migmig ارسال شده در 30 مرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد کون نرم خواهرزن سلام بر همگی اسم من داوود هستش ۳۴ سالمه قدم ۱۸۰ هستش بدنم خوبه کیرم ۲۰ سانته من مغازه فست فود دارم. مریم زنم وقتی میومد فست فود باهاش آشنا شدم و ازدواج کردیم من از سکس با مریم خیلی راضی بودم تقریبا یک سالی بود از ازدواج ما گذشته بود مریم ۳۰ سالش بود. یک خواهر بزرگتر داشت به نام الهه که هم سن من بود ولی شوهرش تقریباً ده سال از خودش بزرگتر بود فقط توی این موندم که چطوری این خانواده دخترشون حروم کردن دادن به چنین مردی کچل و زشت بدبختی وضعیت مالی خوبی هم نداشت توی چند سال ازدواج سه تا هم بچه آوردن. خلاصه بریم سر اصل داستان. الهه خیلی با من خوب شده بود همیشه وقتی حمید اون شوهر گاوش نبود میومد خونه ما پیش من راحت بود با شلوارک و تاپ مینشست بازو و ساق پای سفید و گوشتی داشت روی سینه و دو تا بازو هاش تتو زیبای زده بود وقتی میخواستن برن خونشون الهه و سه تا بچه هاش خودم میبردم میرسوندم خونشون مریم معمولاً کم پیش بیاد مگه اینکه بعدش جای میخواستم برم که دوست داشت بیادش. مدتی با الهه رفت و آمد داشتیم یک شب که میخواست بره خونه داشتم میبردمش گفتم بزار ازش سوال کنم. بهش گفتم الهه ببخشید یک سوال داشتم اگه ناراحت نمیشی دوست داری جواب بده اگه هم نه بی خیال. گفت بگو. بهش گفتم حمید شوهرتو دوست داری ؟ گفت نه گفتم چرا ازدواج کردی؟ گفت قبل از ازدواج خیلی بهم قول داد که این کار رو میکنم اون کار و کلی وعده های دروغین ولی متاسفانه بعد از بچه دومم تازه فهمیدم همش دروغه برای همین مجبورم به پای زندگیم بمونم خانواده هم بهم گفتن ولی من گوش ندادم الان هیچ حمایتی نمیکنند میگن خودت خواستی . براش ناراحت شدم ولی من با الهه گرم تر شدم شوخی های بیشتری میکردم بیشتر اوقات میبردمش بیرون احساس میکردم رفتار الهه خیلی عوض شده وقتی بهش زنگ میزدم عزیزم و جونم فدات و غیره حس کردم میخواد بهم نزدیک بشه نمیدونم. یک روز بهم زنگ زد گفت کجای گفتم تو ماشین دارم میرم سمت مغازه گفت حالم خوب نیست میشه بیای منو ببری بیرون ؟ بهش گفتم آماده شو دارم میام رفتم در خونه خودش تنها آمد بچهها باهاش نبودن گفتم بچه ها ؟ گفت گذاشتم خونه مادرم فقط بریم ، گفتم اوکی حرکت کردیم بهش گفتم حالا حرف بزن بگو چته گفت دلم گرفته میشه برام مشروب بیاری بریم یک جا تنها بشینیم ؟ با همدیگه رفتم پیش همون ساقی همیشه گی ازش خریدم گفت بریم یک جا تنها بشینیم تو ماشین خوب نیست. داشتم با خودم فکر میکردم که کجا بریم بهش گفتم چیزی نگو زنگ زدم به مریم بهش گفتم کاری برام پیش اومده نمیتونم بالاسر بچهها تو مغازه باشم میشه بری آنجا ؟ گفت الان میرم من و الهه تو شهر دور خوردیم یک ساعت بعد مریم زنگ زد گفت من در مغازه هستم دارم سفارش مشتری میگیرم گفتم باشه منم کارم تمام شد میام پیشت. گوشی قطع کردم با الهه رفتیم خونه خودمون مشروب و میوه گذاشتم در حین ریختن و حرف زدن الهه زد زیر گریه شروع کرد از بدی حمید گفتن رفتم پیشش بغلش کردم دلداری میدادمش بهش گفتم بسه زیادی نخور همین که تو بغلم بود سینه هاش فشار میدادم صورتش آورد بالا یک لب کوچکی ازم گرفت سرش گذاشت رو سینم بغلم کرد. انگار خجالت کشید منم دستم گذاشتم زیر چونه ش آوردم بالا و لب گرفتم سینه های نرمش فشار میدادم ایندفعه لب ما دو دقیقه ای طول کشید کیرم داشت خودنمایی میکرد. بهش گفتم بریم رو تخت ؟ سرش تکون داد گفت بریم من تا رسیدم رو تخت لخت شدم فقط شرت پام بود با خنده گفت عجله داری ؟ خندیدم بهش گفتم همچنین گوشتی آدم ببینه مگه میشه عجله نکنه لباس هاش درآوردم کمکش سینه هاش افتادن بیرون وای خدا چه بدن سفیدی چه سینه های سایز ۸۵یک تتو تار عنکبوت بالای سینه هاش زده بود رفتم تو بقلش ازش لب گرفتم بعد سینه هاش خوردم کیرم داشت میترکید شرتم درآوردم بهم گفت بخواب رو تخت منم دراز کشیدم شروع کرد به ساک زدن وای خدا تو آسمون بودم جوری برام ساک میزد از پایین کیرم مک میزد تا بالا بعد کیرم میکرد تو دهنش بلند شد پاهاش باز کرد با کس نشست رو کیرم یک آح بلند کشید گفت این کیره و بالا و پایین کردن و آح میکشید منم با سینه هاش بازی میکردم بلقش کردم خوابوندمش رو تخت و باهاش باز کردم و تلمبه میزدم و سینه هاش حرکت میکردن چشماش بست و آح بلند کشید آبش آمد بهش گفتم دولا شو از پشت بزارم دیدم چیزی نگفت که تو کونم نکنی یکم تف زدم رو کیرم و سوراخ کونش نگاه کرد گفت از کون میخوای بزاری ؟ گفتم آره گفت فقط یواش بزار کیرت بزرگه گفتم باشه سر کیرمو گذاشتم رفت توش گفت آخ جون من یواش یواش درد داره منم آروم فشار میدادم داخل اونم داشت تحمل میکرد صدای ناله ریزی ازش میومد شروع کرد آروم تلمبه زدن و بیشتر میکردم داخل کون نرم ژله ای البته همه بدنش خداییش نرم بود و میزدم و سرعت بیشتر میکردم بعد از پنج دقیقه تا آخر رفت توش و دستش از زیر آورد با کسش بازی میکرد نمیدونم برای اینکه حال میکرد یا درد آروم کنه بهش گفتم همینجوری که داخلته بخواب و خوابید منم از پشت خوابیدم روش و تلمبه زدن ادامه میدادم وای چه حالی میداد و داشتم میزدم دوباره تکون خورد صدای آحی کشید بهش گفتم چیه عشقم آبت آمد ؟ گفت آره و منم میزدم کونش زیر کیرم تکون میخورد دستم بردم از زیر سینه شو گرفتم فشار میدادم آبم داشت میومد بهش گفتم بریزمش تو کونت گفت بریز تا آخر فشار دادم آبمو ریختم توش گفت اووووووف چقدر زیاد آمد چقدر داغ آبت با خنده بهش گفتم قابلتو نداره کیرم از توش کشیدم بیرون تو بقلش کردم بهش گفتم مرسی عزیزم خیلی خوب حال دادی اونم گفت تو هم عالی بودی. گفتم چطوری کیرمو از پشت تحمل کردی خواهرت مریم یک ساعت پاره میشه تا بزارم از کون بکنمش گفت حمید بیشتر وقت ها از کون میکنه برای همین تونستم تحمل کنم البته کیرش ازت کوچکتره. دیگه از اون روز به بعد تا الان هر موقعیتی برامون پیش میاد سکس میکنیم البته تو خونه خودم نه ممکنه یک وقت مریم برسه یا شک کنه بیشتر سوییت اجاره ای میگیریم. امیدوارم لذت برده باشید من که دارم با این گوشتی مثل الهه دارم لذت میبرم. نوشته: داوود لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده