رفتن به مطلب

داستان سکسی مسافرت با دوست دختر


poria

ارسال‌های توصیه شده


مسافرت با شادی

تازه با شادی آشنا شده بودم فقط در حد بیرون رفتن و شام و کافه بودن بودن قرارامون برای آشنایی
آخر هفته ها همیشه باهم میگذرونیم
شادی خیلی دختر گرم و خوش صحبت و خوش خنده بود
مثل خودم اهل گردش و عشق ولی حال با سیگار کشیدنم مشکل داشت دیگه بخاطر مشغله کاریم کنار اومده بود
انقد صمیمی شدیم ک دیگ همیشه باهم بودیم
شادی ماساژور باشگاه بدنسازی بود هیکلش خوب بود از من قد کوتاه تر بود برای همین بغل کردنش خیلی حال میداد
ما کامل باهم مچ شده بودیم وسکس هم داشتیم خیلی داغ بود و همیشه اماده بود
تعطیلات خرداد بود مرخصی گرفتم با شادی بریم مسافرت جنوب
قشم ی خونه باغ اوکی کردیم
قرار شد با ماشین خودم بریم هر شهری دوست داشتیم بمونیم بعد ادامه مسیر
رفتم دنبال شادی زنگ درو‌ زدم تا وسایل رو از آسانسور بردارم بچینم صندوق دیدم یکم بیشتر از حد معموله وسایل
دوباره زنگ زدم دیدم شادی گفت بذار بیام پایین میگم
در باز شد دیدم عه فائزه دوست صمیمی شادی ک‌مربی تی آر ایکسه هم باهاش اومد جلو در
شادی گفت شهابی این وزه هم میاد قول داده بچه خوبی باشه
فائزه شیطون بود و خوش هیکل و خوب بخاطر اینکه من نظامی بودم همیشه ازم حساب میبرد
گفتم اینو کجای دلم بذارم جهنمو ضرر بیا جاسوییچی خرمگس معرکه 😂😂
گفتم ی شرط هرچی بگم باید بگه چشم فائزه گفت چشم قربان اومدم ی پس گردنی بزنم ازم فرار کرد
نشستیم حرکت کردیم رفتیم همچی خوب و عالی بود دیگ تو مسیر همچی ب گذشتن و‌بازدید جاهای معروف و عکس و استوری و پست گذاشتن سپری شد تا رسیدیم قشم سه روزی شد تا شهر به شهر بریم کلی خوش گذشت
چون تعطیلات بود شلوغ شده بود قشم ودرگاهان انقدر انتظار شلوغی نداشتیم
منکه کلا پشت فرمون بودم گفتم بچها بریم خونه استراحت از فردا خرید و رفتن جاهایی ک از قبل من و شادی برنامشو چیده بودیم
من دوش گرفتم خوابیدم تا بچها ی غذایی درست کنن یکم چرت زدم نشستیم غذارو زدیم یکم سرحال شدم بخاطر بچها می رفتم بیرون سیگار میکشیدم
دیر وقت بود نشستیم ب بازی ورق و مشروب خوردن فائزه ادا تنگارو در آورد رو نخورد ولی ب مزها رحم نکرد گفتم بیشرف خوبه مربی ای
گفت برگشتم میسوزونمشون
من گفتم اقایون خانوما داداشا من میخوابم از فردا دربست در خدمتیم امشب فقط خواب
فرداش شد رفتیم درگهان کلی خرید کردن از لباس بیرون و ورزشی بگیر تا حتی ی اسپرسوساز برداشت شادی
من دیگ ۴ بعدظهر بود گفتم میشینم همینجا وسایل پیش من باشه برین خرید کنین
من نشسته بودم و کارت بانکی میگشت خرید میکرد پیامک های نالان کسر مبلغی بود ک‌میدیدم‌🤣🤣🤣
دیگ بچها اومدن رفتیم ماشینو مثل وانت بار زدن
فائزه ی صندوق ست ورزشی خریده بود برای باشگاه ببره بفروشه قیمتشون درگهان خیلی پایین بود
رسیدیم خونه بچها دیگ وسایلو جمع وجور کردن باز کله پوکا دوتایی رفتن حموم
منم سواستفاده گر سیگار کشیدم و ی دستی رو ماشین کشیدم شستمش خیلی دیگ وضعش خراب بود ابرو بر بود تو راه انقدر کثیف بود
خانما اومدن بیرون
گفتم من برم دوش بگیرم خسته این غذا بگین بیارن هرچی گرفتین برای منم سفارش بدین
نشست تیم غذارو زدیم ب بدن شادی گفت بریم لباسامو ببین چی خریدم رفتیم اتاق لباساشو در اورد با شورت و سوتین داشت تک‌تک لباسارو تندمیزد
گفتم وروجک حالا همشو در بیار بیا بغلم ببینم
گفت چ عجب اقا یادش اومد
گفتم اخه عوضی کنار جاسوییچی با رعایت سروصدا حال نمیداد سایلنت باشی حال نمیده 😂😂😂😂😂
گرفتم انداختمش رو تخت اروم رفتم کنار شروع کردم لباشو خوردن بیشرف حموم رفته بود لوسیون زده بود عطرش دیونم‌کرد
لباشو آروم گاز میگرفتم گردنشو میک‌میزدم دستمو بردم رو سینه هاش
نوکش سفت سفت شده بود دیگه شروع کردم خوردن ممه های شادی اه و نالش کم‌کم داشت شروع میشد شکمشو مالیدم دور نافشو‌انگشت کشیدم تا رسیدم ب اصل کاری قبل شروع سفر اپیلاسیون کرده بود صاف صاف بود یکم ک‌نازش دادم دیدم خیسه خیسه
اروم سرمو بردم برای شادیم کسشو خوردم حس گرفته بود شهوتی شده بود یکم تپل از همیشه شد کسش دیدم تکون خوردن بدنش بیشتر شد و لرزید ارضا شد دخترم یکم نازش کردم بوسش کردم گفت اخیش بیشرف سه روزه منتظرم برات
گفتم جوووون بیا ک منم منتظرت بودم این جاسوئیچی منو خجالتی کرده
گفت آره جون عمه ات😂😂😂
شروع کرد لبامو خوردن و‌گاز گرفتن لبم گفتم پدرسگ وحشی شدی باز
دیگ خندید و رفت پایین شروع کرد به ساک زدن اروم لبشو از پایین تا بالا میکشید زبونشو دورش میچرخوند دیگ کاملا پسرم برای شادی قد علم کرد گرفتمش گفتم بسته داگی وایسا اوردمش لبه تخت
گفتم گودی کمرتو بیشتر کن کوس خشگلش حسابی اومد بالا خیس خیس بود احتیاجی نبود تف بزنم سر کیرمو حسابی مالیدم در کوسش بازم داغ شد میگفت بکن توش منم اذیتگریم گل کرد میمالیدم د کوسش خیس میشد کیرم
میبردمش میزدم ب سوراخ کونش از داغی داشت پر میمیرد خودش گرفتم کیرمو دستش و کوسشو میزون کرد داد عقب کیرمو قورت داد کسش جهنمی بود توش خودش عقب جلو میکرد حسابی تکون میداد منم صبر کردم خودش وایسه تا من شروع کنم تو این تایم حسابی سوراخ کونشو انگشت میکردم تا یکم جا باز کنه اخه خانم از صندوق عقب دوست نداشت
دیگ من شروع کردم ب تلمبه زدن ولی مجبور بودم اروم حرکت کنم ک صدای برخورد بدنامون نره بیرون جاسوئیچی فضول نیاد سر بزنه
حسابی مشغول بودم پوزیشن رو عوض میکردیم
چندبارب بینش شادی برام ساک میزد تا حسابی کیرم شق باشه تا بیشتر حال کنه دیگه من رفتم رو تخت دراز کشیدم گفتم بیا خانم این شما اینم پسرت هر گلی زدی دیگ بسر جفتمون زدی
گفت پدرتو درمیارم گفتم نوش کوسو کونت دیگ نشست بر سر کیرمو خیلی آروم با ریتم بالا پایین میکرد خودشو منم با سینش بازی میکردم فشار میدادم نوکشو یهو دیدم خیلی سرعت بالا پایین شدنشو زیاد کرد من دیگ داشتم‌ارضا میشدم گفتم پاشو وروجک تو حال خودش بود ک منم گفتم کمرشو شروع کردم تلمبه زدن دیگ فائزه فضول مهم نبود با همه زودم از زیر تو کوس شادی میکوبیدم وقتی داشت ابم‌میومدم‌گرفتم‌کمرشو‌و‌کیرمو‌تا تهش فشار دادم تو کوسش و نگه داشتم گفت بی شرف سرش گنده شد تا حرفش تموم نشد همه ابمو خالی کردم توش
سوخت و کیف کرد حالا من بیخیال مگه بی شرف پامیشد نشسته بود رو شکمم اروم پاشو جمع کرد باز شروع کرد تکون دادن خودش گفتم بسته برای امشب
اون فضول مطمئنم بیداره داره الان میمیره برو یکم براش جق بزن 😂😂😂😂

دیگ اتاق مستر بود رفتم دوش گرفتم شادی هم اومد خودشو تمیز کرد و حموم کردیم یکم شیطونی کرد یه ساک خوب زد برام ولی گفتم بمونه بقیش فردا

فرداش هماهنگ کردیم با قایق ک مارو ببره هرمز رسیدیم بچها کلی کیف کردن بازم از این لباسای محلی دیدن خریدن
از این روزبندا روصورت خریدن ب جفتشون میومد خیلی چشمای شادی و فائزه رو خوشگل تر از همیشه کرد
دیگ کلی گشتیم و‌اینور‌اونور‌رفتیم عکس گرفتیم
چندتا تور اومده بودن خیلی خوب‌بودن موزیک داشتن کلی زدیم رقصیدیم با ی پسر اوکی شدم ی ابجو‌داد حالمو حسابی ساخت
اوکی بودم دیدم یکی داره با جاسوییچی میحرفه رفتم گفتم شما
گفت شما
گفتم بچه جمع کن برو
ب فائزه گفتم خو نیم وجبی این لباس کوتاهه پاهات بیرونه من تو رو مقصر میدونم اومد در گوشم یه چی گفت جا خوردم
گفت پیری این چند روز به عشقت شورتم پام نیست ولی تو کوری نمیبینی
شادی چشماتو بسته

گفتم جاسوییچی خوبی من یکم داغم تو چته
گفت دیشب سروصداتو‌بیچارم‌کرد عوضی
گفتم کسشعر نگو‌ میخواستی نیای وروجک ی بوسم کرد رفت
دیگه ما برگشتیم خونه باغ
شبش خسته بودم خوابیدم بچها نشستن ب فیلم دیدن
صبح پاشدم دیدم هردوتا همونجا تو پذیرایی خوابن
رفتم تو آشپزخونه گازو روشن کردم ماهیتابه برداشتم ی نیمرو بزنم گشنم بود
داشتم خیارو گوجه درست میکردم یهو دوتا دست اومد دورم و راست رفت تو شلوارم رو کیرم بگی فشار ریز داد ب خایهام تا اومدم‌بگم‌شادی نکن اون فضول اینجاست دیدم خندید
خود بیشرفش بود فائزه بود اومدم بزنم تو سرش گفت ببخش ببخش فرمانده حواسم ب اعتقادات نبود
کفری شدم گفتم زهرمار اول صبحی چ غلطی میکنی گفت هیچی خواستم فشارتو بگیرم
گفتم دیوث‌فشار رو بازو میگیرن نه کیرو خایه خندید گفت بیشعوری دیگ گفتم حیف شادی اینجاست وگرنه چون دست ب مهره حرکته ترتیبتو‌ میدادم
ی جوووووووون گفت رفت حموم پدرسگ
شادی هم تو این بین لک فائزه حموم بود بیدار شد براش ی نیمرو زدم گفت چی میگفتی ب اون جاسوییچی گفتم هیچی شوخی کرد منم فقط لسانی توجیهش کردم خانمی گفت اره ارواح عمت
ک دیدم سوتی دادم و شادی بی شرف شنیده چی گفتم
گفت نکنه دلت میخواد بزنیش گفتم دیووونه شدی شادی
خانم ب این ماهی دارم
گفت غلط کن دیدم چجوری بخاطرش رفتی دعوا هرمز
گفتم عوضی وقتی با منه باید حواسمون باشه امانته

گفت خو ادای تنگارو در نیار دوست داشتی یا سه تایی یا نه اصلا دوتایی حال کنین
گفتم آزمون الهی
گفت نه دیوونه من از پشت خوشم نمیاد ولی فائزه چند وقته دوخته ولی از پشت دوست داره
منم جا خوردم خبر نداشتم‌فائزه جدا شده بوده قبلا شوهر داشته
خلاصه ک شادی گفت فائزه خودش بمن گفته اون شب از سروصداتو‌خیلی داغونه کلی با من حرف زده ک دوستیمون خراب نشه ولی بذاره سه تایی حال کنیم
من گفتم نه حرفشو نزن گفت پس اومد بیرون ازحموم من میرم ب بهونه تراشیدن موهای پام و اینا یکم طولش میدم تونست راضی کنه برو عشق کن
خلاصه من جدی نگرفتم حرف شادی رو صبحونشو‌خورد

لباس و وسایل و کلی لوسیون و شامپو جدید خریده بودکول‌کرد رفت
فائزه بیشرف با ی لگ تو پاش و ی تیشرت لانگ اومد بیرون حوله دور موهاش پیچیده بود ک خشک‌ کنه
شادی ی عافیت بهش گفتو رفت تو حموم
فائزه نشست رو‌مبل منم رفتم سر یخچال ی ابجو‌باز کردم رفتم بیرون در خونه خوردن و سیگار کشیدن
جاسویچی اومد گفت ی قلپ بده منم بخورم
گفتم اوهو گوزو خانم چسی رو گذاشتی کنار خلاصه بطری رو‌گرفت دستشو برد بالا تیشرتش هم رفت بالا ی لگ صورتی نازک پاش بود بدون شورت انقد کشیده بود بالا ک لای کوسش مشخص بود
قوطی رو داد ب من یهو رو‌پنجه وایساد لبمو بوس کرد
هیچی نگفت و رفت من هنگ شروع کردم ابجورو‌رو‌ی نفس خوردن
رفتم تو پذیرایی دیدم پیداش نیست بیشرف
رفتم حموم دیدم شادی داره آواز میخونه
در زدم اومد گفت چی شد پسرت تونست کون فائزه رو فتح کنه گفتم نه دختر دیوونه شدی
گفت برو بزن توش من بهت نمیدم‌ازکون خیالت راحت 😂
گفتم خیلی عوضی هستی
بوسش کردم و گفت پس دیرتر میام بیرون برو حال کن آقا

رفتم بیرون ی سیگار دیگ روشن کردم دیدم جاسوییچی صدام میزنه رفتم اتاقش درو باز کردم دیدم خبری از تیشرتو لگ نیست بی شرف لخت شده و داگی وایساده لبه تخت داره خودشو میماله
کونش خیلی خشگل بود و وقتی دستشو از روکوسش برداشت دیدم چقد تپله برعکس هیکل تراشیدش
رفتم جلو تختش وایسادم گفت همین یبار میدونم شادی باهات حرف زده و تو دلت نمیخواد ولی من نیاز دارم
اومدم حرف بزنم دست برد تو شلوارم و شورتم دید یکم بیدار شده گفت نکاه پسرتم‌میخوادم
دیگ گفتم فازی مطمئنی گفت اوهوم فقط جلو‌ نه میخوام برای شوهرم باشه
اینو گفتو شلوارمو کشید پایین از رو شورت بوس کرد کیرمو با دست تخمامو‌گرفت گفت اجازه هست فرمانده
خندیدم گفتم دیگ راه برگشت نی
آقا گرفت فشارش داد ریز شورتمو‌ کشید تا زانو پایین و شروع کرد کیرو خایمو لیسیدن و خوردن از شادی مبتدی تر بود ولی خب دندون نمیزد تلاشش قابل تحسین بود
دیگ راست کرده بودم حسابی و سفت شده بود کیرم ی بوس کرد سرشو و حسابی تف زد بهش و برگشت یه جوری خاصی قمبل کرد کونش جلوی کیرم بود صورتشو چسبوند رو تخت خودشو انگشت کرد دیدم راه بازه چون انگشتش راحت میرفت
یکم سر کیرمو مالیدم ب سوراخش و یکم روغن زدم به سوراخ کون و‌سرکیرم
اروم اروم داشتم تلاش میکردم ک دیدم سرش رفت تو و بعد شروع کردم سانت ب سانت فرو کردم بعد یکی دو دقیقه ای توش نگه داشتم تا عادت کنه

شروع کردم جلو عقب کردن با دستاش گرفت دو طرف کونش ک من راحت تر تلمبه بزنم یکم ک راحت تر شد تندترش کردم داشتم جاسوییچی رو ازکون میکردم
تا جایی میتونستم فرو‌میکردم‌تو کونش و سینهاشو‌چنگ‌میزدم
دیدم اه و نالش زیاد شده گفتم اروم توله با دستم کوسشو میمالیدم حسابی خیس بود کشیدم بیرون خوابوندمش ب بغل اروم کردم توش دیگه راحت میرفت ی چند دقیقه همونجوری کردمش ک دیدم داره ابم‌میاد گفت خالی کن میرم تمیز میکنم خودمو اینو ک شنیدم چند تا تلمبه خوب زدم بهشو مثل همیشه یبار تا ته کوبیدم تو کونش و سینشو گرفتم دستم همه ابمو خالی کردم تو کون جاسوئیچی نشستم لبه تخت اومد ی بوس کردم و رفت دستشویی خودشو تمیز کنه
رفتم حموم دیدم شادی نشسته گفتم اجازه خانم
گفتم خفه شو حالشو کرده الان مظلوم نمایی میکنه
پاشد کیرمو گرفت دستش با شامپو‌و افتاد ب جون من حسابی شست منو
انقد کیرمو سابید تمیز بشه گفت خب کون دوستمو‌فتح‌کردی بیا ی ساک بزنم برات دیگ حق نداری ب غیر من با کسی باشیا میکشمت
گفتم چشم
یجوری با ولع کیرمو‌ میخورد ک انگار اولین باره کیرمو میدم بهش
دوباره راست کردم گرفتم دستشو برش گردوندم رو ب دیوار سرپایی کردم‌تو‌کوس شادیم دیگ ترس نداشتم از سروصدا حسابی تلمبه میزدم تو کوسش کمرشو ماساژ میدادم گردنشو میخوردم ک همونجوری ک سوار کیرم بود لرزید گفت بسته دیووونه و اومد برای ساک زد تا دوباره ارضا شدم
ولی دیگ هیچوقت به شادی خیانت نکردم
۸ ساله باهمیم البته سه ساله زنمه

نوشته: شهاب

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18