minimoz ارسال شده در 19 آبان اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان همکار بی غیرت - 1 سلام؛ من میلادم، ۲۹ سالمه و اهل تهرانم تقریبا ۴ سال پیش بود که داخل یه دفتر فنی تو تهران شروع به کار کردم. محیط محل کارمون فوق العاده صمیمی و مثبت بود و همه با هم دیگه احساس راحتی میکردیم. یه همکاری داشتیم به اسم سعید؛ من با سعید صمیمی تر از همه بودم.با اینکه تقریبا ۱۲،۱۳ سال ازم بزرگتر بود ولی همش با هم دیگه بودیم و تو سر و کله ی همدیگه میزدیم. بعد از حدود یکسال به خاطر رابطه ای که توی دفتر با یکی از دخترا داشتم و لو رفتیم از اونجا اخراجمون کردن و ارتباطم با همه ی بچه ها به جز سعید قطع شد. سعید تو رفت و آمد هامون متوجه رابطه های زیادی که با دخترای مختلف داشتم شده بود و از جیک و پوک کارم خبر داشت. یه روز تو خونشون نشسته بودیم که خانومش از بیرون اومد. اسم خانومش مریم بود.تقریبا ۳۴،۳۵ سال داشت و فوق العاده خوشگل و خوش هیکل؛البته که خود سعید هم مرد خوش استایل و خوش قیافه ای بود. خلاصه که خانومش وقتی رسید خونه با ما سلام علیک کرد و رفت تو اتاق که لباس عوض کنه معمولا جلوی من با تیشرت و شلوار کوتاه بود و راحت میگشت اما این دفعه خیلی فرق داشت… وقتی از اتاق اومد بیرون چشم منو میخکوب خودش کرد! یه تاپ بندی مشکی تنش بود که سینه های درشت و سفیدشو کامل نمایان کرده بود. پروانه ی خوشگلی که پایینتر از ترقوش تتو شده قشنگی سینه ها و گردنشو دو چندان کرده بود… ترکیب تاپ و شلوارک جذبش که تا چند انگشت بالاتر از زانوش ادامه داشت، اونقدر جذاب و دیدنی بود که من بی توجه به شرایط چند ثانیه بالا تا پایینشو برانداز کردم. با صدای مریم به خودم اومدم: +میلاد چشمات منو سوراخ کرد!کافی نیست؟ -چقدر خوب شدی بعد از این حرفم، خودم جا خوردم!جوری که انگار یه سطل آب یخ روم ریختن با خودم گفتم دیوانه این چه حرفی بود؟اونم جلوی سعید! با ترس از واکنش سعید برگشتم سمتش وقتی قیافه ی متعجب و ترسیده ی منو دید بلند زد زیر خنده و گفت: +بابا آروم باش پسر😂چرا عین ندیده ها به مریم نگاه میکنی چه خبرته -میلاد که تقصیری نداره من زیادی خوش هیکل و جذابم عشقم مریم با خنده اینو گفت و رفت به سمت آشپزخونه سعید با لبخند و تکون دادن سرش حرف مریمو تایید کرد! باقی تایمی که اونجا بودم هزار بار این صحنه رو تو ذهنم مرور کردم حتی سعید و مریمم متوجه درگیری فکر من شده بودن ولی انگار اتفاق غیر منتظره ای نبود براشون مریمی رو که اونطوری باز لباس پوشیده بود و وقتی نگاه تشنه ی منو دید اندامشو به رخ من و شوهرش کشید سعید که انگار نه انگار زنش جلوی یه مرد دیگه پز بدن سکسیشو داده بود انقدر به ری اکشن سعید فکر کردم که کلا مریم از یادم رفته بود چند وقت از اون ماجرا گذشت و ۵،۶ باری سعید رو دیدم اما هیچ کدوممون حرفی راجب اون قضیه نزدیم. منم یواش یواش داشتم به این نتیجه میرسیدم که همه چیز اتفاقی و رو حساب صمیمیت بینمون رخ داد بعد از تقریبا ۱ ماه، ۳ نفری قرار کافه گذاشتیم تو کافه منتظر سعید و مریم بودم که مریم جلو تر از سعید وارد شد. نگاهم نسبت بهش تغییر کرده بود. یه مانتوی یکسره ی بلند(تا ساق پا) تنش بود و پاهای سفیدشو انداخته بود بیرون بلافاصله بعدش سعید اومد تو و کنار هم رو صندلی نشستن هم من و هم اونا قلیون سبک میکشیدم.به سالندار یه قلیون بلوبری سفارش دادیم. مشغول قلیون کشیدن بودیم که سعید گفت: +راستی!یه پروژه ی جدید تو دفتر گرفتیم.کانسپت اش واقعا خفن شده -بله دیگه آقا سعید؛همه ی اینارو من یادتون دادم وگرنه قبل من کی سمت دفتر میومد +بچه پررو😂اولا که من وقتی گرافیک کار میکردم تو تازه پشت لبت سبز شده بود.دوما اگر توهم جلوی کیرتو میگرفتی و تو هر سوراخی نمیکردیش الان سرکارت بودی از شوخی سعید جا خوردم چون هیچوقت جلوی مریم انقدر بی پرده شوخی نمیکردیم -حالا اگه داری طرح هاتو بیار ببینم چیکار کردی +بیا داداش! طرح هارو ببین کیف کن؛بابا حاجی اینکارسا همینطوری که داشت عکسارو رد میکرد به یه عکس عجیب رسید! مریم… باورم نمیشد یه روزی مریمو لخت ببینم! لخت لخت…اونم تو گوشی شوهرش بعد از چند لحظه ی کوتاه سریع گوشیشو کشید کنار و گفت دیگه اینو نباید می دیدی منم جوری رفتار کردم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و چیزی ندیدم خیلی سعی کردم همه چیو عادی جلوه بدم اما نمیشد نمیتونستم باور کنم همه ی اینا اتفاقیه هزار تا فکر تو سرم بود اما این دفعه بیشتر از هرچیزی به مریم فکر میکردم اون بدن توپر و سکسیش… ژست جذابش جلوی آینه کون گرد و خوش فرمش به سمت دوربین بود کمی رو میز جلوی آینه خم شده بود و مثلا داشت رژ میزد سینه هاش خیلی مشخص نبود ولی توی آینه هم درشتیش به چشم میخورد. تو همین فکرا بودم که وقتی به خودم اومدم دستم دور کیرم بالا پایین میشد… همه ی وجودم غرق لذت بود تو تصورم مریم زیر کیرم از لذت ناله میکرد و به خودش میپیچید کیرمو پشت هم توی کصش عقب جلو میکردم و اونم با صدای ناله های قشنگش رضایتشو نشون میداد با چشم بسته تک تک این لحظاتو تصور کردم و خودمو خالی کردم… (ادامه دارد) امیدوارم پارت اولو بپسندید و کمبود اشو ببخشید پارت دوم به زودی… نوشته: میلاد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده