dozens ارسال شده در 4 شهریور اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور کون خواهرزن مجرد سلام خدمت کونبازهای عزیز من اولین باره که داستان مینویسم امیدوارم که دوست داشته باشید اسمم سامان۳۵ساله با قد ۱۸۰ و وزن ۸۲،یه مرد معمولی نمیگم خیلی خوشتیپ یا خوشگلم ولی قابل پسندم و با زبونم میتونم مخ طرفمو بزنم ۱۰ سال ازدواج کردم از خانمم راضیم ولی متاسفانه توی رابطه خیلی سرده و من خیلی طبعم گرمه اوایل نمیتونستم این قضیه رو هضم کنم ولی به مرور زمان دیگه بهش عادت کردم و ازش انتظار زیادی نداشتم سه تا خواهر زن دارم که این داستان برمیگرده به اون کوچیکه به اسم مهسا الان بیست و دو سالشه و سفید و قد بلند و سینه کوچیک و جمع و جور و دو سالی با ما زندگی میکرد تا دانشگاهشو تموم کنه و چون خانواده پدر خانمم شهرستان بودند و دوست نداشتن دخترشون توی خوابگاه باشه به خاطر همین من گفتم که بیاد با ما زندگی کنه و نره خوابگاه که هزینهها برای باباش سنگین نباشه و اینجوری باباش با ادامه تحصیلش موافقت کنه اوایل واقعاً چشمی بهش نداشتم به چشم یه بچه بهش نگاه میکردم کم کم ذهنم نسبت بهش یه جورایی میشد و خودمو بهش نزدیک کردم ولی به عنوان کسی که فقط دوسش دارمو نظری بهش ندارم احساس میکردم که حالم باهاش خوبه و یه وقتایی بغلش میکردم یا باهاش شوخی میکردم و خودشو سعی میکرد بکشه عقب،روزایی که خانمم میرفت بچه رو از مدرسه بیاره من سعی میکردم ظهر زودتر بیام خونه که با هم تنها باشیم،مهسا این موضوع را متوجه شده بود و سعی میکرد بره حموم و درو قفل کنه به بهانه دوش گرفتن یا لباس شستن ،یه روز خودمو زدم به مریضی نرفتم سرکار که خانمم بچه رو ببره مدرسه و صبح بتونم باهاش تنها باشم کم کم دلو زدم تو آب و خودمو بهش نزدیکتر کردم یعنی وقتی خواب بود میرفتم یواشکی بوسش میکردم مخصوصاً اینکه اگه خیلی میدیدم خوابش عمیقه از رو لباش بوس میگرفتم یکی دو بار که پتو از روش میرفت کنار و پاهای سفید و خوش تراششو میدیدم از خود بیخود میشدم و سعی میکردم لمسشون کنم مهسا این موضوع رو متوجه شده بود و سعی میکرد که پتو رو جمع و جور دور خودش بپیچه ولی خب یه وقتایی واقعاً خواب بود و متوجه نبود و من تا ۵ دقیقه میموندم و نگاه میکردم پاهاشو، خانومم یکی دو ماه بعد تصمیم گرفت که برای گواهینامه ثبت نام کنه منم از این فرصت استفاده میکردم و میومدم که با مهسا توی خونه تنها باشم مهسا نه میتونست از خونه ما بره و نه میتونست اون شرایط رو تحمل کنه ،شاید من داشتم خوبی که کرده بودم سواستفاده میکردم ولی نمیدونستم باید چیکار کنم دست خودم نبود هرجور شده باید خودمو بهش میرسوندم و باهاش ارضا میشدم تا اینکه یه روز که خانمم رفته بود کلاس تعلیم رانندگی رفتم خونه و دیدم که مهسا خوابه آروم خودمو رسوندم به زیر پتوش و بغلش کردم جوری که خیلی بهش فشار نیارم تابلو بود که بیدار شده ولی سعی کرد خودشو به خواب بزنه که ببینه من چیکار میکنم و شایدم به روم نمیآورد بغلش کردم ولی اولش جایی رو نمیمالیدم که یه دفعه ناراحت نشه کم کم از پشت گردنش شروع کردم به بوسیدنش موهاشو ناز میکردم کمی دستمو بردم پایین روی روناشو آروم ماساژ میدادم شهونتم که بیشتر شد دستمو بردم روی سینهاش از روی لباس آروم مالیدم یهو چشاشو باز کردم گفت نکن داری چیکار میکنی؟منم سعی کردم آرومش کنم و گفتم نترس نمیخوام کار خاصی بکنم فقط دوست دارم بغلت کنم اون سعی کرد که خودشو از من جدا کنه ولی من سفت بغلش کرده بودم و چیزی متوجه نبودم کیرم که شق شده بود رو بهش نزدیک کردم و چسباندم به پشتش به نفس نفس افتاده بودم ولی شهوت جلو چشامو گرفته بود و میخواستم هرجور شده باهاش سکس داشته باشم تقلا میکرد و التماس میکرد که کاریش نداشته باشم ولی من هیچ حالیم نبود و التماسش میکردم که اجازه بده فقط لمسش کنم و از روی لباس خودمو بهش بمالم توی تقلا کردناش یهو داگی شد و من از پشت بغلش کردم هم عصبی بود و هم ترسیده بود لتماسش میکردم که اجازه بده فقط یه ذره لمسش کنم یهو پا شد که بره من پشتشو دادم به دیوار سرپا بود و من زانو زده بودم و خواستم که شکمش رو لیس بزنم ولی اجازه نمیداد فقط میگفت نکن به همه میگم که چه کار کردی! من فقط التماسش میکردم که فقط اجازه بده که لیسش بزنم و ببوسمش ولی اجازه نمیداد من هم سرپا شدم و شروع کردم بوسیدن صورتشو لباش و میک زدن نرمی گوشش و اون فقط مقاومت میکرد یه لحظه دستم رفت زیر شلوارشو نرمی کونش رو حس کردم کم کم حالش داشت خراب میشد و مقاومتش کمتر شده بود ولی همچنان دست منو گرفته بود که جای بدی نره منم باهاش صحبت میکردم و آرومش میکردم و بهش میگفتم چقدر دوستش دارم تا اینکه اونم به نفس نفس افتاد و مقاومتش کمتر شد فقط میگفت الان یکی میاد و ما رو میبینه و منم بهش اطمینان دادم که در قفله و هیچ کسی قرار نیست این ساعت بیاد خونه کم کم تو بغلم شل شد و خودشو به من سپرد اونم یه کوچولو لبای ریز از من میگرفت ولی همچنان میترسید بهش اطمینان دادم که قرار نیست دختریشو ازش بگیرم و فقط یکم با هم خوش میگذرونیم لی گفت فقط میتونی شلوارمو دربیاری منم قبول کردم ولی همش میگفت که زودتر تمومش کنیم مبادا خانمم بیاد بهش گفتم مهسا تا حالا با کسی بودی قسم خورد که هیچ وقت با هیچکی نبوده برام عجیب بود ولی چون همیشه میدیدم گوشیش دستش نیست و توی خونه افتاده قبول کردم لختش کردم و فقط شورت و سوتینشو گذاشتم خودمم لخت شدم و فقط شورتم پام بود از زیر شورتم کلفتی کیرم معلوم بود شد و من از پشت پاتو گردنش رو لیس میزدم معلوم بود که خیس کرده و دوست داره دای آه و نالهاش بلند شده بود بهش گفتم که دوست داشتی زنم بودی و همیشه مال من بودی سرشو به نشانه تایید تکونداد سرمو بردم توی کس و کونش و بو میکردم شهوتم بیشتر میشد زبونمو به کونش رسوندم ولی همچنان مقاومت میکرد که شورت شور در نیارم خوشش اومد و گفت فقط یتونی کونم رو بخوری و اون هم بدون اینکه شورتمو در بیاری ازش خواستم که کیرمو برام بخوره ولی گفت دوست ندارم من هم واسه اینکه اذیت نشه اصرار نکردم بازم سوراخ کونش رو خوردم که حالش عوض شد و خودش با خجالت گفت که سینههام رو بخور منم با ذوق سوتینش رو دادم بالا دو تا سینه کوچولو داشت که تو دهنم کردم و میک میزدم ون هم داشت خودش رو میمالید و به خودش میپیچید ازش خواستم اجازه بده که کونش بزارم ولی باز مخالفت کرد ولی من اصرار کردم که حداقل بذاره انگشتش کنم بزور قبول کرد وازلین آوردم و آروم آروم انگشتم رو کردم توی کونش معلوم بود که درد داره و داره اذیت میشه ولی تابلو بود که خوشش هم اومده و خیلی مخالفت نمیکرد تا اینکه گفتم بزار دوتا انگشت بکنم و قبول کرد و کمی که عقب جلو کردم شورتمو رو کشیدم پایین کیرم رو که دید ترسیده بود ولی گفتم نگران نباش فقط سرش رو میبرم توش با اکراه قبول کرد سر کیرم رو چرب کردم و آروم کردم تو کونش معلوم بود که خیلی درد داره من هم قربون صدقش میرفتم و آروم آروم جوری که اذیت نشه بیشتر فشار میدادم تا اینکه نصف کیرم تو کونش جا شده بود و وایسادم تا جا باز کنه تا اینکه معلوم بود آمادگی اینکه تلمبه بزنم رو داره و شروع کردم به آروم تلمبه زدن و بعد از یکی دو دقیقه گفتم که برگرد کامل لختش کردم و کس کوچولوش رو دیدم دوست داشتم همون جا بخورمش کیرم رو کشیدم بیرون و شروع کردم لیس زدن کسش بعدش ازش خواستم که کیرم رو بخوره ولی باز هم قبول نکرد و گفت فقط میمالمش برات بهش گفتم که تو چی منی؟ گفت تو دوست داری چیه تو باشم ؟گفتم زنم ,گفت که آبجیم زنته من دوست دارم دوست دخترت باشم گفتم باشه و شروع کردیم لب گرفتن از هم و زبونش رو توی دهنم گذاشتم و میک زدم بعدش ازش خواستم که داگی بشه سوراخ کونشو که دیدم از خود بیخود شدم و زبونم رو کردم توش ولی اون دوسداشت کیرم بره توش منم کیرم رو کردم توش با یه دستم سینهاش رو میمالیدم با یه دستم چچولش رو کم کم داشت آبش میومد و خودش بیشتر فشار میداد به عقب منم نامردی نمیکردم و کیرم رو تا خایه داده بودم توی کونش معلوم بود که خیلی درد داره ولی نمیتونست از لذتش بگذره یهو دیدم به خودش لرزید و گفت داره یه جوری میشه فکر کنم دارم ارضا میشم نم قربون صدقهاش رفتم و گفتم که منم دارم ارضا میشم کجات بریزم گفت که شنیدم اگه توی کون بریزی کون آدم بزرگ میشه بریز توی کونم من هم تلمبه آخر را محکم زدم و همه آبمو خالی کردم توی کونش و آروم کشیدم بیرون دیدم آبم کم کم داره از کونش میریزه پایین یه دستمال گرفتم زیرش ولی اون صحنه رو خیلی دوست داشتم اون هم دید که من دارم با چه ذوقی دید میزنم ایساده بود تا کامل خالی بشه و هر از گاهی کونش صدا میداد و خجالت میکشید رفت خودش رو شست و اومد بهش گفتم دوست داشتی گفت اگه میدونستم انقدر حال میده انقدر مقاومت نمیکردم و میذاشتم زودتر منو بکنی ،گفتم که بازم میخوای با هم رابطه داشته باشیم گفتی میترسم که خواهرم بفهمه یا اینکه زندگیتون به خاطر من به هم بخوره وگرنه دوست دارم منم بهش قول دادم که زیاد تابلو نمیکنم و به زندگی من و خواهرش لطمه وارد نمیشه و چند بار دیگه هم باهاش از پشت سکس کردم ولی چون وقتمون کم بود زیاد طولش نمیدادیم امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته: سامان لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده