poria ارسال شده در 12 آبان اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان شوهر خائن من موقعی که کیوان اومد خواستگاریم 22 سالم بود و بیشتر از خودم خانوادم خوشحال بودن پدرم با پدر کیوان تو بازار همکار بود ولی پدرش از بزرگای بازار پارچه بود یه خونواده مرفه سنتی که کیوان پسر بزرگشون بود یه برادر و یه خواهرم داشت که خواهرش ازدواج کرده بود همه چیز خیلی سریع پیش رفت تا به خودم اومدم عقد کردیم و به فاصله سه ماه بعد عقدم یه عروسی مفصل و سر خونه زندگیم بودم همه چیز در عادی ترین شرایط ممکن بود کیوان یه پسر 24 ساله با قدی متوسط پوست سفید و مو قهوه ای پسر زیبایی بود و منم تو بهترین شرایط جسمی و روحی بودم و از همه چیز زندگی راضی کیوان پسر با محبتی بود بهم به اندازه کافی توجه میکرد نه خیلی افراطی عاشق و نه خیلی سرد و بی تفاوت و من از همه چیز زندگی باهاش لذت میبردم تا این که بزرگترین راز زندگیش را فهمیدم کیوان یه دوست صمیمی داشت به اسم محمد رضا که رضا صداش میزدن اولین باری که رفتم خونه پدر شوهرم دیدمش همسایه دیوار به دیوارشون بود یه پسر قد بلند چهارشونه با چشم ابرو مشکی و خیلی جذاب که فهمیدم از بچه گی با کیوان بزرگ شده و هم صمیمی ترین و هم تنها دوست کیوان بود تو البوم بچه گی و همه عکسای سفر و پست های اینستا و … میشد دیدش و منم باهاش کنار اومده بودم خیلی اقا و با محبت بود ساقدوش کیوان بود تو عروسیمون و حداقل هفته ای چند بار میدیدمش کیوان بیرون خونه کلا یا سر کار پیش پدرش بود یا با رضا باشگاه و بیرون و استخر تو مهمونی های خانوادگی خونه پدرشم همیشه رضا و خانوادش حضور داشتن زندگی من و کیوان خوب بود از رابطه جنسی تا عاطفی هیچ مشکلی نداشتیم یا حداقل من فکر میکردم که مشکلی نداریم بهار امسال متوجه شدم که باردارم خیلی حس شیرینی بود که یک زندگی داشت در من شکل می گرفت و کیوان هم از این موضوع خیلی خوشحال بود و توجهش به من بیشتر شده بود به خواطر بارداریم یا مامانم پیش من بود یا من میرفتم خونه مادریم و کیوان مرتب به اونجا سر میزد و بیشتر وقتش سر کار یا با رضا بود هفت اول محرم بود که من خونه مامانم بودم صبح میخواستم برم دکتر با مامانم و سنوگرافی آخرم خونه بود که بهش احتیاج داشتم ساعت 6 اینا بود هر چی زنگ زدم کیوان گوشی را جواب نداد خودمم حوصلم سر رفته بود ماشینم و برداشتم که برم خونه خودم نتیجه سونوم را بر دارم یه سری هم به خونه زده باشم مامانم خواست باهام بیاد که گفتم نیازی نیست بابا میرم یکم وسیله میخوام از خونه میارم رسیدم دم در خونه ماشین کیوان دم در بود گفتم حتما خوابه اخه از 7 صبح که می رفت سر کار تا 5 عموما این ساعت ها می اومد خونه یه استراحتی می کرد خونه ما یه ویلایی دو طبقه است طبقه اول خالیه که برای برادر کوچیک کیوانه که هر موقع خواست ازدواج کنه ساکن بشه و طبقه بالا هم ماییم اروم از پله ها رفتم در و لای در باز بودتعجب نکردم چون کلا خودمون تو ساختمونیم زیاد پیش می اومد کیوان در و باز بزاره گفتم شاید کیوان خوابه سر و صدا نکردم کسی تو حال نبود خونه دوبلکسه و اتاق خواب ها طبقه بالا بود درو نبستم چون میخواستم سریع برگردم از پله ها رفتم بالا اخر راهرو اتاق خوابمون بود در اتاق باز بود وای چی میدیدم یه زن با لباس خواب مشکی توی تختم خواب بود بدنم یخ کرد اشکم سرازیر شد میخواستم همون لحظه جیغ بکشم ولی دقت کردم این بدن یه زن نبود وای کیوان بود باورم نمیشد از چیزی که دارم میبینم کیوان رو تختمون دراز کشیده بود یه جفت جوراب بلند زنونه تا بالای رون پوشیده بود با یه لباس خواب تور مشکی و یه شورت بندی که مطمئن بودم مال من نیست پس این لباس ها از کجا اومده بود که صدای باز شدن در حال اومد سریع رفتم تو اتاق کناری که پر بود از وسایل سیسمونی بچه که هنوز هیچ کدوم باز نشده بود تو شوک عجیبی بودم چیزی که دیدم برام قابل درک نبود گوشیم داشت ویبره میزد مامانم بود خفش کردم و پشت تخت بچه نشستم صدا نزدیک تر شد از در اتاق رد شد و رفت سمت اتاق خوابم صدای رضا بود . چیزی نمیشنیدم در بالکن را باز کردم بالکن تا اتاق ما ادامه داشت و از اونجا داخل اتاق خوابم مشخص بود کیفمو گذاشتم رو تخت بچه و رفتم تو بالکن رسیدم نزدیک شیشه اتاق خوابم پرده کامل کشیده نبود و میشد یه قسمتی از داخل را دید اما بهتر این بود که لای در باز بود و میشد صدای رضا را شنید نشستم کف بالکن روی چمن مصنوعی و از لبه پنجره می تونستم داخل را ببینم باورم نمیشد چیزی را که میدیم این شوهر من بود که پایین تخت جلوی پای رضا با لباس زنونه زانو زده بود و داشت کیر رضا را با ولع هر چه تمام ساک میزد صدای رضا را میشندیم که بهش میگفت قربون خانومم برم سیرمونی نداره با این که دیشب تا صبح زیر کیر بوده بازم دلش کیر میخواد بخور خوشکل من و با دستاش سر کیوان و نگه داشت و داشت دهن کیوان را میگایید وای کیرشو کشید بیرون باور نمیشد که کیوان تونسته همه این کیرو تو دهنش جا بده یه کیر حداقل بیست سانتی کلفت سیاه که داشت از آب دهن کیوان برق میزد کیوان دستشو حلقه کرد دورشو داشت همزمان با جق زدن سرکیر رضا را میلیسید که رضا بلندش کرد گذاشتش لبه تخت و رفت سراغ شورت بندیش زبونشو کشید لای پای شوهرم و حالا ناله کیوان بلند شد که داشت از لیسیده شدن سوراخش لذت میبرد بی هیچ شرمی روی تخت خودمون داشت ناله میکرد رضا سینه هاشو چنگ میزد و زبونش و تو سوراخ شوهرم عقب جلو میکرد دیدم که بلند شد و افتاد روی کیوان لباشون به هم گره خورد دستای کیوان را میدیدم که به پشت رضا چنگ میزد و نمیزاشت از آغوشش جدا بشه کیوان چرخید و شروع کرد به خوردن لبا و گردن رضا و اروم اروم رفت پایین تا دوباره به کیرش رسید و شروع کرد به ساک زدن و خیس کردن کیر کلفت و بزرگ رضا حسابی که خیس شد پاشد و شورتش را دراورد باورم نمیشد میخواد اون کیرو تو خودش جا بده با یه حرکت سر کیر رضا را جا داد تو سوراخش و تا رضا به خودش بیاد تا دسته هل داد تو خودش و نشست رو کیر رضا میشد رضایت را در چشماش دید رضا یه جون بلند گفت و چشماش بست و حالا این شوهر من بود که داشت روی کیر پایین و بالا میشد و اوج لذت بود براش یکی دو دیقه ای پایین بالا شد از رو کیر رضا بلند شد و خوابید کنارش باز لباش به لبای رضا گره خورد رضا بلند شد رفت بین پاهاش نشست لنگای شوهرمو باز کرد گذاشت سر شونه هاش و شروع کرد به گاییدن سوراخش کیوان عین موم تو دستای رضا بود دیدن این که شوهرم زیر کیر چه زن مطیعی برای شوهرشه داشت خوردم میکرد ناله کیوان بلند شد باز داشت قربون صدقه شوهر بکنش میرفت که حالا داشت با ضربه هاش تخت من را میلرزوند و کیوانی که زیر کیر داشت حال میکرد باورم نمیشد این شوهر منه که این جوری لنگاشو باز کرده تا رضا کونش و بگاد اون قدر تحریک شده بود که صدای ناله هاش بیشتر شد کیوان با کون دادن ارضا شد آبش پاشید و رضا که لبخند پیروزمندانه میزد از ارضا شد کونیش زیرش کیرشو کشید بیرون از کنار تخت دستمال برداشت و بدن کیوان که پر آب کیرش بود را پاک کرد دراز کشید بغل کیوان کیوان خودشو تو بغل رضا جا کرد رضا از پشت بغلش کرد و باز کیر کلفتشو هل داد تو کون شوهر من که نه تنها دردی نداشت داشت تو بغل رضا لذت میبرد برگشت لباشو گذاشت رو لبای رضا و رضایی که سینشو چنگ میزد و تو بغلش کونشو میگایید چند دیقه ای تو بغل رضا کون داد تا این که بلند شد داگ استایل نشست لبه تخت و با دستاش سوراخشو باز کرد بدن ورزیده و سکس ی رضا خیس عرق شده بود رفت پشت کون شوهرم و کیرشو چند باری کشید رو سوراخش ناله کیوان و باز در اورد و سر کیرشو هل داد تو و این خود کیوان بود که به خوبی داشت کونشو عقب جلو میکرد تا بکنش حال کنه رضا با دستاش کمر کیوان و نگه داشت و تا دسته کیرشو هل داد تو کونش ناله کیوان باز بلند شد نه از روی درد بلکه از لذت و حالا داشت زیر ضربه های محکم تلنبه رضا گاییده میشد رضا ضربه هاشو به کون شوهر بدبخت من بیشتر و تند تر کرد کیرشو کشید بیرون و کیوان چرخید نشست روی دو زانو جلوی پاش دستاشو دور کیر رضا حلقه کرد با چند بار پایین و بالا کردن اب بود که مثل پمپ ریخته میشد روی سر و صورت کیوان و با لذت هر چه تمام عین بچه ای که از سر پستان مادر شیر میخوره اون ابو میخورد نزاشت یه قطرشم هدر بره اب کیر بود که از صورتش سرازیر بود پاشد رفت سمت سرویس اتاقمون و رضا پیروزمندانه از گاییدن شوهرم دراز کشید روی تختمون همون جور چهار دست و پا از تو بالکن اومدم تو اتاق بچه کیفمو برداشتم فشارم افتاده بود شوکه بودم سرم داشت گیج میرفت از خونه زدم بیرون نشستم پشت فرمون 5 تا میس کال از مامانم داشتم و حسی غریب شوهرم یه کونی بود یک کونی به تمام معنا نوشته: mt لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده