رفتن به مطلب

داستان سکسی زن بی چشم رو


chochol

ارسال‌های توصیه شده


بی حیاترین زن دنیا چرا نصیب من شد؟ - 1

با سلام خدمت دوستان عزیز.
این اولین داستانی که من از گوشه ای از زندگی تاریک و جهنمی خودم براتون روایت میکنم امیدوارم کسی توی دنیا به دردی که‌من گرفتارش هستم گرفتار نشه و کنار زن و بچه و خانواده خودش با آرامش زندگی‌کنه همه چیز پول نیست چه بسا خیلی از زندگی ها با پول به فساد کشیده میشه و نابود میشه.
اسم من مهرداد و اسم خانومم افسانه است و صاحب سه فرزند هستیم دو دختر و یک پسر.
با خانومم توی سال ۷۸ از طریق دختر عمه خودم آشنا و دوست شدم اوایل در حد نامه نگاری بود تا بعد گذشت دو ماه پیشنهاد داد که نصف شب برم خونشون چون خونه شون دو تیکه بود و وسط آنها یه محیط بالکن مانند بزرگی بود .ساعت حدود یک و نیم میشد که طبق قرار قبلی من بایست یه صدایی از خودم در می آوردم تا افسانه متوجه بشه و در اتاق اینوری رو که منتهی به کوچه میشد رو باز کنه و من برم داخل وقتی داخل شدم محیط اتاق تاریک و سوت و کور بود و چون فاصله ۱۰ متری با اتاقی که مادرش و برادرش خوابیده بودن وجود داشت احساس امنیت می کردم یادم رفت بگم که پدر افسانه وقتی ۸ ساله بود فوت شده بود.القصه ما دو نفر برای اولین بار کنار هم بودیم بدون مزاحم و حد و مرزی .من یه پسر ۱۸ ساله و افسانه ۱۷ ساله بود .من خیلی خجالتی بودم و افسانه اولین دوست دخترم بود و خیلی استرس داشتم که یخ بینمون رو افسانه با نزدیک شدن و حرف زدن شکست و من با نزدیک شدن افسانه ناخودآگاه بود دیدم راست کردم و متوجه این حالتم شد و گفت .دوست داری با هم سکس کنیم .من هم دیگه‌کنترلی روی خودم نداشتم و با وسوسه های افسانه شل شدم و بغلش کردم و شروع با لب گرفتن شدم.با ولع زیادی لبهای همو می‌خوردیم و صدای شهوت مون ما رو از خودمون بیخود کرده بود و اصلا توجهی به وقت و زمان و مکان نداشتیم تا اینکه لخت لخت توی بغل هم شدیم که افسانه در گوشم با شهوت زیادی گفت میخای از پشت بکنی.دوست داری.من هم دیگه داشتم منفجر میشدم از شهوت و از خدام بود که اینکار رو زودتر انحام بدم.افسانه یه وازلین از توی کشو برداشت و سوراخ کونش رو چرب کرد و من هم با کمی فشار و تقلا کیرم رو توی کونش جا دادم.اون موقع شک نکردم به اینکه چرا راحت و کم درد اینکار انجام شد و بعدها شک کردم به این قضیه و فهمیدم قبل از من کسی افتتاح کرده کونش رو.خلاصه توی اوج لذت بودیم و متوجه مدت زمانی که داشتیم سکس میکردیم نبودیم.بعد حدود ۵ دقیقه آبم رو با شدت و فشار تدی کون افسانه خالی کردم و برای اولین بار توی عمرم داشتم با یه دختر سکس میکردم و لذتش برام قابل وصف نبود .نمیخوام زیاد مثل داستان هایی که میخونم بنویسم و ثانیه به ثانیه تعریف کنم که مثلا دستاشو گرفتم و لپ کوسش رو خوردم و تلمبه زدم و آخ گفت فلان حرف رو زد و وووو
چون داستان تلخ زندگیم داشت تازه شروع می‌شد و این رابطه اولمون سرآغاز یه عمر بدبختی و تلخی و حوادث ناگوار میشد که به لطف افسانه میخواست رقم بخوره و منو تا مرز خودکشی برسونه.داستانی که واقعی و بدون خیال پردازی هست و انتخابی اشتباه که منو از دانشگاه رفتن منصرف کرد و به خدمت سربازی فرستاد تا اینکه با افسانه ازدواج کنم .عشقی که هر روز دامنه اون بیشتر میشد و بدون این عشق زندگیم بی معنا و غیر ممکن میشد ولی نمیدونستم آینده و سرنوشت عجیب و سختی در انتظارم هست که خودم داشتم آجر روی آجر اون بنا میزاشتم. بعد رابطه اول چند باری هم تکرار شد و دفعه چهارم مادرش فهمید ‌مهمون رو گرفت با نصیحت کردن و تهدید که تکرار نشه ختم به خیر شد.و من دوباره این خریت رو کردم و بار دیگه پسر عموی افسانه که یه ورزشکار درشت هیکل بود منو دم در افسانه دید که دارم صدا در میارم ولی غافل از اینکه افسانه خوابیده و نمیشنوه و پسر عموش متوجه صدای من میشه و دیگه نمیخوام یاد اون خاطره تلخ کنم که تا دو ساعت منو توی مغازه سوپر مارکت خودش حبس کرد و کتکم زد به طوری که خون از سرم جاری میشد و به زور سر پا میتونستم بایستم و راه برم.تا اینجا رو داشته باشید تا کم‌کم به زندگی سرشار از غم و دردم برسید.و شاید برای خیلی ها درس عبرتی باشه .

نوشته: مرتضی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.