رفتن به مطلب

داستان سکسی مرد متاهل زنپوش


poria

ارسال‌های توصیه شده

     مرد متاهل × زنپوش × سکس مرد متاهل × داستان مرد متاهل × سکس زنپوش × داستان زنپوش ×

زندگی پنهانی یک زنانه پوش متاهل - 1

سلام به همه دوستان اسم من آرمین و الان ۳۵ سالمه و میخوام خاطرات جنسی خودم رو از بچگیم تا الان بدون کوچک ترین دروغ یا حتی اغراق
اول از هرچی بگم سعی میکنم جوری بنویسم هم بتونین با کیر خودتون ور برین هم از خاطراتم لذت ببرید و اگه دوست داشته باشید تا به امروزم رو براتون مینویسم.
این قسمت مربوط میشه به دوران ۱۰ تا ۱۶ سالگیم و سعی میکنم این فصل خاطراتمو سریع و خلاصه بگم تا برسم به اوج دوران جنسیم و تمایلات زنونه ام.
مشخصات ظاهریم رو بهتون بگم که بدن من از بچگی خیلی کم مو بود و پوستم از تمام آدمای اطرافم حتی خواهر و مادرم هم سفیدتر و حتی دخترونه تر، نه لاغر بودم و نه تپل.
اصالت من آذری و خودم متولد جنوب تهران، از اول دبستان بچه های کلاس پنجم اسم روم گذاشتن و شدم آرمین خوشگله که بعد ها وقتی بزرگتر شدم یه لقب دیگه بهم دادن که میگم بهتون.
تا کلاس چهارم دبستان من تحت حمایت معلم های مدرسه بودم و خیلی کم پیش میومد که زنگ های تفریح برم توی حیاط مدرسه و با بقیه بچه ها دمخور بشم. کلا معلم هام که همه سال های دبستان خانم بودن خیلی دوستم داشتن و معلم سال سوم خانم زاهدی حتی من رو چند باری برد خونش و تقریبا همبازی دخترش که ۳ سال از من کوچیکتر بود شده بودم، عملا من نه توی محل نه مدرسه دوست خاصی نداشتم و تنها دوستم دختر معلمم بود که همیشه بازی های دخترونه با هم میکردین مثل عروسک بازی و ادای آشپزی.
سال چهارم رسید و من با یه پسری به اسم مجید که هم بچه محلمون بود و هم مدرسه ای و کلاس پنجمی دوست شدم اون هم دقیقا مثل من سفید، بور و خوشگل بود و فرقش این بود که چشمای اون سبز بود و البته پسر قلدری بود و برعکس من از کسی نمی ترسید. مجید پدر نداشت و با مادرش زندگی می کرد و خونه شون دقیقا خونه روبرویی خونه ما توی کوچه مون بود.
کم کم با هم صمیمی شدیم و تمام وقتمون باهم می گذشت از مسیر رفت و برگشت مدرسه تا داخل مدرسه و محل. حتما همتون کنجکاوی های جنسی بچگی رو تجربه کردید، من و مجید هم از این قاعده مستثنی نبودیم و یک روز که خونه مجید اینا تنها بودیم و مادرش سر کار بود دقیق یادم نیست چطور شروع شد ولی قرار شد نوبتی بخوابیم روی هم، البته از قبل این ماجرا شروع شده بود از جایی که همو انگشت میکردیم و میخندیدیم و با هم کلا راحت شده بودیم. اون روز مجید گفت اول تو بخواب رو من، من هم قبول کردم و اون دراز کشید.
جفتمون شلوار پامون بود ولی به طرز عجیبی حس اون لحظه همیشه وصف ناپذیر بوده برام، دو سه دقیقه بدون اینکه بدونم دقیقا چیکار دارم میکنم توی همون حالت بودیم که مجید گفت نوبت منه و جامون رو عوض کردیم.
من دراز کشیدم و مجید خوابید روم، بعد دو سه دقیقه پاشد و گفت اینجوری حال نمیده و بیا لخت بشیم. من هم بدون مکث قبول کردم چون خودم هم بهش فکر کرده بودم. با خجالتی که نمیتونم توصیفش کنم و البته خیلی سریع لخت شدیم و این بار بدون تعیین نوبت من دراز کشیدم و چشامو بستم و هر چه بادا باد.
مجید کیرش که چه عرض کنم، دودولش از من یه خورده بزرگتر بود و سفت تر میشد، خیلی آروم و جوری که انگار قبلا جایی دیده خوابید روم و دودولش رو گذاشت لای کونم و چندبار پرسید توشه که من هم بیخود تایید میکردم میگفتم اره. چند دقیقه ای همینطور تکون میداد تا اینکه من گفتم نوبت منه و جامون رو عوض کردیم.
من دودولم همون طوری که مجید انجام داده بود گذاشتم لای کونش و مثل خودش ازش می پرسیدم توشه؟؟ اونم تائید میکرد. اون روز تموم شد و این کار من دقیقا به همین شکل تا آخر اون سال ادامه داشت تا اینکه ما خونه مون رو عوض کردیم و از اونجا دور شدیم و دیگه هیچوقت مجید رو ندیدم.
سه سال از اون ماجراها گذشت و من بیشتر از قبل اجتماعی شده بودم، توی محله جدیدمون دیگه کسی بهم نمی گفت آرمین خوشگله و من هم شجاع تر بودم.
ما هر سال با خانواده شب های محرم میرفتیم محله مادربزرگم که همه ی عموها و عمه های منم اونجا زندگی می کردن. من سیزده سالم شده بود و دوتا پسر عمو و یه پسر عمه هم تقریبا همسن خودم داشتم. یه روز یکی از پسر عموهام که دو سال بزرگتر بود گفت این پسره علی هست وسط کوچه، کونیه و همه محل ترتیبشو دادن. علی هم سن من بود سبزه و لاغر. گفت ردیف کنم ببریمش زیر زمین مادرجون بکنیمش؟ بعد گفت حتی خواهرش هم جنده س و با خودش میاره که خالی بندی میکرد. ما هم به اتفاق گفتیم آره ردیف کن. فردا شب همه توی گیر و دار رفتن به هیئت بودن که محسن پسر پسرعموم گفت امشب علی رو میارم، ماهم مونده بودیم راست میگه؟ که راست میگفت، خلاصه شب شد همگی پنج نفری رفتیم زیرزمین و اونجا با کلی استرس قرار شد نوبتی بریم پائین و بقیه بالای زیرزمین نگهبانی بدن. من نفر سوم رفتم دیدم علی شلوارش تا زانو پائینه و دولا شده روی فرش های توی زیرزمین. من بدون کلامی رفتم و دودولم رو از لای زیپم کشیدم بیرون و گذاشتم لای کونش. یه چند ثانیه همینجوری تکون دادم که برگشت و نگاه کرد گفت بکن توو دیگه. من مونده بودم کدوم توو منظورشه، من قبلا همین کارو میکردم مجید میگفت توشه.
خلاصه اصلا کیر من به حدی نرسیده بود که بخواد بره توی کون و اصلا بلد هم نبودم، سریع جمعش کردم و نوبتم رو دادم به نفر بعدی. این اتفاق ۳ شب دیگه هم اتفاق افتاد و من شب آخر نفر آخر رفتم و کون علی کاملا گوه مال شده بود و من کاری نکردم و اومدم بالا.
بعد از اون روزها من با یکی از پسر عموهام به اسم نوید که ۲۰ روز از من کوچیکتر بود صمیمی شدم. چند باری همون کارای دوران دبستان با مجید رو باهم میکردیم. محرم سال بعد هممون منتظر بودیم دوباره علی رو ببریم زیر زمین که فهمیدیم مامان بابای علی وقتی ماجرای علی خیلی پیچیده بود تو محل و حتی مردای سن بالای محل هم کرده بودنش رو فهمیدن و یه آبروریزی خفن شده بود از اونجا رفتن.
خلاصه ش میکنم محسن یه شب گفت سعید که میشد پسرعمه مون هم کونیه. سعید یکسال بزرگتر از من و سفید و بور و تپل بود. فردا شبش بی مقدمه وقتی ما با خانواده رسیدیم نوید گفت آرمین بریم سعیدو بکنیم. من هاج و واج گفتم بریم. رفتیم خونه عموم دیدم محسن جلو در وایستاده و گفت علی خر کیه سعید خودمونو عشق است وایستید داداشم بیاد بعد یکیتون بره تو. خلاصه محمد اون یکی پسر عموم اومد بیرون و من با کلی کنجکاوی رفتم تو. سعید لخت مادرزاد نشسته بود رو زمین، خیلی عادی سلام و احوال پرسی کردیم و سعید پرسید آرمین تو هم کون میدی؟ گفتم نه، با حالتی که انگار نا امید شده بود گفت میخوای کیرتو بخورم؟ اون موقع ها اصلا واژه ساک زدن به گوشمون هم نخورده بود. بعد طوری که انگار هزار ساله اینکاره ست بدون اینکه منتظر جواب من بشه اومد و کمربندم رو باز کرد. خودمم کمک کردم کیرم اومد بیرون، این اولین باری بود که کیرم روبروی صورت یه نفر بود. سعید گفت وای آرمین کیرت چقدر سفید و تمیز و خوشگله، من حرفی نداشتم و سعید آروم سر کیرم رو کرد توی دهنش و چندبار تکرار کرد که کیر تو بو نمیده واسه اونا سیاه و بد بوئه. همین خوردن کیر من انقدر طولانی شد تا نوید در زد اومد تو گفت نوبت منه دیگه آرمین الان هیئت تموم میشه بقیه میان. منم سریع طوری که انگار نوید نامحرمه سریع کیرمو کردم تو شلوار و رفتم بیرون.
اون محرم با همون یه تجربه تموم شد و من دیگه به غیر نوید بقیه رو خیلی نمی دیدم.
از نوید بگم، نوید با اینکه هم سنم بود ولی از من درشت تر و قوی تر و پوستش سبزه بود خیلی ساده و کم آی کیو.
ما دیگه پانزده سالمون شده بود و کنجکاوی های جنسی مون بیشتر و بیشتر. من و نوید رسما هربار همو میدیدیم برای هم ساک میزدیم تا فرصتی گیر میاوردیم بی خودی بدون اینکه آن چنان لذتی در کار باشه کیر همو میخوردیم. شبایی که من خونه عموم میموندم کنار هم میخوابیدیم و با هم ور میرفتیم انگشتمون رو تف میزدیم و میمالیدیم به کون هم نوبتی. بعدها هر جای خلوتی پیدا میکردیم به کیرمون تف میزدیم و همو لاپایی نوبتی لاپایی میکردیم و کم کم جق زدن رو یاد گرفتیم. تازه فهمیدیم این کارهایی که ما میکنیم به جز استرس لذت هم داره. اون اوایل یه آبی موقع ارضا شدن ازمون میومد که خیلی شفاف بود و به طرز باور نکردنی ای با حس فوق العاده. کم کم آب من رنگش سفید شد و موقع ارضا شدن شدت داشت و می پاشید ولی برای نوید خیلی اروم میریخت بیرون. از اونجایی که همیشه میتونستم سر نوید شیره بمالم و نظرم رو بهش تحمیل کنم بهش میگفتم این نشونه اینه که تو کونی هستی و تو باید بیشتر بدی و اون هم قانع میشد. دیگه تقریبا همیشه من بودم که اونو لاپایی میکردم و وقتی آبم میومد جمع می کردیم خودمونو و میرفتیم سراغ بازی با بقیه.
گذشت و گذشت تا تابستون ۱۶ سالگیم، یه روز عمه م اینا خونه مون بودن و موقع رفتن سعید گفت آرمین بیا بریم خونه ما چند روز حالا که مدرسه ها تعطیله و عمه م هم همینو به مامانم تکرار کرد خلاصه من واسه یه هفته قرار شد برم خونه عمه م.
توی فامیل سعید تنها کسی بود که اتاق شخصی داشت و ما قرار بود شب ها باهم تو اتاق سعید بخوابیم. واسه سعید کامپیوتر خریده بودن و توش چند تا بازی بود. شب اول ما به بهونه بازی با کامپیوتر زودتر از موعد خواب رفتیم توی اتاق شروع کردیم به سونیک بازی کردن تا زمانی که همه رفتن واسه خواب. سعید یهو بیخیال بازی شد و گفت آرمین یه چیزی بگم؟ خب منم میدونستم چی میخواد تقریبا. گفت هنوز کیرت تمیز و سفیده؟ خندیدم و گفتم آره خب. گفت میشه ببینمش؟ گفتم نه بابا یه موقع مامانت یا یکی میاد تو دهنمون سرویسه. پاشد رفت در اتاق رو قفل کرد گفت بیا خیالت راحت. منم از خدا خواسته ولی با منت قبول کردم کیرمو درآوردم، توی تاریکی مثل جنده های هفت خط شروع کرد قربون صدقه کیرم رفتن، شاید واستون عجیب باشه ولی آره سعید کیر زیاد دیده بود و از بینشون به گفته خودش عاشق کیر من بود. خیلی آروم شروع کرد به لیس زدن که من به یه دقیقه نشد آبم اومد و ریخت روی لباس و دست و تختش، یه کثافت کاری که نگو و نپرس. با هزار بدبختی توی نور چراغ خواب اونجارو تمیز کردیم و علیرغم اینکه سعید خیلی دلش میخواست کون هم بده ولی من هم ترسیده بودم هم حسش نبود پس خوابیدیم.
فردای اون روز دقیق یادمه جمعه بود و عمه وشوهر عمه و دختر عموم رفتن مهمونی و ما موندیم خونه، چی ازین بهتر. ترسم دیگه ریخته بود و دلم میخواست کون سعید رو واسه اولین بار بکنم. چون اون سال محرم هم قسمت من نشد کونش. خلاصه شروع کردم سوال کردن که از کی کون دادی و کی اولین بار کونت گذاشت و این حرفا که فهمیدم حداقل سه ساله داره میده یعنی از ۱۴ سالگیش و بزرگترین آدمی که کردتش کلوپی محلشون بوده که حدودا ۳۰ سالش بوده. ازش پرسیدم تا حالا توی کونت هم کردن گفت آره خیلی درد داره ولی اونی که میکنه خیلی حال میکنه و منم خوشم میاد. اون موقع نفهمیدم یعنی چی. پرسیدم منم میتونم بکنم توی کونت دردت نمیاد؟ گفت واسه تو خیلی بزرگ نیست دردم نمیاد حال هم میده تازه. رفت از اتاق مامانش یه کرم آورد گفت شروع کنیم؟ یخورده از کرم رو مالید به کونش و آروم انگشتشو کرد تو کونشو آخ و اوخ میکرد. حال عجیبی داشتم، شوک و ترس به همه چی قالب بود.
یخورده از کرم رو مالید روی کیر من همونجا داشت آبم میومد که کیرمو کشیدم از دستش. یه خورده صبر کردیم دوباره شروع کرد و بعد نشست روی زانوهاش و دستش رو گذاشت رو زمین طوری که کون واقعا بزرگش جلوم بود. هیچوقت کیرم رو انقدر بزرگ و شق کرده ندیده بودم. کیرم رو گذاشتم روی سوراخ کونش و آروم فشار دادم. فکر کنم ۱۰ ثانیه از تماس کیرم به سوراخ کونش گذشته بود که ارضا شدم و آبم اومد و نشستم رو زمین.
قشنگ مشخص بود ناراحت شده، رفتاراش خیلی ناز و دخترونه بود ولی با این حال اومد کنارم گفت عیبی نداره یه خورده دیگه دوباره شروع میکنیم. یهو گفت میخوای به کونت کرم بزنم ببینی چه حسی داره؟ یخورده مکث کردم و یه چیزی از درونم خواست اجازه بدم اینکارو بکنه.
رفتم روی زمین دراز کشیدم و پاهامو باز کردم گفتم اینجوری خوبه؟ گفت عالیه. بهش گفتم فقط هر لحظه ای که گفتم کافیه دیگه ادامه نده اونم قبول کرد.
اومد و بین پاهام نشست و یه خورده کرم زد به سوراخ کونم و شروع کرد به تکون دادن انگشتش روی سوراخم. چند دقیقه همین کار رو کرد تا اینکه به خاطر اصطکاک سوراخم داغ داغ شده بود، بعد گفت شاید اولش درد داشته باشه ولی تا میتونی خودتو شل کن.
اروم سز انگشتشو کرد توی کونم تقریبا هیچ دردی نداشت، مدام می پرسید: خوبه؟ درد نداره؟ بعد یه خورده انگشتش رو بیشتر کرد تو که حس کردم یه چوب بزرگ رفته توی کونم سریع خودمو پرت کردم جلو و انگشتش در اومد. خیلی درد وحشتناکی بود. تا یه ساعت هنوز فکر میکردم انگشتش تومه. خلاصه گذشت و هی میگفت کیف داد در حالی که اصلا کیف نداشت و فقط درد داشت. رفتیم غذا خوردیم و سعید گفت آرمین دلم میخواد کیر خوشگلت بره توی کونم.
خیلی کنجکاو بودم ببینم چطوری کیر من با وجود اینکه کوچیک بود ولی حداقل اندازه دو تا انگشت یا بیشتر بود میره توی کونش؟
قبول کردم و رفتیم دوباره تو اتاق، دوباره کرم زد به کونش و کیر من ولی اینبار کیرم مقاوم تر شده بود، همونطوری مثل قبل کونش رو سمتم قمبل کرد منم کیرمو گذاشتم روی سوراخ کونش.
گفت خیلی آروم فشار بده، منم از ترس اینکه دوباره ارضا نشم و نیمه کاره نمونه با تمام قدرتم کیرمو فشار دادم که هنوزم یکی از بهترین خاطراتمه اون لحظه. کیرم خیلی راحت از لای کونش تپل سعید و حلقه کونش رفت تووو و سعید یه داد تقریبا بلند کشید و گفت عوضی میگم یواش میخواستم بکشم عقب که صداش هنوز توی گوشم به حالت التماس سه چهار بار گفت نه نه نه نه وایسا الان خوب میشه.
یه چند ثانیه توی همون حالت موند و بعد همونطوری کیرم توش بود خواست دراز بکشه که همون تکون حاصل از دراز کشیدن باعث شد دوباره ارضا بشم و سریع کیرمو در بیارم و دوباره یه کثافت کاری دیگه، این بار هم آب من ریخت روی فرش اتاقش هم کیرم گوه مال شده بود و اتاق رو بوی گوه توی کسری از ثانیه برداشت.
بازم تمام زمان باقی مونده مون رو تا مامان و باباش برگردن گذاشتیم روی تمیزکاری و پاک کردن آثار اون گندکاری.
بابای سعید مغازه کفش فروشی داشت توی به پاساژ خلوت و مغازه رو تابستون ها میداد دست سعید و خودش گاهی میومد سر میزد.
اون یه هفته ای که من اونجا بودم بدون اغراق ، سعید توی اتاقش و همون مغازه کفش فروشی باباش حداقل ۲۰ بار منو ارضا کرد.
اون هفته هم تموم شد و من با کلی تجربه جدید برگشتم خونه…

رفقا سعی کردم خیلی خلاصه این ۶ سال اول رو بنویسم و واقعا هم اینکارو کردم و با اینکه این قسمت طولانی شد ولی کلی خاطره که دوران راهنماییم و با نوید پسر عموم بود رو مجبور شدم فاکتور بگیرم. البته اگه دوست داشتین وقتی همه خاطراتم تا امروزم رو نوشتم برمی گردم یه سری اتفاق های جالب و البته سکسی ش رو می نویسم براتون.
نظراتتون رو بدید. دوباره تاکید میکنم من هرچی اینجا نوشتم خاطرات واقعی خودمه بدون اضافه گویی.
توی قسمت بعد خاطراتم میخوام دوران ۱۶ تا ۲۰ سالگیم و اولین کون دادنم و … رو بنویسم.

ادامه دارد

نوشته: Armin_Golden

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...


زندگی پنهانی یک زنانه پوش متاهل - 2

درود دوباره خدمت همه
این بخش مربوط میشه به مرور خاطراتم از ۱۶ تا ۲۰ سالگیم
بعد از اون چند روزی که با سعید گذروندیم من برگشتم خونه و آماده شدم واسه سال اول دبیرستان، ورود به دبیرستان همینطوری استرس داره و برای من این استرس بیشتر بود چون بر خلاف همه دوستای دوره راهنماییم که بنا به سهمیه توی یه دبیرستان ثبت نام کرده بودن من یه دبیرستان دیگه رفتم و هیچ کسی رو نمیشناختم.
از همون روز اول مشخص بود که ظاهر من با همه فرق میکنه و از شانس من کلاس ما شده بود جایی که پر شاگردهای دوساله بود (سال دومی که داشتن اول دبیرستان رو میخوندن).
همون ماه اول بود که یکی از همین دوساله های قلدر به اسم بهروز نیمکت پشت سر من بود. یه روز وقتی معلم رو به تخته بود شروع کرد از پشت کونمو لمس کردن، نمیدونم دلیلش چی بود که هیچ واکنشی نشون ندادم، اونم کارشو تا زمانی که معلم برگرده به کارش ادامه داد و بعد دستشو کشید. بعد از اون روز با بهروز یهو صمیمی تر شدم، هوامو داشت منم خوشم میومد اونم گاه و بی گاه سر کلاس منو دستمالی میکرد. تا اینکه یه روز جسارتش بیشتر شد و من غافلگیر، زمانی که معلم حواسش به درس بود یهو بهروز دستشو کرد توی شلوارمو از زیر شرت کونمو گرفت، بدون اینکه برگردم مچ دستشو گرفتمو کشیدم بیرون و با ناراحتی گفتم نکن که جوابش این بود: جووووووون
اون روز هم گذشت، یه چند نفری توی مدرسه موقع جر و بحث هایی که پیش میومد بهم میگفتن برو بابا چاقال، که کم کم تازه فهمیدم ماجرای من و بهروز پیچیده تو مدرسه.
چند وقت بعد دوباره سر کلاس بهروز دستشو از پشت کرد توی شورتم که این بار حس کردم دستش خیسه که بعدا فهمیدم تف زده بود به انگشتاش.
اینبار اعتراضی نکردمو اونم ادامه داد، از اونجایی که معلممون اون روز سرشو گذاشته بود رو میز و چرت میزد بهروز با خیال راحت به کارش ادامه داد، دروغ چرا منم داشت خوشم میومد، تو همین حین سعی میکرد انگشتشو فرو کنه توی کونم که اصلا نه زاویه دستشو پوزیشن من این اجازه رو می داد نه سوراخ کون من.
اون روز بعد مدرسه بهروز گفت آرمین تو فقط مال خودمی، خیلی بهم چسبید این حرفش (کسایی که حس زنونه دارن درک میکنن حس منو توی اون لحظه). توی مسیر برگشت به خونه پرسید میخوای کیرمو ببینی؟ شده بودم مطیعش هرچی میگفت قبول میکردم، گفتم آره میخوام ببینم که قرار شد عصر به بهونه درس خوندن برم خونه شون.
عصر اون روز رفتم خونه شون اولش همش درباره مدرسه و بچه ها و فوتبال حرف زدیم، هر لحظه اعتمادم داشت بهش بیشتر میشد. تا اینکه پرسید یادته واسه چی اومدی اینجا؟ دلم یهو ریخت و جواب دادم آره میخوام کیرتو ببینم که گفت من خجالت میکشم بزار اول کیر تورو من ببینم تا منم نشونت بدم. بازم قبول کردم ولی با کمی استرس و خجالت زیپمو باز کردم سر کیرمو درآوردمو بعد یه جوووووووون بلند گفت پسر چقدر کیرت خوشگله من اصلا روم نمیشه کیرمو نشونت بدم. توی همین حین ازم خواست شلوارمو کامل بکشم پائین کیر و تخمامو باهم ببینه و بدون معطلی خودش کمربند و دکمه شلوارمو باز کرد و شلوار و شورتمو تا زانو داد پائین. جوری رفتار میکرد انگار هوش از سرش پریده، دوتا دستشو گذاشت روی لپ های کونمو اومد جلو کیرمو بوسید. چند دقیقه ای همین طور چند تا بوس از کیرم کرد و کونمو آروم میمالید و آروم میگفت تو از همه دخترا هم دخترتری.
آدم خنگی نیستم و نبودم میدونستم که قراره چه اتفاقی قراره بیوفته و توی دلم رخت میشستن، ازش خواستم که دیگه نوبتشه و باید شلوارشو در بیاره مال اونم ببینم.
پاشد همزمان موقع درآوردن شلوارش اومد پشت سرم و کونمو برانداز کرد. منم بدون اینکه برگردم اجازه دادم کارشو بکنه، بعد بدون اینکه بیاد جلوم دستمو گرفت هدایت کرد دور کیرش، اون موقع برای اولین بار با تمام وجودم تقریبا متوجه شدم عاشق کیرم ولی هنوز به فانتزی هام مسلط نبودم و نمیدونستم چی میخوام. خیلی آماتور و نابلد دستمو روی کیرش تکون دادم و اونم مدام جووون جووون میکرد. یادم نیست چطور شد که با کیرش رو در رو شدم، چند ثانیه فقط بهش زل زدم. یه کیر سیاه تقریبا دو برابر طول کیر من ولی کلفتیش تقریبا یکی بود با مال خودم.
دستشو گذاشت روی شونه م و به سمت کیرش سیاهش منو روی زانو نشوند. تمام وجودم هیجان بود، قلبم با سرعت باورنکردنی داشت تاپ تاپ میکرد. قبل از هرچیزی بی اختیار کیرشو بو کردم، با وجود سیاهیش بوی صابون میداد و خیلی تمیز به نظر میرسید. به تقلید از خودش چند بار بوسش کردم و کم کم باهاش ارتباط گرفته بودم. کیرشو از دست من درآورد یه دستشو گرفت بهش و یه دستشو به سرمو بهم فهموند باید بخورم براش. وقتی سر کیرشو گذاشتم توی دهنم داشت از حال میرفت منم همون حال رو داشتم، مزه کیرش فوق العاده بود. توی یه عالم دیگه ای بودم که با اولین فتیشم مواجه شدم. بهروز که توی اوج لذت بود دستشو کرد لای موهامو محکم موهامو کشید و سعی کرد کیرشو بیشتر بکنه توی دهنم، کشیدن موهام باعث شد شهوت تمام وجودمو بگیره جوری دیوونه شده بودم که تا ابد توی خاطره م خواهد بود. چند ثانیه بعد با سرعت خودشو کشید عقب و آبش رو ریخت کف دستش، من هنوز وارد این دنیا نشده بودم هنوز هیجان بهم قالب بود که با صدای بهروز به خودم اومدم: آرمین بجنب الان مامانم اینا میان. نفهمیدم چقدر سریع شلوارمو کشیدم بالا و منتظر شدم تا بهروز دستاشو بشوره و بیاد. یه خورده نشستیم و دفتر و کتاب رو باز کردیم که مثلا درس میخونیم. توی اون نیم ساعت یه ساعتی که مامانش بیاد یه سره قربون صدقه م میرفت و ازم تعریف میکرد.
دیگه کارمون تا یه ماه تقریبا شده بود ساک زدن من واسه بهروز و ارضا شدنش کف دستش، توی مدرسه هم دیگه کاری نمی کردیم و فقط توی خونه ما و یا خونه اونا.
خیلی بیشتر از همیشه هوامو داشت و تقریبا منم واسه خودم توی محل بچه پررویی شده بودم و چند نفری هم ازم حساب میبردن.
یه روز خانواده من عصر تا شب قرار بود برن مهمونی و زمان امتحان های ترم یک شده بود و من نرفتم و بهروز اومد خونه ما. من خیلی دلم میخواست کون دادن واقعی رو تجربه کنم، بعد از اینکه یه خورده درس خوندیم و شوخی کردیم رفتم سراغ کیرش، من واقعا عاشق کیرش شده بودم. چند تا بوسش کردم ولی دیگه دلم ساک زدن نمیخواست واقعا این کونم بود که دادن میخواست. آروم خودمو کشیدم بالا و برای اولین بار رفتم سمت صورتش تا بهش بگم موضوع رو ولی اون فکر کرد میخوام لبش رو ببوسم که سریع شروع کرد ازم لب گرفتن، اونجا بود که با یکی دیگه از علایق که چه عرض کنم با یکی از بدترین رفتارهای جنسی ای که اصلا تا به امروز هم باهامه آشنا شدم. من از بوسیدن لب متنفرم خیلی حس بدی بهم میده. چند ثانیه از لب تو لب شدنمون نگذشته بود که خودمو کشیدم عقب و تمام حس شهوتم پرید. نشستم پائین بهش گفتم دیگه این کارو نکن اصلا دوست ندارم که گفت خودت اومدی. گفتم چیز دیگه ای میخواستم بگم که کلا پرید. پیله شد که چی میخواستی بگی و منم واقعا حسم پریده بود نمیتونستم بهش بگم تا از بس اصرار کرد بعد از چند دقیقه بهش گفتم میخوام کیرتو بکنی توی کونم که یهویی دوباره شهوت اومد سراغم. پرسید لاپایی؟ گفتم نه توی کونم، مشخص بود کپ کرده بود، قبل از اینکه قبول کنه شروع کردم شورت و شلوارشو کامل درآوردم آب دهنمو مالیدم روی سوراخ کونم و سجده کردم جوری که پشتم بهش بود، کلامی حرف نمیزد ولی صدای نفسش کاملا گویای حالش بود که بدتر از من بود. دوباره آب دهنمو ریختم کف دستم و مالیدم به کیرش، حس کردم کیرش از همیشه بزرگتر شده که همین باز شهوتم رو بیشتر کرد، همونطور که دستم به کیرش بود ازجاش بلندش کردم و کشیدمش سمت خودم و لحن ملتمسانه و سراسر هیجان بهش گفتم فقط بکن. پرسید مطمئنی جواب دادم خفه شو بکن.
صدای تف کردنش رو شنیدم که اونم کیرش و کون منو خیس کرد باهاش کیرشو گذاشت دم سوراخم مشخص بود اونم اولین تجربه شه، قبلا گفتم کیر بهروز بلند بود ولی کلفت نبود ولی واسه کون من که فقط یه بار یه دونه انگشت پسر عمه م رفته بود توش هم زیادی بزرگ بود. بعد از کلی کلنجار رفتن کلاه کیرش رفت داخل، دنیا دور سرم چرخید ولی من تصمیمم رو گرفته بودم، سعی کردم طاقت بیارم، کسایی که تا حالا کون ندادن نمی تونن تصور کنن چقدر دردش زیاده.
ازش خواستم یه خورده توی همون حالت بمونه که حس کردم کونم آتیش گرفت این همون موقعی بود که اولین بار آب یه نفر توی کونم خالی شد البته نه همش چون بهروز نتونست طاقت بیاره و سریع کشید بیرون، بیرون کشیدنش هم دردناک بود ولی تمام حواس من پیش آبی بود که توی کونم رفته بود.
بهروز ولو شد روی زمین من فکر کنم حداقل ۵ دقیقه همونجوری توی حالت سجده یا به قول امروزی داگی موندم.
اون روز گذشت به خاطر امتحانات تا یه ماه پیش نیومد تا دوباره اون حال رو تجربه کنم ولی تمام مدت درباره ش با هم صحبت میکردیم و من توی تنهاییم مدام انگشتمو سعی میکردم بکنم توی کونم. بعد از یه ماه من میتونستم دوتا انگشتمو راحت بکنم توی سوراخم گاهی اوقات با ماژیک ولی هنوزم دوتا انگشت یا ماژیک به نظرم کوچیک تر از کیر بهروز بود.
اواسط بهمن یه روز خونه بهروز خالی شده بود، هردومون میدونستیم برنامه چیه و قراره چیکار کنیم. من چند روز بود یاد گرفته بودم چطور خودم رو تمیز کنم تا چیزی که میره توی کونم گوهی نشه. وقتی رسیدم خونه شون رفتم توی دستشویی و آب رو ولرم تنظیم کردم و سر شلنگ رو خوب شستم و فشار دادم روی سوراخم، یخورده که آب توی کونم میرفت خالیش میکردم اینکار رو نزدیک ۱۰ بار تکرار کردم تا آبی که میومد بیرون کاملا شفاف بود.
رفتم بیرون از اونجایی که دلم به شدت واسه کیرش تنگ شده بود به سرعت رفتم سراغ کیرش و لختش کردم. برای اولین بار تیشرتش رو هم درآوردم و کامل لخت جلوم وایستاده بود. ازش خواستم مثل خانوم ها باهام رفتار کنه و لباس هام رو در بیاره. بلد نبود، توقعم برآورده نشد ولی منم لخت جلوش بودم، کیرش بدون اینکه بهش دست بزنم توی بزرگترین حالتش بود و من مدام داشتم توی ذهنم سایزش رو با ماژیک مقایسه میکردم. جلوش زانو زدم بی اختیار عشوه داشتم و حس میکردم دختر وجودم بیدار شده. بعد از بوسیدن کیرش لبامو گذاشتم دور سرش و زبونمو آروم زیر کیرش تکون میدادم، بهروز انگار مرده بود اصلا هیچ کاری نمی کرد، این اولین بار بود که منو تمام لخت میدید شاید به همین خاطر بود ولی من دلم میخواست موهامو بگیره توی مشتش، خودم دستش رو گذاشتم روی سرم و دستش رو توی موهام مشت کردم متوجه منظورم شد و کارش رو شروع کرد، کشیدن موهام باعث شد فقط به کون دادن فکر کنم. ازش خواستم دراز بکشه روی زمین، بعد طوری که پشتم بهش بود پاهامو باز کردم و نشستم روی پاهاش با آب دهنم حسابی کونم رو لیز کردم و کیرش هم به خاطر ساک کوتاهی که زدم هنوز خیس بود.
چندبار دوتا انگشتمو کردم توی سوراخم تا آماده بشه خودمو کشیدم عقب روی کیرش تنظیم کردم، خیلی آروم نشستم روش و سرشو راحت جا دادم.
خیلی سخت نبود، تمرین با ماژیک کار خودشو کرده بود، جسارتمو بیشتر کردمو بیشتر نشستم روی کیرش که آروم آروم به خودم اومدم دیدم کامل چسبیدم به بدن بهروز و تا ته رفته داخل، ولی باز بهروز نتونست خودشو کنترل کنه، با اینکه قبلش من با آب ولرم توی کونم رو شسته بودم ولی دمای آب کیرش مثل آب جوش بود وقتی همراه با نبضش آبش ریخت توم تمام بدنم داغ شد انگار همه حس لامسه م رفته بود توی روده م، قطره قطره آبش رو داشتم حس میکردم. من میخواستم توی همون حالت روی کیرش بالا و پائین کنم ولی کیرش داشت کوچیک میشد و میل بیرون اومدن داشت ولی من نمیخواستم تموم بشه و خودم فشار میدادم روش اما نشد و بعد یک دقیقه کشیده شد بیرون.
تا آخر زمستون اون سال ۳ بار دیگه فرصت پیش اومد که به بهروز کون بدم ولی عملا فقط اون ارضا میشد و من هنوز طعم واقعی کون دادن رو نمیدونستم چیه.
عید شد و زمان دید و بازدید و خونه عمه م و سعید پسرش، ولی اینبار من هم دادن رو تجربه کرده بودم و سعید تنها کونی بینمون نبود. اون از هیچی خبر نداشت و منم بهش نگفته بودم. توی مهمونی که اصلا فرصتی پیش نیومد جز چند باری که سعید از روی شلوار کیرمو لمس میکرد. وسطای تعطیلات اونا اومدن خونه مون و موقع برگشت مثل تابستون من باهاشون رفتم خونه شون، شب مثل همیشه سعید شروع کرد به ور رفتن با کیرم که اصلا رو مودش نبودم خودشم انقدر پرخوری کرده بود خیلی حال مساعدی نداشت.
فردا صبح گفت بریم کلوپ؟ عمه م شنید گفت حالت بده دلت درد میکنه کجا برید خودت کامپیوتر داری بشینید با همون بازی کنید. ( هم نسل های من یعنی دهه شصتی ها یادشونه که چقدر حال میداد عیدها عیدیهامون رو میبردیمون کلوپ تا چشممون در بیاد بازی میکردیم)
سعید دلش درد میکرد و حالت تهوع داشت یدونه نمکدون برداشت گذاشت جیبش گفت حالم بد شه ی ذره میریزم رو زبونم خوب میشم، منم یادم بود که کلوپی محلشون ترتیب کون سعید رو داده و میخواستم ببینم کیه و خودتون میدونید چرا.
راه افتادیم توی مسیر از سعید پرسیدم میریم همون کلوپی که قبلا به صاحبش کون دادی؟ چشماش چهارتا شد اصلا یادش نبود که بهم گفته. پرسید تو از کجا میدونی کی بهت گفته؟ گفتم کصخل خودت گفتی فلان موقع که یادش اومد خلاصه رسیدیم. صاحب کلوپ اسمش رضا بود یه مرد حدودا سی سال به بالا سبزه، درشت. تا مارو دید پاشد رفتیم سمتش سعید رو بغل کرد ماچ و بوسه و تبریک عید از سعید خواست منو معرفی کنه که گفت پسر دائیمه. باهم دست دادیم و رفت یه دستگاه رو روشن کرد بازی کنیم. میزش سمت راست ما بود موقع بازی هربار نگاش میکردم داشت با چشماش منو رسما میکرد. وسط بازی سعید حالش بد شد نمکدون رو درآورد ریخت رو زبونش ولی یهو گند زد به همه چی. یهو هرچی توی این چند روز خورده بود رو بالا آورد وسط کلوپ، یه کثافت کاری اساسی. رضا پاشد با عصبانیت گفت این چه وضعشه و این حرفا. خلاصه همه رو از مغازه بیرون کرد و گفت تعطیله برید دو سه ساعت دیگه بیاید ادامه بازیتونو کنید بعد هم کرکره رو داد پائین که مغازه رو تمیز کنه. سعید هم حالش بد رنگش گچ تکیه داده بود به دیوار روی زمین نشسته بود.
من سریع گفتم آقا رضا خودم تمیزش میکنم نگران نباش. رضا جواب داد تمیز کردن رو خودم انجام میدم ولی سعید حالش خوب نیست تو باید جور چیز دیگه ای رو بکشی. کامل متوجه منظورش بودم ولی خودمو زدم به اون راه. سعید از اونور گفت آقا رضا به خدا اون اینکاره نیست ولش کن. رضا جواب داد بعد یه عمر گدایی شب جمعه مو نشناسم باید بمیرم. رو به من گفت مگه نه؟ اسمتم نمیدونم. گفتم آٰرمین. گفت آرمین جون این فامیلتون همیشه به کیر من حال میده ولی الان حالش خوب نیست اذیت میشه میخوای فداکاری کنی جورش رو بکشی؟ بعد از یخورده فکر کردن همراه یخورده استرس نمایشی قاطی استرس واقعی که داشتم گفتم قبوله ولی جیش دارم برم دستشویی اول. ته مغازه دستشویی بود رفتم که خودمو تمیز کنم. همه وجودم میخواست که بهش بدم ولی نمیخواستم نشون بدم ذوقمو.
اومدم بیرون رضا اومد به سعید گفت بگیر بخواب تا خوب شی.
بعد ازم پرسید قبلا دادی؟ با مکث گفتم نه. گفت بشین رو صندلی، شلوار و شورتشو کشید پائین کیرش تا اومد بیرون کپ کردم تا حالا همچین چیزی ندیده بود هنوز کامل راست نشده بود ولی خیلی بزرگ و سیاه بود تا نزدیکش شدم یه بوی عجیبی به مشامم خورد بوی عرق بود مشخصا ولی چیزی که عجیب بود اصلا بدم نیومد و شروع کردم به بو کشیدم این کارم باعث شد شروع کنه بلند شدنش و ترس من بیشتر شد خیلی بزرگتر مال بهروز بود اون بو خیلی حشریم کرده بود دهنمو باز کردم و گذاشتمش توی دهنم وقعا جا نمیشد تا شروع کردم عقب و جلو کردن گفت دندونات نخوره بهش، چندبار دوباره خورد دندونام که گفت پاشو بکش پائین شلوارتو، شورت و شلوار رو تا زانو دادم پائین بعد برم گردوند رو به میزش دستشو روی گردنم و سینه م رو چسبوند روی میز، از کنار صورتم روی میز یه قوطی فلزی برداشت که بعد دیدم وازلین بود. یخوردشو مالید روی سوراخ کونم آروم آروم سعی داشت انگشتشو بکنه تو، وقتی اولین انگشتشو کرد تو اصلا دردم نیومد و توی افکار خودم بودم که گفت پسر جون مطمئنی تا حالا کون ندادی؟ هیچی نگفتم تا یهو انگشت دوم رو کرد که این بار واقعا دردناک بود، هیچ راه جلو رفتنی نداشتم چسبیده بودم به میز یخورده توی همون حالت نگه داشت بعد آروم عقب و جلو کرد دیگه درد نداشتم ولی سوزش کمی بود. گفت حالا میخوام با کیرم کونت رو افتتاح کنم حاضری؟ جوابی ندادم، از کنار دستم داشتم نگاش میکردم کیرشو با همون وازلین چرب کرد و گذاشت دم سوراخم دوباره قلبم داشت از سینه م میومد بیرون، یه دستشو گذاشت روی کمرم و یه دستش کیرشو روی سوراخ کونم تنظیم کرد با اولین فشارش سر کیرش رفت داخل و تمام وجودم شد درد و سوزش، چشمام سیاهی رفت و آخخخخخ بلندی گفتم ولی بازم راه فرار نداشتم همون طوری نگهم داشت یه خورده بعد دوباره شروع کرد فشار دادن حس میکردم کیرش داره میره داخل که دیگه انگار رسید به تهش. نفسام تند تند شده بود و فقط درد داشتم شروع کرد به حرف زدن یادم نیست چیا میگفت ولی حداقل ۳ دقیقه همون حالت موندیم تا اینکه گفت الان دیگه خوشت میاد راست میگفت وقتی داشت کیرشو میکشید عقب حس عجیب و خوبی بود ولی وقتی دوباره میکرد توش دوباره یه خورده درد داشت البته هر لحظه کمتر میشد. این کون دادن واقعی بود به یه کیر واقعی. یخورده داشت میسوخت که بهش گفتم و اونم کیرشو درآورد تا دوباره چربش کنه، وقتی کیرشو دید تازه فهمید که من کونمو از قبل تمیز کردم و گفت تو میگی تا حالا کون ندادی بعد کونت رو به این خوبی تمیز کردی؟ جواب دادم کون ندادم ولی خودم خودمو انگشت کردم قبلا. کیرشو دوباره گذاشت روی سوراخمو هلش داد توو، اینبار سرعت تلمبه زدنش بیشتر شد و بعد حدود دو سه دقیقه تمام بدنش شروع کرد به لرزیدن و خودشو چسبوند بهم و همه آبش رو توی کونم خالی کرد و وقتی کیرشو درآورد همش از کونم ریخت روی شورتم، همون لحظه متوجه نگاه سعید شدم که نشسته و داره مارو نگاه میکنه. رضا برگشت و طوری که هنوز نفسش بالا نیومده بود به سعید گفت از این فامیلت یاد بگیر چیکار میکنه کونش تمیز میشه هربار گوه نزنی به کیر منو کون خودت.
خودمونو جمع و جور کردیم رضا موقع بیرون اومدن ۱۰ تا هزار تومنی داد به من گفت اگه بازم بیای پیشم یدونه از این دستگاه هارو میدم به خودت، خداحافظی کردیم و رفتیم سمت خونه. تمام مسیر من اصلا حرفای سعید رو نمیشنیدم و توی افکار خودم و شورتی که خیس بود و من از این خیسی داشت خوشم میومد. وقتی رسیدیم خونه من رفتم دستشویی که تازه داشت درد کونم شروع میشد تا اون موقع اصلا دردی نداشتم ولی کم کم درد وحشتناکی سوراخ کونم رو گرفته بود، هر ۵ دقیقه حس میکردم باید برم دستشویی طوری که انگار ۳روزه دستشویی نکردم ولی هربار میرفتم خبری نبود و فقط درد داشتم، وقتی به سوراخ کونم دست میزدم جوری تنگ شده بود که حتی انگشتم هم نمیرفت توش باورم نمیشد کیر رضا با اون اندازه ۳ ساعت پیش داشت توی همین سوراخ عقب جلو میشد. خلاصه تا شب که خوابم ببره دهنم سرویس شد از درد و دستشویی رفتن. عمه م هم فکر میکرد منم مثل سعید دل پیچه گرفتم که تند تند میرم دستشویی واسه همین کلی دارو گیاهی می داد به خوردم. هربار هم که چیزی از کونم میومد بیرون جوری میسوخت انگار اونجا آتیش گرفته ولی این درد لذت بخش بود مخصوصا فرداش که درد تقریبا از بین رفته بود و سوراخم دیگه اونقدر تنگ نبود، همه ش لحظه دادن توی ذهنم میومد…

ادامه دارد …

نوشته: Armin_golden1

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...


زندگی پنهانی یک زنانه پوش متاهل - 3

سلام مجدد خدمت مخاطبای قشنگم
فردای روزی که به رضا و کیر کلفتش دادم دیگه کم کم درد از بین رفته بود و همش توی ذهنم اون لحظات مرور میشد و دلم میخواست یه بار دیگه اون حس رو تجربه کنم. سعید هم یسره سوال پیچم میکرد که چطور بود حال داد بهت و بعد بهم گفت رضا کلوپی یه رفیق داره یارو خیلی پولدار و باکلاس و چندباری دونفری کردنش، حرف های سعید بیشتر داشت حشریم میکرد تا اینکه گفتم فردا دوباره بریم کلوپ؟ گفت باشه بریم ولی بهم یاد بده چطوری کونمو تمیز کنم که بهش توضیح دادمو همون موقع رفت امتحان کرد و کلی خوشحال اومد گفت فردا بریم.
من چند وقتی بود که تو خونمون یواشکی وقتایی که خونه تنها بودم شورت های خواهرمو میپوشیدم و میرفتم جلو آینه و خیلی حس خوبی بهم میداد و می خواستم روزی که میریم کلوپ هم شورت دخترونه بپوشم. دختر عموم حدود ۲۲،۲۳ سالش بود و یک سالی بود دانشجو بود و چون خونشون شهرستان بود عمه م یه اتاق داده بود بهش و اونجا ساکن بود با کلی ترس بدون اینکه به سعید بگم توی اولین فرصت رفتم تو اتاقش و یه دونه شورت توری صورتی از کشوی لباسش برداشتمو گذاشتم توی کوله پشتی م.
فردای اون روز قبل بیرون رفتن توی دستشویی شورتمو عوض کردم و شورت دختر عموم رو پوشیدمو رفتیم سمت کلوپ. وقتی رسیدیم تا رضا مارو دید برق توی چشماشو قشنگ دیدم. سلام علیک کردیم و رفتیم جلوی یکی از دستگاه ها واسه بازی. رضا اومد کنارمو نشست بعد یخورده حرف های معمولی ازش پرسیدم آقا رضا این آتاری ها قیمتش چنده که یه لبخند ریز زد و گفت شیطون قابل تورو نداره حالا میگم بهت. رضا چند باری رفت پشت میزشو اومد تا اینکه مغازه خلوت تر شد گفت: میخواید برید بالا یه خورده استراحت کنید تا منم بیام پیشتون؟ سعید راهو بلده. یه نگاه به سعید کردم و قبول کردیم بریم خونه ای که بالای مغازه بود و درش دقیقا کنار مغازه، موقع رفتن رضا گفت الان یکی رو پیدا میکنم وایسته کلوپ منم میام پیشتون. سعید کلید رو گرفت رفتیم بالا. حدود نیم ساعت بعد رضا هم بالاخره اومد ما هم تا قبل اینکه بیاد نوبتی رفتیم دستشویی و خودمونو تمیز کردیم. یه چند دقیقه ای دوباره حرفای بیخودی زدیم که رضا یهو حرف همون دوستش که سعید ازش برام گفته بود رو پیش کشید، گفت از تو واسش تعریف کردم که چقدر نازی خیلی دوست داره ببینتت، زنگ بزنم بهش بیاد؟ اگه اومد و دیدی دوسم نداشتی بهش میگم میره خیلی آدم حسابیه. گفتم نه خودت باشی راحت ترم کس دیگه ای باشه خجالت میکشم و اونم اصرار نکرد. بعد پرسید ناقلا اومدی دنبال دستگاه سگا؟؟؟ خندیدم گفتم نه بابا حوصله مون سر رفته بود گفتیم بیایم یخورده بازی کنیم.
سعید اومد چسبید به رضا و از روی شلوار کیرشو میمالید از من پرسید نمیخوای کمک سعید کنی؟ دستمو گرفت کشید سمت خودش می خواست لبامو بوس کنه که از تجربه ای که قبلا داشتم میدونستم خوشم نمیاد گفتم میشه این کارو نکنی دوست دارم گفت آخه لبات خیلی خوشگله ولی هرچی تو بگی. با سعید دوتایی زیپ شلوارو باز کردیم بلند شد و خودش کامل لخت شد و دوباره نشست وسط ما.
با دست داشتیم کیرشو میمالیدیم که سعید رفت پائین تا براش بخوره چند ثانیه بعد سر من رو هم برد سمت کیرش، سر سعید رو آورد بالا، تا لبم به کیرش خورد آه بلندی کشید، کیرش دوباره همون بو رو میداد، خیلی خوشم اومده بود از بوی کیرش، داشتم کوچولو کوچولو کیرشو میخوردم که صدای لب گرفتنشون اومد سرمو چرخوندم دیدم داره وحشیانه لبای سعیدو میخوره بهم فرصت نداد دوباره سرمو چرخوند سمت کیرش گفت تو بخور تا جایی که میتونی بکن تو دهنت، خیلی بزرگ بود منم اون موقع ها تازه کار بودمو تمام تلاشمو میکردم دندونام نخوره بهش مثل دفعه قبل.
من مشغول خوردن بودم که سعید بلند شد لباساشو درآورد و کامل لخت شد رضا هم مدام قربون صدقه بدن تپل و سفیدش می رفت، بعد به سعید گفت تو هم بیا بخورش که فهمیدم منظورش اینه منم لخت بشم، دوباره حس هیجان اومد سراغم چون اولین بار بود قرار بود جلوش لخت بشم و از طرفی اولین بار بود کسی جز خودم قرار بود تو تنم شورت دخترونه ببینه.
از عمد یه خورده لفتش دادم و اول تیشرتمو درآوردم و خیلی آروم دکمه شلوارمو باز کردم، حس دخترونه ای که داشتم واقعا فوق العاده بود برای خودم، رضا تا لبه شورتمو دید که صورتیه انگار که شصتش خبردار شد منو کشید سمتش تا خودش شلوارمو در بیاره، وقتی یه خورده داد پایین شلوارمو با یه بدن سفید وبی مو توی شورت دخترونه صورتی روبرو شد که قشنگ هوش از سرش پرید و عین دیوونه ها قربون صدقه م میرفت.
سعید سرشو برگردوند و قیافش شبیه علامت تعجب شده بود، اون دوتا کامل لخت بودنو من با یه شورت صورتی، دوتاشون چند ثانیه چیزی نمیگفتن فقط نگاه میکردن که خیلی داشت بهم حال میداد. رضا یهو گفت آرمین جون مادرت بزار زنگ بزنم میثم دوستم تا اونم بیاد ببینه تو چه فرشته ای هستی. اینبار با کمی مکث گفتم باشه که سریع پرید رو تلفنو زنگ زد سریع هم قطع کرد گفت تا یه ربع دیگه اینجاست دفترشون نزدیکه.
گفت تا میثم میاد من یخورده خوراکی آماده کنم شمارم از خودتون پذیرایی کنید رفت آشپزخونه سعید دوباره سوالاش شروع شد که این شورتو از کجا آوردی که بهش توضیح دادم کرک و پرش ریخته بود میگفت تو عجب دیوثی هستی چرا نگفتی منم بپوشم؟
رضا خوراکیارو آورد که دیدم مشروب و مزه هم آورده گفت این واسه منو رضا شما مزه بخورید. چند دقیقه بعد زنگ در صداش دراومد قلب من دوباره داشت میزد بیرون و که یهو یه مرد بالای چهل سال کت و شلواری و خوشتیپ اومد داخل حالا رضا یه شلوار پاش کرده بود سعید لخت و منم با همون شورت صورتی.
میثم با سعید کلی گرم گرفت و بوسش کرد و بعد اومد سراغ من باهام دست داد و گفت: عجب خانوم خوشگلی هستی شما، سعید نگفتی بودی همچین دختری تو فامیلتون داری.
این حرفش خیلی حال داد بهم، کتش رو درآورد نشست روی مبل من و سعید رو هم نشوند دو طرف خودش، سعیدو خیلی تحویل می گرفت و از رفتارش مشخص بود خیلی آدم حسابی تر از رضاست رضا از وقتی من اومدم به سعید کمتر توجه میکرد.
رضا ازش پرسید مشروب بریزم برات گفت آره بریز کله مون یه خورده پر شه، نیم ساعتی حرف زدیم دو سه پیک خوردن و میثم باهامون ور میرفت ماهم لخت دوطرفش نشسته بودیم. کم کم شروع کرد لباساشو درآوردن تا اونم کامل لخت شد یه بدن شیو شده با یه کیر سفید و خوش تراش داشت که هنوز خواب بود و سایزش کامل مشخص نبود، قبل ازینکه چیزی بگه من رفتم سمت کیرشو ناخودآگاه بو کشیدم این بو کشیدن کم کم شده بود عادت من بوی خوبی میداد اندازه ش اون موقع طوری بود که حس کردم میتونم همشو توی دهنم جا بدم خیلی دلم میخواست اینکار کنم و رفتم جلوی مبل زانو زدم همه کیرشو کردم تو دهنم در عرض چند ثانیه بیدار شد و دیگه تو دهنم جا نمیشد سعید رفت روی مبل وایستاد و میثم شروع کرد کیر کوچولوش رو واسش خورد که یهو دست رضا از زیر شورتم رفت سمت کونمو انگشتشو رسوند به سوراخمو باهاش بازی کرد.
مشخص بود یه خورده دوتاشون مست شدن لحنشون کند شده بود و میثم دائم از رضا به خاطر دعوتش تشکر میکرد. میثم به رضا گفت نظرت چیه اول سعید زن من باشه آرمین مال تو بعد زنامونو عوض کنیم؟ هر لحظه حرفاش حشری ترم میکرد، رضا تائید کرد دستشو انداخت زیر کتفم بلندم کرد رفتیم روی مبل روبرویی اون نشست من دیگه اونارو نمی دیدم چون پشتم بهشون بود ولی دلم میخواست ببینمشون که چیکار می کنن.
یه خورده واسه رضا خوردم بعد پاشدم نشستم روی مبل گفتم شورتمو در میاره و پاهامو گرفتم بالا خودش همون کاری که میخواستم رو انجام داد و شروع کرد لیس زدن سوراخ کونم، الان دیگه اون دوتا هم توی دیدم بودن، میثم داشت سر سعید رو با زور فشار میداد روی کیرش تا تهشو توو دهنش جا کنه اونم همش اوق میزد معلوم بود اولین بار سعید نبود چون اعتراضی نمیکرد و تمام تلاشو میکرد تا تهشو بخوره.
منم پاهامو آوردم پائین رضا جلوم سرپا وایستاد کیرش سیخ سیخ شده بود با کیر میثم از دور مقایسه کردم واسه میثم انگار درازتر بود ولی باریک تر و صاف تر، کم کم شروع کردم که منم همشو بکنم تووو دهنم ولی واقعا کلفت بود اصلا راه نداشت از یه حدی بیشتر بره توو دهنم و بازم چندباری دندونام خورد بهش که اذیتش میکرد ازم پرسید دوست داری چه مدلی بکنمت عشقم؟ گفتم نمیدونم، برم گردوند گفت زانوتو بزار روی مبل قمبل کن سمت من، وازلین رو آورد و مالید به سوراخمو با انگشتش چربش کرد، از زیر دستم داشتم اون دوتا نگاه میکردم که دیدم میثم خیره شده به کونم و یهو گفت رضا نظرم عوض شد بیا الان زنامونو عوض کنیم تو با اون کیر کلفتت حیفش میکنی چیزی به من نمیرسه. منم از پیشنهادش خیلی خوشحال شدم تا اون موقع نمیدونستم که کلا تنوع طلبم ولی از درون کلی ذوق کردم.
میثم سعیدو بوسید گفت عشقم زود میام پیشت و اومد سمت من وازلین رو گرفت گفت الان حالی میدم به سوراخت تا ابد فراموش نکنی، راست میگفت هنوزم یادم میوفته دلم میخواد باز بهش بدم.
میخواست کار رضا رو ادامه بده و کونمو چرب کنه که بهش گفتم آقا میثم میشه منم مثل سعید یه خورده بخورم برات؟ کلی کیف کرد گفت بله که میشه فدات شم، سرپا وایسم یا بشینم رو مبل؟ ازش خواستم نشست روی مبل یخورده سرشو خوردم صدای ناله ش دراومد تازه داشتم یاد میگرفتم ساک زدن چه شکلیه، آروم آروم سعی کردم بیشتر بکنمش توو دهنم برعکس مال رضا راحت میرفت توی دهنم تا اینکه میرسید به ته زبونم اوق میزدم، خیلی حال میداد هر لحظه لیزتر داشت می شد کم کم اوق زدنم کم شد اونم جسارتش بیشتر شد سعی میکرد سرمو بیشتر فشار بده، بعد چند دقیقه تلاش گفت بریم سر وقت اصل کاری ببینم چی داری اون پشت رضا دوروزه مخ منو خورده.
همون حالتی که واسه رضا قمبل کرده بودم برگشتم روی مبل و میثم شروع کرد با انگشت سوراخمو آماده کردن، اولین انگشتش راحت رفت تو اینبار برعکس دو روز قبل که دوتا انگشت رضا باعث شد دردم بگیره انگشت دوم میثم راحت رفت تو، کیر رضا کارشو کرده بود کونم گشادتر شده بود. یخورده دوتا انگشتشو عقب جلو کرد و گفت فک کنم کافیه بقیه ش هم وظیفه و سهم سالارخان باشه.
کیرشو داشت چرب میکرد که من سعید و رضا رو زیر نظر داشتم یهو رضا از روی مستی و شهوت تمام کیر کلفتشو با فشار طوری که انگار لجش گرفته بود میثم اول میخواد منو بکنه با تمام قدرت کرد تو کون سعید، سعید طوری داد کشید که فکر کنم صداش تا سه تا محله اونورتر رفت میثم گفت رضا جوون یواشتر همش مال خودته.
صدای بلند سعید عجله و شهوت میثم رو هم بیشتر کرد بلافاصله گرمای کیرشو روی سوراخ کونم حس کردم سرشو سریع هول داد تو یه درد مختصری داشت من بهش فرصت ندادم فکر کنه خودم آروم کونمو فشار دادم عقب تا بیشتر بره داخل. راحت داشت میرفت توم ولی انگار تموم نمیشد تا اینکه بالاخره رسید تهش یه خورده همونجا نگهش داشتم تا اون درد کمی که داشت برطرف شد و اومدم جلو و دیگه فرمونو دادم دست خودش.
رضا اونور همچنان داشت مثل وحشیا سعیدو میکرد میثم هم آروم شروع کرد عقب جلو کردن دیگه من رو ابرا بودم سرعتش رو که بیشتر کرد کونم یه خورده داشت می سوخت و نیاز بود بود دوباره کیرشو چرب کنه کیرشو در آورد و قربون کون تمیز من می رفت و گفت بیا بریم کنار بچه ها رو اون مبل.
رفتم روی اون مبل همون جوری قمبل کردم دوباره کیرشو کرد توم و خیلی راحت رفت توش لذتش چند برابر شده بود رضا بعد از چند تا تلمبه محکم کیرشو از سعید کشید بیرون مبل رو دور زد اومد کنار مبل کیرشو گرفت سمت صورتم با لحن مستی گفت بخورش، سرمو چرخوندم سمت میثم انگار که واقعا شوهرمه ازش اجازه بگیرم رضا عصبی شد گفت از اون میخوای اجازه بگیری؟ میگم بخورش، خواستم بخورم که تا دهنم نزدیکش شد دیدم بوی گوه میده و یخورده گوه مال شده بود، گفتم کثیفه صداشو بلند کرد گفت: میگم بخور، مشخص بود الکل روش تاثیر گذاشته بود و از تعویض جاش با میثم ناراحت بود.
میثم کیرشو همونجا توو کون من نگه داشت دست رضارو گرفت گفت: رضا جون آرمین راست میگه کثیف شده مریض میشه برو بشورش یه آبی هم به صورتت بزن بیا برات میخوره. رضا رفت دستشویی فضا یخورده سنگین شده بود سعید هم مشخص بود کمی بغض داشت میثم بهش گفت رضا اومد تو هم برو یه آبی به صورتت بزن خودتم تمیز کن بیا که کارت دارم عشقم که یه خورده حال سعید با این حرف بهتر شد.
رضا بیشتر از یه ربع اومدنش طول کشید و توی این تایم میثم منو چند بار اینور و اونور کرد و هر بار میخواست آبش بیاد کیرشو در میاورد و کیر منو برام میخورد. وقتی رضا اومد سرحال تر شده بود و یه معذرت خواهی ریز کرد و رفت بغل سعید، فک کنم یادش اومد که من موندنی نیستمو باید هوای سعیدو بیشتر داشته باشه.
سعید رفت دستشویی میثم گفت حالا بیا کیرت بکن تو دهن زن من. اومد پشت مبل منم رفتم جلو تر طوری که سرم از پشتی مبل بیرون تر بود و شروع کردم خوردن کیرش، میثم ریتمش تند تر شده بود صدای نفسهاش بلند که با تمام قدرتش تخماش کوبیده میشد به تخمای من تا اینکه چسبید بهم و کونم از تووو حرارت آبش و نبض کیرشو داشت حس میکرد، خیلی خوب بود اون لحظه خالی شدن آب کیر توی کونم حس دخترونه و عشوه مو بیشتر کرد دیگه داشتم تورو ساک زدن هم حرفه ای میشدم رضا می گفت آفرین دختر اینجوری باید ساک بزنی.
میثم دستمال کاغذی رو برداشت گرفت زیر منو آروم کیرشو درآورد و نشست کنارم، رضا تو اون موقعیت گفت حالا وقتشه زنامون عوض بشن. میثم گفت بزار آرمین یه خورده استراحت کنه بره دستشویی بعدش واسه تو.
یه ربعی استراحت کردیم و میثم دوباره پیک زد من تا از دستشویی اومدم رضا انقدر هول بود گفت بیا اینجا که مال خودمی حالا. برم گردوند روی مبل به همون حالتی که اول می خواست بکنه و نشده بود، اینبار فقط کیر خودشو چرب کرد و هم اون هم حواسمون نبود من کونمو تازه شستم و خیلی چرب نیست هرچی اولش تلاش کرد کیرش نرفت تو سوراخم تا دوباره با انگشت داخلشو برام چرب کرد، اینبار با فشاری که داد دوباره درد توو وجودم پیچید و برعکس دوروز قبل بدون معطلی فشار داد بقیه ش رو داخل که دوباره چشام از درد سیاهی رفت ولی چیزی جلودارش نبود و شروع کرد کردن کونم، درد داشتمو خیلی خوش میگذشت تا اینکه چند بار درش آورد و هی چربش میکرد تا سوراخم باهاش ارتباط گرفته بود ولی وقت ارضا شدنش بود کیرشو درآورد آبشو ریخت روی کمرم چند قطره تا موهامو روی گردنم هم ریخت و خودشم همونجا رو زمین ولو شد.
میثم هم داشت با سعید حال میکرد، خوابونده بودش روی کمرش روی مبل و کیرش توی کون سعید با دستشم کیر سعیدو چرب کرده بود داشت براش میمالید که خیلی سریع آب سعید اومد مشخص بود با ارضایی که توو کون من شده بود دیگه جون ارضا شدن نداشت.
ازم پرسید میخوای آب تورو هم بیارم که جواب دادم نه بعد کون دادن وقتی ارضا میشم حسمو دوس ندارم، گفت چون این کیر مال تو نیست اشتباهی روی توئه، تو واقعا دختری. بعد ازم پرسید تا حالا آب کیر خوردی جواب دادم چند بار آب خودمو خوردم واسه کسی دیگه رو نه. گفت بیا با زبونت آب سعیدو از رو شکمش بخور ببین چطوره، انگار برده ش شده باشم بی معطلی حرفشو گوش کردم زبونم زدم به آب سعید که یه حالت تهوعی ریزی بهم دست داد گفت بیخیال بعدا آب خودمو میدم بخوری.
رضا روی فرش خوابش برده بود، چشم من خورد به ساعت دیدم نزدیک شش ساعته از خونه اومدیم بیرون و ۴ ساعته توو خونه رضاییم به سعید گفتم بجنب که مامانت جرمون میده میثم گفت قبل رفتن خودتونو خوب تمیز کنید خودم میرسونمتون قبلا هم سعید رو رسونده بود من موهامو بدنمو تمیز کردم سعید هم همینطور، لباس پوشیدیم و میثم گفت بریم رضا حالا حالاها خوابه.
تو ماشین بهمون ۳۰ هزار تومن پول داد (اون سال یادمه مستاجرمون اجاره ش ماهی ۶۰ هزار تومن بود) گفت باهم تقسیم کنید. این دومین باری بود که من بعد کون دادن داشتم پول میگرفتم. مارو سر خیابون پیاده کرد و گفت سعید آرمین هر موقع اومد پیشت بهم خبر بده خودتم که زودی دوباره میبینمت.

دوستای عزیزم اینم از خاطرات تعطیلات عید هفده سالگی من
قسمت بعدی درباره وقتیه که برگشتم خونه و بعد بیست روز بهروز رو دیدم و خیلی سریع فهمید کونم گشادتر از قبل شده و آشناییم با دوتا پسر دانشجوی اهوازی…

منتظر خوندن نقد و نظراتتون هستم، منتظر قسمت بعدی باشید

ادامه دارد…

نوشته: Armin_Golden

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 1 ماه بعد...


زندگی پنهانی یک زنانه پوش متاهل - 4

سلام دوستای خوبم
یخورده برای قسمت جدید وقفه افتاد که همین اول معذرت میخوام از کسایی که پیگیر بودن و پیام دادن و ممنونم از محبتتون.
اون روز با رضا و میثم و سعید هم گذشت و مدتی که پیش سعید بودم تا برگردم خونه مون با اون پول عشق و حالی نبود که نکنیم بازم کلی ازش موند که جاساز کردم آوردم خونه. تعطیلات تموم شد و من رفتم مدرسه بعد از نزدیک یه ماه بهروز رو دیدم کلی دلم تنگش شده بود قرار شد بعد مدرسه بریم پارک حرف بزنیم و وقت بگذرونیم و توی پارک قرار شد ۲ روز بعد بریم خونه بهروز اینا
روز قرار شد و بعد مدرسه مستقیم رفتیم خونشون، هنوز لباس های گرم تنمون بود چون هوا سرد و گرم میشد اون روز از اون روزای گرم بود من حس میکردم همه تنم خیس عرق شده تا رسیدیم لباسامو کم کردم دیدم بعله تیشرتم و زیرپوش و شورت خیس خیس شده دستمو کشیدم روی خیسی ها یه حالی بود که خوشم اومد بعد دستمو بو کردم خیلی خوشم اومد چرخیدم دیدم بهروز دم یخچال داره بطری سر میکشد سریع رفتم سراغش خدا خدا میکردم اونم عرق داشته باشه بدنش ببینم واسه اون چطوریه. شروع کردم پلیور شو درآوردن که گفت: اووووووو چته؟ چقدر عجله داری مثل اینکه کونت یه ماه کیر ندیده خیلی تشنه ست.
خبر نداشت چه تعطیلاتی داشتم، خلاصه لباس رویی رو در آوردم دیدم اندازه من عرق نداشت ولی زیر بغلش خیس بود واسه اونم بو کردم اندازه واسه خودم نه ولی از بوی عرق اونم خوشم اومد باز بدون اینکه چیزی بگم رفتم سراغ شلوارش کشیدم پایین که گفت نه تو مثل اینکه خیلی زده بالا، از روی شورت دست کشیدم روی تخماشو بین پاهاش خیس خیس بود دستمو بو کشیدم محشر بود بی اختیار با صورت رفتم لای پاهاش، اونم کم کم حشری شد دستش رفت لای موهام و گفت مثل اینکه دوره آموزشی گذروندی.
چند دقیقه همینطور گذشت تا اینکه بهروز پشتم آماده کردنم بود، میخواست با وازلین سوراخمو چرب کنه بهش گفتم اونو نمیخواد تف بزن به کیرت یخورده م خودم سوراخمو خیس کردم گفتم کیرتو بکن توش، از رفتارش مشخص بود تعجب کرده ولی همون کاری که گفتمو کرد و کیرشو گذاشت روی کونم میخواست حرف بزنه خودمو هول دادم سمتش کیرش راحت تا ته رفت توی کونم
بهروز گفت تو این چند روز چیکار کردی با خودت؟ چی کردی توش انقدر گشاد شدی؟ اصلا کی وقت کردی شما که همش مسافرت بودین؟
کلی سوال توی همون حالت که کیرش توم بود پرسید که فقط بهش جواب دادم بعدا میگم بهت.
طبق معمول آبش اومد توی کونم خالی کرد ولی واقعیت رو بگم به من مثل قبل حال نداد، کیرش خیلی به نظر کوچیک بود. حالش که جا اومد گفت تعریف کن ببینم کونتو با چی گشاد کردی؟
منم همه ماجرا رو تعریف کردم براش اولش فاز برداشت ولی کم کم شل کرد و تعریف کرد اونم دختر خاله ش رو توی تعطیلات دوبار لاپایی کرده و باهاش یه جورایی دوست شده.
دوماهی گذشت و ما کلا یه بار فرصت پیش اومد سکس کنیم یه روز وسط امتحانای خرداد توی پارک داشتیم درس میخوندیم که بهروز گفت آرمین حواست هست این منوچهر موتوری چقدر تو کفته؟ (منوچهر یه مرد حدودا ۳۵ تا ۴۰ ساله ست که توی خیابون بین خونه ما و بهروز اینا موتور فروشی داره قد و هیکل خیلی درشتی هم داره) گفتم دیده بودم با چشماش هر بار رد میشم دنبالم میکنه ولی واقعیت فکری نکردم درباره ش .
گفت رفته بوده ازش موتور بخره بهش گفته اگه تورو باهاش آشنا کنم تخفیف خوبی بهش میده. گفتم میدونه تو کونم میذاری که گفت نه چیزی نگفته. یخورده درباره ش حرف زدیم و گذشت
اون روز توی پارک قرار گذاشتیم بعد آخرین امتحان بریم خونه شون یه کون حسابی بهش بدم.
امتحان ها تموم شد رفتیم سمت خونه، من کلی استرس داشتم چون یه ست دخترونه قرمز زیر لباسام پوشیده بودم و کل زمان امتحان یه شورت نازک لای کونم داشت شهوتیم میکرد و با باقی اون پول کون دادنم به میثم و عیدی هام یدونه موبایل سونی کا ۷۵۰ خریده بودم که هنوز سیمکارت نداشت و میخواستم از سکس اونروز فیلم بگیرم یواشکی و به بهروز بعدا هم فیلم هم گوشی رو نشون بدم.
رسیدیم خونه و بهروز دوباره سریع رفت سر یخچال تا آب بخوره، منم رفتم اتاقش لباسامو در بیارم مثلا ولی سریع گوشی رو در حال فیلمبرداری گوشه ی اتاقش جاساز کردم طوری که دیگه خودمم نمیدیدمش. سریع رفتم بیرون که اون شک نکنه که بهروز تا منو دید هول شد پرسیدم چیکار میکنی؟ گفت دارم شربت درست میکنم خنک بشیم گفتم حله من برم دستشویی برای شما تمیزکاری. توالت روبروی همون آشپزخونه بود بهروز گفت شربتا آماده ست من میرم اتاق تا بیای.
پنج دقیقه بعد از دستشویی اومدم دیدم لخت روی تخت دراز کشیده داره شربت میخوره خواستم منم آروم آروم لخت شم تا لباس دخترونه هام دیوونه ش کنه که اصرار کرد بیا اول شربت بخور. نشستم کنارش شربتو سر کشیدم و بهش گفتم سورپرایز دارم برات که گفت اتفاقا منم سورپرایز دارم برات بعد رفت توی گردنم شروع به لیس زدن کرد داشتم داغ میشدم و یادمه همش حواسم سمت نشون دادن لباسام بود که حس کردم خیلی خوابم میاد. نفهمیدم چی شد که با صدای میکسر بهروز توی آشپزخونه از خواب بیدار شدم، گیج بودم دهنم خشک. همه لباسام هم تنم بود ولی آخرین چیزی که یادم بود میخواستم لباسمو در بیارم.
بهروز رو صدا زدم اومد سمتم گفت میدونستم الان بیدار میشی پاشو معجون درست کردم باهم بخوریم جون بگیریم. گفتم ساعت چنده من چقدر خوابیدم؟
بهروز: یه سه ساعتی هست که خوابی، تازه اومده بودی که پرسیدی مادرم اینا کی میان گفتم آخر شب بعدم خواستی یه چرت بزنی سرحال شی چرتت شد سه ساعت.
توی کونم حس درد بعد سکس داشتم اونم خیلی شدید و کم کم داشت بیشتر هم میشد ولی من چیزی از دادن یادم نمیومد، ازش پرسیدم یعنی اصلا سکس نکردیم؟ یخورده مکث کرد و سرش رو مشغول معجون و بعد گفت: چرا وقتی که خواب بودی اومدم کنارت داشتم روی بدنتو ناز میکردم یهو شورتتو دیدم بعد آروم شلوارتو درآوردم دیدم چی پوشیدی، حرفشو قطع کردم گفتم خیلی نامردی من کلی ذوق داشتم که لباسمو نشون بدم، بعد ازش پرسیدم سوتینم هم دیدی؟ گفت: آره یه لحظه چشمم خورد به رنگش از زیر لباست کنجکاو شدم نگاه کردم دیدم سوتین ست همین شورت ست دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم همانطور که خواب بودی یه دور کردمت.
اصلا حرفاش قانعم نکرد چون من خوابم تقریبا سبک بود و اون چطوری منو کرد و من بیدار نشدم و دردی که داشتم خیلی بیشتر از درد کون دادن به حتی رضا و میثم بود چه برسه به کیر باریک بهروز، خیلی شک کردم توی مسیر خونه همش به دردی که داشتم و سه ساعتی که هیچی ازش یادم نیست فکر میکردم و حرفای شک برانگیز بهروز.
شب توی خونه نشسته بودم پای تلویزیون که یهو یادم افتاد گوشی خونه بهروز جا مونده، حالا بخاطر استرس اینکه با کلی داستان این گوشی رو خریدم نکنه یکی برش داره و پس نده اصلا حواسم به این نبود که من گذاشتم فیلم بگیره، اگه گوشی برسه دستم میتونم بفهمم ظهر چه اتفاقی افتاده اونجا. خلاصه شب رو صبح کردم صبح رفتم سمت خونه شون که توی مسیر مثل همیشه منوچهر موتوری جلو مغازه منو دید و دوباره همون شکلی نگاه کرد ولی اینبار یه لبخند شیطونی هم اضافه شده بود از کنارش رد شدم رسیدم بهروز اومد پایین رفتیم بیرون سر حرف رو باز کردم گفتم با اینکه یادم نمیاد دیروز چی شد ولی انگار خیلی خوش گذشته بازم میخوام بهت بدم کی خونه تون خالی میشه، جواب داد فردا مادرم ظهر دو ساعت نیست گفتم حله فردا خونتون.
یخورده خیالم راحت شد تازه متوجه موضوع فیلم برداری شدم و یه خورده خوشحال.
فرداش سر ظهر برعکس همیشه که قبل دادن دوس دارم به خودم برسم اینبار عجله ای رفتم چون اولویت اولم دادن نبود. رسیدم رفتم تو خونه ازش آب خواستم رفت بیاره اصلا معطل نکردم رفتم توی اتاق مستقیم روگوشی و بعد انداختمش توی کوله پشتیم که بهروز اومد آب رو خوردم الکی خودم رو زدم به حالت تهوع و گفتم از صبحم اسهال شدم فکر نکنم بتونی کونم بزاری کیرت پر گوه میشه میخوای حالا برات بخورم ارضا بشی که گفت نه بابا چه اجباریه حالت تهوع هم داری. خواستم برم خونه که گفت حالا سکس نمیکنیم میتونی که بمونی که گفتم برم یه خورده استراحت کنم سرم گیج میره.
رسیدم خونه اون تایمی که گوشی شارژ بشه و بتونم روشنش کنم اندازه یک سال گذشت، رفتم توی گالری یدونه ویدیو بود تایمش نزدیک پنج ساعت بود.
ویدئو رو پلی کردم:
بعد از کار گذاشتن گوشی اولین تصویر بهروزه که با دوتا لیوان شربت اومد توی اتاق دقیقا توی یک متری دوربین لیوانارو گذاشت رو میز زدم جلو تر تا ادامه ش رو ببینم که شروع کرد به درآوردن لباساش و یکی از لیوان ها رو برداشت و رفت روی تخت دراز کشید من اومدم و کنارش نشستم و شربت رو خوردم و بهروز رفت توی گردنم و نزدیک دو دقیقه بعد من همونجوری توی بغلش خوابم برد، من رو از خودش جدا کرد دید کاملا خوابم چندتا هم زد توی صورتم که من برای اونا هم هیچ واکنشی نداشتم.
همونطور که داشتم فیلم رو میدیدم هیجانم رفته بود بالا و حس عجیبی رو داشتم تجربه میکردم.
منو رو خوابوند روی تخت و رفت از اتاق بیرون یک دقیقه نشد که صدای حرف زدنش با یه مرد شنیده شد بعد چیزی که تو فیلم دیدم تا مرز سکته منو برد، باورم نمیشد منوچهر موتوری در حالی که بهروز کاملا لخت کنارش بود اومد توی تصویر.
منوچهر: پسر ناز شصتت میدونی من چند وقته تو کف این بچه خوشگلم؟
بهروز: آقا منوچهر اینم از این دیگه چی؟ موتور ۱۲۵ رو کی سند میزنی؟ سر قولت هستی دیگه؟
بعد شروع کرد به دست کشیدن روی صورتم و ازش پرسید چقدرشو ریختی توی شربت؟ همشو ریختی دیگه؟ این بیدار نشه؟ (فیلم رو بردم عقب دیدم بعله بهروز از جیبش یه ظرف در میاره هرچی توشه رو میریزه توی لیوانی که من قرار بوده بخورم) بعد هم بهروز ظرف خالیش رو نشونش داد، منوچهر هم توی کسری از ثانیه لخت شد و رفت سمت من از بهروز خواست کمک کنه منو لخت کنه بهروز نگهم داشت اون تیشرتمو در آورد وقتی سوتین قرمز کوچولوم رو که دیدن جفتشون ولم کردن رو تخت و مشخصا کپ کرده بودن.
میخوام حس وقتی رو که داشتم این صحنه هارو میدیدم رو، اگه بشه براتون توصیف کنم:
اون موقع ها جثه م خیلی درشت نبود و بهروز از من درشت تر بود و منوچهر دوبرابر من و یک مرد بالغ بود و من یه پسر سفید و بدون هیچ مویی با یه سوتین قرمز بچگانه لای دست این دوتا.
لحظه ی دیدن این صحنه ها از سر کیرم آب روونه شده بود، کونم همچنان از دیروز درد زیادی داشت ( این همون درد جذاب ست که کسایی کون دادن میدونن منظورم رو اصلا واسه همین دوباره کون میدیم)
جفتشون همزمان رفتن سراغ شلوارم و کشیدن پایین
منوچهر: این واقعا پسره یا دختر؟
بهروز: این اولین باره اینجوری لباس میپوشه، شانس توئه منوچهر خان
برو بشین اونور که من به آرزوم رسیدم خیالت راحت نوبت تو هم میشه
اینجا داشتم فکر میکردم منظورش اینه بعد کردن من میخواد بهروز هم بکنه؟
منوچهر اومد عین دیوونه ها جون جون کنان روی تخت و شروع کرد لبام رو خوردن که توی فیلم معلوم نبود، بهروز بهش گفت خیلی بدش میاد لباش رو بوس کنی، جواب داد الان تو وکیلشی؟ خفه شو جقتو بزن.
همچنان موقع نگاه کردن حشری بودم یه خورده بعد کیرشو سعی کرد بزاره توی دهنم که انگار نتونست، بعد رفت سراغ یه کیف و گذاشتش روی میز همونجایی که بهروز لیوانارو گذاشته بود بعد از توی کیف یه ژل درآورد برگشت سمت من کیرش خیلی مشخص نبود ولی اونقدرا هم از مال بهروز بزرگتر نبود انگار. از بهروز پرسید مادرت یهو سر نرسه گفت خیالت راحت تا دیر وقت نمیان.
شورتمو کشید پایین به بغل خوابوندتم و زانوهام رو جمع کرد توی شکمم، میخواست کونمو چرب کنه بهروز لاشی گفت نمیخواد گشادش کنی، کونش گشاد شده معلوم نیست عید کجا بوده جنده شده، کیرتو بکن توش حالشو ببر اونم که خوابه حالیش نیست.
اونم نامردی نکرد سه ثانیه بعد صدای دادش رفت هوا و گفت عجب کونی داره این عین واسه خودم گشادش میکنم. نفهمیدم منظورشو.
بعد شروع کرد عقب و جلو سرعتشم هر لحظه بیشتر میکرد تا اینکه خودشو نگه داشت و توی کونم ارضا شد، کلا پنج دقیقه هم نشد کردنش. یخورده با هم حرف زدن که زدم جلو تا اینکه دیدم اومدم بالا سر من دارن حرف میزنن.
منوچهر: دست تو همین الانم میره توش
بهروز: اونقدرام گشاد نیست، خودش میگفت کیر اونایی که کردنش خیلی کلفت از من بوده ولی اندازه دست من.
منوچهر: حالا من برات گشادش میکنم تو دستتو بکن توی کونش
بهروز: من که میگم اگه بره جر میخوره کونش خون میاد
بعد منوچهر طوری که کسی توی یه کاری خیلی مهارت داره همونطوری که بودم اومد انگشتاشو دونه میکرد توی کونم تا گشاد بشه بعد نیم ساعت تقریبا گفت بیا دستت الان میره توش برای من اگه یه خورده کوچیکتر بود دستم میرفت توش.
بهروز دستشو چرب کرد داشت تلاش میکرد که دستشو بکنه توی سوراخ من، خیلی جزئیات این لحظه توی فیلم مشخص نبود ولی یهو در حال دیدن فیلم شهوت جاشو داد به غصه و یهو خیلی دلم گرفت و اشک از گوشه چشم اومد پایین و تازه دلیل درد سوراخمو داشتم میفهمیدم.
دونفر آدم بزرگ داشتن تمام تلاششونو میکردن دستشونو به زور بکن توی سوراخ کون یه پسر ۱۷ ساله بیهوش. مطمئن نیستم، شاید اگه ازم میخواستن و اوضاع طور دیگه ای پیش رفته بود با رضایت خودم اجازه میدادم این کارو کنن چون بعدها با آدمای دیگه تجربه ش کردم…
دیدن فیلم دیگه برام سخت شده بود و به جرات این اولین بذرهای کینه ای بود که توی زندگیم تو دلم کاشته شد.
بعد از کلی تلاش بهروز گفت نمیشه بخدا منوچهر گفت عیبی نداره دو سه بار دیگه ردیفش کنی دست خودم تا مچ میره توش. بهروز هم گفت اول شما موتور من رو بده بعد دوباره آرمین رو میارم برات.
بعد بهروز گفت حالا نوبت منه، فکر میکردم یا اونم میخواد منو بکنه یا منوچهر اونو بکنه ولی از اینجا فیلم داشت برام جذاب میشد اولش کیر بهروز رو درآورد شروع کرد ساک زدن بازم نظرم همون بود تا اینکه چند دقیقه بعد اومد روی تخت به سمت دوربین و بهروز قمبل کرد و چیزی دیدم که اصلا باورم نمیشد بهروز داشت کونش میزاشت. ده دقیقه بعد از اینکه ارضا شد دوباره اومد سراغش اینبار منوچهر منو هل داد اونور تخت خودش روی کمر خوابید و بهروز اومد دستشو تا مچ کرد توی کونش، خیلی راحت تر وسریع تر از باور من رفت توی سوراخش. بعد از حدود یه ربع ور رفتن با کونش اب منوچهر اومد و خلاصه بگم خودشون و من رو با دستمال کاغذی تمیز کردن لباسامو پوشوندن و دو ساعت از فیلم هم خالی بود و رفت آمد های بهروز به اتاق. قطعش کردم و فیلم رو روی هارد کامپیوتر کپی کردم.
شب تا خود صبح درست نخوابیدم و کلی ایده به ذهنم رسید که هم سود کنم هم دهن جفتشون سرویس بشه. فرداش بهروز زنگ زد گفت بریم پیش منوچهر میخواد موتور ازش برداره که گفتم اوکی رسیدیم دم مغازه منوچهر اومد و کلی تحویل گرفت و چش چرونی و چندباری دست کشیدن بیخودی روی بدنم، قولنامه موتور رو به نام بهروز زد رفتیم سوار موتور شدیم و رفتیم خونه بهروز اینا توی حیاط مامان باباش هم بودن و سر یه مرغ بی گناه رو هم بریدن. اونا که رفتن تو به بهروز گفتم شیرینی موتورت یه حال توپ به کون من بده، خبر نداشت چه نقشه ای دارم.
میدونستم میخواد به منوچهرم بگه دوباره کون منو جر بدن، گفت: ای جووونم چه شیرینی هم بدم، پنجشنبه صبح تا شب مامان و بابام میرن کرج ختم زن عموم.
واسه اینکه مطمئن بشم به اونم میگه، گفتم اووو میشه ۳ روز دیگه، فردا خونه ما خالیه دو سه ساعت، که قبول نکرد منم تا حدی مطمئن شدم. گفتم حله پنجشنبه خوبه. خداحافظی کردم گفت میرسونمت که اجازه ندادم. رفتم روبروی مغازه منوچهر قایم شدم خیالم راحت شه که میاد بهش خبر بده پنج دقیقه نشد اومد تا خبر قرار پنجشنبه رو به منوچهر داد.
پنجشنبه رسید منم کلی روی نقشه م فکر کرده بودم رفتم خونه شون واسه اینکه غافلگیر نشم دوباره بیهوشم کنن دوباره دوربین رو کار گذاشتم بهروز دوباره با شربت اومد توی اتاق یکی از لیوان ها توی دستش یکی روی یه سینه. نشست روی تخت کنارم گفت بزن خنک بشی تا نشست گفتم میشه اون آینه قدی توی پذیرایی تون رو بیاری توی اتاق خیلی حال میده دادنم رو ببینم میدونستم آینه چون بزرگ بود مجبوره از دوتا دستش استفاده کنه پاشد با لیوان بره گفتم با اون که نمیتونی، برگشت لیوانشو گذاشت توی سینه و رفت بیرون. پاشو هنوز از چارچوب در بیرون نذاشته بود جای لیوان هارو عوض کردم و اندازه اونی که خورده بود از لیوانی که خواب آور داشت ریختم پشت تخت و لیوان اونو گرفتم دستم و شروع کردم خوردن شربت پرسید کجا بزارم؟ گفتم همونجا خوبه. اومد گفت به به شربت رو زدی حال کردیا، ادامه لیوان ها رو همزمان سر کشیدیم با توجه به صد بار دیدن فیلم اون روز میدونستم حدودا ۱۰ دقیقه بعد کامل اثر میکنه و اینکه اون روز منوچهر از قبل من توی خونه بود چون بلافاصله بعد بیهوشی اومد توی اتاق. ولی من خودم رو زودتر زدم به خواب آلودگی و مثلا بیهوش شدم که زودتر بره سراغ منوچهر تا دارو روی خودش اثر نکرده. اونم طبق انتظارم عمل کرد و سریع رفت و با منوچهر برگشت. سریع اومدن سراغم که لختم کنن حرکات بهروز کند شده بود و کم کم بعد اینکه گفت سرم سنگین شده خوابش برد، اون یکی اصلا نمیدونست جریان چیه که من از جام پاشدم. چند بار پرسید جریان چیه؟؟؟ گفتم جریان لاشی بازیه، جریان اینه که فکر کردید دوتایی یه بچه خوشگل گیر آوردین، اونم حالیش نیست هرکاری خواستید میکنید باهاش. نه منوچهر جون اینجوری نیست که.
لات بازی درآورد و گفت حالا که فهمیدی که راحت تر میکنمت و هرکاری دلم بخواد میکنم میخوای جلومو بگیری؟ گفتم اتفاقا اگه لاشی بازی در نمی آوردی شاید واسه همیشه میذاشتم هرکاری دلت میخواد با خودمو کونم بکنی ولی الان جریان فرق میکنه.
منوچهر: الانم هیچ غلطی نمیتونی بکنی کونتو میدی و میری.
من: قبول، ولی قبل اینکه بهت بدم بیا یه فیلم با هم ببینیم
منوچهر: چه فیلمی؟ دیره، وقت نیست باشه واسه دفعه بعد خونه من
من: زمانش کوتاهه بعد هرکاری خواستی بکن
منوچهر: حله بزار، سی دی آوردی؟ بلدی با دستگاه بهروز اینا کار کنی؟
من: دستگاه نمیخواد توی گوشیمه
گوشی رو آوردم فیلم رو از همونجا که داره به بهروز کون میده براش پلی کردم گفتم خوب ببین تا هرجا خواستی ببین بعد هم فیلم رو از روی گوشیم پاک کن اصلا گوشی رو بشکن.
به معنای واقعی کپ کرده بود و داشت زیر لب نمیدونم به کی ولی فحش میداد. یه خورده که گذشت باز تکرار کردم گفتم کاملش سه ساعته و نقش اول خودتی اگه خواستی پاکش کن ولی چند تا کپی ازش دارم یکیشم با یه نامه توی اتاقم لای وسایلم گذاشتم که اگه لازم باشه اتاقمو بگردن راحت پیدا میشه البته توی اون سی دی فیلم تجاوز تون به منم هست.
لباش خشک شده بود و سفید، داشت سکته میکرد بوی تریاک هم میداد مشخص بود اومده که حسابی هم بده هم بکنه و الانم داشت حالش بد میشه، گفتم حالا سکته نکنی بیوفتی رو دست این بدبخت. پرسید چی میخوای؟
من: یه چیز که نمیخوام، اصلا محدودیت نداره تا آخر عمرت آبروت رو نگه میدارم دستم کاری که من میخوام رو درست انجام ندی آبروت کف خیابونه اول جلوی مغازه ت.
منوچهر: باشه هرکاری بگی حله.
دیگه لات بازی در نمی آورد و زد تو فاز اینکه بخواد خرم کنه که زود فهمید راه نداره، از کوله پشتی م همون ست شورت و سوتین قرمزی که اونروز تنم بود در اوردم گفتم بیا اینارو تن بهروز کنیم، با تعلل اومد و اول لختش کردیم و بعد گوشی رو برداشتم اومدم سمتشون
من: اون موقع نوبت شما بود حالا نوبت منه، حالا وقتی شروع کردم فیلم گرفتن همه ی اون کاری که اونروز با من کردی باهاش بکن. اول کونش بزار بعدم با دستت کونش رو گشاد کن
منوچهر: داداشی این که تا حالا کون نداده تحمل کیرمم نداره چه برسه به دستم
من: مگه من بیهوش بودم بهت نگفت کیرتو بکن توش حالش رو ببر اونم که خوابه حالیش نیست؟
منوچهر: داداشی شرمنده حق با توئه ما اشتباه کردیم بیا بیخیال این ماجرا شو هرکاری بخوای واسه جبران میکنیم
من: داداش داداش نکن جون بچه ت من با تو الان کاری ندارم جبران تو باشه واسه بعد الانم از بدن و صورت تو نمیگیرم کارم تسویه حساب با بهروزه که این حرکت رو روم پیاده کرد.
منوچهر: بابا بیخیال کیر من اصلا واسه کون این راست نمیشه که بخوام بکنم توش
من: عیبی نداره وسایلتو بیار میخوام جوری گشادش کنی دوتا دستام بره توش
منوچهر: نمیشه …
من: شما بکن میشه
شروع کرد به انگشت کردنش یه پنج دقیقه ای ور رفت و گفت این کونش تمیز نیست دستم بو گوه گرفت، دیدم راه نداره کثافت کاری میشه، ازش خواستم چهار تا انگشتشو بکنه توش بعد تمومش کنه وقتی داشت انگشت چهارم رو میکرد توی دیدم کیرش راست شد، گفتم آقا منوچهر الان وقتشه بکنیش، با قر و فر راضی شد رفت پشتش و شروع کردن کردن بعد چند دقیقه گفتم کافیه.
فیلمی که میخواستم داشتم اتفاقا از تمام صورت و جزئیات منوچهرم فیلم گرفتم.
بهروز رو تر و تمیزش کردیم و لباساشو پوشوندیم خوابوندیم روی تخت، به منوچهر گفتم هیچی به بهروز نگه و فقط بگه دوباره منو دوتایی کردن و کونمو گشاد تر کردن اونم همچنان بهت زده رفت، نفهمیده بود از کجا خورده.
منم رفتم کنار بهروز خوابیدم تا اینکه دو سه ساعت بعد داشت بیدار میشد منم بیدار شدم ولی اون گیج بود و تحت تاثیر خواب آور ولی من سرحال و آگاه. ولی خودمو زدم به خواب. پاشد رفت بیرون و اومد قشنگ مخش ریده بود، اومد سمتمو تکونم داد منم آروم آروم مثلا از خواب بیدار شدم.
من: بهروز بازم که من خوابم برد چرا اینجوری میشه سرم خیلی درد میکنه
بهروز: چی شده؟ من کی خوابم برد؟
من: تو هم خواب بودی؟ کی بیدار شدی؟
بهروز: همین الان، چی یادته؟
من: (به دروغ) داشتم برات ساک میزدم که خوابم گرفت داشتم میخوابیدم بهت گفتم من خوابم میاد دوباره هر جوری خواستی کونم بزار
بهروز: هیچی یادم نمیاد
من: دوباره کونم درد میکنه، مثله اینکه کیرت جدیدا کلفت تر شده ها…، من کون دادم تو چرا دستت به کونته و گشاد راه میری؟
بهروز: نمیدونم حاجی کونم خیلی درد میکنه و میسوزه
من: حتما من خواب بودم کون منو دوس نداشتی کون خودت گذاشتی(خنده)
بهروز: زر نزن بخدا خیلی درد میکنه بیا ببین چی شده؟
شلوارشو کشید پایین سمتم خم شد لای کونشو باز کرد دیدم اوه اوه کونش توی وضعه ناجوریه
من: پرسیدم داداش این چند روز یبوست داشتی؟ زیاد زور زدی؟
بهروز: اره، دیروز خوب شدم ولی راست میگی خیلی زور میزدم، یعنی میتونه واسه اون باشه؟
من: احتمالش زیاده، چون امروز کون منم کردی احتمالا بیشتر تحریک شده بواسیرت زده بیرون
بهروز: دردش داره میگاد، بیخیال حالا من چرا خوابیدم؟
یه شیر موز درست کردیم و خوردیم و من رفتم خونه و فیلم هارو دیدم عالی شده بودن و نزدیک بیست تا فیلم یکی دو دقیقه ای. همونی که میخواستم.
فرداش با موتور اومد دنبالم گفت بریم یه دکتر کونشو بررسی کنه خیلی درد داشت گویا، میدونستم بعد ۲۴ ساعت دردش کم میشه از طرفی دکتر تا ببینه ماجرا رو میفهمه و احتمال بگایی داره و اینکه ممکن بود من به هدفم که طولانی مدت بود نرسم، بهش گفتم داداش الکی میری کونتو جلو دکتر هوا میکنی کلی هم هزینه. از کون دادن بدتر نیست که؟ از من بپرس این فردا صبح خوب میشه اگه نشد فردا میریم دکتر.
(بخاطر اینکه زودتر برسم به باقی خاطراتم که لحظه های جنسی و سکسی تر داره، اینجارو مختصر میگم)
بعد یه هفته سرکار بودن بهروز ماجرارو واسش تعریف کردم و فیلمارو نشونش دادن یه دعوای بزن بزن هم کردیم و حدودا دو سال من رسما از جفتشون اخاذی کردم، توی اون مدت یه موتور و نزدیک چهار میلیون پول از منوچهر و بارها ماشینش واسه دور دور گرفتم ولی خیلی پاپیچش نمیشدم دیگه، هیچ وقت باهاشون سکس نکردم و بهروز رو چند باری اذیت و تهدید کردم ولی بخاطر دو سال خاطره ای که باهاش داشتم فاصله رو به مرور زیاد کردم تا حدی که دیگه بیخیال هم شدیم بعد دوسال.

اینم از آخر ماجرای من و بهروز، کسی که خیلی خاطره های خوبی باهاش داشتم و عاشقش هم شده بودم ولی عشق جاش رو به نفرت داد و خیلی چیزها یادم داد برای ادامه زندگیم.
رفقا درسته گرایش جنسی من این طوری هست که واستون تعریف میکنم ولی میخوام اینو بدونید شخصیت آدما از تمایلات جنسی ش کاملا متفاوته، من تقریبا تا الان که ۳۵ سالمه و دارم خاطراتمو براتون مینویسم حتی یکبار هم اجازه ندادم کسی حقمو بخوره و در برابر هر زورگویی به سبک خودم تلافی کردم و به نوعی انتقام گرفتم. این شخصیت منه و احتمالا خیلی از شماها و کسایی تمایلات جنسی شون مثل منه، ما آدم های ضعیفی نیستیم، لطفا کسی به خودش اجازه نده که فکر کنه هر کاری میتونه بدون اجازه انجام بده.

بخش بعدی خاطراتم مربوط به زندگی من با دوتا پسر شهوتی به مدت ۲ ساله که همراه شد با شروع کامل زنونه پوشی من

منتظر خوندن نقد و نظراتتون هستم، منتظر قسمت بعدی باشید

ادامه دارد…

نوشته: Armin_Golden

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • kale kiri
      ویدیو ایرانی سکس با دوست دختر گوشتی و حشری اول کیرش و ساک میزنه و کصلیسی میکنه و بعد تو پوزیشن داگی تا خایه تو کصش تلمبه میزنه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کصش . تایم: 10:40 - حجم: 40 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • kale kiri
      ویدیو ایرانی ساک زدن خانوم سکسی و حشری . تایم: 07:00 - حجم: 46 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • kale kiri
      فانتزی بازی تا بیغیرتی روی زنم خیلی طولانی نکنم. زنم قبل از ازدواج با من شوهر کرده‌بود، اما چون راضی نبوده، خیلی طولی نمی‌کشه که تو دوران نامزدی از هم جدا میشن. چون رابطه‌ای هم نداشتن، به عنوان دختر از هم جدا میشن. بگذریم. دوره‌ی نامزدی‌مون، چندباری از رابطه‌شون می‌پرسیدم و میگفتم چطور سکس نداشتین مگه میشه. اونم توضیح میداد. عمدا این سوالات می‌پرسیدم، نمیخواستم روشو باز کنم تا بتونم ایده‌مو پیاده کنم. وقتی لباس براش می‌خریدم سعی میکردم کوتاه باشه و یا نازک. جین کوتاه می‌خریدم با بلوز سفید و میگفتم بدون سوتین و یا با سوتین رنگی تنش کنه. بیرون که می‌رفتیم خودشم می فهمید که نگاهش میکنن، منم کیف میکردم. بگذریم. من خونه مجردی داشتم و همه چیو آماده کرده بودم تا بعد از عروسی، زنم بیاد اونجا. کم کم میخواستم برنامه‌هامو پیش ببرم. دوستی داشتم که از شهرستان میومد تهران و خونه‌ی من می‌موند تا کاراشو انجام بده بره. یه شب که با نامزدم، سکس چت میکردیم، بین چت، یهو زنگ زدم بهش و با حالتی شهوتی باهاش حرف میزدم. یهو گفت آرومتر احسان، صداتو محمد میشنوه، گفتم بشنوه، بذار بفهمه، بذار بدونه میخوام کصتو جر بدم. ناله کن بذار بشنوه اصلا. ناله کن. بگو کصمو بخور. اونم شروع کرد به گفتن. کصمو بخور احسااان، بخور، سینه‌هامو بخور. منم میگفتم دوست داری محمد می‌شنوه آره؟ میدونی پشت در وایساده، میدونی کاری کردی کیرش پاشه، آره. اونم می‌گفت آره. تا اینکه ارضا شدیم. چند باری هم ادامه داشت. یکبار بین سکس تلفنی، گفتم ببین محمد اومده پشت در، صداتو ببر بالا، دیوونه‌ش کن، زود باش، میخوام بیاد تو اتاق، بیاد ببینه کصتو می‌خورم. اونم با آه و ناله بلند مثلا کاری میکرد که محمد بشنوه و حشری بشه و بیاد تو اتاق. همین طور ادامه داشت تا اینکه تو سکس حضوری چشماشو میبستم و میگفتم آخ الان من میرم بیرون، محمد میاد تو اتاق، تو هم نمیدونی محمد اومده، باهاش ادامه بده. تا اینکه آبمون میومد. بعد از سکس اصلا در موردش صحبت نمی‌کردیم. دیگه تو فانتزی الهه، به محمد کس هم میداد، حموم هم میرفتن، حتی مثلا من تو هال نشسته بودم، اونها سکس میکردن و من صداشونو می‌شنیدم. یکروز که الهه میخواست بیاد خونه، لباس خوشگلی خریدم براش و رفتم خونه. شومیز سفید و ست شورت و سوتین سرخابی و شلوارک جین خوشگل. وقتی اومد بعد از بوس و بغل لباسارو دادم تنش کرد، کلی ذوق کرده بود. اندامش هم که نگم، رون و باسن خوشگلش معرکه شده بود. یه جوراب سفید تا ساق پا و سوتین خوش رنگشم از زیر شومیز سفید دیده میشد. نشستیم عصرونه خوردن که محمد تماس گرفت دارم میام خونت، فرودگاهم تا نیم ساعت چهل دقیقه دیگه میرسم. الهه که فهمید خواست بره لباس عوض کنه، اما من که حشری شده بودم و یاد همه فانتزیامون افتاده بودم، مخالفت کردم و گفتم مگه چشه لباسات. همینا تنت باشه. اما الهه می‌گفت نه زشته و از این حرفا. تا بالاخره راضیش کردم ساپورت تنش کنه اما بالا تنه همینا باشه. رفت و اومد گفت من فقط یه ساپورت سفید دارم اینجا، مشکی ندارم. با کلی ترفند راضیش کردم همونو تنش کنه. وقتی اومد بیرون حالم بد شد، اندامش دیوونه کننده شده بود. تا اینکه محمد رسید و درو زد و کلید انداخت اومد تو خونه. الهه هم با همون تیپ کنارم بود. پاشد سلام داد و منم سلام علیک کردم و نشستیم. الهه رفت چایی بیاره که محمد گفت ببخش داداش نمی‌دونستم الهه اینجاست، تو هم نگفتی. گفتم بیخیال فدای سرت. الهه با سینی چایی اومد ‌و به محمد تعارف کرد. از پشت باسنش معرکه بود. وقتی برگشت سمت من، ناخواسته لفت دادم تا محمد بتونه نگاه کنه. آخ… دیگه شب شده بود و سه‌تایی نشسته بودیم و صحبت میکردیم. من دیگه داشتم دیوونه میشدم. بدجور حالم خراب بود. رفتم آشپزخونه آب بخورم که الهه اومد و گفت شام چی بذارم. یهویی بدون اینکه بفهمم، دستمو بردم سمت کوصش و با حشریت گفتم من کص می‌خوام الهه. اونم با هیس گفت، نکن محمد میبینه، صدامونو می‌شنوه. گفتم بشنوه، من کس میخوام، دیوونه شدم، یه کم بازی دادم، الهه هم چشاش رفته بود. یهو محمد صدا زد شام چی بخوریم، برم بخرم بیام؟ گفتم نه همینجا درست میکنیم. اما اصرار کرد که دلش غذای بیرون میخواد. وقتی رفت، دیگه تحمل نداشتم، سریع الهه رو بغل کردم و شروع کردم به لخت کردنش. ساپورتشو دادم پایین و رونشو لیس میزدم. الهه همش میگفت بسه احسان، بخدا محمد الان میرسه. گفتم بیاد اصلا، بیاد ببینه کصتو می‌خورم. می‌خوام پیشش کصتو بکنم. کیرمو بکنم تو کصت. ناله کن بزار بفهمه داری کس میدی. الهه هم ناله میکرد، هم معلوم بود نگرانه. اما انقدر گفتم تا بدون اینکه بکنمش ارضا شد. وقتی ارضا شد بغلش کردم و لب تو لب شدیم. پاشد رفت دستشویی خودشو شست، وقتی برگشت داشت دستمال کاغذی بین پاش میذاشت، که یهو گفتم الهه، شورتتو در بیار بدون شورت ساپورت پات کن. یه نگاه به من انداخت و با حالت بدی گفت احسان فانتزی فقط فانتزیه، واقعیت که نیست، بس کن. اما من انقدر اصرار کردم تا قبول کرد. نوشته: کاکولد
    • kale kiri
      پوراندخت - پایانی اون روز جمعه بود و مامان مال من بود هر چی میگفتم باید گوش میداد از فرداش دهنم سرویس بود من میشدم حرف گوش کن اون دیگه. چشامو باز کردم شب بود ساعت طرفای ۷. بلند شدم مامان تلویزیون داشت میدید رفتم یه بوسش کردم و رفتم حموم قشنگ هر چی داشتم شیو کردم باز. اومدم بیرون یخورده نشستیم بعد شام که خوردیم گفت من برم بخوابم که من گفتم برو منم الان میام منو با تعجب نگاه کرد بعدشم رفت. رفتم پیشش دراز کشیده بود پتو روش انداخته بود زدم کنار رفتم تو بغلش دستاشو باز کرد بغلم کرد رفتم توی لباش شروع کردم لب بازی باهاش من:اووووف اوووم بدون من میخوای بخوابی الناز:دیگه گفتم امروز حسابی کاره خودتو کردی گفتم برم بخوابم دیگه من:امروز مال منی الناز:خیلی خب هی نگو من:دروغ که نمیگم الناز:باشه من:امروز حال دادم بهت ها خوشت اومد الناز:چیو من:قشنگ اومد برای توام. یه ذره نگام کرد هیچی نگفت من:گفتم خودتم حال میکنی گفتی نه. رفتم تو لباش شلوارکمو دادم پایین لگ اونم درآوردم تا زانو هاش الناز:بخدا خیلی درد میکنه آریا نمیشه بیخیال شی من:آروم میکنم الناز:بی ادب من:خب چی بگم باشه آروم انجام میدم الناز:من خسته ام حال ندارم دیگه امروز کشتی منو من:تو فقط بخواب بقیش با من. بلند شدم‌ از روش نشستم کنارش شلوار خودمو کامل گندم مال اونم درآوردم تاپشو کندم کامل سوتین هم نداشت الناز:وای همرو در نیار حال ندارم اینارو بپوشم من:خب نپوش الناز:سرما میخورم من:نترس بغلت میکنم گرم گرم بمونی تو بغلم خیالت راحت. یه لب دیگه ازش گرفتم من:برگرد بخوابم روت الناز:وای خیلی خسته ام آریا من:برگرد مامانی. برگشت کونشو داد طرفم رو شکمش خوابید منم یه زره رون و کون رو مالوندم بعدم رفتم روی رونش نشستم. الناز:کرم بزن من:میخوام خودت بزن برام عشقم دستشو کرمی کرد آورد پشت کیرمو گرفت قشنگ چرب کرد برام. من:بزارش تو خودت. دستشو آورد پشت کیرمو گرفت گذاشت روی کس قشنگ منم یه فشار ریز دادم و نصفش رفت توش. دستشو گذاشت روی شکم من الناز:آهههه آروم آروم خواهش میکنم من:چشم نفسم چشم آهههه بزار هلش بدم تا ته توت. آروم بقیشم هل دادم توش بعد لپ کونش رو گرفتم. من:آههههه عجب کون خوبی داری مامان آههههه آههههه الناز:آیییی آییییی آهههه آریا آهههه من:مامان مال خودمه کون نرمت آهههه عجب کون نرمی آههههه چه زن خوبی آههههه الناز:آریاااااا بس کن انقدر حرف نزن آهههه آههههههه بسه آخخخ. من:باشه باشه آههههه پس فقط میکنمت آههههه کس تنگ من آههههه اهههههه. لپ کونشو گرفتم خودمو میکشوندم عقب جلو و کیرمو میبردم تو کس میاوردم بیرون تا میتونستم کون رو میمالوندم چک سکسی هم میزدم بهش که ناله هاشو بیشتر میکرد و دردشو زیاد تر نشسته بودم روی رونش و تو کس عقب جلو میکردم لپ های کونش هم‌گفته بودم تو دستم میچلوندم و چک میزدم‌بهشون هر از گاهی. الناز:آههههه نزن ایییی چرا میزنی آههههه من:چون خوب کونی داری مامان آههههه جووون مال خودمه آههههه صاحبش منم الناز:آیییی آخخخ نزن میسوزه آاههه آهههه گفتم درد میکنه آروم باش من:چشم مامان نه میزنم نه تند میکنم آههههه جوون الناز:آهههه آیییی اون کلمه رو به کار نبر بدم میاد آخخخخ من:چشم مامی آهههه چشم. دوست داشتم بخوابم روش و تو کسش تلمبه بزنم آروم تا صبح پس کون رو ول کردم‌ پاهام رو درست کردم خوابیدم روش. بهترین حس دنیا رو داره یه زن سفید سن بالا کردن اونم به این خوشگلی تازه زیرت هم باشه آه بکشه واقعا لذت بخشه. من:آههههه مامان آههههه آهههه آهههه مامانی الناز:آهههه آهههه باشه شیشش ساکت باش یکم من:وزنم که اذیت نمیکنه مامی؟ الناز:آییی نه عزیزم من:چون میخوام تا صبح همین جوری روت باشم آهههه جوون الناز:تا صبح؟ آهههه چه خبره میخوای منو بکشی؟ آیییی من:نه میخوام جرت بدم مامی آهههه مامانی آههههه الناز:بیشعور آووفف آهههه آهههه آهههه آهههه. ریتم تلمبه هام آروم بود در حدی که اصلا معلوم نبود اونطوری ارضا شم یا نه. بغلش کرده بودم‌دستامو از پهلو هاش رد کرده بودم و ممه هاشو گرفته بودم گردنشو میخوردم. الناز:آییی خیلی طولش دادی میدی. قشنگ با هر تلمبه آرومم فشار میدادم تا ته توی کسش و کو نرمش زیرم له میشد. ممه هاشو میمالوندم تو گردنش بودم که دوباره گفت:آریااا آهه چرا طولش داری میدی؟ من:چون گفتم تا صبح مامی آهههه کس تنگتو قربون الناز:نکن اونو نگو گفتم عوضی آییی فشار نده اینقدر تمومش کن من:بیارمش مامی؟ الناز:تمومش کن آریا آهههه. من:چیو تموم کنم بیارمش یا نه؟ الناز:آیییی اره بیارش فقط من:اگه بخوام بیارم باید تند تند انجامش بدم. الناز:آییی خب چی بگم گفتم که تموم کن آهههه من:یعنی تندش کنم؟ آهههه مامانی بگو الناز:آره عزیزم آییی آخخخ. یه خورده تند تر کردم تلمبه زدنمو ولی نه زیاد من:آهههه مامانی الان داری میگی تند بکنم؟ الناز:آهههه آره دیگه آریا میکشمت پاشم گفتم بی ادب آهههه نشووووو آییییی من:پس آرومش میکنم الناز:نه نه آهههه چرا؟ من:خودت بگو برام آههههه الناز امشب زن منی بگو برام الناز:چی بگم آییی کشتی منو آهههه من:بگو زن کی تو الناز آههه الناز زن کی تو. الناز:زن تو آهههه بیارش فقط من:بگو زن آریام آههه الناز آههه بگو. الناز:زن آریاااام آهههه آهههه زن توعم آهههه خدا درد داره آهههه من:بگو تند تر پسرم آهههه بگو تند تر بکن آههههه الناز:خیلی بیشعوری آیییی آهههههه آههههه نکن آریا فشار نده آهههه من:بگو مامان تا بیارمش برات آهههه بگو تند تر آهههه مامان الناز:آهههه باشه آهههه آریا تند تر آهههه آهههه من:تند تر چی مامانی آهههه تند تر چی آههههه بگو الناز:تند تر بکن آهههه آیییی من:کیو بکنم آههه مامان آاهههه الناز:آریا آیییی اذیت نکن بیارش آهههه آهههه مردم خدا من:مثل زنم باهام سکس کن مامی آهههه مثل زنم باش من شوهرتم اینطوری سکس کن باهام تا بیاد الناز:خیلی بی ادب شدی آهههه آههههه آهههه آهههههه من:باشه پس جووون مامی. سرعتم رو دوباره آروم کردم و محکم بغلش کردم الناز:اییی چرا آروم شدی باز آخخ. در گوشش گفتم:کس تنگت مال منه چون زن آههههه الناز:آریا تمومش کن آخخخ من:بلدی چجوری بیاری منو. یه ذره دوباره همونجوری آروم کردمش بدنشو میمالوندم و میخوردم همه جاشو که میتونستم. بعد چند دقیقه آه ناله کردن که آریا تروخدا و فلان یهو آروم دستشو آورد پشت کونم گذاشت و فشار داد به خودش الناز:آهههه بکن آههه بکن منو آییی من:آهههه آههههه آهههه. هیچی نگفتم فقط برگشته بود منو نگاه میکرد منم توش تلمبه میزدم. الناز:تند تر بکن آهههه آییی بکن منو آهههه تند تر شوهر گلم آهههه زن خودتو بکن. منم شروع کردم تلمبه زدن های وحشیانه یه لب سفت هم ازش گرفتم. من:آهههه جوون آههههه آههههه آهههههه الناز:آهههه پسرم آهههه بکن تند تر آیییی آههه بکن منو آهههه خدا آههههه من:آهههه ایول کس تنگ من آهههه جووون آهههه الناز آهههه. الناز:آهههه بکن زن خودتو آههه بکن منو آریا آههههه آهههه آهههه من:آهههه جوون آهههه عجب کس تنگی آهههه الناز:آییی خدا آییییی اهههه ببین گیر کی افتادم آههههه من:گیر شوهرت افتادی آهههه الناز همچین بکنمت نتونی راه بری فردا آهههه جون النازی آههه الناز من الناز:رسما دیگه زنت شدم آهههه حال میکنی دیگه آهههه آهههه من:حال میکنم باهات آهههه بیارش برام الناز آهههه الناز:چرا آروم شدی باز بکن دیگه آههههه بکن آهههه. دوباره تندش کردم اولش خسته بودم ولی با حرفاش جون میگرفتم تند ترش کردم ممه هاشو سفت گرفتم کل بدنمو انداختم روش حتی پاهامو. پاهام روی رونش مماس بود کلا روی بدنش بودم الناز:آهههه بکن آههه تند تر آیییی بیارش آهههه آههه من:چیو بیارم ها اههههه چیو الناز:آبتو آهههه بیارش آبتو آهههه من:الان میارمش میریزم تو کس تنگت مامان آهههه آههههه الناز:بکن آهههه آییی خدا آهههه بکن آریا بیار آبتو خسته ام آهههه من:میخوام بریزم تو کس مامان آهههه الناز:آهههه اشکال نداره فقط بیار آبتو آههههه بریز توم آهههههه من:آهههه مامانی نزدیکم آهههه کس تنگ من آهههه الناز:آههههه آریا آهههه آهههه بکن فقط آهههه بکن من:چه کس تنگی داری مامانی آهههه مال منه الناز:مال تو آههه بیارش آهههه بکن زنتو بکن آههه اریا شوهرم آهههه آهههه آهههه خدایا من:آهههه مامانی حاملت میکنم بلاخره آهههه بگیر آبمو آهههه تو کس خودت ذخیره کن آهههه بزار بره تو رحم بچه بیاری آهههههه الناز:آهههه خدایا آهههه مردم آههه بکن آریا بکن مامان رو آههه بریزش توم آههه بریزش توم آبتو آههههه آهههه من:داره میاد مامان داره میاد آههههه. تند تر کردم تلمبه مو اونم فهمید کونش رو برام میداد عقب خودش یخورده هم پاهاشو باز تر کرد الناز:آهههه قربونت بشم پسرم آهههه بیار آبتو آهههه بریزش آهههه من:آههههه مامانی آهههه مامانی آههههه آهههه عاشقتم الناز:آهههه بکن منو آههه بکن منو تند تر آهههه آهههه آهههه آهههه من:اومد اومد آهههه آهههه بگیرش مامانی اهههه الناز:آهههه بکن بریزش توم آهههه آهههه آههههه من:اووووف اووووف آههههههه کس تنگ من آهههههه حاملت میکنم آهههههه بگیرش آهههههه کس داغ تو گاییدم آهههه زن آههههه کون نرمتو قربون. من:آهههه آهههه داغه چقدر آههههه آییی آهههه فشار نده توم میرزه تو رحم آهههه آههههه آریا آههههه آههههه آهههه من:آهههه مامانی آهههه چه کس داغی داری کل آبم رو کشید آهههه الناز:آهههه ریختی توم آییی آهههه آریا میکشمت آهههه آههههه من:آههه مامانی میخوام حامله شی آهههههه. الناز:آهههه آههههه نکن تا ته آهههه آههههه فشار آخر رو دادم تا ته تو کسش و یه تیکه آب پاچید توش. چه حالی داد نزدیک یک ساعت کردم مامانو ولی حال داد دهنش سرویس شد افتادم روش از خستگی آروم آروم تلمبه میزدم که اگه آبی مونده بیاد بیرون الناز:آهههه بسه دیگه آهههه عقب جلو نکن دیگه من:بزار هر چی مونده بیاد بیرون آهههه مامانی عاشقتم الناز:آهههه باشه فقط بلند شو از روم من:بخوام همینجوری تا صبح الناز:اونجات هنوز تومه آریااا من:الان میخوابه میفته بیرون الناز:پاشو برم بشورم خودمو این خراب کاریتم درست کنم من:باشه اخخخ مردم. رفتم کنار از روش بعد ۵ دقیقه نفس گرفتن پاشد یه چک زد بهم با چند تا مشت محکم. من:آییی چرا الناز:خودت میدونی چرا. بلند شد رفت دستشویی منم رفتم‌ تو اتاقم‌ گرفتم‌ خوابیدم کولر هم زیاد کردم‌ چون‌ واقعا گرمم بود. فرداش طبق معمول پاشدم صبحونه خوردیم بعدم رفتیم بیرون من رفتم مدرسه مامان هم رفت بانک دنبال یه سری کارا. بعد از ظهر که اومدیم خونه موقع ناهار بودیم الناز:فردا آماده شو بریم مهمونی خونه خاله من:مدرسم چی الناز:مرخصی میگیرم من:باشه غذا رو خوردیم جفتی رفتیم خوابیدیم نمیدونم چرا اون روز بازم راست کردم دلم میخواستش با اینکه روز جمعه چند بار کرده بودم.هیچی گذشت روز بعد پاشدیم توی کارای خونه داشتم کمکش میکردم که دوباره راست کردم واسش چون یه لگ کوتاه پوشیده بود با یه تاپ که خط سینه هاش معلوم بود. بعد اینکه جارو زدنم تموم شد رفتم بهش گفتم من:مامان الناز:بله من:فردا امتحان دارما راستی الناز:عه چرا نگفتی؟ پس نیا مهمونی بشین خونه من:نه نمیذارم تنها بری باید بیام الناز:پس امتحانت چی من:همون رو میگم از ساعت ۷ پاشدم بخونم نمیتونم نمیدونم چرا تو مخم نمیره. الناز:سخته؟ من:نه آسونه ولی حواسم به درس نیست الناز:حواستو جمع کن خب من:نمیشه همش فکرم تویی همش تو ذهنمی الناز:بس کن آریا بس کن میدونم میخوای چی بگی من:بخدا بازم هوس کردم ولی میدونم نمیشه آخه چیکار کنم نمیتونم کنترلش کنم که الانم از درس جا میمونم الناز:نمیشه از فکرت بیرون کن من:نمیتونم بخونم هیچی مامان همش بلند میشه خستم کرده تو فکر منی همش الناز:میدونم گفتم که نه برو پای درست الان فردا کمتر از ۱۷ بشی کشتمت. من:چشم. رفتم پای درس باز تا ساعت ناهار شد. رفتم پیشش که گفت الناز:زود بخور بریم که سریع بیایم فردا امتحان داری. من:چشم اونم رفت جلو آینه یک ساعت آرایش کرد فقط منم ناهارو زدم مامان ساعت ۱۲ حاضر بود. اومد بیرون گفت سریع حاضر شو بریم منم انجام دادم رفتم پیشش دیدم یه لباس قرمز پوشیده جذب از بالا. مجلسی بود لباسش. از بالا جذب سینه هاشم که داشت پاره میکرد لباسو. لباس میومد پایین هم جذب بود و باسن مامان قشنگ معلوم بود و رونش و اینا که هیچی قشنگ پیدا بود. تا پایین که میومد نزدیک زانو دیگه گل گلی میشد و باز بود. قشنگ از پایین تا رونش لباس از یه طرف باز بود و پاهاش معلوم میشد موقعی که نشسته بود یا راه میرفت. سفیدی روناش و پاهای خوشگلش داشت آبمو میاورد انگار نه انگار من دارم اینو میکنم عین روز اول واسش حشری میشدم. البته نیروی جوانی میگن بهش خسته نمیشه جوان هم سن من. راست کردم یه لحظه رفتم پشتش چون گفت بیا زیپو از پشت ببند. رفتم تا بالا زیپو آروم بستم و خیلی آروم چسبیدم بهش کیر راستمو چسبوندم به باسن مامان. الناز:چیکار میکنی آریا ول کن کلی آرایش کردم خراب میشه من:گفتم که حالم خوب نیست. دستم رو بردم بالا با یدونه ممه رو گرفتم با اون یکی کونش رو میمالوندم. الناز:آریا ول کن عزیزم الان وقتش نیست من:آییی مامان کی پس آووف مامان تورو خدا دارم میمیرم الناز:کلی آرایش کردم آریا ولم کن. دستامو باز کرد رفت بیرون از اتاق بعد اومد گفت آگه اماده ای بریم. منم کیر راستم از تو شلوار لی معلوم بود. من:آماده ام آره نگاش کن. الناز:درستش کن بریم زود باش. اونم یه کت انداخته بود روی خودش که لباسش معلوم نشه منم همون جوری راه افتادم باهاش رفتم تو آسانسور. از پشت بغلش کردم کیرمو چسبوندم بازم به باسن و بغلش کردم. الناز:گفتم نکن من:میخوام عکس بگیرم. الناز:اینطوری؟ من:آره چشه مگه. گوشیمو درآوردم الناز:بزن جی بریم. من:نه وایسا عکسامو بگیرم الناز:زود باش تا کسی نیومده. من:ساعت ۱۲ ظهر کی میاد الناز:زود باش. دوربینو باز کردم تو آینه نگاه کردم و سرمو گذاشتم روی و گردنشو بوسیدم یه عکس گرفتم الناز:چیکار میکنی؟ من:میخوام عکسای فان بگیرم عکسای دوس دختر دوس پسری. الناز:هووف از دست تو بگیر سریع بریم دیر شد. برای عکس بعدی دستمو گذاشتم روی ممه شو فشار دادم عکس گرفتم چند تا الناز:اینارو به کسی نشون بدی خودم خاکت میکنم من:نگران نباش عشقم آخ مامانی چه دافی شدی الناز:تموم شد؟ من:یه عکس دیگه. الناز:بگیر من:بده عقب یه ذره باسن رو الناز:واسه چی من:بده یدونه عکس بگیرم سریع. باسن رو داد عقب و کمرشو خم کرد. منم قشنگ چسبوندم بهش جف ممه هاشو با یه دستم یا گرفتم یا فشار دادم با اون یکی گوشی به دست. من:حالا برگردون سرتو دستت رو بیار بالا سرمو بگیر لب بده الناز:این چه عکسیه آخه من:یادگاری قربونت بشم الناز:دیگه بعد این عکس بی عکس. بعد انجام داد منم ممه هاشو سفت گرفتم برگشت لبامو گرفت بوسید منم گرفتم لبشو به دهن و میخوردم. آروم با کیرم به کونش فشار میاوردم ولی نه زیاد. چند تا عکس گرفتم بعد گوشی رو گذاشتم جیبم با همون پوزیشن لب بازی کردم باهاش و جفت ممه هاشو گرفتم که یهو ول کرد لبمو باز رفتم تو گردنش الناز:معلومه خیلی حالت بده بس کن بریم آرایش مو خراب نکن بزن آسانسور رو. من:باشه عشقم تا پارکینگ لبات مال من پس. سریع منفی ۱ رو زدم برش گردوندم چسبوندمش به خودم و جفت لپای باسن رو گرفتم سفت تو دستام الناز:حالت واقعا انقدر بده آریا آروم باش من:گفتم که نگاه چجوریش کردی. الناز:تقصیر من نیست خودت کنترلش کن. در آسانسور داشت بسته میشد من:فعلا بیا اینجا تا برسیم پارکینگ. رفتم تو لباش و کونش رو می مالوندم اونم سرم رو گرفته بود آروم باهام لب بازی میکرد که رژش خراب نشه. تا منفی یک قشنگ مالوندمش و لباشو خوردم. بعدش که رسیدیم در آسانسور باز شد اون جدا نمیخواست بشه انگار که من خودم ترسیدم کسی بیا جدا شدم گفتم من:یا همینجا بیا کارمونو بکنیم یا بریم. الناز:نه بریم اینجا چیه بریم آریا دیر شد. منم یه چک سکسی زدم بهش و کونش لرزید راه افتادیم رفتیم مهمونی ساعت ۱۲ بود ساعت ۱ رسیدیم. ماشینو برد تو پارکینگ اونا منم همش نفس نفس میزدم حالم بد یجوری بودم اصلا. برگشت منو دید گفت الناز:خیلی حالت بده تو تحمل کن یه ذره خب من:تورو میخوام مامانی الناز:باشه بزار بریم مهمونی برای امتحان تو گفتم کم میشینیم فقط یکی دو ساعت. من:بیا اینجا حداقل یه لب بده بهم. دورو ور رو نگاه کرد اومد جلو من روی صندلی شاگرد بودم اون راننده. لب بازی کردیم یه خورده بعدم رفتیم بالا تو مهمونی. حالا اینکه چه خاله های خوشگلی دارم بماند که چقدر نازن بعدا میگم. رسیدیم نشستیم اونجا من رو به روی مامان نشستم فقط چشمم به پاهاش و بدنش بود. بعد خوشو بش و غیره چون تولد بود جشن بود کلا. بعد نیم ساعت همه داشتن دست میزدن برای پسر خالم که ۱ سالش شده بود. منم نگاهم به رون مامان بود که لخت بود. چون مجلس زنونه بود لباس مامان آزاد بود تنها مرد اونجا من بودم. مامان منو یه نگاه کرد دید دارم به رونش که یه تیکش معلومه نگاه میکنم. یه نگاه به شلوارم کرد بعد دوباره ادامه داد دست زدن بعدش با یه حرکت جالب پای راستش رو انداخت روی پای چپ. چون طرف راست لباسش باز بود و اون قسمت معلوم بود با این کارش کل پای راستش معلوم شد تا خوده رون نزدیک کسش. منم دیگه رد داده بودم دهنم باز شده بود با دهن نفس می کشیدم و فقط دست میزدم پای مامانو نگاه میکردم. خلاصه بعد رقص و پایکوبی مامان اومد سمتم الناز:خودتو جمع کن ضایع شدی نکن چشاتو بردار از روم. من:خب پس به زنای دیگه نگاه میکنم اونارو دید میزنم الناز:گوه خوردی خفه شو یجا بشین. خواست بره دستشو گرفتم من:حالم بده میگم دارم میمیرم یه فکری کن الناز:اینجا که نمیشه پدر سگ بشین فقط من:بریم خونه؟ الناز:آره رفتیم خونه یه کاریش میکنیم. موقع غذا بود الویه بود نشستیم دور میز یه میز بزرگ بود با کلی چیز میز روش. نشستم کنار مامان یه الویه واسم درست کرد گفت بهشون ما ناهار خوردیم یه ذره فقط میخوریم صدای موزیک بلند بود ما هم طرف دیوار نشستیم که پشتمون به دیوار بود وسط میز هم بودیم کسی نه کنار ما بود نه روبه رومون. منم سمت راست مامان نشستم مخصوصا. بعد دستمو بردم روی رونش و شروع کردم مالوندن رون لختش که بیرون لباس بود. الناز:نکن زشته یکی میبینه بردار دستاتو. من:زیر میز بستس دید نداره کلا زیر میز اینجا که کسی نیس الناز:کوفت کن یه ذره حداقل انقدر سینه هامو نگاه نکن. من:باشه نفس چرا انقدر بد خلق شدی. آروم رونش رو می مالوندم و بعد دستمو بردم سمت کسش شروع کردم بالای کسشو مالوندن الناز:نکن بیشعور. دستمو گرفت پرت کرد اونور یه نگاه بهم کرد دید عصبی شدم الناز:نکن اینجا نه میگم. منم خیلی سریع پاشو گرفتم انداختم روی خودم یه دونش رو. پاش لخت روی پای خودم بود الویه رو گذاشتم روی میز شروع کردم مالوند رون و کسش الناز:آروم باش نکن یکی میبینه من:به درک بدجور راستم مامان بریم فقط بکنمت الناز:آروم آشغال میشنون آروم باشه میریم خونه من:میریم خونه چی؟ الناز:میریم خونه درستش میکنم من:سکس میکنیم؟ الناز:بس کن گفتم که آره حالت بده ها من:به زبون بیار بگو بریم خونه؟ الناز:بریم خونه سکس میکنیم. من:باشه عشقم. الناز:حالا پامو آزاد کن من:نه بزار اینجا باشه کسی نمیبینه. منم کسش رو اونقدر مالوندم که خیس شد پای راستشو و رون سفیدشو کلی مالوندم. خواست پاشه بره آزاد کردم پاشو و رفت. منم کلا جای غم باد گرفته بودم. تا بریم خونه فقط. ساعت ۴ مامانم گفت بریم آریا فردا امتحان داره خاله:فقط ۳ ساعت؟ آبجی بمون توروخدا الناز:نه آبجی دیر میشه اینم نخونده زیاد بریم ما خاله:باشه عزیزم. الناز:آریا بیا بریم. رفتم خداحافظی کردم بعدشم رفتیم. نشستم تو ماشین حالم خیلی بد بود کیرمم راست راست صورتم قرمز تا نشستم دستمو بردم روی کیرم یه ذره بمالمش فقط. الناز:چرا اینطوری شدی تو انقدر حالت بده؟ ها؟ جوابی نداری؟ واسه حالت انقدر بد شده تو امروز من:آهه مامان میخوامت الناز:بذار برسیم خونه این چه وضع آخه. ماشین اتومات بود مامان دنده عقب زد پارکینگ درآورد بعد زد دنده راه افتاد. منم شروع کردم یه دستمو بردم روی ممه شو مالوندم پای لخت شو مال‌وندم یه ذره الناز:وای خاک به سرم نکن یکی میبینه من:نمیتونم باید بمالمت تا توی ای لباسی چه دافی شدی مامان الناز:نکن آریا مردم میبینن زشته تصادف میکنیم یهو. من:دستتو بده من. گرفتم دست راستشو گذاشتم روی کیرم. الناز:آریا بذار برسیم خونه وقیح شدی تو چرا انقدر. مامان تو خروجی اتوبان ترافیک شد وایساد الناز:نکن آریا ماشین کنارمونه. منم دراز کشیدم روش سرمو گذاشتم روی پای لختش که از لباس قرمزش زده بود بیرون الناز:چیکار میکنی آریااا من:میخوام بخورم پاتو. الناز:نکن الان تصادف میکنم من:ماشین که اتوماته پاتو از روی ترمز برداری راه میره یه گاز کوچولو هم میتونی بدی دستتو بزار اینجا. دستشو گرفتم گذاشتم روی کیرم. میخواستم قشنگ بخورم رونشو لذت فوت فتیشی رو کامل ببرم ازش. من فوت فتیشم ولی از ساق تا رون رو دوست دارم بیشتر. مخصوصا سفید و بدون مو و ترک مثل مال مامان. با یه دستم رون و ساق سفیدشو میمالوندم با اون یکی از بالا بردم لای لباسش و کردم تو شرتش شروع کردم مالوندن کسش. الناز:آخخخ نکن آریا وسط جاده عوضی من:آخخ مامان میخوام بخورم همه جاتو الناز:وایسا آیی وایسا برسیم خونه خبببب من:واسه من دلبری میکنی آره؟ پاتو میندازی رو پات آره؟ امروز مال منی ۴ بار میکنمت الناز:بیشعور نکن آیی آی آی. شروع کردم قشنگ لیس زدن و خوردن رونش پاهاش هم با یه دست میمالوندم و قطعا کسش هم می مالوندم که بعد چند دقیقه خوردن خیس شد. مامان دستشو از روی کیرم برداشت گذاشت روی سرم موهامو گرفت منم رفتم روی رونش روی لیس زدم نزدیک کسش. همینطوری تا خود خونه رفتیم که نزدیک محل شد گفت الناز:آریا پاشو رسیدیم پاشو آییی نکن بسه. تو پارکینگ نمیشد زیر دوربین بودیم دستشو گرفتم بعدش رفتیم‌تو آسانسور چون طبقه منفی یک بودیم هیشکی بدون اینکه صداش بیاد نمیتونست بیاد. رفتیم تو آسانسور بغلش کردم از پشت دستمو انداختم از لای لباسش شرتشو گرفتم کشیدم پایین الناز:آههه نکن آریا وحشی شدی امروز چرا. شرتشو در آوردم انداختم تو دستم. چسبوندمش گوشه آسانسور نشستم زمین رفتم لای پاهاش. شروع کردم خوردن کس. آخ وحشیانه لیس میزدم قشنگ زبونمو میکردم توش و می مالوندم هم باسن رو هم کسش رو. الناز:وااای خجالت بکش آریا بذار برسیم بالا آهههه نکن صدامون رو میشنون. گوش نکردم ادامه دادم به خوردن انقدر خوردم که دیگه ناله ش رفت بالا دستشو گذاشت روی سرم و اون یکی روی دهن خودش تا صداش نره بالا. بلند شدم زیپمو دادم پایین و کیرمو در آوردم من:بشین الناز:اینجا؟ من:آره اینجا. شونه هاشو هل دادم پایین نشست منم سرشو گرفتم دادم دهنش با اون همه آرایش خیلی خوشگل شده بود واقعا منم حال میکردم داشتم آروم تو دهنش عقب جلو میکردم که گوشیمو درآوردم شروع کردم فیلم گرفتن. مامانم چشماش دوتا شد تعجب کرد خواست در بیار کیرمو از دهنش که نزاشتم موهاشو گرفتم کیرمو فشار دادم توش. از صورتش گرفتم که داشتم تو دهنش کیرمو عقب جلو میکردم بعد از تو آینه قدی آسانسور گرفتم احساس خوبی بود. دکمه ۵ رو زدم بره بالا آسانسور درا بسته شد هنوز داشتم تو دهنش تلمبه میزدم که یه فشار دادم کیرمو تا ته کردم تو دهنش داشت خفه میشد یه سلفه کرد که آوردم بیرون کیرمو. پاشد وایساد هنوز طبیه ۳ بودیم که یه لب ازش گرفتم کیرمو کردم تو شلوار و رفتیم دمه در کلید انداخت بره تو که از پشت با لباس به کونش تلمبه میزدم الناز:آییی آریا وایسا بریم تو آریا نکن آبرو بر من:بدو بدو زود باش که دلم میخوادت درو باز کرد رفتیم تو سریع چسبیدم بهش لباشو خوردم مالوندم سینه هاشو بعد گفتم من:زود باش بکن لباسارو الناز:این سخته کندنش کمکم کن کفشهای پاشنه بلند و خواست در بیاره من:در نیار کفشامو بپوش موقع سکس الناز:باشه. بعد برگشت منم زیپ لباسشو باز کردم بقیه رو کند خودش سوتین هم باز کرد سینه هاش افتاد بیرون منم کفشامو درآوردم لباسامو کامل کندم. رفتم طرفش الناز:آروم باش فقط آریا توروخدا آروم چسبیدم بهش بلندش کردم گذاشتمش روی میز ناهار خوری پاهاشو باز کرد خودش برام منم امون ندادم کیرمو گرفتم گذاشتم دمه کسش هل دادم تا ته توش. الناز:آییییی گفتم آروم چرا وحشی بازی در میاری آههههه آریا آروم تر من:آهههه آههههه عجب کس تنگی آههههه میکنمت مال خودمی مامان آهههه جون آههههه. شروع کردم تلمبه زدن پاهاشو گرفتم از ساق و میکوبیدم تو کسش. من:آههههه مامان آههههه آههههه جوون آهههه الناز:آهههه آهههه آروم آروم دردم میاد آههههه آههههه. من:منو حشری میکنی آره؟ تو مهمونی پاهاتو میندازی رو هم آره آههههه جرت میدم زن الناز:آهههه گفتم خوش میاد ببینی خب نکن محکم نکن آههههه آههههه من:این کس مال کیه؟ هااا آهههه جوون الناز:آهههه مال تو آیییی مال تو آهههه آهههه وایسا من:حرف حرف منه امروز شوهرتو عصبی کردی میکنمت مامان آههههه میکنمت الناز:ببخشید آیییی ببخشید آههههه آهههه من:از بس حشریم داره میاد آهههه کس سفیدتو قربون مامانی آههههه آهههه الناز:آهههه زودباش آههههه زودباش دردم‌گرفت آیییی آخخخخ من:آهههههه مامانی آههههه بگیرش آههههه آلناز:آخخخخ آیییی آههههه نه آرومتر آههههه من:آهههه آههههه آهههه مامان آههههه. آبم اومد منم کل آبمو ریختم توش تا ته فشار دادم آبم خالی شد ته کسش الناز:آخخخخ آههههه چقدر داغه آهههه آههههه خدایا آریاااا آهههه من:جووون مامان آههههه آهههه آههههه. یه ذره تو کسش نگه داشتم تا آبم کامل خالی شه اون تو خیلی حشری بودم مامانم هم حشری شده بود از بس کسش رو خورده بودم. الناز:آخخخ کشتی منو. من:جرت میدم مامی آهههه جوون آبم اومد. الناز:تشنم شد بزار یه آب بخورم بسه دیگه من:آب بخور بیا بعدش یه لیوانم واس من بیار الناز:بعدش؟ من:برو بیا بهت میگم. رفت یه آب خورد یه لیوانم واسم آورد خنک آبو خوردم من:بیا اینجا الناز:چیه؟ من:بشین رو زمین الناز:بازم؟ نه آریا قرارمون فقط ۵ شنبه جمعه بود الانم‌ حالت بد بود انجام دادم برات من:هنوزم حالم بده بیا حالا. وسط سالن نشوندمش روی زانو هاش کیرمو دادم دهنش قشنگ اولش که رفت تو دیگه سپردم به خودش قشنگ هم جق میزد برام هم کیرمو میخورد اوم‌اوم میکرد که باعث حشری شدنم میشد من:جووون مامان آهههه بخورش آهههه بخورش کیرمو الناز:اوووم اوم اوووللففت اوووم اوووووممممم من:آههههه آهههههه عاشقتم آههههه اووووف آهههههه یه ذره که ساک زد قشنگ کیرم راست شد بلندش کردم بردم تو اتاقش خوابیدم رو تخت من:بیا روم الناز:من بیام؟ من:هر دفعه من انجام میدم یه بارم تو، بیا روم. اوم روم یه ذره واسم جق زد تا کامل راست شه بعد داد بالا کسشو و نشست روی کیرم تا نصفه الناز:آههههههه آهههههه آییییییی اخخخخخ من:اووووف جوون چقدر داغه آههههه برو پایین مامی الناز:صبر داشته باش آهههه آروم آروم. پهلو هاشو گرفتم کمک کردم بشینه روش کامل. تا ته کیرمو کرد تو کس خودش و نشست روش دستاشم گذاشت روی سینم و بی حرکت موند الناز:آهههههه خدایا آههههه من:اههههه مامان چه کس تنگی داری آههههه آهههههه الناز:با ادب باش آریا آییییی من:آههههه شروع کن مامان آههههه الناز:واییی باشه فقط زورم نکن آههههه. شروع کرد خیلی آروم روی کیرم بالا پایین کردن پاهاش کنار دستم بود گرفتمش مالوندم حتی رونش در امان نبود از دستام سفت میچلوندمشون. دستاش روی سینه هام بود خودش تلمبه میزد روی کیرم و ناله میکرد من:آههههه مامان آههههه اینجا دیگه تخت منو توعه فهمیدی الناز:آهههه آهههه چرا من:چون تو زن منی الناز مال منی الناز:آهههه آههههه خیلی پرو شدی من:فعلا که داری بهم سواری میدی آههههه مامان آههههه الناز:بدم میاد از این حرفا آییییی آیییی من:از این به بعد شبا اینجا میخوابم تخت زنو شوهری خودمون باید تو یه اتاق بخوابیم. الناز:آریاا آهههه بس کن آهههه آهههه کی میاد؟ من:تندترش کن یه ذره مامی. مامانم تند تر رو کیرم تلمبه زد و سریع تر سواری داد ناله خودش دراومده بود دیگه دستمو بردم روی کسش شروع کردم مالش دادنش ممه خوشگلش هم با یه دست مالوندم. داشت تند تر سواری میداد ممه ش بالا پایین پرت میشد صدای ناله ش بلند شده بود من:آهههه مامان ادامه بده آهههه جوون اآهههه زن خودمی آههههه. یهو یه آه بلند کشید چسبید بهم بغلم کرد آبش اومد و ارضا شد قشنگ لرزید و آبش از کنار کسش زد بیرون. ۱۰ ثانیه ثابت موند. من:ادامه بده مامی الناز:خسته شدم آییی. پاهامو صاف بود آوردم بالا بغلش کردم شروع کردم تلمبه زدن تو کردنش. خودم دست به کار شدم و تو کسش تلمبه میزدم. من:آههههه قربونت برم میمیرم واست آهههه مامانی الناز:آیی آریا آی آی آههههه آخخخ من:جونم مامان بگو بگو عشقم آههههه الناز:خسته ام بیارش من:بریزمش تو کس ؟ الناز:هر جا دوست داری آهههه آهههه آییی آییی من:این تختمونه مگه نه ؟ الناز:آره اره آهههه آهههه من:زن کی تو مامان ها آهههه آهههه الناز:زن تو آخخخ آهههه زن تو آهههههههه من:این بدن سفیدت مال کیه الناز:آییی آییی مال توعه آریا آاهههه آههههه من:زن خودمی از این به بعد تختامون یکیه باشه مامان؟ الناز:باشه باشششه آهههه آهههه من:چی میخوای زن؟ الناز:دردم اومد آهههه آهههه. من:بیا زیرم بخواب الناز:چرا؟ من:خسته شدی چون عشقم. بلند شد خوابید روی تخت منم پاشدم خودش پاهاشو برام باز کرد منم کیرمو گذاشتم روی کس و تا ته هل دادم توش الناز:آههههه آریااا آههههه من:جووونم مامانی آهههه مرسی بابت این بدن سفیدت عاشقتم آههههه آههههه. تلمبه های ریلکس و ملو میزدم تو کسش که دردش نیاد با سرعت عادی خوابیدم روش دستامو رد کردم از زیر بغلش و بغلش کردم ممه هاش چسبید بهم الناز:آهههه آریا آهههه آهههه وای آییی آییی آهههه آهههه آریا من:الان میارمش آهههه آلان میاد مامی الناز:اووخ آوووخ آهههه آریا بیارش دیگه آهههه آههههه من:جوون مامان چه حالی میده زنتو اینجوری بکنی بغلش کنی تو کسش تلمبه بزنی آبتم همونجا خالی کنی آههههه الناز:همینجا منو میکشی آخر تو آههه آههه توی تخت من:تو چیزیت بشه خودمو میکشم نه مامی دوست دارم دوست دارم آههههه آههههه آههههه سریع تر بکنم بیاد الناز:آهههه آهههه نکوب توم فقط آهههه آهههه من:تخت منه اینجا هر شب میام اینجا مامان اوکی ؟ الناز:اوکی اوکککی آهههه من:آهههه الناز آههههه الناز جووون آهههه داره میاد آههههه آهههه الناز:آهههه آهههه آییی من:الناز الناز آهههه زن خود منی آبمو میریزم توت آهههه بیار آبمو الناز:آهههه آریا دیگه توان ندارم آیییی آییی آهههه آههههه من:زن من میشی ؟ الناز:آره آره آییی من:میخوام باهات ازدواج کنم آهههه آهههه الناز:باشه آهههه باشه آیییی آیییی من:حاملت میکنم باید بچه دار شی از من آههههه آههههه الناز:اگه اینطوری پیش بری حامله میشم آخر آههههههههه آههههههه نکوب نکوب درد داره آهههههه من:داره میاد داره میاد آههههه الناز آهههه الناز بگیر آبمو آههههه آهههه پاهاتو دورم حلقه کن آهههه. پاهاشو دورم حلقه کرد سفت بغلم کرد منم محکم کوبیدم تو کسش چند تا تا بالاخره ارضا شدم و کیرمو چسبوندم بهش تا ته کس من:آهههههه مامان آههههه الناز آلناز آههههه آهههههه الناز:آههههه خدا آههههه آریا آیییی آیییی آهههههه آههههه آهههه اومدی آییی آههههه من:آهههه ریختم توش مامان آهههه آااهههه مامان بمیرم واست آههههه الناز:فدا سرت آههههه آههههه آههههه خدا آییییی آهههههههههههههههه من:آههههه مامان حامله شو آههههههه الناز:اوووف اووف آخخخخ آهههههه من:آخخخ آخیش مرسی مرسی آههه مامانی آهههه. همونجا تو کس نگه داشتم آبم کامل خالی شد توش بعد اینکه ارضام تموم شد روش خوابیده موندم لباشو میخوردم و سینه هاشو می مالوندم. چیزی نمی گفت همراهی میکرد باهام خودش لب میداد ناله میکرد تا اینکه بعد ۱۰ دقیقه کیرم دیگه خوابید و افتاد بیرون. رفتم کنار از روش پاشدم. داشت میرفت حموم که گفتم وایسا با هم بریم یه نگاه بهم کرد گفت باشه لخت شدم پشت سرش رفتم تو حموم قشنگ شستمش و بدنشو لیف کشیدم تمیز کردم کلی لب بازی کردم باهاش تو حموم و مالوندمش. بعد حموم رفت یه چرات بخوابه منم رفتم پای درس تا شب. شامو زدیم و موقع خواب رفتم رو تختش گرفتم خوابیدم. لباساشو که عوض کرد اومد بخوابه دید من رو تختش دارم میخوابم. الناز:اینجا میخوابی؟ من:آره. چیزی نگفت اومد رو تخت منم یه لب گرفتم ازش و بغلش کردم اونم بغلم کرد گرفتیم خوابیدیم. نوشته: آریا
    • kale kiri
      تاریک و تاریک تر - 1 سلام دوستان. من آرش، ۴۸ ساله هستم و خاطره ای که قراره براتون بنویسم برمیگرده به یکی دو هفته پیش. ما یه خانواده سه نفری هستیم که زندگیمون بالا و پایین تا دلتون بخواد داشته. همسرم، فرشته، که سه سال ازم کوچیکه که مثل اسمش خودشم فرشته اس. دخترمون پریا، تازه وارد ۱۷ سالگیش شده و بهترین نعمتیه که خدا برامون داده. ما قبلا یه خونواده ۴ نفری بودیم. پسرم آرتین که در ۶ سالگی بر اثر بیماری( در ادامه کامل میگم) رفت تو آسمونا. آرتین با پریا فاصله سنی خیلی کمی داشت و فقط ازش ۲ سال بزرگتر بود. بعد از دست دادن پسرم، زندگیمون خیلی تغییر کرد. مدت ها طول کشید تا به خودمون بیایم و دوباره سرحال بشیم. بیماری آرتین بخاطر عدم توجه کافی من و مامانش شدت یافته بود و به همین دلیل دکترا هم نتونستن کاری براش بکنن. نوعی بیماری که علائم اش رو در پشت کمر و ستون فقرات، گردن و نواحی تناسلی نشون میداد. از اون روز به بعد، منو همسرم بهم قول دادیم تا با جون و دل حواسمون به پریا باشه و مواظبش باشیم تحت هر شرایطی. پریا نسبت به هم سن و سالاش بلند قد تر هست و دوران بلوغش رو خیلی زود پشت سر گذاشته و از قیافه هم واقعا زیباست. همیشه لباسای شیک میپوشه(این رو از مامانش گرفته) و خوشتیپه. همسرم اول با مشورت دکتر، و بعدش خودش هر یکی دو هفته یک بار کامل پریا رو چک میکرد تا اگه علائمی بود سریعا مراجعه کنیم دکتر. زندگیمون افتاده بود روی روال و همچی خوب پیش میرفت تا اینکه یه روز متوجه رنگ پریدگی همسرم شدم. اولش فکر کردم فشارش افتاده یا اتفاق خاصی افتاده. رفتم نشستم پیشش و شروع به حرف زدن کردم. فرشته: آره از امروز صبح سرم درد میکنه و بدنم میخاره -دارویی چیزی خوردی؟ +اره مسکن خوردم ولی فرقی نکرد -رنگت پریده اصلا خوب به نظر نمیای پاشو بریم دکتر +نمیخواد بابا میخوابم فردا بیدار میشم درست شده -باشه چیزی نیاز داشتی بگو پاشدم رفتم تو اتاقمون. حس میکردم یه چیزی درست نیست و این حس داشت خفه ام میکرد. وقتی دیدم قانع نمیشه که ببرمش دکتر، زنگ زدم دکتر بیاد خونه ولی به فرشته نگفتم. بعد حدود ۴۰ دقیقه زنگ در خورد. رو به فرشته کردم و گفتم برو شلوار پات کن دکتر اومد(اکثرا با شلوارک کوتاه یا دامن تو خونه بود). با یه قیافه اخمو و در هم نگام کرد و گفت: از دست تو آرش گفتم که چیزیم نیست. خلاصه دکتر اومد بالا و خوش آمد گفتم بهش و راهنماییش کردم تا پذیرایی. در این مدت که همسرم لباس هاشو عوض‌میکرد با دکتر حرف زدم. -آقای دکتر ما توی خانوادمون سابقه بیماری خاص داریم و من نگران شدم واسه همین تماس گرفتم که بیاین. لطفا با دقت معاینه اش کنید و اگه کوچکترین چیز ناهنجاری بود بگید. +اوکی حتما فرشته از اتاق اومد بیرون و نشست پیش من و به دکتر سلام کرد. برای اینکه راحت تر معاینه انجام بشه من پاشدم رفتم آشپزخونه که یه چایی هم ببرم برای دکتر. بعد چند دیقه برگشتم پیششون. دکتر رو کرد بهم گفت: وضع کلی همسرتون تا دو روز اوکی میشه ولی پشت گردنش یه چیزی دیدم که واقعیتش رو بخواید هرچی گشتم نتونستم دلیلشو پیدا کنم. بهتره پاشید برید بیمارستان پیش دکتری که میگم همین امشب. همسرم یه نگاه معنادار کرد بهم و نگرانی رو تو چشاش دیدم. که البته خودمم‌دست کمی ازش نداشتم. راستی توی این تایم پریا با معلم خصوصیش، نگین خانوم توی اتاقش داشتن ریاضی کار میکردن چون دیگه سال آخرشه و حسابی میخواد نمراتشو بالا ببره. بعد اینکه دکتر رفت رفتم اتاق پریا و بهش گفتم میریم با مامانت خرید کنیم برگردیم چون نمیخواستم نگرانش بزارم مخصوصا که توی سن بدی قرار داره و ذهنش درگیر بشه تاوانشو بعدا میده. سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت بیمارستان و بعد کلی اینور اونور کردن و درگیری قرار شد همسرم یک شبانه روز بستری بشه تا از خطر احتمالی جلوگیری بشه. زنگ زدم به خواهر زنم که ببینم میتونه بیاد شبو پیشش بمونه تا خودم برم پیش پریا تنها نباشه. خلاصه خواهر زنم رسید و بعد اینکه قرار گذاشتیم پریا و بقیه هیچ بویی از این ماجرا نبرن سمت خونه حرکت کردم. پریا درو باز کرد ‌و وقتی دید فرشته باهام نیست ابروهاشو داد بالا: مامان کو!؟ -گذاشتمش پیش خاله ات انگار فردا باهم قرار داشتن، خودش ازم خواست بزارمش خونشون. +(نگاه های عجیب و کارآگاهانه) باااشه چی بگم ۲۴ ساعت از این گذشت و من با هزار دردسر و پیچوندن پریا رفتم بیمارستان. وارد اتاقی شدم که همسرم توش بستری بود و دکتر رو بالا سرش دیدم. دکتر خواست تا باهام خصوصی حرف بزنه؛ رفتم ببینم قضیه چیه، که بله… همون بیماری پسرم علائم خودشو نشون داده بود و دکتر بهم گفت خداروشکر بلافاصله متوجه شدین و مراجعه کردین. نگران نباشین همسرتون اینجا مشکلی نخواهد داشت ولی ممکنه پروسه نسبتا زمان بری باشه درمانش. رو کردم به دکتر و گفتم: مثلا چقدر؟ -بستگی به مقاومت بدنش داره ولی حداقل دو هفته در نظر بگیرید با یه قیافه آشفته و ناامید رفتم پیش همسرم و بوسش کردم. یکم باهم حرف زدیم و بهش دلداری دادم تا زمان ملاقات تموم شد و بازم زحمت رو انداختم به دوش خواهرزنم اونم بدون معطلی قبول کرد. برگشتم خونه و پریا بهم حمله ور شد. -پس مامان کووووو +پریا -هوم +بیا بشین -چیشده بابا همش داری میپیچونی بچه که نیستم +مامان قراره چند روزی بستری بشه. مثل اینکه بیماریش خودشو نشون داده و باید تحت نظر دکتر باشه بشدت ناراحت شد و بدون اینکه حرفی بزنه بدو بدو رفت تو اتاقش و درو بست. بی خبر از اینکه چه اتفاقی قراره بیفته و چجوری قراره همه چیزو اداره کنم همونجوری روی کاناپه خوابم برد. دو سه روزی گذشت. موعد چک پریا رسیده بود. نمیتونستم تو این وضعیت بد پریا رو تنها بزارم و کوچکترین ریسکی بکنم. قبل اینکه من صحبتشو بکشم پریا اومد پیشم و گفت: بابا… حالا که مامان بیمارستانه پس چیکار میکنیم چک منو؟ رو کردم بهش و گفتم سوال نداره که بابا من هستم دیگه پریا: ولی بابا… تو تا حالا ندیدی چک کردن مامان رو. میدونی چجوریه؟ -از دکتر شنیدم که هر نکته ناهنجاری روی پوست… حرفمو قطع کرد: نه بابا منظورم اون نیست من لباسامو‌ در میارم تا مامان چک کنه منو حتی لباس زیرمم نمیمونه تنم راستشو بگم انتظار نداشتم اینو بشنوم چون در طول این سال ها اصلا پیش نیومده بود همچین روزی که من مجبور باشم پریا رو چک کنم. جلوی هر حس اضافی رو گرفتم و رو به پریا گفتم: اشکالی نداره دخترم. بابا و دختر به بهترین شکل انجامش میدن تموم میشه میره. دلگرمی دادم و حالش خوب شد اومد بغلم دراز کشید. داشت میرفت سمت اتاقش که گفت: بابا من میرم اتاقم یکم بعد بیا. -حله عروسک بابا تو این فاصله رفتم گوگل کردم ببینم چیزی هست که بتونم با خوردنش جلوی حس جنسیمو بگیرم یا نه. هرچی باشه هر مردی با دیدن عضو خصوصی زن ممکنه تحریک بشه و خوب عادیه. حالا هم که پریا بالغ شده بود و یه دختر کامل بود. از شانس بدم هیچی پیدا نکردم و رفتم سمت اتاق پریا. در رو زدم منتظر موندم. پریا: صبر کن بابا الان باز میکنم در رو که باز کرد یه روی دیگه از پریا رو دیدم که فقط یه شورت و یه سوتین تنش بود. نخواستم جو رو سنگین نگه دارم و سریع گفتم : پرنسس رو باباااا. لبخند زد و گفت اره جون خودت. برش گردوندم و چراغهای اتاقو کامل روشن کردم تا با دقت ببینم پشتشو. روی کمرش چیز خاصی دیده نمی شد و همه چی عادی بود. ازش اجازه گرفتم تا سوتینش رو باز کنم چون اذیت میکرد و نمیتونستم کامل دسترسی داشته باشم به پشتش. پریا: باشه بازش کن ولی دستامو میزارم روش نبینی. -اه اه حالا نخوردیمت که پرنسس بازم خندید باز کردم سوتینشو و انداختم زمین. یواش یواش دیگه کیرم داشت حرکاتشو شروع میکرد و من اصلا حس خوبی بابت این نداشتم. از پشت سرش حجم و گوشت کناره ممه هاش دیده میشد هرچقدرم چشممو میدزدیدم ازش بازم میدیدمش. -پریا اینور تمومه بچرخ +باشه چرخید و حالا رو به روی من بود. برای راحتی کار ازش خواستم دراز بکشه رو تختش. دیگه عادت کرده بود و باهام راحت تر شده بود واسه همینم دیگه ممه هاشو ول کرده بود و جلو چشام بودن دوتا بلور هاش. نوبت به شکمش رسید که دستمو وقتی کشیدم روش قلقلکش اومد و همراه با خنده های ریز تکون خورد که باعث می شد ممه هاش بالا پایین بشن و این باعث میشد کیرم بیشتر راست شه. وقتی اروم شد کف پاش از روی شلوار خورد به کیرم ولی چون خیلی واضح نبود فک کرد پامه و با یه لحن شوخی آمیزی گفت پاتو بنداز اونور دیگه گنده بک. خندیدم و گفتم باشه. همچی تموم شده بود و فقط شورتش مونده بود که دربیاره و تموم بشیم از این فلاکت. نگام کرد گفت خجالت میکشم بابا. گفتم باشه یه چشمی میبینمش. زد زیر خنده. اینجوری نمیشد و باید یه کاری میکردم که فقط رد شه این صحنه. باید خودم در می آوردم شورتش رو. دستامو بردم دور کمرش شورتشو گرفتم که دستاشو اورد گذاشت رو دستام و چشماشو سفت بهم فشار داد. باید یه کاری میکردم دستاشو خودش رو داره و بهم اجازه بده شورتشو در بیارم چون نمیخواستم حس بدی داشته باشه ولی از طرفیم هیچ جور کنار نمیومد با این قضیه. یهو بهش گفتم رو موهات سوسک نشسته پریا!! جیغ زد جفت دستاشو برد سمت موهاش محکم که من بلافاصله شورتشو کشیدم از پاهاش بیرون. بازم چشاشو بست و گفت خیلی بدی بابا گفتم: دخترم زود تموم میشه نگران هیچی نباش بابایی اینجاست. برای اینکه چک کنم باید از دستام استفاده میکردم و همینجوری نمیشد نگاه کرد. منم محو ویویی شده بودم که پریا واسم درست کرده بود. ناخودآگاه غرق زیباییش بودم و کاری از دستم بر نیومد کنترلمو از دست داده بودم با دیدن کصش. یهو پریا گفت بد نگذره اون پایین! خندیدم و سعی کردم مثلا نشون بدم دارم معاینه میکنم. ولی من محو زیبایی لای پاش شده بودم و خیره بهش مونده بودم. دستمو بردم سمتش یواش یواش. از خجالت داشت اب میشد. انگشتم بلخره خورد به کصش. همون لحظه پاهاشو محکم بهم فشار داد ناخوداگاه و این باعث شد تماس دستم با کصش حتی بیشتر بشه. پاهاشو باز کردم و با اون یکی دستمم لای کصشو باز کردم تا خوب ببینم. -مامان اینجوری نمیکردا +پریا نمیتونم کوچک ترین ریسکی بکنم و جایی رو از قلم بندازم. باید کامل ببینمش. یک بار انجامش میدم بزار کامل شه -همممم اووکی چه بدونم من در همین حد ادامه دادم و کیرم داشت به معنای واقعی کلمه منفجر میشد که بالاخره تونستم خودمو کنترل کنم و یکی از دستامو کشیدم اینور. رو کردم بهش گفتم تمومه بابایی. قبل اینکه بخواد عکس العملی نشون بده هجوم بردم بالای کصشو یه بوس کوچولو کردم پاشدم. با نگاهی تعجب امیز استقبالم کرد که گفتم برای اینکه دختر خوبی بودی بوست کردم دیگه نگاه داره؟؟ گفت: خب بیا بوس رو از رو لپم بکن چرا اونجامو بوس کردیییی. که نگاهم دوباره به کصش افتاد و متوجه تغییرات کصش شدم و اون خشکی ای که حین معاینه داشت رو از دست داده بود. همون لحظه فهمیدم که اشتباه کردم و در اثر بوسی که کردم خیس شده و حسابی تحریک شده… دوستان داستان تموم نمیشه اینجا و ادامه داره اگه خوب استقبال بشه بزودی پارت دو هم مینویسم. ولی نیاز میبینم از الان بگم که بین من و دخترم سکس و دخولی اتفاق نیفتاده و امیدوار به این نباشید. ولی داستان جای خوب زیاد داره که با همراهی خوب شما ادامه میدم. روزتون بخیر نوشته: آرش
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.