mohsen ارسال شده در 14 آبان اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان حموم با خاله - 1 خاله نمیخوای بری حموم؟ لباسات بوی دود گرفتنا به صفحه تلویزیون خیره شده بودم، هیتمن عجب فیلم باحالی بود. خدا رو شکر رحمان قبل از اینکه با میثم بره سر زمین؛ چند تا از بهترین فیلم های اکشن گذاشته بود که ببینم و حوصلم سر نره +علی! _ها!! از اون اخم های دوست داشتنی ش کرد گفت: ها چیه بیشعور سه باره دارم بهت میگم برو حموم. راست میگفت سومین بار بود این میگفت. دیروز چهارشنبه سوری بود چهارتایی تا دیروقت بیرون بودیم، من و میثم مشغول آتیش و ترقه بازی رحمان و خالم هم قایمکی دور از چشم همه یه گوشه مشغول بمال بمال میثم همیشه راجب این کارشون بهم میگفت که قایمکی خیلی با هم وَر میرن. اون موقع زیاد از این چیزا که بین زن و شوهر ها است سر در نمی آوردیم سنی نداشتیم که! من تازه ۱۱ سالم شده بود و میثم ۱۳ سالش.دور آتیش مدام چرت و پرت هایی که فقط به درد بچه های هم سن خودمون میخورد میگفتیم و می خندیدیم و اصلا نمیفهمیدیم زمان چجوری میگذره. +برای بار چهارم عرض میکنم خدمتتون آقای عسگری آیا منت بر سر ما میگذارید که به حمام بروید؟ -اخه خاله من که لباس ندارم. +خب لباس میثم بپوش تقریبا اندازته دیگه. اشاره ای به دست شکستم که تو گچ بود کردم گفتم این چی پس؟! +خب اونم یه نایلون دورش میکشم که خیس نشه -اونوقت خودم رو چجوری بشورم مادمازل؟! قهقهه بلندی کرد و گفت: کثافت تو این از کجا یاد گرفتی؟ گفتم: از فیلم رحمان. عاشق طرز خندیدنش بودم گونه هاش سرخ میشد لبش تا بناگوش باز. پوست سبزه روشنش جذابترش کرده بود بین تمام خواهرا فقط اون بود که پوست سبزه بود، موهاش قهوه ای روشن بود و دست هاش لاغر و کشیده البته اون زمان عادت نداشت موهای دستش زیاد کوتاه کنه، از زیر تیشرت میتونستم نوک ممه هاش ببینیم. تنها چیزی که توی دنیا اون لحظه آرزوش داشتم دیدن ممه هاش بود. متوجه چشم غرش شدم که منتظر بود بالاخره به حرفش گوش کنم و برم حموم. و البته منم چاره ای جز اطاعت نداشتم بلند شدم رفتم سمت حموم که دیدم به زور داره جلو خندش میگیره با تعجب وارد حموم شدم وقتی خواستم لباسام در بیارم دیدم اِی دل غافل کیرم مثل گُرز رستم سیخ سیخ شده ازش کمی آب هم اومده تازه فهمیدم خالم واسه چی داشت جلو خندش میگرفت. ضربان قلبم رفت بالا و توی سرم نبض زدن حس میکردم. کیرم گرفتم دستم یه کمی باهاش بازی کردم خواستم آروم اون یکی دستم به کونم برسونم و یخورده بمالونمش که متوجه دست تو گچم شدم. با کلافگی با خودم یه خورده وَر رفتم بعدش که کیرم داشت میخوابید شیر حموم باز کردم که یهو متوجه صدای باز شدن در حموم شدم. خالم با نایلون اومد تو بدون اینکه توجه کنه لخت لختم دستم گرفتم کرد تو نایلون گره زد. +میتونی خودت بشوری دیگه -اره بابا چلاغ که نیستم. سعی کردم با دست راستم شامپو بردارم بریزم رو سرم که در همون حرکت اول اونقدر ناشی بازی در آوردم که خالم شامپو رو از دستم گرفت و با دهن کجی گفت: واقعا که چلاق نیستی دوش برداشت آب سرد گرفت روم تمام تنم رو خیس آب کرد از سرمای آب سرد نفس بالا نمیومد و فقط به خاله التماس میکردم که آب گرم کنه اما خاله بدون توجه سعی کرد من به سمت خودش بکشونه تا بشورتم. وقتی دید دارم مقاومت میکنم از دستش در میرم یدونه محکم زد در کونم، دادم هوا رفت برگشتم لپ بیچاره ای که مورد عنایت قرارش داده بود ببینم که یهو یکی دیگه زد در اون یکی لپ کونم و با همون اخم دوست داشتنیش گفت مگه نمیگم وایسا سریع بشورمت ها؟! خوشم اومده بود ضربه ش، خوردن دستش به کونم، به اینکه لخت مادرزاد جلو ایستاده ام آروم آروم داشتم دوباره حشری میشدم. با ضربه دوم درد جاش به لذت داده بود. دلم میخواست دوباره این کار تکرار کنه، میدونستم لجبازه برای همین گفتم: نمیخوام اصلا با این شستنت میدونستم اینجوری میخوای کنی اصلا حموم نمیومدم. برخلاف انتظارم که حدس میزدم دوباره متوسل به زور بشه اینبار صداش رو آروم کرد گفت: خاله تو که با این دستت نمیتونی خودت بشوری … حرفش قطع کردم و گفتم : با آب سرد چرا اخه؟ چرا اذیتم میکنی؟ گفت: مگه آب سرد چشه به این خوبی تازه الان خودمم میخوام حموم کنم با همین آبسرد خودم میشورم. با این حرفش شهوت تو وجودم زبونه کشید کیرم تکون خورد. یعنی خاله سکسی من میخواد جلوی من حموم کنه؟ این بار مقاومتی نکردم گذاشتم من رو بشوره. نوشته: بی نام واجد شرایط لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده