migmig ارسال شده در 24 مهر اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر بی حد و مرز فصل اول، شکار امیر -سلام آقا ، یه خونه برای اجاره میخواستم این اولین جملهٔ زن آیندهام به من بود! بعضی وقتها مشتری خانوم پیشمون میومد و دو نفری بازدید هم میرفتیم، اما مریم یه چیز دیگه بود، از همون لحظه اول که باهاش چشم تو چشم شدم ، لبخندش دل و کیرم رو لرزوند، البته دیدن چاک سینههای سفیدش از لای مانتوی جلوباز کوتاهش و لرزش کون توپلش موقع راه رفتن و قد بلند شم بی تأثیر نبود! یه حال سکسی داشت بدمصب که نمیشد فقط خونه بهش نشون داد! دوتا خونهٔ مشتری بهش نشون دادم و اینقدر کیرم رو راست کرد که خونهٔ بعدی ، خونه مجردی خودم بود و خدارو شکر اونجارو پسندید و مشتری شد! در خونه رو که باز کردم، مریم با دیدن لوازم خونه کمی جا خورد و پرسید؛ این خونه مبلهاس!؟ من خودم لوازم دارمااا از اون دخترا بود که با کشیدن آخر کلمات برای ملت لوندی میکنن! با لبخند تعارفش کردم داخل خونه و خودمم پشتش راه افتادم، فقط اینبار فاصلهام رو کمی کمتر کردم تا اونم تحریک بشه و اگه اعتراضی نکرد وارد فاز بعدی بشم، چند قدم فقط کافی بود تا گرمای بدن جنس مخالف کار خودش رو بکنه! چند دقیقهای نگذشت که صورتش رو به سمتم چرخوند و با لبخند گفت؛ وای اینجا چرا اینقدر گرمهههه! با گفتن این جمله شالش روی شونههاش افتاد و از نظر من اون لبخند یعنی بیا زودتر منو بکن! همانطور سرش رو برگردونده بود بهش چسبیدم و لبهاش رو بوسیدم و کمی خودم رو عقب کشیدم و منتظر واکنش مریم شدم! -واااای آقاااا چیکار میکنیییی!!!؟ این جمله رو هم با لبخند گفت و این از نظر من یعنی بله آقا، من موافقم که کونم بذاری!!! هیچی نگفتم و با لبخند دوباره از پشت بهش چسبیدم و دستم رو روی شکمش گذاشتم و دوباره مثل دفعه قبل لبهاش رو بوسیدم، چند لحظه برای خالی نبودن عریضه مقاومت کرد که بعداً بهش نگن جنده و بعد از چند ثانیه یکی باید منو از دست اون نجات میداد! کیرم رو که مثل بتن سفت شده بود رو لای کون نرم و گرم مریم گذاشته بودم و با یک دست سرش رو و با دست دیگهام تقریباً همه جاش رو نوازش میکردم، اول شکمش رو نوازش کردم که با مقاومت مریم روبرو شدم اما وقتی دستم رو با زور از زیر تاپ و سوتینش به یکی از سینههاش رسوندم ، کاملاً آروم شد و چند لحظه بعد شروع به همکاری کرد! انگاری رفته بودم تو ستینگ کسش و دکمه تنگ بازیش رو خاموش کرده بودم !! اون روز برای اولین بار آبم رو تو کس یه دختر یا بهتره بگم یه خانوم ریختم و البته چاره دیگه ای هم نداشتم، چون مریم به پشت روتختم دراز کشیده بود و من پاهاش رو گذاشته بود روی شونههام و آخرای کار که از رنگ رخساره ام مشخص بود که میخوام بپاچم، مریم در یک حرکت ناجوانمردانه پاهاش رو از روی شونهام سُر داد پایین و با فشار دادن پاشنههای پاش به کونم نذاشت حتی یک قطره از آبمم حروم بشه و با کسش همهٔ آبم رو مکید!! بله, اینگونه بود که امیری که همه عمر کس و کون ملت میذاشت و همه ازش راضی بودن ، یکی پیدا شد و به کون من گذاشت و منم معنی رضایت رو درک کردم! -عه! دختر این چه کاری بود تو کردی! فردا اگه بچه دار بشی چی!؟ -هیچی, باهم ازدواج میکنیم دیگهههه! همونطور که کیرم تو کسش بود و فشار پاش از روی کونم کمتر میشد انگار آب یخ ریخته بودن رو سرم! با گفتن اون جمله باز هم خندید و این یعنی ننت گاییدهاس امیر! دستی دستی خودم رو انداخته بودم تو هچل، طرفم کاملا اینکاره بود و به کمتر از ازدواج هم راضی نمیشد، برای همین این بار من بودم که کمی شل کردم و از کیری که تو کونم رفته بود سعی کردم پذیرا باشم و ازش لذت ببرم! دو سه جمله کلیدی بعد از دیدن خونه و لوازم بینمون ردوبدل شد که بنظرم همونها باعث به گا رفتنم بود، اول اینکه خونه مال خودمه و دوم اینکه مجردم و شایدم نبودن خانوادهام در ایران! هرچی بود که اون گرمای جنس مخالف و وا دادن جنده خانوم صحنه سازی بنظر میرسید! گرما کجا بود احمق جان ، بوی پول به مشامش خورده بود و از حرفهات بر علیه خودت استفاده کرد، اینهمه گنده گوزی بالاخره یجا کار دستت داد! چند روز تو فکر بودم و هر روز به خودم تف و لعنت میفرستادم اما با یه حساب سرانگشتی دیدم میتونم کلی عشق و حال برای خودم ردیف کنم و در نتیجه خودم رو برای شرایط جدید آماده کردم و کلی شرط و شروط براش گذاشتم تا جنده خانوم زیاد خوش خوشانش نشه! چند هفته گذشت و چند بار دیگه هم میریم رو دیدم و کردم و خلاصه بیشتر باهم آشنا شدیم ، هر دفعه هم وقتی تو کسش تلمبه میزدم ، تو چشاش نگاه میکردم و آسته آسته بهش میفهموندم که خودم خواستم باهاش باشم و قرار نیست بعد ازدواج بهش متعهد باشم و مثل قبل هرکس رو خواستم میکنم و اونم اگه خواست به جنده بازیش ادامه بده! خبری از مهریه و عروسی و … هم نبود و اگه همه چیز اوکی شد لوازمش رو میتونه جمع کنه و بیاد تو همین خونه باهم زندگی کنیم، اون تازه جدا شده بود و با مادرش زندگی میکرد و پدرش هم خیلی وقت بود خبری ازش نداشتند که یعنی جدا شدن و نمیخوان حرفی ازش بزنن و یک خواهر بزرگتر از خودش داره که اون هنوز جدا نشده و این یعنی من باجناق دار هم قرار بود بشم! توی اون چند هفته انقدر مریم رو کردم و آبم رو تو کسش خالی کردم تا بیبیچکش مثبت شد و مطمئن شدیم که بچهدار میشیم! برای همین رفتیم تو فاز بعدی که دیدن خانوادهاش بود، وقتی برای اولین بار مامان مریم رو دیدم فهمیدم خوشگلی و سکسی بودن مریم یه شوخیه کثیفه! یه میلف شیک و تر و تازه با بدنی رو فرم و سکسی ، لبخند سکسی یعنی این ،نه اونی که مریم میزد! خلاصه که با دیدن ثریا جون که بهش ثوری جون میگفتن باز دل و کیرم با هم لرزید! وقتی مریم با لکنت گفت ؛ امیر جون مامانمم میتونه با من بیاد تو خونهٔ ما زندگی کنه!؟ قند تو دلم آب شد و خیلی جدی بهش گفتم: اولاً خونهٔ ما نه و خونهٔ من، دوماً ثوری جون عشق منه ، خودتم نیومدی مهم نیست اما ثوری جون رو بفرست بیاد که خیلی کار دارم باهاش! از همون اول با مریم طبیعی کرده بودم و مثل یه جنده باهاش برخورد میکردم که حواسش جمع باشه که با یکی بدتر از خودش قراره زندگی کنه و اگه دوست نداره همون اول تکلیفمون رو روشن کنه، در کمال ناباوری فشارهام درست جواب داد و خیلی زود خانوم زرنگه تبدیل به موش شد و هرچی میگفتم رو بعضی وقتها خیلی سریع و بعضی وقتها هم با کمی ناز و عشوه قبول میکرد ، وقتی هم که بهش رسوندم از مامانتم خوشم اومده با همون عشوه و ناز همیشگی مشتی به سینه ام زد و گفت ؛ خاک بر سر هیزت کنن! اما بازهم این جمله رو با لبخند گفت و معنی جمله رو برام به ؛ (باشه دیوث مامانمم بکن!) تغییر داد! قبل عقد محضری ،قرارهامون از هفتهای یکی دو بار به روزی یکی دوبار تغییر کرد و کمکم جنده خانومم اکثر شبها خونه من میخوابید و منم حسابی کس و کونش رو یکی میکردم، موهای بلند و هایلایت کردهاش تا وسط کمرش میومد و وقتی با شرت و سوتین تو خونه راه میرفت موهای بلندش مثل یال اسب تکون میخورد و کون تپلشم بالاو پایین میشد و کیرم رو راست میکرد، تمام بدنش رو لیزر کرده بود و هیچ پشمی روی اون پوست سفید خوش فرمش نداشت و وقتی لخت میشد پدرسگ مثل مروارید میدرخشید ، کسش انقدر تپل و سفید و صاف بود که اکثر اوقات مثل گرگ دم کسش مینشستم و قبل کردن کسش انگشتم رو لای اون هلوی پر آبش میکشیدم و از فرط شهوت دوست داشتم دم کسش زوزه بکشم براش! کس نبود که خواهرکسه ، جواهر بود ! نمیدونستم چندتا و چندبار کیر رفته بود توش اما چیزی که مشخص بود در حفظ و نگهداری کسش حسابی کوشا بوده و مثل کس یه دختر هجده ساله روفرم و تر و تازه بود، وقتهایی که شرت رنگی میپوشید قبل سکس انقدر میمالیدمش و باهاش ور میرفتم که شورتش خیس میشد و با دیدن خیسی شرتش شهوتم دوبرابر میشد، خیلی وقتهام دیگه کیرم طاقت نمیآورد و همون وسط خونه جلوی پاش زانو میزدم و شرت خیسش رو پایین میکشیدم و با زبونم شهد کسش رو لیس میزدم و اگه تو آشپزخونه بودیم به اُپن یا کابینتها میچسبوندمش و کیرم رو از جلو تو کسش فشار میدادم و اونم با چشمای خمارش تو چشمام نگاه میکرد و با لبخند آه شهوتناکی میکشید و شروع میکرد به خوردن لبهام و وقتی کیرم رو از تو کسش بیرون میکشیدم، اون جلوی پام زانو میزد و آب کسش رو با لبهاش از روی کیرم لیس میزد و بلند میشد و خودش روی اپن یا کابینت و مبل و هرجایی که میشد خم بشه ، خم میشد و پاهاش رو باز میکرد و کونش رو بالا میگرفت تا از پشت بکنم تو کسش، مااااشالا تو سکس حسابی استاد بود جنده خانومم، خیلی وقتها از لای پاش دستش رو بیرون میآورد و کیرم رو خیلی با لطافت میگرفت و آروم میکرد تو کسش، وقتی هم که تو کسش تلمبه میزدم سرش رو به چپ و راست میچرخوند تا موهای لَختش روی پشتش جابجا بشه و هر دفعه با دستش موهاش رو به یک طرف جمع میکرد و مثل پورن استار ها دهنش رو طوری باز نگه میداشت که انگار کیر رستم رفته تو کسش و اینجوری میخواست یه حالی به پارتنرش بده که مثلاّ وای عشقم چه کیر کلفتی داری! بعضی وقتها با همون دهن بازش نگاهی هم از پشت به من میکرد و بهم لبخند میزد ، انگاری از دیدن من که تو اوج شهوت بودم لذت میبرد و این کاراش من رو هم حسابی داغ میکرد، اما بهترین قسمت سکسمون وقتی بود که میخواستم ارضا بشم، خرمن موهاش رو تو دستم جمع میکردم و انقدر میکشیدم تا گردن بلوریش حسابی کش بیاد و کیرم رو محکم تو کسش فشار میدادم و با دست دیگه ام یا یه لپ کونش رو چنگ میزدم و یا با کف دستم انقدر به کونش ضربه میزدم که کون سفیدش حسابی سرخ میشد ، یک بار که آبم رو ریخته بودم تو کس جنده خانومم و دیگه آب از سرم گذشته بود و هر دفعه که سکس داشتیم تا آخرین قطره آبم رو تو کس داغ مریم جون خالی میکردم و از شدت ارضا هر دفعه پاهای هردومون ضعف میرفت و با خنده روی زمین می افتادیم و چند لحظه فقط نفس نفس میزدیم و از شدت لذتی که برده بودیم بی اختیار باهم میزدیم زیر خنده! دو سه هفته از رابطهمون گذشت تا مریم خیالش راحت شد که ازدواجمون تنها از روی اجبار نیست بلکه با رضایت و میل هر دو طرف هست، بعد از اون مریم با یه سیس شکارچی خرس گریزلی، اول منو به مامان جونش و بعد به خواهر دافش معرفی کرد، خواهر مریم آرایشگر بود و تقریباً هر دو خواهر و همچنین من تو یک رنج سنی بودیم و هر کدوممون یکی دو سال باهم اختلاف سنی داشتیم، اما ملیحه جون که بهش مَلی میگفتند یه داف کار درست و مثل خواهرش قد بلند و خوش هیکل بود که هر موجود نری رو به سمت خودش میکشوند! بس که کون و سینهٔ درشتی داشت و با لباس های باز و چسب و سکسی که میپوشید وقتی میومد بیرون باید دور خودش سیم خاردار میکشید تا ملت بهش تجاوز نکنن! ماشالا مریم در یک خانوادهٔ داف پرور دیده به جهان گشوده بود و کل خانواده تمام رمز و رازهای شهوتی کردن جنس مخالف رو حفظ بودن! اولین بار که ملیحه رو دیدم با یه تاپ قرمز و یه شلوار پارچهای سفید تنگ بود که شرت رنگین کمانی زیرش رو هم خیلی راحت میدونستم ببینم، دم دمای غروب بود که مریم گفت بریم سمت آرایشگاه خواهرش تا یه چیزی برداره و مثلاً به صورت اتفاقی منو به خواهرش معرفی کنه یا نشونم بده! وقتی رسیدیم مریم با کمی خوشحالی احمقانه رو به من کرد و گفت؛ اگه آرایشگاه خلوت بود بهت میگم بیای تو، باشهههه؟ -باشه عزیز، البته اگه شلوغ باشه خوشحالتر میشم، بهشون بگو خودشونو به خاطر من تو زحمت نندازن ، هرچقدر لخت تر باشن من بیشتر استقبال میکنم! مثل همیشه مشتی تو سینم کوبید و با خنده فحشی نثارم کرد و رفت! چند دقیقه بعد روی گوشیم پیام داد که ؛ عزیزم بیا کسی نیست. -کوس چطور!؟ -خاک بر سرت بیا کوس هست -ای جووووون الان میام انقدر موقع سکس بهش خارکسه و مادرجنده گفته بودم که دیگه روی کس و کون خار و مادرش حساس نبود و خیلی راحت میتونستم در مورد تمام گزینههای موجود در خانوادهشون صحبت کنم! قبل اینکه ملیحه دستش رو به سمتم دراز کنه چند لحظه با چشماش اسکنم کرد و وقتی خیالش راحت شد که خواهرش دوباره با انتخابش به زندگیش گند نزده با انگشتش موهای بلند کنار گونهاش رو پشت گوشش داد و با یک حرکت ریز گردن لبخند ملیحی زد و دستش رو به سمتم دراز کرد؛ -سلام من ملیحهام خواهر مریم جون ، خوشوقتم از آشناییتون. تو دلم گفتم بهبه چه جندهٔ مودبی، خوشمان آمد از لوندیات خوشگله! دستش رو به گرمی فشردم و چند ثانیه بیشتر دستش رو گرفتم و چشم تو چشم بهش لبخند زدم و با چشمام بهش فهموندم که بعد خواهرت نوبت تو که زیر کیرم شیهه بکشی اسب وحشی من! اونم فکر کنم منظورم رو فهمید و با انگشتش بند تاپش رو لمس کرد و خیلی سریع و دستپاچه تعارفمون کرد تا بریم تو دفترش بنشینیم، وقتی لیوانهای شربت رو روی میز میذاشت کل سینههاش رو قشنگ میتونستم ببینم و از دیدن اون حجم! از زیبایی باز خون تو کیرم پمپاژ شد و سعی کردم با جابجا کردن پاهام برآمدگی کیرم رو از روی شلوارم بهش نشون بدم، اصلا برام مهم نبود که ناراحت بشه اما خیلی برام مهم بود که کیرم راست شدهام رو ببینه و از اون مهمتر واکنشش بود که خداروشکر وقتی دید با تپق زدن تو حرفهاش و استرسی شدنش بهم فهموند که دوست داره کیرم رو بدون روکش تو دستش بگیره و از کشف یک کیر جدید لذت ببره، خیلی سکسی برای توصیف ملیحه کم بود و انقدر فضا سنگین شده بود که نزدیک بود همونجا افسار پاره کنم و هر دو خواهر رو به چند روش سامورایی از کس و کون بکنم، کووووونی داشت که نگو ! چاک سینه های سفیدش و اون کس باد کردهاش که داشت شلوارش رو تو خودش قورت میداد اشک کیرم رو درآورد بود و اگه دستی به سر کیرم میکشیدم امکان داشت های های بزنه زیر گریه و همونجا ارضا بشم، خوشحال بودم از انتخابم انگاری خدا پاداش تمام کارهای خوبم رو حتی خودمم یادم نیومد رو یکجا باهام تسویه کرده بود! شایدم این همه خوشی یجور واریز وام بود و قرار بود طی چند سال قسط های این خوشیم رو به روزگار پرداخت کنم! شاید. فصل دوم ، شکار مریم تو آرایشگاه خواهرم روی مبل لم داده بودم و داشتم با دوست پسرم چت میکردم که ملیحه یجور سکرت طوری صدام زد؛ -مریم، مریم، بیا اینجا یه دیقه! با کلافهگی از جام بلند شدم و شورتم رو از لای کسم که حسابی آب انداخته بود بیرون کشیدم و موهام رو با کش دور دستم بستم و رفتم پیشش؛ -هان، چیه باز !؟ -هان و کوفت ، بجای چت کردن با اون بچه کونی آس وپاس بیا دو دقیقه اینجا باش شاید اون بخت شوخمیت باز شد! -باز چی پیدا کردی جنده خانوم! -اون دختره تیشرت صورتیه رو ببین ، نیم ساعته تو نخِشم -خوب -خوب کوفت، نمیبینی چشماش خیسه و یک بند داره فشفش میکنه!؟ -مَلی کس و شعر نگو ، حرفت رو بزن ببینم باز چی کشف کردی!؟ -خره، اون با دوست پسرش بهم زده، از زیر زبونش کشیدم بیرون، انگاری پسره از اون مایهداراست و ننه باشم خارجن! شماره پسره رو ازش گرفتم بیا نگاه کن ، عکسهای تلگرام و واتساپش رو ببین ! -سگ تو روحت مَلی، بده ببینم -خدایی نگاه کن چه خوشتیپِ، پولداری از سرو روش میباره پِدَسگ! -آره تیکهٔ خوبیه ، اما از اونهاس که هر روز روی کسه یکیه! -خوب یه روزم بذار رو کس تو باشه! اگه راست میگی و خیلی جَنم داری یه کاری کن که با همون یک بار مزه کست رو فراموش نکنه و خَرت بشه به عکس پسره زُل زده بودم و داشتم براندازش میکردم که ملیحه انگشتش رو کرد لای کونم و گفت؛ -میبینم که جنده خانومم حسابی رفته تو کارش -نکن پدرسگ جلوی این همه پتیاره! انگشتش رو از لای کونم درآورد و با لبخند بادی به موهاش داد و مثل مرغابی کونش رو به چپ و راست تاب داد و رفت سر میز یکی از مشتریهاش، اما من حسابی جذب اون پسره شده بودم ، چه قد و بالایی داشت، با اون ته ریش جذابش دل هر دختری رو میتونست ببره، کمرِ باریک و هیکل ورزشکاریش رو میتونستم موقع سکس تصور کنم، البته بیام و پشت سرش هم توی جذابیتش بیتاثیر نبود! اگه اون بیام و مال خودش باشه که من خودم خرش میشم چرا اون خرمن بشه! یک روز زمان برد تا آمارش رو در بیارم ، اسمش امیر بود و تو یکی از مناطق خوب شهر دفتر املاک داشت و تقریباً دست رد به سینهٔ هیچ دختری نمیزد! چند روز بعد دلم رو به دریا زدم و حسابی به خودم رسیدم و لباس های بدن نمای چسبم هم پوشیدم تا خیلی سریع بتونم دل امیر رو بلرزونم و تو قرار اول نمک گیرش کنم! نقشهام خیلی سریع جواب داد و بعد از نشون دادن دوتا مورد اجارهای رفتیم خونهٔ خودش و با اینکه میدونستم خونهاش کجاست و برنامه اش چیه اما خودم رو به خنگی زدم و مثل دخترای آفتاب مهتاب ندیده برخورد کردم که بهم شک نکنه، وقتی وارد خونه اش شدیم دیدم از پشت خودش رو بهم نزدیک کرد و چند لحظه بعد بهم چسبید و گرمای بدنش حسابی حشریم کرد ، بوی عطری که زده بود آنقدر گرم و با کلاس بود که اصلاً نمیشد عاشقش نشد! سرم رو برگردونم و با چشمای خمارم بهش فهموندم که لبات و میخوام آتیشپاره، اونم که مست شهوت شده بود مثل یه جنتلمن یه بوس رمانتیک از لبهام گرفت و خودش رو عقب کشید! با اون بوسش کسم آب انداخت و تمام بدنم گُر گرفت! نوک سینه هام از شدت شهوت سفت شدن و میخواستم سوتینم رو پاره کنن! چندتا عشوه فقط لازم بود تا دوباره امیر بغلم کنه و اینبار کیرش رو هم لای کونم چسبوند که دیگه داغ داغ شدم! خیلی حرفهای دستش رو جاهایی که تحریکم میکرد میبرد و دوباره کسم پر ترشح شد و از این میترسیدم که وقتی شورت خیسم رو ببینه آبروم پیشش بره! چند قدم توهمون وضعیت باهم راه رفتیم و منم یه خورده براش ناز کردم تا رسیدیم به در اتاق خوابش، از یه پسر اینهمه مرتب بودن و باسلیقه بودن بعید بود، با یه چشم خونه اش رو نگاه میکردم و خودم و مادرم رو تو این خونه تصور میکردم و با یه چشم دیگه به چشمای امیر نگاه میکردم و تو دلم ازش خواهش میکردم که عاشقم بشو لعنتی ، تو واقعاً مرد رویاهای منی! چند لحظه بعد منو روی تخت به پشت درازکش بودم و مثلاً ادای دخترهایی که انتظار یه همچین کاری رو از اون نداشتم رو به خودم گرفته بودم و اونم مشغول درآوردن لباسهاش بود! وااای چه بدنی داشت تولهسگ! هنوز کیرش رو لمس نکرده بودم اما داشت آبم میومد! با تمام وجودم دوست داشتم امیر از من خوشش بیاد و نه به عنوان دوست دختر بلکه به عنوان همسر قانونیش منو بیاره تو زندگیش , برای همین هر کاری براش کردم تا حسابی عشق کنه، وقتی چشم تو چشم شد باهام و سر کیر داغش رو گذاشت لای کسم، یه آه ناز براش کردم و اونم حسابی خر کیف شد و لبخندی زد و کیرش رو آروم کرد تو کوس خیسم ، لباش رو لوله کرده بود و مثل بچهها باهام صحبت میکرد؛ -جونم عزیزم، دردت گرفت؟ -آآآی ، کیرت خیلی بزرگه آخه! مردها عاشق اینن که از کیر کلفتشون بگی و وقتی میکننت اگه درد داشته باشی بیشتر خرکیف میشن و زودتر آبشون میاد! دیونهان دیگه! دوست دارن قدرتمند دیده بشن و ادای هرکول رو در بیارن! خیلی زود با ناز و عشوه هایی که برای امیر اومدم آبش اومد و منم که منتظر اون لحظه بودن با قفل کردن پاهام نذاشتم آبش رو بیرون بریزه و تمام آبش رو با کوسم مکیدم، وقتی بهش گفتم دوست دارم ازت بچهدار بشم تازه فهمید که من از اون آفتاب مهتاب ندیدههاش نیستم و حالا حالاها باید بهم سواری بده! اون همه غرور و جبروت یکهویی ناپدید شد و کم مونده بود اشک هرکول خان در بیاد و مامانش رو صدا بزنه! تو دلم گفتم خودم مامانت میشم خوشگله باید از این به بعد منو رو سرت بذاری و حلواحلوام کنی. وقتی رفتم آرایشگاه ملیحه مثل بچههای کوچولوها با عجله اومد پیشم و قبل از سلام اشاره کرد بیا تو دفتر، تا رسیدم تو دفترش ، چسبید به من و سریع پرسید؛ -چیکار کردی؟ اوکی شد؟ منم با یک دستم کسم رو مالیدم و بعد با لبخند شکمم رو براش مالیدم که گل از گلش شکفت! -جنننننده! آبش رو ریخت توت!!؟ -بعله! -سگ تو روحت مریم ، یارو رو آچمزش کردی که! -دیگه،دیگه! -دیگه،دیگه و مرگ، مثل آدم توضیح بده ببینم چطوری پسر رو کردی!؟ یخورده از سکسمون با آب و تاب برای ملی گفتم و بعد آخر صحبتهای یه انگشتی از روی شلوار نازکش لای کسش کشیدم و گفتم؛ -هاااا چیه جنده خانوم توهم که خیس کردی!!! گفته باشم شوهرم رو با کسی تقسیم نمیکنمااااا! -اوووو، حالا نه به داره نه به باره چی سریع شوهر شوهر میکنه برای من ، خوبِ خودم برات پیداش کردمااا! اگه من نبودم که هنوز داشتی با همون مسعود چلغوز لاس میزدی که!! روز بعد به امیر پیام دادم و هر طوری شد کشوندمش پای قرار دوم و سوم و … به یه جایی رسوندمش که خودش میومد دنبالم و قربونم میرفت، البته منم براش کم نمیذاشتم و هر سازی که میزد براش میرقصیدم تا حسابی عاشقم بشه، یخورده چشم چرون و بد دهن بود اما خوبیهاش خیلی بیشتر از بدی هاش بود و بعد یکی دو هفته که خیالم از بودنش و تصمیمش برای ازدواج راحت شد بردمش خونه خودمون تا مامان ثریا رو ببینه و ثوری جون هم نظر کارشناسانه اش رو بده، امیر کثافت که به هیچ موجود مادهای رحم نمیکرد داشت با چشماش ثوری جون رو قورت میداد و ثوری جون هم ماشالاش باشه بدش نمیومد کیر داماد جدیدش رو هم تست بکنه و خیالش راحت بشه که پسر خوبی هست یا نه! -مامان جان کاش یخورده لباس رسمیتر میپوشیدی، این چیه آخه! مگه قراره تورو بگیره!!!؟ -خفه! خدارو چه دیدی شاید جواهر شناس بود و از من خوشش اومد!! -جواهر جان قبلاً آقای جواهرشناستون جواهرش رو انتخاب کرده ، و سندشم گذاشته تو شکمم!! -خاک تو سر جندهات کنن که چه با افتخار از جنده بازیهایش تعریفم میکنه، دخترهٔ ایکبیری -مامان به خدا ضایع بازی در بیاری دیگه نمیذارم ببینیشهااا!!! اما ثوری ضایع بازیش رو درآورد و امیرم حسابی ازش دلبری کرد و هر دو چشماشون از دیدن هم برق زد! کثافت های هیز جوری به هم لبخند میزدن که کم مونده بود همونجا باهم سکس کنن! وقتی دیدم وضعیت داره از کنترلم خارج میشه سریع ختم جلسه رو اعلام کردم و با امیر رفتیم خونه اش تا آبش رو تخلیه کنم بلکه از فکر ثوری بیاد بیرون! یه ست مشکی پوشیده بودم که سفیدی بدنم رو بیشتر نشون بده و تا رسیدیم خونه سریع رفتم لباس خواب حریرم رو پوشیدم و مشغول درست کردن شام شدم، امیرم که رفته بود دستشویی تا اومد بیرون و منو با اون لباس دید مثل چیز ندیدها اومد تو آشپزخونه و منو از پشت بغل کرد و موهای بلندمو زد کنار و شروع به بوسیدن گوش و گردنم کرد و با هر دو دستش سینه هام رو میمالید؛ -کیرت برای مامان من راست شده بود کثافت! -واای مامانت چه کوسی بود دختر! واقعاً کیرم داشت شلوارم رو پاره میکرد! با دست پسش زد و اخمام رو توهم کشیدم و گفتم؛ پس برو با همون جنده خانوم باش به من چیکار داری!؟ -مامانتم میکنم عشقم اما به وقتش ، فعلا باید ترتیب دختر جندهاش رو بدم که انقدر برام بلبل زبونی نکنه تا بعد نوبت مامان جونش بشه -خیلی دیوثی امیر! کاری از دستم بر نمیومد و باید با شرایط پیش اومده جلو میرفتم، اگه ازدواجمون قطعی میشد و میتونستم با امیر بمونم ممکن بود منم مثل مامان و باباش برم اروپا و پاسپورت خارجی بگیرم و از این زندگی نکبتی خلاص بشم، تمام عمر کار کردم و به همه کس و کون دادم اما هنوز هشتم گرو نهم بود و هرچی در میاوردم باید اجاره خونه میدادم و خیلی وقتها از پس خرج زندگی خودمم برنمیومد و از ملی و ثوری و دوست پسرهام قرض میگرفتم ، ای ریدم به این زندگی، این همه مدت منتظر یه مرد پولدار بودم اونم اینجوری هیز دراومد، پدسگ کیرش برای همهٔ فامیلم راست میشد! اصلاً به کلیتوریسم بذار همه رو بکنه فقط سندش به نام من باشه بقیهاش برام مهم نیست. این فکرهارو وقتی داشتم میکردم که رو اپن خونهٔ امیر خم شده بودم و امیرم داشت کیرش رو تا دسته تو کوسم فرو میکرد و از شدت هیجان همهٔ رگهای بدنش بیرون زده بود، تو اون حالت سرم رو چرخوندم و با جمع کردن موهام با لبخندی شهوتی نگاهی به امیر کردم و بازهم تو دلم ازش التماس میکردم که تورو خدا مال من شو، وقتی ضربههاش شدید شد فهمیدم قراره باز کسم پر از آب امیر بشه و چند لحظه بعد دست انداخت توی موهام و طوری موهام رو کشید که داشت گردنم میشکست ، میتونستم اون لحظه صورت امیر رو تصور کنم که داره دندونهاش رو محکم به هم فشار میده و سرش رو روبه سقف گرفته و پیشونیش پر عرق شده، ضربههای شدید دستش به کونم یعنی چند ثانیه مونده تا پاشیدن آبش ، منم تو اوج بودم و هر دفعه که امیر اینجوری میکردم چندبار ارضا میشدم، قبل از اینکه کیرش رو بکنه تو کوسم انقدر بهم ور میرفت و نازمو میکشد که شورتمو خیس میکردم، تو سکس خیلی حرفهای بود، آرزوی هر دختریه که یه همچین پارتنری داشته باشه، وقتی هم که آبش رو تو کوسم خالی میکرد انگاری روح از تنمون میرفت و پاهامون از شدت هیجان شل میشد و هر کدوممون یجا ولو میشدیم ، اما همیشه بعد سکس این من بودم که باید دنبال دستمال کاغذی میگشتم تا آب امیر از تو کسم روی زمین نریزه ! بیحالی و لبخند امیر رو بعد از سکس دوست داشتم این لبخندش یعنی من کارم رو درست انجام داده بودم و یک قدم به هدفم نزدیکتر شده بودم. هر روز که میرفتم آرایشگاه پیش ملی بعد از گرفتن گزارش کارهای اون روزم با امیر ، گیر سه پیچ می داد که امیر رو ببرم اونجا تا اونم از نزدیک گل پسرم رو ببینه، انقدر گفت و گفت تا دیگه امیر رو یه شب راضی کردم که بریم آرایشگاه ملی و همدیگه رو اونجا ببینن، وقتی رسیدیم اول خودم رفتم تو ببینم همه چیز اوکی هست بعد بگم امیر بیاد -ملی این چیه پوشید آخه! -علیک سلام! مگه چشه! -جنده خانوم همهٔ سینه و کوس و کونت رو انداختی بیرون بعد میگی مگه چشه! -خفه شو بابا، خیلی هم ناز شدم -کثافت خوبه تو شوهر داری و انقدر هیزی دیگه با ملیحه کل کل نکردم و به امیر پیام دادم و گفتم بیا عزیزم کسی نیست. -کثاااافت -چی شده!؟ -بهش پیام دادم میگم بیا کسی نیست دیوث پیام داده کوس چطور!؟ ملیحه با دیدن پیام امیر باز رگ جندگیش زد بالا و کمی پاهاش رو ازهم باز کرد و انگشتش رو از روی شلوار تنگش رو کسش گذاشت و با صدای بلند و آه و اوه کنان گفت؛ -بگو بیاد، کوسم هست -هر دوتون کثافتین اصلاً پشمشم نبود که شوهر دیوثش طبقه بالاست و شاید صدای پتیاره خانوم رو بشنوه! هرچقدر من اسرار میکردم که ؛ ملی خفه شو! اون صداش رو بلندتر میکرد و کوسش رو بیشتر میمالید! -آه امیر جون بیا منوووو بووکون -خفه شو دیگه جنده بهش پیام دادم ، الان میاد! وقتی امیر رسید و زنگ در رو زد ملیحه سریع خودش رو جمع و جور کرد و دستی به موهاش کشید و دستی هم زیر سینه های درشتش برد تا چاک سینه اش بیشتر بزنه بیرون و منم رفتم در رو باز کردم، همونطور که انتظار داشتم باز امیر پدسگ اون لبخند شیطانیش روی صورتش نقش بست و خواهر جنده منم حسابی براش دلبری کرد تا اونم گوشه قلب بزرگ و جا دار امیر برای خودش خیمه بزنه! ملی یجوری با دیدن امیر از خود بیخود شده بود که کم مونده بود بخوره زمین و سقط بشه! تو دلم هرچی فحش بلد بودم به جنده خانوم دادم اما کاری از دستم بر نمیومد، تو چند دقیقه آنقدر گرم گرفتن که انگاری چند ساله پارتنر همدگهان! ملی دیوث یجوری شلوار تنگ و نازکش رو بالا کشیده بود که دو تا لپ کسش رو میشد از روی شلوارش دید، یکی نیس بگه اون شورت هفت رنگ چیه آخه زیر اون شلوار پوشیدی جنده خانوم مگه زن عمو پورنگی! وقتی ملی شربت آورد و گذاشت روی میز یجوری خم شد که انگاری سینه داره به امیر تعارف میکنه بجای شربت! تمام اون سینهٔ گنده و سفیدش رو انداخته بود بیرون! امیرم چند لحظه بعد پاهاش رو از هم باز کرد و جوری نشست که کیر راست شدهاش رو ملی خانوم قشنگ ببینه و حال کنه! باز امشبم باید میرفتم آب امیر رو میکشیدم تا از فکر ملی بیاد بیرون، وضعیتی گیر کرده بودم، برای بقیه راست میکرد کوس و کونش رو من باید میدادم!!! فصل سوم ، دیدار در باغ بعد از دیدن ملیحهٔ کون قلمبه خیلی دوست داشتم شوهرش رو هم ببینم ، برای همین یه برنامه باغ ترتیب دادم تا جک و جندههای خانواده خانومم رو بیشتر ببینم و باهاشون آشنا بشم ، جندههای خانواده که مشخص بودن و به باجناقم میگفتم جَک! دفعه اولی که به مریم گفتم جک چیکارهاس تعجب کرد و وقتی بهش گفتم جک کیه و چرا اسمش جَکه پاره شد از خنده! خوبی مریم و خانوادهاش این بود که این حقیقت رو پذیرفته بودند که جنده هستند و با حرفها و کارهای من ناراحت نمیشدن، یا شایدم ناراحت میشدن و به روی من نمیآوردن که اگه میشدن هم به تخمم نبود! به مریم برای برنامه باغ گفتم و اونم به جک و جندهها گفت و خیلی سریع برنامه ردیف شد و روز موعود منو مریم زودتر رفتیم تا کارهای اولیه رو انجام بدیم و یکی دو ساعت بعد هم خار مادر مریم هم اومدن، یه خورده چشم تیز کردم تا توی ماشین رو دقیق تر ببینم ، ای بابا بازم که جک بدبخت رو نیاوردن این جندهها! احتمالاً خودشون حدس زدن قراره اینجا کلی عشق و حال کنن و اون بنده خدا سرخره برای همون نیاوردنش! وقتی ملیحه و ثریا از ماشین پیاده شدن انگار دوتا خواهر داف با هم ست کرده بودن و هردو تاپ و شلوار مشکی پوشیده بودن و اندام سکسیشون رو با یک مانتوی نخی سفید کاور کرده بودن که بقیه نر های سر راهشون برای دافیهای من راست نکنن!! -به به سلام مامان ثوریِ خوشتیپ خودم، چقدر شیک شدین شما خانوم ثوری جون رو بوسیدم و از همون طرف به مَلی جون که درگیر وسایلش بود و چند لحظه بعد پیاده شد سلام کردم؛ -اووو اینجارو ببینین، چه خانوم زیبایی تشریف آوردن به باغ، خیلی خوش اومدی ملی جون دستم رو روی کمر مادر زن آیندهام گذاشتم و چند قدم جلو رفتیم و ملیحههم اومد این طرفم و بعد دست دادن و یه روبوسی لایت دستم رو پشت کمر اونم گذاشتم و به سمت خونه باغ راهنماییشون کردم، قدشون همینطوری هم بلند بود و با کفشهای پاشنه بلندی که پوشیده بودن دیگه روی ابرها سیر میکردن، اون لحظه حس سلبریتیها رو داشتم که با دافهاشون روی فرش قرمز راه میرفتن! بالای پلهها هم مریم با لبخند داشت برامون دست تکون میداد و سیس صاحب باغهارو هم برداشته بود و از جاش تکون نمیخورد! دافی ها به محض رسیدن به خونه کاورشون رو برداشتن و تاپ مشکی روی اون پوستهای سفید و بلوری حسابی جذابشون کرده بود، بادی به موهای بلندشون دادن و خیلی سریع طوری که مثلاً من متوجه نشدم زیر چشمی مشغول اسکن خونه شدن! -خوب بگین چی دوست دارین براتون بیارم، چای ، شربت ، شراب ، آبجو!؟ ملیحه که خیلی آتیشش تند بود دوست داشت خیلی سریع خودمونی بشه با لبخند اومد تو آشپزخونه و گفت؛ -اووو چه منوی وسوسهانگیزی دارین شما آقا، فعلاً یه شربت بخوریم بعد میریم سراغ بقیهٔ منوت! ثوری و مریمم حرف ملی رو تایید کردن و روی صندلیهای جلوی اپن نشستن و منو ملی هم این طرف اپن تو آشپزخونه نشستیم و چند دقیقهای با تنقلات و … سرگرم صحبت شدیم. -چرا جک رو نیاوردین!؟ -جک!؟ جک کیه!؟ مریم کمی سرخ و سفید شد و به ملیحه گفت؛ جواد آقا رو میگن! ملیحه خندید و با تعجب از مریم و من پرسید ؛ حالا چرا جک!؟ -بعداً بهت میگم! -هیچی اون کار داشت ، گفت ایشااالا یه وقت دیگه میاد که همدیگرو ببینیم تو دلم گفتم میخوام صد سال سیاه نبینمش مردیکه کسکش رو! یه لحظه به نشستن هر سهتاشون دقت کردم و کیرم راست شد، یک دستشون رو گذاشته بودن روی اوپن و طوری روی دستشون خم شده بودن که دست کامل رفته بود زیر سینههای درشتشون و اون مرواریدهای خوشگلشون داشت از زیر تاپهای چسب و جذابشون بیرون میزد، انگاری داشتند برای بیشتر نشون دادن سینه های سفید و توپلشون باهم مسابقه میدادن و منم گویا حکم داور مسابقه رو داشتم! ملیحه و ثریا لبخندهای دلبرانشون محو نمیشد، با خودم گفتم اگه اینا رو به حال خودشون بزاریم تا شب میخوان کس شعر بگن و به هیچ کاری نمیرسیم برای همین چهارتا آبجوی تگری از تو یخچال آوردم و گفتم ؛ بنظرم وقتشه یه لبی تر کنیم و یخورده گرم بشیم و بریم یه تنی به آب بزنیم ملیحه که کنارم بود با عشوه بادی به موهای بلند و بازش داد و کمری صاف کرد و گفت؛ وااای مرسی امیر جون، مگه اینجا استخر دارین!؟ -شما لبتون رو تر کنین ، استخر هم داریم خانوم -واااای کاش میگفتی ما که مایو نداریم! -مایو برای استخرهای بیرونه که جیش نکنی تو آب استخر! سریع بحث رو کشوندم به مسائل سکسی تا واکنششون رو ببینم، همونطور که انتظارش رو داشتم هر سهتایشون پایه بودن و با قهقهه زدن و شوخی کردن از گفتن اینجور حرفها استقبال کردن. -مایو چه ربطی داره به جیش آخه!؟ -من اینطوری شنیدهام! بعدشم شورت و سوتین های خانوم ها که فرقی با مایو دو تیکه نداره! -حالا بذارین شما دوماد ما بشین بعد مارو لخت کنین! ثوری جون با گفتن این حرف دستی به بازوی لختش کشید و عشوهٔ درشتی اومد که مثلاً من استخر بیا نیستم و به این زودی ها وا نمیدم! تو دلم بهش خندیدم و گفتم داره ازت میره جنده خانوم واسه من ادای تنگارو در نیار! -حالا نوشیدنیهاتون رو بخورین برای بعدش یه فکری میکنیم نیم ساعت طول کشید تا یه قوطی آبجو کوفت کنن و لپهای سفیدشون گل بندازه و یخورده از فاز تنگی که برداشته بودن فاصله بگیرن! -خوب بنظرم پاشین یه چرخی تو خونه و باغ بزنیم و یه خورده راه بریم -آره عزیزم من که خیلی داغ شدم، حیفه بخوایم کل روز همینجا بشینیم مریم که با خوردن آبجو انرژی گرفته بود با من هم نظر شد و بقیه رو هم از دور میز بلند کرد و رفتیم تو باغ -امیر جون گفتی این باغ مال خودتونه!؟ -نه بابا، من کجا و این باغ کجا! -خیلی خوشگل و بزرگه -آره ، هنوز کلی از جاهاش رو ندیدیم -استخرش کجاست پس!؟ -اون طبقهٔ پایینه -اووو چه باکلاس! -جدی نمیخواین یه تنی به آب بزنین!؟ ملیحه که همینطوریش کشدار صحبت می کرد با خوردن اون آبجو حرفها و حرکتهاش کشدارترهم شده بود با ناز و ادا گفت؛ آخه با این لباسهااااا که نمیشه امیر جووون! این یعنی دلش میخواست اما شرایطش رو نداشت! -یعنی شورت و سوتین هم نداری! باز خندهٔ مستانهای کرد و با گذاشتن انگشت ها جلوی لبش به نشانهٔ خجالت گفت؛ نه اونو که دارم، اما… -اما نداره دیگه ، بیاین یه لحظه پایین رو ببینین، اگه خوشتون نیومد تو آب نرین! اصلاً میخواین شما تنها برین من نمیام که راحت باشین؟ با اینکه پیشنهادم ریسکی بود و احتمال داشت خودشون تنها برن و سرم بی کلاه بمونه اما با شکم سیری پیشنهادش رو دادم و میدونستم اینها کوندریده تر از اونی هستن که بخوان از من خجالت بکشن! بدون اینکه منتظر جوابشون بشم به سمت استخر راه افتادم و اونم گیج و آچمز پشت سرم راه افتادن -بیاین اینم استخر ، تا شما برین تو آب منم براتون تنقلات میارم که همینجا ادامه بدیم بازهم بدون اینکه منتظر نظرشون باشم راهم رو کشیدم و رفتم بالا تا محتویات میز بالا رو جمع کنم و ببرم پایین ، چهارتا آبجو دیگه هم از یخچال برداشتم و همه رو گذاشتم تو سینی که صدای آب و قهقهٔ خوشگل خانوما بلند شد، با لبخند سینی رو برداشتم و رفتم پایین -عه ثوری جون چرا نرفتی تو آب!؟ مریم با خنده از توی آب داد زد؛ مامانم از داماد جدیدش خجالت میکشه!! از اونطرفم ملیحه که لباسهاش رو درآورده بود و با شورت و سوتین داشت تو آب بالا و پایین میرفت با خنده و جیغ گفت؛ مامان عروس زیر لفظی میخواد!! سینی رو میز جلوی ثوری گذاشتم و رو مبل کناریش نشستم و دست انداختم دور گردنش و به دوتا دختر جندهاش با اخم گفتم؛ مادر زن جان منو اذیت نکنین وروجکها، هر کاری که دلش بخواد میکنه! و بعدش یه بوس از گونهٔ ثوری کردم که دوتا دخترای آتیش پاره اش اووووووویی کشیدن که چند تا معنی داشت! اینکه ماهم بوس میخوایم یا اینکه داماد جدید میخواد ترتیب ننهمون رو بده! من در جواب معنی اولشون همانطور که دستم روی شونهٔ لخت مادر زنم بود داد زدم؛ کووووفت یه خورده صبر کنین شما رو هم ماچ میکنم! اون دوتا هم با شنیدن این حرفم باز زدن زیر خنده و با جیغ و داد به سمت ما اومدن که روی ما دوتا آب بریزن! -نکنین دخترااا! ثوری هنوزم تو ادا بود و سعی میکرد جلوی خندهاش رو بگیره اما من ول کنش نبودم و حسابی بهش چسبیده بودم و شوخی شوخی داشتم میمالیدمش! -دخترا بیاین یه لب دیگه تر کنین، شاید مامان جون هم بعد راند دوم رضایت داد و اومد توی آب! اول مریم از پلهٔ استخر اومد بالا و پشت سرشم ملیحه جووون کون گندهٔ سکسی من! دوتا خواهر بدنشون مثل بلور بود و قطرههای آب روی پوستشون سکسی ترشونم کرده بود، همانطور که درگیر موهای خیسشون بودن خرامان خرامان به سمت ما اومدن و با کونهای خیسشون روی صندلیها نشستن و مشغول خوردن و نوشیدن شدن، یه نگاهی به سینههای مریم میکردم و یه نگاهی به سینه های ملیحه و یه دستی به بازوی ثریا میکشیدم و یک جرعه می رفتم بالا ، هر سه تاییشون خوشگل و خوش هیکل بودن و نمیشد بینشون فرق گذاشت -اینجاس که شاعر میفرماد؛ گل در بر و می در کف و معشوق به کام است هنوز حرفم تموم نشده بود که ملی قوطیش رو از جلوی دهنش سریع آورد پایین و گفت؛ کو گل!؟ دوباره ثوری جون رو به خودم فشارش دادم و بوسش کردم و گفتم؛ اینم گل! ثوری جون گل منه! در کمال ناباوری ثوری هم برگشت در جواب حرف و ماچم منو بوسید و گفت؛ قربونت برم من که اینقدر باشعوری، برخلاف این دوتا گاااااو! -ماااااااماااان!!! -مامان و درررررد! -اووووف این دوتا چه لاوی میترکونن باهم! امیر جدی گل نداری!؟ ثوری اخمی به ملیحه کرد که چقدرم روی دختر جندهاش تاثیرگذار بود! -عه مامان ول کن دیگه، امیر از خودمونه!! اصلاً بذار برم بالا فکر کنم یدونه آماده دارم!!! -ملییییی !!! خجالت بکش دختر!! -برو بابا بجای خجالت بیا گل بکش تا از زندگی لذت ببری! ملیحه اینو گفت و مثل یه دختر پنج شش سال از جاش پرید و چند تا قر با اون کون گندهٔ خیسش داد و رفت بالا! وقتی بالا و پایین میپرید کونش مثل ژله میلرزید و کیرم داشت براش نبض میزد! ثوری هم که از کارهای دخترش حرصش گرفته بود از تو بغلم خودش رو جدا کرد و قوطیش رو برداشت و یکم آبجو زد و رو کرد به مریم و گفت؛ برو از تو کیفم همون سیگارای منو بیار مریمم مثل خواهرش از پشت یک دنیا بود! تا جایی که تونستم از پشت کونش رو نگاه کردم و وقتی تنها شدیم دوباره ثوری جون رو که کلافه بود بغلش کردم و اینبار گوشهٔ لبش رو بوسیدم که حس کردم کمی حشری شد و دستم رو از روی بازوش سور دادم زیر سینه اش و همانطور که بهش چسبیده بودم کمی سینهٔ نرمش رو نوازش کردم -ولش کن بابا امروز اومدیم اینجا خوش باشیم دیگه، زیاد گیر نده بهش -دخترهٔ احمق اصلا رعایت نمیکنه دوباره بوسش کردم و دستش رو که نزدیکم بود گرفتم و روی پای خودم گذاشتم و بهش گفتم؛ ثوری جون امروز رو اگه مثل دخترهات خوش نگذرونی از جیبت میره، امروز و فکر کن مجردی و دختری هم نداری ، اصلأ خودم میشم دوست پسرت عشقم! دوباره گوشه لبش رو بوسیدم و سینه اش رو مالیدم که بالاخره بهم لبخند زد و با همون دستی که روی پام بود کمی رون پام رو فشار داد و گفت؛ توهم خیلی شیطونیهاااا وروجک!! با شنیدن صدای پا ثوری جون دستش رو از روی رونم برداشت فشاری زیر سینههاش داد و موهاش رو کمی از تو صورتش عقب زد تا دخترهاش نفهمن که مامانشون حشری شده اما من همچنان با دستم که از زیر بازوی ثوری رد کرده بودم داشتم سینهاش رو میمالیدم و برام مهم نبود که دخترهاش میخوان ببینن که دارم ننهٔ جندشون رو جلوی چشماشون میمالم!! هر دو خواهر باهم از پله اومدن پایین و دیگه با شورت و سوتین راه رفتن رو طبیعی کرده بودن! وقتی از پلهها میومدن پایین لرزش سینههاشون یک طرف حتی انحنای کونشونم که از بدنشون بیرون زده بود داشت میلرزید و چه استایلی داشتند خواهران سوپر کوس! -بیا مامان این سیگارهای شما ملیحه باز مثل بچهها پرید وسط حرف مریم و یه سیگار رو که سرش پیچ خورده بود رو مثل کاری که برای رقص چاقو قبل کیک بریدن میکنن دستش گرفت و کونش رو کمی به چپ و راست داد و با خنده گفت ؛ اینم سیگاری ما!! -مامان فندکت رو بده -بیا عزیزم -اوووو مامانمون چه مهربون شده! بیاااا عزیزم! بوسهای دوماد جدیدمون کار خودشو کرد!!! -کوووفت!! به چشمای ملیحه یه نگاهی کردم و با لبخند سینهٔ مامانش رو براش فشار دادم و گفتم؛ ثوری جون قرار شده امروز مامان هیچکی نباشه و میخواد امروز حسابی عشق و حال کنه! باز دوباره دخترها با جیغ و خنده دست زدن و مثل دوتا دختر بچه دستشون رو بردن بالای سرشونو شوره کردن به رقصیدن! -مریم جان میری از بالا همون اسپیکر رو بیاری یه موزیکی پلی کنیم، ثوری جون قر تو کمرش فرااااونه نمیتونه بدون موزیک بیرون بریزه -اووووف جونم به ثوری جون! قوربونت بشم من، الان میرم اسپیکرم میارم برات خوشگل خانوم! مریم با خوشحالی رفت بالا و همینجوری که میرفت برای خودش قر میداد و بشکن میزد، منم دوباره به ملیحه خیره شدم و به بدن لخت و سکسیش که جلوم ایستاده بود نگاه کردم و با خنده بهش گفتم؛ جای جَک خالیه واقعاً!! ملیحه با شنیدن اسم جک منفجر شد از خنده و با دستش آروم یکی تو سرم زد و گفت؛ خاااااک تو سرت امیر با این حرفهات!!! -جریان جک چیه!؟ -این دیوث به ما میگه جنده! به جواد هم میگه جک! جک و جندها!!! ملیحه با خنده اینارو به مادرش میگفت و منم همچنان داشتم سینهٔ ننهٔ جندهاش رو میمالیدم که ثریا مثلاً شاکی شد و یک مشت محکم زد تو سینه ام -کثاااافت به ما میگی جنده!!! دوباره به سمت خودم فشارش دادم و همینطور که سینه اش تو مشتم بود این بار جلوی دخترش یه لب آبدار ازش گرفتم و بهش گفتم؛ تو عشق منی جنده خانوووم، خوشگل و اهل صفا، با مرام و لوتی ، عششششق میکنم کنارتون با لبخند یه مشتی به پام زد و خودش رو کمی ازم دور کرد و گفت؛ بچه پرووو!! ملیحه هم همچنان با اون شورت خیسش که به کس توپلش چسبیده بود جلوی ما دوتا وایستاده بود به حرفهای ما میخندید که منم خودمو یه خورده از ثوری جدا کردم و با انگشت اشارهام از پایین یکی زدم لای کس ملیحه و مثلاً با اخم بهش توپیدم که؛ به چی میخندی جنده خانوم!!؟ ملیحه هم با جیغ و خنده یه جوری پرید هوا که نزدیک بود پرت بشه تو استخر! باز با همون حال با ناز و ادا گفت؛ -آآآه دیوووووث!!! نزدیک بود بیفتم!! ماماااان این دوماد بیشعورت رو نگاه کن چیکار میکنه!! قبل اینکه ثوری بخواد چیزی بگه از روی صندلیم نیم خیز شدم به طرف ملیحه که اونم با جیغ و خنده فرار کرد اما تونستم یه ضربهٔ محکم با کف دستم به یک لوپ کون سفید و نرمش بزنم! -آآآآی!! کثاااافت دردم گرفت!! -زدم که دردت بگیره دیگه خوشگله!! همون موقع مریمم از پله اومد پایین و به ملیحه گفت؛ چته باز اینجارو گذاشتی رو سرت!؟ -از شوهر بیشعورت بپرس! نیگاااا کونمو قرمز کرد! -امیر!! با لبخند نگاهی به مریم کردم و گفتم ؛ ولش کن این دخترهٔ لوسو ، بیار اسپیکر رو یه آهنگی بگذاریم یخورده برقصیم دلمون باز بشه! صدای موزیک که بلند شد دست ثوری رو گرفتم و از صندلیش جداش کردم و با یک دست سیگارش رو میکشید و با یک دست دیگه اش قوطی آب جوش رو بالای سرش تکون میداد و لبخند میزد، مریم و ملی هم مثل مادرشون با یک دست می نوشیدن و با یک دست سیگاریشون رو با هم دست به دست میکردن و کون های گندشون رو به چپ و راست تاب میدادن و با آهنگ همخونی میکردم -امیر تو نمیزنی!! -نه سیگاری باز نیستم ثوری که حرفم رو شنید چون دوتا دستش بند بود کمرش رو به سمتم خم کرد و صورتم رو بوسید و گفت؛ آفرین به تو عشقم! منم با حرکتش حال کردم و دستمو دور کمرش گذاشتم شروع کردم با ریتم موزیک باهاش قر دادن، پشتمون به دوتا دخترا بود که یهو احمقها از پشت هلمون دادن تو آب!! -دهنتون سرویس! همهٔ آبجوم ریخت تو استخر!! ثوری که انگار تو اقیانوس افتاده بود یه جوری دست و پا میزد که انگاری قراره با اون عمق کم غرق بشه! قوطی رو لبهٔ استخر گذاشتم و با دو دستم زیر بغلش رو گرفتم تا یه خورده آروم بشه!! -کثاااافتای بیشعور!! اون دوتا هم که نوع خندههاشون تغییر کرده بود و داشتن کمکم میرفتن تو عالم هپروت از خنده روی صندلیها افتادن و داد میزدن ؛ دوماد عروس و ببوس یااااالا!! -تو چیزیت نشد عزیزم؟ -نه!اما از ترس سکته کردم به خدا! نمیدونم اینا چه موجوداتی هستن!! -میخوای لباسات رو دربیار تا موقع رفتن خشک بشن -آره، لیچ آب شدم! -بذار کمکت کنم خیلی آروم شروع کردم به درآوردن لباس ثوری جلوی دخترهاش، هر دفعه هم که یک تیکه از لباسش رو در میآورد و میذاشتم کنار استخر اون دوتا جیغ و دست میزدن و با خنده میگفتن؛ اووووو جوووون اینم دروومد!! تاپ و شلوار ثوری رو درآوردم و خودمم اومدم بیرون از استخر و جلوی دو تا دخترا شلوارک و رکابی خیسم رو در آوردم تا با دیدن کیر نیمه برافراشتهام کوسشون آب بندازه! -اوووووووف جووووون چه پسری!! ملیحه که از خود بیخود شده بود مثل دفع قبل که من نیم خیز شدم و کسش رو انگشت کردم خودش رو روی صندلی جلو کشید و کیرم رو از روی شورت خیسم گرفت و با خنده بلند به مریم گفت؛ کوفتت بشه خواهر جووون! مریمم که حالی به حالی شده بود دست خواهر جندهاش رو از روی کیرم کشید و با ناز گفت؛ عه ولش کن خراب میشه!! با خنده لباس های خودم و ثوری رو برداشتم و بدون اینکه چیزی بگم راه افتادم برم بالا تا لباسهارو تو آفتاب پهن کنم که ملیحه اونطوری که روی صندلیش نشسته بود از پشت دست انداخت کش شورتم رو گرفت و با ناله های سکسی و لبهای لوله شده و چشمای خمار گفت؛ آخ امیییییر نرووووو!!! انقدر کشید و منم واینستادم که کونم از شورتم زد بیرون و با همون حالش گفت؛ واااای قوربونت کون سفییییدش!! یک قدم برگشتم عقب و سر ملیحه رو گرفتم و فشارش دادم به کون لختم که ثوری و مریم پاره شدن از خنده! -اَاَه کثاااافت! کونت خیس بووووود!! ایییییش!! بالاخره تونستم از شرشون خلاص بشم و رفتم بالا و روی تراس مشغول پهن کردن لباسها شدم و کمری صاف کردم و به خورشید خیره شدم و چندتا نفس عمیق کشیدم که در خونه باز شد و ثوری جون با همون شورت و سوتین خیسش اومد روی تراس کنارم ، یک دستم رو براش باز کردم که بیاد کنارم و دوتایی از آفتاب لذت ببریم، دستش رو گذاشته بود روی پیشونیش تا آفتاب کمتر به چشماش بخوره و آروم آروم و با ناز کونش رو برام تاب میداد و بهم نزدیک میشد تا رسید تو بغلم، دستی به کون صاف و نرمش کشیدم و یک لپ کون توپلش رو فشار دادم و بدون اینکه چیزی بگم صورتش رو به سمتم چرخوند و لبهاش رو روی لبهام گذاشت و با دستش پشت سرم رو گرفت و محکم به خودش فشار داد ، ثوری جون داشت از شهوت پاره میشد و همینطور که لبهام رو میخورد با یک دستش کیرم رو از روی شورت خیسم گرفت و محکم و با عشق شروع کرد به مالیدن، چه لذتی داره وقتی یک زن با تمام وجودش بخوادت، اون فشارهای رو کیرم و مکیدنهای محکم لبهام یعنی با تمام وجود دوست داشت بهم بده! کیرم رو از کنار پاچه شورتم براش بیرون آوردم و وقتی ثریا کیر لختم رو گرفت با گفتن یک جوووون ،شهوتی با دستش محکم تر سرم رو به سمت لبهاش فشار داد و با تمام وجود کیرم و لبهام رو میخورد میمالید، چند قدم به سمت نردههای سنگی بالکن بردمش و وقتی با کونش لبهٔ نرده رو حس کرد خودش رو به اون تکیه داد و کمی پاهاش رو باز کرد و گوشهٔ شورت مشکی خیسش رو کنار زد و با چشماش ازم خواست زودتر کیرم رو تو کوسش فرو کنم، منم کیرم رو گرفتم و سر کیرم رو چندبار لای کوس خیسش کشیدم تا عطشش بیشتر بشه و طبق انتظارم شروع به التماس کردن کرد و میگفت؛ نه، توروخدا بکن توش، من کیر میخوام امیرم، توروخدا بکن توش عشقم با فرو کردن کیرم تو کس مامان ثریا انگاری دنیارو بهش دادم و با دهنی باز از خوشحالی و سرمستی به چشمام نگاه میکرد و میخندید این خندههاش مثل مریم بود، اونم وقتی بعد از کلی حشری شدن بهش کیر میدادم همینطوری عشق میکرد و برام لبخند میزد، انقدر از صبح کیرم راست شده بود و کمرم پر آب که چند دقیقه نگذشت تو همون حالت و با چندتا تلمبه محکم آبم رو تو کس مادرزن آیندهام خالی کردم و اونم حسابی از سکس تو محیط آزاد و با صدای پرندها عشق کرد ، هردومون بعد سکس سر هم دیگه رو گرفتیم و یه لب جانانه بهم دادیم، ثوری شورتش رو درست کرد و کونش رو از لبهٔ سنگ برداشت و دست تو کمر هم رفتیم تو خونه. فصل چهارم ، یک روز طولانی وقتی منو ثوری جون دست به کمر هم رفتیم تو خونه ملیحه هم در حالی که اسپیکر رو روی شونه اش گذاشته بود و لبخندهای مستچتی به لب داشت از پلهها داشت میومد بالا و با دیدن ما سرش رو به پشت سرش چرخوند و با خنده گفت؛ اوووو مرررریم بیا این دوتا رو ببین!! چند لحظه بعد مریمم پشت سر مَلی اومد بالا و با خنده منو مامانش رو نگاه کرد و گفت؛ خوش میگذره!؟ منم ضربهای به کون لخت مامانش زدم و گفتم؛ با ثوری جون مگه میشه خوش نگذره!! ثوری با این کار من یه خجالت دخترونه ای اومد سراغش و کمی سرش رو پایین انداخت و با انگشتش زیر بینش رو لمس کرد که مثلاً خندهٔ پر خجالتش رو دخترهاش نبینن! همون لحظه حمیرا به دادش رسید! موزیکی که داشت پخش میشد از این آهنگهای میکس شاد بود و از شانس ثریا یه آهنگ شاد قِری از حمیرا پخش شد و اونم برای عوض کردن بحث مثل رقصندههای قدیمی سرش رو یکهو آورد بالا و با دستاش بادی به موهاش داد و رفت وسط پذیرایی و با آهنگ حمیرا قر میداد و میخوند؛ حالا تو خون منی و توی تنی یا نه ثوری جون ترانه رو پُر ادا تر از خود حمیرا میخوند و کلاً مخاطبش من بودم ! اما اون همه دلبری ثوری به تخمم نبود و لبخندی بهش زدم و رفتم تو آشپزخونه تا بساط ناهار رو آماده کنم، از توی آشپزخونه نگاهی به پذیرایی کردم و خندم گرفت! سه تا داف سکسی با شورت و سوتین مثل اسکولها داشتن میرقصیدن و عشق میکردن! چه تکونی میدادن اون کونهای سفید و گندهشون رو! چه لرزشی داشت اون سینه های بلورین! حیفم اومد سه تا کوس تو خونه بچرخن و من تنها باشم برای همین داد زدم؛ اگه نهار میخواین یکیتون بیاد کمک من! ملیحه که همینطوریش کوندریده و الانم که چت کرده بود داد زد؛ برو بابا کی حال آشپزی داره! -پس نهار کیرمنو بخورین! هرسهتا جنده از پیشنهادم نهتنها ناراحت نشدن بلکه با هم بالا و پایین پریدن و با جیغ و هورا از پیشنهادم استقبال کردن! -میخواستم برای نهار بهتون استیک بدم اما با این کارتون باید کالباس سق بزنین! پلاستیک کالباس و مخلفاتش رو از توی یخچال بیرون آوردم و گذاشتم روی اوپن که مریمم رسید و اومد توی آشپزخونه و بدون اینکه بشینه روی صندلی کمرش رو هم کرد و آرنجش رو گذاشت روی اوپن و مثل گاو شروع کرد به خوردن کالباسهای! از پشت کیرم رو لای کونش گذاشتم و با دستهام هر دو سینه اش رو که روی اپن گذاشته بود گرفتم و با ریتم آهنگ کمرم رو روی کونش تکون دادم و اونم مستانه میخندید و دو لوپی کالباس و خیارشور و گوجه میخورد! -گوزن بی شاخ و دم، اونها رو با نون بخور که سیر بشی! -ولش کن بابا! مگه قرار نشد برای ناهار کیرتو رو بخوریم!!! مریم اینو گفت و قهقهه زد و از صدای خندهٔ مستانهٔ اون ثوری و ملی هم توجهشون به ما جلب شد و با جیغ و دست و رقص اومدن سراغ ما! -اووووف چه بُکن بکنی اینجااا!! ملیحه اینو گفت و دوتا دستش رو زیر سینههاش گذاشت و مثل رقص بندری برامون سینههاش رو لرزوند و بعد مثل خواهرش حمله کرد به کالباسهای!!! یجوری میخوردن که انگاری از قحطی اومده بودن!! همینطوری که سینه های مریم رو داشتم میمالیدم نگاهی به مادرش کردم و اونم که انگاری هنوز سرمست سکس چند دقیقه قبلش بود دستی به گوشهٔ موهاش کشید و لبخند دلبرانه ای زد و با ناز و عشوه ای که مثلاً دور از چشم دختراش داشت برام میومد خیلی ظریف اومد تو آشپزخونه و کنارم ایستاد و یک دستش رو گذاشت پشت کمرم و یه برگ کالباس برداشت و با ناز نزدیک دهن من کرد و بی صدا جوونی بهم گفت و ازم خواست که لقمهای که برام گرفته بود رو بخورم، لقمه رو خوردم و یه ماچی هم به عنوان تشکر از لبش گرفتم که ثوری جون باز رگ جندگیش گل کرد و دستش رو از روی کمرم سُر داد تو شورتم و شروع به ماساژ دادن یک لوپ کونم کرد! تا اون موقع جندههای زیادی دیده بودم و زیاد کرده بودمشون اما اینها کلاً تو یه لیگ دیگه بازی میکردن!!! ثوری جون که از سکسش حسابی حال کرده بود و گویا دوباره کوسش مست شده بود با آهنگ میرقصید و سینه اش رو به بازوی فشار میداد و هر چند دقیقه یه برگ کالباس میذاشت دهنمو هر بار لب جانانهای ازم میگرفت و دخترهاشم مثل گاوی که سرشون تو آخور باشه روی اپن خم شده بودن و هرچی به دم دستشون میرسید دو لوپی میخوردن! تا اینکه ملیحه کمرش رو صاف کرد و منو مامانش رو لب تو لب و دست به کمر دید! با همون دهن پُرش خندید و داد زد؛ اوووو مریم مامانو ببین چه حشری شده، جنده خانوم!!! مریم که هنوز کیرم لای کونش بود و گرمای کیرم اون رو هم داغ کرده بود با دهن پُر سرش رو کمی به عقب برگردوند و بدون اینکه مارو ببینه با ناز و عشوهٔ بچگانه گفت؛ مامااااان، نکن شوهرموووو!! اما ثوری تو چشمام لبخندی زد و انگشتش رو لای کونم گذاشت و دوباره لبام رو بوسید! خودم رو از بین مادر و دختر بیرون کشیدم و رفتم سر یخچال و دوباره چندتا قوطی آبجوی تگری آوردم و روی اپن گذاشتم و یکدونهاش رو باز کردم و با لبخندی جمع خانوادگی رو ترک کردم و رفتم روی تراس تا سیگارم رو بکشم و هوایی تازه کنم ،وقتی آخرین پک سیگارم رو زدم و جرعهٔ آخر قوطی رو هم رفتم بالا برگشتم تو خونه تا برم دستشویی ، خواهران سکسی از ایستادن خسته شده بودن و روی صندلیهای جلوی اپن وارفته بودن و همچنان می خوردن و به صحبتهای هم بلند بلند میخندیدن، ثوری اما نبود و بی توجه به اون دوتا رفتم دستشویی و تو راه به کون سفید ملیحه خیره شده بودم و از دیدنش لذت میبردم ، چاک کونش توپلش از زیر شورت مشکیش بیرون زده بود و انقدر کونش گنده بود که روی صندلیهای فانتزی جلوی اوپن به زور جا شده بود ، در دستشویی رو که باز کردم اول نگاهم به داخل روشویی افتاد که یه شورت مشکی زنونه توش بود و در رو که بازتر کردم مامان ثریا رو دیدم که ته دستشویی روی توالت فرنگی نشسته بود و با شیلنگ توالت مشغول شستن کوس سفید و بدون پشمش بود! ثوری جون تا منو دید از ترس خشکش زد و چشماش گرد شد! -واااای! ترسیدم! تویی! -آره دیگه! پس کی میخواد باشه! داشتی چیکار میکردی شیطون!؟ با گفتن این حرف در دستشویی رو پشتم بستم و رفتم نزدیک ثوری و از روی شورت دستی به کیرم کشیدم که ثوری یکم از شوک در اومد و نگاهی به دستم و کیرم کرد و با لبخند گفت؛ آبت رو ریخته بودی این تو منم از اون موقع حواسم نبود ، شورتم لک شد و… همینطوری که ثوری داشت صحبت میکرد دستم رو زیر چونهاش گذاشتم و اونم خیلی آروم صحبتش رو قطع کرد و به چشمام خیره شد، با شستم لبهاش رو کمی لمس کردم و چند لحظه بعد ثوری جون شروع به مکیدن انگشتم کرد، چند سانت جلوتر رفتم تا کیرم جلوی صورت ثوری باشه و اونم که یه جندهٔ کار کشته بود دستی از جلو و پشتم روی شورتم کشید و یه بوس جانانه از کیرم کرد و بعد خیلی آروم شورتم رو پایین کشید و دوباره مشغول بوسیدن و مالیدن کیرم به صورتش شد! منم کمی روش خم شدم و بند سوتینش رو براش باز کردم و چند لحظه بعد هر دومون بدون هیچ لباسی مشغول عشق بازی شدیم، دستی به سینه های خوشگلش کشیدم و بعد دستم رو روی سرش گذاشتم تا از ساک زدن پر آب و حرفهای مادرزن آیندهام لذت ببرم، غرق در لذت بودم اما شاشم مانع تمرکزم میشد برای همین سر ثوری رو از روی کیرم عقب کشیدم و بدون اینکه ازش اجازه بگیرم روی سینههاش شروع کردم به شاشیدن! منتظر اعتراض ثوری بودم اما در کمال تعجب بهم لبخند میزد و با دستاش دو تا سینه اش رو بهم چسبوند و با چشمای خمارش به من نگاه میکرد و با هر جونی که میگفت گوشهٔ لبش رو دندون میگرفت! انقدر آبجو خورده بودیم که جفتمون شاشمون بند نمیومد، صدای شاشیدن ثوری جون توی کاسه توالت میومد و این بیشتر تحریکم میکرد، آخرین قطرههاروهم روی سنههای سفید و درشت ثوری خالی کردم و با یک دست داشتم کیرم رو میمالیدم تا تمام شاشم از کیرم خالی بشه و با یک دستمم کمرم رو گرفته بودم و ثوری هم همچنان با قوربون صدقه رفتن من و کیرم به زبون بی زبونی التماس میکرد که کیرم رو بکنم تو دهنش! سر کیرم رو تا گذاشتم تو دهن ثوری جون در باز شد و مریم اومد تو و با دیدن من و مادرش تو اون وضعیت خشکش زد و با دهن باز و چشمای گرد خیره شد به ما! -ماااااااماااان! دارین چیکار میکنییییین!!؟؟ بدون اینکه چیزی به مریم بگم کیرم رو از دهن مادرش درآوردم و رفتم سمتش و دستش رو گرفتم و کشوندمش سمت مادرش که همچنان با بدنی خیس از شاش من روی توالت فرنگی نشسته بود و پاهاش رو جوری باز نگه داشته بود که لبههای کوس توپول و سفیدش کمی ازم باز شده بودن، ثوری با دیدن دخترش انگشتی لای کوس خیسش کشید و با یک دست چنگی به یکی از سینههاش زد و بدون اینکه چیزی بگه به مریم لبخند زد! منم در دستشویی رو بستم و رفتم پشت مریم و با دستم سرش رو کمی به طرف مادرش فشار دادم و بهش فهموندم که باید سینه های مادرشو لیس بزنه! خودمم شورت مریم رو که فقط سوراخ کونش رو پوشونده بود کنار زدم و کیرم رو از پشت لای کسش توپلش گذاشتم و با دستم موهای بلند و پریشونش رو گرفتم و شروع کردم به تلمبه زدن تو کوس زن آیندهام! -این چیه!!؟ اَه چه بویی میده! مریم که صورتش لای سینه های خیس مادرش داشت بالا و پایین میشد از بوی شاشم شاکی شده بود و مادرشم اصلا براش مهم نبود و سعی میکرد نوک سینه اش رو بکنه تو دهن دخترش تا براش بخوره و بیشتر لذت ببره! وقتی ثوری از روی توالت بلند شد و یک پاش رو گذاشت روی کاسه توالت پشمام ریخت! این دیگه چه جندهای بود! کوسش رو داشت به زور میکرد تو دهن دخترش و مریمم مثلاً داشت با اکراه لای کس مادرش رو لیس میزد، با دیدن اون کار کیرم داشت منفجر میشد، از یه طرف من موهای مریم رو داشتم میکشیدم رو به عقب و از یه طرف مادر جندهاش داشت سر مریم رو فشار میداد به سمت کوسش و خودش رو بالا و پایین میکرد ، انگاری کیر داشت و میخواست دهن دخترش رو با کیرش بگاد! بالا و پایین رفتن سینه های ثوری و موج زدن کون نرم و لطیف مریم زیر کیرم دوباره ترموستاتم رو به کار انداخت و کلی آب داغ با فشار به سمت کوس مریم پمپاژ کرد! اوووووف که چه جندههایی بودن اینها! حسابی تخلیهام کرده بودن! وقتی کیرم رو از تو کوس مریم بیرون کشیدم مریمم مثل من زانوهاش سُست شد و جلوی توالت فرنگی زانو زد و مادر جندهاش هم سر دخترش رو بیخیال شد و پاش رو از روی سنگ پایین گذاشت و دستی به زیر موهاش برد و با لبخند ، آه بلندی از سر رضایت کشید و به سمت من که همچنان به دیوار تکیه داده بودم تا نفسم جا بیاد اومد و شونهام رو بوسید و رفت زیر دوش! مریم که وا رفته بود دستش رو روی توالت گذاشته بود و سرش رو روی دستش و همچنان داشت نفس نفس میزد و نالههای ریزی از شدت خستگی یا لذت میکرد! از پشت نگاهی به کونش کردم ،شورتش هنوز روی یکی از لوپهای کون گنده اش گیر کرده بود و سوراخ کون قرمزش داشت همچنان نبض میزد!قطرهٔ آبمم روهم میدیدم که داشت از کوس مریم آروم آروم کش میومد پایین و روی کف دستشویی می ریخت، با هر جون کندنی بود خود رو از دیوار جدا کردم و زیر بازوی مریم رو گرفتم تا بلند شه و روی توالت فرنگی بشینه. -پاشو خوشگله، کارت خیلی خوب بود! با لبخند و آه و ناله از جاش بلند شد و به سختی روی سنگ نشست و سرش رو به دیوار پشت سرش تکیه داد ، منم موهای بهم ریخته اش رو از روی صورتش کنار زدم و با لبخند لوپش رو کشیدم که مامانش از زیر دوش صداش دراومد؛ شاید باورت نشه اما تا الان روم تو روی دخترم باز نشده بود! تا اینکه تو اومدی کثافت سکسی! خدا بگم چیکارت نکنه! با لبخند نگاهی به ثوری جون کردم که زیر دوش داشت بدن سفیدش رو میشست، زیر دوش چقدر جذاب تر میشد این میلف کوندریده! آب از روی سینههاش سُر میخورد و مثل آبشار روی زمین میریخت ، کوسش مثل یه آبراه بزرگ آبهای روی پوستش رو به سمت خودش جذب میکرد و انگاری آب هم داشت با بدن ثوری عشق بازی میکرد. دوباره به مریم نگاه کردم که نیمه جون روی سنگ توالت وا رفته بود و حتی توان پایین کشیدن شورتش رو هم نداشت، برای همین خم شدم و شورتش رو درآوردم و انداختم کنار شورت مامان جونش تو کاسه روشویی تا خیس بخوره و مادر و دختر رو تنها گذاشتم تا برم براشون از طبقهٔ بالا حوله بیارم، تا در دستشویی رو بستم چشمم به ملیحه خورد که همچنان جلوی اپن بود و داشت کره خوری میکرد! اما اینبار کون گنده اش گویا از روی صندلی نشستن خسته شده بود و مثل قبل روی اپن خم شده بود و داشت با موبایلش برای یکی تایپ میکرد! خانوادگی کون گنده و سکسی بودن بدمصباااا! نمیتونستم بدون اینکه سیخی بهش بزنم از کنارش رد بشم! برای همین آروم از پشت نزدیکش شدم و جوری به کون ژلهایش ضربه زدم که گوشیش افتاد روی اوپن و خودشم یه سکتهٔ ناقصی زد! -آآآی کثاااافت ترسییییدم!!! -بنظرم کارت از ترس گذشته، فکر کنم رییییدی! دیوث با ضربهای که به کونش زدم از ترس گوزید!! دوباره دستم رو گذاشتم لای کونش گذاشتم و همون لوپ کونش که ترسیده بود رو گرفتم و بهش گفتم ؛ داشتی چیکار میکردی شیطون!؟ -به توچه! فشار دستم رو روی کونش بیشتر کردم و سریع به گوه خوردن افتاد! -آآآآآییی گوه خوردم! نکن امیر به خدا کونم خراب میشه!!! -دفعهٔ آخرت باشه! یه ضربهٔ دیگه به کونش زدم و رفتم طبقهٔ بالا تا برای مادر و دختر حوله بیارم. فصل پنجم ، اولین تجربه بعد از ملاقات امیر و ملیحه ، امیر گیر داد که آخر هفته یه برنامهٔ باغ بگذاریم و ملی و ثوری و جواد شوهر ملی رو دعوت کنیم تا همه همدیگه رو ببینیم و به قول خودش با هم بیشتر معاشرت کنیم! به مَلی پیام دادم و گفتم امیر میخواد همهٔ خانواده مون رو ببینه و میگه آخر هفته بریم باغ، ملی که اولش مخالفت کرد و گفت؛ من با این جواد احمق هیچ جایی نمیام، بیشتر آبرومون رو میبره ، بذار شوهرت رسمی بشه بعد آروم آروم جواد احمق رو هم بهش نشون میدیم، من برای خودت میگم خواهر ! راست میگفت شوهر ملیحه در مقابل امیر خیلی داغون بود، بی کلاس و بی پرستیژ بود و با بودن اون اصلاً بهمون خوش نمیگذشت! برای همین بهش گفتم؛ خوب آخر هفته خودت و مامان ثوری با هم بیاین، به جواد هم بگو میخوای یه تور یه روزه با دوستات بری بوم گردی و … از همون بهانههای همیشگی که براش میاری و میری خونه دوست پسرات براش بیار دیگه، اونم که هیچوقت بهت گیر نمیده با کی و کجا میری ، اما حتماً بیا بنظرم با امیر خیلی خوش میگذره! چند دقیقه بعد ملی هم اوکی شد و ثوری جون هم که از قبل اوکی داده بود و تقریباً میشد برنامه رو چید اما به امیر نگفتم که باجناق آیندهاش رو قرار نیست با خودمون بیاریم! آخر هفته شد و صبح من و امیر زودتر راه افتادیم تا باغ رو برای پذیرایی آماده کنیم، هر چقدر به باغی که امیر گفته بود نزدیکتر میشدیم از اینکه جواد احمق رو قرار بود نیارن بیشتر خوشحال میشدم! جواد صاحب ملک آرایشگاه ملیحه بود و خودشم طبقهٔ بالای مغازهاش با زن و بچهاش زندگی می کرد ، وقتی ملی مغازه رو ازش اجاره کرد انقدر براش ناز و عشوه اومد که بعد چند ماه از زنش جدا شد و ملی هم بخاطر خونه و مغازهٔ مردیکه ایکبیری زنش شد ، منو و ثوری که هیچ خود ملی هم از اون تن لش مفنگی بدش میاد! صبح تا شب یا در حال تریاک کشیدنِ یا با دوستای بدتر از خودش پی ولگردی! با پول بازنشستگی و اجارهٔ مغازه ملی زندگیش رو میگذروند که بعد از ازدواجش با خواهر سلیطهٔ من، هم اجارهٔ مغازهاش قطع شد و هم پول بازنشستگیش رو ملی ازش میگیره و با منت بهش پول توجیبی میده! ملی یجوری باهاش رفتار کرده که جواد بدون اجازه اش نفس هم نمیتونه بکشه! وقتی به باغ رسیدیم و امیر ریموت در رو زد، تمام موهای نداشتهٔ بدنم سیخ شد! چه عمارتی بووووود! حداقل یک دقیقه طول کشید تا با ماشین از داخل باغ رد شدیم و به خونه باغ رسیدیم، واقعاً یک قصر بود! تو ذهنم از باغ چهار تا درخت و یک خونهٔ آجری داغون بود که همهٔ لوازم به درد نخور فامیل اونجا جمع شده! اما چیزی که جلوم ظاهر شد رو فقط توی فیلمها دیده بودم! چند دقیقه بعد وقتی لوازمی که توی ماشین بود رو توی خونه گذاشتیم به بهونهٔ عوض کردن لباسهام چرخی تو خونه زدم و از بزرگی و شیکی خونه حیرت کرده بودم، سریع یه زنگی به ملی زدم که بهش خبر بدم باغ نیست قصره! درست لباس بپوشین که آبروم نره! اما بیفایده بود اونها هم مثل ما صبح زود راه افتاده بودن! خونه باغ امیر یک عمارت دوبلکس با نمای رومی وسط یک زمین بزرگ و پر از درخت بود که از روی بالکن طبقهٔ بالا هم به زور میشد دیوارهای باغ رو دید! تقریباً یک ساعتی گذشت تا ملی و مامانم رسیدن و امیر هم که یک شلوارک و تیشرت آستین حلقه خیلی شیکی تنش بود خیلی سریع خودش رو به دم در رسوند تا از مهمونهاش استقبال کنه! چون راه دور بود واقعا گشادیم شد تا دم در باغ برم و همونجا روی تراس وایستادم تا اونها بیان، با دیدن ملی و ثوری خیالم راحت شد هر دو حسابی شیک لباس پوشیده بودن، وقتی از پله اومدن بالا ملی سریع چسبید به من و با لبخند استرسی در گوشم گفت؛ -دیووووث فکر کردم منظورت از باغ یه چیزی مثل باغ خاله زریِ!! اینجا که کاخ سفیدِ!!! -منم پشمام ریخت وقتی دیدمش! -مال خودشه!؟ -چند بار ازش پرسیدم ، کثافت که میگه نه بابا من پولم کجا بود که همچین جایی داشته باشم ، اما معلومه که داره یه چیزی رو مخفی میکنه! -اگه این باغ مال خودش باشه که همین الان جواد و طلاق میدم خودم زنش میشم!! مشتی به پشت ملی زدم و اونم با خنده رفت داخل خونه، توی خونه هم تعجبشون ادامه داشت ، کمی گفتیم و خندیدیم و با آبجو و شربت و تنقلات پر و پیمون امیر پذیرایی شدیم که امیر گیر داد بریم استخر طبقهٔ پایین و ادامهٔ صحبتهارو تو استخر انجام بدیم! با اینکه مایو و حوله و … نداشتیم اما به اصرار امیر سه تایی رفتیم پایین و امیر به هوای آوردن لوازم پذیرایی مارو تنها گذاشت و من سریع تاپ و شلوارکم رو درآوردم و نگاهی به ملی کردم و اونم با پشت دستش موهای بلندش رو به سمت پشتش پرت کرد و همانطوری که داشت زیپ شلوارش رو باز میکرد عصبانی طوری گفت؛ تا حالا اینجوریش رو دیگه ندیده بودیم به خدا! باید خودمون رو برای دوماد لخت کنیم تا ببینیم از بدن خواهر زن و مادرزنشم خوشش میاد تا بله رو بگه یا نه! -حالا تو هم خیلی بدت میاد! هر وقت امیر منو میبینی که از چاک کوست آب راه میوفته جنده خانوم!! -بذار اول سندش رو به اسم خودت بزنی بعد برای ما چوسی بیا!! مامان ثوری با گفتن این حرفش همانطور که روی صندلی نشسته بود و پاش روی پاش انداخته بود ، کمی کونش رو به سمت من بالا داد و یک گوووز پر بو برام زد که من و ملیحه بخاطر اینکه بیهوش نشیم با جیغ و خنده پریدیم توی آب! -سگ تو روحت مامان، مگه چی خوردی چوست بوی خر مُرده میده!! هنوز حرفم تموم نشده بود که ملیحه انگشتش رو از لای شورتم کرد تو سوراخ کونم و لبش رو گذاشت کنار گوشم و گفت؛ جنده خانوم لال بودی چندتا سوال از این پسره میکردی که حداقل بدونیم چه لباس و لوازمی باید با خودمون بیاریم! آبجویی که با شکم خالی خورده بودم و بی وزنی توی استخر یک حس سرخوشی بهم داده بود و از انگشت ملی که برای اولین بار کرده بود تو کونم خوشم اومد و یکم کونم رو براش تکون دادم تا انگشتش بیشتر بره توم و با عشوه و لبخند بهش گفتم؛ شوهر من که مثل شوهر بی مصرف تو نیست، اصلاً حرف نمیزنه کثافت، فقط میکنه منوووو!! ملی با شنیدن این حرفم حسودیش گل کرد و انگشتش رو بیشتر تو کونم تکون داد تا دلش خنک بشه اما من با اینکه درد داشتم اما از این کارش داشتم لذت میبردم ، وسط این حال به مامان ثوری نگاهی کردم که خیلی شیک یک گوشه استخر نشسته بود و ما رو نگاه میکرد، داد زدم؛ -مامانی تو چرا نمیای تو آب، عشقم؟ ثوری پشت چشمی برام نازک کرد و کمی کون گنده اش رو روی صندلی جابجا کرد و گفت؛ من به این راحتی ها لباسم رو براش در نمیارم، باید بیاد نازم رو بکشه بعدش شاید دلم براش سوخت و یه کاری براش کردم! ملی اما با من هم نظر بود و همینطوری که انگشتش رو تو کون من بالا و پایین میکرد گفت؛ باید هر کاری که امیر دوست داره رو انجام بدیم تا حسابی نمک گیر بشه بعد که چنگکمون بهش گیر کرد، اون موقع ما ازش سواری میگیریم! ملی یکبار این روش رو روی شوهر دومش یعنی جواد احمق یا به قول امیر جَک پیاده کرده بود به نظرش باید اول حسابی برای امیر دلبری میکردیم و بعد که دلش رو بردیم اون میشه خر خودمون و هر کاری که خواستیم میتونیم باهاش بکنیم! تو همین بحثها بودیم که امیر با یه سینی بزرگ از پلهها پایین اومد و منم توی آب کمی به طرفش شنا کردم تا انگشت ملیحه از تو کونم در بیاد و بتونم خودم رو بیشتر به شوهر آیندهام نشون بدم! امیر که منو ملی رو با شورت و سوتین توی آب دید لبخندی زد و رفت کنار ثوری نشست و دستی دور شونهٔ ثوری انداخت و شروع به لاس زدن با مامانم کرد! چند دقیقه بعد ما رو هم برای خوردن آبجوی دوم صدا زد و من و ملی هم با بدنهای خیسمون خیلی آروم و با ناز رفتیم به سمتشون تا حسابی از دیدن بدنهای سکسیمون تحریک بشن و اونهام با ما بیان توی آب! هنوز چند جرعه از آبجوهای خنک و تگریمون نخورده بودیم که امیر یه شعری خوند که توش کلمه گل داشت و ملی هم سریع جملهٔ امیر رو قطع کرد و گفت ؛ گل! کو گل!؟ اگه تو نداری من دارم، میخوای بیارم!؟ ملی که تایید کشیدن گل رو گرفت سریع راه افتاد بره طبق بالا که ثوری جون هم یهویی هوس سیگار کرد و منو فرستاد دنبال نخود سیاه تا برم براش سیگارهاش رو از تو کیفش بیارم و تو این فرصت مُخ دوماد آیندهاش رو بزنه! با بی میلی چشمی گفتم و راه افتادم به سمت طبقهٔ بالا ، وقتی رسیدم طبقهٔ همکف و اثری از ملیحه ندیدم چندبار آروم صداش کردم تا بالاخره سرش رو از توی یکی از اتاق خوابهای بالا درآورد و عصبانی طور با صدای آروم گفت؛ درررررد ! چیه انقدر ملی ملی میکنی! بیا بالا ببین چی کشف کردم! با عجله رفتم بالا و انقدر سریع پلههارو میرفتم که سینه هام داشت از توی سوتینم بیرون می فتاد برای همین با یک دستم نرده رو گرفته بودم و با یک دستم سینه هام رو تا کمتر بالا و پایین بشن! -چیه، چی پیدا کردی!؟ ملیحه وسط اتاق وایستاده بود و یک دستش رو به کمرش زده بود و مثل کاشفان طلا بهم لبخند میزد ! -دیدی گفتم این پسره بچه پولداره! اینو ببین دست دیگه اش که پشت کونش نگهداشته بود رو بالا آورد و قاب عکسی که تو دستش بود رو کمی تکون داد و گفت؛ بیا اینم عکس شازده با خانوادهٔ مایهدارش، دیوث اینو گذاشته بود توی اون کمد بالایی!!! -دهنت سرویس دختر! دهنت سرویس! با خوشحالی به عکس امیر نگاهی کردم و به خانوم آقای پیری که کنارش با لبخند وایساده بودنم لبخندی زدم و از خوشحالی ملی رو بغل کردم و کلی بالا و پایین پریدم، ملی چندتا عکس با گوشیش از اون عکس خانوادگی و چند تا مدرک دیگه ای که پیدا کرده بود گرفت و گفت؛ خوبه دیگه به اندازهٔ کافی برای دادن به امیر دلیل داریم! بهتره سریعتر بریم پایین تا این گل پسر پولدار تو شکم مامانمونم بچه نکاشته! ضربهای به کون چاق ملیحه زدم و با خنده جفتمون رفتیم پایین و ملی سیگاریش رو از تو کیفش برداشت و منم سیگارای مامان ثوری رو از تو کیفش برداشتم و سریع رفتیم پایین تا مچشون رو بگیریم! همانطور که حدس میزدیم ثوری جون داشت حسابی برای دوماد تازهاش دلبری میکرد و یه جوری خودش رو تو بغل امیر انداخته بود که انگاری اون قرار بود با امیر ازدواج کنه! یه خورده با ملی سر به سرشون گذاشتیم و خندیدیم که امیر باز منو پی نخود سیاه فرستاد تا برم براش از بالا اسپیکر بیارم هنوز به طبقه بالا نرسیده بودم که صدای جیغ و خندهٔ ملیحه بلند شد و منم سریع اسپیکر رو برداشتم و رفتم پایین تا خواهر و مادر آتیشپارهام دست از سر شوهر آیندهام بردارند، تا رسیدم پایین دیدم ملی با جیغ و خنده به سمتم دوید و امیرم که داشت دنبالش میکرد با خنده سرجاش ایستاد و ملی با داد و فریاد یک لوپ کونش رو گرفت و در جواب من که چی شده و دارین چیکار میکنین با ناز و ادا گفت؛ از شوهر بیشعورت بپرس! نیگاااا کون قشنگم رو قرمز کرد!! بیخیال امیر و ملی شدم و اسپیکر رو که روشن کردم و امیر دست مامان ثوری رو گرفت و شروع کردن آروم آروم برای هم دلبری کردن و خیلی ریز با هم قر میدادن، ملی هم سیگاریش رو روشن کرد و چند پُک ازش زدیم و یخورده حالی به حالی شدیم و چند لحظه بعد من و ملی یه نگاهی بهم کردیم با یه لبخند به سمت دو مرغ عاشق که پشتشون به ما بود دویدیم و هر دوشون رو پرت کردیم تو استخر! از خنده جفتمون افتادیم روی صندلی و ملی کنار گوشم گفت؛ وااای به خدا شاشیدم از خنده! ثوری جون و امیر حسابی شاکی بودن و ما فقط بهشون می خندیدیم و از خندهٔ زیاد منم مثل مریم به خودم شاشیدم، خوبیش این بود که هردو شورتمون هم مشکی بود و هم از قبل خیس شده بود و جلوی امیر آبرومون نمیرفت! چند دقیقه بعد امیر شروع به درآوردن لباس های مامان ثوری کرد و ما هم فقط براشون دست میزدیم و مسخره بازی و جیغ و خنده! وقتی امیر از آب اومد بیرون تا لباس های ثوری رو ببره پهن کنه تا خشک بشه من و ملی کمی خودمون رو جمع کردیم و به کیر برجستهٔ امیر که از زیر شلوارک خیسش حسابی خودنمایی میکرد خیره شدیم، واقعاً پسر خوش هیکل و سکسی بود توله سگ! وقتی ما رو دید که انقدر به کیرش خیره شدیم برای اینکه بیشتر ما رو آتیشی کنه اومد جلومون ایستاد و تیشرت و شلوارکش رو خیلی آروم و سکسی درآورد! اینقدر کیرش بزرگ شده بود که ملی مست شد و دست انداخت کیر امیر رو از روی شورت نازک و خیسش گرفت و براش دلبری کرد، منم سریع زدم رو دستش و با آرنج کوبیدم به پهلوش تا جنده خانوم کیر شوهرم رو ول کنه! امیرم بدون اینکه چیزی بگه لباس های خودش و مامان جندهام رو برداشت و رفت بالا! -پدرسگ جنده چرا کیر شوهر منو میگیری!!؟ -گمشو بابا، شوهرم شوهرم میکنه واسهٔ من! ثوری بعد از اینکه امیر رفت بالا سریع از آب اومد بیرون با عشوه و قر سمت ما دوتا اومد و گفت؛ خوب چطورین جوجه جندههای من! حال کردین چطوری مخش رو زدم! حسابی عاشقم شده امیر جوووون! ثوری سریع آبجوی ملی رو برداشت و یک جرعه رفت بالا و سیگاری رو هم دست من قاپیدو یک کام ازش گرفت و همینطوری که کونش رو به چپ و راست تاب میداد رفت بالا تا ترتیب شوهر آیندهٔ منو بده، چند قدم که از ما دور شد داد زدم؛ ازش بچهدار نشی جنده خانووووم!! اونم دستاش رو برام بالای سرش تکون داد و بعد چند ضربه با نوک انگشتاش به کونش زد که یعنی کاری از دستش بر نمیاد و هرچی پیش آید خوش آید! -مریم این جندهای که من میبینم الان میره حسابی ترتیب شوهرت رو میده! -جنده خانوم چه کونیام برام تاب میده! فکر کنم نیم ساعتی گذشت که کمی به خودمون اومدیم رفتیم بالا که دوتا مرغ عاشقم از روی تراس اومدن داخل خونه، جلوی کوس ثوری از روی شورت مشکیش چند قطره لکهٔ سفید بود! هر دو مون یه نگاهی به ننهٔ جندمون کردیم و خندیدم و تو دلمون کلی بهش فحش دادیم ! جنده خانوم با دیدن ما یه خجالت دخترونهای کشید و با عوض شدن آهنگ پرید وسط پذیرایی و خیلی طبیعی شروع کرد و به رقصیدن و امیرم برای خودش رفت تو آشپزخونه! -جنده خانوم رفتی واقعاً ترتیب شوهرم رو دادی!!؟ -دوووومادم دلش کوس میخواست، اگه درست بهش میدادی هیچوقت نمیومد سراغ من! یکی زدم در کونش و سرمست و چت شروع کردم رقصیدن، ملی دستی به کوس ثوری زد و انگشت خیس شدهاش رو سمت من گرفت و گفت ؛ بو کن! این آب شوهرته! بعد دهنش رو مثل اسب آبی باز کرد و انگشتش رو لیسید و با چندتا قر ریز و درشت رفت سمت آشپزخونه! منم دستی زیر موهای ثوری جون بردم و گردنش رو نوازش کرد و دم گوشش گفتم ؛ کیر شوهرمو دوست داشتی مامانی!؟ اونم لبخندی زد و گوشهٔ لبش رو دندون گرفت و لبهٔ شورتش رو هم کمی بالا کشید تا بیشتر آب امیر رو توی خودش حس کنه و بعدش آروم گفت؛ وااای چه پسریه این مریمم! خیلی سکسیه! یخورده با ثوری رقصیدم و بعدش رفتم توی آشپزخونه کنار امیر خودم رو مثل وقتی که توی خونش سکس میکردیم روی اوپن خم کردم تا بیاد بهم کیر بده! از کارهای ثوری و ملی حسابی تحریک شده بودم و دلم میخواست همونجا جلوی همه به امیر بدم! چند دقیقه بیشتر طول نکشید که کیر امیر مثل یه زنبور برگشت به کندوش! انقدر کونم رو براش لرزوندم که بالاخره کیرش راست شد و اومد از پشت بهم چسبید و کیر سفتش رو گذاشت لای کون بی تابم! اما هنوز گرمای کیرش به کوسم نرسیده بود که مامان جندهام اومد تو آشپزخونه و به امیر چسبید و دوباره شروع کرد به دلبری کردن! تا قبل اومدن ثوری ، امیر فقط کیرش رو بی حرکت لای کونم گذاشته بود اما وقتی ثوری اومد امیر با مست شهوت شد و اول دوتا سینه ام رو گرفت و حسابی کیرش رو لای کونم فشار داد و بعد مثل سکسهای تو خونه مون ، موهام رو گرفت و با کیرش لای کونم ضربه میزد، سینه هام با هر ضربهٔ امیر مثل ژله روی اوپن میلرزید و ملیحه که داشت دولپی کالباس و گوجه و خیارشور میخورد تو چشمام خیره شده بود لبخند مستانهای بهم میزد و هی زیر لب میگفت ؛ جووون نمیدونم امیر و ثوری کی از پیشمون رفتن اما من و ملی همچنان سر میز نشسته بودیم هر چی به دم دستمون میرسید میخوردیم و میخندیدیم! -واای ملی فکر کنم باز به خودم شاشیدم انقدر خندیدم! -خوب پاشو گمشو برو دستشویی! -آره اینم فکر خوبیه! گیج و منگ از جام بلند شدم و چند قطره جیشی که روی صندلی چرمی ریخته بود رو با دستم پاک کردم و رفتم سمت دستشویی، جلوی شورتم دیگه از جیش و آب کوسم حسابی خیس خیس شده بود و تصمیم داشتم وقتی میرم تو دستشویی سریع شورتم رو در بیارم بشورم، تا در رو باز کردم شورتم رو دیدم توی دستشویی داره خیس میخوره! لبخندی زدم و از سرعت عمل خودم خوشم اومد! وقتی در رو بیشتر باز کردم دیدم امیر و ثوری لخت ته دستشویی جلوی هم ایستادن و ثوری روی توالت فرنگی نشسته بود و داشت برای داماد آیندهاش ساک میزد!! هنگ کرده بودم و داشتم به اون صحنه نگاه میکردم که امیر جلو اومد و دستم رو کشید تو و کشون کشون بردم جلوی مامانم و سرم رو به سمت سینه های ثوری خم کرد و شورتم رو که لای کونم رو پوشونده بود کنار زد و کیرش رو سُر داد تو کوسم ، با فشار کیر امیر سرم به سینه های خیس سوری چسبید و بی اختیار شروع به خوردن سینه های درشت و سفید مادر جندهام کردم، وقتی اعتراض کردم که چرا انقدر بو میده همه چیز، بهم گفتن که بخاطر شاش امیره که روی سینه های ثوری ریخته! نمیتونستم اعتراضی کنم و هر چقدر جلوتر میرفتیم منم بیشتر لذت میبردم ، برای اولین بار داشتم با مامانم سکس میکردم و سینه های درشتش رو براش میخوردم! کیر امیر انقدر داغ بود که همهٔ وجودم رو گرم کرده بود و احساس میکردم دارم از شهوت پاره میشم، ثوری هم انگاری یه اوج شهوت رسیده بود و مثل وحشی ها سرم رو به سینههاش فشار میداد تا بیشتر براش لیس بزنم اما انگاری از کارم راضی نبود و برای همین بلند شد و یک پاش رو روی سنگ توالت فرنگی گذاشت و سرم رو به کوس خیسش فشار داد تا با زبونم لای کوسش رو براش بخورم! منم تمام زبونم رو کرده بودم لای کوسش و سعی میکردم تمام آبش یا احتمالاً شاش رو بخورم و حسابی جنده خانوم رو ارضا کنم! چند دقیقه بیشتر طول نکشید که امیر موهام رو کشید و با تمام توان آب کیرش رو توی کوسم خالی کرد و از من جدا شد، پاهام دیگه توان خم موندن نداشت و با زانوهام روی کف دستشویی نشستم و چند لحظه بعد کونمم نتونستم بالا نگه دارم و اونم گذاشتم پایین و سرم رو روی سنگ توالت گذاشتم و چشمام رو با لبخند بستم، چند لحظه بعد امیر به زور از روی کف دستشویی بلندم کرد و کمکم کرد تا روی سنگ توالت فرنگی بشینم و بعدش خیلی آروم شورتم رو از پام درآورد و توی دستشویی انداخت و بیرون رفت، تازه فهمیدم اون شورتی که دیدم مال من نبوده و توی گیجی و منگیم داشتم به سوتی خودم میخندیدم که با قطع شدن صدای دوش حمام تازه متوجه ثوری شدم! -تو از اون موقع زیر دوش بودی!؟ ثوری رو تا اون موقع لخت زیاد دیده بودم اما هیچوقت قبلش باهاش سکس نکرده بودم برای همین اینبار به چشمم خیلی تحریک کننده میومد! قطرههای آب روی پوست سفیدش داشتن آروم سُر میخوردن و میومدن پایین، ثوری ساکت بود و خیلی مادرانه بهم نزدیک شد و بند سوتینم رو باز کرد و چند لحظه بعد برگشت و با شیلنگ توالت تمام بدنم رو شست و اینجوری یک مقدار هوشیارتر شدم و تونستم از جام بلند بشم، ثوری هم ول کن نبود تا لای پاهام و کوس و کونم رو مثل کارواشیها با فشار آب گرفت! از طرفی در حال لذت بردن بودم ، از طرفی هم تو فکر نبودن حوله ! تو دلم میگفتم امروز سرما رو حتماً خوردم که در باز شد و امیر با دوتا حوله حمامی خوشگل اومد تو، جفتمون سورپرایز شدیم، واقعاً امیر پسر فهمیدهای بنظر میرسید! نوشته: Viki واکنش ها : minimoz 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
minimoz ارسال شده در 8 آبان اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان بیحد و مرز - 2 فصل ششم؛ تا انتهای شب وقتی از پلههای طبقهٔ بالا اومدم پایین دیدم ملیحه بالاخره میز رو رها کرده و به پشت روی کاناپهٔ پذیرایی دراز کشیده و از شدت گرمای بدنش پاهاش رو جلوی کولر گازی باز گذاشته و همچنان با گوشیش درگیرِ! نگاهی به شورت مشکیش کردم که کمی از روی کوسش کنار رفته بود و هر بار که پاهاش رو به آرومی تکون میداد یک لوپ کوسش تقریباً بیرون میزد! نفس عمیقی کشیدم و به حولههای توی دستم نگاهی کردم و در دستشویی رو باز کردم، مامان ثوری داشت دخترش رو با شلنگ توالت میشست تا کمی از عالم هپروت در بیاد ، ثوری پشتش به من بود و وقتی خودش رو روی بدن مریم خم میکرد کوس سفیدش از لای پاش بیرون میزد، عاشق دیدن اون صحنه بودم، کون تپل و لطیف مامان ثریا دل هر موجود نر و حتی مادهای رو میلرزوند ، صدای دستش روی بدن مریم هم خیلی جذاب بود ، بدون لیف و کف داشت تمام بدن دخترش رو نوازش میکرد، مریم که معلوم بود کمی از تاثیرات گلی که کشیده بود کم شده جلوی مامانش ایستاده بود و با لبخند به چشمای من نگاه میکرد، حوله رو از دور بهش نشون دادم و اونم بیصدا برام بوسی فرستاد و منتظر شد تا مامانش بیخیالش بشه و شیر آب رو ببندم! -مامان بسه دیگه، نمیتونم سرپا وایسم! مریم اینو گفت و اومد سمتم و خودش رو لای حولهای که براش باز کرده بودم پیچوند و بوسی از گونهام کرد و با لبخند رفت بیرون، حولهٔ بعدی رو از روی شونه ام برداشتم و مثل دفعهٔ قبل باز کردم و ثوری جون هم مثل دخترش با لبخند اومد سمتم و حوله رو دور خودش بست و دستش رو دور کمر من انداخت و رفتیم بیرون. حوله فقط از بالای سینه تا روی کونشون رو پوشش میده و وقتی خانوم های کون گندهٔ من با اون حولهها توی خونه راه می رفتند، برجستگی اون حجم شهوتناک از زیر حولههاشون میزد بیرون! وقتی با ثوری جون رفتیم تو پذیرایی ملیحه با صدای بسته شدن در دستشویی موبایلش رو از جلوی صورتش پایین آورد و داد زد؛ کثافتااا تنهایی رفتین حمام!!؟ من دارم از گرما آتیش میگیرم! -تو هم برو خوب! ثوری اینو گفت و با خنده اشارهای به مریم کرد که جلوی پنجره به بیرون خیره شده بود و گویا داشت از آفتاب نیمه جون اونجا لذت میبرد! مریم رو صدا زدم تا از حالت اسکرین سیور خارج بشه و با باز کردم دستم بهش فهموندم که باید بیاد کنارم تا ببرمش طبقهٔ بالا استراحت کنه! دستم رو دور کمر اونم انداختم و مادر و دختر رو بردم طبقهٔ بالا و یک تخت دو نفره بهشون دادم و وقتی خیالم راحت شد که اون دوتا روی تخت دراز کشیدن و چیزی لازم ندارن برگشتم طبقهٔ پایین تا بساط شام رو کم کم آماده کنم و آشپزخونه رو که ترکیده بود کمی سر و سامون بدم ، تا رسیدم پایین ملی صدام زد؛ امیییییر! -جونم؟ -میخوام برم حمام اما واقعاً توان ندارم از جام بلند بشم!! -شرمنده عزیزم همین الان خواهر و مادر تو بُردم حمام، دیگه کمری برام نمونده که بخوام به تو هم سرویس بدم!! -بیشعور مگه میگم بریم حمام منو بکنی!؟ ملی این و گفت و بعد با لبخند ابرویی بالا انداخت و با لحنی معصومانه و صدایی آروم ادامه داد؛ من خودم شووووهر دارم، خیلی هم دوسش میدارم! ملی از حرف خودش خندهاش گرفت و باز صدای خنده اش کل خونه رو پر کرد! رسماً دیگه کسخول شده بود خودش میگفت و خودشم میخندید! بدون توجه به ملی و عشوه های خرکیش، مشغول جمع کردن لوازم روی میز شدم که انگاری طوفان از وسط میز رد شده بود! دوباره صدای ملی از توی پذیرایی بلند شد؛ امیییییر!؟ -کیییییییر! بیشعور آدم با خواهر زنش اینجوری صحبت میکنه!؟ خوب بیا پیشم دیگه ، ول کن اون آشپزخونهٔ تخمی رو، دو دقیقه اومدیم خودت رو ببینم کدبانو! با این حرف ملی بیخیال آشپزخونه شدم و آروم به سمتش رفتم و اونم کمی کون گنده اش رو کنار کشید تا منم بتونم روی کاناپه بشینم! -بفرمایید عزیزم -اووو چقدر رسمی! حوصلهٔ حرفهای ملی رو نداشتم برای همین قبل از اینکه بخواد لبهای خشک شدهاش رو از هم باز کنه و اراجیف بهم ببافه دستی روی رون سفیدش کشیدم و سرم رو بردم نزدیک شکمش تا زیر نافش رو ببوسم, که بوی شاش مریم زد توی ببینیم! -دیووووث به خودت شاشیدی!!؟ باز زد زیر خنده و از شدت خنده با دستش محکم روی رونش کوبید و گفت؛ نهههه به خدااااا!!! با نفرت از کنارش بلند شدم و دوباره رفتم سمت آشپزخونه و هر چقدر ملی صدام زد تحویلش نگرفتم ، دختری به زیبایی و جذابی اون واقعاً چقدر میتونست نفرت انگیز باشه! توی چند ساعت خود واقعیش رو بهم نشون داده بود، جنده خانوم! وقتی کمرم خالی میشد تازه میتونستم به همه چیز عاقلانه نگاه کنم! حتی به یک دختر سکسی که با شورت و سوتین جلوم دراز کشیده و ازم طلب سکس میکنه! یخورده کارهام رو انجام دادم و یک قوطی آبجو از یخچال برداشتم و بدون نگاه کردن به ملی رفتم طبقهٔ بالا و خیلی آروم نزدیک اتاق مادر و دختر شدم که روی یک تخت با هم دراز کشیده بودن، در اتاق رو نبسته بودم و از اونجایی که تخت هم تقریباً روبروی در بود ،قبل از اینکه بخوام وارد اتاق بشم و اونها متوجه حضورم بشن من میتونستم مادر و دختر رو ببینم، مریم به پشت روی تخت خوابیده بود و ثوری جون که گویا تجربهٔ لز با دخترش حسابی بهش مزه کرده بود پشتش به من بود و یک پاش رو طوری روی پای دخترش گذاشته بود که نوک زانوش روی کوس مریم قرار داشت و همین کارش باعث شده بود که کون سفیدش از زیر حولهٔ حمامش مثل قرص ماه بیرون بزنه و اون کلوچهٔ لای پاش هم هرچند له شده بنظر میرسید اما کاملاً در دیدرس بود! یک دستش رو از زیر سر دخترش رد کرده بود و از بالای حولهٔ مریم داشت سینه دخترش رو نوازش میکرد و صورتش رو کنار گوش مریم گذاشته بود و خیلی ظریف و حرفهای مشغول خوردن گوش و گردن دخترش بود! چه لحظهای دیدنی تر از صحنهٔ عشق یک مادر به دخترش! به چهارچوب در تکیه زدم و کمی از آب جوی خنکم رو خوردم و محو تماشای قرص ماه و کلوچهٔ مادر زنم بودم که صدای کوبیده شدن در ورودی حسم رو پاره کرد! نگاهی به پایین انداختم ، کاناپه بالاخره خالی شده بود! با اون صدای مهیب بسته شدن در معلوم بود که ملیحه حسابی از دستم ناراحت شده و احتمالاً رفته بود روی تراس تا من برم نازش رو بکشم، به کار بچهگونه ملی لبخندی زدم و سرم رو برگردوندم به سمت داخل اتاق که با ثوری چشم تو چشم شدم! یک دستش رو روی سینه اش گذاشته بود و با گرد کردن چشمهاش میخواست بهم بفهمونه که حسابی ترسیده! اما معلوم نبود از صدای در ترسیده یا از حضور من موقع لز با دخترش! -صدای چی بووود!؟ -ملی بود عزیزم ، چیزی نیست! -خاک بر سرش با این کارهاش! ثوری جون که کمی از شوک در اومد سرش رو روی بالشت انداخت و نفس عمیقی کشید ، اما چند لحظه بعد با صدای استارت ماشین و بعد تیک آف اون هر دومون به سمت پنجرهٔ اتاق دویدیم و اونجا تازه فهمیدم که ملی خانوم یه خورده بیشتر از خیلی ، بهش برخورده و کلاً بیخیال خارومادرش شده و میخواد برگرده خونهشون! -عه این دخترهٔ دیونه کجا داره میره! -فکر کنم از دست من عصبانی شده ، اما جای دوری نمیتونه بره، در ریموت داره! -عه … اینکه رفت!!؟ برو امیر جان ببین این دخترهٔ دیوونه کاری دست خودش نده! ملیحهٔ دیوث ریموت در رو از روی جاکلیدی دم در برداشته بود و قهر کرد و برگشت خونهشون! مریمم که با صدای ما از چورت گل مَنگولیش دراومده بود وقتی داستان ملی رو فهمید، پیله کرد که ماهم برگردیم خونه! خلاصه که جنده خانوم با اون قهرش رید به برنامهٔ ما و کلی دردسر کشیدم تا ریموت یدک پیدا کردم و با کلی علافی و مصیبت و اعصابی ترک خورده مادر و دختر رو گذاشتم خونشون. چند روز بعد از اون ماجرا رفتیم محضر و رسماً مریم و بطور غیر رسمی مادر و بقیهٔ فامیلش رو به عقد خودم درآوردم! -امیر سه شاخه گل مریم زیاد نیست!؟ -نه عزیزم برای هرکدومتون یک شاخهٔ گل مهریه کردم ، اگه نمیخوای که بیخیال بشیم!؟ روز عقد مریم و ملی و مادرش یخورده تو لک بودن و اصلاً برام مهم نبود شرایطم رو بهشون گفتم و با ناراحتی اونها هم قبول کردن و بعد عقد قرار شد ثوری هم لوازمش رو جمع کنه و بیاد پیش من و مریم ، تو محضر بالاخره بعد از چند روز ملی رو دیدم که شال سفیدی سرش کرده بود و با مانتوی مشکی کوتاهش خیلی رسمی و بدون اینکه دست بده سلام و احوالپرسی کرد! کمی که نزدیکش شدم دم گوشش گفتم؛ چطوری شاشو! ریموت باغ رو کجا بردی!؟ عشوه ای برام اومد و بدون اینکه چیزی بگه رفت روی یکی از صندلی های محضر نشست و به حالت قهر پاش رو روی پاش انداخت و خودش رو مشغول گوشیش کرد! با لباس رسمی خیلی سکسی تر از وقتی بود که با شورت و سوتین ازم طلب کیر میکرد! من کنار ملی نشستم و مریم و ثوری هم کنار من، کمی منتظر شدیم تا کارهای اداری و ثبت محضری انجام بشه، سه شاخه گل رو قبول کرده بودند هر چند با ناراحتی اما مشکلی نداشتند و قرار بود قولنامه مریم رو با همون نرخ بنویسیم! برای همین وقتی منتظر تنظیم سند بودیم با خیالی راحت قبل از امضاء ، سویچ ماشینی رو از توی جیبم درآوردم و به مریم دادم و گفتم؛ عزیزم اینم هدیهٔ ازدواجمون به تو! مریم نگاهی به سویچ کرد و نگاهی به من و بالاخره لبخند روی لبش نقش بست، بنظرم خارجی بودن ماشین انقدر به چشمشون اومد که فراموش کردن قرار نیست سندی به نامشون بخوره! -واای این چیه!؟ در جواب مریم با اشاره ای به شکم خودش و مادرش گفتم؛مادرای بچههام نباید پیاده جایی برن! ثوری لبی دندون گرفت و با لبخند به صندلیش تکیه داد و مریمم با لبخند مشتی به پام کوبید و گفت؛ هییس بیشعور الان منشیِ میشنوه! کارهای محضر که تمام شد دوتا خانومم رو بردم پیش ماشینشون و از خر کیف شدن و برق چشمهاشون فهمیدم که معامله تمومه! ضربهای به کون نرم مادر زنم که خم شده بود تا داخل ماشین رو ببینه زدم و بهش گفتم ؛ خوش بگذره مامان جون، شب توی خونه میبینمت، مریم جون برین خونه و لوازم مامان رو جمع کنین و ببیرین خونه خودمون! هر دو مثل خری که بهش دونات دادن لبخند میزدن و به گوشهٔ موهاشون ور میرفتم! -باشه عزیزم، تو میری دفتر!؟ -آره عزیزم برم که کلی کار دارم شب که رسیدم خونه طبق معمول کلید انداختم و در رو باز کردم و از دیدن ثوری جون با اون لباس خواب حریر مشکیش حسابی سورپرایز شدم! -اِواااا سلام! ثوری با دیدن من باز شوکه شد و اول دستی به روی سینه اش که داشت لباس خوابش رو پاره میکرد گذاشت و با مکث کوتاهی مسیرش رو از سمت اتاق خواب به سمت من تغییر داد و چند قدم به سمتم اومد و در یک قدمی من با عشوه کمی کمرش رو به سمتم خم کرد و بوسهٔ خیلی ظریفی از گونهام کرد و داد زد؛ مریم! بیا امیر جون اومده! با نوک انگشت هاش انگشتهای من رو گرفت و دستم رو کمی بالا برد و چند قدمی جلو رفتیم که مریمم با اون هیکل سکسی و لباس خواب خوشگلش از آشپزخانه بیرون اومد و با لبخند منو بغل کرد و سینه های درشتش رو به سینه ام چسبوند و همینطور که یک پاش رو از زانو به عقب خم کرده بود تو چشمام نگاهی کرد و با طنازی گفت؛ -سلام عشقم، خسته نباشی -سلام عزیزم، مادر و دختری چه سکسی شدین! با دستام کون جفتشون رو فشاری دادم و کمی دامن کوتاه لباس خواب های نرمشون رو بالا زدم و کونهای سفید و لطیف مادر و دختر رو نوازش کردم و با بوسیدن لوپ جفتشون ازشون جدا شدم تا برم دستشویی ، چند لحظه بعد که کارم تموم شد و خواستم دستام رو بشورم توی آینهٔ دستشویی به خودم لبخندی زدم و دستی روی کیرم کشیدم و خودم رو برای یک شب طوفانی آماده کردم! -مریم جان یک کارت بانکی برای خریدهای خودت و مامان ثوری گذاشتم اینجا بعد یادت باشه برداریدش مریم با شنیدن این حرفم سریع دیس پلو رو روی میز گذاشت و اومد سمتم و دوباره بغلم کرد ، اما اینبار دوتا دستش رو دور گردنم انداخت و سینه های درشتش رو حسابی بهم فشار داد و ماچ آبداری از لبهام کرد؛ مرسیییی عشقم که انقدر به فکرم هستی! برای تصحیح حرفش کمی سرم رو عقب کشیدم و با دو دستم زیر کون مریم رو گرفتم و کمی فشارش دادم و جوری که مادر زنم بشنوه بلند بهش گفتم؛ -به فکرم هستی نه و به فکرتوون هستم! ثوری هم با این حرفم از توی آشپزخونه بیرون اومد و بشقاب به دست لبخندی به من و دخترش زد و گفت؛ امیر جون این به من پول نمیدهاااا ،یه کارت مخصوص به خودم بده! با اشاره ای به کیرم که از روی شورتم نیم خیز شده بود بهش گفتم؛ -کارت مخصوص شما اینجاست ! هر وقت خواستی میتونی بر داریش! -واااا، چه بی ادب! مریم از حرفم پاره شد و گردن منو ول کرد و با خنده کیرم رو از روی شورتم گرفت و به ننهٔ جندهاش نشون داد و گفت؛ بیاااا دیگه ثوری! بیا کارتت رو بکن تو کونت! -خیلی بدجنسین شما دوتا! عشوهٔ پر نازی برای جفتمون کرد و به حالت قهر پشت به ما سر میز نشست و با پشت دستش موهای بلند و رهاش رو به سمت عقب پرت کرد که یعنی خیلی باهاتون قهرم! دست مریم رو گرفتم و خنده کنان به سمت مامانش رفتیم و بعد هر دومون روی ثوری خم شدیم و از پشت هر کدوم یک لوپ صورتش رو بوسیدیم و من دستی زیر سینهٔ بلوری ثوری بردم و با فشار سینهاش دم گوشش گفتم؛ قهر نکن خانوم خوشگله ، کارت هم بهت میدم! با این حرفم خیلی سریع لبخند روی صورتش نشست و پشت ابرویی برام نازک کرد و گفت؛ نمیخوااام اصلاً! با چسبوندن کیرم به بازوی لخت ثوری جون گزینههای روی میز رو بهش خاطرنشان کردم! -اینو چطور!؟ -کوووفت! بشینین سر میز غذا سر شد! شام رو همراه با دست انداختن ثوری و کارت مخصوصش خوردیم و هنوز غذا از گلومون پایین نرفته بود ثوری جون چندتا از ظرفهارو برد پای سینک و مشغول شستنشون شد و منم چندتای دیگه رو براش بردم و از پشت بهش چسبیدم و بعد با یه بوسه از شونهاش از شامی که پخته بود تشکر کردم و کیرم رو کمی به کون نرمش چسبوندم تا برای شروع عشق بازی جون تازهای بگیره! -امشب برات یه سورپرایز دارم آقای داماد! -ای جونم، چیکار میخوای برام بکنی خانوم خوشگله!؟ -دیگه دیگه! با دو دستم سینه های ثوری رو از پشت گرفتم و کیرم رو بیشتر لای کونش فشار دادم و بوسهٔ داغی از گردنش کردم که مریمم با بقیه ظرفها اومد پیشمون؛ بیشعور من زنتم اون مادر زنتههااا! مریم اینو گفت و چون دستش بند بود با بغل پاش ضربهای به کونم زد و وقتی ظرفهارو تو سینک گذاشت از پشت بغلم کرد و طوری دستهاش رو روی دستهام سُر داد که تونست انگشتهاش رو روی انگشتهام بذاره و هر دو باهم چند لحظه سینه های لطیف سوری رو مالیدیم و نوازشش کردیم که ثوری جون شاکی شد و شیر آب رو بست و اسکاچ رو توی سینک پرت کرد و گفت؛ ای بابااا! اینجوری که نمیشه کار کرد! شما وروجکها آدم رو حشری میکنین ، برین بذارید به کارم برسم دیگه! مریم با این حرف مادرش با لبخند سریع دستم رو کشید و به سمت پذیرایی برد و با روشن کردن تلویزیون ، خودش رو روی کاناپهٔ جلوی تلویزیون پرت کرد و با باز کردن دستهاش ازم خواست که برم تو بغلش دراز بکشم، چند دقیقه بعد ثوری هم با یک ظرف میوه اومد پیش من و دخترش و منم با باز کردن دستها و پاهام به زبون بی زبونی ازش خواستم بیاد توی بغلم، رفتار ثوری مثل پورن استارها بود! دیوث با یک حرکت سرش بادی به موهاش داد و اونها رو به یک طرف شونهاش انداخت و یک قدمی میز ایستاد و بدون خم کردن زانوهاش با عشوه و ناز دیس میوه رو روی میز گذاشت، یه جوری این کار رو کرد که کون توپول و سفیدش از زیر لباس خواب مشکیش آروم آروم بیرون بزنه! انگاری شب داشت از روی خورشید سُر میخورد و میرفت کنار! کون تپلش ،شورت مشکی توریش رو کامل قورت داده بود و انگاری ثوری اصلأ شورت نداشت! به بند شورتش که با فشار لای کوس و کون ثوری بود حسودیم میشد! چه کووووونی داشت این میلف حشری! چند ثانیه همانطور که با دو دستش دیس رو گرفته و کمر و کونش رو در زاویهٔ نود درجه نگه داشته بود به چشمام خیره شد و بالاخره با لبخند کمرش رو صاف کرد و خیلی نرم و لطیف کنار من نشست! -خییییلی شما سکسی هستین خانوم خوشگله! با گفتن این جمله کمی از توی بغل مریم خودم رو جدا کردم تا بتونم ثوری رو در آغوش بگیرم و بیارمش توی بغلم! دستام رو از زیر بازوهای ثوری رد کردم و سینههاش رو گرفتم و پاهام رو روی پاهاش قفل کردم تا بتونم حسابی فشارش بدم! -آآآی! امیر خفهام کردی!!! -جووون، یه همچین دافی رو باید لهش کرد! مریمم از فشاری که بهش میاوردم جیغش دراومد و مادر و دختر داشتن جیغ و داد میکردن که ولشون کنم! -وحشیییی نکن! -شما منو وحشی کردین خانوم خوشگلا! حالا میگین نکنم! میکنم خوبم میکنمتون! کمی خندیدم و رسماً با هم کشتی گرفتیم که بالاخره ثوری تونست از دستم فرار کنه! با جیغ و خنده گفت؛ -امیر بسه دیگه وحشی! آدم با دوتا خانوم متشخص اینجوری برخورد میکنه!؟ آدم باش دیگه! -دیگه برای من ادا در نیارینااا! من همینجوریش حشری هستم، اگه عشوه هم برام بیاین خر درونم بیدار میشه و اینجوری لهتون میکنه! ثوری همینطوری که میخندید و حسابی پر انرژی شده بود از اون طرف کاناپه نزدیک مریم شد که من نتونم بگیرمش و خیلی سریع مثل یک دختر بچهٔ شیطون کنترل رو از دست مریم چنگ زد و با بالا و پایین کردن شبکهها یک موزیک قری تونست پیدا کنه و بدون توجه به ما دوتا که همچنان در حال کلنجار رفتن با هم بودیم شروع کرد به رقصیدن و باد دادن موها و دامن کوتاه سکسیش! منو مریمم چند لحظه بعد دست از مبارزه و گاز زدن هم برداشتیم و به رقص مامان ثوری خیره شدیم، چه میکرد این زن! چه رقص و ادایی داشت این شاه کوس دو عالم! موقع رقصیدن وقتی دید ما داریم بهش نگاه میکنیم یه چرخ سیصد و اندی درجهای زد و دامنش رو طوری بالا آورد که من و دخترش تونستیم کوس و کون توپولش رو از روی شورت توریش ببینیم! کمرش رو روبه جلو خم میکرد و همینطور که سینه های درشت و ژلهایش رو برای ما میلرزوند با لبخند ترانهٔ موزیک ویدئو رو هم برامون میخوند ، و باز چرخش کمر و لرزش کون ! از روی شورتم دستی روی کیر سیخ شدهام براش کشیدم و تو چشماش نگاه کردم و با عشق، جوووونی بهش گفتم و منم پاشدم رفتم کنارش به رقصیدن! پشتش ایستادم و طوری رفتار کردم که مثلاً من هم دارم میرقصم و دل به دلش دادم اما اون چه میکرد! از پشت و با قر خودش رو توی بغلم جا داد و مثل یه ماهی شروع به لرزوندن و تکون دادن بدنش کرد و در یک لحظه کمرش رو طوری به جلو خم کرد که تمام موهاش رو به جلو پرت شدن و بعد دو دستش رو روی زانوهای خم شدهاش گذاشت و کون نرمش رو به کیرم چسبوند و چند بار کون نرم و سکسیش رو روی کیرم چرخوند و بالا و پایین کرد و در انتها با کشیدن نوک انگشتاش روی رون پاهاش دوباره کمرش رو برام صاف کرد تا من بتونم دوباره سینههاش رو از پشت بگیرم! ماهی گوه بخوره بتونه اینجوری خودش رو بلرزونه و تکون بده! این دیگه دست شکیرا و جنیفر رو از پشت بسته بود! مریمم مثل یه گاااو در حال تماشای رقص مامانش بود و کون گشادش رو حاضر نبود از روی مبل بلند کنه و فقط با بالا بردن دستهاش بالای سرش میخندید و نشسته میرقصید! انگاری عضو تیم پارالمپیک بود دیوث! -پاشو بیا دیگه! کون گشاد! یکم برقص شاید اون خیک گندهات آب بشه! -نمیخوااااام! من که خیک ندارم بی ادب! با یک قدم بزرگ خودم رو به مریم رسوندم و یک لوپ کون گنده اش رو گرفتم و با حرص گفتم؛ درسته خیک نداری اما کون گنده که داری ، پاشو بیا با مامان جون برقص، ببین چه خوشگل میرقصه! -به خدا توان ندارم امیر، شما برقصین من براتون دست میزنم! کون مریم رو رها کردم و دوباره رفتم پشت ثوری جون و با دو دستم کون نرم و لطیفش رو از زیر دامن کوتاهش گرفتم و به مریم نگاهی کردم و گفتم؛ ببین چه کونی داره مامانت! اگه توهم برقصی مال توهم اینجوری میشه! مریم بخاطر بلند بودن صدای موزیک داد زد؛ اون بخاطر رقصیدنش نیست!! -پس برای چیه!؟ کون زیاد داده مامانت!!؟ ثوری با این حرف من با خنده لبش رو دندون گرفت و همینطوری که من کونش رو از پشت گرفته بودم با آرنجش محکم توی پهلوم زد و با یک چرخش خودش رو از من جدا کرد و با همون لبخند داد زد؛ بخاطر ورزشِ بیشعوووور!! اینو گفت و مثل بچههای نازنازی به حالت قهر دست به سینه شد و لب پایینش رو کمی روی لب بالاییش برد که مثلاً لب چیده باشه واسه من! با این حرکتش دوباره خر درونم طغیان کرد و پریدم بغلش کردم و لبش رو با لبام خوردم تا دیگه برام لب نچینه! چند لحظه بعد کمی از شدت وحشیگریم کم شد و لبهای ثوری جون رو عاشقانه طوری مکیدم و بدن سکسیش رو نوازش کردم و اونم تو بغلم آروم گرفت و چند قدم باهم لب تو لب به سمت کاناپه رفتیم و من نشستم و ثوری هم با گذاشتن دو زانوش اطرافم ، چشم تو چشم روی پام نشست و با هر دو دستش سرم رو گرفت و شروع به بوسیدن لبام کرد، لبهام رو میبوسید و کمی فاصله میگرفت و با لبخند مستانهاش نگاهی به چشمهام میکرد و دوباره طعم لبهای شرابی بانو ثریا! لب گرفتن های حرفهای ثوری ، مریم رو هم تحریک کرد و اونم کمی کون گنده اش رو تکون داد و به سمت مامانش اومد و با بالا دادن دامن کوتاه مامانش شروع به بوسیدن و نوازش کون مامانش کرد که یکهویی صدای مریم بلند شد! -مامااااان! این چیه!!؟ من فقط چشمهای ثوری رو میتونستم ببینم! صدای ضربهٔ دست ثوری رو شنیدم که روی دست دخترش کوبید و دوباره صدای مریم بلند شد ؛ -آآآآخ!!! جنننننده!! کمی سرم رو عقب کشیدم و از ثوری پرسیدم؛ چی شده!؟ لبخندی بهم زد و از روی پام بلند شد و پشت به من و مریم ایستاد و کمرش رو به جلو انقدر خم کرد تا کامل کونش رو بتونیم ببینیم، با باز کردن پاهاش دستش رو از لای پاش بیرون آورد و بند شورتش رو از روی سوراخ کونش کنار زد! -عه! از این دانگل ها! مریم مشتی به بازوم کوبید و گفت؛ دانگل چیه خره! اون برای کیس کامپیوتره! این بات پلاگِ برای گشاد کردن کونِ! -آره همون که تو میگی، اسمش رو فراموش کردم! با لبخند دستی روی کون ثوری جون کشیدم و با انگشت شستم برجستگی پلاگ رو لمس کردم و کمی تو کونش تکونش دادم و برای تشکر از زحمات مادر زنم بوسهای به کونش زدم و گفتم؛ مرسی عشقم ، واقعاً سورپرایز شدم امشب! با هر دو دستم کون گندهٔ ثوری رو گرفتم و به سمت خودم کشوندمش تا روی پام بشینه و وقتی سینههاش رو گرفتم و شروع به مالیدنشون کردم ثوری جون لبی دندون گرفت و با بالا بردن سرش ، گردن خوشگلش از زیر موهاش بیرون زد و سرم رو لای خرمن موهای بلندش کردم و لبهام رو به گردنش رسوندم و شروع به بوسیدن و خوردنش کردم، صدای نالههای ریز مریم رو میتونستم از کنارم بشنوم با دیدن عشق بازی من و مادرش حسابی تحریک شده بود، انگشتهای پاش رو روی لبهٔ میز گذاشته بود و با باز کردن پاهاش اونم مثل من که داشتم کوس مادرش رو میمالیدم مشغول مالیدن کوسش از کنار شورتش بود و با نگاه به ما با دست دیگه اش سینه اش رو میمالید و ناله میکرد! یک دستم تو کوس ثوری بود و یک دستم زیر سینه های نرمش و… مااالش و مالش! دلم نیومد مریم سکسی رو تو اون وضعیت تنها بذارم و فقط به مادرش حال بدم برای همین سینه های مادر رو رها کردم و دستم رو از پشت مریم و زیر بازوش رد کردم و با گرفتن سینهٔ بلوریش که با لباس خواب مشکیش کنتراست خیلی جذابی درست کرده بود، کمی به خودم نزدیکش کردم و دوباره گردن مادرش رو بوسیدم و با نفسی عمیق لای موهای این اسوهٔ عالم حشریت ،تمام سینه ام رو از بوی عطر موهای ثوری جون پر کردم، معلوم بود مادر و دختر قبل از اینکه من برسم خونه،حمام بودن و عطر تن و موهای خوشبوشون مستم میکرد، چند دقیقه به کوس مالی گذشت و شورت هر دو بانوی جنده از ترشحات کوسشون که خیس شد و ناله هاشونم بلندتر شد، ثوری رو از روی پام بلند کردم و با درآوردن شورتم کیر بازیگوشم مثل فنر بیرون زد و مثل یک شیر نعرهای کشید که بیاید بخورینم جندهااااا!! بدون اینکه چیزی بگم مادر و دختر دو زانو کنار پام نشستن و با گرفتن کیرم و تخمهام با لبهای سرخشون شروع به لیسیدن کیرم کردن، واااای که چه لیسی میزدن مادر و دختر، وای که چه آبی راه افتاده بود روی کیرم، یه جوری خوشمزه و با صدا کیرم رو میخوردن که آدم خودشم هوس میکرد! انگاری داشتن آبنبات چوبی لیس میزدن جندهها! ثوری جون طوری تمام کیرم رو میبلعید که کلاهک کیرم تا ته حلقش جلو میرفت و تنگی حلقش رو میتونستم با کیرم احساس کنم! مریمم لای دوتا پام نشستن بود و زبونش رو از پایین ترین حد ممکن تخمهام تا بالا میآورد و بعد با بینیش رو به تخم هام میمالید و بعد لبهاش شروع به مکیدن میکرد ، کمی خودم رو روی کاناپه پایین کشید و پاهام رو روی پشت مریم گذاشتم و به سمت خودم حلش دادم تا سرش رو پایین تر ببره و اونم همین کارو کرد! با زبونش سوراخ کونم را میلیسید و تلاش میکرد زبونش رو توی کونم بکنه ، مامان جندهاش هم در حال ساک زدن بود و هر چند دفعه یکبار سرش رو طوری بالا میآورد و با لبخند به چشمهام نگاه میکرد که آب دهنش از روی لبهای سکسیش به پایین سر میخورد و روی بدنم میرخت، اگه بلندشون نمیکردم در همون مرحلهٔ ساک آبم میومد و کارم تموم میشد و از بقیهٔ جذابیتهای دوتا حوری بهشتیم نمیتونستم استفاده کنم ، برای همین پاهام رو از روی کمر مریم برداشتم و با دستم سر ثوری رو کمی از کیرم فاصله دادم و از روی کاناپه بلند شدم ؛ -پاشو خوشگله میخوام دانگلت رو در بیارم! -بات پلاگ! -آهان همون! دانگل برای کیس ، پلاگ برای کوس! -کوون! -جووون!! من با ثوری صحبت میکردم و مریم بجای ثوری جواب میداد! دامن لباس خواب ثوری رو گرفتم و کل لباسش رو بالا کشیدم و با این کارم سینه های ژلهای و درشت مادر زنم بیرون افتاد و چندتا موج خوشگلم به سینههاش افتاد که ثوری با لبخند دستی روی سینه های لختش کشید و با اشارهٔ من دو زانو روی کاناپه رفت و دستش رو روی پشتی اون گذاشت و کون خوشگلش رو به سمت من خم کرد تا بتونم پلاگش رو در بیارم! با انگشت بازهم از پشت و کنار بند شورتش لای کوس ثوری جون رو مالیدم و یه مقدار انگشتش کردم تا صداش بلند شد و دوباره ترشحات کوسش دستم رو خیس کرد و سوراخ کونش شروع به نبض زدن کرد ، با دست دیگهام و با ریتم کون ثوری آروم آروم پلاگ رو بیرون کشیدم و سوراخ کونش مثل یه غنچه باز شد و با بیرون اومدن پلاگ کمی باز موند و همچنان بخاطر انگشتی که توی کوس ثوری درحال بالا و پایین شدن بود کونش هم نبض میزد ! کیر خیسم رو دوباره برای تازه شدن به سمت دهن مریم گرفتم که همچنان کنار پام روی زمین نشسته بود و اونم دستی زیر تخمهام گذاشت و دوباره کیرم رو لیسید تا خیسی کیرم به فرو رفتن کیرم توی کون مامانش کمک کنه! با پام به رون مریم زدم و بهش فهموندم بیاد لای پای مادرش و وقتی من دارم ثوری رو از کون میکنم اونم کوسش رو بخوره و اگه حال کردم کیرم رو از تو کون مادرش در بیارم و اون برام دوباره لیسش بزنه ، مریم واقعاً دختر فهمیده و با کمالاتی بود ، با یک ضربهٔ آروم به رون پاش کل منظورم رو فهمید و کمی کون گنده اش رو جابجا کرد تا زیر پای من و مامانش قرار بگیره، رونالدو هم با یک ضربه نمیتونست به توپ انقدر فرمان بده و اونم بفهمه و بره توی گل! سر کیر خیسم تا به کون باز موندهٔ ثوری جون خورد خودش دستش رو از لای پاش رد کرد و کیرم رو چندبار لای کوس خیسش مالید و وقتی خیالش راحت شد که کیرم حسابی لزج شده کیرم رو به سمت کونش فرستاد تا بره اونجایی که غم نیست! مریم با زبونش جوری تو کوس ثوری بالا و پایین میشد که نالههای ثوری جون بلند شد و منم آروم آروم کیرم رو وارد کونش کردم و با یک دستم سینهاش رو گرفتم و شروع به مالیدنش کردم، چند لحظه بعد ثوری در اوج بود و صدای آه و ناله های مستانهاش کل خونه رو برداشته بود ، برای محکم کوبیدن کیرم یک دستش رو گرفتم و به سمت عقب کشیدم و ضربههای کیرم رو محکم تر کردم و با عشق به لرزش کون مادرزنم نگاه میکرد، چه موجی میزد کون سفید و ژلهایش ! مریمم همچنان از پایین میلیسید و با یک دست بدن مادرش رو نوازش میکرد و با یک دست کوسش رو از لای شورتش میمالید، بعد چندتا ضربهٔ محکم تو کون ثوری کیرم رو بیرون کشیدم و دست انداختم زیر سر مریم و کیرم رو که از گرمای کون مادرش سرخ شده بود کردم تو دهنش و با چندتا ضربهٔ دیگه تو دهن مریم ارضا شدم و تا لحظهٔ آخر همینطوری کیرم رو تو دهنش نگه داشتم، چشمهای مریم گرد شده بود و صورت خیس از عرق و آب چشم و کوس و کیر! قرمز شده بود و حس خفگی بهش دست داده بود اما اون چند ثانیه عقلم از کیرم فرمان میگرفت و کاری از دستم برنمیومد! با خالی شدنم انگاری روح از بدنم رفت و سر مریم رو رها کردم و با کمر خم روی کون ثوری جون افتادم، ثوری هم مثل من وا رفته بود و سر و دستش از روی پشتی کاناپه سُر خورده بود پایین و در حالت سجده، قفل شده بود و نفس نفس میزد! مریمم تا از دست من آزاد شد و تونست اون حجم اسپرم رو پایین بده و نفسی تازه کنه با کلی آخ و اوخ از جاش بلند شد و با ضربهای به کون من و گفتن چندتا بد و بیراه رفت دستشویی؛ دیوث داشتم خفه میشدم! -جووونم، ببخش عشقم ، اما خیلی حال داد، مرسی بوسهای به کون باز ثوری جون زدم و از روی کونش بلند شدم و کمکش کردم بشینه، وقتی چشم تو چشم شدیم لبخندی به من زد و با آخرین توانی که در بدنش مونده بود دستی به موهای بهم ریخته اش کشید و بیحال و بی رمق با لبخند مستانهای گفت؛ خیلی حال داد عشقم. نوشته: Viki لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
minimoz ارسال شده در 8 آبان اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان بی حد و مرز - 3 فصل هفتم ؛ سپیدهدم بعد از یک سکس سه نفره در شب اول زندگی مشترکمون طوری خسته و هلاک بودیم که چند دقیقه همونجا دراز کشیدیم و بعد از اینکه مریم از دستشویی بیرون اومد و رفت داخل آشپزخانه ، ثوری جون هم دستی به موهای بلندش کشید و با لبخندی دلبرانه از روی کاناپه بلند شد و با بدن لختش رفت سمت دستشویی ، پدرسگ کونش از پشت مثل جنیفر بود! هر لوپ کونش با هر قدمی که برمیداشت مثل یه توپ ژلهای بالا و پایین میرفت و موج میزد و دل عشاق دربندش رو تو خودش غرق میکرد! موهای بلند و مشکی ثوری مثل دم اسب تا پایین کمرش کشیده شده بود و با ریتم لرزش کونش به چپ و راست تاب میخوردن! بعد چند دقیقه دستی به کیر نیمه جونم کشیدم و منم رفتم دستشویی، ثوری روی توالت فرنگی نشسته بود و شلنگ دستشویی رو لای پاش باز کرده بود و با اهرم کردن دست دیگه اش روی سنگ توالت داشت فشار رو از روی کونش کم میکرد! با دیدن من لبخندی زد و با گرفتن شلنگ آب به سمت من گفت؛ کونمو پاره کردی کثافت! -دیوث نکن! چند قدم به سمتش رفتم و اونم از ترس بیدار شدن خر درونم دوباره سر شلنگ رو به سمت کوسش گرفت و وقتی من گردنش رو گرفتم خیلی سریع به گوه خوردن افتاد! -آی نکن توروخدا امیییییر دردم میگیره! تجربهٔ دفعهٔ قبلم خیلی بهم حال داده بود و برای همین بدون اینکه صحبتی با مادرزن جندهام بکنم کیرم رو که بین شونه و سینه اش بود رو کمی به سمت چاک سینه اش بردم و همانطور که دستم روی گردن ثوری جون بود روی سینهاش شروع به شاشیدن کردم ، سمبل عالم حشریت تنها مخالفتی با این کارم نداشت بلکه با رد کردن دستش از پشتم یک لوپ کونم رو گرفت و انگشتهاش رو لای کونم برد و با فشار دستش، منو به خودش نزدیک تر کرد تا از گرمای وجودم بیشتر لذت ببره! شاشم مثل یه رودخونه راهش رو از لای سینه و ناف ثوری باز میکرد و از روی کوسش داخل توالت می ریخت، این کارم گویا برای اونم حسابی لذت بخش بود چون وقتی گرمای شاشم رو روی بدنش احساس کرد ،طوری سرش رو بالا گرفت و با لبخند به چشمهام خیره شد که انگاری دوباره داشت حشرش بالا میزد! به لبهای ثریای آتیشپاره بوسهای زدم و ازش جدا شدم ، اما اون تا آخرین لحظه انگشتهاش رو لای کونم بالا و پایین میکرد تا شاید دوباره تحریکم کنه! لبخندی به تلاش بی نتیجهٔ اون زدم و رفتم جلوی روشویی و کمی به خودم رسیدم و زدم بیرون و بدون اینکه پیگیر مریم باشم که کجا هست و چیکار میکنه رفتم توی اتاق خوابم و با پوشیدن یه تیشرت و شلوارک راهی تراس توی اتاقم شدم تا بعد از یک عشق بازی مفصل کمی هوا رو آلوده کنم! سیگارم رو روشن کردم و روی صندلی نشستم پک عمیقی بهش زدم که مریم با سه تا لیوان آبمیوه وارد اتاق شد و برق اتاق رو روشن کرد! -خاموشش کن لطفاً ،بیا اینطرف از تاریکی و سکوت شب لذت ببر با این حرفم مریم دوباره چراغهارو خاموش کرد و با سینی وارد تراس شد و روی صندلی کناری من نشست و با گذاشتن سینی روی میز کمرش رو کمی صاف کرد و سنهاش رو به بیرون فشار داد و با انگشتهاش موهای کنار صورتش رو پشت گوشش داد و با لبخند گفت؛ خوب شاهدوماد، شب اول ازدواجتون خوش گذشت!؟ هنوز همون لباس خواب مشکی حریرش تنش بود و یقهٔ لباسش به اندازهای باز بود که بیشتر سینه اش رو میشد دید، با گفتن این جمله پاش رو روی پاش انداخت و دستش رو پشت من گذاشت و با چسبوندن سینه اش به بازوم صورتش رو طوری بهم نزدیک کرد تا بتونم ببوسمش! بوسهای به کنار لب مریم زدم و دستی روی رون لختش کشیدم و گفتم؛ با شما دوتا خوشگل خانوم مگه میشه بد بگذره. لبخندی از روی رضایت به لب داشت و با سیس قهرمان تیم ملی سکس ،یکی از سیگارهای منو از روی میز برداشت و به پشتی صندلیش تکیه زد ، مریم تا سیگارش رو روشن کرد ، ثوری با بدن لخت و خیسش از راه رسید و اونم برق رو روشن کرد و این بار هردومون باهم به ثوری گفتیم؛ برق رو خاموش کن!! -واااا چرا تو تاریکی نشستین!!؟ اما ثوری بر خلاف دخترش توجهی به حرف ما نکرد و خیلی ریلکس رفت سراغ کمد لباسهای مریم و حولهای از اونجا برداشت و دور سینههاش بست! -مامااااان! مگه خودت حوله نداری پرووو!؟ -حوله دارم ، حال ندارم! -خوبه اتاقت همین کناره هاااا! اما ثوری همهٔ حرفها رو به کلیتوریسش حواله میداد و کار خودش رو میکرد! لیوان آبمیوهاش رو برداشت و کمی از اون خورد و سیگارش رو روشن کرد و چند دقیقه بعد وقتی سیگار و آبمیوهاش تموم شد برگشت داخل اتاق و روی تختخواب من و مریم دراز کشید و با کش دادن دست و پاش آه بلندی کشید؛ خییییلی خسته شدماااااا!! -خسته نباشی! خدا قوت پهلوان! در جواب من لبخندی زد و روی تشک کمی به سمت ما چرخید و یک دستش رو زیر سرش ستون کرد و دست دیگه اش رو روی قسمت لخت کونش که از زیر حولهاش بیرون زده بود گذاشت و هر چند دقیقه به حرفهای من و مریم لبخندی میزد و با نوک انگشتاش کون سفیدش رو نوازش میکرد. -فردا شب من براتون سورپرایز دارم! با این حرفم مادر و دختر چشماشون برقی زد و با لبخند پرسیدن؛ چی میخوای بهمون بدی!؟ -یه کیر کلفت! -خاک تو سرت! مریم اینو گفت و با همون دستی که پشت سرم انداخته بود ضربهای به کلهام زد و کام سنگینی از سیگارش گرفت و دود هنوز از دهنش خالی نشده بود دوباره پرسید؛ نه واقعاً چی میخوای بهمون بدی! -میگم که کیر کلفت! -به خدا اگه بخوای پای مرد دیگه ای رو تو این خونه باز کنی من یک دقیقه هم اینجا نمیمونم! -خوب نمون! -خاک تو سرت! خیلی شاکی مریم از کنارم بلند شد و چند قدم اونطرفتر و تقریباً پشت به من ایستاد و سیگارش رو عصبی طور کنار لبش گذاشت و زیر لب غُر میزد! -چی میگی برای خودت اون گوشه!؟ گفتم که سورپرایزِ بذار بیاد اگه دوست نداشتی میگم بره! -خوبه والا! آقا برای زن تازه عروسش میخواد یه کیر کلفت دعوت کنه که بکنتش، بعد میگه چرا ناراحت میشی!!!؟ عاشق ثریا بودم، دنیا به کونش بود! بدون هیچ ریاکشنی برای خودش دراز کشیده بود و با لبخند داشت ما رو نگاه میکرد و با کون گنده اش ور میرفت! بدون توجه به قهر مریم رفتم داخل اتاق و پشت به ثوری روی تخت دراز کشیدم و آماده خوابیدن شدم که ثوری برگشت و از پشت بغلم کرد؛ ولش کن این دخترهٔ لوسو! بگو ببینم فردا کی رو قراره بیاری ناقلا! -اسمش سورپرایزه دیگه! یه خورده صبر کنین میاد میبینینش! با یک دستش کمی سینه ام رو فشار داد و یک پاش رو روی پاهای من انداخت از پشت لبهاش رو کنار گردنم گذاشت و گفت؛ آخه من تا فردا نمیتونم صبر کنم عشقم، بگو دیگه! کمی که گذشت مریمم اومد و با عشوه ای قهر طوری کنار من دراز کشید و منم مثل مادرش از پشت بغلش کردم و اینطوری تا سپیده دم سه نفری همدیگه رو انگولک و کمی هم صحبت کردیم! ثوری کوس داغش رو به کون من چسبونده بود و من کیرم رو لای کون مریم، ثوری با یک دست سینهٔ منو نوازش میکرد و من سینه های دخترش رو! -وای فردا کلی خرید دارم، کی حال داره تو این گرما بره بیرون! -خوبه ماشین دار شدین دیگه! به گرما چیکار دارین!؟ -ثوری جون علاقهٔ زیادی به مترو دارن! مریم اینو در جواب صحبت من و مادرش گفت و با شیطنت خندهای کرد که ثوری ضربهای با پاش به کون دخترش کوبید و گفت؛ کوووووفت! -داستان مترو چیه!؟ -ثوری جون کلی تو مترو خاطره داره برای همین با ماشین خیلی حال نمیکنه! -چه خاطرهای داری شیطون!؟ مریم بجای مادرش با خنده جواب منو داد؛ ثوری جونِ شما هر وقت کوسش باد میکنه میره تو متر و خودش رو توی واگن مردا میچپونه و تا میتونه واگن رو آباد میکنه و میاد بیرون! -جدی!؟ ثوری با کمی خجالت و البته بعد از زدن ضربهای دیگه به کون دخترش گفت؛ نه بابا چرت میگه، یکی دو دفعه تو متر پسرهای جون خودشون رو بهم چسبوندن ، حالا این دیوث برام دست گرفته! -مامااااان! فقط یکی دو دفعه!؟ ده بار که جلوی خودم به پسرها چسبیدی! امیر، این فقط میره تو واگنهای شلوغ و مختلط و از یکطرف کیر همهرو سیخ میکنه! -نیست خودتم بدت میاد ،دیوث! بگم به شوهرت چه جنده بازیهایی تو متر در میاوردی!؟ مادر و دختر فکشون گرم شده بود و شروع به تعریف خاطرات جنده بازیشون کرده بودن! -اون پسر جوونه رو یادته، دیوث راست کرده بود میخواست دامنمو بده بالا! -واااای آره! بدبخت از سر شهوت دیگه خُل شده بود، پدسگ با یه دست سینه ثوری رو میمالید با دست دیگهاش داشت سعی میکرد تو اون شلوغی دامن عشقشو بده بالا! انقدر حشری شده بود که ولش میکردم میخواست کیرش رو لخت بکنه تو کوس این جنده خانوم! انقدر گفتند و خندیدن که دیگه مریم کم آورد و از شدت خنده گوزید! کیر من که لای کون تپلش بود لرزهای به تنش افتاد و باز دوباره فیلش یاد هندوستان کرد! سینه نرم و درشت مریم رو فشاری دادم و دم گوشش قوربون گوزش رفتم!! -آآی ول کن تورو خدا ! به خدا جیشم ریخت! وااای امیییییر تورووو خدااااا!! مریم میخندید و سعی میکرد از تو بغلم فرار کنه اما کیرم دیگه ول کنش نبود! گردن و گوشش رو میبوسیدم و سینه هاش رو میمالیدم و چند لحظه بعد ثوری جون که گویا دنبال همین گوز گمگشته میگشت تا دوباره سکس کنه دستش رو روی کش شلوارکم انداخت و کمی به پایین کشید و منم باهاش همراهی کردم و با بالا دادن کونم گذاشتم شلوارکم رو کامل از پام در بیاره! مریمم دیگه جنس خندههاش از حالت خوشحالی به حالت عشوه و دلبری تغییر کرد و بوس و مالشهای من گویا کار خودش رو کرده بود و دلبرک سکسی من آمادهٔ عشقبازی شده بود، درگیر مالش و ور رفتن با مریم بودم که دست ثوری رو روی تخمهام حس کردم ! ثوری پشت کون من نشسته بود و دستش رو از لای پام رد کرد و با نوازش تخمام و ضربهٔ آرومی به لای پام بهم فهموند که پام رو براش باز کنم و منم عاشق روشهای استاد سکس بودم و پام رو روی کون مریم که به بغل کنارم خوابیده بود گذاشتم و تو دلم یه لایک به مادر زن جندهام نشون دادم و منتظر شدم ببینم استاد چه آسی میخواد برام رو کنه! کیر راست شدهام رو توی مشتش گرفت و با چند بار بالا و پایین کردن دستش روی کیرم اونو از لای پام کمی به سمت خودش برد و لبهای خیسش رو به کیرم چسبوند و از پشت شروع به خوردن کیرم کرد، خیلی دوست داشتم ثریا رو توی اون حالت ببینم اما نمیشد که بشه! فقط میتونستم حسش کنم و از اینکه نمیدیدمش و نمیتونستم حرکت بعدیش رو حدس بزنم هیجان زده شده بودم، ثوری جون کم کاری تو کارش نبود! یجوری لبهای داغش رو روی کیرم فشار میداد که انگاری دارم تو کوس خیس و داغش میذارم! کف دستش رو روی لوپ کونم گذاشت و انگشت شستش رو آروم لای کونم کشید و با چند بار بالا و پایین کردن انگشتش کمی از نوک شستش رو طوری توی کونم کرد که یکهویی عکسالعملی نشون ندم ! استاد واقعاً کارش رو بلد بود، جوری تحریک شده بودم که تا اون موقع تجربهاش نکرده بودم، بعدها جایی خوندم که با این روش ترموستات مردها تحریک میشه و خیلی سریع میتونی اوج بگیری، ثوری سعی داشت تمام هنرهای دستی و تجسمیش رو برام رو کنه! وقتی خیالش راحت شد که دیگه به اوج رسیدم کیر خیس و لزجم رو چند بار لای پای دخترش کشید و با کنار زدن شورت مریم سر کیرم رو با یک انگشت داخل کوس داغ دختر جندهاش حال داد و با گذاشتن چندتا انگشتش روی کوس مریم گویا میخواست مطمئن بشه که کانکشنی که ایجاد کرده بدون نقصه و دل به دلدار رسیده و قرار نیست بیرون بیاد! شایدم داشت از لمس بالا و پایین شدن کیر دامادش تو کوس دخترش لذت میبرد! مادر است دیگر! دلش خوشی بچهاش رو میخواست! بعد از چند دقیقه کمک به اتصال ما دوتا ، ثوری جون خودش رو کمی جابجا کرد و دوباره اومد پشت من و این بار تیشرتم رو با کمک خودم سعی کرد از تنم در بیاره تا تمام بدنم در اختیارش باشه ، با درآوردن تیشرتم حس کردم اونم حولهاش رو از دور سینه اش باز کرد و چند لحظه بعد سینههای درشت و لطیفش رو با پشتم حس کردم و البته دوباره انگشت شستش رو! انگشتهاش رو از بالا خیلی آروم روی بدنم کشید و به سمت کونم برد و دوباره با نوازش کونم اینبار سر انگشت اشارهاش رو داخل کونم کرد و همینطور که من تو کوس مریم تلمبه میزدم انگشت ثوری جون هم در تلاش بود بیشتر وارد کونم بشه! هنرهای تجسمی ثوری وقتی شروع شد که تلمبه زدنم به اوج رسید و همینطور که از پایین منو میمالید، لبهاش رو کنار گوشم گذاشت و شروع به خوردن گوش و گردنم کرد و دم گوشم میگفت ؛ میدونی چندبار تو متر من و زن جندهات رو مالیدن!؟ میدونی چند بار کیر رفته لای کونمون!؟ وقتی میرم بین مردای کیر کلفت و خودم رو بهشون میچسبونم نوک سینه هام سفت میشن! شالم رو از روی سینههام کنار میزنم تا همه بتونن چاک سینههام رو ببینن! وقتی کیرشون رو لای کونم میذارن شورتم خیس میشه! دوست داری زنت رو تو مترو بمالن؟ کیرهای درشت شون رو به کوس و کون زنت فشار بدن!؟ یکیشون سینه هام رو فشار میداد و کیرشو لای کونم گذاشته بود و دم گوشم میگفت تو جندهٔ منی! سر کیرش رو میتونستم لای کونم حس کنم! ثریا با گفتن این چیزها خودش بیشتر از من تحریک شد و با درآوردن انگشتش از توی کونم من رو به پشت روی تخت خوابوند و خیلی سریع روی سینهام نشست و با کمی جابجا کردن خودش، کوسش رو گذاشت روی دهنم با حرص دوباره شروع به حرف زدن کرد؛ بخورش عشقم! بخور کوسم و کونی من! کوس جندهات رو لیس بزن امیرِ من! همینطور کوسش رو تو دهنم فشار میداد و خودش رو روی صورتم بالا و پایین میکرد و سینه های درشتش رو میمالید، چند لحظه بعد مریمم که گویا تازه فهمیده بود دیگه قرار نیست کیرم تو کوسش بره خودش رو به ما رسوند و دو دستش رو زانوهام گذاشت و شروع به خوردن آب کوسش از روی کیرم کرد، یجوری لیس میزد که انگاری داره کیم سالار یا مگنوم میخوره! جندهگی تو خون این خانوادهٔ معظم بود! بنظرم اجداد این خانوادهٔ توانمند توی حرمسرای ناصری و شهر نو شاغل بودن و این کارهارو سینه به سینه بهم آموزش میدادن! چه میکردن این مادر و دختر! چقدر خوب بودن این دو بانوی حشری! تو همین فکرها بودم و داشتم از وجود این حوریهای بهشتی لذت میبردم که مریم یک دستش رو از روی زانوم برداشت و با بردن انگشتاش به زیر تخمام کمی اونها رو بالا آورد و به نوبت اونها رو یکی یکی توی دهنش میکرد و به بینی و لبهاش میمالید و میرفت سراغ قُل بعدیش! چند دقیقه همینطوری گذشت و ثوری جون گویا تا با رودهاش زبونم رو حس نمیکرد ول کن ماجرا نبود! اما مریم که انگاری کیمش تموم شده بود بالاخره بیخیال لیسیدن شد و مثل یک سوار کار که قبل سواری ،اسبش رو تیمار میکنه خودش رو جمع و جور کرد و با اومدنش روی پاهام خودش رو به اسبش رسوند و با گرفتن سر کیرم خیلی آروم اسبش رو وارد اسطبلش کرد و با آه بلندی شروع مسابقه رو اعلام کرد! دختر از پایین میتازید و مادر از بالا! من با دستهام کون گندهٔ مادر زنم رو گرفته بودم و میمالیدم و مریمم از پشت سینههاشو ، خودشم روی دهن من کمرش رو به چپ و راست می برد و ناله میکرد و موهای سرم رو با یک دست گرفته بود و به سمت کوسش فشار میداد و همچنان از کیرهایی که کرده بود و دوست داشت بکنه میگفت؛ آه عزیزم! جووون بخورش کوسمو عشقم، دوست دارم تو مترو یکی اینجوری جلوی بقیه کوسم رو بخوره و منم کیر یکی دیگه رو لیس بزنم! من کیییییر میخوام امیر! برام کیر جور کن داماد کوسکشم! کیییییر میخوام! جوووون بخورش، لیسم بزن! صدای ناله های مادر و دختر هر لحظه بیشتر میشد و منم به لحظهٔ تحویل سال نزدیکتر! یااااا مقلب، یااا مقلب القوووولوب و اَلآآآآآه!! تتمهٔ آبم رو از تمام وجودم جمع کردم و تو کوس مریم خالی کردم و ثوری هم همین کار رو با دهن من انجام داد و دستش رو از روی موهای سرم برداشت و خودش رو از بغل روی تخت انداخت و مریمم روی من غش کرد ! چند لحظه بعد وقتی نفسمون کمی به حالت عادی برگشت مریم سرش رو بالا آورد و با نگاهی عاشقانه به چشمام لبهاش رو به سینهام چسبوند و برای حسن ختام اون لحظههای جذاب بوسهای مهمونم کرد و اونم مثل ثوری به طرف دیگهٔ من قِل خورد و تقریباً هر سه نفرمون تا صبح از خستگی بیهوش شدیم! بوسهٔ مریم که از سر رضایت و شاید تشکر بود ناخودآگاه آهنگ بوی عیدی رو توی سرم پلی کرد! مخصوصاً اون قسمتش که میفرماید؛ با اینا زمستونو سر میکنم! بااااااا اینااااااا … نوشته: Viki لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده