قشنگ با خم شدن و بالا رفتن لباسش کس و کون خوشگلش از پشت تو فیلم دیده میشه
مینا گفت جوری از فامیلای زنت فیلم گرفتم که تا اونا باشن عروسی رو با ختم مرده اشتباه نگیرن. انقدر مرداشون زنتو رو دید زدن که امشب تو سکس شون عاطفه رو بجای زناشون مجسم خواهند کرد، با این حرف مینا خیلی تحریک شدم، عروس با همه این کش و قوس هاش تموم شد و ما بوق بوق کنان رهسپار خونه شدیم برای دیدن جهیزیه توسط فامیل
مینا و حمید هم اومدن برای فیلم برداری، تو خونه دختر عموم که معرف مینا و حمید بود در گوشم گفت اگر مینا پیشنهاد داد تا بمونن و سکس شب عروسی‌تون را فیلمبرداری کنند قبول کن، بهش گفتم زشته گفت خیلی باحاله ما قبول کردیم و راضی بودیم، مطمئن باش لذت میبرید مینا و حمید پایه‌ن.
آخر شب که همه مهمونا رفتن ما و فیلمبردار تنها شدیم طبق حرف دختر عموم مینا پیشنهاد فیلمبرداری سکس شب عروسی‌مون داد عاطفه از طرفی هنگ بود از طرفی دوست داشت نهایتا قبول کردیم به شرطی که رم این قسمت را بعد از اتمام کار تحویلمون بدن و چون مینا و حمید سکس مارو میدیدن شرط کردیم بعد از ما اونا سکس کنن تا ما ببینیم و اونا هم قبول کردن.
بعد از آماده کردن دوربین ها و نور حمید گفت شروع کنید برید بیرون اتاق خواب دست همو بگیرید بیایید داخل و اول یه لب حسابی از هم بگیرید بعد بمن گفت عاطفه رو لخت کن حین لخت کردن گردن و گوشش رو بخور سینه هاشو بخور و همین جور کامل لختش کن منم انجام دادم تا هر دومون کامل لخت شدیم، یه صحنه بود من پشت عاطفه وایساده بودم و کس و سینه هاشو میمالوندم و حمید از جلو فیلمبرداری میکرد در گوش عاطفه گفتم حال میده اونم گفت اینکه جلوی حمید منو لخت کردی و داری می‌مالونی خیلی حال میده، مینا از اتاق رفت بیرون و بعد از چند دقیقه لخت مادرزاد برگشت حمید خیلی عادی برخورد کرد ولی من محو تماشای اندام زیبای مینا بودم، مینا اومد نشست یه گوشه و مشغول مالوندن کس‌ش شد.
بعد از ساک زدن و خوردن همدیگه عاطفه رو به پشت خوابوندم رو تخت پاهاشو دادم بالا تا برای اولین بار کس‌ش بذارم و پرده بکارتش پاره کنم، کیر کوچیک و باریک تف زدم گذاشتم در کس‌ش هل دادم راحت رفت تو تا ته کردم درآوردم دیدم از خون خبری نیست دوباره کردم سه باره کردم ضربه زدم ولی از خون خبری نبود، مینا با لحن شیطنت آمیزی به عاطفه گفت بله عاطفه گفت نه بخدا من تو مجردیم با هیچ پسری رابطه نداشتم شاید اصلا پرده ندارم یا حلقوی هست نمیدونم مینا گفت برو خودتی که عاطفه زد زیر گریه مینا گفت ناراحت نشو بابا حالا اگر قبل از سعید یکی دیگه کست گذاشته اشکالی نداره مال خودت بوده دوست داشتی بدی بعدش گفت یه چیز دیگه هم هست اگر پردت ارتجاعی باشه یا حلقوی با این دودول کوچیک سعید پاره نمیشه یه کیر میخواد مثل اژدر حمید و خندید
عاطفه داشت گریه میکرد با دست چونه‌شو آوردم بالا تو چشمای قشنگش نگاه کردم ازش پرسیدم تو تا حالا با پسری سکس داشتی گفت نه بخدا گفتم باشه پس دیگه گریه نکن
مینا گفت یه پیشنهاد میدم نه نگید تا خیال جفت‌تون راحت بشه پیشنهاد داد حمید یه بار کس عاطفه بذار تا اگر پرده حلقوی باشه یا ارتجاعی پاره بشه منو عاطفه همو نگاه میکردیم بدون اینکه جوابی بدیم که مینا به حمید گفت بکش پایین حمید کمربندش باز کرد شلوار و شورتش باهم کشید پایین کیر گنده اش که کامل شَق بود افتاد بیرون
وای عجب خرکیری بود،
یه کیر گندمی رنگ با سایزی دوبرابر کیر من
کلفت و بزرگ و خوردنی
واقعا کیر خوشگلی داشت با تخمایی بزرگ و با حال
اومد جلوی صورت عاطفه وایساد گفت نوش جونت عاطفه یه نگاه بمن کرد کیر حمید گرفت تو دست و شروع کرد ساک زدن حرفه ای میخورد تخماشو لیس میزد بعد از چند دقیقه حمید گفت یالا قمبل کن عاطفه لبه تخت قمبل کرد مینا واسش کاندوم آورد و کشید رو کیرش و گذاشت در کس‌ش هل داد تو، در چند مرحله کل کیرش کرد تو کس زنم عاطفه، واسه چند لحظه عاطفه چشاش گرد شد یه آی بلندی کشید سرش تو تشت تخت از درد فرو برد حمید کیرش کشید بیرون دیدیم بله خونی شده دوباره کرد تو چند باری تلمبه زد تا خوب پرده بکارت پاره شد.
به عاطفه گفت خانومیت مبارک باشه عزیزم.
من از اینکه عاطفه پرده داشت خوشحال بودم اما پاره کردنش توسط حمید باعث سرافکندگی من بود. مینا گفت دیدی پاره کردن پرده کیر میخواد نه دودول
داشت کیر منو مسخره میکرد
بعد از سرحال اومدن عاطفه ما دوباره شروع کردیم به ادامه سکس و حمید و مینا در حالی که لخت بودن فیلم برداری میکردن. حین سکس عاطفه در گوشم گفت باید کیرت بزرگ کنی تا کسم پر کنه، کیر حمید ببین خوابیده‌اش اندازه کیر راست شده توعه و همش نگاهش به کیر حمید بود
اینجا بود که از خودم حالم بهم خورد اعتماد به نفسم کامل از بین رفت کیرم خوابید و از کس‌ش در اومد.
حالا عاطفه کیر میخواست با مشت به تشت میکوبید میگفت منو بکنید
مینا به حمید گفت دوربین بذار کنار برو عاطفه رو بکن تا شب عروسیش خراب نشه حمیدم گفت ای به چشم و اومد طرف عاطفه
عاطفه نامرد بلند شد با ولع شروع کرد به خوردن کیر و تخمای حمید، خیلی حشری و حرفه ای میخورد، بعد از چند دقیقه حمید بهش گفت به شکم بخواب، حمید یه کاندوم دیگه برداشت کشید رو کیرش و رفت روی زن من کیرش کرد تو کس‌ش و خوابید روش و شروع کرد وحشیانه کردن
من مات تماشای سکس زنم با یه غریبه تو شب اول زندگی مشترکمون بودم، دیدن کس دادن زنم و صدای ناله هاش که داشت حال میکرد باعث شد شهوتی بشم و دوباره راست کنم
منو مینا فقط داشتیم تماشا می کردیم حمید به پوزیشن‌های مختلف زنمو کرد نمیدونم شاید ۲۰ دقیقه عاطفه رو کرد تا آبش اومد ولو شد روش.
کیر کوچیک من هنوز سیخ بود به حمید گفتم این نامردیه تو زن منو بکنی من هیچی حمید بی درنگ گفت خب تو هم مینا رو بکن
منم پریدم سمت مینا و شروع کردم به مالوندنش میخواستم مینا رو از لج عاطفه به ارگاسم برسونم حسابی مالوندمش و خوردمش.
مینا یه کاندوم کشید رو کیرم اما بخاطر قطر کم کیرم کاندوم شل بود مینا قمبل کرد و منم کردم تو کس‌ش چندتا تلمبه زدم که کاندوم جمع شد سر کیرم منم دیدم فایده ای نداره کاندوم انداختم کنار و شروع کردم به کردن شاید کلا سه دقیقه کردم آبم اومد و مینا موند تو خماری و کلی حرفای زشت بارم کرد مثلا بهم گفت خاک تو سرت که نمیتونی ۵ دقیقه کس بکنی با اون کیر بچه گونت برو بمیر
بعد وسایل‌شون جمع کردن و رم دوربین درآوردن انداختن رو تخت و رفتن
مینا بدون خداحافظی رفت ولی حمید عاطفه رو لخت بغل کرد بوسیدش و شماره موبایلش بهش داد تا فردا زنگش بزنه و با من خداحافظی کرد و رفت.
این وسط من کلی تحقیر شده بودم و عاطفه از همون اول با حمید اوکی شد برای سکس.
ادامه داستان بی غیرتم براتون تعریف خواهم کرد.

نوشته: سعید

ادامه...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


داستان بی غیرت شدن سعید - 4

سلام
سعید هستم که داستان های بیغیرتی روی زنم عاطفه را براتون تعریف کردم. تو این قسمت میخوام ادامه شو براتون تعریف کنم.
داستان کردن زنم توسط حمید فیلمبردار عروسی‌مون تعریف کردم همون شب حمید شماره عاطفه رو با یه لب ازش گرفت و رفت.
ما تا صبح بیدار بودیم. اول رم دوربین گذاشتیم تو رم‌ریدر کامپیوترم و فیلم سکس‌مون دیدیم هم سکس خودمون هم سکس عاطفه با حمید، تحریک شدیم و دوباره مشغول سکس چون دفعه دوم بود که میخواست آبم بیاد ارضا شدنم بیشتر طول کشید و عاطفه هم یه حالی کرد و ارضا شد، از اینکه تونسته بودم عاطفه رو ارضا کنم خیلی خوشحال بودم.
بعد از سکس دل هم خوابیدیم مشغول حرف شدیم
عاطفه گفت تو هم خوب میکنی ولی چون کیرت کوچیکه خیلی تو خودم حسش نمیکنم بهم گفت کیر حمید چون بزرگه تا نافش حسش میکرده و چون کیرش کلفت بوده تلمبه هاش خیلی حال می داده ازم خواست بهش اجازه بدم هرزگاهی بهش بده تا واقعا ارضا بشه گفت مطمئن باش بدون اجازت به کسی کس نمیدم یا باید حضور داشته باشی یا اگه نشد باشی باهات هماهنگ میکنم بعد برات تعریف میکنم
بهم التماس کرد تا سکس از عشق و علاقه مون جدا کنیم گفت من عاشق توام اما خب سکس با حمید بیشتر حال میده اما من عاشق حمید نشدم فقط به عنوان یه وسیله حال کردن بهش نگاه میکنم
گفت مثل شما مردا که میرید جنده پولی می کنید آیا عاشق اون جنده میشید؟ معلومه نمیشید فقط اونو وسیله میکنید و تو یه تایم ازش لذت می برید گفت منم به حمید یا هرکس دیگه ای به چشم یه وسیله نگاه میکنم نه مرد زندگی
گفت سعید تو مهربونی خوشگلی با اخلاقی خوش اخلاقی رفیق باز و خیلی چیزای بد نیستی و کلی خوبی داری و مهمتر از همه اینکه من عاشقتم گفت خب کیرت واقعا کوچیکه و فقط برای کردن کون خوبه و کلی حرفای دیگه زد و آخرش گفتم به حرفات فکر میکنم فعلا بخواب که خیلی خسته ایم.
اون خوابید و من به حرفاش فکر میکردم تا صبح پلک روی هم نذاشتم حوالی ساعت ۱۱ بود بیدار شد سر صبحانه پرسید فکر کردی بهش گفتم بله چند تا شرط دارم
گفت بفرمائید حضرت شوهر
گفتم شرط اول همون که خودت گفتی گفت چی گفتم گفتم بدون اجازه من حق نداری کس بدی ترجیحا من باید باشم و سکس سه نفره بکنیم، اگر نشد باید برام فیلم بگیری تا بعدا ببینم و اگر هم نشد فیلم بگیری باید بعدا با جزئیات برام تعریف کنی، گفت قبول
گفتم شرط دوم اینکه هر موقع خواستم باید خودمون سکس کنیم نمیشه با مرد دیگه ای ارضا بشی و نیازهای من یادت بره گفت قبول
گفتم شرط سوم اینکه کونت فقط برای منه پرید تو حرفم گفت چی گفتم حق نداری غیر از من به کس دیگه ای کون بدی فقط من کونتو میکنم با یه مکس گفت باشه قبول گفتم چیه دوست داری حمید کونتو بکنه گفت آخه کون دادن هم لذت خودشو داره ولی اگه خواست بکنه چی بهش بگم؟
گفتم بهش بگو کون نمیدم فقط کس و تحت هیچ شرایطی نذار کونت بذاره گفت باشه قبول
گفتم دست‌ بده قسم بخور شرطامو زیر پا نذاری
دست داد قسم خورد.
بعد از صبحانه رفتیم حموم تو حمام از حس و حال کس دادنش به حمید برام تعریف کرد و منم با شنیدن حالی که کرده بود دوباره شهوتی شدم و راست کردم، عاطفه گفت قرارمون این نباشه با هر بار تعریف کردن راست کنی و بخوایی منو بکنی و خندیدیم و تو حمام سرپا خم شد و از کون کردمش تا آبم اومد و ریختم تو کونش.
بعد غسل کردیم و اومدیم بیرون و رفتیم خونه مامانم.
شب عاطفه گفت زنگ بزنم به حمید ببینم فردا اوکی هست نگاهش کردم گفتم خیلی شهوتی هستی دیشب بهش دادی گفت چه کنم دلم کیرشو میخواد گفت باشه زنگش بزن بگو با مینا (زنش) فردا شب بیان خونمون
رفتیم تو حیاط تا جلوی مامانم اینا یه موقع تابلو نشه زنگش زد بعد از احوال پرسی عاطفه موضوع بهش گفت که برای خودش اوکی داد و گفت مینا فکر نکنم بیاد چون کیر من اصلا بهش حال نداده عاطفه بهش گفت گوشی بده مینا و به خودش گفت کیر سعید فقط برای کردن کون خوبه راحت میره تو و درد نداره و خیلی حال میده بعد از کلی حرف مینا قبول کرد که فردا شب با حمید بیاد.
فردا شب که حمید و مینا اومدن عاطفه همون لب در رفت جلو شلوار و شرت حمید درآورد و کیر خوابیده‌شو خورد و ساک زد مینا با تعجب گفت چه خبرته؟ مال خودته بابا؟ نگران نباش انقدر خواهد کردت که مثل من ازش فراری خواهی شد. عاطفه بی توجه چشماشو بسته بود فقط میخورد
منو مینا هم مشغول شدیم و مال همو خوردیم و از کون کردمش که خوشبختانه از کون دادن به من راضی بود، حمید تا تونست وحشیانه عاطفه منو کرد انقدر تک پوزیشن های مختلف کردش که وقتی آبش اومد کشید بیرون واژن عاطفه به قطر ۳ سانتی متر تقریبا باز بود.
چون حمید دیر ارضا بود عاطفه حداقل دو سه بار زیرش ارضا میشد.
عاطفه تشنه سکس با حمید شده بود.
کس دادن های عاطفه به حمید چند ماهی طول کشید بعضی وقتا ۴ تایی سکس میکردیم بعضی وقتا ۳ تایی و چند باری هم شده بود حمید و عاطفه با هم تنها سکس میکردن، گذشت تا اینکه یه بار عاطفه ازم خواست رضایت بدم حمید کون عاطفه رو بکنه منم چون این موضوع برام مهم بود و فقط میخواستم خودم کونشو بکنم اجازه ندادم و عاطفه به حمید گفت و حمید قهر کرد و به عاطفه گفته بود هر وقت اوکی شدید برای کون دادن زنگم بزن وگرنه کست گشاد شده و دیگه کردنش حال نمیده
بعد از گذشت بیش از ۴ ماه رابطه ما با حمید و مینا کامل قطع شد.
یه ماهی می گذشت که کسیو پیدا نکرده بودیم تا جایگزین حمید کنیم عاطفه هی به حمید پیام میداد و ازش خواهش میکرد تا بیاد و بکندش اما حمید روی کردن کون عاطفه پافشاری میکرد.
ترشحات زیر کس عاطفه و درد زیر شکمش باعث شد بره دکتر زنان و دکتر هم چک آپ کامل براش نوشته بود هم آرمایش هم سونوگرافی
برای سونوگرافی رفتیم مطب یه دکتر معروف که از قضا مرد بود من سرکار بودم که عاطفه زنگ زد و گفت منشی دکتر تو سیستم دیده که سونوگرافی پستانها، کبد، کلیه ها، مثانه و رحم و ضمائم از نوع واژینال براش ثبت شده، منشی بهش گفته بود سونو رو خود دکتر انجام میده میتونی غیر از واژینال اینجا انجام بدی واژینال بری پیش یه دکتر زن که عاطفه شهوتی میگه نه بابا همشو همینجا انجام میدیم منشی باز بهش میگه باید کامل لخت بشیاااا عاطفه هم میگه اشکالی نداره دکتر محرمه منشی بهش میگه محرمه یعنی چی؟ عاطفه میگه محرم هم نباشه با دیدن نازم محرم میشه منشی عصبانی میشه و بهش میگه خجالت هم خوب چیزیه
خلاصه برای اینکه اذیتش کنه نوبت آخر رو بهش میده.
عاطفه میشینه تو نوبت تا آخرین نفر میره تو
تو مطب فقط دکتر بوده با دستیارش و عاطفه، منشی هم میره خونه.
دکتر به عاطفه میگه خب خانم لباساتونو در بیارید بخوابید روی تخت
عاطفه هم لخت میشه و میخوابه روی تخت
اون روزا موهای بالای کسشو مدل دار میزد مدلی که گذاشته بود شبیه ریش بُزی مردا بود به صورت یه خط ۱ سانتی باریک و قدی، دکتر با دیدن مدل موی کسش بهش میگه چه با سلیقه عاطفه هم میگه قابلی نداره دکتر در جواب میگه باشه استفاده میکنیم و با دستش موهای کس عاطفه و خود کسش میمالونه
از سونوگرافی پستان شروع میکنه عاطفه گفت انقدر دسته دستگاه روی سر پستوناش برای سونوگرافی مالیده تا خوب تحریک شده بعد از پستان دکتر میره سراغ واژینال
پاهای عاطفه را باز میکنه تا میله دستگاه بکنه بکنه تو کسش که میبینه یه عالمه ترشحات از کسش اومده و خودشو خیس کرده
دکتر به عاطفه میگه شوهرت کجاست زنگش بزن بیاد عاطفه میپرسه چرا دکتر میگه خیلی ترشحات داری باید شوهرت بیاد بکندت تا ترشحات کم بشه عاطفه میگه شوهرم سرکار نمیتونه بیاد چون تو کف کیر کلفت بوده به دکتر میگه خودت یه کاریش بکن
دکتر به عاطفه میگه سرپا بشین عاطفه میشینه دکتر کیرش در میاره میده عاطفه تا براش ساک بزنه بعد از ساک لبه برانکارد می ایسته و خم میشه و دکتر اسپری میزنه به زیر کیرش که احتمالا تاخیری بوده و کاندوم و جلوی دستیارش میکنه تو کس زنم
عاطفه گفت شنیدی میگن دست بالای دست بسیار است همینه گفتم چی گفت دکتر خیلی محکم تر تندتر از حمید منو کرد کیرش هم خوشگل تر از کیر حمید بود، تو همون حالت سرپا جوری عاطفه رو میکنه که از شدت حال بدن عاطفه سست میشه و میوفته روی زمین دکتر با کمک دستیارش عاطفه رو بلند میکنن میذاره روی برانکارد و دوباره میکنه تا آبش میاد کیرش میکشه بیرون کاندوم درمیاره و کیرش میده دستیارش که اسمش هانیه بوده براش ساک بزنه
عاطفه حوالی ساعت ۱۱ شب بود که زنگم زد گفت بیا دنبالم جلوی مطب سونوگرافی
من که رسیدم دیدم عاطفه یواش یواش داره میاد بهمراه دکتر و دستیارش که خیلی خوشگل هم بود. بعد سلام و احوال پرسی عاطفه نشست تو ماشین و دکتر و دستیارش رفتن.
تو راه عاطفه برام تعریف کرد چه اتفاقی افتاده و چه کسی داده به دکتر.
دکتر بعد از چند دو سه هفته به عاطفه پیشنهاد داد منشی مطبش بشه که عاطفه با من مشورت کرد اوکی شد، دکتر منشی قبلی را بیرون کرد و عاطفه شد منشی جدید دکتر و همچنین شریک جنسی‌ش
الان چند ماهیه که منشی هست و آمار دکتر درآورده
عاطفه گفت دکتر منو هانیه فرستاد آزمایش ایدز و هپاتیت دادیم و وقتی مشخص شد جفتمون سالمیم هر دومون همزمان براش قمبل میکنیم چند دقیقه کس منو میکنه در میاره میذاره کس هانیه اونم بدون کاندوم
نکته جالبش اینه که هانیه از فامیلای دکتر هست و متاهل،
هانیه به عاطفه گفته بود شوهرش زود انزالی داره و نمیتونه اونو تامین کنه رفته با دکتر مشورت کنه برای درمان که دکتر راضی‌ش میکنه تا با هم سکس کنن و نیاز جنسی هانیه رو دکتر ارضا میکنه نه شوهرش.
عاطفه میگه هر زنی که میاد مطب تنش بخاره دکتر تا نکندش ولش نمیکنه
عاطفه میگه دکتر هرکسی میکنه طرف مشتریش میشه بازم میاد بهش میده میگه تازه زنایی هستن که دو برابر ویزیت پول میدن تا دکتر فقط بکندشون
واقعا داشتن کیر بزرگ و کمر سفت نعمتیه که من ازش محرومم.
تو این چند ماه که عاطفه منشی دکتر هست هم نیاز جنسی‌ش به خوبی تامین میشه هم بابت منشی گری حقوق میگیره.
دکتر یه خوبی که داره اینه که اهل کون نیست فقط کس دوست داره و پوزیشن داگی میکنه.
ادامه روند بیغیرت شدنم رو براتون تعریف خواهم کرد.

نوشته: سعید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • chochol
      دختری که مسیر زندگیم رو عوض کرد - 2 حدود چند ماهی بود که با مهرناز یه رابطه خوب داشتیم با هم حسابی جور شده بودیم. سکس خوب و تفریحات مشترک ما دوتارو حسابی به هم نزدیک کرده بود بیشتر وقتمون با هم می‌گذشت روزا با هم بیرون شبا همخونه مهرناز. روزا همینجوری می‌گذشت هرچند روز یه فانتزی جدید بین ما دوتا پیش میومد. دیگه کاملاً کیرو خایمو داده بودم به مهران و کس و کونشو ازش گرفته بودم. توی مغازه نشسته بودم نزدیک غروب بود بابام سرم غر میزد و شاکی بود که چرا شبا اصلاً خونه نمیای. منم که فقط گوش میکردم ولی توجهی بهش نمی‌کردم که یهو ویبره گوشیم باعث شد حرف بابامو قطع کنم، مهرناز بود. +جانم -عزیزم خسته نباشی. خوبی؟ +آره خوبم خودت خوبی؟ -مرسی، مهراد دوستم باران از کیش اومده زنگ زد که شام بریم بیرون من گفتم بیاد خونه میشه شب داری میای غذا بگیری از بیرون؟ +باشه عزیزم حتماً ، چیز دیگه ایم اگه خواستی بهم تکست بده بگیرم بیارم با خودم. راه افتادم سمت خونه تو این فکر بودم که یعنی باران چه شکلیه واسه خودم تصویرسازی میکردم، توی مسیر سه تا پیتزا با یکم میوه و هله هوله خریدم رسیدم درو که باز کردم رفتم تو با یه دختر ۳۰ ساله روبرو شدم بعد از سلام و احوالپرسی نشستیم دوره میزو شروع به غذا خوردن کردیم. اگه بخوام براتون از باران بگم یه دختر با ۱۶۵ قد سینه های بزرگ پروتزی کون گنده سکسی بود ولی سلیقه من نبود چون خیلی زیاد عمل کرده بود و از نوع رفتاراشو شخصیتش معلوم بود که مثل مهرناز از یه خانواده سطح بالا نبود. همینجوری که غذا می‌خوردیم بحث این شد که باران می‌گفت خیلی وقته شمال نرفته و خیلی دوست داره که یه شمال بره که مهرنازم بهم گفت مهراد منم خیلی وقته شمال نرفتم بریم با هم؟ گفتم باشه عزیزم چرا که نه فردا هماهنگ میکنم با بابا کلید ویلارو میگیرم بریم. شبمون به حرفهای مسخره و خنده و شوخی گذشت و موقع خواب که رسید منو مهرناز رفتیم توی اتاق و بدون اینکه سکسی پیش بیاد گرفتیم خوابیدیم. صبح از بابا کلید ویلارو گرفتم و ظهر راه افتادیم سمت رامسر با دوستم هومنم هماهنگ کردم که برام ویسکی و گل بخره تا برم ازش بگیرم. ساعت ۸ غروب بود که رسیدیم رامسر وسایلو از هومن گرفتم رفتیم هایپر کلی خرید کردیم رفتیم گذاشتیم ویلا ( ویلای ما تو رامسر توی یه شهرکیه به اسم توتستان که یه شهرک کوچیکه با ۱۴ تا ویلا که قرار گرفته بین فرودگاه و هتل کوثر رامسر. و چون از دو طرف محیط ساحل بستس یه ساحل کوچیکه اختصاصی داره) بعد یکم استراحت آماده شدیم که بریم یه شام بزنیم از در ویلا که بیرون اومدم دیدم آقا عزیززاده که همسایمون بود و آخرین ویلا رو توی شهرک داشت داره با بنزش رد میشه که تا منو دید ترمز کرد پیاده شد و شروع کرد به سلام کردن و حال بابامو پرسیدن که بابا اومده گفتم نه والا من با دوتا از دوستام اومدم که یهو مهرناز و باران با تیپ و استایل وسوسه انگیز شون اومدن بیرون و سلام کردن. عزیززاده تا چشمش به اینا افتاد با یه لبخند بهم گفت ماشالا چه دوستای با برکتی داری منم یه خنده کردمو گفتم خلاصه آقا عزیززاده اینجوریاس دیگه. عزیززاده گفت مهراد من دارم میرم شام بخورم اگه دوست دارید شما هم بیاید با هم بریم منم یکم با شما جوونا بشینم هم از تنهایی در بیام هم این که حالو هوای قدیمو جوونی کنم. از مهرناز و باران پرسیدم که دیدم اونام اوکی هستنو نشستیم توی ماشین عزیززاده و رفتیم شام خوردیم و کلی با بچه ها صحبت میکرد و از زمان قبل انقلاب و سفراش به کشورهای مختلف تعریف میکرد براشون. عزیززاده یه مرد ۶۰ ساله بود که خانوادش و فرستاده بود کانادا خودشم ۳ ماه سال می‌رفت کانادا ۹ ماه دیگه هم ایران بود و توی رامسر یه طلا فروشی باز کرده بود از شلوغیه تهران زده بود بیرون و رامسر زندگی میکرد واسه همین ویلاشو هم خیلی لوکس بازسازی کرده بود یه استخر خفنم توی حیات دست و پا کرده بود . برگشتیم از رستوران از عزیززاده که دیگه کلی باهاش راحت شده بودیم و فریبرز صداش میکردیم تشکر کردیم و رفتیم ویلای خودمون یکم ویسکی ریختیم و خوردیم بعدشم یه گل پیچیدیمو رفتیم کنار ساحل کشیدیم. دیگه حسابی نگاهم روی مهناز سکسیم سنگین شده بود. بهش گفتم عشقم تیز بریم ویلا که می‌خوام جرررررت بدم. اونم گفت چه خوب و راه افتادیم سمت ویلا از کنار ویلای فریبرز که رد شدیم دیدم توی استخر داره شنا می‌کنه. رسیدیم مهرناز و بردم توی اتاق جوری شهوت زده بود به سرم که اصلا حوصله هیچ کاریو نداشتم فقط میخواستم اون لحظه کیرم توی کصش باشه دستاشو گذاشتم روی دیوار شلوارشو تا زانوهاش کشیدم پایین خودمو یکم کشیدم پایین و کیرم تا دسته جا کردم الان نکن کی بکن هیچ توجیهیم به سرو صدا و آرومتر گفتنای مهرناز نمی‌کردم با دستام دو طرف کمرشو گرفته بودم و فقط تلمبه میزدم مهرنازم که فهمید من دیوونه شدم دیگه شل کرد و فقط داشت ارگاسم میشد.‌بعد یه ربع که گاییدمش آبمو تا ته توی کصش خالی کردمو کشیدم بیرون ساعت نزدیک ۱۲ شب شده بود. رفتیم با هم حموم اومدیم یکم پسته و شکلات بخوریم که دیدم باران اومد گفت ماشالا تون باشه یکمم به این فکر کنید یکی‌دیگه توی این خونه هست مهرناز خانم صداتو انداختی تو سرت و داری هوار می‌کشی این مهرادم که انگار تا حالا دختر ندیده چیکار می‌کنی با دوستم بابا نفس بچه رفت؟ خندیدم و گفتم باران جون من چیکار کنم آخه تو کیفیت کارو ببین چجوری این گوشت به این خوبیو نکنم. یه نگاه با اخم کرد و گفت باشه حالا حق میدم بهت اما دیگه سروصدا نکنید می‌خوام بخوابم کاری نکنید که خوابم بپره. نمی‌دونم تو وجود این مهرناز چی بود که اصلا خسته نمی‌شدم ازش اصلاً تکراری نمیشد برام تا رسیدیم به اتاق یه لبه کوچیک ازش گرفتم نشوندمش جلوم موهای لختو صاف رو جمع کردم توی دستام کیرمو فرستادم جایی که غم نباشه یعنی ته حلقش مهرنازم با حرص ولع ساک میزد عاشق این بود موقع ساک زدن خودشو ببینه واسه همین دوربینه گوشیمو گذاشت روی سلفی‌ خودشو توش نگاه میکرد ساک میزد وقتی خودشو میدید حرصش بیشتر میشد. بلندش کردم داگی نگهش داشتم رو تخت شروع کردم به خوردن کس تمیزش بهش امون نفس کشیدن نمی‌دادم با زبونم کص کونشو بهم متصل کرده بودم تمیزیه این دختر باعث میشد لذت ببرم از لیسیدنش. پاشدم از پشت آروم گذاشتم توی کس خیسش و با انگشتم راه آنال مهرناز و باز کردم و وسط تلمبه زدنام توی کصش یهو کلشو گذاشتم رو سوراخ کونشو و با یه فشار نصفه کیرمو جا کردم توش خیلی مداوم و آروم بدون هیچ وحشی بازی ایی کونشو روی یه ریتم گاییدمو بعد اینکه ارگاسم شد کیرمو در آوردم دادم دستش مالید برامو آبمو ریختم رو گردنو چونش کلی عشق بازی کردیم و توی بغل هم خوابیدیم. چقدر خوبه تو هوای لطیف رامسر تا لنگ ظهر بخوابی پاشدم بعد شستن دست و صورت و خوردن یه چای زدم بیرون از ویلا رفتم تا دوباره از فریبرز بابت پذیرایی دیشب تشکر کنم. +آقا فریبرز سلام -سلام مهراد خوبی +فدات بشم آقا دیشب خیلی زحمت دادیم ببخشید شرمنده کردی مارو اگه قابل بدونی من گوشت خریدم امشب یه بساط کباب راه بندازم قدم بذار رو چشم ما بیا پیشمون -نزن این حرفو مهراد منو بابات رفیقای قدیمی هم هستیم. راستش من که از بودن با شما جوونا سیر نمیشم. ولی تو بساط کباب و بیار همینجا تو ویلای من به راه کن استخرم که هست هنوز دریا آبش سرده شب یه شنایییم بکنیم. +آخه اینجوری بازم مزاحم شما میشیم که -دیگه داری ناراحتم میکنیا بهت یاد ندادن رو حرف بزرگتر حرف نزنی؟ +چشم آقا فریبرز پس ما دم غروب میایم چی بگیرم از بیرون؟ -هیچی لازم نیست همه چیز هست فقط گوشتی که آماده کردیو با خودت بیار. آها ذغالم بگیر +چشم. پس فعلاً اومدم پیش بچه ها گفتم فریبرز گفته شب بریم ویلاش و بساط کباب مونو اونجا به راه کنیم. استخرم هست یه شنایی هم میکنیم. مهرناز و بارانم گفتن آدم باحالیه بریم فقط مهرناز شروع کرد به غر زدن که من مایو ندارم با تاپ شلوارک توی آب نمی‌رم. با هم رفتیم مرکز خرید آرامش روبروی کاخ رامسر مهرناز یه مایو یه تیکه زرد خرید بارانم یه مایو خرید که من ندیدم چی بود و چه شکلی و رفتیم آماده شیم برای یه شب باحال. ادامه دارد … دوستای عزیزم این داستان قرار مسیری که مهراد و مهرناز باهم رفتن رو براتون بازگو بکنه. توی این داستان قرار نیست که مهراد مهرناز و بده اینو اون بکنن یا خودش کیرشو بگیره دستش به هر دختری که رسید بکنه توش. من اینجا قراره به شعور مخاطبام احترام بذارم نه اینکه فضارو براتون شبیه پورن هاب کنم و بگم مادرمو داشتم میگاییدم که خواهرام اومدن گفتن پس ما چی‌؟ یا اینکه زنمو سوار مترو کنم که مردای دیگه از پشت بچسبونن بهشو آبکیر بریزن روش توی مترو😂😂😂. اگه دنبال ایناییی شرمنده قرار با هم یه داستان بخونیم که جالب باشه ریزم توش قسمت‌های سکسی داشته باشه. توی قسمت اول گفتم اگه دوست داشتید لایک کنید دیدم استقبال خوب بود سریع نوشتم قسمت دومش رو براتون. مطمئن باشید اگه دوست نداشته باشید قلم منو دیگه نمینویسم براتون. وقت شما از هرچیزی برای من با ارزش تره پس اگه لایک های این قسمت به ۶۰ تا رسید به احترام شما قسمت بعد رو مینویسم نوشته: مهراد
    • chochol
      گاییدن سید   دوست زنم مریم یک زن میلف واقعی که ۴۲ سالشه زنم بهش میگه سید چون سادات هست و با هم خیلی ندار هستند اصلاتا شمالی و گیلانی هستنش خیلی با من لاس میزد و فهمیده بودم میشه باهاش وارد رابطه شد یک روز که زنم و خانوادش رفته بودند مسافرت منم خونه تعطیل بودم و تنها بودم که سید میاد دم در و برای خانمم وسیله ای آورده بود با شیطنت میگه تنها هستید و اشاره میکنه به شوهرش که تو ماشین منتظرش هست همان موقع کیرم براش راست شد با خودم گفتم بهترین فرصت هست تا سید را بگام و به کیرم حالی بدم شب تو واتساپ بهش پیام دادم و بابت اوردن وسایل تشکر کردم و شروع کردم سر حرف را باز کردن و بحث را یواش یواش کشاندم به تنهایی خودم شب جمعه و نبود زنم و اینها بهش گفتم کاش شب جمعه یک جانشین بود جای زنم را پر کنه مریم میگه به نسترن میگم دنبال جنده ای من هم گفتم جنده چرا یک دختر و بک زن بیوه یا مطلقه یا شوهردار هم کارم کارم راه میافتد مریم میگه چه خوش اشتها دختر یا زن شوهردار گفتم کلی زن شوهردار میشناسم که از اینجور رابطه ها دارند مریم فکر کنم ان لحظه کسش حسابی خارید چون چند دقیقه جواب نداد و بعد گفت حالا میخواهی چیکار کنی کس بیاری خونتون گفتم اره دنبال یک زن شوهردار دهن قرصم دوباره چند دقیقه ای جواب نداد و بعد گفت نمی ترسی من به زنت بگم گفتم تو از خودی مثل خودمی این فشار را میدونی چیه که جواب داد اره وقتی شوهرش میره ماموریت خیلی کمبود داره و دوست داره یک کیر بیاره جرش بده گفتم فکر کنم ما بتوانیم با هم راه بیایم دوباره جواب نداد بعد از چند دقیقه پیام داد فردا بهت خبر میدم تا صبح از شق درد خوابم نبرد صبح زود بلند شدم و خونه را جمع و جور کردم که مریم زنگ زد و گفت خونه ای کسی را که نیاوردی با شیطنتی گفت که جواب دادم نه کی را بیارم یکی از قبل رزرو کرده که دیدم صدای زنگ امد از پشت ایفون دیدم مریمه در را زدم و امد بالا یک ساپورت مشکی چسب پوشیده بود با یک مانتو کوتاه تا امد تو مانتو را در اورد و زیرش یک تاپ قرمز پوشیده بود که برجستگی سینه هاش و کپل کونش هوش از سرم می برد جلو در بغلش کردم و ازش در جا یک لب سکسی گرفتم که گفت چقدر هوول من را داشتی من را باش فکر می کردم تو مرد چشم دل پاکی هستی نگو تو ته کس بازی بعد دوباره بغلش کردم بردم سمت اتاق خواب و رو تخت انداختمش و ساپورتش را اول از تنش در اوردم یک شورت قرمز توری که زیرش یک کس خیس خیس بود و رفته لاپاهاش د بخور از رو شورت و بعد از کنار شورت کسش را حسابی لیسیدم و خوردم دیوانه شده بود مریم بالاتنه مریم را هم لخت کردم افتادم بجون سینه های ۸۵ خانم انگار شیر فلکه کس خانم باز شده بعد خودم کامل لخت شدم رفتم رو سینه هاش و کیرم را کردم تو دهن مریم و تو دهنش تلمبه میزدم از دهن که حسابی گاییده شد و کیرم را ته حلقی ساک زد بلند شدم و کاندوم را کشیدم رو کیرم و از روان کننده بغل تخت به کیرم زدم که مریم گفت حسابی اسباب گاییدن من را چیده بودی از کجا می دانستی بهت میدم گفتم من شخصیت شناسم تو میخواستی خودت بدی گفت اره بگا منو… کله کیرم را تا خایه کردم تو کس مریم و تلمبه میزدم صدای شالاپ شالاپ تو کس مریم خونه را برداشته بود و مریم لنگاش رو شونه من هوا بود بعد چرخید و قبل کرد من هم تا خایه یکهو کل کیرم را کردم تو کس مریم همزمان با سوراخ کون مریم ور می رفتم که احساس کردم دارم میام تو همان لحظه کاندوم به کیرم فشار میاورد منم کاندوم را کندم و دوباره کردم بی پوشش تو کص مریم و با فشار آبم را تو کس مریم ریختم مریم شاکی چرا اینطوری کردی حالا جواب شوهرم را چی بدم گفتم قرض اورژانسی بهت میدن بخور تا شب که شوهرش بیاد لخت تو تخت ما بود و چهار بار دیگه مریم را گاییدم الانم وقتی شوهرش ماموریته من جای خالی شوهرش را مر میکنم نوشته: مهرداد
    • poria
      پسره واسه دختره حرفه ای کصو کونشو میخوره به ایشون میشه مقام کص لیس ارشد داد  . تایم: 00:20 - حجم: 4 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      بدن نمایی خانوم ایرانی جلو آینه . تایم: 06:15 - حجم: 39 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      لایو پسره که دوست دخترش واسش جق میزنه . تایم: 02:00 - حجم: 13 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.