رفتن به مطلب

داستان آنال سکس و به ارگاسم رسیدن


behrooz

ارسال‌های توصیه شده


لذت آنال و به ارگاسم رسوندن بانو

درود به همگی
قلبنا کم بیش تو کونباز فعالیت میکردم و یه داستان خارجی رو هم که جریان یه پسر نوجوون بود و با هِلن خواهرش ناتنیش رابطه داشت ترجمه و به اشتراک گذاشتم که خوشبختانه بازخوردهای عالی هم دریافت کردم.
دو سالی میشه که خیلی کم به این سایت سر میزنم.راستش با اوضاع بد اقتصادی که مث خیلیهای دیگه گرفتارش شدم دیگه دل و دماغ گذشته رو ندارم و از اونطرف سالار همدیگه سالار قبلی نیست و کمتر از گذشته هوس میکنه.البته اینم بگم که امسال وارد دهه چهارم زندگیم شدم و خوب سن هم که بالا میره…
بگذریم،
چیزی که میخوام براتون تعریف کنم بیشتر به عنوان تاپیک تو اکانت قبلیم (khalkobra ) که متاسفانه بدلیل فراموشی ایمیل نتونستم بازیابیش کنم به اشتراک گذاشته بودمش و الان میخوام با اضافه کردن جزئیاتی بیشتر اینجا باز نشرش کنم.
امیدوارم از نخستین دست به قلمم خوشتون بیاد و اگرم باب میل نبود سخت نگیرید و خواهشا اگرم خواستین فحش بدین به خودم بدین.

چندین سال پیش یه کلیپ دیدم که یه زن بلوند خوش اندم به بغل دراز کشیده بود و یه مرد خر کیر که پشتش قرار گرفته بود درحالیکه با دست یکی از پاهای اونو بالا گرفته بود داشت ترتیب کونشو میداد.
اونقدر دستگاه طرف کلفت و کشیده بود که مونده بودم اونهمه کجای زنه میره یه چند دقیقهای که گذشت رعشه به اندام زنه افتاد و بدن و بویژه ساق و ران خوش تراشش شروع به لرزیدن کرد و در پایان دچار ارگاسمی شدید شد.
دیدن این صحنه باعث شد که کیرم از شدت حشر به بالاترین اندازه ممکن برسه.خیلی حال کردم باهاش،از اون ببعد صحنه به اوج رسیدن اون زن و انجامش توسط خودم تبدیل به مهمترین فانتزی سکسیم شد.
بعد اون هر باری که میخواستم با کسی سکس کنم بیشتر از گاییدن طرف هدفم به ارگاسم رسوندنش از راه آنال سکس بود ولی همیشه ناکام میموندم چون بیشتر کسایی که باهاشون بودم به زور پاچه خواری و از سر ناچاری و حفظ پرده کون میدادن و لذت چندانی براشون نداشت که البته بعدها فهمیدم که ایراد از منه وگرنه…
ولی بالاخره نزدیک چهار سال پیش سوپر فانتزیم واقعا رخ داد و به بالاترین لذت زندگیم رسیدم.
حالا بشنوید اصل جریانو؛
یه چیزی حدود ۸سال بود که با یه خانوم باشخصیت زندگی میکردم ولی اسممون تو شناسنامه هم نبود،همون ازدواج سفید.
یه گلبانو ۳۲ساله تا حدودی زیبا و البته خیلی بانمک با قد۱/۶۴ و اندامی توپر که یه مقداری هم شکم داشت.سینه ها و کونی قابل قبول داشت ولی مهمترین ویژگیش کوص کوچیک و خوشگلش بود.اینقدر خوشگل و صاف و صوف بود که آدم فک میکرد خدا اینو خودش شخصا نقاشی کرده.بیشتر شبیه کوص دخترای تازه به بلوغ رسیده بود تا یه زن سی و چند ساله. برآمدگیش دو برابر حد معمول بود با لبهایی کوچیک و رنگی روشن، اونقدر خواستنی بود که هیچوقت از لیسیدنش سیر نمیشدی.
در راه رسیدن به فانتزیم یه مشکلی وجود داشت و اونم این بود که پارتنر من تنها همیشه از آنال فراری بود و بلکه از ساک زدن هم زیاد خوشش نمیومد و خیلی کم و همیشه به درخواست من و با اکراه و نصفه نیمه اونم شاید ماهی یکبار در حد یکی دو دقیقه میتونستم گرمای زبونشو رو کیرم احساس کنم.
اولین باری که قبول کرد از کون ترتیبشو بدم حدود چهار سالی از رابطمون می گذشت که اونم اونقدر آه و ناله کرد که بعد چند دقیقه تلاش عطای کارو به لقایش بخشیدم و قهر کردم و خوابیدم!
از اینکه نمیتونستم خواسته چندین و چند سالمو اجرا کنم ناراحت بودم.همیشه میگفت که بخدا دوست دارم تو به خواستت برسی ولی خیلی دردم میاد و هر وقت اسمشو میاری از سکس سرد میشم.
بعد از اون هر از چندگاهی درخواست دیرین خودمو تکرار میکردم که دست آخر یا از زیرش در میرفت و یا هر وقتم زیر بار میرفت از قصد اونقدر سوراخشو جمع میکرد که حتی مته الماسه هم بهش کارگر نبود چه برسه به کیر بنده حقیر.
عید اون سال بود که یه جایی خوندم مهمترین نکته تو سکس از عقب حاضر کردن شریک جنسی برای اینکاره و باید با یه پیش نوازی خوب بدون عجله ماهیچه کونشو برای پذیرش سالار و آماده کرد.با خوندن اون روش نیرو و انگیزه های تازه و قوی در من شکل گرفت.دونستم که کارم ایراد داشته و به خاطر هول بودن کمتر از میزان لازم سوراخ بانو رو مورد لطف و نوازش قرار میدادم.
از روزی که اون مطلبو خوندم قبل هر سکسی با انگشت فاکم یه مقدار کرم بر میداشتم و همزمان با خوردن اون کوص خوش ترکیب،چروک سوراخ پشتشو هم ماساژ میدادم و باهاش بازی میکردم.ماساژ سوراخ پشت همانا و نه کون نه،تورو خدا گفتن بانو همانا. منم بهش اطمینان میدادم که کاری با صندوق عقبش ندارم و فقط برا کیف کردن اون این کارو میکنم.البته اینم بگم که پی پی بردم اونم از لمس و ماساژ سوراخ پشتیش بدش نمیومد و لذتم میبره.
بعد چند هفته یه کم پیش رفتم و کمتر از نصف بند انگشتمو داخل بهشت عقبیش بردم و به آرومی جلو عقب میکردم.دیگه بانو اعتراضی نداشت و چشای بسته و ناله های ریزش بهم سیگنال میداد انگشت شدنش رو دوست داره.
خلاصه بدون عجله آجر به آجر و خشت به خشت پروژه خودمو جلو می بردم و هر باری که انگشتمو داخل کونش فرو میکردم بی اختیار هدفم به ذهنم میومد و تو دلم غوغایی بپا میشد.
مقدمات ورود سالار چند ماهی زمان برد.تاجایی جلو رفته بودم که به خوبی میشد پیشرفت رو حس کرد.حالا میتونستم بدون اعتراض بانو سه تا انگشت دستم که حسابی با ژل لوبریکانت لیز شون میکردم رو داخل پشتش ببرم.
سرانجام زمانش رسید.شبی که فرداش تولدم بود وقتی از حموم بیرون اومدم چشمم بهش خورد و دلم قنج رفت.یه تاپ نازک سفید پوشیده بود و یه دامن مشکی مخمل یه وجبی که فقط چند سانتی پایینتر از کوصش بود.سوتین هم نداشت و به خاطر نازکی تاپش قشنگ تیزی نوک پستوناش خودنمایی می‌کرد.بهش گفتم کادوی تولد باید بهم بدیش.گفت تو فقط بخواه.گفتم اون‌که جا خودشو داره کادو کون داغتو میخوام.لبخندش محو شد مث همه دفعات پیش با گفتن درد داره و نمیتونم ساز مخالف زد ولی من بیخیال نشدم و بعد چند دقیقه دوباره از فانتزیم براش گفتم و اینکه ناسلامتی تولدمه و…
دست آخر باز قبول نکرد، قهر کردم و با پرت کردن حوله رفتم رو تخت دراز کشیدم و شروع کردم غر زدن.یهو تو عصبانیت نمیدونم چی شد که گفتم نده فک کردی برام قحطه با سیصد تومن بهترین و داغترین کون شهرو میشه گایید اونم تر و تازه و کم سن پایین.اینو که گفتم سگرمه هاش بد تو هم رفت،بوضوح ناراحتی رو میشد تو قیافش دید.
اهمیتی ندادم و پتو رو خودم کشیدم و گفتم لامپو خاموش کنه میخوام بخوابم.
تو چرت بودم که سختی ناخوناشو که رو پوست شکمم کشیده میشد حس کردم ولی اصلا حرکتی نکردم و برو خودم نیاوردم.یه چند دقیقه ادامه داد و وایساد. منم بخاطر اینکه نتونه باز کارشو انجام بده نیم چرخی زدم و بهش پشت کردم.خودشو کمی جابجا کرد و سرشو رو بالشم گذاشت. دهنشو آورد نزدیکو نفس داغشو روانه گوش و پشت گردنم کرد.با این کارش مور مورم شد و سالار شروع به خیر برداشتن کرد.همزمان با انگشتای دستش آهسته و خیلی ظریف شروع کرد به مالش و بازی با موهای سینم.سلانه سلانه دستشو پایین و پایین تر برد،چیزی نمونده بود که به کیرم برسه.از دستش عصبانی بودم و نمیخواستم بفهمه براش راست کردم برای همین ازش کمی فاصله گرفتم و از شر نفس سوزانشم خلاص شدم.
یه چند دقیقه خبری نبود و فک کردم اونم قصد داره بخوابه ولی گویا ول کن ماجرا نبود و قصد نداشت بیخیال شه چون این بار حرارت سینه‌های آبدار و نرمشو که محکم به پشت کمرم فشارشون میداد بهم منتقل شد.با این کارش کیرم دوباره شروع به جهیدن کرد و تو آنی مث سنگ سفت شد.با یه حرکت خودمو ازش جدا کردم و کمی اونطرف تر رفتم و بخاطر اینکه نتونه اینکارو ادامه بده باز به پشت خوابیدم.
اخلاقش دستم بود.راستش همیشه این من بودم که درخواست سکس میکردم و تو این سالها حتی یبارم نگفته بود که سکس میخواد پر پرش با رفتار و لباس پوشیدنش بهم میفهموند که چی میخواد .مغرورتر از اونی بود که زبون به منت‌کشی باز کنه و هرطور بود میخواست باز من پیش قدم شم.یه مقدار که گذشت دیدم حرکتی نمیکنه.داشتم به این فکر میکردم که حرکت بعدیش چیه که یمرتبه خیسی و گرمای کوصش نصف صورتمو پوشوند.نامرد شورتشو درآورده بود و با تمام وزنش که کم هم نبود نشست رو صورتم و با تموم زورش فشار میداد.شروع کردم تقلا کردنو و با دستم کمرشو چسبیدم و به اینطرف و اونطرف می کشیدم تا از زیر آواری از کوص خلاص شم.خیسی کوصش و فشاری که از سر لج وارد میکرد باعث شده بود کوچکترین منفذی برا نفس کشیدنم نمونه.واقعا داشتم خفه میشدم.حساب کنید بعدا تو اعلامیه ترحیمم مینوشتن در اثر خفگی با کوص!
یه مرتبه از روم بلند شد و من تونستم یه نفس عمیق بکشم.از دستش خیلی کفری بودم دستمو بلند کردم بزنم تو گوشش که با چشای خیسش روبرو شدم.بغضش ترکید و بلند شروع کرد به گریه.
دلم به حالش سوخت.بغلش کردم.با دستاش منو هل میداد و از خودش دور میکرد.میگفت تو دیگه دوسم نداری برو با کون تر و تازه همون کم سنها حال کن،من سن بالام بدردت نمیخورم.اینا میگفت و زار میزد.
بدجوری رنجیده بود.این بار برخلاف چند دقیقه پیش از دست خودم عصبانی بودم نه اون.از خودم میپرسیدم واقعا چرا اون حرفها رو به زبون آورده بودم.خدایی دختر خوبی بود.از روزی که باهاش آشنا شده بودم رفتارش باب میلم بود و تو اون چند سالی که باهاش بودم با کم و کاستم ساخته بود و حالام مونده بودم چجوری از دلش در بیارم.
دوباره کشیدمش طرف خودم و بغلش کردم.اینبار محکم تر و پیشونیشو بوسیدم.ازش عذرخواهی کردم و گفتم عصبانی بودم و حرفهایی که زدم از رو ناراحتی بوده و حاضر نیستم به هیچ عنوان از دستش بدم.صدای گریه کردنش کمتر شده بود ولی هق هقش قطع نمیشد.
خودخوری ولم نمیکرد.با بغض گفتم شرمندتم بخدا.باهاش لب تو لب شدم و شروع کردم مکیدن لبای خوشمزش.باهام همراهی نمی کرد.فهمیدم خیلی از دستم دلگیر شده. یه لحظه باهام چشم تو چشم شد و متوجه چشمای ترم شد.دستاشو دورم حلقه کرد و منو سمت خودش کشید و همراه با اشک ریختنش شروع کرد به لب گرفتن.زبونشو داخل دهنم چرخوند،.میدونست که عاشق زبون داغشم.مکثی کرد گفت بخدا همیشه خواستم تو کیف کنی و هروقت دوست داشتی بهت از عقب بدم ولی تو بلد نیستی از پشت بکنی و خیلی دردم میاد و بعدش سر درد میگیرم.
فقط نگاش میکردم و به حرفاش گوش میکردم و آخرش یه لب جانانه ازش گرفتم و گفتم باشه هر طور که تو بخوای.بهم گفت یعنی امشب دیگه نمیخوای باهام سکس کنی؟گفتم مگه میشه.اشاره‌ای به پایین کردم و گفتم کی میخواد جواب اینو بده؟
حریصانه بهش حمله‌ور شدم و رو تخت خوابوندمش. دستاشو گرفتم و بردم بالای سرش و پاهامو به پاهاش قفل کردم.بدنم با بدنش در تماس بود.با لیسیدن زیر گلو و گوشاش لحظه ب لحظه به حرارت و گرمای بدنش افزوده میشد.دستاشو ول کردم و خودمو پایین کشیدم تا به لیموهای آبدارش برسم.لیس محکمی به نوک قهوه‌ای یکی از ممه‌هاش زدم.یه آه پر از لذت کشید.زبونم دور نوک ممش چرخوندم و اومدم ببرمش داخل دهنم که یهو بلند شد منو خوابوند،صاف رفت سراغ کیرم. شورتمو پایین کشید و با دستش کیرم رو نگه داشت شروع کرد زبون زدن به اون. ازش فاصله گرفت و بهش خیره شد و مرتبه کردش تو دهنش.
من هاج و واج مونده بودم. آخه از ساک زدن بدش میومد و تا من ازش نمیخواستم انجام نمیداد،اونم نصفه نیمه و فقط در حد چند تا لیس بیرمق و نهایتش کمی فرو بردن کله کیرم تو دهنش.می گفت از آب لزجی که دائم بیرون میده خوشش نمیاد ولی گویا این بار خیلی مجاب بود که منو راضی کنه.خیلی لذت میبردم،آروم و با حوصله ساک میزد و از اینکه میدیدم بیشتر از نصف کیرمو داخل میبره.با گرمای متبوع دهنش خیلی حال میکردم ولی دوست داشتم کیرمو تا آخر فرو ببره.
دستاشو گذاشته بود بغل پاهام منم موهاشو گرفتم و سرشو به سمت کیرم فشار دادم که عوق زد.فوری دستمو از رو سرش برداشتم اونم شروع کرد زیر خایه هامو خوردن و به نوبت هر کدوم از تخمامو می کرد تو دهنش ول میکرد.وقتی زیر تخمامو لیس میزد لذت میبردم.
بالاخره بلند شد و اومد روم نشست. عاشق این پوزیشن بود و میگفت وقتی خودش سوار میشه بیشترین لذتو میبره. رو زانوش نشسته بود با دستش کیر منو از زیر رونش گرفت و با حرکتی منظم چوچولشو روش میمالید. بعد چند دقیقه شروع کرد به فرو بردن ذره یه ذره کیرم تو کصش چند لحظه بعد سالارو تو خودش غیب کرد.کف پاهاشو روی تخت گذاشت و نشست رو شکم من. دستاشو برد عقب گذاشت رو پاهام و با کمک دستاش شروع کرد به بالا پایین کردن.صدای ناله‌های ریزش بهمراه کس پف کرده و دهن باز کرد در حالی که کیرم داخلش پدیدار و ناپدید میشد و سینه‌هایی که با ریتم حرکت اون تکون میخوردن بدجور حشریم کرده بود.صدای شالاپ شلوپی که از برخورد باسن و کوص خیسش با بدنم تو فضای اتاق می پیچید عجیب لذت بخش بود.
موهاش از پشت سرش تا نوک پام بود.برعکس فیلمای پورن که طرف تو این پوزیشن چندین دقیقه کوص و کون میده انجام این حرکت زود خستش میکرد و بخاطر همین مجبور شد دوباره بشینه رو زانوهاش.دستاشو دور کمرش کرفت.عضلات کوصشو منقبض کرد و تا جایی که میتونست سنگینیشو انداخت رو بدن من و بدون کمترین بلند شدنی و کم کردن ذره ای از سنگینیش خیلی محکم شروع کرد خودشو به جلو عقب کشیدن.
فشار و تیزی کلیتوریسشو حس میکردم،چه کیفی داشت.احساس میکردم سلولهای سالار با سلولهای واژنش جوش خورده. از شدت اصطکاک کیرم بدجوری داغ کرده بود و رفته رفته داشتم ارضا میشدم.دوست نداشتم لذتم تموم شه.دستاشو گرفتم و کشیدمش رو خودم، همزمان لباشو مکیدم.
بازم تو چشام زل زده بود و میدونستم میخواد چیزی بگه.گفتم چی میخوای بگی عزیزم؟
گفت تولدته و میخوام بهت از پشت بدم فقط به شرطی که اگه دردم اومد فوری بیخیالش شیم.با این حرفش آمپر چسبوندم، حریصانه زبونشو تو دهنم کشیدم و نمی‌خواستم بهش پسش بدم.با تقلا زبونشو بیرون کشید و لبهای گر گرفشو گذاشت رو لبای من و…
بیشتر از این توان صبر کردن نداشتم.وقتش رسیده بود که مزد تلاش هامو بگیرم.رو تخت ولوش کردم و صاف رفتم سراغ سوراخ عقبش.از رو میز کنارم ژل رو برداشتم و انگشتمو باهاش حسابی لیز کردم و مفداریم به چروکهای پشتش مالیدم خیلی آروم ماساژش و گهگاهی انگشتش هم میکردم. با مکیدن همزمان چوچولش اینبار دوتا انگشتمو آهسته و میلیمتر به میلیمتر تو سوراخ گرمش عقب جلو میکردم و در آخر سه تا انگشت دستمو تا نصفه تو کونش فرو کردم و چند دقیقه ثابت نگه داشتم تا خوب جا باز کنه.
با لیس زدن و مکیدن کوص کم نقصش صدای ناله‌های شهوتیش بلندتر شد و منم با حرکت دادن انگشتام تا جایی که تونستم سرعت عقب جلو کردن رو بیشتر کردم.
بعد آماده سازی و شل شدن ماهیچه‌های کونش مقدار زیادی ژل رو انگشتای دستم ریختم و خوب داخل و بیرون سوراخشو باهاش پوشوندم.برخلاف کل دفعاتی که تو عمرم کون گاییده بودم این مرتبه من به پشت دراز کشیدم.ازش خواستم بالا بیاد ولی اون نظرش این بود که بخاطر خستگیش و تنوع پوزیشنو عوض کنیم و خودش دراز بکشه و من کیرمو داخلش فرو کنم. اصرار که کردم قبول کرد بالا بیاد و باز کابوی بشه. وااااای الان که دارم براتون مینویسم راست کردم.اومد بالا سالارو تو دستش گرفت و رو کله سرخش ژل ریخت و با انگشتش همه جاشو خوب ژل مالی کرد.رو پاهاش بلند شد و کیر بی تاب منو با سوراخ کونش میزون کرد .ذره ذره پایین اومد تا داخلش کنه ولی این لامصب هی راهو گم میکرد و نمی‌رفت تو جاده اصلی.بعد چند بار تلاش ناموفق به زحمت تا ختنه‌گاهم وارد تونلش شد و اسفنکتر بانو مث یه کش، محکم افتاد دور کله کیرم. بانو یه جیغ کوچیک همراه با نفسی عمیق کشید.گفت که پاره شدمو باید درش بیاره چون خیلی درد داره . این وسط من فقط چاپلوسی میکردم و قربون صدقش میرفتم.گفتم جون من درش نیاری و هرجور بود قانعش کردم که تو همون حالت بمونه. بعد دو سه دقیقه بهش گفتم بیشتر فروش کنه و اونم با اکراه خیلی سوسکی شروع کرد به حرکت و تا جایی ادامه داد که تموم آلتم داخل کونش غیب شد.
با نفوذ عمیق سالار تو سوراخ پشتش از طریق آنتن کیرم آتیش وجودشو بخوبی احساس میکردم.(دوستای که کون کردن میدونن چی میگم.
فکر میکردم الآنه که باز گله رو شروع کنه و با بیرون آوردن کیرم تو کف بزارم ولی چیزی که بعد از اون باعث تعجبم شد چشمان بسته و حرکت ناخودآگاه گل بانو روی کیر من و عقب جلو کردنای ریز و بدون توقفش بود.اینجا بود که متوجه شدم اونم داره کیف میکنه.
بعد یکی دو دقیقه تکان های کوچیک لحظه به لحظه سرعتشو بیشتر و بیشتر کرد.همچین وحشی تلمبه میزد و کیرمو داخل تنور داغش فرو میکرد که برام تعجب برانگیز بود.
این وسط آهی که بعضی وقتا میکشید باعث میشد اند لذت رو ببرم…درست مث یه کابوی که سوار اسب به سرعت در حال تاخته بنظر میومد.بله،عشق من رو ابرها سیر می کرد و داشت به راحتی بهم کون میداد و لذت میبرد،یواش یواش صدا و سرعت نفساش بیشتر شد و بعد حدود سه چهار دقیقه درحالیکه کیرم کامل داخل باسنش بود با تکان های خیلی شدیدی که تا اون موقع ازش ندیده بودم و فریادی بلند به ارگاسمی باورنکردنی و تاریخی رسید.ارگاسمش حدود ده ثانیه طول کشید.قشنگ با کیرم نبض زدن اسفنکتر و عضلات کونش که حاصل به اوج رسیدنش بود رو حس میکردم.ارگاسمی که همیشه تو کفش بودم شوروشوقی وصف نشدنی در من بوجود آورد گ.
و اینجوری بود که مهمترین فانتزی سکسی من به واقعیت پیوست .اونقدر به من مزه داد که محکم بغلش کردم و غرق بوسه و نوازش.
سرخوشی من در حدی بود که نمیخواستم اون لحظه رو با چیز دیگه ای عوض کنم.همونجا بود که بهش گفتم دیگه نمیخوام ادامه بدم و میخوام تمومش کنم. هرچی به من گفت پس تو چی، ارضا که نشدی حاضر به ادامش نشدم.نمیخواستم شیرینی اون ده ثانیه پایانی از ذهنم پاک شه، من بهترین کادوی تولد عمرم رو گرفته بودم.
نگاهی به چهرش کردم لبخندش پر از شعف و رضایت بود.
نتیجه اینکه اگه حوصله و صبر داشته باشی و از راهش وارد شی میشه با رضایت هر دختر و زنی رو از راه آنال سکس گایید و به لذتی حتی بیشتر از کوص دادن و از اون مهمتر ارگاسمی وصف نشدنی رسوند.
هیچوقت از فانتزی هاتون دست نکشید و برای رسیدن بهش تلاش کنید چون وقتی انجامش میدی آخر حال کردنه.
این راه ادامه خواهد داشت تا انشا… پرچمشو به دست صاحب اصلی انقلاب برسونیم.
خواستن توانستن است حتی اگه به ارگاسم رسوندن از راه کون باشه.
از سخنان گهربار امام حسینی از رفقای قالتاق امام خمینی.

نوشته: Khalkobra

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18