رفتن به مطلب

داستان سکس گی با پدر و برادر (خانوادگی)


poria

ارسال‌های توصیه شده


خانه ای بدون زن - 1

پارت اول

راوی: مهرداد

همه بدبختی های من از اونجایی بود که مهر بچه طلاق خورد رو پیشونیم و هر جایی که میرفتم مثل گاو پیشونی سفید ترد میشدم،

چه زمانی که مدرسه بودم و ازم می‌خواستن اولیا رو بیارم چه الان که ۱۲ سال درس خوندن رو تموم کردم

بعد از ۷ سالگی که اومدم پیش منصور بابام زندگی کردم همه چی بر وفق مراد نبود، نه اینکه پیش سیمین مامانم خیلی خوش گذشته باشه، انصافا منصور دست‌پختش خوبه غذا هایی هم که درست می‌کرد درسته که رژیمی بود ولی خوشمزه بود، به قول خودش غذا باید هم سالم باشه هم خوشمزه

منصور انصافا هرچقدر تو رابطه زناشویی افتضاح بود ولی به نظرم یه پدر نمونه بود که برای بچه هاش کم نمی‌گذاشت

خودش مربی کشتی بود و تیرداد داداش بزرگم هم از اونجایی که به بابام کشیده بود تربیت بدنی خونده بود و با کمک منصور یه سالن بدنسازی زده بود، بابام از اونجایی که دل جوونی داشت میخواست مثل یه رفیق کنارم باشه به همین خاطر بهم اجبار نمی‌کرد که بهش بگم بابا یا منصور، می‌گفت وقتی اسمم رو صدا کن که منو به چشم رفیقت می‌بینی، به همین خاطر بیشتر از کلمه منصور استفاده میکنم،

بابا از بچگی ورزش کشتی رو شروع کرده بود، و خوب طبیعتا بخاطر باشگاه بدنسازی هم که میرفت بدن خیلی رو فرمی داشت که هر کسی تو سن اون آرزوش رو داشت، موهاش رنگ جو گندمی به خودش گرفته بود و دوست نداشت رنگ‌شون کنه، می‌گفت مرد خوبه نچرال باشه، همیشه به عنوان یه مرد میانسال جذابیت خودش رو حفظ می‌کرد حتی توی لباس پوشیدن و رفتار محترمانه‌ش با بقیه، حتی با یه بچه هم به اندازه یه آدم بزرگ با احترام برخورد میکرد، کمتر کسی باورش میشد که منصور ۴۵ سالش باشه
هرکی منصور رو کنار تیرداد میدید فکر می‌کرد برادرن چون نوع برخوردمون با هم دیگه هم شبیه پدر پسرا نبود طرز فکر برادر بودن منصور و تیرداد بیشتر می‌شد،
از طرفی هم چون فاصله سنی تیرداد و منصور ۱۹ سال بود خیلی باهم رفیق بودن

من آشپزی رو از منصور یاد گرفته بودم و میدونست خیلی بهش علاقه دارم، به همین خاطر وقتی بهش گفتم میخوام آشپزی و شیرینی پزی و کافه داری رو به صورت تخصصی یاد بگیرم به جای اینکه منع‌م کنه حمایتم کرد، هر چند سر این موضوع کلی با سیمین دعوا راه انداخت ولی بالاخره همونی شد که من میخواستم، با مشورت منصور به این نتیجه رسیدیم که به جای اینکه برم دانشگاه به صورت آزاد از جاهای معتبر دوره ببینم و مدرک فنی و حرفه ای اون رشته رو بگیرم، این تصمیم به این خاطر بود که تعداد دوره هایی که میخواستم ببینم زیاد بود و دانشگاه پاسخگوی چیزایی که میخواستم یاد بگیرم نبود.

بهم پیشنهاد این رو داد که بعد از گذراندن دوره های کافه‌داری یه مغازه برام بگیره که به عنوان کافه راه اندازی کنم، ولی من دوست داشتم با تلاش خودم کافه بزنم، حتی دوست داشتم هزینه دوره ها رو هم خودم جور کنم، به جای اینکه بخوان خرج دوره ها رو بدن یا کمکم کنن که کافه بزنم یه پیشنهاد دیگه بهشون دادم.

سالن بدنسازی تیرداد و سالن کشتی بابا تو یه مجتمع بزرگ بود وقتی وارد سالن میشدی یه فضای مشترک داشت و بعد به دو قسمت تقسیم می شد، اینطوری بود که تو اون قسمت مشترک یه بوفه برای دو تا باشگاه راه انداخته بودن و برای ثبت نام هم به همونجا مراجعه میکردن،

بابا و تیرداد پدرام رو استخدام کرده بودن که کارای ثبت نام دو تا باشگاه رو انجام بده ولی در عوض به جای حقوق و دستمزد بوفه رو به صورت رایگان دست بگیره. پیشنهاد من این بود که اونجا قسمت رو به من بدن و من به جای پدرام بوفه و کارای ثبت نام رو انجام بدم، بابا گفت که از خداشه که من کنارش باشم، تیرداد هم موافق بود، ولی می‌گفت پدرام پسر خوبیه و نمیتونن همینطوری بیرونش کنن، منم نمیخواستم کسی رو از نون خوردن بندازم فقط بهشون گفتم که یادشون باشه اگه پدرام رفت برای من کنار بزارن.

تو این مدت هم شروع کردم تو خونه به درست کردن کیک و کوچه هایی که یاد گرفته بودم، تمرکزم رو هم گذاشتم روی انرژی بار، یعنی تنقلاتی که مقدار قند و شکر کمتری دارد ولی در عوض پروتئین بیشتری داره، تو بسته بندی های قوطی پلاستیکی میریختم و یه لیبل لوگو و یه لیبل از مشخصات محصول می‌میچسبوندم روش،

اوایل تعداد پایین درست میکردم چون فقط میخواستم فیلم ساختش رو بگیرم و تو صفحه اینستاگرام کاریم بزارم، بعد از یه مدت که سفارش ها شروع شد خوش خوشانم بود که دستم رفته تو جیب خودم و احتیاجی به کسی ندارم برای پول تو جیبی.

منصور هم که دید از لحاظ مالی دیگه پول تو جیبی و اینا نمیخوام خوشحال بود که منم مثل تیرداد دارم رو پای خودم می ایستم، از اونجایی که پختن غذا و شیرینی و اینا و چشیدن و ناخونک زدن و اینا باعث می‌شد که دچار اضافه وزن بشم تصمیم گرفتم که برم باشگاه و ورزش رو هم شروع کنم، ولی از اونجایی که علاقه‌ی چندانی به کشتی نداشتم تصمیم گرفتم برم پیش تیرداد، البته هدفم با یه تیر چند نشون رو زدن بود، از اونجایی که تیرداد داداشم بود مطمئناً هزینه باشگاه رو ازم نمی‌گرفت از طرفی هم یه مربی داشتم که به صورت رایگان برنامه بهم بده و تغییرات بدنم رو دائماً رصد میکنه

خوبی باشگاه این بود که همون اوایل چون اضافه وزن چندانی نداشتم و فقط یکم شکم داشتم خیلی سریع بدنم داشت تغییر فرم میداد، بعد از ۶ ماه قشنگ بدنم از این روبه اون رو شده بود، من معمولا یا اولین یا آخرین سانس رو باشگاه میرفتم که خلوت تر باشه و راحت تر باشم، گاهی اوقات هم پدرام می‌رسید و با هم ورزش می کردیم، البته که پدرام بدنش از من خیلی رو فرم تر بود و سیکس پکی به هم زده بود، لعنتی روی بدنش یه تار مو هم نبود

ولی یه چیزی درست در نمیومد، مطمئن نبودم از چیزی که تو ذهنم می‌گذشت ولی حسش میکردم، پدرام همیشه یه سری حرکت ها رو که کونش رو بیشتر نشون میداد رو یه زمانی میزد که باشگاه تقریبا پر بود، نمیدونم دلیلش برای انجام این کار چی بود.

چند روز بعدش تو خونه از تیرداد پرسیدم که مطمئنی درآمد پدرام فقط از طریق بوفه میچرخه، که خیلی عادی برگشت گفت که معلومه که درآمد بوفه چندان زیاد نیست، درآمد اصلی پدرام از ماساژ هست، اما ماساژ در منزل انجام میده، درآمد بوفه خیلی براش اهمیتی نداره.
تیرداد اضافه کرد که پدرام بهش درخواست داده که یه اتاق از سالن رو به عنوان اتاق ماساژ در اختیارش بزاره که بتونه کارای ماساژ رو جدی تر پیش بگیره و بوفه رو تحویل بده، گفته که حاضره اجاره هم پرداخت کنه بابتش اما تیرداد هنوز جوابی بهش نداده.

همه حرف هایی که می‌شنیدم منو بیشتر به سمت افکارم در مورد پدرام سوق می داد، یعنی ممکنه پدرام در پوشش ماساژ با بقیه سکس کنه و پول بگیره ازشون ؟
همه این افکار باعث شده بود دید جنسی که از دوران نوجوانی سعی به سرکوبش داشتم بیدار بشه، حسی که تو جامعه بد جلوه داده میشد

نمیتونستم افکارم رو کنترل کنم، وقتی تو باشگاه ورزش میکردم، و بقیه بچه ها رو میدیدم، تحریک میشدم و تو ذهنم لخت‌شون رو تصور میکردم، حتی گاهی اوقات تو ذهنم خیال پردازی سکس‌شون با پدرام رو هم میکردم. چی داشت به سرم میومد، این درست نیست، نباید اینقدر به پسرا چشم داشته باشم. اما قضیه به همینجا ختم نمیشد، مشکل اینجا بود که تو خونه با دیدن منصور و تیرداد هم تحریک میشدم، هر دو تو خونه تقریبا لخت بودن، تیرداد که اکثر مواقع فقط یه شلوارک داشت، همیشه هم عضله های بدنش خود نمایی می‌کرد و با هر تکون خوردنش‌‌، نفس تو سینه من حبس میشد، منصور اما عضله هاش به خشکی تیرداد نبود ولی چهره قشنگ و موهای جوگندمی‌ش کافی بود که تحریک بشم مخصوصا مو های روی سینه و شکمش. هر موقع که میدیدم‌شون بدجوری تحریک میشدم، نباید اینطور میشد، نباید یه همچین حسی به پدر و برادرم داشته باشم، باید یه جوری خودم رو ارضا کنم قبل از اینکه این افکار کار دستم بده،

یه روز که رفتم باشگاه بابا سالن رو تعطیل کرد اومد خدافظی کرد و گفت که میره خونه، من تازه اومده بودم و دو ساعت سانس تمرینم بود، تیرداد هم بخاطر من مونده بود و بعدش هم می خواست با دوستاش بره بیرون، چند دقیقه بعد از منصور پدرام هم اومد و خداحافظی کرد و رفت فقط من بودم و تیرداد، با دیدن پدرام دوباره فکرم رفت سمت سکس و دیدن بدن تیرداد اوضاع رو داشت برام سخت‌تر می‌کرد، یک ساعتی رو بیشتر نتونستم تحمل کنم، از تیرداد عذرخواهی کردم و گفتم میرم خونه، تیرداد هم گفت اشکال نداره نباید به خودم فشار بیارم، گفت که شب دیر میاد خونه و با دوستاش شام رو بیرون میخورن،
منم سوار موتورم شدم و رفتم خونه، در رو باز کردم و داشتم میرفتم تو اتاقم ولی یه صدای خفه ای از اتاق بابا که اون سر پذیرایی بود اومد، کنجکاو شدم که ببینم صدای چیه به همین خاطر خیلی آروم و بی‌صدا رفتم سمت اتاق‌ش گوشه در اتاق باز بود صحنه ای رو دیدم حیرتم رو صد برابر کرد بابا داشت با یه پسر سکس میکرد، قیافه پسره خیلی مشخص نبود چون سرش رو به سمت مخالف در چرخونده بود، پاهاش دور کمر منصور بود و بابا داشت تو کونش تلمبه میزد، پاهای پسره رو انداخت روی شونه هاش و دستش رو برد سمت سر پسره، سرش رو با دوتا دستاش گرفت و به سمت جلو آورد، باورم نمیشد، پدرام بود که داشت با منصور سکس می‌کرد و زیرش آه و ناله میکرد، در همین حالت که داشت کون پدرام رو می‌کرد ازش پرسید من بهتر میکنمت یا تیرداد ؟
یعنی چی، تیرداد هم پدرام رو کرده ؟
چه اتفاقی داره میوفته اینجا، یعنی تو این خونه بابا و تیرداد به جای اینکه کص بیارن بکنن پسر میارن میکنن؟ من که هنوز گیج بودم از جواب پدرام گیج تر هم شدم
پدرام گفت سکس خوب تو خانواده شما ارثیه فقط مونده به پسر کوچیکت بدم،
بابا یه تقه محکم تو کونش زد و نگه داشت، پدرام که دادش رفت هوا با خنده خودش رو جمع کرد و گفت چی شد نکنه باکره ‌ست، بابا موهاشو از پشت کشید و گفت نمیخوام مهرداد رو از راه به در کنی فهمیدی ؟
پدرام هم با خنده گفت باشه بابا تا موقعی که خودش نخواد من هیچ کاری نمیکنم حالا کونتو بکن مرد من

بابا هم تلمبه هاش رو محکم تر و سریع تر از قبل داشت میزد که یهو کیرش رو در آورد و موی سر پدرام رو کشید و کیرش رو کرد تو دهنش و تو دهنش چند تا تلمبه محکم زد و با نعره مردونه‌ش تو حلق پدرام ارضا شد، و هر دو افتادن رو تخت، من دیگه باید میرفتم نباید منو میدیدن، سریع از خونه رفتم بیرون و آروم در رو بستم، توی پارکینگ منتظر شدم تا پدرام از خونه بیاد بیرون بعد من برم تو، حدود نیم ساعتی طول کشید تا پدرام از خونه بیاد بیرون، وقتی رفتم تو خونه منصور با رکابی و شلوارک تو آشپزخونه داشت آب پرتقال می‌گرفت و طوری داشت رفتار می‌کرد که انگار نه انگار اتفاقی افتاده خیلی گرم باهام سلام و احوالپرسی کرد، و یه لیوان آب پرتقال برام ریخت که بخورم، منم به روی خودم نیاوردم که چی دیدم، نباید می‌فهمید که من از کارای اون و تیرداد خبر دارم یعنی فعلا نباید می‌فهمید

بعد از اینکه شام رو خوردم رفتم تو اتاقم و دراز کشیدم، شماره پدرام رو از قبل داشتم چون یه جورایی فکر میکردم باهاش رفیق شدم، با سیم کارتی که کسی شماره‌ش رو نداشت بهش پیام دادم، طوری رفتار کردم که یکی از دوستام معرفی‌ش کرده برای ماساژ، ازش پرسیدم که ببینم در کنار ماساژ سکس هم انجام میده یا نه، که گفت موردی نداره و انجام میده فقط یکم هزینه‌ش نسبت به ماساژ بیشتره، منم گفتم که مشکلی نیست روز و ساعت رو باهم فیکس میکنیم که راحت باشیم، اونم اوکی رو داد، شبش دائم داشتم به این سکس بین منصور و تیرداد با پدرام فکر میکردم، اینکه هر دو میدونن که با یه نفر دارن سکس میکنن ولی به روی همدیگه نمیارن، ذهنم خیلی مشغول بود، به همه چی فکر میکردم به کون دادن پدرام، به بدن لخت و سکسی منصور که داشت پدرام رو میگایید، به کیر کلفت و بزرگش، به تیرداد که با بدن عضله ای بزرگش داره ترتیب پدرام رو میده، همه چی رو داشتم خیلی واضح خیال پردازی میکردم …

ادامه دارد

نوشته: Mili_vish

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 ماه بعد...

خانه ای بدون زن - 2

راوی مهرداد

صدای ناله هام اتاق رو برداشته بود تیرداد ثانیه ای از لبام فاصله نمی‌گرفت، در گوشم می‌گفت نمی‌ذارم هیچکس اذیتت کنه، تو داداش خودمی، مال خودمی، تیرداد به پشت دراز کشیده بود و منم روی شکمش بودم و سینه به سینه هم بودیم و همدیگه رو میبوسیدیم، تلمبه های منصور تو کونم خیلی ملایم بود، با منصوری که اون روز دیده بودم زمین تا آسمون توفیق داشت، خودش رو خم کرد و سرش رو به دم گوشم رسوند و لاله گوشم رو تو دهنش گرفت، و با زبونش شروع کرد به لیسیدنش، دهنش و از گوشم جدا کرد و با زبونش پشت گردنم کشید و اومد پایین، با پایین اومدن بوسه هاش به سمت کونم کیرش از توم بیرون اومد، به سوراخم که رسید شروع کرد به خوردنش، سعی می‌کرد زبونش رو تا جایی که میتونه ببره تو و با زبون عقب جلو کنه، صدای آه و ناله من که از سر لذت بود شدت گرفته بود، تیرداد هم از فرصت استفاده می‌کرد و سینه هام رو تو دهنش گرفته بود و میمکید، تو همون حالت با دست دور کمر منو گرفت و به همون حالت چرخوند جای من و با خودش عوض شد حالا تیرداد روی من خیمه زد و پاهای من دور کمرش حلقه شد، منصور هم اومد سر من رو روی پاهاش گذاشت، حس عجیبی بود یه کیر زیر سرم بود و یه کیر لای پاهام، اونم کیر غریبه نه پدر و برادرم، تیرداد کیرش رو روی سوراخم تنظیم کرد و خیلی آورم اومد تو کونم، مدام به چشمام نگاه میکرد و منو زیر نظر داشت که هر موقع اذیت بودم دست نگه داره، ولی چون قبلش بابا کونم رو افتتاح کرده بود کیر تیرداد رو راحت تر تونستم تحمل کنم و چیزی جز لذت برام نداشت، تلمبه زدن هاش رو شروع کرد ولی خیلی آروم و ملایم، منصور که با دستش داشت صورتم رو نوازش می‌کرد انگشت‌ش رو جلوی دهنم آورد و روی لبم گذاشت منم لبم رو باز کردم و انگشتش رو شروع کردم به خوردن انگشت شصت‌ش تو دهنم میچرخید و بعد از اون انگشت فاکش رو خوردم، بعد که دید دارم لذت میبرم، دو تا و بعد سه تا انگشت وسطش رو تو دهنم گذاشت و سعی کرد بیشتر فرو ببره تو دهنم و نزدیک حلقم بشه، دستش رو از دهن من در آورد و برد سمت دهن تیرداد و تو دهن تیرداد گذاشت، با دستش سر تیرداد رو نزدیک آورد و شروع کرد به لب گرفتن ازش، وقتی منصور روی زانو وایساد که از تیرداد لب بگیره سر من روی تخت افتاد و کیر منصور از زیر سرم در اومد و روی صورتم داشت تاب می‌خورد با دست گرفتمش و تکونش دادم، تنظیمش کردم روی دهنم، شروع کردم به ساک زدن براش، یه کیر توی کونم و یه کیر توی دهنم، صدای آه های منصور بود که این سری اتاق رو گرفته بود، پاهاش رو یکم از هم باز کرد و کیرش بیشتر اومد تو دهنم، یه جورایی تا آخر حلقم داشت میرفت، خودش هم خم شد و کیر منو تو دهنش گرفت و شروع کرد به ساک زدن، تو دهنم داشت تلمبه های عمیق میزد، تا ته گلوم میرفته و برمیگشت، از طرفی هم سرعت تیرداد تو تلمبه زدن بیشتر شده بود و عملا داشت ارضا میشد، خودم هم خیلی تحریک شده بودم و چیزی به ارضا شدنم نمونده بود، منصور یهو کیرش رو ته حلقم نگه داشت و یهو ارضا شد ته حلقم و همش رفت پایین و مجبور شدم قورتش بدم، تیرداد هم کیر منو تو دستش گرفت و شروع کرد به جق زدن برام صدای ناله های من و نعره کشیدن های خودش با هم قاطی شده بود که با آخرین تقه ای که زد کیرش رو نگه داشت و یه نفس عمیق کشید و کیر من که تو دستش بود شروع کرد به پاشیدن آبم، جهش آبم انقدر زیاد که تو صورت خودم ریخت، من که دیگه حالی برام نمونده بود، و فقط داشتم نفس میکشیدم و از حجم لذتی که یه جا برام اتفاق افتاده بود داشتم کیف میکردم، تیرداد که حال منو دید گفت اینم اون سکسی که آرزوش رو داشتی، خودش هم سرش رو آورد جلوی صورتم و زبونش رو روی گونه هام دقیقا جایی که آبم پاشید کشید و رد آب رو گرفت همه رو با زبون جمع کرد و تو دهنش نگه داشت و به من نشون داد و قورتش داد.
تیرداد و منصور کنارم دراز کشیدن و من دیگه خوابم گرفته بود و چشمام رو هم رفت…

_مهرداد، مهرداد پاشو لنگ ظهره، چقدر میخوابی
+چیه تیرداد ؟
_پاشو داداشی چقدر میخوابی، بابا گفت از سر شب خوابیدی
+الان بیدار میشم
_حالت خوبه مریض که نیستی ؟
+نه اوکیم الان بلند میشم
_باشه صبحانه آماده ست، تا من چای میریزم بیا صبحانه بخوریم

باورم نمیشد همه اتفاقاتی که افتاده بود خواب بود، یه خواب که اصلا نمیدونم خوب بود یا بد، ولی هرچی بود من که خیلی لذت بردم از دیدنش، دقتی دستم رو گذاشتم روی شلوارکم خیس شده بود از آب منی ام.

رفتم شلوارک و شورتم رو عوض کردم و دست و صورتم رو شستم و رفتم برای صبحانه منصور هم گفت که نگران شده و فکر کرده قرص خواب آوری چیزی خوردم، که گفتم نه فقط چون دیشب خیلی خسته شده بودم خیلی خوابیدم و خیلی حرف نمیزدم و همش داشتم به سکس دیروز بابا و پدرام و خوابی که دیدم فکر میکردم، باید میفهمیدم که چطور پدرام تونسته مخ منصور و تیرداد رو بزنه و مجبورشون کنه که مدام باهاش سکس کنن.

به پدرام پیام دادم و برای بعد از ظهر که بابا و تیرداد باشگاه بودن قرار گذاشتم، ولی آدرس دقیق بهش ندادم، سر کوچه بغلی رو آدرس دادم و گفتم که میام دنبالش، بعد از اینکه بابا اینا از خونه رفتن بیرون از یخچال چند تا موز برداشتم و با شیر ریختم تو مخلوط کن و دو تا لیوان پر خوردم، یه لیوان هم آماده کردم که موقعی که خواستم برم دنبالش بخورم، حس عجیبی بود که داشتم خودم رو برای این آماده میکردم که کون یه پسر بزارم، اونم پسری که دو سال از خودم بزرگتره، پسری که تا الان فقط به چشم یه برادر و یه رفیق بهش نگاه میکردم، پدرام از حدود شیش هفت سال پیش که اومد برای بابا کار کنه جاش رو تو دل خانواده ما باز کرده بود و شده بود عضوی از خانواده ما، ولی حالا با همه این اتفاقات دیگه نمیتونستم به پدرام به دید جنسی نگاه نکنم، برای اینکه وقت بگذره رفتم حموم و یه دوش گرفتم، همش تو ذهنم این پرسش تکرار می‌شد که چطور باهاش سکس کنم؟
قطعا کسی مثل پدرام که کل امورات زندگی‌ش از راه سکس میگذره هر نوع سکسی قابل انجامه، پس شاید بشه از طریق کمی سادیسم و مازوخیسم وارد عمل شد، ساعت رو که نگاه کردم نیم ساعتی تایم داشتم، لباس پوشیدم و مرتب کردم و از خونه اومدم بیرون، یه جایی سر کوچه خودم رو قایم کردم و منتظر شدم تا بیاد وقتی رسید بهم پیام داد و منم گفتم ده دقیقه دیگه میرسم، کلاه کپ‌ی که داشتم رو گذاشتم و از دور دیدمش یه طوری راه رفتم که مثلا ندیدمش و از عمد خوردم بهش، اومدم ازش معذرت خواهی کنم که مثلا ندیدمش و تعجب کردم که پدرامه، با هم سلام و احوالپرسی کردیم و گفتم من دارم میرم خونه تنهام بیا بریم یه چیزی دور هم میخوریم، هی داشت تعارف می‌کرد و نمیومد، سرش رو گرفتم و در گوشش گفتم مگه منتظر یه پسر نیستی که کونت بزاره من همونم

با تعجب تو چشمام نگاه کرد و یه نه کش دار گفت که گفتم آره حالا بیا بریم
دنبالم راه افتاد و اومد، نه راه پس داشت نه راه پیش
وقتی رسیدیم بهش گفتم بشین یه چیزی بیارم بخوریم، از یخچال شربت لیمویی که درست کرده بودم رو آوردم که یکم خنک بشیم من خودم چون قبلش سه لیوان شیر موز خورده بودم یه جرعه بیشتر نخوردم، یکم نشستیم به حرف زدن و اینا

_اصلا فکرش رو هم نمیکردم که یه روزی تو بخوای باهام سکس بکنی ؟
+چرا مگه من چمه ؟
_چیزیت نیست فقط فکر نمیکردم از سکس گی خوشت بیاد
+والا بچه ها انقدر از کونت تعریف کردن و میگفتن که سکس باهات چقدر حال میده، هوس کردم یبار تجربه‌ش کنم
_کدوم‌شون می‌گفت؟
+مگه فرقی هم میکنه تو که همه باشگاه رو مورد عنایت قرار دادی
_راستم میگی فرقی نمیکنه
+خب حالا نظرت راجع من چیه، از من خوشت میاد؟
_راستش رو بخوای من با پسرای کم سن تر از خودم سکس نمیکنم، ولی تو هم چهره مردونه خوبی داری هم اینکه قد و هیکلت مثل یه آدم بالغ شده تو این چند سال، به همین خاطر دوست داشتم باهات سکس کنم ولی چون داداش تیرداد بودی نمیشد بهت نخ داد
+پس که اینطور
_حالا تو بگو، چرا با اکانت ناشناس بهم پیام دادی؟
+منم فکر کردم که اگه بدونی منم بخاطر تیرداد و منصور جرات نداشته باشی سمتم بیای

از روی مبل بلند شد، و آروم سمتم اومد، لبش رو روی لبم گذاشت، و لبم رو بوسید، در گوشم گفت پس بیا از این فرصتی که داریم استفاده کنیم، به شرطی که چیزی به تیرداد و منصور نگی منم گفتم مثل یه راز بین خودمون میمونه.

دستش رو گرفتم و بردمش سمت اتاق خودم، برگشت بهم گفت امروز تو رئیسی هر طور خواستی منو بکن، گفتم حتی اگه بخوام خشن هم باشم مشکلی نداری ؟
که گفت اگه کثیف کاری مثل شاش و گوه در کار نباشه مشکلی نداره، اینم بهش گفتم که اولین سکسم هست و ممکنه بخاطر بی تجربه بودنم اذیت بشه،

روی تخت نشستم و بهش نگاه کردم و بهش گفتم که لباساش رو در بیاره ولی شورت رو نگه داره، داشتم نظاره میکردم، یه پسر ۱۷۰ سانتی مو مشکی با موهای کمی بلند که ازپشت بسته بودش، برآمدگی سینه‌ش رو دوست داشتم، و تناسب بدنش مورد پسندم بود و از شکاری که کرده بودم راضی راضی بودم، با یه لبخند گفت که ارباب مهرداد میخواد لباساش رو از تنش در بیارم ؟ منم با سر تایید کردم و اومد جلو که لباسم رو در بیاره، تیشرتم رو از تنم در آورد سرش رو به سمت سینه‌م برد و نوک سینه‌م رو توی دهنش گرفت، موهاش رو کشیدم و سرش عقب بردم و یه سیلی محکم زدم تو گوشش، برق از سرش پرید …

+بهت اجازه دادم سینه هام رو بخوری توله سگ ؟
اشک از چشمش سرازیر شد و دستش رو روی صورتش گرفته بود
+نشنیدم ؟
_نه ارباب اجازه نداده بودید
+پس هیچ گوهی نمیخوری تا بهت نگفتم، شیر فهم شد ؟
_بله ارباب
+حالا شد توله سگ من

حاضرم قسم بخورم که خودمم این ورژن از خودم رو ندیده بودم تا حالا، چه برسه به اینکه کسی دیگه منو اینطوری دیده باشه، احساس میکردم دارم تمام عقده های بچگیم رو سرش خالی میکنم، مثل زمانی که تو مدرسه بی دلیل با بچه ها دعوا میکردم و میزدم‌شون.
دروغ چرا حرصم گرفته بود از اینکه پدرام میتونه با منصور و تیرداد سکس داشته باشه اما من نه، چرا چون چیزی به اسم خون ما رو به هم وصل کرده بود و شرع و عرفی که گفته بود سکس با اعضای خانواده حرامه.

+شلوارم رو در بیار ولی شورتم رو نه
_چشم ارباب
خیلی آروم کارش رو به درستی انجام داد،
کش موش رو از روی سرش باز کردم و سرش رو جلوی صورتم آوردم، لبش رو بوسیدم و در گوشش گفتم تا موقعی که حرف گوش کن باشی از با من بودن لذت میبری، قول میدم بهت.
به اندازه یه مشت از موهاش رو گرفتم و بهش گفتم که بهت اجازه میدم از شورتم به بالا رو به سلیقه خودت بلیسی، ولی اگه لذت نبرم روزگارت رو سیاه میکنم
سرش رو به کنار صورتم رسوند و زبونش رو کشید روی لاله گوشم و با زبونش داشت قلقلکش میداد، حس خوشایندی داشت برام، به عنوان اولین سکس داشت خوب پیش می‌رفت، زبونش رو از زیر گوشم به سمت گردنم کشید و روی گلوم رو بوسه های ریز میزد، و به سمت سینه هان حرکت میکرد، به سینه‌م که رسید نوک سینه‌م رو تو دهنش گرفت و می مکید گاهی اوقات هم شیطنت می‌کرد گاز های ریزی می‌گرفت ولی چون داشتم لذت می‌بردم کاری به کارش نداشتم، گذاشتم یه دل سیر سینه هام رو بخوره مثل بچه ای که از سینه مادرش شیر میخوره و تا سیر نشده ول کنش نیست، ولی دیگه بس بود براش موهاش رو گرفتم و سمت زیر بغلم بردمش و گفتم فقط بو بکش، نفس کشیدنش زیر بغلم حس جالبی داشت، بهش اجازه دادم که شروع کنه به لیس زدن، من باید همون ۶ ماه پیش که باشگاه رفتن رو شروع کردم پدرام رو میکردم نباید این همه صبر میکردم، حس فوق‌العاده ای داشت اینکه با زبون دقیقا جایی رو بخوره برات که به ذهنت هم نرسه انقدر میتونه تحریک برانگیز بوده باشه، از صدای آه های که میکشیدم متوجه لذتی که میبرم شده بود،

_ارباب از برده‌ش راضیه ؟
+فعلا آره اگه غلط اضافه ای نکنی راضی ام
_اگه ارباب از من راضی باشه اجازه میده برده همیشگی‌ش باشم ؟
+اگه کارت رو درست انجام بدی راجع بهش فکر میکنم، ولی برده ای که من میخوام فقط برای سکس نیست، میفهمی که چی میگم ؟
_بله ارباب
+خوبه که میفهمی، حالا ادامه بده

سرش رو بالا آورد و لبم رو تو دهنش گرفت، زبونش داشت تو دهنم می‌رقصید و دستش روی سینه و عضلات شکمم میچرخید، دستم رو به سمت کمرش بردم و شورت رو از پشت توی دستم گرفتم و با اون یکی دستم لبه های شورت هفتی‌ش رو لای چاک کونش انداختم و شورتش رو به سمت بالا کشیدم، با صدای آخش‌ متوجه شدم که داره به تخم‌هاش فشار میاد، به همین خاطر لبش رو بین دندونام گرفتم و نگذاشتم سرش رو عقب بکشه، یکم نگه داشتم و با دستم که آزاد بود شروع کردم به اسپنک کردنش، نمیتونستم ببینم سرخ شده یا نه ولی سعی میکردم تا جایی که میتونم محکم بزنم، صدای آخ های خفه ای که تو اون حالت می‌گفت باعث می‌شد بیشتر تحریک بشم، لبم رو از لبش جدا کردم که بتونم چشم هاش رو ببینم، شهوت تو وجودش داشت موج میزد، و معلوم بود که داره چشم انتظاری میکشه که به کیرم برسه، یه لبخند زد و زبونش رو روی نوک دماغم کشید و خودش رو کشید پایین دقیقا روی شکمم، از زیر سینه هام شروع کرد به لیسیدن تا روی نافم، کمی بالاتر از نافم رو خیلی عمیق مکید ولی گاز نمیزد بعد از چند لحظه یکم فاصله گرفت و با خنده گفت ارباب یه یادگاری برات گذاشتم، سرم رو خم کردم و یه نگاه انداختم دیدم روی شکمم رو کبود کرده، خندیدم و بهش گفتم چون توله سگ خوبی هستی این سری کاری بهت ندارم ولی سری بعد بدون اجازه کبود کنی معلوم نیست چی سرت بیاد، هر چند با این کارش باعث شد که یه هفته تو خونه رکابی بپوشم که منصور و تیرداد متوجه نشن، ولی به یه سکس خیلی خوب می ارزید، زبونش رو روی نافم گذاشت و دور تا دورش رو مثل پرگار یه خط خیس کشید و بعد زبونش رو توی نافم کشید، داشتم موهاش رو که به هم ریخته شده بود رو مرتب میکردم و یه طرف صورتش نگه می داشتم، زیر چونه‌ش رو گرفتم زاویه دیدش رو به سمت خودم تنظیم کردم و گفتم چون پسر خوبی بودی الان میتونی از نوک پا تا به بالا رو بخوری و بلیسی، ولی دستت به شورتم هم نباید بخوره، اگه کارت رو درست انجام بدی اون جایزه ای که میخوای رو بهت میدم، چشماش داشت از خوشحالی برق میزد.
پایین تخت نشست و انگشت های پاهام رو سمت دهنش برد، اول خیلی زیاد بوش می‌کرد و دماغش رو بین انگشت بزرگم میکشید، بوییدنش که تموم شد دونه دونه انگشت هام رو تو دهنش گرفت با زبون همه رو میخورد، در حالتی بودم که دستام رو ستون کرده بودم و داشتم نگاهش میکردم و از لذتی که داشت بهم میداد لبخند میزدم، با دیدن لبخند من در همون حال که چهار تا انگشت پام تو دهنش بود یه چشمک انداخت و زبونش رو روی پام به سمت ساق هدایت کرد خیسی زبونش و حرکتش روی موهای پام به شدت داشت تحریکم میکرد، کف پاهام رو تو دستش گرفت و به جهت های بیرون از همدیگه چرخوند که عضلات پشت ساق پام مشخص بشه، با بوسه های ریز و ممتدی که داشت و گاهاً خیسی زبونش داشت منو به اوج میرسوند، وقتی که پشت زانوم رو لیسید خنده وجودم رو گرفت، نه بخاطر اینکه قلقکی باشم بلکه به این خاطر که قسمت های از بدنم رو داشتم کشف میکردم که تا حالا به مخیله‌م هم نمی‌رسید که میتونه لذت‌بخش باشه، از همون جا رد زبونش رو مثل قلمو نقاشی روی کشاله رونم کشید، از این کارش خیلی خوشم اومد، به همین خاطر عمداً سکوت کردم که این کار رو تکرار کنه چون قدم بعدی کیرم بود که داشت شورتم رو سوراخ می‌کرد از حجم متورم شدن، بعد از اینکه حسابی پاهام رو خورد موقعی که اومد سرش رو بالا بیاره و نگاهم کنه، دماغش به کیر شق شدم خورد، میخواست ازم فاصله بگیره که خیلی سریع با دستم به موهاش چنگ زدم و دماغش رو به شورتم چسبوندم که بو بکشه، پاهام رو روی شونه هاش گذاشتم، و از مچ به هم قفلشون کردم و فشارشون دادم، گردنش که تحت فشار بود هر لحظه بیشتر قرمز میشد

با تحکم بیشتری ازش پرسیدم: تو توله سگ کی هستی ؟
_شما ارباب، شما

پاهام رو آزاد کردم و موهاش رو کشیدم و سرش رو روبه‌روی صورتم نگه داشتم، در همون حالت که روی زانو ایستاده بود، بهش گفتم یه سوال ازت می‌پرسم میخوام راستش رو بگی بهت قول میدم جوابت هرچی باشه به سکس امروزمون و دوستی که داریم ربطی نداشته باشه، اصلا سکس امروز رو هم اگه دوست نداشتی نادیده میگیرم و مثل دو تا دوست به دوستیمون ادامه میدیم، باشه ؟
_باشه ارباب
+توله سگ الان به عنوان رفیقت دارم ازت سوال میپرسم
_باشه مهرداد جان بپرس
+از این نوع سکس و اصلا از من خوشت میاد؟ اگه بگی نه همین جا تمومش میکنم و به روح مادربزرگم اصلا هم حرفی در موردش باهات نمیزنم، ولی اگه دوست داری میخوام به عنوان یه رفیق و پارتنر پیشم باشی نه به عنوان کسی که با سکس پول در میاره چون از این حس بدم میاد که فکر کنم کسی به خاطر پول باهام سکس کنه
_مهرداد عزیزم اول از خودت بگم، همون اول هم بهت گفتم تو چهره قشنگی داری چهره قشنگ مردونه‌ت و حتی هیری بودن بدنت، در کنار چشم های طوسی رنگت برام خیلی جذابه، اونقدر جذاب که میتونم بگم هیچ پسری به اندازه تو برام جذاب نبوده، این نظرم مال زمانی بود که تورو از دور می‌شناختم، ولی وقتی بیشتر شناختمت‌، اخلاق و مرام و معرفتت رو دیدم بیشتر برام خواستنی تر شدی، از طرفی هم از تیرداد شنیدم که میخواستی بوفه رو بگیری و به خاطر من منصرف شدی و من رو به خودت مدیون کردی
+این ربطی نداره
_چرا داره، نشون میده که چقدر پسر با معرفتی هستی که از خودت زدی که من کارم رو داشته باشم، و همین روحیه حمایت گرت منو شیفته خودش کرد، تا اینجای کار نظرم راجع به خودت بود
_در مورد سکس هم من اینو به هیچکس نگفته بودم، من یه مقداری تمایل به اسلیو بودن یا همون برده بودن دارم، البته فقط برای کسایی که برام دوست داشتنی باشن، سکس خشن تا حالا زیاد داشتم ولی کسی که طوری باهام رفتار کنه که من رو مال خودش بدونه نبوده تا حالا، نمیخوام مثل یه آشغال که فقط وسیله ای برای ارضا غریزه شون هستم باهام رفتار کنن، ولی من همیشه کسی رو میخواستم که به لحاظ روحی بتونم بهش تکیه کنم، و تو بغلش آروم بگیرم ولی همچین آدمی پیدا نکردم، امروز وقتی بهم میگفتی چکار کنم چکار نکنم خیلی خوشم اومد از طرفی هم که آزادم گذاشتی و حق انتخاب بهم دادی لذت بردم، چون ارضا شدن برات مهم نبود لذت بردن جفتمون برات مهم بود، من از موقعی که سکس رو شروع کردم آرزوی یه همچین سکسی رو داشتم، و حالا تو داری باهام انجامش میدی، من ازت میخوام که بعد از این هم باهم باشیم، نه به عنوان دو تا دوست معمولی بلکه به عنوان دوستایی که میتونن نیاز های جنسی و عاطفی هم رو برطرف کنن،
دستم رو از روی موهاش برداشتم و دور گردنش پیچوندم، خودم رو به پشت روی تخت انداختم و پدرام هم تو بغلم افتاد، دستم زیر سرش بود و صورتش از خنده گل انداخته بود، بهش گفتم توله سگ خودمی تو، مال خودمی بدون اجازه من حق نداری آب بخوری فهمیدی ؟ چه برسه به اینکه با کسی سکس کنی،
_باشه قربونت برم
+خدا نکنه جیگرم
_اجازه میدی لبت رو بخورم
+به شرطی که قول بدی بعدش سکس رو تموم کنی
_ولی تو گفتی که به شورتت دست نزنم
+قفل شورتم با بوسیدن لبم باز میشه دیگه
_من قربون لب سرخت بشم

لبم رو خیلی مشتاق تر از قبل بوسید، این بار بیشتر از دفعه قبل همراهیش کردم و زبون‌مون تو دهن همدیگه میچرخید و طعم دهن همدیگه رو میچشیدیم، دستش رو از روی سینه هام به سمت شکمم کشید، با پشت انگشتش برای اینکه تحریک پذیریم رو بیشتر کنه روی عضلات شکمم میکشید و به پایین میرفت، از روی شورت با انگشتش کیرم رو که به بغل شورتم بود نوازش کرد، با یه لبخند موزیانه ای گفت که اجازه هست. وقتی تایید من رو که سر نشون دادم دید با دستش شروع کرد به ماساژ دادنش،
_بهت نمیومد کیرت انقدر بزرگ باشه
+خب خیلی هم بزرگ نیست فقط ۲۰ سانته
_از ۱۶ سانت بیشتر رو میگن سایز بزرگ اونوقت تو به این هیولا میگی جوجه
+نگو که تجربه این سایزی رو نداشتی ( چون کیر بابام رو دیدم که داشت کونش رو میکرد، از کیر من بزرگتر بود )
_نمیگم نداشتم داشتم، ولی دوست دارم تا آخر تو حلقم باشه
+خودت خواستی ها
_میشه تا ته بکنیش تو حلقم ؟

بلند شدم و پایین تخت ایستادم، بهش اشاره کردم که جلوم زانو بزنه، موهاش رو گرفتم و سرش رو جلوی کیرم تنظیم کردم، وقتی شورتم رو پایین آوردم کیرم با شدت خورد تو صورتش، با لحن خیلی شادی یه جون کشداری گفت و کیرم رو تو دستش گرفت، سر کیرم رو تو دهنش گذاشت، آب دهنی که تو دهنش بود سر کیرم رو کامل پوشش داد و یه لایه لزجی رو روش کشید، زبونش رو دور تا دور کیرم چرخوند و بعد تا نصف کیرم و بلعید، مشخص بود که بیشتر این رو به راحتی نمیتونه تحمل کنه، اولش بهش سخت نگرفتم و گذاشتم تا میتونه با بزاق دهنش کیرم رو لزج کنه، کیرم رو از دهنش در آورد و باقی مونده‌ش رو که وارد دهنش نشده بود رو از بغل لیسید، وقتی که کامل همه جای کیرم خیس از آب دهنش شده بود دستم رو تو موهاش کردم و یه مشت ازش رو گرفتم کیرم رو روی لبش تنظیم کردم و یه جا همه رو فرو کردم ولی تا ته نرفته بود تو و حدود ۴ سانتی ازش مونده بود، ولی مشخص بود که به ته دهنش رسیده، چند لحظه نگه داشتم و کیرم رو بیرون کشیدم، وقتی نفس تازه کرد دوباره کیرم رو وارد دهنش کردم، اما اینبار دستام رو پشت سرش گذاشتم و کیرم رو تا توی حلقش فرستادم، طوری که یک ذره هم از کیرم بیرون نبود، چند ثانیه که گذشت چشم هاش قرمز شد و داشت تقلا می‌کرد که سرش رو جدا کنه، سرش رو که ول کردم چند تا نفس عمیق کشید و خندید
ازش پرسیدم که چطور بود ؟ اونم با یه عالی بود دوباره خیز برداشت سمت کیرم، این بار پشت سرش رو به تشک تخت چسبوندم و پاهام رو از روی شونه هاش رد کردم و سرش رو بین رون های پام قرار دادم کیرم رو روی دهنش نگه داشتم و خودم رو روی تخت خم کردم، با خم شدنم کل کیرم فرو رفت توی دهنش، از اونجایی هم که سرش بین رون پام بود عملا هر تقلایی که می‌کرد کار به جایی نمیبرد، دستاش روی کونم رو فشار میداد و سعی می‌کرد خودش رو جدا کنه از روی تخت که بلند شدم، دیدم صورتش پر از اشک شده دستم رو روی صورتش کشیدم و اشک هاش رو پاک کردم و لب هاش رو بوسیدم

+اگه داری اذیت میشی دیگه ادامه ندیم
_نه لطفا، این فوق‌العاده پست، میخوام بیشتر انجامش بدم، انقدر که دیگه نای نفس کشیدن نداشته باشم
+باشه پس روی تخت دراز بکش

سرش رو روی لبه تخت تنظیم کردم و روی دهنش فرود اومدم تو این فاصله که داشت خوب پیش می‌رفت شورتش رو که هنوز تو پاهاش بود رو بالا کشیدم، کیرش از زیر شورت تو دستم بود و تخم هاش مشخص بود، با دست دیگه‌م یدونه زدم روی تخم هاش، بدجوری به خودش پیچید و دندوناش رو روی کیرم فشار داد، سرش رو بیرون کشیدم خم شدم سمت صورتش و یه سیلی زدم تو صورتش و گفتم دفه دیگه بخوای گاز بگیری سالم نمیزارمت، با اشکی که از گوشه چشمش سرازیر شد حرفم رو تایید کرد، دوباره تو دهنش فرود اومدم اما ایم دفه شروع کردم تو دهنش تلمبه های عمیق زدن، راه نفس کشیدن رو ازش گرفته بودم و دائماً داشتم تلمبه میزدم با هر تلمبه بیشتر به خودش می‌پیچید و دستش روی سینه هام تقلای بیشتری می‌کرد که منو کنار بزنه، برام جالب بود که یه آدم میتونه از درد و رنج کشیدن تو سکس لذت ببره و تحریک بشه، کیرش از شدت راست بودن زیاد شورت رو کنار زده بود سرش اومده بود بیرون، سرش رو آزاد کردم و روی تخت صافش کردم و بغلش کردم، چشم های اشک آلودش رو پاک کردم، میشد گفت کاسه خون بود، رگ های گردنش متورم بود و صورتش به قرمزی میزد، خودم خیلی نگران وضعیتش بودم، درسته که خودش خواست ولی منم باید مواظبش باشم و زیاده روی نکنم.

+پدرام خوبی گلم ؟
_نفسش رو جمع کرد و با خنده گفت تا حالا بهتر از این نبودم فوق‌العاده بود
+مطمئنی ؟
_آره مهرداد عالی بود
+ولی من هنوز برام قابل درک نیست که تو چطور میتونی از درد کشیدن لذت ببری و تحریک بشی، تمام این مدت که داشتی تقلا میکردی کیرت مثل سنگ بود
بخاطر اینه که از درد کشیدن تو سکس لذت میبرم

وقتی داشت حرف می‌زد تصویر منصور جلوی چشمم بود که چطور با قدرت تمام تو کون پدرام تلمبه میزد و پدرام از سر لذت آه و ناله میکرد، داشتم به این فکر میکردم که احتمالا منصور هم مثل من آدم خشنی نیست و مثل من به خواست خود پدرام بوده، تصور اینکه منصور رو تو یه سکس عاشقانه ببینم باعث می‌شد حسابی تحریک بشم،

_کجا داری سیر میکنی ؟
+راستش داشتم به این فکر میکردم که چطور باید بکنمت؟ چون من تا حالا کسی رو نکردم
_خب اینکه فکر کردن نداره تو هر پوزیشن که بخوای من بهت میدم
+خب من نمیدونم به کدوم پوزیشن علاقه دارم، فقط میدونم امروز کاری باهام کردی که فکر کنم اگه یه ساعت هم بکوب تو کونت تلمبه بزنم بازم آبم نیاد
_خب بهتر، اگه تو بکن من باشی من حاضرم به جای یه ساعت ۳ ساعت زیرت کون بدم

به کیر نسبتاً کلفتش دست کشیدم و گفتم امروز حق نداری به این بچه دست بزنی خودش باید کارش رو انجام بده
از بغلش جدا شدم و سمت پاهاش رفتم و شورتش رو از پاهاش در آوردم و کنار بقیه لباسا انداختم، کیرش اندازه نرمالی نداشت که طبیعی باشه حدودا ۱۷ سانت می‌شد ولی خب برای اون سایز زیادی کلفت بود

+مطمئنی که سایز کیرت نرماله ؟
_راستش رو بخوای کیرم اینقدر نبود، کوچیک تر بود و البته نازک‌تر، وقتی کار ماساژ و سکس رو شروع کردم، یه سری از مشتری هام ازم می‌خواستن که بکنم‌شون، ولی خب سایزم حدودا ۱۴ سانت بود و خوب برای اونا چون سایز بزرگتر می‌خواستن کافی نبود، به خاطر همین تصمیم گرفتم یه وکیوم بگیرم و ازش استفاده کنم تا سایز رو بزرگتر کنم
+مشخصه که تاثیر هم داشته، ولی من فکر میکردم فقط کون میدی
_من دوطرفه ام مرداد، هم از کردن لذت میبرم هم از دادن، یه سری آدما که اصلا فکرش رو هم نمیکنی میان ازم میخوان که بکنم‌شون

در همین حین که داشت صحبت میکرد منم از کشوم کرم لوبریکانت و کاندومی که چند روز پیش گرفته بودم رو در آوردم و آماده کردم، کاندوم تاخیری بود ولی چیزی در این مورد بهش نگفتم، کاندوم رو کشیدم روی کیرم، پاهاش رو بالا بردم، خودش پاهاش رو تو دستش نگه داشت، لوب رو روی سوراخش ریختم و با انگشت فاک به تو هدایتش کردم و به سمت دیواره ها چرخوندم، انگشت من برای کونی که روز قبلش کیر منصور چشیده بود کوچیک به نظر می‌رسید به همین خاطر دونه دونه به تعداد انگشتام اضافه کردم دو تا و سه تا رو راحت جواب داد، ولی صداش روی سه تا انگشت خیلی شهوت ناک بود، انگشت چهارم رو که میخواستم اضافه کنم صدای آهش به جیغ خفیفی تبدیل شد، چون نمیخواستم اذیتش کنم اصراری به وارد کردنش نداشتم، روی کاندومی که روی کیرم بود رو هم مجدد لوب ریختم که روون تر باشه پاهاش رو روی شونه هام گذاشتم و سمت صورتش خم شدم، کونش هم راستا با کیرم قرار گرفته بود، سر کیرم رو روی سوراخش تنظیم کردم و با یه تقه محکم همش رو توش جا دادم، برای اولین ضربه میدونم که زیاده روی کردم ولی برای جواب سوال هایی که ازش داشتم باید بیشترین لذت ممکن رو بهش میدادم، و اونم سکس با کمی چاشنی درد بود، صدای فریادش اتاق رو پر کرد، دستم رو جلوی دهنش گرفتم و تقه های بعدی رو هم با همین روند پیش رفتم، صدای ناله هاش بخاطر دستم کمتر شنیده می‌شد، سرم رو به سمت گردنش بردم و با زبونم روی گلوش رو لمس میکردم، زبونم رو روی ريشش حرکت دادم و به سمت لبهاش کشیدم، لب بالاش رو توی لبهام گرفتم و زبونم رو وارد دهنش کردم، صدای ناله های از سر دردش به آه های از سر لذت تبدیل شده بود، پس سکس اینطوریه و میتونه انقدر جذاب باشه، حسی که داشتم تجربه میکردم فوق‌العاده بود، داشتم کون کسی رو میکردم که کیوت ترین پسر باشگاه بود، موهای موج دار بلندش، چشم و ابروی مشکی رنگش، بدن شیو شده و تمیزش، بدن ورزشی که داشت، همه باهم یه پکیج کامل بود برای اینکه لذتم رو به صد برسونه و از کردنش حس خوشایندی داشته باشم، بعد از کلی تلمبه زدن تو اون پوزیشن پاهاش رو از روی شونه هام برداشتم و به پهلو خمش کردم و خودم پشتش دراز کشیدم و فرو کردم، هر چند این پوزیشن برای دخول عمیق مناسب نبود ولی میتونستم در حین سکس کمی استراحت هم بکنم، دستم روی سینه هاش کشیدم و نیپل هاش رو فشار میدادم، دستم رو از روی شکمش به سمت کیر و بیضه‌ش کشیدم و تخم هاش رو تو مشتم گرفتم، با کمی فشار خودش رو جمع کرد و همین باعث شد که کیرم بیشتر از قبل تو کونش بره، منم که از فرصت سوء استفاده کردم کنار پاش رو نگه داشتم که تکون نخوره و من تو عمیق ترین حالت اون پوزیشن واردش بشم، دستم دیگم که زیر سرش بود رو دور گردنش پیچیدم و به خودم چسبوندمش، سفیدی بدنش آدم رو جذب می‌کرد که بدنش رو بخوره، پشت گردنش رو که رو بوسیدم و زبونم رو به آرومی روش میکشیدم، لاله گوشش رو با زبونم قلقلک میدادم، بین استخون های کتفش رو بوسیدم و کتف سمت راستش رو تو دهنم عمیق مکیدم، دوست نداشتم ازش ذره ای فاصله بگیرم، هر چی شدیدتر می مکیدم ناله های پدرام هم بیشتر میشد، بعد از چند لحظه که ازش فاصله گرفتم یه کبودی روی کتفش به جا گذاشته بودم، در گوشش گفتم، تلافی کبودی که بالای نافم گذاشتی یه کبودی روی کتف‌ت گذاشتم، فردا هم تو باشگاه حق نداری رکابی بپوشی، با سر حرفم رو تایید کرد و یه چشم گفت. تو همون حالت که تو کونش بودم به شکم درازش کردم و خودم روش قرار گرفتم، و کارم رو ادامه دادم، دستم رو از دور گلوش برداشتم و دو تا از انگشتام رو وارد دهنش کردم، خیلی حرفه‌‌ای انگشتام رو می‌خورد و زبونش رو بین‌شون تکون میداد، بیشتر فرو بردم، سعی کردم به انتهای دهنش برسم ولی داشت به عق زدن میوفتاد، دستم رو در آوردم و دوباره دور گردنش پیچیدم، از تلمبه زدن دست کشیدم ولی کیرم رو توی کونش نگه داشتم، سرم رو به گوشش رسوندم
+یه سوال ازت بپرسم راستش رو میگی ؟
_آره خب
+به منصور و تیرداد هم دادی ؟
_نه چرا یه همچین فکری کردی ؟

کیرم رو تا لبه سوراخش بیرون کشیدم و محکم ترین تقه اون سکس رو وارد کردم و همزمان دستم که دور گردنش بود رو فشار دادم، آخ بلندی گفت با دست هاش میخواست دستم رو از گلوش فاصله بده،
+داری دروغ میگی پوفیوز، خودم دیروز دیدمت که داری با منصور تو اتاقش سکس میکنی، نشون به این نشون که ازت پرسید اون بهتر میکنه تورو یا تیرداد
_گوه خوردم مهرداد تو رو خدا، دارم خفه میشم
+بهم دروغ بگی زندت نمیزارم پدرام

دستم رو کمی آزاد کردم که راه نفس کشیدنش باز بشه

+اونا بهت درخواست سکس دادن یا خودت پیش قدم شدی ؟
_از سکس اول به بعد خودشون درخواست سکس میدادن، منم بخاطر اینکه بوفه رو نگه دارم قبول میکردم
+میگم کی پیش قدم شد
_من خاک بر سر، من بودم، گوه خوردم، نمیدونستم بابات و هر دو پسرش بای هستن
+چطوری ازشون خواستی ؟
_یه قرص تحریک قوای جنسی دارم پودر اونو کردم و تو یه نوشیدنی ریختم، موقعی که کسی تو باشگاه نبود و به صورت جداگانه به هر کدوم دادم، بعد به حدی تحریک می‌شدن که به هیچی جز ارضا کردن خودشون فکر نمیکردن، وقتی نوشیدنی رو میخوردن، بعد چند دقیقه تاثیرش شروع می‌شد و با هر دقیقه ای که می‌گذشت تاثیرش چند برابر میشد، منم تو این فاصله به هوای جمع کردن وسایل باشگاه جلوشون با رکابی شلوارک راه میرفتم و عمدا کونم رو در معرض دید می گذاشتم، بعدش هم که باهم سکس کردیم، بابا و داداشت برام جذاب بودن و فقط میخواستم طعم سکس باهاشون رو بچشم قسم میخورم که بعد از اولین سکسم با اونا خودشون بهم درخواست سکس میدادن
+اون قرص چیه ؟
_تو جیب شلوارم چندتایی دارم اگه بخوای میتونی برشون داری
+اونم به موقع‌ش

دوباره کیرم رو فاصله دادم و با همون شدت قبلی تو کونش فرود اومدم،

+فعلا علل حساب یه چند وقتی حق نداری با منصور و تیرداد سکس کنی فهمیدی،
_آخه
+آخه نداریم توله سگ، میگم حق نداری باهاشون سکس کنی فهمیدی؟
_آره فهمیدم، دیگه باهاشون سکس نمیکنم
+خوبه اگه پسر حرف گوش کنی باشی شاید با تیرداد و منصور صحبت کردم که اون اتاق وسط دو تا سالن رو برای جنده بازی هات جور کنن
_راست میگی ؟
+گفتم اگه حرف گوش کن باشی
_باشه قربونت برم

شروع کردم دوباره تو کونش تلمبه زدن تو کل مدت سکس دیگه هیچ حرفی بین‌مون رد و بدل نشد، ذهنم خیلی درگیر بود، درگیر منصور و تیرداد، فکر کردن بهشون باعث می‌شد که حس بهتری داشته باشم از اینکه تو این خونه تنها نیستم، حداقلش این بود که منصور و تیرداد به هر دو جنسیت تمایل داشتن و من فقط به جنس موافق. تلمبه هام رو محکم تر و سریع زدم و تو اوج بودم، با فکر به لحظه ارضا شدنم تو خواب هر لحظه داشتم به ارضا شدنم نزدیک تر میشدم، دیگه تحمل نداشتم با یه نفس بلند و یه تقه محکم ارضا شدم، و بی حال روی پدرام دراز بودم، نفس هام روی گردن و گوشش بود،

کنارش دراز کشیدم و تو بغلم کشیدمش، و سرش رو روی سینه هام گذاشتم،

تنها جمله ای که قبل از اینکه خوابم ببره یادمه که گفتم این بود که تو خیلی خوبی، به منصور و تیرداد حق میدم که دست از سرت بر نمیدارن

ادامه دارد

نوشته: Mili_vish

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • kale kiri
      پوراندخت - پایانی اون روز جمعه بود و مامان مال من بود هر چی میگفتم باید گوش میداد از فرداش دهنم سرویس بود من میشدم حرف گوش کن اون دیگه. چشامو باز کردم شب بود ساعت طرفای ۷. بلند شدم مامان تلویزیون داشت میدید رفتم یه بوسش کردم و رفتم حموم قشنگ هر چی داشتم شیو کردم باز. اومدم بیرون یخورده نشستیم بعد شام که خوردیم گفت من برم بخوابم که من گفتم برو منم الان میام منو با تعجب نگاه کرد بعدشم رفت. رفتم پیشش دراز کشیده بود پتو روش انداخته بود زدم کنار رفتم تو بغلش دستاشو باز کرد بغلم کرد رفتم توی لباش شروع کردم لب بازی باهاش من:اووووف اوووم بدون من میخوای بخوابی الناز:دیگه گفتم امروز حسابی کاره خودتو کردی گفتم برم بخوابم دیگه من:امروز مال منی الناز:خیلی خب هی نگو من:دروغ که نمیگم الناز:باشه من:امروز حال دادم بهت ها خوشت اومد الناز:چیو من:قشنگ اومد برای توام. یه ذره نگام کرد هیچی نگفت من:گفتم خودتم حال میکنی گفتی نه. رفتم تو لباش شلوارکمو دادم پایین لگ اونم درآوردم تا زانو هاش الناز:بخدا خیلی درد میکنه آریا نمیشه بیخیال شی من:آروم میکنم الناز:بی ادب من:خب چی بگم باشه آروم انجام میدم الناز:من خسته ام حال ندارم دیگه امروز کشتی منو من:تو فقط بخواب بقیش با من. بلند شدم‌ از روش نشستم کنارش شلوار خودمو کامل گندم مال اونم درآوردم تاپشو کندم کامل سوتین هم نداشت الناز:وای همرو در نیار حال ندارم اینارو بپوشم من:خب نپوش الناز:سرما میخورم من:نترس بغلت میکنم گرم گرم بمونی تو بغلم خیالت راحت. یه لب دیگه ازش گرفتم من:برگرد بخوابم روت الناز:وای خیلی خسته ام آریا من:برگرد مامانی. برگشت کونشو داد طرفم رو شکمش خوابید منم یه زره رون و کون رو مالوندم بعدم رفتم روی رونش نشستم. الناز:کرم بزن من:میخوام خودت بزن برام عشقم دستشو کرمی کرد آورد پشت کیرمو گرفت قشنگ چرب کرد برام. من:بزارش تو خودت. دستشو آورد پشت کیرمو گرفت گذاشت روی کس قشنگ منم یه فشار ریز دادم و نصفش رفت توش. دستشو گذاشت روی شکم من الناز:آهههه آروم آروم خواهش میکنم من:چشم نفسم چشم آهههه بزار هلش بدم تا ته توت. آروم بقیشم هل دادم توش بعد لپ کونش رو گرفتم. من:آههههه عجب کون خوبی داری مامان آههههه آههههه الناز:آیییی آییییی آهههه آریا آهههه من:مامان مال خودمه کون نرمت آهههه عجب کون نرمی آههههه چه زن خوبی آههههه الناز:آریاااااا بس کن انقدر حرف نزن آهههه آههههههه بسه آخخخ. من:باشه باشه آههههه پس فقط میکنمت آههههه کس تنگ من آههههه اهههههه. لپ کونشو گرفتم خودمو میکشوندم عقب جلو و کیرمو میبردم تو کس میاوردم بیرون تا میتونستم کون رو میمالوندم چک سکسی هم میزدم بهش که ناله هاشو بیشتر میکرد و دردشو زیاد تر نشسته بودم روی رونش و تو کس عقب جلو میکردم لپ های کونش هم‌گفته بودم تو دستم میچلوندم و چک میزدم‌بهشون هر از گاهی. الناز:آههههه نزن ایییی چرا میزنی آههههه من:چون خوب کونی داری مامان آههههه جووون مال خودمه آههههه صاحبش منم الناز:آیییی آخخخ نزن میسوزه آاههه آهههه گفتم درد میکنه آروم باش من:چشم مامان نه میزنم نه تند میکنم آههههه جوون الناز:آهههه آیییی اون کلمه رو به کار نبر بدم میاد آخخخخ من:چشم مامی آهههه چشم. دوست داشتم بخوابم روش و تو کسش تلمبه بزنم آروم تا صبح پس کون رو ول کردم‌ پاهام رو درست کردم خوابیدم روش. بهترین حس دنیا رو داره یه زن سفید سن بالا کردن اونم به این خوشگلی تازه زیرت هم باشه آه بکشه واقعا لذت بخشه. من:آههههه مامان آههههه آهههه آهههه مامانی الناز:آهههه آهههه باشه شیشش ساکت باش یکم من:وزنم که اذیت نمیکنه مامی؟ الناز:آییی نه عزیزم من:چون میخوام تا صبح همین جوری روت باشم آهههه جوون الناز:تا صبح؟ آهههه چه خبره میخوای منو بکشی؟ آیییی من:نه میخوام جرت بدم مامی آهههه مامانی آههههه الناز:بیشعور آووفف آهههه آهههه آهههه آهههه. ریتم تلمبه هام آروم بود در حدی که اصلا معلوم نبود اونطوری ارضا شم یا نه. بغلش کرده بودم‌دستامو از پهلو هاش رد کرده بودم و ممه هاشو گرفته بودم گردنشو میخوردم. الناز:آییی خیلی طولش دادی میدی. قشنگ با هر تلمبه آرومم فشار میدادم تا ته توی کسش و کو نرمش زیرم له میشد. ممه هاشو میمالوندم تو گردنش بودم که دوباره گفت:آریااا آهه چرا طولش داری میدی؟ من:چون گفتم تا صبح مامی آهههه کس تنگتو قربون الناز:نکن اونو نگو گفتم عوضی آییی فشار نده اینقدر تمومش کن من:بیارمش مامی؟ الناز:تمومش کن آریا آهههه. من:چیو تموم کنم بیارمش یا نه؟ الناز:آیییی اره بیارش فقط من:اگه بخوام بیارم باید تند تند انجامش بدم. الناز:آییی خب چی بگم گفتم که تموم کن آهههه من:یعنی تندش کنم؟ آهههه مامانی بگو الناز:آره عزیزم آییی آخخخ. یه خورده تند تر کردم تلمبه زدنمو ولی نه زیاد من:آهههه مامانی الان داری میگی تند بکنم؟ الناز:آهههه آره دیگه آریا میکشمت پاشم گفتم بی ادب آهههه نشووووو آییییی من:پس آرومش میکنم الناز:نه نه آهههه چرا؟ من:خودت بگو برام آههههه الناز امشب زن منی بگو برام الناز:چی بگم آییی کشتی منو آهههه من:بگو زن کی تو الناز آههه الناز زن کی تو. الناز:زن تو آهههه بیارش فقط من:بگو زن آریام آههه الناز آههه بگو. الناز:زن آریاااام آهههه آهههه زن توعم آهههه خدا درد داره آهههه من:بگو تند تر پسرم آهههه بگو تند تر بکن آههههه الناز:خیلی بیشعوری آیییی آهههههه آههههه نکن آریا فشار نده آهههه من:بگو مامان تا بیارمش برات آهههه بگو تند تر آهههه مامان الناز:آهههه باشه آهههه آریا تند تر آهههه آهههه من:تند تر چی مامانی آهههه تند تر چی آههههه بگو الناز:تند تر بکن آهههه آیییی من:کیو بکنم آههه مامان آاهههه الناز:آریا آیییی اذیت نکن بیارش آهههه آهههه مردم خدا من:مثل زنم باهام سکس کن مامی آهههه مثل زنم باش من شوهرتم اینطوری سکس کن باهام تا بیاد الناز:خیلی بی ادب شدی آهههه آههههه آهههه آهههههه من:باشه پس جووون مامی. سرعتم رو دوباره آروم کردم و محکم بغلش کردم الناز:اییی چرا آروم شدی باز آخخ. در گوشش گفتم:کس تنگت مال منه چون زن آههههه الناز:آریا تمومش کن آخخخ من:بلدی چجوری بیاری منو. یه ذره دوباره همونجوری آروم کردمش بدنشو میمالوندم و میخوردم همه جاشو که میتونستم. بعد چند دقیقه آه ناله کردن که آریا تروخدا و فلان یهو آروم دستشو آورد پشت کونم گذاشت و فشار داد به خودش الناز:آهههه بکن آههه بکن منو آییی من:آهههه آههههه آهههه. هیچی نگفتم فقط برگشته بود منو نگاه میکرد منم توش تلمبه میزدم. الناز:تند تر بکن آهههه آییی بکن منو آهههه تند تر شوهر گلم آهههه زن خودتو بکن. منم شروع کردم تلمبه زدن های وحشیانه یه لب سفت هم ازش گرفتم. من:آهههه جوون آههههه آههههه آهههههه الناز:آهههه پسرم آهههه بکن تند تر آیییی آههه بکن منو آهههه خدا آههههه من:آهههه ایول کس تنگ من آهههه جووون آهههه الناز آهههه. الناز:آهههه بکن زن خودتو آههه بکن منو آریا آههههه آهههه آهههه من:آهههه جوون آهههه عجب کس تنگی آهههه الناز:آییی خدا آییییی اهههه ببین گیر کی افتادم آههههه من:گیر شوهرت افتادی آهههه الناز همچین بکنمت نتونی راه بری فردا آهههه جون النازی آههه الناز من الناز:رسما دیگه زنت شدم آهههه حال میکنی دیگه آهههه آهههه من:حال میکنم باهات آهههه بیارش برام الناز آهههه الناز:چرا آروم شدی باز بکن دیگه آههههه بکن آهههه. دوباره تندش کردم اولش خسته بودم ولی با حرفاش جون میگرفتم تند ترش کردم ممه هاشو سفت گرفتم کل بدنمو انداختم روش حتی پاهامو. پاهام روی رونش مماس بود کلا روی بدنش بودم الناز:آهههه بکن آههه تند تر آیییی بیارش آهههه آههه من:چیو بیارم ها اههههه چیو الناز:آبتو آهههه بیارش آبتو آهههه من:الان میارمش میریزم تو کس تنگت مامان آهههه آههههه الناز:بکن آهههه آییی خدا آهههه بکن آریا بیار آبتو خسته ام آهههه من:میخوام بریزم تو کس مامان آهههه الناز:آهههه اشکال نداره فقط بیار آبتو آههههه بریز توم آهههههه من:آهههه مامانی نزدیکم آهههه کس تنگ من آهههه الناز:آههههه آریا آهههه آهههه بکن فقط آهههه بکن من:چه کس تنگی داری مامانی آهههه مال منه الناز:مال تو آههه بیارش آهههه بکن زنتو بکن آههه اریا شوهرم آهههه آهههه آهههه خدایا من:آهههه مامانی حاملت میکنم بلاخره آهههه بگیر آبمو آهههه تو کس خودت ذخیره کن آهههه بزار بره تو رحم بچه بیاری آهههههه الناز:آهههه خدایا آهههه مردم آههه بکن آریا بکن مامان رو آههه بریزش توم آههه بریزش توم آبتو آههههه آهههه من:داره میاد مامان داره میاد آههههه. تند تر کردم تلمبه مو اونم فهمید کونش رو برام میداد عقب خودش یخورده هم پاهاشو باز تر کرد الناز:آهههه قربونت بشم پسرم آهههه بیار آبتو آهههه بریزش آهههه من:آههههه مامانی آهههه مامانی آههههه آهههه عاشقتم الناز:آهههه بکن منو آههه بکن منو تند تر آهههه آهههه آهههه آهههه من:اومد اومد آهههه آهههه بگیرش مامانی اهههه الناز:آهههه بکن بریزش توم آهههه آهههه آههههه من:اووووف اووووف آههههههه کس تنگ من آهههههه حاملت میکنم آهههههه بگیرش آهههههه کس داغ تو گاییدم آهههه زن آههههه کون نرمتو قربون. من:آهههه آهههه داغه چقدر آههههه آییی آهههه فشار نده توم میرزه تو رحم آهههه آههههه آریا آههههه آههههه آهههه من:آهههه مامانی آهههه چه کس داغی داری کل آبم رو کشید آهههه الناز:آهههه ریختی توم آییی آهههه آریا میکشمت آهههه آههههه من:آههه مامانی میخوام حامله شی آهههههه. الناز:آهههه آههههه نکن تا ته آهههه آههههه فشار آخر رو دادم تا ته تو کسش و یه تیکه آب پاچید توش. چه حالی داد نزدیک یک ساعت کردم مامانو ولی حال داد دهنش سرویس شد افتادم روش از خستگی آروم آروم تلمبه میزدم که اگه آبی مونده بیاد بیرون الناز:آهههه بسه دیگه آهههه عقب جلو نکن دیگه من:بزار هر چی مونده بیاد بیرون آهههه مامانی عاشقتم الناز:آهههه باشه فقط بلند شو از روم من:بخوام همینجوری تا صبح الناز:اونجات هنوز تومه آریااا من:الان میخوابه میفته بیرون الناز:پاشو برم بشورم خودمو این خراب کاریتم درست کنم من:باشه اخخخ مردم. رفتم کنار از روش بعد ۵ دقیقه نفس گرفتن پاشد یه چک زد بهم با چند تا مشت محکم. من:آییی چرا الناز:خودت میدونی چرا. بلند شد رفت دستشویی منم رفتم‌ تو اتاقم‌ گرفتم‌ خوابیدم کولر هم زیاد کردم‌ چون‌ واقعا گرمم بود. فرداش طبق معمول پاشدم صبحونه خوردیم بعدم رفتیم بیرون من رفتم مدرسه مامان هم رفت بانک دنبال یه سری کارا. بعد از ظهر که اومدیم خونه موقع ناهار بودیم الناز:فردا آماده شو بریم مهمونی خونه خاله من:مدرسم چی الناز:مرخصی میگیرم من:باشه غذا رو خوردیم جفتی رفتیم خوابیدیم نمیدونم چرا اون روز بازم راست کردم دلم میخواستش با اینکه روز جمعه چند بار کرده بودم.هیچی گذشت روز بعد پاشدیم توی کارای خونه داشتم کمکش میکردم که دوباره راست کردم واسش چون یه لگ کوتاه پوشیده بود با یه تاپ که خط سینه هاش معلوم بود. بعد اینکه جارو زدنم تموم شد رفتم بهش گفتم من:مامان الناز:بله من:فردا امتحان دارما راستی الناز:عه چرا نگفتی؟ پس نیا مهمونی بشین خونه من:نه نمیذارم تنها بری باید بیام الناز:پس امتحانت چی من:همون رو میگم از ساعت ۷ پاشدم بخونم نمیتونم نمیدونم چرا تو مخم نمیره. الناز:سخته؟ من:نه آسونه ولی حواسم به درس نیست الناز:حواستو جمع کن خب من:نمیشه همش فکرم تویی همش تو ذهنمی الناز:بس کن آریا بس کن میدونم میخوای چی بگی من:بخدا بازم هوس کردم ولی میدونم نمیشه آخه چیکار کنم نمیتونم کنترلش کنم که الانم از درس جا میمونم الناز:نمیشه از فکرت بیرون کن من:نمیتونم بخونم هیچی مامان همش بلند میشه خستم کرده تو فکر منی همش الناز:میدونم گفتم که نه برو پای درست الان فردا کمتر از ۱۷ بشی کشتمت. من:چشم. رفتم پای درس باز تا ساعت ناهار شد. رفتم پیشش که گفت الناز:زود بخور بریم که سریع بیایم فردا امتحان داری. من:چشم اونم رفت جلو آینه یک ساعت آرایش کرد فقط منم ناهارو زدم مامان ساعت ۱۲ حاضر بود. اومد بیرون گفت سریع حاضر شو بریم منم انجام دادم رفتم پیشش دیدم یه لباس قرمز پوشیده جذب از بالا. مجلسی بود لباسش. از بالا جذب سینه هاشم که داشت پاره میکرد لباسو. لباس میومد پایین هم جذب بود و باسن مامان قشنگ معلوم بود و رونش و اینا که هیچی قشنگ پیدا بود. تا پایین که میومد نزدیک زانو دیگه گل گلی میشد و باز بود. قشنگ از پایین تا رونش لباس از یه طرف باز بود و پاهاش معلوم میشد موقعی که نشسته بود یا راه میرفت. سفیدی روناش و پاهای خوشگلش داشت آبمو میاورد انگار نه انگار من دارم اینو میکنم عین روز اول واسش حشری میشدم. البته نیروی جوانی میگن بهش خسته نمیشه جوان هم سن من. راست کردم یه لحظه رفتم پشتش چون گفت بیا زیپو از پشت ببند. رفتم تا بالا زیپو آروم بستم و خیلی آروم چسبیدم بهش کیر راستمو چسبوندم به باسن مامان. الناز:چیکار میکنی آریا ول کن کلی آرایش کردم خراب میشه من:گفتم که حالم خوب نیست. دستم رو بردم بالا با یدونه ممه رو گرفتم با اون یکی کونش رو میمالوندم. الناز:آریا ول کن عزیزم الان وقتش نیست من:آییی مامان کی پس آووف مامان تورو خدا دارم میمیرم الناز:کلی آرایش کردم آریا ولم کن. دستامو باز کرد رفت بیرون از اتاق بعد اومد گفت آگه اماده ای بریم. منم کیر راستم از تو شلوار لی معلوم بود. من:آماده ام آره نگاش کن. الناز:درستش کن بریم زود باش. اونم یه کت انداخته بود روی خودش که لباسش معلوم نشه منم همون جوری راه افتادم باهاش رفتم تو آسانسور. از پشت بغلش کردم کیرمو چسبوندم بازم به باسن و بغلش کردم. الناز:گفتم نکن من:میخوام عکس بگیرم. الناز:اینطوری؟ من:آره چشه مگه. گوشیمو درآوردم الناز:بزن جی بریم. من:نه وایسا عکسامو بگیرم الناز:زود باش تا کسی نیومده. من:ساعت ۱۲ ظهر کی میاد الناز:زود باش. دوربینو باز کردم تو آینه نگاه کردم و سرمو گذاشتم روی و گردنشو بوسیدم یه عکس گرفتم الناز:چیکار میکنی؟ من:میخوام عکسای فان بگیرم عکسای دوس دختر دوس پسری. الناز:هووف از دست تو بگیر سریع بریم دیر شد. برای عکس بعدی دستمو گذاشتم روی ممه شو فشار دادم عکس گرفتم چند تا الناز:اینارو به کسی نشون بدی خودم خاکت میکنم من:نگران نباش عشقم آخ مامانی چه دافی شدی الناز:تموم شد؟ من:یه عکس دیگه. الناز:بگیر من:بده عقب یه ذره باسن رو الناز:واسه چی من:بده یدونه عکس بگیرم سریع. باسن رو داد عقب و کمرشو خم کرد. منم قشنگ چسبوندم بهش جف ممه هاشو با یه دستم یا گرفتم یا فشار دادم با اون یکی گوشی به دست. من:حالا برگردون سرتو دستت رو بیار بالا سرمو بگیر لب بده الناز:این چه عکسیه آخه من:یادگاری قربونت بشم الناز:دیگه بعد این عکس بی عکس. بعد انجام داد منم ممه هاشو سفت گرفتم برگشت لبامو گرفت بوسید منم گرفتم لبشو به دهن و میخوردم. آروم با کیرم به کونش فشار میاوردم ولی نه زیاد. چند تا عکس گرفتم بعد گوشی رو گذاشتم جیبم با همون پوزیشن لب بازی کردم باهاش و جفت ممه هاشو گرفتم که یهو ول کرد لبمو باز رفتم تو گردنش الناز:معلومه خیلی حالت بده بس کن بریم آرایش مو خراب نکن بزن آسانسور رو. من:باشه عشقم تا پارکینگ لبات مال من پس. سریع منفی ۱ رو زدم برش گردوندم چسبوندمش به خودم و جفت لپای باسن رو گرفتم سفت تو دستام الناز:حالت واقعا انقدر بده آریا آروم باش من:گفتم که نگاه چجوریش کردی. الناز:تقصیر من نیست خودت کنترلش کن. در آسانسور داشت بسته میشد من:فعلا بیا اینجا تا برسیم پارکینگ. رفتم تو لباش و کونش رو می مالوندم اونم سرم رو گرفته بود آروم باهام لب بازی میکرد که رژش خراب نشه. تا منفی یک قشنگ مالوندمش و لباشو خوردم. بعدش که رسیدیم در آسانسور باز شد اون جدا نمیخواست بشه انگار که من خودم ترسیدم کسی بیا جدا شدم گفتم من:یا همینجا بیا کارمونو بکنیم یا بریم. الناز:نه بریم اینجا چیه بریم آریا دیر شد. منم یه چک سکسی زدم بهش و کونش لرزید راه افتادیم رفتیم مهمونی ساعت ۱۲ بود ساعت ۱ رسیدیم. ماشینو برد تو پارکینگ اونا منم همش نفس نفس میزدم حالم بد یجوری بودم اصلا. برگشت منو دید گفت الناز:خیلی حالت بده تو تحمل کن یه ذره خب من:تورو میخوام مامانی الناز:باشه بزار بریم مهمونی برای امتحان تو گفتم کم میشینیم فقط یکی دو ساعت. من:بیا اینجا حداقل یه لب بده بهم. دورو ور رو نگاه کرد اومد جلو من روی صندلی شاگرد بودم اون راننده. لب بازی کردیم یه خورده بعدم رفتیم بالا تو مهمونی. حالا اینکه چه خاله های خوشگلی دارم بماند که چقدر نازن بعدا میگم. رسیدیم نشستیم اونجا من رو به روی مامان نشستم فقط چشمم به پاهاش و بدنش بود. بعد خوشو بش و غیره چون تولد بود جشن بود کلا. بعد نیم ساعت همه داشتن دست میزدن برای پسر خالم که ۱ سالش شده بود. منم نگاهم به رون مامان بود که لخت بود. چون مجلس زنونه بود لباس مامان آزاد بود تنها مرد اونجا من بودم. مامان منو یه نگاه کرد دید دارم به رونش که یه تیکش معلومه نگاه میکنم. یه نگاه به شلوارم کرد بعد دوباره ادامه داد دست زدن بعدش با یه حرکت جالب پای راستش رو انداخت روی پای چپ. چون طرف راست لباسش باز بود و اون قسمت معلوم بود با این کارش کل پای راستش معلوم شد تا خوده رون نزدیک کسش. منم دیگه رد داده بودم دهنم باز شده بود با دهن نفس می کشیدم و فقط دست میزدم پای مامانو نگاه میکردم. خلاصه بعد رقص و پایکوبی مامان اومد سمتم الناز:خودتو جمع کن ضایع شدی نکن چشاتو بردار از روم. من:خب پس به زنای دیگه نگاه میکنم اونارو دید میزنم الناز:گوه خوردی خفه شو یجا بشین. خواست بره دستشو گرفتم من:حالم بده میگم دارم میمیرم یه فکری کن الناز:اینجا که نمیشه پدر سگ بشین فقط من:بریم خونه؟ الناز:آره رفتیم خونه یه کاریش میکنیم. موقع غذا بود الویه بود نشستیم دور میز یه میز بزرگ بود با کلی چیز میز روش. نشستم کنار مامان یه الویه واسم درست کرد گفت بهشون ما ناهار خوردیم یه ذره فقط میخوریم صدای موزیک بلند بود ما هم طرف دیوار نشستیم که پشتمون به دیوار بود وسط میز هم بودیم کسی نه کنار ما بود نه روبه رومون. منم سمت راست مامان نشستم مخصوصا. بعد دستمو بردم روی رونش و شروع کردم مالوندن رون لختش که بیرون لباس بود. الناز:نکن زشته یکی میبینه بردار دستاتو. من:زیر میز بستس دید نداره کلا زیر میز اینجا که کسی نیس الناز:کوفت کن یه ذره حداقل انقدر سینه هامو نگاه نکن. من:باشه نفس چرا انقدر بد خلق شدی. آروم رونش رو می مالوندم و بعد دستمو بردم سمت کسش شروع کردم بالای کسشو مالوندن الناز:نکن بیشعور. دستمو گرفت پرت کرد اونور یه نگاه بهم کرد دید عصبی شدم الناز:نکن اینجا نه میگم. منم خیلی سریع پاشو گرفتم انداختم روی خودم یه دونش رو. پاش لخت روی پای خودم بود الویه رو گذاشتم روی میز شروع کردم مالوند رون و کسش الناز:آروم باش نکن یکی میبینه من:به درک بدجور راستم مامان بریم فقط بکنمت الناز:آروم آشغال میشنون آروم باشه میریم خونه من:میریم خونه چی؟ الناز:میریم خونه درستش میکنم من:سکس میکنیم؟ الناز:بس کن گفتم که آره حالت بده ها من:به زبون بیار بگو بریم خونه؟ الناز:بریم خونه سکس میکنیم. من:باشه عشقم. الناز:حالا پامو آزاد کن من:نه بزار اینجا باشه کسی نمیبینه. منم کسش رو اونقدر مالوندم که خیس شد پای راستشو و رون سفیدشو کلی مالوندم. خواست پاشه بره آزاد کردم پاشو و رفت. منم کلا جای غم باد گرفته بودم. تا بریم خونه فقط. ساعت ۴ مامانم گفت بریم آریا فردا امتحان داره خاله:فقط ۳ ساعت؟ آبجی بمون توروخدا الناز:نه آبجی دیر میشه اینم نخونده زیاد بریم ما خاله:باشه عزیزم. الناز:آریا بیا بریم. رفتم خداحافظی کردم بعدشم رفتیم. نشستم تو ماشین حالم خیلی بد بود کیرمم راست راست صورتم قرمز تا نشستم دستمو بردم روی کیرم یه ذره بمالمش فقط. الناز:چرا اینطوری شدی تو انقدر حالت بده؟ ها؟ جوابی نداری؟ واسه حالت انقدر بد شده تو امروز من:آهه مامان میخوامت الناز:بذار برسیم خونه این چه وضع آخه. ماشین اتومات بود مامان دنده عقب زد پارکینگ درآورد بعد زد دنده راه افتاد. منم شروع کردم یه دستمو بردم روی ممه شو مالوندم پای لخت شو مال‌وندم یه ذره الناز:وای خاک به سرم نکن یکی میبینه من:نمیتونم باید بمالمت تا توی ای لباسی چه دافی شدی مامان الناز:نکن آریا مردم میبینن زشته تصادف میکنیم یهو. من:دستتو بده من. گرفتم دست راستشو گذاشتم روی کیرم. الناز:آریا بذار برسیم خونه وقیح شدی تو چرا انقدر. مامان تو خروجی اتوبان ترافیک شد وایساد الناز:نکن آریا ماشین کنارمونه. منم دراز کشیدم روش سرمو گذاشتم روی پای لختش که از لباس قرمزش زده بود بیرون الناز:چیکار میکنی آریااا من:میخوام بخورم پاتو. الناز:نکن الان تصادف میکنم من:ماشین که اتوماته پاتو از روی ترمز برداری راه میره یه گاز کوچولو هم میتونی بدی دستتو بزار اینجا. دستشو گرفتم گذاشتم روی کیرم. میخواستم قشنگ بخورم رونشو لذت فوت فتیشی رو کامل ببرم ازش. من فوت فتیشم ولی از ساق تا رون رو دوست دارم بیشتر. مخصوصا سفید و بدون مو و ترک مثل مال مامان. با یه دستم رون و ساق سفیدشو میمالوندم با اون یکی از بالا بردم لای لباسش و کردم تو شرتش شروع کردم مالوندن کسش. الناز:آخخخ نکن آریا وسط جاده عوضی من:آخخ مامان میخوام بخورم همه جاتو الناز:وایسا آیی وایسا برسیم خونه خبببب من:واسه من دلبری میکنی آره؟ پاتو میندازی رو پات آره؟ امروز مال منی ۴ بار میکنمت الناز:بیشعور نکن آیی آی آی. شروع کردم قشنگ لیس زدن و خوردن رونش پاهاش هم با یه دست میمالوندم و قطعا کسش هم می مالوندم که بعد چند دقیقه خوردن خیس شد. مامان دستشو از روی کیرم برداشت گذاشت روی سرم موهامو گرفت منم رفتم روی رونش روی لیس زدم نزدیک کسش. همینطوری تا خود خونه رفتیم که نزدیک محل شد گفت الناز:آریا پاشو رسیدیم پاشو آییی نکن بسه. تو پارکینگ نمیشد زیر دوربین بودیم دستشو گرفتم بعدش رفتیم‌تو آسانسور چون طبقه منفی یک بودیم هیشکی بدون اینکه صداش بیاد نمیتونست بیاد. رفتیم تو آسانسور بغلش کردم از پشت دستمو انداختم از لای لباسش شرتشو گرفتم کشیدم پایین الناز:آههه نکن آریا وحشی شدی امروز چرا. شرتشو در آوردم انداختم تو دستم. چسبوندمش گوشه آسانسور نشستم زمین رفتم لای پاهاش. شروع کردم خوردن کس. آخ وحشیانه لیس میزدم قشنگ زبونمو میکردم توش و می مالوندم هم باسن رو هم کسش رو. الناز:وااای خجالت بکش آریا بذار برسیم بالا آهههه نکن صدامون رو میشنون. گوش نکردم ادامه دادم به خوردن انقدر خوردم که دیگه ناله ش رفت بالا دستشو گذاشت روی سرم و اون یکی روی دهن خودش تا صداش نره بالا. بلند شدم زیپمو دادم پایین و کیرمو در آوردم من:بشین الناز:اینجا؟ من:آره اینجا. شونه هاشو هل دادم پایین نشست منم سرشو گرفتم دادم دهنش با اون همه آرایش خیلی خوشگل شده بود واقعا منم حال میکردم داشتم آروم تو دهنش عقب جلو میکردم که گوشیمو درآوردم شروع کردم فیلم گرفتن. مامانم چشماش دوتا شد تعجب کرد خواست در بیار کیرمو از دهنش که نزاشتم موهاشو گرفتم کیرمو فشار دادم توش. از صورتش گرفتم که داشتم تو دهنش کیرمو عقب جلو میکردم بعد از تو آینه قدی آسانسور گرفتم احساس خوبی بود. دکمه ۵ رو زدم بره بالا آسانسور درا بسته شد هنوز داشتم تو دهنش تلمبه میزدم که یه فشار دادم کیرمو تا ته کردم تو دهنش داشت خفه میشد یه سلفه کرد که آوردم بیرون کیرمو. پاشد وایساد هنوز طبیه ۳ بودیم که یه لب ازش گرفتم کیرمو کردم تو شلوار و رفتیم دمه در کلید انداخت بره تو که از پشت با لباس به کونش تلمبه میزدم الناز:آییی آریا وایسا بریم تو آریا نکن آبرو بر من:بدو بدو زود باش که دلم میخوادت درو باز کرد رفتیم تو سریع چسبیدم بهش لباشو خوردم مالوندم سینه هاشو بعد گفتم من:زود باش بکن لباسارو الناز:این سخته کندنش کمکم کن کفشهای پاشنه بلند و خواست در بیاره من:در نیار کفشامو بپوش موقع سکس الناز:باشه. بعد برگشت منم زیپ لباسشو باز کردم بقیه رو کند خودش سوتین هم باز کرد سینه هاش افتاد بیرون منم کفشامو درآوردم لباسامو کامل کندم. رفتم طرفش الناز:آروم باش فقط آریا توروخدا آروم چسبیدم بهش بلندش کردم گذاشتمش روی میز ناهار خوری پاهاشو باز کرد خودش برام منم امون ندادم کیرمو گرفتم گذاشتم دمه کسش هل دادم تا ته توش. الناز:آییییی گفتم آروم چرا وحشی بازی در میاری آههههه آریا آروم تر من:آهههه آههههه عجب کس تنگی آههههه میکنمت مال خودمی مامان آهههه جون آههههه. شروع کردم تلمبه زدن پاهاشو گرفتم از ساق و میکوبیدم تو کسش. من:آههههه مامان آههههه آههههه جوون آهههه الناز:آهههه آهههه آروم آروم دردم میاد آههههه آههههه. من:منو حشری میکنی آره؟ تو مهمونی پاهاتو میندازی رو هم آره آههههه جرت میدم زن الناز:آهههه گفتم خوش میاد ببینی خب نکن محکم نکن آههههه آههههه من:این کس مال کیه؟ هااا آهههه جوون الناز:آهههه مال تو آیییی مال تو آهههه آهههه وایسا من:حرف حرف منه امروز شوهرتو عصبی کردی میکنمت مامان آههههه میکنمت الناز:ببخشید آیییی ببخشید آههههه آهههه من:از بس حشریم داره میاد آهههه کس سفیدتو قربون مامانی آههههه آهههه الناز:آهههه زودباش آههههه زودباش دردم‌گرفت آیییی آخخخخ من:آهههههه مامانی آههههه بگیرش آههههه آلناز:آخخخخ آیییی آههههه نه آرومتر آههههه من:آهههه آههههه آهههه مامان آههههه. آبم اومد منم کل آبمو ریختم توش تا ته فشار دادم آبم خالی شد ته کسش الناز:آخخخخ آههههه چقدر داغه آهههه آههههه خدایا آریاااا آهههه من:جووون مامان آههههه آهههه آههههه. یه ذره تو کسش نگه داشتم تا آبم کامل خالی شه اون تو خیلی حشری بودم مامانم هم حشری شده بود از بس کسش رو خورده بودم. الناز:آخخخ کشتی منو. من:جرت میدم مامی آهههه جوون آبم اومد. الناز:تشنم شد بزار یه آب بخورم بسه دیگه من:آب بخور بیا بعدش یه لیوانم واس من بیار الناز:بعدش؟ من:برو بیا بهت میگم. رفت یه آب خورد یه لیوانم واسم آورد خنک آبو خوردم من:بیا اینجا الناز:چیه؟ من:بشین رو زمین الناز:بازم؟ نه آریا قرارمون فقط ۵ شنبه جمعه بود الانم‌ حالت بد بود انجام دادم برات من:هنوزم حالم بده بیا حالا. وسط سالن نشوندمش روی زانو هاش کیرمو دادم دهنش قشنگ اولش که رفت تو دیگه سپردم به خودش قشنگ هم جق میزد برام هم کیرمو میخورد اوم‌اوم میکرد که باعث حشری شدنم میشد من:جووون مامان آهههه بخورش آهههه بخورش کیرمو الناز:اوووم اوم اوووللففت اوووم اوووووممممم من:آههههه آهههههه عاشقتم آههههه اووووف آهههههه یه ذره که ساک زد قشنگ کیرم راست شد بلندش کردم بردم تو اتاقش خوابیدم رو تخت من:بیا روم الناز:من بیام؟ من:هر دفعه من انجام میدم یه بارم تو، بیا روم. اوم روم یه ذره واسم جق زد تا کامل راست شه بعد داد بالا کسشو و نشست روی کیرم تا نصفه الناز:آههههههه آهههههه آییییییی اخخخخخ من:اووووف جوون چقدر داغه آههههه برو پایین مامی الناز:صبر داشته باش آهههه آروم آروم. پهلو هاشو گرفتم کمک کردم بشینه روش کامل. تا ته کیرمو کرد تو کس خودش و نشست روش دستاشم گذاشت روی سینم و بی حرکت موند الناز:آهههههه خدایا آههههه من:اههههه مامان چه کس تنگی داری آههههه آهههههه الناز:با ادب باش آریا آییییی من:آههههه شروع کن مامان آههههه الناز:واییی باشه فقط زورم نکن آههههه. شروع کرد خیلی آروم روی کیرم بالا پایین کردن پاهاش کنار دستم بود گرفتمش مالوندم حتی رونش در امان نبود از دستام سفت میچلوندمشون. دستاش روی سینه هام بود خودش تلمبه میزد روی کیرم و ناله میکرد من:آههههه مامان آههههه اینجا دیگه تخت منو توعه فهمیدی الناز:آهههه آهههه چرا من:چون تو زن منی الناز مال منی الناز:آهههه آههههه خیلی پرو شدی من:فعلا که داری بهم سواری میدی آههههه مامان آههههه الناز:بدم میاد از این حرفا آییییی آیییی من:از این به بعد شبا اینجا میخوابم تخت زنو شوهری خودمون باید تو یه اتاق بخوابیم. الناز:آریاا آهههه بس کن آهههه آهههه کی میاد؟ من:تندترش کن یه ذره مامی. مامانم تند تر رو کیرم تلمبه زد و سریع تر سواری داد ناله خودش دراومده بود دیگه دستمو بردم روی کسش شروع کردم مالش دادنش ممه خوشگلش هم با یه دست مالوندم. داشت تند تر سواری میداد ممه ش بالا پایین پرت میشد صدای ناله ش بلند شده بود من:آهههه مامان ادامه بده آهههه جوون اآهههه زن خودمی آههههه. یهو یه آه بلند کشید چسبید بهم بغلم کرد آبش اومد و ارضا شد قشنگ لرزید و آبش از کنار کسش زد بیرون. ۱۰ ثانیه ثابت موند. من:ادامه بده مامی الناز:خسته شدم آییی. پاهامو صاف بود آوردم بالا بغلش کردم شروع کردم تلمبه زدن تو کردنش. خودم دست به کار شدم و تو کسش تلمبه میزدم. من:آههههه قربونت برم میمیرم واست آهههه مامانی الناز:آیی آریا آی آی آههههه آخخخ من:جونم مامان بگو بگو عشقم آههههه الناز:خسته ام بیارش من:بریزمش تو کس ؟ الناز:هر جا دوست داری آهههه آهههه آییی آییی من:این تختمونه مگه نه ؟ الناز:آره اره آهههه آهههه من:زن کی تو مامان ها آهههه آهههه الناز:زن تو آخخخ آهههه زن تو آهههههههه من:این بدن سفیدت مال کیه الناز:آییی آییی مال توعه آریا آاهههه آههههه من:زن خودمی از این به بعد تختامون یکیه باشه مامان؟ الناز:باشه باشششه آهههه آهههه من:چی میخوای زن؟ الناز:دردم اومد آهههه آهههه. من:بیا زیرم بخواب الناز:چرا؟ من:خسته شدی چون عشقم. بلند شد خوابید روی تخت منم پاشدم خودش پاهاشو برام باز کرد منم کیرمو گذاشتم روی کس و تا ته هل دادم توش الناز:آههههه آریااا آههههه من:جووونم مامانی آهههه مرسی بابت این بدن سفیدت عاشقتم آههههه آههههه. تلمبه های ریلکس و ملو میزدم تو کسش که دردش نیاد با سرعت عادی خوابیدم روش دستامو رد کردم از زیر بغلش و بغلش کردم ممه هاش چسبید بهم الناز:آهههه آریا آهههه آهههه وای آییی آییی آهههه آهههه آریا من:الان میارمش آهههه آلان میاد مامی الناز:اووخ آوووخ آهههه آریا بیارش دیگه آهههه آههههه من:جوون مامان چه حالی میده زنتو اینجوری بکنی بغلش کنی تو کسش تلمبه بزنی آبتم همونجا خالی کنی آههههه الناز:همینجا منو میکشی آخر تو آههه آههه توی تخت من:تو چیزیت بشه خودمو میکشم نه مامی دوست دارم دوست دارم آههههه آههههه آههههه سریع تر بکنم بیاد الناز:آهههه آهههه نکوب توم فقط آهههه آهههه من:تخت منه اینجا هر شب میام اینجا مامان اوکی ؟ الناز:اوکی اوکککی آهههه من:آهههه الناز آههههه الناز جووون آهههه داره میاد آههههه آهههه الناز:آهههه آهههه آییی من:الناز الناز آهههه زن خود منی آبمو میریزم توت آهههه بیار آبمو الناز:آهههه آریا دیگه توان ندارم آیییی آییی آهههه آههههه من:زن من میشی ؟ الناز:آره آره آییی من:میخوام باهات ازدواج کنم آهههه آهههه الناز:باشه آهههه باشه آیییی آیییی من:حاملت میکنم باید بچه دار شی از من آههههه آههههه الناز:اگه اینطوری پیش بری حامله میشم آخر آههههههههه آههههههه نکوب نکوب درد داره آهههههه من:داره میاد داره میاد آههههه الناز آهههه الناز بگیر آبمو آههههه آهههه پاهاتو دورم حلقه کن آهههه. پاهاشو دورم حلقه کرد سفت بغلم کرد منم محکم کوبیدم تو کسش چند تا تا بالاخره ارضا شدم و کیرمو چسبوندم بهش تا ته کس من:آهههههه مامان آههههه الناز آلناز آههههه آهههههه الناز:آههههه خدا آههههه آریا آیییی آیییی آهههههه آههههه آهههه اومدی آییی آههههه من:آهههه ریختم توش مامان آهههه آااهههه مامان بمیرم واست آههههه الناز:فدا سرت آههههه آههههه آههههه خدا آییییی آهههههههههههههههه من:آههههه مامان حامله شو آههههههه الناز:اوووف اووف آخخخخ آهههههه من:آخخخ آخیش مرسی مرسی آههه مامانی آهههه. همونجا تو کس نگه داشتم آبم کامل خالی شد توش بعد اینکه ارضام تموم شد روش خوابیده موندم لباشو میخوردم و سینه هاشو می مالوندم. چیزی نمی گفت همراهی میکرد باهام خودش لب میداد ناله میکرد تا اینکه بعد ۱۰ دقیقه کیرم دیگه خوابید و افتاد بیرون. رفتم کنار از روش پاشدم. داشت میرفت حموم که گفتم وایسا با هم بریم یه نگاه بهم کرد گفت باشه لخت شدم پشت سرش رفتم تو حموم قشنگ شستمش و بدنشو لیف کشیدم تمیز کردم کلی لب بازی کردم باهاش تو حموم و مالوندمش. بعد حموم رفت یه چرات بخوابه منم رفتم پای درس تا شب. شامو زدیم و موقع خواب رفتم رو تختش گرفتم خوابیدم. لباساشو که عوض کرد اومد بخوابه دید من رو تختش دارم میخوابم. الناز:اینجا میخوابی؟ من:آره. چیزی نگفت اومد رو تخت منم یه لب گرفتم ازش و بغلش کردم اونم بغلم کرد گرفتیم خوابیدیم. نوشته: آریا
    • kale kiri
      تاریک و تاریک تر - 1 سلام دوستان. من آرش، ۴۸ ساله هستم و خاطره ای که قراره براتون بنویسم برمیگرده به یکی دو هفته پیش. ما یه خانواده سه نفری هستیم که زندگیمون بالا و پایین تا دلتون بخواد داشته. همسرم، فرشته، که سه سال ازم کوچیکه که مثل اسمش خودشم فرشته اس. دخترمون پریا، تازه وارد ۱۷ سالگیش شده و بهترین نعمتیه که خدا برامون داده. ما قبلا یه خونواده ۴ نفری بودیم. پسرم آرتین که در ۶ سالگی بر اثر بیماری( در ادامه کامل میگم) رفت تو آسمونا. آرتین با پریا فاصله سنی خیلی کمی داشت و فقط ازش ۲ سال بزرگتر بود. بعد از دست دادن پسرم، زندگیمون خیلی تغییر کرد. مدت ها طول کشید تا به خودمون بیایم و دوباره سرحال بشیم. بیماری آرتین بخاطر عدم توجه کافی من و مامانش شدت یافته بود و به همین دلیل دکترا هم نتونستن کاری براش بکنن. نوعی بیماری که علائم اش رو در پشت کمر و ستون فقرات، گردن و نواحی تناسلی نشون میداد. از اون روز به بعد، منو همسرم بهم قول دادیم تا با جون و دل حواسمون به پریا باشه و مواظبش باشیم تحت هر شرایطی. پریا نسبت به هم سن و سالاش بلند قد تر هست و دوران بلوغش رو خیلی زود پشت سر گذاشته و از قیافه هم واقعا زیباست. همیشه لباسای شیک میپوشه(این رو از مامانش گرفته) و خوشتیپه. همسرم اول با مشورت دکتر، و بعدش خودش هر یکی دو هفته یک بار کامل پریا رو چک میکرد تا اگه علائمی بود سریعا مراجعه کنیم دکتر. زندگیمون افتاده بود روی روال و همچی خوب پیش میرفت تا اینکه یه روز متوجه رنگ پریدگی همسرم شدم. اولش فکر کردم فشارش افتاده یا اتفاق خاصی افتاده. رفتم نشستم پیشش و شروع به حرف زدن کردم. فرشته: آره از امروز صبح سرم درد میکنه و بدنم میخاره -دارویی چیزی خوردی؟ +اره مسکن خوردم ولی فرقی نکرد -رنگت پریده اصلا خوب به نظر نمیای پاشو بریم دکتر +نمیخواد بابا میخوابم فردا بیدار میشم درست شده -باشه چیزی نیاز داشتی بگو پاشدم رفتم تو اتاقمون. حس میکردم یه چیزی درست نیست و این حس داشت خفه ام میکرد. وقتی دیدم قانع نمیشه که ببرمش دکتر، زنگ زدم دکتر بیاد خونه ولی به فرشته نگفتم. بعد حدود ۴۰ دقیقه زنگ در خورد. رو به فرشته کردم و گفتم برو شلوار پات کن دکتر اومد(اکثرا با شلوارک کوتاه یا دامن تو خونه بود). با یه قیافه اخمو و در هم نگام کرد و گفت: از دست تو آرش گفتم که چیزیم نیست. خلاصه دکتر اومد بالا و خوش آمد گفتم بهش و راهنماییش کردم تا پذیرایی. در این مدت که همسرم لباس هاشو عوض‌میکرد با دکتر حرف زدم. -آقای دکتر ما توی خانوادمون سابقه بیماری خاص داریم و من نگران شدم واسه همین تماس گرفتم که بیاین. لطفا با دقت معاینه اش کنید و اگه کوچکترین چیز ناهنجاری بود بگید. +اوکی حتما فرشته از اتاق اومد بیرون و نشست پیش من و به دکتر سلام کرد. برای اینکه راحت تر معاینه انجام بشه من پاشدم رفتم آشپزخونه که یه چایی هم ببرم برای دکتر. بعد چند دیقه برگشتم پیششون. دکتر رو کرد بهم گفت: وضع کلی همسرتون تا دو روز اوکی میشه ولی پشت گردنش یه چیزی دیدم که واقعیتش رو بخواید هرچی گشتم نتونستم دلیلشو پیدا کنم. بهتره پاشید برید بیمارستان پیش دکتری که میگم همین امشب. همسرم یه نگاه معنادار کرد بهم و نگرانی رو تو چشاش دیدم. که البته خودمم‌دست کمی ازش نداشتم. راستی توی این تایم پریا با معلم خصوصیش، نگین خانوم توی اتاقش داشتن ریاضی کار میکردن چون دیگه سال آخرشه و حسابی میخواد نمراتشو بالا ببره. بعد اینکه دکتر رفت رفتم اتاق پریا و بهش گفتم میریم با مامانت خرید کنیم برگردیم چون نمیخواستم نگرانش بزارم مخصوصا که توی سن بدی قرار داره و ذهنش درگیر بشه تاوانشو بعدا میده. سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت بیمارستان و بعد کلی اینور اونور کردن و درگیری قرار شد همسرم یک شبانه روز بستری بشه تا از خطر احتمالی جلوگیری بشه. زنگ زدم به خواهر زنم که ببینم میتونه بیاد شبو پیشش بمونه تا خودم برم پیش پریا تنها نباشه. خلاصه خواهر زنم رسید و بعد اینکه قرار گذاشتیم پریا و بقیه هیچ بویی از این ماجرا نبرن سمت خونه حرکت کردم. پریا درو باز کرد ‌و وقتی دید فرشته باهام نیست ابروهاشو داد بالا: مامان کو!؟ -گذاشتمش پیش خاله ات انگار فردا باهم قرار داشتن، خودش ازم خواست بزارمش خونشون. +(نگاه های عجیب و کارآگاهانه) باااشه چی بگم ۲۴ ساعت از این گذشت و من با هزار دردسر و پیچوندن پریا رفتم بیمارستان. وارد اتاقی شدم که همسرم توش بستری بود و دکتر رو بالا سرش دیدم. دکتر خواست تا باهام خصوصی حرف بزنه؛ رفتم ببینم قضیه چیه، که بله… همون بیماری پسرم علائم خودشو نشون داده بود و دکتر بهم گفت خداروشکر بلافاصله متوجه شدین و مراجعه کردین. نگران نباشین همسرتون اینجا مشکلی نخواهد داشت ولی ممکنه پروسه نسبتا زمان بری باشه درمانش. رو کردم به دکتر و گفتم: مثلا چقدر؟ -بستگی به مقاومت بدنش داره ولی حداقل دو هفته در نظر بگیرید با یه قیافه آشفته و ناامید رفتم پیش همسرم و بوسش کردم. یکم باهم حرف زدیم و بهش دلداری دادم تا زمان ملاقات تموم شد و بازم زحمت رو انداختم به دوش خواهرزنم اونم بدون معطلی قبول کرد. برگشتم خونه و پریا بهم حمله ور شد. -پس مامان کووووو +پریا -هوم +بیا بشین -چیشده بابا همش داری میپیچونی بچه که نیستم +مامان قراره چند روزی بستری بشه. مثل اینکه بیماریش خودشو نشون داده و باید تحت نظر دکتر باشه بشدت ناراحت شد و بدون اینکه حرفی بزنه بدو بدو رفت تو اتاقش و درو بست. بی خبر از اینکه چه اتفاقی قراره بیفته و چجوری قراره همه چیزو اداره کنم همونجوری روی کاناپه خوابم برد. دو سه روزی گذشت. موعد چک پریا رسیده بود. نمیتونستم تو این وضعیت بد پریا رو تنها بزارم و کوچکترین ریسکی بکنم. قبل اینکه من صحبتشو بکشم پریا اومد پیشم و گفت: بابا… حالا که مامان بیمارستانه پس چیکار میکنیم چک منو؟ رو کردم بهش و گفتم سوال نداره که بابا من هستم دیگه پریا: ولی بابا… تو تا حالا ندیدی چک کردن مامان رو. میدونی چجوریه؟ -از دکتر شنیدم که هر نکته ناهنجاری روی پوست… حرفمو قطع کرد: نه بابا منظورم اون نیست من لباسامو‌ در میارم تا مامان چک کنه منو حتی لباس زیرمم نمیمونه تنم راستشو بگم انتظار نداشتم اینو بشنوم چون در طول این سال ها اصلا پیش نیومده بود همچین روزی که من مجبور باشم پریا رو چک کنم. جلوی هر حس اضافی رو گرفتم و رو به پریا گفتم: اشکالی نداره دخترم. بابا و دختر به بهترین شکل انجامش میدن تموم میشه میره. دلگرمی دادم و حالش خوب شد اومد بغلم دراز کشید. داشت میرفت سمت اتاقش که گفت: بابا من میرم اتاقم یکم بعد بیا. -حله عروسک بابا تو این فاصله رفتم گوگل کردم ببینم چیزی هست که بتونم با خوردنش جلوی حس جنسیمو بگیرم یا نه. هرچی باشه هر مردی با دیدن عضو خصوصی زن ممکنه تحریک بشه و خوب عادیه. حالا هم که پریا بالغ شده بود و یه دختر کامل بود. از شانس بدم هیچی پیدا نکردم و رفتم سمت اتاق پریا. در رو زدم منتظر موندم. پریا: صبر کن بابا الان باز میکنم در رو که باز کرد یه روی دیگه از پریا رو دیدم که فقط یه شورت و یه سوتین تنش بود. نخواستم جو رو سنگین نگه دارم و سریع گفتم : پرنسس رو باباااا. لبخند زد و گفت اره جون خودت. برش گردوندم و چراغهای اتاقو کامل روشن کردم تا با دقت ببینم پشتشو. روی کمرش چیز خاصی دیده نمی شد و همه چی عادی بود. ازش اجازه گرفتم تا سوتینش رو باز کنم چون اذیت میکرد و نمیتونستم کامل دسترسی داشته باشم به پشتش. پریا: باشه بازش کن ولی دستامو میزارم روش نبینی. -اه اه حالا نخوردیمت که پرنسس بازم خندید باز کردم سوتینشو و انداختم زمین. یواش یواش دیگه کیرم داشت حرکاتشو شروع میکرد و من اصلا حس خوبی بابت این نداشتم. از پشت سرش حجم و گوشت کناره ممه هاش دیده میشد هرچقدرم چشممو میدزدیدم ازش بازم میدیدمش. -پریا اینور تمومه بچرخ +باشه چرخید و حالا رو به روی من بود. برای راحتی کار ازش خواستم دراز بکشه رو تختش. دیگه عادت کرده بود و باهام راحت تر شده بود واسه همینم دیگه ممه هاشو ول کرده بود و جلو چشام بودن دوتا بلور هاش. نوبت به شکمش رسید که دستمو وقتی کشیدم روش قلقلکش اومد و همراه با خنده های ریز تکون خورد که باعث می شد ممه هاش بالا پایین بشن و این باعث میشد کیرم بیشتر راست شه. وقتی اروم شد کف پاش از روی شلوار خورد به کیرم ولی چون خیلی واضح نبود فک کرد پامه و با یه لحن شوخی آمیزی گفت پاتو بنداز اونور دیگه گنده بک. خندیدم و گفتم باشه. همچی تموم شده بود و فقط شورتش مونده بود که دربیاره و تموم بشیم از این فلاکت. نگام کرد گفت خجالت میکشم بابا. گفتم باشه یه چشمی میبینمش. زد زیر خنده. اینجوری نمیشد و باید یه کاری میکردم که فقط رد شه این صحنه. باید خودم در می آوردم شورتش رو. دستامو بردم دور کمرش شورتشو گرفتم که دستاشو اورد گذاشت رو دستام و چشماشو سفت بهم فشار داد. باید یه کاری میکردم دستاشو خودش رو داره و بهم اجازه بده شورتشو در بیارم چون نمیخواستم حس بدی داشته باشه ولی از طرفیم هیچ جور کنار نمیومد با این قضیه. یهو بهش گفتم رو موهات سوسک نشسته پریا!! جیغ زد جفت دستاشو برد سمت موهاش محکم که من بلافاصله شورتشو کشیدم از پاهاش بیرون. بازم چشاشو بست و گفت خیلی بدی بابا گفتم: دخترم زود تموم میشه نگران هیچی نباش بابایی اینجاست. برای اینکه چک کنم باید از دستام استفاده میکردم و همینجوری نمیشد نگاه کرد. منم محو ویویی شده بودم که پریا واسم درست کرده بود. ناخودآگاه غرق زیباییش بودم و کاری از دستم بر نیومد کنترلمو از دست داده بودم با دیدن کصش. یهو پریا گفت بد نگذره اون پایین! خندیدم و سعی کردم مثلا نشون بدم دارم معاینه میکنم. ولی من محو زیبایی لای پاش شده بودم و خیره بهش مونده بودم. دستمو بردم سمتش یواش یواش. از خجالت داشت اب میشد. انگشتم بلخره خورد به کصش. همون لحظه پاهاشو محکم بهم فشار داد ناخوداگاه و این باعث شد تماس دستم با کصش حتی بیشتر بشه. پاهاشو باز کردم و با اون یکی دستمم لای کصشو باز کردم تا خوب ببینم. -مامان اینجوری نمیکردا +پریا نمیتونم کوچک ترین ریسکی بکنم و جایی رو از قلم بندازم. باید کامل ببینمش. یک بار انجامش میدم بزار کامل شه -همممم اووکی چه بدونم من در همین حد ادامه دادم و کیرم داشت به معنای واقعی کلمه منفجر میشد که بالاخره تونستم خودمو کنترل کنم و یکی از دستامو کشیدم اینور. رو کردم بهش گفتم تمومه بابایی. قبل اینکه بخواد عکس العملی نشون بده هجوم بردم بالای کصشو یه بوس کوچولو کردم پاشدم. با نگاهی تعجب امیز استقبالم کرد که گفتم برای اینکه دختر خوبی بودی بوست کردم دیگه نگاه داره؟؟ گفت: خب بیا بوس رو از رو لپم بکن چرا اونجامو بوس کردیییی. که نگاهم دوباره به کصش افتاد و متوجه تغییرات کصش شدم و اون خشکی ای که حین معاینه داشت رو از دست داده بود. همون لحظه فهمیدم که اشتباه کردم و در اثر بوسی که کردم خیس شده و حسابی تحریک شده… دوستان داستان تموم نمیشه اینجا و ادامه داره اگه خوب استقبال بشه بزودی پارت دو هم مینویسم. ولی نیاز میبینم از الان بگم که بین من و دخترم سکس و دخولی اتفاق نیفتاده و امیدوار به این نباشید. ولی داستان جای خوب زیاد داره که با همراهی خوب شما ادامه میدم. روزتون بخیر نوشته: آرش
    • arshad
      فیلم  بدن نمایی باچهره داف سکسی با سینه های 75 خوشگلش برای پارتنرش . تایم: 02:12 - حجم: 26 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • arshad
      2 قسمت بدن نمایی داف خوشگل وطنی همراه باچهره . کلیپ اول تایم: 05:03 - حجم: 61 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم   کلیپ دوم تایم: 03:05 - حجم: 37 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • arshad
      فیلم بدن نمایی با شورت و سوتین زن توپر و هیکل گوشتس چادری متاهل (تصاویر لختی) . تایم: 00:41 - حجم: 8 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.