minimoz ارسال شده در 3 شهریور اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور سکس با خانوم دکتر تپلی و خوشگل تو جنوب سلام دوستان عزیز کونباز. داستانی که مینویسم کاملا واقعی هست و کسی مجبورم نکرده چاخان ببافم یا تصورات سکسمو تو جr بیام اینجا بیان کنم. پس لطفا فحش ندین. هر کسی خوشش نیومد از همون اول نخونه ولی کسی هم تا آخر خوند لذت میبره. اسمم کامران هست ۳۵ سالم هست و مجردم. داستان برمیگرده به ۴ سال پیش و اوایل شروع کرونا. از خودم بگم بچه ی شمالم ۱۸۰ قد و ۸۰ وزنم هست ورزشکار هم هستم. فیسم نه زیاد عالی هست و نه کمو کاستی دارم در کل هر کی دم خور میشه خوشش میاد ازم. حدود ۱۳ سال پیش به خاطرشرایط کارم به جنوب رفتم و مشغول کار بودم اکثرا هم با پرواز میرفتم و میومدم. یه روز که پرواز داشتم از رشت به بندرعباس صندلی کنار دستیمو نگاه کردم یه خانوم تپل و سفید که ماسک هم زده بود نشسته بود و از همون اول پرواز خواب بود منم فقط نگاهم افتاد بهش کاری هم نداشتم باهاش که بیدار بشه و نخ بده یا کاری بکنم. بهرحال پرواز ما نشست تو بندر من چمدونمو گرفتم و رفتم دم در یه سیگار روشن کردم و کشیدم هم هوا گرم بود و هم ماه رمضون بود ولی چون اکثرا مسافر میاد و میره و کسی روزه نمیگیره هر کسی میومد بیرون تو محوطه سیگار روشن میکرد. منم سیگارو کشیدم و رفتم سوار ماشین های فرودگاه بشم و برم سمت یکی از شهر های بندر. یه تاکسی زرد گرفتم و راه افتادم و رسیدم به خروجی بندر که میرفت سمت میناب. تا رسیدم دیدم یه ماشین پژو ۴۰۵ و ایستاده و رانندش تا منو دید اومد سمتم و گفت میناب منم گفتم اره. وسایلمو گرفت گذاشت تو ماشین و منم بیرون تو سایه ایستاده بودم تا یکی دو نفر بیان که حرکت کنیم. یهو راننده اومد سمتم گفت یه مسافر هست اگه میخواین حرکت کنیم کرایه ی دو نفرو حساب کنین تا راه بیفتیم منم گفتم من مشکلی ندارم به اون مسافرتم بگو اگه مشکلی نداره راه بیفتیم. یهو تو همین حین دقت کردم چون شیشه ی ماشین دودی هست به خاطر آفتاب و گرمای هوا تو جنوب همه شیشه هاشونو دودی میکنن. یکم دقت کردم دیدم ای دل غافل همون خانومه که تو هواپیما کنارم خواب بود همون هست. اون خانومه جلو نشسته بود منم رفتم در پشتو باز کردم و یه سلام دادم و نشستم یه لحظه خانومه برگشت منو نگاه کرد و جواب سلاممو داد.منم یه تیشرت سفید خوشگل پوشیده بودم پوستتم سفید صورتمم کاملا سه تیغ و موهامم مرتب و ژل زده احساس کردم که خوشش اومد. راننده که راه افتاد من سر صحبتو باز کردم با خانومه. یادمه راننده یه عینک ته استکانی داشت حواسم به رانندگی بود و ماهم داشتیم باهم حرف میزدیم. بهش گفتم کل پرواز خواب بودی من دقیقا کنارتون نشسته بودم حواست اصلا بهم نبود یهو خندید و گفت اره خیلی خسته بودم چون ساکن تهرانم به خاطر دیدن یکی از دوستام که بعدا فهمیدم دوستشم دکتر بود و بچه ی رشت بود اومدم یکی دو روز پیشش بودم که از همونجا بلیط گرفتم بیام بندر سرکارم. البته ناگفته نماند همین که شروع کرد صحبت کردن بهش گفتم شما پزشک هستین یهو با تعجب گفت شما از کجا میدونی مگه میشناسی منو. گفتم نه از طرز صحبت کردن و شخصیتتون متوجه شدم. بله این خانوم دکتره که تهرانی بود از من دوسال کوچیکتر بود. و بعد اینکه ماسکشو برداشت دیدم چهرشم خیلی خوب بود یه بدن تو پر هم داشت که وقتی روناشو می دیدم واقعا راست میکردم خیلی سفید هم بود. یک ساعتی از بندر تا اون شهر فاصله داشت ما یک ساعتو داشتیم باهم حرف میزدیم که رسیدیم به میناب. جالبه مقصد بعدیمونم باهم یکی بود ازش پرسیدم از میناب کجا تشریف میبرین که گفت فلان شهر. منم گفتم چه خوب مقصدمون یکی هست که خوشحال شد و خنده کرد. رسیدیم ایستگاه و ماشینو عوض کنیم بهم گفت یه ماشین دربست بگیر فقط دوتامون باهم باشیم منم گفتم حتما. تا وسایلامونو بزاریم تو اون یکی ماشین و راننده ی جدید آماده ی رفتن بشه من رفتم فروشگاه دو سه تا انرژی زا و کلوچه اینا گرفتم و اومدم و تو محوطه شروع کردیم به خوردن و بعد هم سیگار روشن کردم اونم گفت منم میخوام که بهش دادم و کشیدیمو خواستیم راه بیوفتیم من رفتم جلو بشینم دیدم گفت تو هم بیا پیش من عقب بشین تا حرف بزنیم و مسیر خسته کننده مشخص نشه چون همش کویر بود یکم که راه افتادیم متوجه شدم هی رونشو میده سمت من و منم واقعا خوشم میومد و پامو چسبوندم بهش و خیلی لذت میبردم. بالاخره تو همون دوساعتی که از میناب برسیم به اون مقصدمون دیگه فقط تو ماشین نکردمش وگرنه همه کار کردیم و دوتامونم حسابی حشری شده بودیم. تو راه بهم گفت من با رئیس بیمارستان به خاطر اینکه آبجو خورده بودم جرو بحث کردم و منو به مدت ۳ ماه تعبید کرد به یه شهر کوچیک بین بندر و چابهار. بهش گفتم یعنی برسیم دوباره از اونجا هم یه مسیر دیگه باید بری تا اونجا . گفت آره ولی برسیم دیگه شب میشه و تنها میترسم. گفتم عزیزم مگه من میزارم تنها بری این وقت شب. بهش گفتم ماشین خودم تو پارکینگ خونه هست میریم برمیداریم و میبرمت اتفاقا بهش گفتم شب بمون و استراحت کن فردا ببرمت ولی چون شیفت شب بود حتما باید میرفت محل کارش. بالاخره رسیدیم و رفتیم من ماشینمو از پارکینگ در اوردم و حرکت کردیم به سمت محل کارش تو راه بازم شیطونی میکردیم و حسابی خوش میگذروندیم و دیگه دستشو قشنگ میزاشت رو کیرم و هی تعریف میکرد ازش که آره مطمئنم باید حسابی کلفت باشه. بهش گفتم اگه دوس داری بیارش بیرون ولی قبول نکرد گفت حواست پرت میشه و این جاده چون شتر داره شب خیلی خطرناک میشه. بعد از یه ساعت رسیدیم محل کارش و بردم ماشینو داخل خود درمانگاه جلوی سوییتی که اونور بود. تا رسیدیم دم در سوییتشون دیدم دوستاش صدای ماشینو شنیدن و فهمیدن رفیقشون رسیده همشون اومدن بیرون و ۳ تا خانوم اومدن بیرون و حسابی جیغ و هوار و بوس و ماچ و بغل. وسایلاشو خالی کردم و برگشتم یه ده دقیقه ای گذشته بود که دیدم یه پیام اومد و دقیق متن پیامش یادم هست نوشته بود عزیزم واقعا منو شرمنده کردی با این همه خستگی منو نذاشتی تنها بیام و الانم داری خودت تنها برمیگردی با این کارت و مردانگیت یه دل نه صد دل عاشقت شدم. رسیدم خونه رفتم یه دوش گرفتم و ولو شدم رو تخت باهم داشتیم پیام بازی میکردیم. بهم گفت من امشب و فردا شیفتم ولی بعدش ۳ روز نوبت استراحتمه شما لطف میکنی میای دنبالم تا این ۳ روزو بریم خونت. منم حسابی ذوق کردم و پس فردا قرار شد ساعت ۳ ظهر برم دنبالش. روز قرارمون رسید و من رفتم دنبالش و آوردمش خونه از قبل هم مشروب گرفته بودم گذاشته بودم تو یخچال که حسابی خنک بشه یه شامپاین گرفته بودم واقعا بی نظیر بود دوستانی که خوردن میدونن چی میگم. بساطو آماده کردیم و این خانوم دکتر هم که اسمش سیما بود رفت لباساشو عوض کرد و اومد. وای خدا چی میدیدم یه لباس سکسی مشکی باز و جالب تر از اون اون پرو پاچه های تو پر و سفیدش برق میزد. تازه من با این لباس دیدم متوجه شدم چه کون خوش فرم و بزرگی داره. چاک سینه هاش باز بود و سینه های ۹۰ داشت پاره میکرد و منم کاملا شق کرده بودم دیگه دل تو دلم نبود کی خانوم دکترو کوس و کونشو فتح میکنم. مشروب و خوردیم کنارش غذا هم سفارش داده بودم داشتیم میخوردیم و حرف میزدیم و لب میگرفتیم و منم دست میزدم به همه جای بدنش. وقتی مشروب جفتمونم حالمونو خوش کرد یلند شدیم بغل کنان و لب بگیران بردمش رو تخت و انداختمش رو تخت و شروع کردم از بالا تا پایینشو مالیدن و دراوردن لباساش. لباساشو که در میاوردم تازه میدیدم چی هست بدن یه دست سفید و توپر با یه کون خیلی گنده. لباساشو با سوتینشو در آوردم و فقط مونده بود شورتش منم افتاده بود روش و اون ممه های بزرگشو میمالیدم و میخوردم انقد مست بودیم که فک کنم حدود نیم ساعت فقط همه جای بدنشو میخوردم و میمالیدم. این سیما جون دکتره ما ناگفته نمونه یه کوس تپل و خوشگلم داشت که کاملا شیو شده و اماده ی گاییدن بود. حسابی به خودش همه جوره رسیده بود و خودشو در اختیارم گذاشته بود. بعد نیم ساعت خوردن و لیسیدنش نوبت سیما شد که کیرمو بخوره. منم شق کرده بودم و میرم کاملا بلند شده بود و سیخ شده بود و خیلی حرفه ای واسم میخورد و حال میکردم. اونم ۱۰ دقیقه ای قشنگ خورد واسم و منم وقتی حسابی مست بشم حالا حالا ها ابم نمیاد. بلندش کردم و نشستم جلوش و پاهاشو باز کردم و کیرمو شروع کردم به مالوندنش و روی خط کوسش میرمو میکشیدمو اونم چشاش حسابی خمار شده بود که بهم گفت کیرتو بزار داخل دیگه تحمل ندارم و منم خیلی ریلکس کیرمو فرو کردم تو کوس تپل و سفیدش که داخلشم انصافا صورتی بود و خوشگل و گوشتالو. یواش یواش تلمبه هامو بیشتر کردم و تو همون حالت ۱۰ دقیقه ای میزدم تو کوسش. حالتشو عوض کردم و گفتم داگی وایسا وقتی داگی شد واقعا عظمت کون بزرگ و خوش فرمشو دیدم. خیلی تحریکم میکرد صحنه ی دیدن این کون بزرگ و کوس تپلش. وسط کردنش بهم گفت من فقط عاشق اینم که تو حالت داگی ارضا بشم. سرعتمو بیشتر کردم و خیلی محکم تلمبه میزدم که دیدم داره صدای آخ و اوخش بالا رفت و ارضا شد ولی من همچنان کیرم سیخ بود و هنوز تشنه ی گاییدنش بودم گذاشتم چند لحظه گذشت که حالش بیاد سر جاش و دوباره شروع کنم به کردنش. این سری به پهلو خوابوندمش و از پشت چسبیدم بهش و بازم شروع کردم به حال دادن بهش. حدود ۴۵ دقیقه ای حسابی کردمش و دوست داشتم از کون هم بکنمش که بهش گفتم اجازه میدی از کونم بکنمت که دیدم به شدت مخالفت کرد و زد زیر گریه. گفتم چرا گریه میکنی یه بار گفتی نه منم گفتم چشم دیگه ناراحتی نداره که. جواب داد یاد یه اتفاقی افتادم و منم متوجه شدم که قبلا گویا قبلا سکس زوری داشته از کون. منم بیخیال کون شدم و دوباره تو همون حالت کردمش تا اینکه ابم اومد.ارضا که شدم کنارش دراز کشیدم و نازش کردم و ازش معذرت خواستم به خاطر درخواست سکس از کون. سیما هم حسابی ازم تعریف کرد تشکر کرد. دوباره رفتیم ادامه ی مشروب مونو خوردیم و بعد از یه ساعت دوباره کردمش. اونروز تا صبح ۳ بار کردمش و بازم سیر نشده بودم. اون ۳ روزی که پیشم بود حسابی از خجالت کوسش در اومدم و اون عشقی که بهم داشت چند برابر شد و حتی درخواست ازدواج داد بهم. حتی بعدا یکی از دوستاشم اوکی کردم با یکی از دوستای صمیمیم ردیف شدن و کنار هم سکس کردیم به مدت دو ماه من باهاش بودم و حسابی بهمون خوش گذشت تا اینکه انتقالیش اوکی شد و رفت تهران و ارتباطمون بعد یه مدت قطع شد. امیدوارم که خوشتون اومده باشه ببخشید اگه طولانی شد. ولی تمام اتفاقات عین واقعیتی بود که تعریف کردم خدمت دوستان عزیز کونباز اگه خوشتون اومد داستان های دیگه هم تعریف کنم واستون. امیدوارم همتون خوش باشین نوشته: کامی کلفت حشری لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده