رفتن به مطلب

تریسام (سه نفره)


poria

ارسال‌های توصیه شده


تریسام شبیه فیلم های پورن نیست
 

همه چیز از اینجا شروع شد که 3 سال از طلاقم میگذشت و تصمیم گرفته بودم پزشکی بخونم اما بعد از چند سال پشت کنکور موندن دانشگاه قبول نشدم زن عموم پرستار بود بهم گفت اگر بتونی بیای برای بچه ها غذا درست کنی و حواست بهشون باشه می تونی سال دیگه بری دانشگاه آزاد منم تا اونجایی که بتونم توی شهریه هاش کمکت می کنم بشرطی که تو هم توی نگهداری بچه ها کمکم کنی منم قبول کردم چون عموم 5 سال قبل فوت کرده بود و زن عموم مجبور بود برای اینکه خرج زندگی دربیاره بیشتر کار کنه از عموم آرش پسر بزرگش 17 سالش بود که 8 سال از من کوچیکتر بود و ارغوان که 15 سالش بود که 10 سال از من کوچیکتر بود یه ماهه اول خیلی خوب بود آرش و ارغوان از صبح می رفتن مدرسه و آرش ظهر میومد و ارغوان چون کلاس زبان و تکواندو داشت از شب قبل باید براش غذا میذاشتم چون ساعت 6 عصر میومد زن عموم هم زودتر از 8 شب نمیومد منم کلا دختری نبودم که محرم و نامحرم برام مهم باشه اکثرا لباس راحت می پوشیدم و برام مهم نبود آرش باشه یا نه گاهی دامن کوتاه می پوشیدم گاهی شلوار گاهی دامن بلند گاهی شورتک گاهی شلوارک گاهی تاپ گاهی تی شرت برام مهم نبود هر چی دم دستم داشتم می پوشیدم آرش هم خیلی پسر شوخی بود زودتر از همه میومد خونه و کلی باهام شوخی می کرد و می خندوندم منم کم کم ازش خوشم میومد و هر روز با هم صمیمی تر می شدیم بهم میگفت ملکه منم بهش می گفتم شوالیه جوان دیگه کم کم به حضورش و شوخی هاش عادت کرده بودم دیر می کرد بهش پیام میدادم شوالیه جوان کجاست؟ ملکه ناهار آماده کرده منتظره؟ می نوشت فدای ملکه بشم چند دقیقه دیگه پیشتم تو سفره بچین
با اینکه یه پسر 17 ساله بود اما خیلی خوب محبت کردن به یه زن رو بلد بود یه بار موقعی که اومد رفتم دم در استقبالش که بغلم کرد و بوسیدم گفت دلم برات تنگ شده بود از این کارش خیلی خوشم اومد بهش گفتم منم دلم برات تنگ شده بود از اون روز دیگه بوس و بغل کار هر روزمون شده بود منم شیطنت می کردم و براش آرایش میکردم میگفت چون خوشگل تر شدی بوس لب لازم شدی و ازم لب می گرفت همه عشق و حال ما از ظهر بود تا 6 عصر که ارغوان میومد بعدش دیگه نمیشد کاری کرد و شب هم که زن عموم میومد. یه شب آرش کل شب رو استفراغ می کرد با اینکه زن عموم خودش پرستار بود اما بردیمش دکتر گفت چیزی نیست اما اون دائم استفراغ می کرد واسه همین صبح نرفت مدرسه و زن عموم گفت بذار خونه استراحت کنه براش سوپ درست کن و کم کم بهش بده استفراغم کرد اشکالی نداره تو بهش بده زن عموم و ارغوان که رفتن آرش رفت حموم و وقتی اومد گفت کیف کردی ملکه من؟ امروز تمام وقت پیشتم گفتم ای توله سگ منو بگو چقدر ترسیدم گفت نترس یه شوالیه جوان کنارته و بغلم کرد و ازم لب گرفت بغلمون اینجور نبود که بهم بچسبیم اما یهویی انداختم روی تخت و خوابید روم و ازم لب می گرفت و پاش وسط پام بود و زانوشو به کوسم میمالید میگفت هیس بذار امروزو رویایی کنیم هم شهوتم بالا زده بود هم خندم گرفته بود که یه بچه 17ساله خفتم کرده اما تحریک کردنم رو بلد بود و حسابی تحریکم کرد و گفت حالا باید به شمشیر شوالیه ادای احترام کنی پاهاشو دو طرف صورتم گذاشته بود و کیرش توی دهنم بود و داشتم براش می خوردم و دستمو توفی کردم و سوراخ کونشو نوازش می کردم که خوشش اومد گفت سوراخ کونمو با زبونت نوازش کن و براش سوراخ کونشو لیس میزدم می گفت سیاوش شوهرت از اینکارا دوست داشت؟ گفتم آره تازه دست می کردم توی سوراخ کونش گفت بسه بذار یه حالی به کوس خوشگل هلویی ات بدم خاک تو سرش چطور دلش اومد از این کوس هلویی دل بکنه؟ گفتم هیچ وقت قدر ندونست گفت از الان ماله منه قول میدم قدرشو بدونم گفتم پس بکن توش دیگه کیرشو کرد توش گفت چه داغه این هلوعه هلو داغ و شروع کرد تلمبه زدن باورم نمیشد الان زیر آرش خوابیدم و دارم کوس میدم اما واقعا دلم سکس می خواست چه کسی بهتر از آرش درسته آبش زود اومد اما اون روز تا قبل از اومدن ارغوان تونستم ارگاسم بشم اون روز واقعا یه روز رویایی شد آرش اون روز خیلی خسته شده بود واسه همین شب زودتر از همه خوابید وقتی زن عموم اومد گفت آرش بهتر شد؟ گفتم آره خوبه خوبه غذاشم خورده و خوابیده از اون روز آرش بیشتر اوقات هنرستان رو می پیچوند و میومد خونه با هم عشق و حال می کردیم تا اینکه انگار یه روز ارغوان زودتر میاد و سکس منو آرشو می بینه یه روز صبح هر 3 تاشون رفتن از خونه بیرون درست نیم ساعت بعد ارغوان برگشت خونه گفتم چی شده؟ گفت بیا بریم توی اتاق کارت دارم رفتیم توی اتاق شروع کرد لباساشو درآوردن لخت شد و گفت یا هر کاری میگم میکنی برام یا به مامانم میگم برای اون کوس کپک زده گشادت کیر مفت گیر آوردی و با آرش چه کارا می کنید دیدم راه چاره ای ندارم گفتم باشه ارغوان جان میدونم تو هم تحت فشاری باشه عزیزم بردم خوابوندمش روی تخت و شروع کردم براش کوسشو خوردن که چه آه و ناله ای می کرد دستمو توفی کردم و آروم آروم سوراخ کونشو نوازش می کردم دیدم خوشش اومد انگشتمو کردم داخل کونش کون تنگی داشت اما چیزی نگفت هم کوسشو می خوردم هم انگشتم توی سوراخ کونش بود و عقب جلو می کردم تا اینکه ارگاسم شد گفت خیلی حال داد ندا جون دوست دارم اون مسئله هم بین خودمون دوتا میمونه گفتم باشه عزیزم هر وقت تحت فشار بودی بیا پیشم بغلم کرد و بوسیدم و رفت حمام و رفت گفت مرسی ندا جونم بابت همه چیز از اون روز با ارغوان لز می کردم و با آرش سکس هر دوشون دنبال این بودن منو تنها گیر بیارن با ارغوان که لز می کردم می گفت خیلی دوست دارم مصطفی پسر عمه ام رو بیاره خونه می گفت خیلی دوستش داره و مصطفی هم میخوادش گفتم گول پسرا رو نخور اینا کارشون تموم بشه ول می کنن میرن گفت تو گول آرشو نخوردی؟ گفتم من یه مطلقه ام ولمم کنه اتفافی نمیفته اما تو باکره ای پردتو زد بعد خانوادش مخالفت کردن با ازدواج تون چیکار می کنی؟
گفت مصطفی گفته راضیشون می کنم گفتم پسرا قبل کردن از این حرفا زیاد میزنن بعد که به خواستش رسید همه حرفاش یادش میره انگشت توی کونش می کردم می گفت ندا جون کاش مرد بودی به جای انگشتت با کیرت توی کونم می کردی واقعا خوشم میومد ازش مثله خودم دختر هاتی بود منم توی نامزدی سیاوش از کون می کردم میگفت ندا چقدر دوستم داری؟ میگفتم خیلی میگفت برای اثبات گفته ات باید کون بدی و بخاطر من دردشو تحمل کنی بعدم که بهش کون میدادم میگفت برات جبران می کنم که انقدر دوستم داری آره جبران کرد رفت با یه دختر دیگه و بهم خیانت کرد زمانی هم که مچشو گرفتم داشت دختره رو از کون می کرد نمیدونم این کون چی داره که مردا از کردنش سیر نمیشن انقدر برای مصطفی اصرار کرد که قبول کردم بیارتش خونه مصطفی دو سه سال از آرش بزرگتر بود وقتی مصطفی اومد ارغوان با این سن کمش یه جوری لباس پوشیده بود که مصطفی بد بخت همون لحظه راست کرده بود توله سگ یه دامن کوتاه و سوتین پوشیده بود از جلو خم میشد سینه هاش مصطفی رو دیوونه می کرد از پشت خم میشد دامنش بالا می رفت و کون سفیدش مصطفی رو دیوونه می کرد تازه بعدشم اومد نشست روی پای مصطفی که کیر راست شدش از زیر شلوارم مشخص بود که به ارغوان اشاره کردم و رفتن توی اتاق واقعا ترسیده بودم که نکنه مصطفی بکنه توی کوسش و پردشو بزنه من چیکار کنم؟
که از اتاق صدای جیغ ارغوان اومد رفتم دم اتاق که مصطفی داگیش کرده بود و کیرشو تا ته کرده بود توی کونش ارغوان هم گریه می کرد آییییییی کونم درش بیار مصطفی تو رو خدا درش بیار درش بیار و جیغ میزد مصطفی می گفت تحمل کن تحمل کن الان خوب میشه توی دلم گفتم حقته دختر خودت کیر می خواستی حالا هم باید تحمل کنی و رفتم دنبال کارهام صدای جیغ و آه ارغوان میومد اما کمتر خودمو سرگرم کارهام کردم تا اینکه مصطفی اومد خداحافظی کرد و رفت رفتم داخل اتاق ارغوان بهم گفت زنیکه جنده هرزه کدوم گوری بودی داشت کونمو پاره می کرد؟
گفتم ارغوان جان مگه خودت کیر نمی خواستی؟ که بکنه توی کونت؟ اونم که داشت همین کارو میکرد بیام چی بگم؟ گفت خیلی درد داشت گفتم اولین بارها همیشه درد دارن اما حالا طعم کیرو چشیدی؟ چطور بود؟ هنوزم کیر میخوای؟ و خندیدیم گفتم ارغوان مطمئنی مصطفی میخواد؟ الان که اومد کرد و رفت حتی نموند یکم پیشت گفت آره راست می گفتی مردا تا بکنن و کارشون تموم بشه میرن و همه چیز یادشون میره گور باباش حرومزاده کیر کلفت تو عمرا اگر زنش بشم با این دسته بیلش و با هم خندیدیم اما زن جماعت وقتی طعم کیرو بچشه محاله ولش کنه و مصطفی چندین بار دیگه اومد و ارغوان از کون کرد و بعدشم نتونست دانشگاه قبول بشه و رفت خدمت سربازی سال بعدش کنکور دادم و آزاد تهران پزشکی قبول شدم و با کمک زن عموم شهریه هاشو میدادم سال آخر هم با یکی از همکلاسی هام بنام حمید ازدواج کردم اما هنوز گهگاهی با آرش به یاد گذشته سکس دارم ارغوان و مصطفی با هم ازدواج کردن و یه دختر دارن ارغوانم مثله من گهگاه یه شیطنتی داره نمیدونم کیه اما میدونم داره.
توی فانتزی هام دنبال یه تریسام بودم که حمید هیچ جوره اهلش نبود اما من دوست داشتم تجربش کنم اونم نه با هر کسی با آرش و مصطفی طعم کیر آرش چشیده بودم اما مصطفی رو نه فقط چندین بار شاهد کردن ارغوان بودم اونم قبل از عروسی اونم از کون ارغوانو میکرد موضوع رو با آرش درمیون گذاشتم گفت چرا مصطفی؟ گفتم دوست دارم مثله ارغوان کیرشو تجربه کنم گفت خیلی جنده ای به ارغوانم حسودی می کنی؟ گفتم به ارغوان حسودی نمی کنم می خوام مصطفی طعم کوسمو بچشه مثله خودت گفت چشید و دیگه ولکن نبود چی؟ گفتم بهتر من تا هر وقت بخواید هستم آرش هیچ جوره قبول نکرد که مصطفی باشه.
دیگه ناامید شده بودم تا اینکه یه بار به خنده موضوع رو به ارغوان گفتم گفت منم بدم نمیاد اصلش منو تو هستیم مردا که زود تسلیم میشن فقط کافیه یکم سرشون گرم بشه بعدش دیگه مهارت ماست بزودی می تونی فانتزیتو عملی کنی یه شب ارغوان و مصطفی اومدن خونمون عرق رو دادیم حمید و مصطفی خوردن مست بودن که من لخت اومدم رفتم توی بغل مصطفی و ارغوانم لخت رفت توی بغل حمید اولش هر دوشون مات و مبهوت نگاه مون می کردن اما سرشون رو بردیم لای پامون و دادیم کوس بخورن وای که چه حالی میداد جلوی حمید مصطفی داشت کوسمو می خورد و حمید هم با ولع زیاد داشت کوس ارغوانو می خورد ارغوان میگفت آفرین دکتر خوب بلده بخوره حالا باید ببینم کردنشم به همین خوبیه؟ گفتم آره بکن خیلی خوبیه گفتم مصطفی خوردنش خوب نیست گفت اون نمی خوره زیاد گفتم چاره ای نداره برای من باید بخوره و سرشو به کوسم فشار میدادم گفتم باید بخوری بخورش کون کن بزرگ بخورش حال می کردم که یهو بلند شد لخت شد گفت از همون موقع که ارغوانو می کردم دوست داشتم تو هم بکنم ارغوان گفت مستی و راستی دیدی؟ حرومزاده توی کفت بوده گفتم حق داشته الان ماله خودتم بکن کیرشو داد و خوردم براش و داگیم کرد و کیرشو کرد توی کوسم و شروع کرد تلمبه زدن میگفت حمید عجب کوسی داره زنت حمید هم ارغوانو داگی کرد و داشت توی کوسش تلنبه میزد فقط صدای تلنبه ها میومد و آه و ناله منو ارغوان که آبشون اومد مصطفی گفت کوس فایده نداره اصل کونه گفتم با حمید دو تایی بکنید دوست دارم دو تا کیر کوس و کونمو پر کنه
من برای حمید میخوردم و ارغوان برای مصطفی حمید انگار ناراحت باشه دو تا سیلی محکم زد توی گوشم گفت قشنگ بخور هرزه گفتم امشب دو تا کیرو تجربه کنم بعدش بکشم به خدا اگر حرفی بزنم ارغوان کمک کرد حمید خوابید و منم نشستم روی کیرش و کیرش توی کوسم بود که مصطفی هم اومد کیرشو کرد توی کونم گفتم جوووووووووون چه لذتی داره دوتا کیر چه لذتی داره بکنیدم بکنیدم و حمید توی کوسم تلمبه میزد و هر بار یه سیلی محکم میزد توی صورتم میگفتم بزن بزن محکمتر بزن اما بکن بکن و مصطفی هم موهامو توی دستاش گرفته بود و می کشید و توی کونم تلمبه میزد واقعا لذت غیرقابل توصیفی بود اما واقعا کلی انرژی ازم گرفت و بعد از اینکه آبشون اومد و ولم کردن همونجا خوابم برد و وقتی بیدار شدم ارغوان کنارم خوابیده بود اما حمید و مصطفی نبودن.

نوشته: ندا جون

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • mohsen
      دختری که مسیر زندگیم رو عوض کرد - پایانی چاکره همه دست بکیر ها تو راه خونه مهرناز بودیم ولی فکرم همه جا بود جز به رانندگی کردنم یعنی رضا و فریبرز میخواستن چیکار کنن. دل تو دلم نبود. تا رسیدیم خونه گفتم مهرناز میخوام یه خرید سنگین کوکائین بزنم واسه دوستم که بچه اهوازه ( میدونست که من قدرت خرید اینو ندارم که بخوام درگیر کوکائین بشم ماهی دوبار اونم با کلی چونه زدن دو گرم میخریدم ) ۳ تا نمونه بهم داده صاب جنس تست کنم برو لباستو عوض کن بیا ببین چی به چیه. پکارو در آوردم صفحه گوشیمو تمیز کردم که دیدم مهرناز با یه نیم تنه سفید و شرت سفید کلوین کلین اومد رفتیم تو آشپزخونه گوشی رو گذاشتم روی کنسول آشپزخونه مهرنازم نشست لبه کنسول خیلی سکسی شده بود کلی لب بازی کردیم باهم کیرم راست شده بود اونم نوک سینه هاش سیخ شده بود کاملا از زیر نیم تنه سایه انداخته بود. اول پکی که ماژیک سبز خورده بود و ریختیم رو گوشی تست کرد چند دقیقه بعد گفت این جنس خوبیه خالص نیست ولی جنس بدی نیست. خواست یه لاین دیگه بزنه که گفتم نزن اینو تست کن پکی ضربدر قرمز خورده بود و دادم بهش که تست کرد و خندید گفت این دیگه چه آشغالیه چرا مزه بیحس کننده دندون میده این که قطعا کنسله پک ضربدر آبی رو دادم یه لاین زد چیزی نگفت یکم مالید لثه گفت ٱه این دیگه چیه این عالیه خیلی خالصه اینو از کجا آورده توی ایران. خلاصه همونو منم چندتا لاین زدم ازش حسابی حالم خوب شده بود توی دماغ و دهنم یه مزه تلخی عجیبی حس میکردم خیلی عالی بود لثه ام زدم کاملا بیحس کرد لثمو مهرناز بهم گفت می‌خوام امشب یه کار جالب بکنم برات کک و ریخت بالای سینشو گفت از اینجا بزن تو دماغ می‌خوام با بوی تن من نشئه کنی. بعدشم یه پیپر گل زدیم و رفتیم جلو تلویزیون داشت جان ویک نشون میداد اون آدم میکشت ما می‌خندیدم سر مهرناز روی شونم بود و منم دستمو کرده بودم توی یقش و داشتم با نوک ممه بازی میکردم. یهو ازش پرسیدم مهرناز چجوریاس که انقدر سر در میاری از این چیزا میشه بهم بگی؟ خیلی کنجکاوم بدونم که شروع کرد به تعریف کردن. مهرناز: وقتی واسه درس خوندن رفتم فیلیپین حتی سیگارم نمی کشیدم ترم اول که بودیم همش سرو کارمون با آزمایشگاه و اینجور چیزا بود اونجا همه همکلاسیام قرص می‌خوردن کلا تو بچه های رشته تحصیلی ما زیاد باب بود مصرف قرص دراگ بعضاً آیس. منم کم کم باهاشون همراه شدم. یه شب تو یه نایت کلاب با یه پسری آشنا شدم کلی اون شب با هم جور شدیم و با هم رفیق شدیم یه پسر فیلیپینی بود. بعد یه مدت فهمیدم پسر صاحب اون نایت کلاب هستش و کارش پخش کننده دراگ توی همون منطقه بود. راستش خیلی ترسیده بودم اولش ولی بعدش دیدم خیلی مهربونه با هم رابطه داشتیم ولی اینقدر کیرش کوچیک بود که من همیشه توی سکس باهاش فقط هورنی تر میشدم جای اینکه ارضا بشم. دیگه خسته شده بودم از این وضعیت و اصلا رابطمونو دوست نداشتم واسه همین یه مدت ازش دور شدم. تازه اینجا بود که فهمیدم چقدر زیاد درگیر جنس شدم واسه همین برگشتم به رابطه ولی دیگه اون رفتارش باهام تغییر کرده بود من دیگه دختر محبوبش نبودم چون میدونست فقط واسه دراگ کنارشم دوباره. واسه همین بهم گفت دیگه باید کنارمون کار بکنی من که فکر کردم ازم انتظار فروشندگی داره سریع مخالفت کردم ولی اون گفت باید کمک بکنی با مواد آزمایشگاهی خالص بودن جنسارو تشخیص بدی منم شروع کردم به تحقیق راجع بهش دیگه کم کم کار به جایی رسیده بود که خودم جنسارو ترکیب میکردم تا مقدارشون بیشتر بشه از همین راهم پول خوبی درآوردم این خونه ایی که میبینی و با همون پولا تونستم بخرم زمانی که اومدم ایران … من کلاً دهنم باز مونده بود از چیزایی که داشتم از این دختر مامانی می‌شنیدم ولی فکر به سودی که رضا گفته بود به مغزم اجازه هیچ فکر دیگه ای نمی‌داد واسه همین خیلی روشن فکرانه رفتار کردم و شروع کردم به خوردن لباش اونم که دیگه دیوونه من شده بود همه جوره همراهیم میکرد. کیرمو در آورد و گذاشت دهنش خیلی حشری شده بود جوری کیرمو میخورد که یسره کله کیرمو توی حلقش حس میکردم خیلی حال خوبی بود بلندش کردم گردنشو خوردم حسابی همینجوری که رو کاناپه نشسته بودم گفتم بیا بشین روش. نشست خودشو چسبوند بهم منم از زیر تو کصش تلمبه میزدم بعد چند دقیقه دیدم صداش بلند شدو لرزید یکم توی کصش بی حرکت کیرمو نگه داشتم حالش که جا اومد بردمش توی اتاق رو تخت داگی نگهش داشتم کردم توی کصش کونشو فشار می‌دادمو جلو عقب میکردم تو کصش بدجوری سوراخ کونش تو چشم میزد اون شب ریز شروع کردم به مالوندن سوراخ کونش و تو کصش تلمبه میزدم کاملا صداش در اومده بود معلوم بود که خیلی تحریک شده بود. انگشت شصتمو کردم تو کونش هماهنگ با با کیرم که توی کصش بود شصتمو توی کونش بازی میدادم. یهو سرشو برگردوند گفت میخوای از کون بکنی منو؟ ددی مگه دختر بدی بودم که میخوای تنبیهم بکنی؟ این سوالات انگار تازه مغزمو آورد سر جای اصلی چون کاملا فکرم به حرفهای ظهر رضا بود و حرفهای آخر شب مهرناز اصلا حواسم به کس نابی که زیرم بود نبود. کله کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش بدون رحم تا ته به بزور کردم تو که یهو یه جیغی کشید محکم گرفتمش توی بغلم که در نره بهش گفتم هر وقت دردت آروم گرفت خودت شروع کن بعدم شروع کردم به مالوندن کصش بعد چند دقیقه شروع کرد به تکون دادن خودشو فقط زیر لب می‌گفت میسوزه و جرم‌ دادی عشقم یه تف انداختم روی کونش و با دستم مالیدم‌دور کیرم. محکم تلمبه میزدم. سرو سینشو گذاشته بود روی تخت و فقط ناله میزد منم کصشو میمالیدم و کونشو با همه زورم داشتم جر میدادم. خیلی داشت بهم خوش می‌گذشت واسه همین مقاومتی نکردم که آبم نیاد و خودمو رها کردم که فقط لذت ببرم‌از گاییدن کونش واسه همین زیر ده دقیقه کل آبمو خالی کردم توی کونش. تا کشیدم کیرمو بیرون خودشو ول کرد روی تخت و گفت کشتی منو عشقم. صبح از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۱۱ بود. ۸ بار بابام زنگ زده بود که بهش زنگ زدم گفتم من چند روزی نمیام مغازه یه پیامم از فریبرز داشتم که گفته بود بیدار شدی زنگ بزن. بهش زنگ زدم گفت بیا به لوکیشنی که بهت میدم داشتم لباس میپوشیدم که مهرناز بیدار شد گفت کجا میری گفتم میرم ماشین فریبرز و بدم گفت منم سر راه می‌بری باشگاه گفتم آره بلند شو برسونمت. مهرناز و رسوندم رفتم پیش فریبرز داستان تست کوکایینارو بهش گفتم و گفتم کی به رضا زنگ بزنم بهش بگم که گفت من باهاش حرف زدم صبح نمی‌خواد بهش زنگ بزنی شب تولد با هم حرف میزنیم. رفتم یه کت شلوار خیلی شیک با یه لباس شب دخترونه دلبر که مهرناز توش مثل مروارید تو صدف میدرخشید خریدیم و ساعتارو میشمردم تا برسه شب تولد تا برم ببینم داستان رضا و این کارش چیه یه دستبند و گوشواره خیلی شیکم‌با پی اندازم واسه کادوی تولد خریدم. خلاصه شب موعود و تولد رسید… یه جشن بزرگ ولی با تعداد آدمای محدود و فوق‌العاده شیک وارد مجلس که شدم رضا اومد استقبالمون جوری باهام برخورد میکرد که انگار ۱۰ سال باهام رفیقه مهرناز و تا دید گفت ماشالا تون باشه خانم احساس نمیکنی زیادی زیبایی و خندیدیم که یهو خانمش اومد سلام و احوالپرسی کرد خودشو معرفی کرد مهنازم خودشو معرفی کرد و گفت ببین دیگه دوست پسرتو ول کن بیا با من بریم و دستشو کشید و برد. رضا گفت بیا بریم با من که خیلی کار داریم. رفتیم طبقه دوم خونه در یه اتاق و باز کرد یه اتاق کار خیلی شیک بود که دیدم فریبرز هم اونجا نشسته سلام کردمو رضا گفت بگو ببینم چی شد. مو به مو براش تعریف کردم همه حرفهای مهرناز و داستان فیلیپین بودنشو کارایی که اونجا کرده بود. رضا یکم فکر کرد رفت سمت کمد اتاق و رمز گاو صندوق و زد باز کرد با ۳۰ تا صد دلاری اومد سمتم گفت فردا صبح دوتا تیکت میگیری واسه استانبول به مهرنازم چیزی نمیگی بهش بگو میخوای ببریش مسافرت. بعد ادامه داد که من ۵ سال توی کوش آداسی و آنالیا و آنتالیا کار میکنم یه شریک ترک دارم تهیه جنس با منه پخشش با اون شریکم فریبرزه توی این کار دوست دخترت واسه من مثل دلار میمونه من نیاز دارم بهش توی این کار توی ترکیه کتامین اصلا پیدا نمیشه چون جرمش خیلی سنگینه. ما نیاز به کسی داریم که از ایران کتامین مایع رو قاچاق کنیم ببریم اونور اون اونجا بتونه برامون تو آزمایشگاه پودرش بکنه کسی که برامون این کارو میکرد دیگه پول در آوردن دلشو زد خسته شد رفت دنبال زندگیش الان مهرناز برامون بهترین آدم هستش. مهراد ماهی ۲۵ هزار دلار بهت میدم اگه بتونی مهرنازو راضی بکنی این کارو حداقل دو سال انجام بده برامون من کاری ندارم چقدر از این پولو میخوای بهش بدی فقط راضیش بکن یه خونه و یه ماشینم میزاریم‌ در اختیارت. من و فریبرز آدم دور زدن نیستیم دوست دخترته این هنر و داره ما ام کاری بهش نداریم دیگه راضی کردنش با خودته وقتی رسیدی استانبول داستان و بهش بگو بعد اونجا همو میبینیم. اگر راضی شد که شد اگه نتونستی حساب ما با هم ۳ هزار دلاره که بهم میدیو هرکی می‌ره دنبال کار خودش. اومدم طبقه پایین دیدم مهرناز کلی با خانم رضا گرم گرفته و داره خوش میگذرونه رفتم پیشش گفت عشقم بیا دیگه منتظرت بودم بریم برقصیم با هم. هیچی حالیم نبود فکر میکردم لاتاری بردم مغزم هنگ کرده بود کلا هیچی‌تو‌سرم نبود جز فکر به پول … تو راه برگشت به خونه به مهرناز گفتم عشقم می‌خوام ببرمت مسافرت استانبول اونجا برات چند تا سورپرایز خفن دارم. کلی خوشحال شد و گفت مرسی عشقم که بفکری. چهارشنبه هفته بعد با مهرناز توی فرودگاه استانبول بودم یه تاکسی گرفتم سمت هتل توی مسیر به رضا پیام دادم که من رسیدم گفت مهرناز و که راضی کردی خبر بده تا بگم راننده بیاد دنبالتون. ادامه دارد… عزیزای دلم قسمت بعدی پایانی هستش مرسی که توی مسیر این داستان همراهیم کردید. ببینید الان می‌دونم که می‌خواین بیاین بگین فاز الکاپو و پابلو اسکوبار برداشتی و …‌‌ حاجی حق دارید بهتون حق میدم ولی ببینید من یه جوون ایرانیم کلی زحمت کشیدم به خواسته هام برسم تو زندگی ولی همیشه انگار یه زندگیه لوکس سواره بود و من پیاده من ۵۰ میلیون پول جمع میکردم ماشین آرزوهام ۱۵۰ میلیون گرون میشد. جون عزیزتون بزارید توی داستان حداقل خوش باشیم رویایی زندگی کنیم حاجی من یه نویسنده ام که هیچ چیز از نگارشو داستان بندی حالیم نمیشه به عشق خودتون دارم مینویسم احساسم میکنم نسبت به تعداد کسایی که داستانمو خوندن بازتاب خوبی گرفتم پس بعد، قسمت بعد که میشه قسمت آخر بازم شاید براتون داستان جدید نوشتم با اسم مهراد . خلاصه که حاجی پرفروش ترین رمان داستانیه دنیا هری پاتر هستش که کلش زاییده ذهن نویسندس و همتون دیدید چقدر توش از تخیل استفاده شده پس کصشعر بارم نکنید. دوستون دارم با جنده ها مهربان باشیم با مادر جنده ها نا مهربان نوشته: مهراد
    • mohsen
      منو الهه و رابطه طولانی 1 سلام خدمت تمام دوستان کون باز قبل از هر چی بگم این داستان نیست و عین واقعیته و اسمهارو مستعار انتخاب میکنم. اسمم سیناس اون موقع ۲۴ سالم بود قدم ۱۸۷ و در کل جوون خوشتیپی بودم و این اتفاق سال ۹۱ اتفاق افتاد. اقوام ما تو روستاهای اطراف کرج باغ انگور دارن و هر سال سهمیه انگور ما بالای ۱۰۰۰ کیلوئه اون سالم پسر خاله بابام زنگ زد گفت ماشین بیار کارگرا انگور بار بزنن برات منم انگورارو بار زدم رفتم تو زیر زمین باغ خالم اینا ۶ تا بشکه ۲۰۰ لیتری شراب انداختم باغشون نزدیک هشتگرده. یه شب اواخر مهر ماه بود و هوا بارونی میخواستم انگورارو چنگ بزنم خالم اینا هم خونه ما بودن شهرکشونم نگهبانی داشت و بدون هماهنگی کسیو راه نمیدادن به خالم گفتم زنگ بزن نگهبانی من برم تو باغ انگور هامو چنگ بزنم هماهنگیا انجام شد و راه افتادم رفتم تو راه تا از کرج برم نزدیک هشتگرد نیم ساعتی راه بود رفتم تو راه سمت پل کردان تو پمپ بنزین که بنزین بزنم دیدم یه خانمی داره با کارمند پمپ بنزین بحث میکنه پرسیدم چی شده خانمه که یه خانم حدودا ۳۰ ساله بود گفت بنزین زدم کارتمو نیاوردم الان میگه مدارک ماشینتو گرو بزار گفتم چقدر بنزین زدی اون موقع بنزین ۴۰۰ تومن بود گفت ۴۰ لیتر به کارمند پمپ بنزین گفتم من حساب میکنم مدارک خانمو بده بره بنزینمو زدم اومدم از پمپ بنزین برم بیرون خانم با زانتیا بود بوق زد گفت شمارتو بده من بعدا باهات هماهنگ کنم پولتو بدم. شمارمو دادم رفتم کارامم انجام دادم برگشتم خونه کارامو انجام دادم آماده خواب شدم ساعت حدودا ۱ شب بود دیدم یه ای ام اس اومد زد سلام الهه هستم بابت امشب خیلی ممنونم . جواب دادم که قابل شما رو نداشت انجام وظیفه بود اس ام اسا ادامه داشت تا گفت ۳۰ سالشه تو هشتگرد دکتر کودکانه مطب داره شوهر داره ولی یه زن کاملا آزاد و با شوهرش ۳ ماهه رابطه نداشته جالب اینجا بود که خونشونم دو تا خیابون بالاتر از ما بود. منم بهش توضیح دادم هر دو روز یه بار تا اونجا میرم و دلیل رفتو آمدم چیه. فرداشم یه بار زنگ زد و گفت کجایی گفتم سر کارم ولی فردا باید برم سراغ بشکه هام. کارم تموم شد رفتم خونه دیدم خالم و مادرم آش رشته درست کردن به خالم گفتم من فردا میرم باغ گفت برو عموی شوهرشم مرده بود داشتن میرفتن یزد یه هفته نبودن . فرداش رفتم یه دوش و یه اصلاح کردم ساعت ۷ غروب تلفنم زنگ خورد گفت کجایی گفتم خونه گفت من میام دنبالت باهم بریم باغ کارتو بکن گفتم من میخوام شب بمونم اونجا فردا تعطیله گفت منم میمونم پیشت یکم مشروب برداشتم از خونه سر راه جیگر خریدم و مزه رفتیم اونجا زود کارمو انجام دادم خیلیم سرد بود هوا ساعت ۹ شب بود جیگر کباب کردمو مشروب میخوردیم تا ساعت ۱۱ من خوب بودم الهه هم مست کرده بود و هی خودشو بهم میمالوند و لب میگرفت یه دفعه گفتم میخوای بریم رو تخت بخوابیم گفت بدو دیگه دیوث ۱ ساعته منتظرم این جمله رو بگی. بغلش کردم الهه رو قدش ۱۶۷ بود ۶۶ کیلو وزنش بود سینه هاش ۸۵ یه کون گرد و رونای پر و خوش فرم دو خمشو گرفتم و گذاشتمش رو شونم و بردمش انداختمش رو تخت تاپ و شرتکشم جر دادم انداختم اونور فقط شورت و سوتین تنش بود گفت انقد خشونت واس چیه در گوشش گفتم از سکس اروم خوشم نمیاد دوس دارم همش خشونت باشه. گفت عاشقتم سینا. لب گرفتم ازش ۱۰ دقیقه بعد گردنشو خوردم بعد سراغ سینه هاش درشون اوردم چقد خوشگل و ناز بودن نوک ریز و خوشگل.انقد خوردم که کبود شدن یواش یواش رفتم پایین زبون کردم تو نافش اروم اه میکشید رفتم پایینتر یه زبون رو کسش کشیدم یه آهی کشید که جیگرم حال اومد ۴۵ دقیقه بود داشتم عشق بازی میکردم بهم گفت نمیخوای لخت شی؟؟؟ گفتم بیا لختم کن رکابیمو خودم دراوردم شلوارکمو کشید پایین از رو شرتم یه گاز ریز زد به کیرم و بعد درش اورد سایز کیرمم ۱۶ سانته و کلفتیشم راضی کننده اس دوتا دستشو مشت کرد دورش و ۴ سانت بیرون موند سرشو کرد تو دهنش و دو سه بار بالا پایین کرد یه دونه زدم تو گوشش گفتم تا ته بخور گفت نمیتونم این تو دهنم جا نمیشه گفتم من جا میکنم سرپا شدم و موهاشو جمع کردم تو دستم و تا جایی که میرفت کردم تو حلقش مثل وحشیا میکوبیدم تو حلقش نفسش بند اومده بود کشیدم بیرون گفت سینا من عاشق ساک زدنم ولی تو خیلی وحشیانه میکنی تو حلقم گلوم درد میگیره گفتم باید عادت کنی چون خوشم اومده بود از استایلش میدونستم ولش نمیکنم قراره یه مدت طولانی باهام باشه ۲۰ دقیقه واسم ساک زد جوری که کم مونده بود رو کیرم بالا بیاره گفت بسه بیا بکن که مردم. داگ استایلش کردم کونش گرد شد جلوم نگاه کردم پیش خودم گفتم بزار اول از کون بکنم خیس بود کیرم گذاشتم رو سوراخ کونش و فشار دادم تا نصف رفت عقب جلو کردم دادش در اومده بود و اشک تو چشاش جمع شد گفت بزار تو کسم دراوردم گذاشتم تو کسش یه فشار دادم تا نصف رفت فشار دوم تا ته رفت نگه داشتم تو کسش و کیرم میخورد ته کسش شروع کردم تند تند تلمبه زدن انقد داد زد گفتم چه خبرته همسایه ها فهمیدن گفت کس ننشون تو فقط بزن چند دیقه تو این پوزیشن کردم بعد گفتم پاشد یکم دیگه کردم تو دهنش باز خیس شد رو کمر خوابوندمش پاهاشو دادم بالا رو شونه هام باز گذاشتم تو کسش وقتی میکردم تو دستشو میرسوند یه شکمم که تا ته نکنم تو منم میکردم و اون داد میزد مست بودم ابم خیال اومدن نداشت بهش گفتم الهه من مست باشم ابم دیر میاد گفت پس بیا تو بخواب من میخوام کیر سواری کنم خوابیدم رو تخت گفت سینا چجوری دلت اومد اینو بکنی تو کونم گفتم ببین من کون خیلی دوس دارم ازش نمیگذرم گفت پس خیلی باید زیرت درد بکشم گفتم ببین من کردن کون واسم خامه روی کیکه گفت منم بهت میدم باز واسم ساک زد خیسش کرد نشست روش گفت سینا کیر شوهرم نصف کیر توئه تازه چاقم هست اصلا دوس ندارم زیرش بخوابم اونم دیگه نمیخواد فکر کنم دوس دختر داره بعد خودش همینطوری که داشت میگفت نشست رو کیرم گفت جهنم که دوس دختر داره منم کیر خودمو پیدا کردم سینه هاشو چنگ میزدم و تو مشتم بود اونم داشت بالا پایین میکرد و به شوهرش فش میداد میگفت کسکش نیستی کردنو یاد بگیری نتونی بکنی میکنن یه دفعه خوابید رو سینم و لرزید و ارضا شد بغلش کردم لباشو خوردم کیرمم تو کسش بود همونجوری یه غلط زدم و اومدم روش گفتم الهه میخوام جوری بکنمت یه هفته نتونی بشینی دمر خوابوندمش نشستم روش کیرمو کردم تو کسش و اسپنکهای محکم میزدم رو کونش داگ استایلش کردم و فقط به عشق اسپنک زدن میکردم تلمبه میزدم و کیرمو ته کسش حس میکردم دیگه نزدیک بود ابم بیاد گفت نریزی تو من زود حامله میشم گفتم یا باید بخوری ابمو یا میریزم تو کونت گفت از خوردن اب بدم میاد گفتم پس وایسا رفتم کرم اوردم مالیدم رو سوراخ کونش باز کردم تو ایندفعه گریه کرد ولی من عین خیالم نبود ادامه دادم و به خودش اومد دید تا ته تو کونشه سه چهار دیقه بود داشتم میکردم ابم اومد ارنجمو انداختم زیر گلوش کمرشو چسبوندم به سینم رو زانوهامون بودیم ابمم داشت تو کونش خالی میشد کامل خالی شدم‌ساعت ۱:۳۰ شب بود گفتم الهه من سیر نشدم یه بار دیگه میخوام گفت مردم سینا بزار نفسم بالا بیاد باز بکن. رفتم اب سیب اوردم خوردیم تو بغلم دراز کشید گفت من ۳ بار ارضا شدم تو یه بارشو فهمیدی اولین باره تو عمرم ۳ بار ارضا شدم گفت قبل تو یه دوس پسر داشتم اولین بار اون از کون کرد ولی انقد درد نکشیده بودم که امشب تو کردی کیر اونم از تو کوچیکتر بود. تو حین حرف زدن خوابمون برد سرش رو بازوم بود اونم خوابش برد ساعت ۴ صبح حس کردم یه چیزی رو کیرمه دیدم داره ساک میزنه واسه راه دوم بیدار شدم خیلی تشنه بودم ۲ لیتر آب خوردم و باز ساک زدن حرفه ایش کیرمو راسته راست کرد رفتیم واس راه دوم… بعدا داستان کردن خواهر و خواهر زاده اش رو هم میگم… ادامه دارد… نوشته: سینا  
    • mohsen
      زنی در ترکیه - 2 اون شب با مایا حسابی حال کردم و بجای ۳۰ دلار بهش ۱۰۰ دلار دادم و مایا هم اون دیلدوی سیاه را بهم داد اما نمیدانستم اونو چجوری با خودم ببرم ایران چون میدونستم تو گمرک فرودگاه ازم میگیرنش ولی فعلاً این برام مهم نبود . معمولاً عصرها و وقتی از پیاده روی و خرید با خواهرم که برمیگشتم سریع توی وان میرفتم و دیلدو رو تو کصم میکردم خیلی خوب بود تا اینکه یکی دو روز مونده بود به برگشتنمون یه مجتمع خرید هیستوریا رفتیم هیستوریا یه مجتمع قشنگ و بزرگ بود آرش ( شوهرخواهرم ) مثل همه مردها از خرید خسته شد و رفت به کافی شاپ مجتمع و من با خواهر و خواهرزادم رفتیم برای خرید وقتی برگشتیم دیدم آرش با یه جوان خوشتیپ و احتمالاِ ایرانی گرم گرفته ( آرش ترک نبود ولی به زبان ترکی مسلط بود ) وقتی نزدیک شدیم حدس درست بود آن جوان خوشتیپ ایرانی بود همونجور که داشتیم حرف میزدیم خواهرم متوجه شد که گوشیشو تو یکی از فروشگاه ها جا گذاشته و سورن ( همون جوان ایرانی ) گفت که آرش با خواهرم بره ، آرش هم با خواهرم و دخترش رفتن با سورن مشغول حرف زدن شدم و از حرفاش فهمیدم نزدیک به ۱ ساله تو ترکیه زندگی میکنه و چون زندانی سیاسی بوده دیگه نمیخواست به ایران برگرده و… یه تیشرت قرمز تنش بود و جالب تر از همه یه گردنبند طلایی شیر و خورشید به گردنش بود… شمارشو بهم داد ، منم به خاطر این که خواهرم نبینه شمارشو گذاشتم تو کیف پولم تشنم شده بود و سورن برام هات چاکلت گرفت و در همین اثنا خواهرم اینا هم اومدن و سورن هم به تناسب اونها براشون نوشیدنی گرفت آرش گفت که بریم ولی من نمیدونم چرا ولی دوست داشتم با سورن بیشتر بودم آروم دم گوش خواهرم گفتم که من میخوام با این پسره باشم و کمی دیرتر میام خواهرم رفت ولی چند لحظه بعد غُرغُرهاشو تو واتس آپ برام فرستاد با سورن اومدیم بیرون ، سورن یه موتور داشت ولی قانون ترکیه میگفت که همه سرنشینان موتور باید کلاه کاسکت داشته باشند و مثل قانون ما هردم بیلی نیست بو سورن هم فقط یه کاسکت داشت موتورشو پارک کرد و با یه تاکسی رفتیم یه رستوران و سورن ازم خواست که من بیشتر در مورد خودم حرف بزنم… بعد شام منو رسوند دم هتل به بالا که رسیدم و لباسهامو در آوردم متوجه شدم چقدر شورتمو خیس کردم و ازم ترشح اومده بود دیلدو رو برداشتم و رفتم تو وان دیلدو رو به یاد سورن تو کوصم کردم حشریت و گرمای آب باعث شد که راحت بشم ولی توی وان خوابم برد صبح از سرمای آب وان بیدار شدم سردم شده بود با آب گرم دوش گرفتم از حمام که بیرون اومدم دیم تقریباً ۵۰ تماس بی پاسخ از خواهرم داشتم و بعد مدتی خواهرم اومد و شروع کرد به غُرغُر… به سورن زنگ زدم و قرار شد شب باهاش برم موتورسواری… یکی دو روز آخر وقتمو با سورن میگذروندم برای خودمم عجیب بود منی که سراغ هیچ مردی نمی رفتم حالا تو غربت عاشق یک مرد شده بودم روز آخر به خواهرم گفتم که میخوام بیشتر بمونم ، اولش باهاش دعوا کردم ولی با وساطت آرش قرار شد بیشتر بمونم خواهرم اینا که رفتند قرار شد برم پیش سورن ، سورن از حرفم استقبال کرد و گفت که میاد دنبالم تماس که قطع شد از حرفهای سورن فهمیدم حتماً باهاش سکس میکنیم و برای همین حسابی خودمو تمیز کردم قبل از اینکه سورن بیاد مشخصات خودم و سورن رو به متصدی هتل دادم و گفتم اگر از من خبری نشد به پلیس و خواهرم اطلاع بدن یه لباس مجلسی قرمز و سکسی که داشتم رو تنم کردم… سورن اومد دنبالم از دیدن تیپم چشاش گرد شد و گفت نمیتونه منو ترک موتورش سوار کنه و قرار شد تاکسی هتل بگیرم سورن برام از هتل یه تاکسی گرفت و خودش هم سوار تاکسی شد آروم آروم خودشو بهم نزدیک کرد و دستشو گذاشت روی پام با اینکه هنوز کاری نکرد اما تماس دستش روی پام باعث شد اون حس که به یه مرد داشتم دوباره توی تنم بیدار بشه حس میکردم کصم دریای آب شده سورن آروم شروع کرد به مالیدن پام ، واقعاً قدرت مخالفت با اینکارشو نداشتم ،داشتم به لرزیدن می افتادم ، بزاق دهنم داشت خشک میشد ، تپش قلب گرفته بودم دست سورن داشت به کصم نزدیک میشد دیگه وا داده بودم که سورن دستشو از روی پام برداشت -حالت خوبه ؟ به سختی جواب دادم -رسیدیم ، پیاده شو از ماشین پیاده شدم ، منطقه قشنگ و سرسبزی بود ، سورن در یه خونه ای رو باز کرد و باهم وارد شدیم ، خونش واقعاً قشنگ و زیبا بود وارد ساختمان شدیم ، تزیین خانه قشنگ بود ولی کمی ریخته و پاشیده بود روی کاناپه نشستم و سورن رفت آشپزخونه: -چی میخوری عزیزم ؟ دلم میخواست بگم کیر ولی : -چی داری ؟ -چای ، قهوه ، نسکافه ، هات چاکلت -قهوه اگر داری بعد مدتی سورن با دوتا هات چاکلت اومد -چقدر شبیه قهوه هست! -قهوه مون تموم شده بود و بعد مدتی مکث ادامه داد : -ببخشید اینجا ریخته پاشیده هست این سینای حرومزاده عادت به ریخت و پاش داره -سینا کیه ؟ -همخونمه ، اینجا هم که اجاره ایی هست ، چون اینجا اجاره ها بالاست اکثر مردم با یه همخونه خونه اجاره می کنند البته اینجا رو ما مفتی گیرمون اومده سورن یه نگاهی بهم کرد : -تو چرا اینجوری هستی ، لباساتو چرا در نمیاری ؟ معذب نیستی مگه ؟ -کجا لباسمو در بیارم ( خیلی دوست داشتم بگه همینجا توی بغلم ) سورن با دست یه اتاقی نشون داد -اون اتاق منه ، خواستی اونجا عوض کن بلند شدم ، کیفمو برداشتم و سمت اتاقش رفتم اتاقش بد نبود و مرتب بود ، یه تخت دونفره چوبی و یه رگال کت و شلوار و حتی کراوات داشت کنار اتاق یه میز توالت بود اومد بجای لوازم آرایش پر بود از کاغذ و یه لپ تاپ و یه پرینتر و اسکنر با خودکار و مداد بود پالتومو در آوردم چاک پستونام رو تو لباسم درست کردم چون کرست نبسته بودم پستانهام ول شده بودند کارم که تموم شد که متوجه شدم یه کاندوم مصرف شده روی زمین افتاده با یه تکه دستمال کاغذی برش داشتم آب کیر توش بود ولی اون سفیدی رو نداشت انداختمش روی زمین واردسالن شدم سورن اتاق رو تمیز کرده بود ، تو سالن نبود اما صداش از آشپزخونه اومد : -شامپاین میخوری ؟ -مگه داری ؟ چیزی نگفت ، پنج دقیقه بعد اومد، دوتا لیوان و یه بطری شامپاین تو دستش بود -وااااااای چی شدی تو دختر -مرسی اومد و کنارم نشست در بطری رو باز کرد و مقداری برای من و خودش ریخت و لیوان‌ها رو بهم زدیم کمی مزه کردم ، بد نبود ، یکی دو گیلاس باهم خوردیم ، سورن سرشو آورد جلو و لبهاشو گذاشت روی لبهام و همزمان دستشو دوباره گذاشت روی پام آخ که مقاومت در اون لحظه برام سخت بود مانعش نشدم چون واقعاً به این سکس نیاز داشتم دستمو گذاشتم روی کیرش ، از همونجا معلوم بود که چه کیر بزرگی داره سورن همونجور که داشت لبامو می‌خورد دستش رو آورد بالا و گذاشت رو کصم ، پاهامو باز کردم که راحت تر باشه ، بعد چند دقیقه دستشو کرد توی شورتم و شروع کرد به مالوندن کصم ، اما خوب نمیتونست کصمو بماله سورن شروع کرده بود به لیس زدن گردنم ، دهنشو آورد کنار گوشم و همونجور که داشت لیس میزد گفت بریم رو تخت ؟ آروم بلند شدیم و رفتیم توی اتاق ادامه دارد… نوشته: ناشناس  
    • chochol
      بدن نمایی جدید میترا با کصش ور میره (قسمت قبل) . تایم: 00:31 - حجم: 6 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • chochol
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.