migmig ارسال شده در 2 مهر اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر کردن دوست رفیقم کنار ساحل سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب و عالی باشه و خوش بین باشید اسمم ابول ه و ۲۱ سالمه این ماجرا برا یک هفته پیشه که میخوام تعریف کنیم ممنون میشم تا آخر همراهم باشید داستان از جایی شروع میشه که ما تو یه شهر ساحلی زندگی میکنیم و من یه دوست دارم که خیلی دختر بازه من هفته پیش این و بیرون دیدم و بهش گفتم اسمشم مهدی گفتم دختر نیست بریم مشروب بخوریم گفت هست مشروب داری گفتم اره گفت باشه بریم دنبال نامزدم ( من تازه اونجا متوجه شدم نامزد کرده چون زیاد همو نمیبینیم نمیدونستم) رفتیم دنبال نامزدش بعد سلام علیک نامزدش (نگار) گفت بریم دنبال دوستم که من از خدا خواسته رو هوا زدم و رفتیم دنبالش بعد که دوستشو دیدم اوففف یه دختر ۱۹ ساله کمر باریک با یه کون قلمبه و چشمای سبز. همون جا تو کونم عروسی شد خلاصه رفتیم یه جا کنار ساحل که هیچکس نمیاد چون کسی اونجا رو نمیشناسه و برهوته نشستیم اسمشم دختره هم سونیا بود بعد که شروع کردیم مشروب زدیم این یکم زبونش باز شدو باهام گرم گرفت منم گرم گرفته بودم که حواسم نبود دیدم دوستم با نامزدش دارن لب میگیرن که با خنده گفتم مهدی جان ما اینجا دو تا مجرد نشستیم ما هم دارین ازم لب میگیرین واقعاً زشته برید یه گوشه کارتون انجام بدید بعد اونا راه افتادن رفتن بعد من و سونیا تنها بودیم که دیدم این خیلی مسته بعد من شروع کردم باهاش صحبت کردن که اونم دلشو باز کرد دو از اکسش برام گفت منم که از موقعیت استفاده کردم مو گفتم گردم درد میکنه میشه سرمو بذارم رو پاهات که قبول کرد سرمو گذاشتم رو پاهاش دراز کشیدم داشتیم با هم صحبت میکردیم که خیلی با هم اوکی شده بودیم بعد من یه دقیقه احساس کردم از زیر سرم یک گرمای خیلی خاصی میاد بعد که متوجه شدم که گرمای پایینه بعد بهش گفتم سونیا میخوای بریم کنار دریا قدم بزنیم اونم قبول کرد فتیم کنار دریا قدم داشتیم میزدیم که موج یهو اومد طرف ما من اونو بغل کردم بردم کنار ساحل بعد همینطور کنار ساحل نشستیم و من شروع کردم صحبت کردم وقتی که دیگه خیلی روم باز شده بود گفتم اون دوتا رفتن تو رو خاله و منو عمو کنن و اونم خندید و گفت میخوای بریم بینیم دارن چه جوری سکس میکنن من یهو گفتم نه ولشون کن بذار راحت باشن راحت کارشونو بکنن با خنده گفتم شاید ما هم خواستیم این کارو بکنیم که دیدم داره میخنده منم دلو زدم به دریا یه بوس گرفتم ازش بعد دیدم که مخالفتی نداره شروع کردم ازش لب گرفتن ول همراهی نمیکرد ولی دقیقاً دو یا سومین باری که لبشو میک زدم همراهی کرد بعد دراز کشیدم رو ماسه ها و شروع کردیم لب گرفتن قت داشتیم لب میگرفتیم دستمو گذاشتم رو سینههاش ینههای حدوداً ۷۰ داشت همینطور که داشتیم لب میگرفتیم ا سیناش بازی میکردم که دیدم خیلی داغ شده لباش بعد یکم دستمو بردم داخل لباسش شروع کردم نوک سینههاشو کشیدن دیدم خودشم پایش تو هیچی نمیگه دکمه مانتوشو باز کردم تیشرتشو درآوردم شروع کردم خوردن ممه هاش اونم هی داشت آه و ناله میکرد بعد که دیدم اصلاً خیلی بالاست هیچی حالیش نیست شلوارشو از پشت درآوردم با شورتش که دیدیم با صدای حشری مدل میگه این کار نکن زشته ما دوستیم میان مارو میبینن خجالت میکشم مارو ببینم منم گفتم نمیاد اونا تازه شروع کردن بعد که یکم نازش کردم شروع کردم با دستم با کسش بازی کردن چون گفتم شاید اونم کارشون زود تموم بشه بیام دیگه براش نخوردم چرخوندمش شلوارمو درآوردم کیرمم حالا یه مقدار بزرگه نه اندازه خرطوم فیل ولی خب بزرگه سایزش خوبه بعد با یه انگشتم با سوراخ کونش بازی کردم که دیدم صداش دراومد که مراقب باش من دخترم منم گفتم نگران نباش اصلاً با دختریت کاری ندارم فقط از پشت بعد گفت اوکی فقط آروم بار اوله باور نمیکردم بار اولش باشم ولی وقتی یکم دیگه انگشتمو فرو کردم داخل دیدم وای چه تنگه بعد شروع کردم دو تا انگشت کردنو با کسش بازی کردن بعد بعد رفتم جلو و شروع کردم لب گرفتن در همین حال با کسش بازی میکردم که دیگه طاقت نیاوردم خوابوندم رو ماسه ها و آروم سر کیرمو کردم تو سوراخش که صداش در اومد که در بیار اول گریه نمیکرد چون فقط سرشو کرده بودم ولی وقتی یکم دیگه فرو کردم یدم داره با گریه التماس میکنه منم که انقدر حشر شده بودم چون مستم بودم متوجه گریههاش نبودم و فقط تلمبه میزدم بعد چند دقیقه در آوردم کیرمو و خوابیدم کنارش و از پشت کردم تو کونش و دیگه صدایه گریش نمیومد فقط حق حق میکرد بعد یه مدت زمانی که نمیدونم چقدر بود از سر مستی یادم نمیاد آبم اومد ریختم توش وقتی پا شدم دیدم هنوز داره گریه میکنه و من یکم دلداریش دادم بعد که کمک کردم لباساشو بپوشه یدم بچهها پیش ماشینن کمکش کردن رفتیم تا پیش ماشین و سوار شدیم و رسوندمش خونه و از اون روز نه میزاره دوستم باهام بیرون بیاد نه خودشو دیدم فکر کنم تعریف کرده که این منو کرده بزور ولی این اشتباه چون اگه خودش راضی نبود لباساشو به اون خوبی در نمیآورد اینم از داستان من امیدوارم راضی باشید ببخشید بار اولی بود که داستان مینوشتم خاطرات زیادی دارم که حمایت کنید براتون مینویسم ممنون نوشته: Danny لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده