رفتن به مطلب

داستان سکس گی با پدر و برادر (خانوادگی)


poria

ارسال‌های توصیه شده


خانه ای بدون زن - 1

پارت اول

راوی: مهرداد

همه بدبختی های من از اونجایی بود که مهر بچه طلاق خورد رو پیشونیم و هر جایی که میرفتم مثل گاو پیشونی سفید ترد میشدم،

چه زمانی که مدرسه بودم و ازم می‌خواستن اولیا رو بیارم چه الان که ۱۲ سال درس خوندن رو تموم کردم

بعد از ۷ سالگی که اومدم پیش منصور بابام زندگی کردم همه چی بر وفق مراد نبود، نه اینکه پیش سیمین مامانم خیلی خوش گذشته باشه، انصافا منصور دست‌پختش خوبه غذا هایی هم که درست می‌کرد درسته که رژیمی بود ولی خوشمزه بود، به قول خودش غذا باید هم سالم باشه هم خوشمزه

منصور انصافا هرچقدر تو رابطه زناشویی افتضاح بود ولی به نظرم یه پدر نمونه بود که برای بچه هاش کم نمی‌گذاشت

خودش مربی کشتی بود و تیرداد داداش بزرگم هم از اونجایی که به بابام کشیده بود تربیت بدنی خونده بود و با کمک منصور یه سالن بدنسازی زده بود، بابام از اونجایی که دل جوونی داشت میخواست مثل یه رفیق کنارم باشه به همین خاطر بهم اجبار نمی‌کرد که بهش بگم بابا یا منصور، می‌گفت وقتی اسمم رو صدا کن که منو به چشم رفیقت می‌بینی، به همین خاطر بیشتر از کلمه منصور استفاده میکنم،

بابا از بچگی ورزش کشتی رو شروع کرده بود، و خوب طبیعتا بخاطر باشگاه بدنسازی هم که میرفت بدن خیلی رو فرمی داشت که هر کسی تو سن اون آرزوش رو داشت، موهاش رنگ جو گندمی به خودش گرفته بود و دوست نداشت رنگ‌شون کنه، می‌گفت مرد خوبه نچرال باشه، همیشه به عنوان یه مرد میانسال جذابیت خودش رو حفظ می‌کرد حتی توی لباس پوشیدن و رفتار محترمانه‌ش با بقیه، حتی با یه بچه هم به اندازه یه آدم بزرگ با احترام برخورد میکرد، کمتر کسی باورش میشد که منصور ۴۵ سالش باشه
هرکی منصور رو کنار تیرداد میدید فکر می‌کرد برادرن چون نوع برخوردمون با هم دیگه هم شبیه پدر پسرا نبود طرز فکر برادر بودن منصور و تیرداد بیشتر می‌شد،
از طرفی هم چون فاصله سنی تیرداد و منصور ۱۹ سال بود خیلی باهم رفیق بودن

من آشپزی رو از منصور یاد گرفته بودم و میدونست خیلی بهش علاقه دارم، به همین خاطر وقتی بهش گفتم میخوام آشپزی و شیرینی پزی و کافه داری رو به صورت تخصصی یاد بگیرم به جای اینکه منع‌م کنه حمایتم کرد، هر چند سر این موضوع کلی با سیمین دعوا راه انداخت ولی بالاخره همونی شد که من میخواستم، با مشورت منصور به این نتیجه رسیدیم که به جای اینکه برم دانشگاه به صورت آزاد از جاهای معتبر دوره ببینم و مدرک فنی و حرفه ای اون رشته رو بگیرم، این تصمیم به این خاطر بود که تعداد دوره هایی که میخواستم ببینم زیاد بود و دانشگاه پاسخگوی چیزایی که میخواستم یاد بگیرم نبود.

بهم پیشنهاد این رو داد که بعد از گذراندن دوره های کافه‌داری یه مغازه برام بگیره که به عنوان کافه راه اندازی کنم، ولی من دوست داشتم با تلاش خودم کافه بزنم، حتی دوست داشتم هزینه دوره ها رو هم خودم جور کنم، به جای اینکه بخوان خرج دوره ها رو بدن یا کمکم کنن که کافه بزنم یه پیشنهاد دیگه بهشون دادم.

سالن بدنسازی تیرداد و سالن کشتی بابا تو یه مجتمع بزرگ بود وقتی وارد سالن میشدی یه فضای مشترک داشت و بعد به دو قسمت تقسیم می شد، اینطوری بود که تو اون قسمت مشترک یه بوفه برای دو تا باشگاه راه انداخته بودن و برای ثبت نام هم به همونجا مراجعه میکردن،

بابا و تیرداد پدرام رو استخدام کرده بودن که کارای ثبت نام دو تا باشگاه رو انجام بده ولی در عوض به جای حقوق و دستمزد بوفه رو به صورت رایگان دست بگیره. پیشنهاد من این بود که اونجا قسمت رو به من بدن و من به جای پدرام بوفه و کارای ثبت نام رو انجام بدم، بابا گفت که از خداشه که من کنارش باشم، تیرداد هم موافق بود، ولی می‌گفت پدرام پسر خوبیه و نمیتونن همینطوری بیرونش کنن، منم نمیخواستم کسی رو از نون خوردن بندازم فقط بهشون گفتم که یادشون باشه اگه پدرام رفت برای من کنار بزارن.

تو این مدت هم شروع کردم تو خونه به درست کردن کیک و کوچه هایی که یاد گرفته بودم، تمرکزم رو هم گذاشتم روی انرژی بار، یعنی تنقلاتی که مقدار قند و شکر کمتری دارد ولی در عوض پروتئین بیشتری داره، تو بسته بندی های قوطی پلاستیکی میریختم و یه لیبل لوگو و یه لیبل از مشخصات محصول می‌میچسبوندم روش،

اوایل تعداد پایین درست میکردم چون فقط میخواستم فیلم ساختش رو بگیرم و تو صفحه اینستاگرام کاریم بزارم، بعد از یه مدت که سفارش ها شروع شد خوش خوشانم بود که دستم رفته تو جیب خودم و احتیاجی به کسی ندارم برای پول تو جیبی.

منصور هم که دید از لحاظ مالی دیگه پول تو جیبی و اینا نمیخوام خوشحال بود که منم مثل تیرداد دارم رو پای خودم می ایستم، از اونجایی که پختن غذا و شیرینی و اینا و چشیدن و ناخونک زدن و اینا باعث می‌شد که دچار اضافه وزن بشم تصمیم گرفتم که برم باشگاه و ورزش رو هم شروع کنم، ولی از اونجایی که علاقه‌ی چندانی به کشتی نداشتم تصمیم گرفتم برم پیش تیرداد، البته هدفم با یه تیر چند نشون رو زدن بود، از اونجایی که تیرداد داداشم بود مطمئناً هزینه باشگاه رو ازم نمی‌گرفت از طرفی هم یه مربی داشتم که به صورت رایگان برنامه بهم بده و تغییرات بدنم رو دائماً رصد میکنه

خوبی باشگاه این بود که همون اوایل چون اضافه وزن چندانی نداشتم و فقط یکم شکم داشتم خیلی سریع بدنم داشت تغییر فرم میداد، بعد از ۶ ماه قشنگ بدنم از این روبه اون رو شده بود، من معمولا یا اولین یا آخرین سانس رو باشگاه میرفتم که خلوت تر باشه و راحت تر باشم، گاهی اوقات هم پدرام می‌رسید و با هم ورزش می کردیم، البته که پدرام بدنش از من خیلی رو فرم تر بود و سیکس پکی به هم زده بود، لعنتی روی بدنش یه تار مو هم نبود

ولی یه چیزی درست در نمیومد، مطمئن نبودم از چیزی که تو ذهنم می‌گذشت ولی حسش میکردم، پدرام همیشه یه سری حرکت ها رو که کونش رو بیشتر نشون میداد رو یه زمانی میزد که باشگاه تقریبا پر بود، نمیدونم دلیلش برای انجام این کار چی بود.

چند روز بعدش تو خونه از تیرداد پرسیدم که مطمئنی درآمد پدرام فقط از طریق بوفه میچرخه، که خیلی عادی برگشت گفت که معلومه که درآمد بوفه چندان زیاد نیست، درآمد اصلی پدرام از ماساژ هست، اما ماساژ در منزل انجام میده، درآمد بوفه خیلی براش اهمیتی نداره.
تیرداد اضافه کرد که پدرام بهش درخواست داده که یه اتاق از سالن رو به عنوان اتاق ماساژ در اختیارش بزاره که بتونه کارای ماساژ رو جدی تر پیش بگیره و بوفه رو تحویل بده، گفته که حاضره اجاره هم پرداخت کنه بابتش اما تیرداد هنوز جوابی بهش نداده.

همه حرف هایی که می‌شنیدم منو بیشتر به سمت افکارم در مورد پدرام سوق می داد، یعنی ممکنه پدرام در پوشش ماساژ با بقیه سکس کنه و پول بگیره ازشون ؟
همه این افکار باعث شده بود دید جنسی که از دوران نوجوانی سعی به سرکوبش داشتم بیدار بشه، حسی که تو جامعه بد جلوه داده میشد

نمیتونستم افکارم رو کنترل کنم، وقتی تو باشگاه ورزش میکردم، و بقیه بچه ها رو میدیدم، تحریک میشدم و تو ذهنم لخت‌شون رو تصور میکردم، حتی گاهی اوقات تو ذهنم خیال پردازی سکس‌شون با پدرام رو هم میکردم. چی داشت به سرم میومد، این درست نیست، نباید اینقدر به پسرا چشم داشته باشم. اما قضیه به همینجا ختم نمیشد، مشکل اینجا بود که تو خونه با دیدن منصور و تیرداد هم تحریک میشدم، هر دو تو خونه تقریبا لخت بودن، تیرداد که اکثر مواقع فقط یه شلوارک داشت، همیشه هم عضله های بدنش خود نمایی می‌کرد و با هر تکون خوردنش‌‌، نفس تو سینه من حبس میشد، منصور اما عضله هاش به خشکی تیرداد نبود ولی چهره قشنگ و موهای جوگندمی‌ش کافی بود که تحریک بشم مخصوصا مو های روی سینه و شکمش. هر موقع که میدیدم‌شون بدجوری تحریک میشدم، نباید اینطور میشد، نباید یه همچین حسی به پدر و برادرم داشته باشم، باید یه جوری خودم رو ارضا کنم قبل از اینکه این افکار کار دستم بده،

یه روز که رفتم باشگاه بابا سالن رو تعطیل کرد اومد خدافظی کرد و گفت که میره خونه، من تازه اومده بودم و دو ساعت سانس تمرینم بود، تیرداد هم بخاطر من مونده بود و بعدش هم می خواست با دوستاش بره بیرون، چند دقیقه بعد از منصور پدرام هم اومد و خداحافظی کرد و رفت فقط من بودم و تیرداد، با دیدن پدرام دوباره فکرم رفت سمت سکس و دیدن بدن تیرداد اوضاع رو داشت برام سخت‌تر می‌کرد، یک ساعتی رو بیشتر نتونستم تحمل کنم، از تیرداد عذرخواهی کردم و گفتم میرم خونه، تیرداد هم گفت اشکال نداره نباید به خودم فشار بیارم، گفت که شب دیر میاد خونه و با دوستاش شام رو بیرون میخورن،
منم سوار موتورم شدم و رفتم خونه، در رو باز کردم و داشتم میرفتم تو اتاقم ولی یه صدای خفه ای از اتاق بابا که اون سر پذیرایی بود اومد، کنجکاو شدم که ببینم صدای چیه به همین خاطر خیلی آروم و بی‌صدا رفتم سمت اتاق‌ش گوشه در اتاق باز بود صحنه ای رو دیدم حیرتم رو صد برابر کرد بابا داشت با یه پسر سکس میکرد، قیافه پسره خیلی مشخص نبود چون سرش رو به سمت مخالف در چرخونده بود، پاهاش دور کمر منصور بود و بابا داشت تو کونش تلمبه میزد، پاهای پسره رو انداخت روی شونه هاش و دستش رو برد سمت سر پسره، سرش رو با دوتا دستاش گرفت و به سمت جلو آورد، باورم نمیشد، پدرام بود که داشت با منصور سکس می‌کرد و زیرش آه و ناله میکرد، در همین حالت که داشت کون پدرام رو می‌کرد ازش پرسید من بهتر میکنمت یا تیرداد ؟
یعنی چی، تیرداد هم پدرام رو کرده ؟
چه اتفاقی داره میوفته اینجا، یعنی تو این خونه بابا و تیرداد به جای اینکه کص بیارن بکنن پسر میارن میکنن؟ من که هنوز گیج بودم از جواب پدرام گیج تر هم شدم
پدرام گفت سکس خوب تو خانواده شما ارثیه فقط مونده به پسر کوچیکت بدم،
بابا یه تقه محکم تو کونش زد و نگه داشت، پدرام که دادش رفت هوا با خنده خودش رو جمع کرد و گفت چی شد نکنه باکره ‌ست، بابا موهاشو از پشت کشید و گفت نمیخوام مهرداد رو از راه به در کنی فهمیدی ؟
پدرام هم با خنده گفت باشه بابا تا موقعی که خودش نخواد من هیچ کاری نمیکنم حالا کونتو بکن مرد من

بابا هم تلمبه هاش رو محکم تر و سریع تر از قبل داشت میزد که یهو کیرش رو در آورد و موی سر پدرام رو کشید و کیرش رو کرد تو دهنش و تو دهنش چند تا تلمبه محکم زد و با نعره مردونه‌ش تو حلق پدرام ارضا شد، و هر دو افتادن رو تخت، من دیگه باید میرفتم نباید منو میدیدن، سریع از خونه رفتم بیرون و آروم در رو بستم، توی پارکینگ منتظر شدم تا پدرام از خونه بیاد بیرون بعد من برم تو، حدود نیم ساعتی طول کشید تا پدرام از خونه بیاد بیرون، وقتی رفتم تو خونه منصور با رکابی و شلوارک تو آشپزخونه داشت آب پرتقال می‌گرفت و طوری داشت رفتار می‌کرد که انگار نه انگار اتفاقی افتاده خیلی گرم باهام سلام و احوالپرسی کرد، و یه لیوان آب پرتقال برام ریخت که بخورم، منم به روی خودم نیاوردم که چی دیدم، نباید می‌فهمید که من از کارای اون و تیرداد خبر دارم یعنی فعلا نباید می‌فهمید

بعد از اینکه شام رو خوردم رفتم تو اتاقم و دراز کشیدم، شماره پدرام رو از قبل داشتم چون یه جورایی فکر میکردم باهاش رفیق شدم، با سیم کارتی که کسی شماره‌ش رو نداشت بهش پیام دادم، طوری رفتار کردم که یکی از دوستام معرفی‌ش کرده برای ماساژ، ازش پرسیدم که ببینم در کنار ماساژ سکس هم انجام میده یا نه، که گفت موردی نداره و انجام میده فقط یکم هزینه‌ش نسبت به ماساژ بیشتره، منم گفتم که مشکلی نیست روز و ساعت رو باهم فیکس میکنیم که راحت باشیم، اونم اوکی رو داد، شبش دائم داشتم به این سکس بین منصور و تیرداد با پدرام فکر میکردم، اینکه هر دو میدونن که با یه نفر دارن سکس میکنن ولی به روی همدیگه نمیارن، ذهنم خیلی مشغول بود، به همه چی فکر میکردم به کون دادن پدرام، به بدن لخت و سکسی منصور که داشت پدرام رو میگایید، به کیر کلفت و بزرگش، به تیرداد که با بدن عضله ای بزرگش داره ترتیب پدرام رو میده، همه چی رو داشتم خیلی واضح خیال پردازی میکردم …

ادامه دارد

نوشته: Mili_vish

  • Like 3
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 ماه بعد...

خانه ای بدون زن - 2

راوی مهرداد

صدای ناله هام اتاق رو برداشته بود تیرداد ثانیه ای از لبام فاصله نمی‌گرفت، در گوشم می‌گفت نمی‌ذارم هیچکس اذیتت کنه، تو داداش خودمی، مال خودمی، تیرداد به پشت دراز کشیده بود و منم روی شکمش بودم و سینه به سینه هم بودیم و همدیگه رو میبوسیدیم، تلمبه های منصور تو کونم خیلی ملایم بود، با منصوری که اون روز دیده بودم زمین تا آسمون توفیق داشت، خودش رو خم کرد و سرش رو به دم گوشم رسوند و لاله گوشم رو تو دهنش گرفت، و با زبونش شروع کرد به لیسیدنش، دهنش و از گوشم جدا کرد و با زبونش پشت گردنم کشید و اومد پایین، با پایین اومدن بوسه هاش به سمت کونم کیرش از توم بیرون اومد، به سوراخم که رسید شروع کرد به خوردنش، سعی می‌کرد زبونش رو تا جایی که میتونه ببره تو و با زبون عقب جلو کنه، صدای آه و ناله من که از سر لذت بود شدت گرفته بود، تیرداد هم از فرصت استفاده می‌کرد و سینه هام رو تو دهنش گرفته بود و میمکید، تو همون حالت با دست دور کمر منو گرفت و به همون حالت چرخوند جای من و با خودش عوض شد حالا تیرداد روی من خیمه زد و پاهای من دور کمرش حلقه شد، منصور هم اومد سر من رو روی پاهاش گذاشت، حس عجیبی بود یه کیر زیر سرم بود و یه کیر لای پاهام، اونم کیر غریبه نه پدر و برادرم، تیرداد کیرش رو روی سوراخم تنظیم کرد و خیلی آورم اومد تو کونم، مدام به چشمام نگاه میکرد و منو زیر نظر داشت که هر موقع اذیت بودم دست نگه داره، ولی چون قبلش بابا کونم رو افتتاح کرده بود کیر تیرداد رو راحت تر تونستم تحمل کنم و چیزی جز لذت برام نداشت، تلمبه زدن هاش رو شروع کرد ولی خیلی آروم و ملایم، منصور که با دستش داشت صورتم رو نوازش می‌کرد انگشت‌ش رو جلوی دهنم آورد و روی لبم گذاشت منم لبم رو باز کردم و انگشتش رو شروع کردم به خوردن انگشت شصت‌ش تو دهنم میچرخید و بعد از اون انگشت فاکش رو خوردم، بعد که دید دارم لذت میبرم، دو تا و بعد سه تا انگشت وسطش رو تو دهنم گذاشت و سعی کرد بیشتر فرو ببره تو دهنم و نزدیک حلقم بشه، دستش رو از دهن من در آورد و برد سمت دهن تیرداد و تو دهن تیرداد گذاشت، با دستش سر تیرداد رو نزدیک آورد و شروع کرد به لب گرفتن ازش، وقتی منصور روی زانو وایساد که از تیرداد لب بگیره سر من روی تخت افتاد و کیر منصور از زیر سرم در اومد و روی صورتم داشت تاب می‌خورد با دست گرفتمش و تکونش دادم، تنظیمش کردم روی دهنم، شروع کردم به ساک زدن براش، یه کیر توی کونم و یه کیر توی دهنم، صدای آه های منصور بود که این سری اتاق رو گرفته بود، پاهاش رو یکم از هم باز کرد و کیرش بیشتر اومد تو دهنم، یه جورایی تا آخر حلقم داشت میرفت، خودش هم خم شد و کیر منو تو دهنش گرفت و شروع کرد به ساک زدن، تو دهنم داشت تلمبه های عمیق میزد، تا ته گلوم میرفته و برمیگشت، از طرفی هم سرعت تیرداد تو تلمبه زدن بیشتر شده بود و عملا داشت ارضا میشد، خودم هم خیلی تحریک شده بودم و چیزی به ارضا شدنم نمونده بود، منصور یهو کیرش رو ته حلقم نگه داشت و یهو ارضا شد ته حلقم و همش رفت پایین و مجبور شدم قورتش بدم، تیرداد هم کیر منو تو دستش گرفت و شروع کرد به جق زدن برام صدای ناله های من و نعره کشیدن های خودش با هم قاطی شده بود که با آخرین تقه ای که زد کیرش رو نگه داشت و یه نفس عمیق کشید و کیر من که تو دستش بود شروع کرد به پاشیدن آبم، جهش آبم انقدر زیاد که تو صورت خودم ریخت، من که دیگه حالی برام نمونده بود، و فقط داشتم نفس میکشیدم و از حجم لذتی که یه جا برام اتفاق افتاده بود داشتم کیف میکردم، تیرداد که حال منو دید گفت اینم اون سکسی که آرزوش رو داشتی، خودش هم سرش رو آورد جلوی صورتم و زبونش رو روی گونه هام دقیقا جایی که آبم پاشید کشید و رد آب رو گرفت همه رو با زبون جمع کرد و تو دهنش نگه داشت و به من نشون داد و قورتش داد.
تیرداد و منصور کنارم دراز کشیدن و من دیگه خوابم گرفته بود و چشمام رو هم رفت…

_مهرداد، مهرداد پاشو لنگ ظهره، چقدر میخوابی
+چیه تیرداد ؟
_پاشو داداشی چقدر میخوابی، بابا گفت از سر شب خوابیدی
+الان بیدار میشم
_حالت خوبه مریض که نیستی ؟
+نه اوکیم الان بلند میشم
_باشه صبحانه آماده ست، تا من چای میریزم بیا صبحانه بخوریم

باورم نمیشد همه اتفاقاتی که افتاده بود خواب بود، یه خواب که اصلا نمیدونم خوب بود یا بد، ولی هرچی بود من که خیلی لذت بردم از دیدنش، دقتی دستم رو گذاشتم روی شلوارکم خیس شده بود از آب منی ام.

رفتم شلوارک و شورتم رو عوض کردم و دست و صورتم رو شستم و رفتم برای صبحانه منصور هم گفت که نگران شده و فکر کرده قرص خواب آوری چیزی خوردم، که گفتم نه فقط چون دیشب خیلی خسته شده بودم خیلی خوابیدم و خیلی حرف نمیزدم و همش داشتم به سکس دیروز بابا و پدرام و خوابی که دیدم فکر میکردم، باید میفهمیدم که چطور پدرام تونسته مخ منصور و تیرداد رو بزنه و مجبورشون کنه که مدام باهاش سکس کنن.

به پدرام پیام دادم و برای بعد از ظهر که بابا و تیرداد باشگاه بودن قرار گذاشتم، ولی آدرس دقیق بهش ندادم، سر کوچه بغلی رو آدرس دادم و گفتم که میام دنبالش، بعد از اینکه بابا اینا از خونه رفتن بیرون از یخچال چند تا موز برداشتم و با شیر ریختم تو مخلوط کن و دو تا لیوان پر خوردم، یه لیوان هم آماده کردم که موقعی که خواستم برم دنبالش بخورم، حس عجیبی بود که داشتم خودم رو برای این آماده میکردم که کون یه پسر بزارم، اونم پسری که دو سال از خودم بزرگتره، پسری که تا الان فقط به چشم یه برادر و یه رفیق بهش نگاه میکردم، پدرام از حدود شیش هفت سال پیش که اومد برای بابا کار کنه جاش رو تو دل خانواده ما باز کرده بود و شده بود عضوی از خانواده ما، ولی حالا با همه این اتفاقات دیگه نمیتونستم به پدرام به دید جنسی نگاه نکنم، برای اینکه وقت بگذره رفتم حموم و یه دوش گرفتم، همش تو ذهنم این پرسش تکرار می‌شد که چطور باهاش سکس کنم؟
قطعا کسی مثل پدرام که کل امورات زندگی‌ش از راه سکس میگذره هر نوع سکسی قابل انجامه، پس شاید بشه از طریق کمی سادیسم و مازوخیسم وارد عمل شد، ساعت رو که نگاه کردم نیم ساعتی تایم داشتم، لباس پوشیدم و مرتب کردم و از خونه اومدم بیرون، یه جایی سر کوچه خودم رو قایم کردم و منتظر شدم تا بیاد وقتی رسید بهم پیام داد و منم گفتم ده دقیقه دیگه میرسم، کلاه کپ‌ی که داشتم رو گذاشتم و از دور دیدمش یه طوری راه رفتم که مثلا ندیدمش و از عمد خوردم بهش، اومدم ازش معذرت خواهی کنم که مثلا ندیدمش و تعجب کردم که پدرامه، با هم سلام و احوالپرسی کردیم و گفتم من دارم میرم خونه تنهام بیا بریم یه چیزی دور هم میخوریم، هی داشت تعارف می‌کرد و نمیومد، سرش رو گرفتم و در گوشش گفتم مگه منتظر یه پسر نیستی که کونت بزاره من همونم

با تعجب تو چشمام نگاه کرد و یه نه کش دار گفت که گفتم آره حالا بیا بریم
دنبالم راه افتاد و اومد، نه راه پس داشت نه راه پیش
وقتی رسیدیم بهش گفتم بشین یه چیزی بیارم بخوریم، از یخچال شربت لیمویی که درست کرده بودم رو آوردم که یکم خنک بشیم من خودم چون قبلش سه لیوان شیر موز خورده بودم یه جرعه بیشتر نخوردم، یکم نشستیم به حرف زدن و اینا

_اصلا فکرش رو هم نمیکردم که یه روزی تو بخوای باهام سکس بکنی ؟
+چرا مگه من چمه ؟
_چیزیت نیست فقط فکر نمیکردم از سکس گی خوشت بیاد
+والا بچه ها انقدر از کونت تعریف کردن و میگفتن که سکس باهات چقدر حال میده، هوس کردم یبار تجربه‌ش کنم
_کدوم‌شون می‌گفت؟
+مگه فرقی هم میکنه تو که همه باشگاه رو مورد عنایت قرار دادی
_راستم میگی فرقی نمیکنه
+خب حالا نظرت راجع من چیه، از من خوشت میاد؟
_راستش رو بخوای من با پسرای کم سن تر از خودم سکس نمیکنم، ولی تو هم چهره مردونه خوبی داری هم اینکه قد و هیکلت مثل یه آدم بالغ شده تو این چند سال، به همین خاطر دوست داشتم باهات سکس کنم ولی چون داداش تیرداد بودی نمیشد بهت نخ داد
+پس که اینطور
_حالا تو بگو، چرا با اکانت ناشناس بهم پیام دادی؟
+منم فکر کردم که اگه بدونی منم بخاطر تیرداد و منصور جرات نداشته باشی سمتم بیای

از روی مبل بلند شد، و آروم سمتم اومد، لبش رو روی لبم گذاشت، و لبم رو بوسید، در گوشم گفت پس بیا از این فرصتی که داریم استفاده کنیم، به شرطی که چیزی به تیرداد و منصور نگی منم گفتم مثل یه راز بین خودمون میمونه.

دستش رو گرفتم و بردمش سمت اتاق خودم، برگشت بهم گفت امروز تو رئیسی هر طور خواستی منو بکن، گفتم حتی اگه بخوام خشن هم باشم مشکلی نداری ؟
که گفت اگه کثیف کاری مثل شاش و گوه در کار نباشه مشکلی نداره، اینم بهش گفتم که اولین سکسم هست و ممکنه بخاطر بی تجربه بودنم اذیت بشه،

روی تخت نشستم و بهش نگاه کردم و بهش گفتم که لباساش رو در بیاره ولی شورت رو نگه داره، داشتم نظاره میکردم، یه پسر ۱۷۰ سانتی مو مشکی با موهای کمی بلند که ازپشت بسته بودش، برآمدگی سینه‌ش رو دوست داشتم، و تناسب بدنش مورد پسندم بود و از شکاری که کرده بودم راضی راضی بودم، با یه لبخند گفت که ارباب مهرداد میخواد لباساش رو از تنش در بیارم ؟ منم با سر تایید کردم و اومد جلو که لباسم رو در بیاره، تیشرتم رو از تنم در آورد سرش رو به سمت سینه‌م برد و نوک سینه‌م رو توی دهنش گرفت، موهاش رو کشیدم و سرش عقب بردم و یه سیلی محکم زدم تو گوشش، برق از سرش پرید …

+بهت اجازه دادم سینه هام رو بخوری توله سگ ؟
اشک از چشمش سرازیر شد و دستش رو روی صورتش گرفته بود
+نشنیدم ؟
_نه ارباب اجازه نداده بودید
+پس هیچ گوهی نمیخوری تا بهت نگفتم، شیر فهم شد ؟
_بله ارباب
+حالا شد توله سگ من

حاضرم قسم بخورم که خودمم این ورژن از خودم رو ندیده بودم تا حالا، چه برسه به اینکه کسی دیگه منو اینطوری دیده باشه، احساس میکردم دارم تمام عقده های بچگیم رو سرش خالی میکنم، مثل زمانی که تو مدرسه بی دلیل با بچه ها دعوا میکردم و میزدم‌شون.
دروغ چرا حرصم گرفته بود از اینکه پدرام میتونه با منصور و تیرداد سکس داشته باشه اما من نه، چرا چون چیزی به اسم خون ما رو به هم وصل کرده بود و شرع و عرفی که گفته بود سکس با اعضای خانواده حرامه.

+شلوارم رو در بیار ولی شورتم رو نه
_چشم ارباب
خیلی آروم کارش رو به درستی انجام داد،
کش موش رو از روی سرش باز کردم و سرش رو جلوی صورتم آوردم، لبش رو بوسیدم و در گوشش گفتم تا موقعی که حرف گوش کن باشی از با من بودن لذت میبری، قول میدم بهت.
به اندازه یه مشت از موهاش رو گرفتم و بهش گفتم که بهت اجازه میدم از شورتم به بالا رو به سلیقه خودت بلیسی، ولی اگه لذت نبرم روزگارت رو سیاه میکنم
سرش رو به کنار صورتم رسوند و زبونش رو کشید روی لاله گوشم و با زبونش داشت قلقلکش میداد، حس خوشایندی داشت برام، به عنوان اولین سکس داشت خوب پیش می‌رفت، زبونش رو از زیر گوشم به سمت گردنم کشید و روی گلوم رو بوسه های ریز میزد، و به سمت سینه هان حرکت میکرد، به سینه‌م که رسید نوک سینه‌م رو تو دهنش گرفت و می مکید گاهی اوقات هم شیطنت می‌کرد گاز های ریزی می‌گرفت ولی چون داشتم لذت می‌بردم کاری به کارش نداشتم، گذاشتم یه دل سیر سینه هام رو بخوره مثل بچه ای که از سینه مادرش شیر میخوره و تا سیر نشده ول کنش نیست، ولی دیگه بس بود براش موهاش رو گرفتم و سمت زیر بغلم بردمش و گفتم فقط بو بکش، نفس کشیدنش زیر بغلم حس جالبی داشت، بهش اجازه دادم که شروع کنه به لیس زدن، من باید همون ۶ ماه پیش که باشگاه رفتن رو شروع کردم پدرام رو میکردم نباید این همه صبر میکردم، حس فوق‌العاده ای داشت اینکه با زبون دقیقا جایی رو بخوره برات که به ذهنت هم نرسه انقدر میتونه تحریک برانگیز بوده باشه، از صدای آه های که میکشیدم متوجه لذتی که میبرم شده بود،

_ارباب از برده‌ش راضیه ؟
+فعلا آره اگه غلط اضافه ای نکنی راضی ام
_اگه ارباب از من راضی باشه اجازه میده برده همیشگی‌ش باشم ؟
+اگه کارت رو درست انجام بدی راجع بهش فکر میکنم، ولی برده ای که من میخوام فقط برای سکس نیست، میفهمی که چی میگم ؟
_بله ارباب
+خوبه که میفهمی، حالا ادامه بده

سرش رو بالا آورد و لبم رو تو دهنش گرفت، زبونش داشت تو دهنم می‌رقصید و دستش روی سینه و عضلات شکمم میچرخید، دستم رو به سمت کمرش بردم و شورت رو از پشت توی دستم گرفتم و با اون یکی دستم لبه های شورت هفتی‌ش رو لای چاک کونش انداختم و شورتش رو به سمت بالا کشیدم، با صدای آخش‌ متوجه شدم که داره به تخم‌هاش فشار میاد، به همین خاطر لبش رو بین دندونام گرفتم و نگذاشتم سرش رو عقب بکشه، یکم نگه داشتم و با دستم که آزاد بود شروع کردم به اسپنک کردنش، نمیتونستم ببینم سرخ شده یا نه ولی سعی میکردم تا جایی که میتونم محکم بزنم، صدای آخ های خفه ای که تو اون حالت می‌گفت باعث می‌شد بیشتر تحریک بشم، لبم رو از لبش جدا کردم که بتونم چشم هاش رو ببینم، شهوت تو وجودش داشت موج میزد، و معلوم بود که داره چشم انتظاری میکشه که به کیرم برسه، یه لبخند زد و زبونش رو روی نوک دماغم کشید و خودش رو کشید پایین دقیقا روی شکمم، از زیر سینه هام شروع کرد به لیسیدن تا روی نافم، کمی بالاتر از نافم رو خیلی عمیق مکید ولی گاز نمیزد بعد از چند لحظه یکم فاصله گرفت و با خنده گفت ارباب یه یادگاری برات گذاشتم، سرم رو خم کردم و یه نگاه انداختم دیدم روی شکمم رو کبود کرده، خندیدم و بهش گفتم چون توله سگ خوبی هستی این سری کاری بهت ندارم ولی سری بعد بدون اجازه کبود کنی معلوم نیست چی سرت بیاد، هر چند با این کارش باعث شد که یه هفته تو خونه رکابی بپوشم که منصور و تیرداد متوجه نشن، ولی به یه سکس خیلی خوب می ارزید، زبونش رو روی نافم گذاشت و دور تا دورش رو مثل پرگار یه خط خیس کشید و بعد زبونش رو توی نافم کشید، داشتم موهاش رو که به هم ریخته شده بود رو مرتب میکردم و یه طرف صورتش نگه می داشتم، زیر چونه‌ش رو گرفتم زاویه دیدش رو به سمت خودم تنظیم کردم و گفتم چون پسر خوبی بودی الان میتونی از نوک پا تا به بالا رو بخوری و بلیسی، ولی دستت به شورتم هم نباید بخوره، اگه کارت رو درست انجام بدی اون جایزه ای که میخوای رو بهت میدم، چشماش داشت از خوشحالی برق میزد.
پایین تخت نشست و انگشت های پاهام رو سمت دهنش برد، اول خیلی زیاد بوش می‌کرد و دماغش رو بین انگشت بزرگم میکشید، بوییدنش که تموم شد دونه دونه انگشت هام رو تو دهنش گرفت با زبون همه رو میخورد، در حالتی بودم که دستام رو ستون کرده بودم و داشتم نگاهش میکردم و از لذتی که داشت بهم میداد لبخند میزدم، با دیدن لبخند من در همون حال که چهار تا انگشت پام تو دهنش بود یه چشمک انداخت و زبونش رو روی پام به سمت ساق هدایت کرد خیسی زبونش و حرکتش روی موهای پام به شدت داشت تحریکم میکرد، کف پاهام رو تو دستش گرفت و به جهت های بیرون از همدیگه چرخوند که عضلات پشت ساق پام مشخص بشه، با بوسه های ریز و ممتدی که داشت و گاهاً خیسی زبونش داشت منو به اوج میرسوند، وقتی که پشت زانوم رو لیسید خنده وجودم رو گرفت، نه بخاطر اینکه قلقکی باشم بلکه به این خاطر که قسمت های از بدنم رو داشتم کشف میکردم که تا حالا به مخیله‌م هم نمی‌رسید که میتونه لذت‌بخش باشه، از همون جا رد زبونش رو مثل قلمو نقاشی روی کشاله رونم کشید، از این کارش خیلی خوشم اومد، به همین خاطر عمداً سکوت کردم که این کار رو تکرار کنه چون قدم بعدی کیرم بود که داشت شورتم رو سوراخ می‌کرد از حجم متورم شدن، بعد از اینکه حسابی پاهام رو خورد موقعی که اومد سرش رو بالا بیاره و نگاهم کنه، دماغش به کیر شق شدم خورد، میخواست ازم فاصله بگیره که خیلی سریع با دستم به موهاش چنگ زدم و دماغش رو به شورتم چسبوندم که بو بکشه، پاهام رو روی شونه هاش گذاشتم، و از مچ به هم قفلشون کردم و فشارشون دادم، گردنش که تحت فشار بود هر لحظه بیشتر قرمز میشد

با تحکم بیشتری ازش پرسیدم: تو توله سگ کی هستی ؟
_شما ارباب، شما

پاهام رو آزاد کردم و موهاش رو کشیدم و سرش رو روبه‌روی صورتم نگه داشتم، در همون حالت که روی زانو ایستاده بود، بهش گفتم یه سوال ازت می‌پرسم میخوام راستش رو بگی بهت قول میدم جوابت هرچی باشه به سکس امروزمون و دوستی که داریم ربطی نداشته باشه، اصلا سکس امروز رو هم اگه دوست نداشتی نادیده میگیرم و مثل دو تا دوست به دوستیمون ادامه میدیم، باشه ؟
_باشه ارباب
+توله سگ الان به عنوان رفیقت دارم ازت سوال میپرسم
_باشه مهرداد جان بپرس
+از این نوع سکس و اصلا از من خوشت میاد؟ اگه بگی نه همین جا تمومش میکنم و به روح مادربزرگم اصلا هم حرفی در موردش باهات نمیزنم، ولی اگه دوست داری میخوام به عنوان یه رفیق و پارتنر پیشم باشی نه به عنوان کسی که با سکس پول در میاره چون از این حس بدم میاد که فکر کنم کسی به خاطر پول باهام سکس کنه
_مهرداد عزیزم اول از خودت بگم، همون اول هم بهت گفتم تو چهره قشنگی داری چهره قشنگ مردونه‌ت و حتی هیری بودن بدنت، در کنار چشم های طوسی رنگت برام خیلی جذابه، اونقدر جذاب که میتونم بگم هیچ پسری به اندازه تو برام جذاب نبوده، این نظرم مال زمانی بود که تورو از دور می‌شناختم، ولی وقتی بیشتر شناختمت‌، اخلاق و مرام و معرفتت رو دیدم بیشتر برام خواستنی تر شدی، از طرفی هم از تیرداد شنیدم که میخواستی بوفه رو بگیری و به خاطر من منصرف شدی و من رو به خودت مدیون کردی
+این ربطی نداره
_چرا داره، نشون میده که چقدر پسر با معرفتی هستی که از خودت زدی که من کارم رو داشته باشم، و همین روحیه حمایت گرت منو شیفته خودش کرد، تا اینجای کار نظرم راجع به خودت بود
_در مورد سکس هم من اینو به هیچکس نگفته بودم، من یه مقداری تمایل به اسلیو بودن یا همون برده بودن دارم، البته فقط برای کسایی که برام دوست داشتنی باشن، سکس خشن تا حالا زیاد داشتم ولی کسی که طوری باهام رفتار کنه که من رو مال خودش بدونه نبوده تا حالا، نمیخوام مثل یه آشغال که فقط وسیله ای برای ارضا غریزه شون هستم باهام رفتار کنن، ولی من همیشه کسی رو میخواستم که به لحاظ روحی بتونم بهش تکیه کنم، و تو بغلش آروم بگیرم ولی همچین آدمی پیدا نکردم، امروز وقتی بهم میگفتی چکار کنم چکار نکنم خیلی خوشم اومد از طرفی هم که آزادم گذاشتی و حق انتخاب بهم دادی لذت بردم، چون ارضا شدن برات مهم نبود لذت بردن جفتمون برات مهم بود، من از موقعی که سکس رو شروع کردم آرزوی یه همچین سکسی رو داشتم، و حالا تو داری باهام انجامش میدی، من ازت میخوام که بعد از این هم باهم باشیم، نه به عنوان دو تا دوست معمولی بلکه به عنوان دوستایی که میتونن نیاز های جنسی و عاطفی هم رو برطرف کنن،
دستم رو از روی موهاش برداشتم و دور گردنش پیچوندم، خودم رو به پشت روی تخت انداختم و پدرام هم تو بغلم افتاد، دستم زیر سرش بود و صورتش از خنده گل انداخته بود، بهش گفتم توله سگ خودمی تو، مال خودمی بدون اجازه من حق نداری آب بخوری فهمیدی ؟ چه برسه به اینکه با کسی سکس کنی،
_باشه قربونت برم
+خدا نکنه جیگرم
_اجازه میدی لبت رو بخورم
+به شرطی که قول بدی بعدش سکس رو تموم کنی
_ولی تو گفتی که به شورتت دست نزنم
+قفل شورتم با بوسیدن لبم باز میشه دیگه
_من قربون لب سرخت بشم

لبم رو خیلی مشتاق تر از قبل بوسید، این بار بیشتر از دفعه قبل همراهیش کردم و زبون‌مون تو دهن همدیگه میچرخید و طعم دهن همدیگه رو میچشیدیم، دستش رو از روی سینه هام به سمت شکمم کشید، با پشت انگشتش برای اینکه تحریک پذیریم رو بیشتر کنه روی عضلات شکمم میکشید و به پایین میرفت، از روی شورت با انگشتش کیرم رو که به بغل شورتم بود نوازش کرد، با یه لبخند موزیانه ای گفت که اجازه هست. وقتی تایید من رو که سر نشون دادم دید با دستش شروع کرد به ماساژ دادنش،
_بهت نمیومد کیرت انقدر بزرگ باشه
+خب خیلی هم بزرگ نیست فقط ۲۰ سانته
_از ۱۶ سانت بیشتر رو میگن سایز بزرگ اونوقت تو به این هیولا میگی جوجه
+نگو که تجربه این سایزی رو نداشتی ( چون کیر بابام رو دیدم که داشت کونش رو میکرد، از کیر من بزرگتر بود )
_نمیگم نداشتم داشتم، ولی دوست دارم تا آخر تو حلقم باشه
+خودت خواستی ها
_میشه تا ته بکنیش تو حلقم ؟

بلند شدم و پایین تخت ایستادم، بهش اشاره کردم که جلوم زانو بزنه، موهاش رو گرفتم و سرش رو جلوی کیرم تنظیم کردم، وقتی شورتم رو پایین آوردم کیرم با شدت خورد تو صورتش، با لحن خیلی شادی یه جون کشداری گفت و کیرم رو تو دستش گرفت، سر کیرم رو تو دهنش گذاشت، آب دهنی که تو دهنش بود سر کیرم رو کامل پوشش داد و یه لایه لزجی رو روش کشید، زبونش رو دور تا دور کیرم چرخوند و بعد تا نصف کیرم و بلعید، مشخص بود که بیشتر این رو به راحتی نمیتونه تحمل کنه، اولش بهش سخت نگرفتم و گذاشتم تا میتونه با بزاق دهنش کیرم رو لزج کنه، کیرم رو از دهنش در آورد و باقی مونده‌ش رو که وارد دهنش نشده بود رو از بغل لیسید، وقتی که کامل همه جای کیرم خیس از آب دهنش شده بود دستم رو تو موهاش کردم و یه مشت ازش رو گرفتم کیرم رو روی لبش تنظیم کردم و یه جا همه رو فرو کردم ولی تا ته نرفته بود تو و حدود ۴ سانتی ازش مونده بود، ولی مشخص بود که به ته دهنش رسیده، چند لحظه نگه داشتم و کیرم رو بیرون کشیدم، وقتی نفس تازه کرد دوباره کیرم رو وارد دهنش کردم، اما اینبار دستام رو پشت سرش گذاشتم و کیرم رو تا توی حلقش فرستادم، طوری که یک ذره هم از کیرم بیرون نبود، چند ثانیه که گذشت چشم هاش قرمز شد و داشت تقلا می‌کرد که سرش رو جدا کنه، سرش رو که ول کردم چند تا نفس عمیق کشید و خندید
ازش پرسیدم که چطور بود ؟ اونم با یه عالی بود دوباره خیز برداشت سمت کیرم، این بار پشت سرش رو به تشک تخت چسبوندم و پاهام رو از روی شونه هاش رد کردم و سرش رو بین رون های پام قرار دادم کیرم رو روی دهنش نگه داشتم و خودم رو روی تخت خم کردم، با خم شدنم کل کیرم فرو رفت توی دهنش، از اونجایی هم که سرش بین رون پام بود عملا هر تقلایی که می‌کرد کار به جایی نمیبرد، دستاش روی کونم رو فشار میداد و سعی می‌کرد خودش رو جدا کنه از روی تخت که بلند شدم، دیدم صورتش پر از اشک شده دستم رو روی صورتش کشیدم و اشک هاش رو پاک کردم و لب هاش رو بوسیدم

+اگه داری اذیت میشی دیگه ادامه ندیم
_نه لطفا، این فوق‌العاده پست، میخوام بیشتر انجامش بدم، انقدر که دیگه نای نفس کشیدن نداشته باشم
+باشه پس روی تخت دراز بکش

سرش رو روی لبه تخت تنظیم کردم و روی دهنش فرود اومدم تو این فاصله که داشت خوب پیش می‌رفت شورتش رو که هنوز تو پاهاش بود رو بالا کشیدم، کیرش از زیر شورت تو دستم بود و تخم هاش مشخص بود، با دست دیگه‌م یدونه زدم روی تخم هاش، بدجوری به خودش پیچید و دندوناش رو روی کیرم فشار داد، سرش رو بیرون کشیدم خم شدم سمت صورتش و یه سیلی زدم تو صورتش و گفتم دفه دیگه بخوای گاز بگیری سالم نمیزارمت، با اشکی که از گوشه چشمش سرازیر شد حرفم رو تایید کرد، دوباره تو دهنش فرود اومدم اما ایم دفه شروع کردم تو دهنش تلمبه های عمیق زدن، راه نفس کشیدن رو ازش گرفته بودم و دائماً داشتم تلمبه میزدم با هر تلمبه بیشتر به خودش می‌پیچید و دستش روی سینه هام تقلای بیشتری می‌کرد که منو کنار بزنه، برام جالب بود که یه آدم میتونه از درد و رنج کشیدن تو سکس لذت ببره و تحریک بشه، کیرش از شدت راست بودن زیاد شورت رو کنار زده بود سرش اومده بود بیرون، سرش رو آزاد کردم و روی تخت صافش کردم و بغلش کردم، چشم های اشک آلودش رو پاک کردم، میشد گفت کاسه خون بود، رگ های گردنش متورم بود و صورتش به قرمزی میزد، خودم خیلی نگران وضعیتش بودم، درسته که خودش خواست ولی منم باید مواظبش باشم و زیاده روی نکنم.

+پدرام خوبی گلم ؟
_نفسش رو جمع کرد و با خنده گفت تا حالا بهتر از این نبودم فوق‌العاده بود
+مطمئنی ؟
_آره مهرداد عالی بود
+ولی من هنوز برام قابل درک نیست که تو چطور میتونی از درد کشیدن لذت ببری و تحریک بشی، تمام این مدت که داشتی تقلا میکردی کیرت مثل سنگ بود
بخاطر اینه که از درد کشیدن تو سکس لذت میبرم

وقتی داشت حرف می‌زد تصویر منصور جلوی چشمم بود که چطور با قدرت تمام تو کون پدرام تلمبه میزد و پدرام از سر لذت آه و ناله میکرد، داشتم به این فکر میکردم که احتمالا منصور هم مثل من آدم خشنی نیست و مثل من به خواست خود پدرام بوده، تصور اینکه منصور رو تو یه سکس عاشقانه ببینم باعث می‌شد حسابی تحریک بشم،

_کجا داری سیر میکنی ؟
+راستش داشتم به این فکر میکردم که چطور باید بکنمت؟ چون من تا حالا کسی رو نکردم
_خب اینکه فکر کردن نداره تو هر پوزیشن که بخوای من بهت میدم
+خب من نمیدونم به کدوم پوزیشن علاقه دارم، فقط میدونم امروز کاری باهام کردی که فکر کنم اگه یه ساعت هم بکوب تو کونت تلمبه بزنم بازم آبم نیاد
_خب بهتر، اگه تو بکن من باشی من حاضرم به جای یه ساعت ۳ ساعت زیرت کون بدم

به کیر نسبتاً کلفتش دست کشیدم و گفتم امروز حق نداری به این بچه دست بزنی خودش باید کارش رو انجام بده
از بغلش جدا شدم و سمت پاهاش رفتم و شورتش رو از پاهاش در آوردم و کنار بقیه لباسا انداختم، کیرش اندازه نرمالی نداشت که طبیعی باشه حدودا ۱۷ سانت می‌شد ولی خب برای اون سایز زیادی کلفت بود

+مطمئنی که سایز کیرت نرماله ؟
_راستش رو بخوای کیرم اینقدر نبود، کوچیک تر بود و البته نازک‌تر، وقتی کار ماساژ و سکس رو شروع کردم، یه سری از مشتری هام ازم می‌خواستن که بکنم‌شون، ولی خب سایزم حدودا ۱۴ سانت بود و خوب برای اونا چون سایز بزرگتر می‌خواستن کافی نبود، به خاطر همین تصمیم گرفتم یه وکیوم بگیرم و ازش استفاده کنم تا سایز رو بزرگتر کنم
+مشخصه که تاثیر هم داشته، ولی من فکر میکردم فقط کون میدی
_من دوطرفه ام مرداد، هم از کردن لذت میبرم هم از دادن، یه سری آدما که اصلا فکرش رو هم نمیکنی میان ازم میخوان که بکنم‌شون

در همین حین که داشت صحبت میکرد منم از کشوم کرم لوبریکانت و کاندومی که چند روز پیش گرفته بودم رو در آوردم و آماده کردم، کاندوم تاخیری بود ولی چیزی در این مورد بهش نگفتم، کاندوم رو کشیدم روی کیرم، پاهاش رو بالا بردم، خودش پاهاش رو تو دستش نگه داشت، لوب رو روی سوراخش ریختم و با انگشت فاک به تو هدایتش کردم و به سمت دیواره ها چرخوندم، انگشت من برای کونی که روز قبلش کیر منصور چشیده بود کوچیک به نظر می‌رسید به همین خاطر دونه دونه به تعداد انگشتام اضافه کردم دو تا و سه تا رو راحت جواب داد، ولی صداش روی سه تا انگشت خیلی شهوت ناک بود، انگشت چهارم رو که میخواستم اضافه کنم صدای آهش به جیغ خفیفی تبدیل شد، چون نمیخواستم اذیتش کنم اصراری به وارد کردنش نداشتم، روی کاندومی که روی کیرم بود رو هم مجدد لوب ریختم که روون تر باشه پاهاش رو روی شونه هام گذاشتم و سمت صورتش خم شدم، کونش هم راستا با کیرم قرار گرفته بود، سر کیرم رو روی سوراخش تنظیم کردم و با یه تقه محکم همش رو توش جا دادم، برای اولین ضربه میدونم که زیاده روی کردم ولی برای جواب سوال هایی که ازش داشتم باید بیشترین لذت ممکن رو بهش میدادم، و اونم سکس با کمی چاشنی درد بود، صدای فریادش اتاق رو پر کرد، دستم رو جلوی دهنش گرفتم و تقه های بعدی رو هم با همین روند پیش رفتم، صدای ناله هاش بخاطر دستم کمتر شنیده می‌شد، سرم رو به سمت گردنش بردم و با زبونم روی گلوش رو لمس میکردم، زبونم رو روی ريشش حرکت دادم و به سمت لبهاش کشیدم، لب بالاش رو توی لبهام گرفتم و زبونم رو وارد دهنش کردم، صدای ناله های از سر دردش به آه های از سر لذت تبدیل شده بود، پس سکس اینطوریه و میتونه انقدر جذاب باشه، حسی که داشتم تجربه میکردم فوق‌العاده بود، داشتم کون کسی رو میکردم که کیوت ترین پسر باشگاه بود، موهای موج دار بلندش، چشم و ابروی مشکی رنگش، بدن شیو شده و تمیزش، بدن ورزشی که داشت، همه باهم یه پکیج کامل بود برای اینکه لذتم رو به صد برسونه و از کردنش حس خوشایندی داشته باشم، بعد از کلی تلمبه زدن تو اون پوزیشن پاهاش رو از روی شونه هام برداشتم و به پهلو خمش کردم و خودم پشتش دراز کشیدم و فرو کردم، هر چند این پوزیشن برای دخول عمیق مناسب نبود ولی میتونستم در حین سکس کمی استراحت هم بکنم، دستم روی سینه هاش کشیدم و نیپل هاش رو فشار میدادم، دستم رو از روی شکمش به سمت کیر و بیضه‌ش کشیدم و تخم هاش رو تو مشتم گرفتم، با کمی فشار خودش رو جمع کرد و همین باعث شد که کیرم بیشتر از قبل تو کونش بره، منم که از فرصت سوء استفاده کردم کنار پاش رو نگه داشتم که تکون نخوره و من تو عمیق ترین حالت اون پوزیشن واردش بشم، دستم دیگم که زیر سرش بود رو دور گردنش پیچیدم و به خودم چسبوندمش، سفیدی بدنش آدم رو جذب می‌کرد که بدنش رو بخوره، پشت گردنش رو که رو بوسیدم و زبونم رو به آرومی روش میکشیدم، لاله گوشش رو با زبونم قلقلک میدادم، بین استخون های کتفش رو بوسیدم و کتف سمت راستش رو تو دهنم عمیق مکیدم، دوست نداشتم ازش ذره ای فاصله بگیرم، هر چی شدیدتر می مکیدم ناله های پدرام هم بیشتر میشد، بعد از چند لحظه که ازش فاصله گرفتم یه کبودی روی کتفش به جا گذاشته بودم، در گوشش گفتم، تلافی کبودی که بالای نافم گذاشتی یه کبودی روی کتف‌ت گذاشتم، فردا هم تو باشگاه حق نداری رکابی بپوشی، با سر حرفم رو تایید کرد و یه چشم گفت. تو همون حالت که تو کونش بودم به شکم درازش کردم و خودم روش قرار گرفتم، و کارم رو ادامه دادم، دستم رو از دور گلوش برداشتم و دو تا از انگشتام رو وارد دهنش کردم، خیلی حرفه‌‌ای انگشتام رو می‌خورد و زبونش رو بین‌شون تکون میداد، بیشتر فرو بردم، سعی کردم به انتهای دهنش برسم ولی داشت به عق زدن میوفتاد، دستم رو در آوردم و دوباره دور گردنش پیچیدم، از تلمبه زدن دست کشیدم ولی کیرم رو توی کونش نگه داشتم، سرم رو به گوشش رسوندم
+یه سوال ازت بپرسم راستش رو میگی ؟
_آره خب
+به منصور و تیرداد هم دادی ؟
_نه چرا یه همچین فکری کردی ؟

کیرم رو تا لبه سوراخش بیرون کشیدم و محکم ترین تقه اون سکس رو وارد کردم و همزمان دستم که دور گردنش بود رو فشار دادم، آخ بلندی گفت با دست هاش میخواست دستم رو از گلوش فاصله بده،
+داری دروغ میگی پوفیوز، خودم دیروز دیدمت که داری با منصور تو اتاقش سکس میکنی، نشون به این نشون که ازت پرسید اون بهتر میکنه تورو یا تیرداد
_گوه خوردم مهرداد تو رو خدا، دارم خفه میشم
+بهم دروغ بگی زندت نمیزارم پدرام

دستم رو کمی آزاد کردم که راه نفس کشیدنش باز بشه

+اونا بهت درخواست سکس دادن یا خودت پیش قدم شدی ؟
_از سکس اول به بعد خودشون درخواست سکس میدادن، منم بخاطر اینکه بوفه رو نگه دارم قبول میکردم
+میگم کی پیش قدم شد
_من خاک بر سر، من بودم، گوه خوردم، نمیدونستم بابات و هر دو پسرش بای هستن
+چطوری ازشون خواستی ؟
_یه قرص تحریک قوای جنسی دارم پودر اونو کردم و تو یه نوشیدنی ریختم، موقعی که کسی تو باشگاه نبود و به صورت جداگانه به هر کدوم دادم، بعد به حدی تحریک می‌شدن که به هیچی جز ارضا کردن خودشون فکر نمیکردن، وقتی نوشیدنی رو میخوردن، بعد چند دقیقه تاثیرش شروع می‌شد و با هر دقیقه ای که می‌گذشت تاثیرش چند برابر میشد، منم تو این فاصله به هوای جمع کردن وسایل باشگاه جلوشون با رکابی شلوارک راه میرفتم و عمدا کونم رو در معرض دید می گذاشتم، بعدش هم که باهم سکس کردیم، بابا و داداشت برام جذاب بودن و فقط میخواستم طعم سکس باهاشون رو بچشم قسم میخورم که بعد از اولین سکسم با اونا خودشون بهم درخواست سکس میدادن
+اون قرص چیه ؟
_تو جیب شلوارم چندتایی دارم اگه بخوای میتونی برشون داری
+اونم به موقع‌ش

دوباره کیرم رو فاصله دادم و با همون شدت قبلی تو کونش فرود اومدم،

+فعلا علل حساب یه چند وقتی حق نداری با منصور و تیرداد سکس کنی فهمیدی،
_آخه
+آخه نداریم توله سگ، میگم حق نداری باهاشون سکس کنی فهمیدی؟
_آره فهمیدم، دیگه باهاشون سکس نمیکنم
+خوبه اگه پسر حرف گوش کنی باشی شاید با تیرداد و منصور صحبت کردم که اون اتاق وسط دو تا سالن رو برای جنده بازی هات جور کنن
_راست میگی ؟
+گفتم اگه حرف گوش کن باشی
_باشه قربونت برم

شروع کردم دوباره تو کونش تلمبه زدن تو کل مدت سکس دیگه هیچ حرفی بین‌مون رد و بدل نشد، ذهنم خیلی درگیر بود، درگیر منصور و تیرداد، فکر کردن بهشون باعث می‌شد که حس بهتری داشته باشم از اینکه تو این خونه تنها نیستم، حداقلش این بود که منصور و تیرداد به هر دو جنسیت تمایل داشتن و من فقط به جنس موافق. تلمبه هام رو محکم تر و سریع زدم و تو اوج بودم، با فکر به لحظه ارضا شدنم تو خواب هر لحظه داشتم به ارضا شدنم نزدیک تر میشدم، دیگه تحمل نداشتم با یه نفس بلند و یه تقه محکم ارضا شدم، و بی حال روی پدرام دراز بودم، نفس هام روی گردن و گوشش بود،

کنارش دراز کشیدم و تو بغلم کشیدمش، و سرش رو روی سینه هام گذاشتم،

تنها جمله ای که قبل از اینکه خوابم ببره یادمه که گفتم این بود که تو خیلی خوبی، به منصور و تیرداد حق میدم که دست از سرت بر نمیدارن

ادامه دارد

نوشته: Mili_vish

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...


خانه ای بدون زن - 3
 

پارت سوم

راوی: مهرداد

از اولین سکسم با پدرام یه ماهی می‌گذشت و تو این یک ماه تقریبا هر دو سه روز یک بار میکردمش، جدای از دوستی و رابطه برادرانه ای که جلو بقیه داشتیم تو حریم خودمون دو تا پارتنر بودیم، ولی دلیل سکس های مداوم من با پدرام این بود که بتونم خودم رو از لحاظ کیفیت سکس بالا ببرم.
یه روز که پدرام پیش من بود منصور بهش زنگ زد، گوشی رو زدم روی آیفون و گذاشتم که صحبت کنه،

_الو سلام منصور جان

    سلام عزیز دلم، خوبی؟
    _ممنون قربونت، کاری پیش اومده ؟
    حتما باید کاری پیش بیاد که من صدات رو بشنوم، چند وقتی هست سر دماغ نیستی، هر موقع هم که بهت میگم بیا با هم باشیم بهونه میاری، بگو مشکل چیه
    _مشکلی نیست فقط یکم درگیر اوضاع خونه ام، دارم جمع و جور میکنم که بخشی ازش رو تبدیل کنم به سالن ماساژ
    خب اینکه خوبه
    _برای خوب بودن خوبه، فقط یه مقدار فشار روم هست
    درستش میکنیم عزیزم، تو فقط کج خلقی نکن با من عزیز دلم
    _بعدا باهم صحبت کنیم؟ لطفا
    باشه مواظب خودت باش

توله سگ خیلی خوب بلد بود فیلم بازی کنه،

    نه خوشم اومد، بلدی چیکار کنی
    مهرداد بخدا من دیگه نمیدونم چه بهانه های سر هم کنم، یه ماهه هر روز دارن سوال و جوابم میکنی که چی شده یه ماهه باهاشون حتی حرفم نمیزنم

    هوی توله سگ نکنه دلت برای سکس‌شون تنگ شده، من خر رو بگو که جور هر دوشون رو تو این ماه کشیدم که کمبود کیر نداشته باشی
    _بخدا بحث سکس نیست، خودت هم میدونی بابات و تیرداد آدمایی نیستن که کسی رو فقط بخاطر سکس بخوان

    تو فعلا کارت رو ادامه بده یه نقشه هایی دارم که اگه عملی بشه هم منو داری هم تیرداد رو هم منصور رو
    _فقط زودتر عملی کن هر نقشه ای که داری رو، من دیگه نمیتونم بیشتر از این بپیچونم‌شون

اون روز تمام فکرم این بود که باید یه جوری خودم رو به تیرداد نزدیک کنم، میدونم اشتباه بود ولی تیرداد برای من همه چیزه، دارایی منه و من واقعا عاشقشم، نمیتونم ازش دست بکشم، حالا که اونم این حس رو میتونه درک کنه باید یه جوری بهش ثابت کنم که منم میخوامش یا منو پس میزنه یا آغوشش رو برام باز میکنه، نمیتونم بیشتر از این تو این بلاتکلیفی زندگی کنم.
میدونم رابطه رابطه‌ی پدرام و تیرداد فقط یه رابطه جنسی نیست بلکه خیلی بیشتر از اینهاست، پدرام و تیرداد عاشق همدیگه ان، کنجکاوم ببینم این عشق چقدر می‌ارزه، میخوام ببینم تیرداد وقتی بفهمه که پدرام با من و منصور سکس داشته بازم میخوادش،

خودخواهی میدونم، ولی باید بفهمم این عشق چقدر دووم داره، پدرام به اسم ماساژ با همه سکس میکنه، همزمان با پدرام و منصور رابطه داره، تیرداد از این داستانا اصلا خبر داره ؟ حق داره که بودنه، منم حق دارم بفهمم ببینم حسی به من داره یا نه

از پدرام چند تا از قرص های تحریک جنسی که داشت رو قرض گرفتم، و منتظر یه موقعیت مناسب بودم که به همون روشی که پدرام تیرداد رو به دست آورد منم به دستش بیارم
دو روز بعد از گرفتن قرص ها با تیرداد برنامه ریختیم که باهم وقت بگذرونیم و فیلم ببینیم، هر از گاهی از این کارا میکنیم، وقتی از باشگاه اومد گفت میره دوش بگیره منم تو این فاصله فیلم رو انتخاب کردم، دو تا لیوان شربت که توش اون قرص ها رو انداخته بودم آماده کردم و گذاشتم تو یخچال، یکی برای تیرداد و یکی هم برای خودم، از توی کمد یه مقدار تنقلات هم آوردم که کنارش داشته باشیم، اگه منتظری که بگم مشروب هم آماده کردم باید بگم که نه، از این خبرا نیست، تیرداد شاید ماهی یکبار با دوستاش مشروب بخوره ولی من اصلا نمیخورم، بابا هم که اهلش نیست، تنها لباسی که تنم بود یه شلوارک بود، موهای بدنم هم تازه با موزر زده بودم، و این تنها امیدم بود برای جذب کردن تیرداد، نمیدونستم جواب میده یا نه، ولی امیدوار بودم که جواب بده، دوبین فیلمبرداری که داشتم رو روی کتابخونه طوری تنظیم کردم که بتونه کل تخت رو بگیره و این لحظه های عاشقانه رو برام ثبت کنه که هر موقع خواستم ببینمش، گنده بک از حموم اومد بیرون و داشت موهاش رو سشوار میکشید، بهش گفتم که وسایل رو آماده کردم تا من یه دستشویی برم تیرداد هم فیلم رو پلی کنه، خودم رو تخلیه کردم و خیلی تمیز و خوشبو رفتم که بهترین تجربه عمرم رو با کسی که از ته قلبم دوسش دارم شروع کنم، وقتی از دستشویی اومدم بیرون جا خوردم بابا اومده بود خونه، ولی چرا؟ اون که گفته بود تا غروب شاگرد داره ولی چرا الان خونه‌ست؟

یه لیوان دقیقا شبیه لیوان هایی که توش شربت درست کرده بودم تو دستش بود، نکنه از اون شربت خورده باشه، استرس تمام وجودم رو گرفته بود، نمیدونستم چکار باید بکنم یا چی باید بگم،

مهرداد: سلام بابا خوبی، فکر کردم غروب میای
منصور: آره قرار بود غروب بیام ولی به خاطر برف شدید شاگردا دونه دونه کنسل کردن منم دیدم کاری ندارم اومدم خونه،
تیرداد: خوب کردی، منو مهرداد هم یه فیلم آماده کرده بودیم که ببینیم، حالا که اومدی سه تایی میبینیم
مهرداد: آره راست میگه خوش میگذره بهمون
تیرداد: مهرداد این شربتی که درست کردی خیلی خوشمزه شده بود، منو بابا خوردیم، تو یدونه دیگه برای خودت درست کن،

این جمله‌ش مثل سطل آب یخی بود که یهو روم ریخته شد، سر جام خشک شده بودم، حالا باید چکار کنم، نباید این اتفاق می افتاد، الان باید چکار کنم،

منصور: باشه پس من میرم لباسام رو عوض کنم برگردم
تیرداد: زود بیا پس، مهرداد منتظر چی هستی بیا ببینیم دیگه

روی صندلی تکی مبل نشستم و با فکر مشغولی که داشتم نمیدونستم چکار کنم، همیشه موقع فیلم دیدن سرم رو می‌گذاشتم روی شونه تیرداد یا روی پاش دراز میکشیدم، ولی حالا با این وضع نمیدونستم چکار باید بکنم، صدای تیرداد بلند شد که میگفت چرا اونجا نشستی، گردن درد میگیری تا آخر فیلم بیا پیش خودم بشین، با اصرار مهرداد مجبور شدم که بغل دستش بشینم، و فیلم رو ببینم، حالش خوب بود و هنوز قرص تاثیر خودش رو نگذاشته بود، تا تیتراژ اول فیلم تموم بشه بابا هم خودش رو رسوند و روی ضلع کناری مبل ال نشست، فیلم که شروع شد حواسم به فیلم پرت شد و گذر زمان رو نفهمیدم. دست تیرداد روی شونه هام بود و با سر انگشتش روی پوستم دست میکشید، فکر کنم داشت تاثیرش رو میگذاشت، حرکت دستاش به سمت پشت گردنم بود، تو این وضعیت نمیدونستم باید تحریک بشم یا بترسم، دهنم قفل شده بود و چیزی برای گفتن نداشتم، پشت ناخونش رو خیلی ملایم از پشت گردنم به سمت کمرم هدایت کرد و پایین رفت، روی گودی کمرم متوقف شد و دستش رو روی پهلوم گذاشت سرم روی شونه هاش بود، ولی میترسیدم، خیلی میترسیدم از اتفاقی که می‌خواست بیوفته و من نمیدونستم چه بلایی قراره سرم بیاد، دست تیرداد شلوارکم رو کنار زد و راهش رو به سمت کونم پیدا کرد، انگشت هاش رو روی چاک کونم میکشید، شلوارکش رو نگاه کردم و دیدم کیرش از زیر شلوارک خیلی بزرگ شده، انگشت فاکش رو به سمت سوراخم گرفت و داشت ماساژش میداد، با اینکه میترسیدم از اتفاقی که داشت بین منو تیرداد میوفتاد ولی تحریک شدم و احساس کردم کیر منم داره راست میشه، وقتی به منصور نگاه کردم دیدم که یه کوسن گذاشته روی پاهاش و یه دستش زیر کوسنه، مطمئنم که داشت کیرش رو میمالید، خیالم راحت بود که از سمت منصوری دیدی نسبت به کارای تیرداد نداره، حالا تو این موقعیت هیچکدوم‌مون متوجه فیلم نبودیم،
از ترس بدنم مثل یخ سرد بود، نمیدونستم باید چکار کنم، انگشت تیرداد توی کونم بود داشت عقب جلوش می‌کرد که راهش رو باز کنه، منصور از جاش بلند شد و گفت که میخواد بره یکم استراحت کنه، تیرداد که اینو شنید به من نگاه کرد و چشمک انداخت، چشماش داشت برق میزد، یکم از استرسم کم شده بود چون منصور دیگه قصد گاییدنم رو نداشت، ولی تیرداد حسی که بهش غالب شده بود شهوت بود فقط، و هیچ خبری از اون حس عاشقانه واقعی که من میخواستم نبود، بعد از اینکه مطمئن شدیم منصور رفته تیرداد دست منو گرفت و به سمت اتاقش داشت میبرد، که به اتاق خودم اشاره کردم و کشوندمش تو اتاقم، در اتاق رو بست و سرم رو تو دستای پهنش گرفت و لبم رو بوسید، چه حس قشنگی داشت بوسه ای که خیلی وقت بود منتظرش بودم، از همون اوایل نوجوونی تا همین الانش، بالاخره اتفاق افتاد، دستاش رو دورم حلقه کرد و محکم تو بغلم کشید، بدنمون چفت هم شده بود و از وجود هم داشتیم لذت میبردیم، سرم رو از لبش جدا کردم و روی شونه‌ش گذاشتم، از پشت سر سرم رو نوازش کرد و تو گوشم زمزمه کرد خیلی میخوامت داداشی، همیشه میخواستمت، ولی دیگه نمیخوام بترسم از دوست داشتنت. این حرف هایی که زد برام خیلی خوشحال کننده بود ولی مطمئن نبودم که این حرف از عمق وجودش میاد یا اینکه فقط برای ارضا شدن بود. هر کاری کردم نتونستم حتی یه کلمه حرف بزنم، دستش رو از دور کمرم به سمت کونم برد زیر کونم رو با دو دستش گرفت و بالا آورد مثل بچه ای رو که روی دست گرفته باشی، بلندم کرد و دور اتاق گردوند و آروم روی تخت پهنم کرد، خودش هم روم خیمه زد و افتاد به جون سینه هام، نوک سینه هام رو تو دهنش گرفته بود و میمکید، همین حرکتش برام بس بود که شروع به آه کشیدن کنم، سرش رو بالا آورد و روی سینه سمت چپم کمی بالاتر نوک سینه‌م رو شروع کرد به مکیدن انقدر شدید اون قسمت خورد که دستم داشت به تخت چنگ مینداخت از دردی که داشتم میکشیدم، سرش رو آورد جلوی صورتم و تو چشمام نگاه کرد، روی قلبت یه یادگاری گذاشتم که بدونی دوستت دارم. این جمله رو که گفت لبهام رو توی دهنش گرفت و زبونش رو تو دهنم به رقص در آورد، خیلی هات بودم نمیتونستم تحمل کنم، لبم رو از روی لبش برداشتم و به چشماش نگاه کردم، یه لبخند زدم و زبونم رو از روی گونه‌ی زبر ته ریش دارش کشیدم، چشمش رو بوسیدم هم بوسیدم همونطور که تو بغلم بود به پهلو هلش دادم و این بار من بودم که روی بدن عضلانی تیرداد خیمه زده بودم، نشستم روی شکمش و پاهام رو کنار پاهاش تو هم کشیدم، سرم رو به سمت گردنش کشیدم و بوسه هام رو از روی بدنش تا روی سینه هاش کشیدم، این دفعه نوبت من بود که سینه های تیرداد رو تو دهنم بگیرم، یکم از روی شکمش خودم رو عقب تر کشیدم که بتونم راحت تر نوک سینه هاش رو بخورم، کونم به سفتی کیرش که نیمه راست شده بود خورد، از روی شلوارک هامون هم میتونستم بفهمم که چقدر کیرش بزرگ هست، ولی سعی کردم خودم رو کنترل کنم و از اتفاقی که داشت میوفتاد لذت ببرم، دستای تیرداد مدام روی کمرم حرکت میکرد و روی مو های بدنش رو بوسیدم و از سینه به سمت نافش اومدم بین پاهاش نشستم و شورتو شلوارکش رو خیلی آروم همزمان کشیدم پایین، میتونم بگم باحال ترین صحنه سکس‌مون این بود که کیرش وقتی کش شلوارک رو رها کرد محکم خورد تو شکمش، حالا میتونستم برای اولین بار و از نزدیک کیر عزیزترین فردی که میخواستم رو ببینم، تو دستم گرفتمش و حرکتش میدادم، بزرگ بود حتی از مال من ولی تقریبا به کلفتی مال خودم بود، با دست من یک وجب کامل بود، که بعدا اندازه گرفتم ۲۳ سانت میشد، تو دهنم گذاشتمش، فقط سرش جا میشد، کمی سعی کردم بیشتر بخورم، ولی تا نصف بیشتر تو دهنم جا نمیشد و به همین خاطر دستم رو دور کیرش حلقه کردم و همزمان که داشتم براش ساک میزدم اون قسمت رو هم عقب جلو کردم، ساک زدن رو با کیر پدرام یاد گرفته بودم که چطور انجامش بدم که دندون نزنم ولی خب کیر پدرام کجا و کیر تیرداد کجا، پدرام پیشنهاد سکس دوطرفه رو بهم داده بود، ولی از اونجایی که من دوست داشتم اولین بار تیرداد باشه که منو میکنه هیچوقت با پدرام انجامش ندادم، یه دستم دور کیرش و دست دیگه‌م رو روی تخماش گذاشتم و میمالیدم، صدای آهش بلندتر شده بود، منی که خوشحال بودم از اینکه یکی از نقاط تحریک آمیز تیرداد رو پیدا کردم، کیرش رو بالا گرفتم و تخم هاش رو تو دهنم گرفتم، و میک میزدم، هر دو رو به نوبت میخوردم، طاقتش سر اومد و پاهای منو کشوند سمت خودش، شلوارکم درآورد و پرت کرد گوشه اتاق و به جون کونم افتاد، آخ که بازی زبونش روی سوراخم چه محشر بود، کون من که تا اون موقع به اندازه یه انگشت هم توش نرفته بود زبون تیرداد رو توی خودش داشت حس میکرد، و این برام خیلی تحریک برانگیز بود، کیرش رو دوباره خوردم، و اینبار بیشتر فرو بردم، تا جایی که احساس کردم به حلقم رسیده، ولی قسمتی از کیرش هنوز بیرون از دهنم بود، پاهاش رو دور گردنم حلقه کرد، نمیتونستم تکون بخورم، داشتم خفه میشدم و به تقلا کردن افتاده بودم، وقتی سرم رو ول کرد، قطره های اشک از چشمم داشت سرازیر میشد، ولی حس باحالی داشت، انگار خودم دوست داشتم این اتفاق بیوفته، داشتم نفس میگرفتم که دوباره این کار رو انجام بدم، تیرداد زبونش رو از توی کونم در آورد و روی تخم هام کشید، کیرم رو که مثل سنگ بود تو دستش گرفت و گذاشت تو دهنش، آهی که از لذت این کارش کشیدم برابری میکرد با این یک ماه سکسی که با پدرام داشتم، چند بار سرش رو عقب جلو کرد و دیگه تکون نخورد، دستاش رو روی لپ های کونم گذاشت و محکم فشارشون داد، کیرم رو تا انتها بلعید، میخواستم از روش بلند بشم ولی فشار دستاش این اجازه رو بهم نمیداد، شکمش به تکون خوردن افتاد و پایین بالا میشد ولی همچنان دستاش رو محکم گرفته بود، بعد از چند ثانیه که ول کرد یه نفس عمیق کشید، همزمان که نفس هاش داشت منظم میشد، شروع کرد به انگشت کردنم، چون با زبون راه سوراخم رو باز کرده بود انگشتش رو راحت وارد کرد ولی یکم احساس سوزش داشتم، با عقب و جلو کردن انگشتش سوزشش هم از بین رفت و جاش رو به لذت داده بود، با انگشتش رو به کناره های سوراخم فشار میداد، از روی میز لوبریکانت رو که کنار بسته کاندومم بود برداشت، و به انگشتش زد و دوباره وارد کرد و بعد از اینکه حسابی سوراخم رو لزج کرده بود انگشت دوم رو هم وارد کرد، درد داشتم ولی خیلی زیاد نبود، به حدی نبود که نتونم تحملش کنم، استفاده مداوم از روان کننده و بازی انگشهای تیرداد کار رو برام راحت تر کرده بود، احساس میکردم که دو تا انگشت به راحتی جا شده، ولی دو تا انگشت کجا و کیر کلفت تیرداد کجا، سر کیرش رو روی چشمم کشیدم و تو دهنم فرو بردم مثل سری قبل سعی کردم تا جایی که میتونم بخورمش، تیرداد دوباره پاهاش رو دور گردنم قفل کرد و اینبار هر سه انگشتش رو وارد کونم کرد، از درد دندونم رو داشتم روی کیرش میکشیدم و نمیتونستم آخ بگم، انگشت های تیرداد جلو عقب میشد و نفس من به شماره افتاده بود، سرم رو که آزاد کرد رد دندونم روی کیرش مونده بود، از خودم خجالت کشیدم که اینطوری با دندون کیرش رو گاز گرفتم، ولی وقتی انگشتش رو دوباره عقب جلو کرد دردم کمی بهتر شده بود و میشد تحملش کرد، بعد از چند دقیقه هر سه انگشتش رو راحت توی کونم فرو می‌برد و میچرخوند، بهش عادت کرده بودم و داشتم لذت میبردم، کاندوم رو به سمتم گرفت و یه لبخند رضایتمندانه زد، روی پاهاش نشستم و کاندوم رو روی کیرش کشیدم، لوبریکانت رو روی کاندوم ریختم و مالش دادم که پخش بشه مقداری هم روی انگشتم ریختم و توی کونم فرو بردم، تیرداد منو سمت خودش کشوند و در گوشم گفت، ببخشید که اگه موقع ساک زدن اذیت شدی ولی مجبور بودم برای اینکه راحت تر کیرمو تحمل کنی تا سه تا انگشت رو فرو کنم، الانم اگه میخوای درد نکشی خودت باید انجامش بدی و بشینی روش، من هوات رو دارم نمیزارم اذیت بشی.

پاهام رو دو طرف پهلو هاش گذاشتم و سر کیرش رو وارد کونم کردم، ولی بیشتر از اونو اصلا نمیتونستم تحمل کنم، منو به سمت خودش کشید و توی بغلش گرفت
_هر وقع حسی کردی بیشتر میتونی تحمل کنی انجامش بده، هیچ عجله ای نداریم

    باشه داداشی
    _اگه هم دیدی نمیتونی بهم بگو که تمومش کنیم
    نه میخوام انجامش بدم، امروز و با تو
    _قربون شکل ماهت بشم من، باشه عزیز دلم
    خیلی دوستت دارم
    _منم دوستت دارم عزیزکم

کونم رو بیشتر به سمت کیرش فرستادم، حس میکردم تا نصفه ها رفته، خیل آروم خودم رو عقب جلو میکردم، و هر بار یکم بیشتر فرو میرفت، ولی احساس میکردم زانو هام به لرزه افتادن و نمیتونم خیلی تو این موقعیت بمونم، اینو که به تیرداد گفتم پیشنهاد به پهلو خوابیدن رو بهم داد، وقتی که از پهلو کیرش رو توی کونم گذاشت، تا هر جایی که میتونستم فرو کرد و برای بقیه کیرش هیچ فشاری وارد نکرد، و فقط خیلی آروم کیرش رو عقب و جلو میکرد، دستش زیر سرم بود و سرش کنار صورتم، هورم نفس هاش دیوونه کننده بود برام، همه چیز با تیرداد برام تحریک آمیز تر از قبل بود، هر زمان که دست نگه می‌داشت منو خودم رو بیشتر به سمتش هل میدادم، و اون فقط میخندید از اینکه دارم تلاشم رو میکنم، از یه جایی به بعد احساس کردم که به چیزی شبیه دیواره برخورد میکنه نمیزاره بیشتر از این واردم بشه، تیرداد که دید من تقریبا همه رو جا دادم دستش رو از زیر بغلم رد کرد و منو روی شکمم چرخوند، و خوردش روی من بود، دستش رو دور گردنم گرفته بود و لاله گوشم رو می‌خورد، همزمان کیرش رو هم تا جایی که میتونست تو کونم می‌برد و برمیگشت، با اینکه درد داشتم ولی حجم لذتی که می‌بردم خیلی بیشتر بود، تلمبه از حالت آهسته خارج شده بود، سرعت معمولی به خودش گرفته بود، محکم نبود و همین هم لذت بخش ترش کرده بود، فکر کنم حدود ۱۵ دقیقه ای تو اون حالت بودیم که خودش رو انداخت روم، در گوشم گفت نمیدونم امروز چرا انقدر دیر ارضا شدم، معمولا اینطوری نیست، ولی تمومش میکنم بخاطر تو.
اینکه گفت بخاطر تو انجامش میدم خیلی برام با ارزش بود، به یاد کاندوم تاخیری افتادم که برای سکس های خودم و پدرام استفاده میکردم افتادم و تاثیر اون قرص که چقدر قوی بود که تیرداد بعد از یک ساعت و نیم از شروع اولین بوسه مون هنوز ارضا نشده بود، منو به پشت دراز کرد و پاهام رو روی شونه هاش انداخت، کیرش رو وارد کونم کرد و خودش هم به سمت لبام خیز برداشت، با جلو اومدنش کونم دقیقا همراستا با کیرش بالا اومده بود داشت تلمبه میزد، طعم شیرین زبونش وقتی تو دهنم بود و ضربه های کیرش قشنگترین لذت دنیا بود برای من، دستای من روی بازو هاش بود و رگ های دستش زیر پوست دستم داشت نبض میزد، میشد ضربان قلبش رو از روی رگ باد کرده دستش فهمید، سرعت تلمبه هاش به نسبت قبل تند تر شده بود و میشد فهمید که بعد یک ربع تلمبه زدن تو این حالت به ارگاسم نزدیک شده، دستام رو از روی بازو هاش بلند کردم و دو طرف صورتش گرفتم، لبم رو از روی لبش برداشتم، و دم گوشش بردم و خیلی آهسته زمزمه ‌کردم: میخوام که روی بدنم ارضا بشی و به تحریک آمیز ترین حالت ممکن آبت رو به خوردم بدی، اگه از این امتحان سر بلند بیای بیرون مال من میشی.
صدای خنده‌ش اتاق رو برداشت و گفت تو جون بخواه از من داداش کوچیکه

از روی بدنم بلند شد و در همون پوزیشن کیرش رو عمیق تر و سریع تر جلو عقب میکرد، سر کیرش مدام به همون قسمت دیواره برخورد میکرد و داشت دیوونه‌م میکرد، احساس میکردم که الانه که آبم بیاد، بعد از چند ثانیه که تیرداد داشت با همون سرعت ادامه میداد، با آه کشیدن بلندم ناخودآگاه ارضا شدم و آبم با پمپاژ خیلی زیاد روی صورتم ریخت و پمپاژ های بعدی روی بدنم اومد، کونم داشت به کیر تیرداد فشار می‌آورد و سعی می‌کرد همه آبی که داشتم رو خالی کنه، فوق العاده بود برام اینکه بدون دست زدن به کیرم آبم اومده، تیرداد که با دیدن این صحنه نه تنها سرعتش کم نشده بود بلکه با تنگ تر شدن سوراخم شهوتش بیشتر هم شده بود، چند ثانیه بعد خیلی سریع کیرش رو در آورد و کاندوم رو بیرون کشید، و آبش رو روی بدنم ریخت، سرم رو بالاتر آوردم که این صحنه زیبا رو بهتر ببینم، پاشش بعدی آب کیرش روی صورتم فرود اومد، گوشه لبم نشست، صورت و بدنم پر شده بود از آب خودم و تیرداد.
تیرداد که از لبخند من خنده‌ش گرفته بود به سمتم اومد و هر جایی که اثری از آب کیر بود رو لیسید، حتی روی سینه و شکمم رو هم از آب کیر پاک کرد همه رو تو دهنش نگه داشته بود، سرش رو روی صورتم گرفت و دهنش رو جفت دهنم کرد و همه آب هایی از روی بدنم جمع کرده بود رو توی دهنم ریخت، منم که برام بهترین حس دنیا رقم خورده بود همه رو قورت دادم و دهن خالیم رو بهش نشون دادم و اونم یه لب حسابی ازم گرفت، مثل همون ارضا شدنی که تو خواب دیدم.

کنارم روی تخت دراز کشید و منو توی بغل خودش کشید، و موهام رو مرتب کرد
_مهرداد قد تموم دنیا دوست دارم داداشم

    منم دوستت دارم، عشق داداش
    _قشنگ‌ترینم تو دیگه مال خودمی، کسی حق نداره حتی بهت دست هم بزنه چه برسه بخواد اذیتت کنه
    قربونت برم من
    …
    تیرداد خیلی تشنه‌مه
    _کوچولو تو که همین الان این همه آب خوردی

هر دو زدیم زیر خنده و گفت الان میام،

از گوشه اتاق شورتش و شلوارکش رو برداشت و پوشید مال منم داد که بپوشم، خودش هم رفت که آب بیاره برام، منم بلند شدم و خودم رو جمع و جور کردم و شلوارکم رو پوشیدم، تیرداد که انگار از هر روزی خوشحال تر بود با لیوان آب اومد، آب رو که خوردم و لیوان روی میز کنار تخت کنار بسته کاندوم و لوبریکانت گذاشتم که بعدا برشون دارم
_قشنگم با اتفاقی که بینمون افتاد دلم نمیخواد که از بغلت جم بخورم ولی برای اینکه بابا شک نکنه میرم که تلویزیون رو خاموش کنم و برم تو اتاق خودم

    باشه گل من، تو هر جایی که باشی تو قلب منی، اینجا که خونه خودمونه

ازش خداحافظی کردم و روی تخت دراز شدم و داشتم به اتفاقی که افتاد فکر میکردم چشمام داشت سنگین میشد خیلی سخت میتونستم چشمام رو باز نگه دارم، دیگه حتی نمیتونستم بازشون کنم، فقط صدای باز شدن در اتاق رو شنیدم و خوابم برد.

.
.
.

ادامه دارد

نوشته: Mili_vish

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 ماه بعد...


خانه ای بدون زن - 4
 

راوی: منصور

حالم از خودم بهم میخوره، ۱۵ سال پیش سر اینکه به زنم گرایش واقعیم رو گفتم با دو تا بچه مجبور شدم ازش طلاق بگیرم و حالا هم با ندونم کاری که کردم باعث شدم دو تا بچه‌م رو از خودم برونم،

دو هفته ست که مهرداد و تیرداد پاشون رو تو خونه نگذاشتن،

احوال تیرداد رو از پدرام هر روز میگیرم و از حالش با خبرم که داره بهبود پیدا میکنه، ولی حال دل خودم چی، از خودم حالم بهم میخوره.

اون روز اصلا نفهمیدم چی شد، برف شدیدی می‌بارید و همه شاگردا کلاسا رو کنسل کردن، منم رفتم خونه، تیرداد و مهرداد خونه بودن و می‌خواستن فیلم ببینن، ولی چیزی که برام عجیب بود بدن شیو شده مهرداد بود که از بالاتنه لخت بود و فقط با شلوارک بود، چون هیچوقت عادت نداشت که شیو کنه یا بخواد بالاتنه لخت تو خونه بگرده، تیرداد عادی بود همیشه همینطوری بود ولی مهرداد طبیعی نبود رفتارش یه لیوان شربت که مهرداد درست کرده بود خوردم و به تعارف تیرداد لباسام رو عوض کردم که فیلم ببینیم، نمیدونم چقدر از فیلم گذشته بود ولی حالم اصلا خوب نبود، نگاهم که به بدن تیرداد و مهرداد میوفتاد احساس میکردم که دارم تحریک میشم، هر چقدر که خواستم خودم رو کنترل کنم فایده نداشت، کوسن رو برداشتم و روی پاهام گذاشتم که مشخص نشه راست کردم، بیشتر از اینکه هواسم به فیلم باشه تمرکزم روی بدن تیرداد و مهرداد بود، مهرداد سرش روی شونه تیرداد بود و داشتن به فیلم نگاه میکردن و محو فیلم شده بودن، منم از فرصت سو استفاده می‌کردم و بیشتر دید میزدم، دستم رو از پشت کوسن تو شلوارک برده بودم و کیرم شق شدم رو میمالیدم، حالم دقیقاً مثل زمانی بود که برای اولین بار با دوست پسرم قبل ازدواج نگاه جنسی داشتم، نمیتونستم این وضعیت رو تحمل کنم به همین خاطر از بچه ها عذرخواهی کردم گفتم که میرم بخوابم و خستگی در کنم، ولی اصلا خوابم نمیومد و فقط میخواستم راحت باشم که بتونم یه جق بزنم که این فکر و خیال از سرم بپره، رو تختم دراز کشیدم و کیرم رو تو دستم گرفتم، فیلم های پورن رو رد میکردم و خودم رو میمالیدم، یکی از فیلم هایی که دیدم این بود که یه پدر با دو تا پسرش دارن تریسام میکنن، یکی از پسر ها که بزرگتر بود همراه پدرش داشت داداش کوچک ترش رو می‌کرد، وضعیتی که تو فیلم بود دقیقا شبیه زندگی من بود، من عاشق هر دو پسرم بودم و هستم فقط نمیدونم چرا اون روز توی اون حال بودم، دیدن اون فیلم به جای اینکه حالم رو بهتر کنه بدتر کرد و باعث شد که دیدم نسبت به پسرای قشنگم عوض بشه و تو این فکر بیوفتم که باهاشون سکس داشته باشم، از تیرداد خبر دارم که گی هست و با پدرام رابطه جنسی داره، ولی نمیدونم پدرام از من چیزی به تیرداد گفته یا نه، از مهرداد هم مطمئن نیستم که گرایشش چیه، ولی از رفتارش مشخصه که یا بای هست یا گی، در هر صورت هر چی که باشن پسرای منن، و من مثل جونم دوسشون دارم با هر گرایشی که داشته باشن، یکی از چیزایی که همیشه دوست داشتم اتفاق بیوفته سکس بین من و تیرداد بود، وقتی به این فکر میکنم که تیرداد داخل من تلمبه بزنه دیوونه‌م میکنه، اولین سکس من به عنوان مفعول برمیگشت به تنها بی افت دوران مجردی‌م، اسمش ماهان بود، پسر مهربون و دوست داستنی که عاشقش بودم و البته هنوز هم هستم، با همه بدی هایی که به من کرد، بگذریم من و ماهان هر دو حس دوطرفه داشتیم و میخواستیم هم از فاعل بودن لذت ببریم هم از مفعول بودن، هر چند سایزش مثل من کلفت نبود ولی سکس باهاش خالی از لطف هم نبود، ماهان عاشق این بود که معاشقه حین سکس رو انجام بده، الان مد شده که میگن قسمت سافتش بیشتر باشه، و اینکه تو سکس خیلی ملایم بود و اصلا با خشن بودن حال چندانی نمیکرد، ولی یه چیزی رو خیلی دوست داشت، اونم ساک حلقی بود، دوست داشت وقتی کیرش رو میخورم تا انتها داخل دهنم ببرم و به زور نگهش دارم، و خود ماهان هم این کار رو برای من انجام بده، همیشه میگفت که عاشق کیر سایز بزرگ هست، ولی خب از اون زمان خیلی میگذره و من هیچوقت نمیخواستم حس مفعول بودن رو با کسی که دلم باهاش نیست انجام بدم. نمیگم پدرام رو دوست ندارم چون دارم، ولی مثل پسرای خودم، از وقتی که نوجوون بود با بچه های خودم بزرگ شد، الانم که یه گوشه قلب من جای اونه، ولی نمیتونم به چشم یه معشوقه بهش نگاه کنم، چون هنوز با گذشتن این همه سال عشق واقعی من کسی دیگه هست، کسی که الان تو بغل یکی دیگه هست. نه میتونم نفرینش کنم نه میتونم از دلم بیرونش کنم.
تو این یکساله که با پدرام رابطه دارم هیچوقت احساس کم و کاستی تو سکس نکردم، چون پدرام خیلی حرفه ای بود، قطعا اون سکس های به اسم ماساژ که درآمد اصلیش هست هم بی تاثیر نیست، اونقدری حرفه ای بود که حتی اگه سکس هارد هم انجام نمی داد بدون اینکه دخولی صورت بگیره آبت رو بیاره و نهایت لذت رو بهت بده، ولی تو این یه ماهه که به بهانه های مختلف خودش رو ازم دور میکنه باعث شده که شدت تحریکم خیلی بیشتر بشه، حالا هم که با این وضعیتی که پیش اومد نمیدونم چطور باید خودم رو کنترل کنم، من هیچوقت انقدر حشری نبودم که به زمین و زمان چنگ بزنم برای ارضا شدن، ولی نمی‌فهمم امروز چرا اینطوری شدم،

با بدن لخت از روی تخت بلند شدم و در اتاق رو باز کردم که تیرداد و مهرداد رو دید بزنم بلکه شاید با دیدن اونا بتونم جق بزنم و ارضا بشم، تو چهارچوب در که ایستادم دیدم صدای تلویزیون داره میاد ولی مهرداد و تیرداد نیستن، خیلی آهسته یکم خودم رو بیشتر کشیدم بیرون که دیدم تو پذیرایی هیچ کدوم نیستن، منم جرئت رو به خرج دادم و با همون وضعیت خودم رو به سمت اتاق‌شون کشیدم، فکر کردم هر کدوم‌شون رفته تو اتاق خودش، ولی از اتاق مهرداد صدا میومد، صدای آه و ناله میومد، به اتاق مهرداد که رسیدم دیدم تیرداد رو بدن تیرداد افتاده و داره بدنش رو میخوره، تمام صحنه هایی که تو اون فیلم پورن داشتم میدیدم دوباره جلو چشمم ظاهر شد ولی اینبار داشتم به جای اونها پسرای خودم رو به جاشون میدیدم، با دیدن مهرداد که خودش رو آماده کرده بود که کیر بزرگ مهرداد رو بکنه تو کونش نفسم بالا نمی اومد، فکرش رو هم نمیکردم که پسر های من به هم دیگه حس داشته باشن و بخوان با هم رابطه جنسی داشته باشن، با دیدن اون صحنه کیرم از قبل راست تر شده بود، منم از گوشه در نظاره گر گاییده شدن پسر کوچیکم توسط پسر بزرگم بودم، نمیدونم چرا این حس رو داشتم ولی دوست داشتم جای هر دوشون میبودم، به جای مهرداد زیر تیرداد تلمبه میخوردم، و به جای تیرداد تو کون مهرداد ارضا میشدم، میدونم این حس اشتباه ست ولی تو اون موقعیت اصلا این رو نمیفهمیدم، داشتم به این فکر میکردم که اگه بتونم قرص خواب هایی که دارم رو همراه یه نوشیدنی به خورد هر کدوم‌شون بدم میتونم سکس باهاشون رو تجربه کنم، از اونجایی که مغزم کار نمی‌کرد هر فکر شیطانی تو اون لحظه میومد تو ذهنم رو دوست داشتم انجام بدم، از توی اتاقم قرص خواب هایی که داشتم رو آوردم و پودر چند تا رو تو پارچ آب ریختم و هم زدم، میخواستم پارچ رو ببرم توی اتاقم بزارم که تو یه روز مناسب و یه زمان مناسب ازش استفاده کنم، صدای تلمبه سنگین تیرداد بلند شد، وقتی به در اتاق رسیدم دیدم که آب مهرداد فواره زد و ریخت روی بدن صورتش، چند لحظه بعد هم مهرداد آبش اومد و همونجا خالی کرد، و آب ها رو خورد و از مهرداد لب گرفت

مهرداد گفت تشنه‌ش هست و آب میخواد، تیرداد هم بلند شد که براش آب بیاره، تا تیرداد بخواد شلوارکش رو بپوشه من سریع رفتم توی اتاقم که منو با اون وضعیت لخت نبینه، وقتی به اتاقم رسیدم و رکابی و شلوارکم رو پوشیدم یادم افتاد که پارچ آب روی کابینت جا مونده، از گوشه در سرم رو بیرون کشیدم، تیرداد یه لیوان پر از اون آب خورد و برای مهرداد هم برد، من نمیدونستم باید چکار کنم، تو اتاقم منتظر شدم ببینم چه اتفاقی داره میوفته و من باید چکار کنم، صدای قطع شدن تلویزیون رو که شنیدم متوجه شدم که تیرداد اومده بیرون، حدود ۱۰ دیقه صبر کردم که ببینم چه اتفاقی میوفته، خونه تو سکوت خودش غرق شده بود و هیچ صدایی از هیچ جایی در نمیومد، خشاب قرصی که دستم بود رو نگاه کردم و دیدم همه قرص ها رو خالی کردم، با این حجم از قرص خواب آور قطعا بیشتر از ۶ ساعت رو تو خواب میمونن، از اتاق که بیرون اومدم تیرداد جلوی تلویزیون در حالی که روی کاناپه دراز کشیده بود به خواب رفته بود، سمت اتاق مهرداد رفتم که ببینم اون در چه وضعیتی هست که دیدم اونم روی تخت افتاده و تو خواب سر میکنه، جلوی تیرداد روی فرش نشستم و بهش خیره شدم، صورت قشنگش ترغیبم کرد که لبش رو ببوسم، لبش رو که تو دهنم گرفتم حس عجیبی داشتم، زبونم رو توی دهنش داشتم و دستم روی سینه و شکمش میچرخید، نوک سینه هاش رو با دستم گرفتم و مالش میدادم، بدنش بوی عرق میداد، و خب طبیعی بود، منم اگه نزدیک به دو ساعت سکس داشتم اینطور بوی عرق میدادم، سینه هاش رو تو دهنم گرفتم و دستم رو از زیر شلوارک به کیرش رسوندم کیرش با اینکه خواب بود ولی از حالت عادی خیلی از کیرا بزرگتر بود، از اونجایی که فکر میکردم این صحنه ها رو دوباره نتونم تجربه کنم گوشیم رو در آوردم و تو حالت های مختلف از خودم و تیرداد عکس انداختم مثل زمانی که لبش رو بوسیده بودم، و حتی موقعی که داشتم سینه هاش رو میمکیدم، شلوارکش رو تا جایی که میتونستم از پاهاش کشیدم پایین که بتونم بهتر کیرش رو که خیلی وقت بود آرزوش رو داشتم ببینم، ولی هر کاری میکردم کیرش راست نمیشد، سرم رو جلو بردم، و کیر و تخمش رو شروع کردم به بو کردن بوی آب کیر منو مست میکرد، سرش رو تو دهنم بردم و تا انتها خوردم، کل دهنم رو پر کرده بود و تا حلقم میرسید، تلمبه های عمیقی که میزدم باعث شد یکم کیرش راست بشه ولی مشخص بود که کامل نیست، روی سیکس پکش رو بوسیدم و دستم رو روی موهای شکمش میکشیدم، از جام بلند شدن که روی شکمش بشینم و کیرش رو یکنم تو کونم، ولی خب چون هم میترسیدم هم اینکه نمیتونستم کیرش رو کامل راست کنم از تصمیمم منصرف شدم، در همون حالت لب و پیشونی‌ش رو بوسیدم و ازش جدا شدم، شلوارکش رو به حالت اول برگردوندم و رفتم سمت اتاق مهرداد، حالم اصلا خوب نبود، کیرم بیشتر از دو ساعت بود که راست بود یه لحظه هم نخوابیده بود، از طرفی هم که نتونستم کیر تیرداد رو بکنم تو کونم یکم عصبانیم کرده بود، در اتاق مهرداد رو که باز کردم مثل همیشه تو خواب چرخیده بود و به شکم روی تخت افتاده بود، رفتم بالای سرش نشستم و پاهام رو دو طرف سرش پهن کردم، و سرش رو روی پام گذاشتم، چهره معصومش رو نوازش کردم و موهاش رو کنار زدم، کیرم درست جلوی صورتش بود، دهنش رو باز کردم کیرم رو سمت دهنش گرفتم و تو دهنش فرستادم، اول فقط سرش رو کرده بودم تو، ولی کم کم با هر جلو عقب کردنی سعی میکردم بیشتر فرو ببرم، مهرداد مثل یه عروسک بی جون روی تخت بود و هیچ کنترلی روی حرکاتش نداشت، پشت سرش رو گرفتم و اینبار تا جایی که میتونستم وارد دهنش کردم و نگه داشتم، از ناحیه کمر شروع کرد به تکون خوردن، از دهنش که کشیدم بیرون تو خواب چند تا سرفه کرد و دوباره آروم شد، کیرم حسابی از آب دهنش خیس شده بود،
از بسته کاندومی که روی میز داشت، یدونه برداشتم و روی کیرم کشیدم، رفتم پشتش و بین پاهاش نشستم، روان کننده رو روی کیرم زدم و با فرض اینکه اگه تونسته کیر تیرداد رو تحمل کنه مال منم میتونه بدون هیج توجهی به درد کشیدن وارد کونش کردم و تا ته فشار دادم، با اینکه با تیرداد سکس داشت کونش برای کیر من تنگ بود و حس تازه ای برام داشت، وقتی کیرم رو یکجا تو کونش کردم یه آخ بلند گفت، اول فکر کردم بیدار شده، ولی وقتی سرم رو به صورتش رسوندم کوچیک ترین نشونه ای از هوشیاری تو صورتش نبود، بعد که متوجه شدم هوشیار نیست تلمبه هام رو شروع کردم، حالم دست خودم نبود و فقط میخواستم هرچه سریعتر ارضا بشم به همین خاطر تلمبه هام محکم تر از هر زمان دیگه ای بود، حدود یه ربع داشتم تو کونش عقب جلو میکردم، عرق داشت از تموم جونم میزد بیرون و رو تن مهرداد میریخت، هیچ کدوم از رابطه های جنسی که داشتم به اندازه این برام تحریک برانگیز نبود، انگار که تو تمام این ۶ ماه کور بودم و مهرداد رو نمیدیدم و حالا تو این وضعیت متوجه شدم که باشگاه چقدر تاثیر داشت روی زیبا تر شدن بدن مهرداد، به پشت درازش کردم و پای راستش رو به شکم و سینه هام چسبوندم و با دست محکم نگهش داشتم و کیرم رو فرو کردم، نمیدونستم چرا انقدر داشت طولانی میشد ولی انگار خیال اومدن نداشت، تلمبه ها رد از سر گرفتم، آه کشیدن های مهرداد بیشتر تحریکم میکرد، چهره مهرداد از درد در هم کشیده شده‌ بود، وقتی به وجود مهرداد و تیرداد فکر میکردم از ازدواجم پشیمون نبودم، اینو به این خاطر نمیگم که یه همچین روزی که نمیدونم چه اتفاقی برام افتاده بود نگاه جنسی بهشون داشتم، من دو تا پسرم رو اندازه تمام جونم دوست دارم و نمیخوام یه خار تو پای هیچکدوم‌شون بره.
مهرداد با اینکه از تلمبه های سنگین من داشت درد میکشید ولی کیرش متورم شده بود، حدودا اندازه کیر من بود با این تفاوت که کیر من از اون کلفت تر بود، پاهاش رو دور کمرم گذاشتم و روی صورتش خم شدم و گفتم پسر قشنگم من واقعا نمیدونم چم شده که الان دارم باهات سکس میکنم، ولی دوست دارم بدونی برام خیلی عزیزی با هر گرایشی که داشته باشی، احتمالا وقتی بیدار بشی اصلا متوجه سکس منو خودت نشی و منم هیچوقت به روت نمیارم، نمیزارم یه تار مو از سرت کم بشه، دوستت دارم قشنگترینم.
لبش رو بوسیدم و زبونم رو توی دهنش میچرخوندم، اولین بار بود که طعم لب های مهرداد رو بعد از ۱۸ سال میچشیدم، وقتی بچه بود هر موقع بهش می‌گفتم بوس بده میومد و لبش رو لبم میگذاشت و بوس میکرد، حالا که به عقب برمیگردم بهتر متوجه این میشم که گرایش از بچگی باهامون هست، دیگه جونی برام نمونده بود که بخوام تو کونش تلمبه بزنم، کنارش دراز کشیدم و مهرداد رو روی بدن خودم کشیدم، سینه به سینه خودم چسبوندمش، سرش رو روی شونه‌م گذاشتم و کیرم رو تو کونش گذاشتم، تو این حالت خیلی راحت تر میتونستم تلمبه بزنم، صدای آه و ناله های مهرداد داشت دیوونه‌م میکرد، نفس هاش که به گردنم می‌خورد بد جوری وحشیم میکرد، با هر تلمبه ای که میزدم کیر مهرداد که بین شکم منو خودش بود جلو عقب میشد، تا جایی که میتونستم سرعتم رو زیاد کردم و بلاخره بعد از نزدیک یک ساعت تلمبه سنگین زدن انگار داشتم ارضا میشدم، با دست مهرداد رو محکم به خودم فشار دادم و آخرین تلمبه رو با یه نعره زدم و منتظر شدم که کامل آبم بیاد، دلم نمیخواست ازش جدا بشم، کیرم رو که بیرون کشیدم و خواستم مهرداد رو روی تخت دراز کنم، دیدم شکمم پر از آب شده، مهرداد هم توی خواب ارضا شده بود، روی تخت به شکم خوابوندمش، با دست هر جایی از شکمم که آبش بود رو جمع کردم و دستم رو مکیدم، طعم دلنشینی داشت برام، سرم رو به سمت شکمش بردم و آبی که روی شکمش مونده بود رو هم خوردم، چشم های آرومش ‌رو بوسیدم و چند تا بوسه از لبش زدم، کاندومم رو بیرون کشیدم و گره زدم، نصف کاندوم پر از آب شده بود، پتو روش کشیدم و از اتاق اومدم بیرون، کاندوم رو تو سطل آشغال توالت اتاق خودم انداختم که کسی نفهمه، آبی رو که توش قرص های خواب آور رو ریخته بودم تو سینگ ظرفشویی خالی کردم و پارچ آب رو شستم، رفتم توی اتاقم و روی تخت دراز کشیدم و خوابیدم.

دو ساعت بعدش بیدار شدم و مشغول شام درست کردن شدم، تصمیم گرفتم غذای مورد علاقه تیرداد و مهرداد رو درست کنم، رولت گوشت و کوفته فسنجون میخواستم درست کنم،
ساعت از نه گذشته بود و خوابیدن مهرداد و تیرداد بیشتر از ۶ ساعت شده بود، پیش تیرداد رفتم و صداش کردم پیشونی‌ش رو بوسیدم و …
+میدونی از کی خوابیدی ؟
_ساعت چنده مگه ؟
+آقا رو باش ساعت نه و نیمه
_چقدر زیاد خوابیدم من
+فقط تو نیستی، مهرداد هم هنوز خوابه، یه جوری خوابیده آدم دلش نمیاد بیدارش کنه
_خودم میرم بیدارش میکنم بابا
+باشه تا شما یه آبی به دست و صورتتون بزنید منم میز رو چیدم
_چه بویی راه انداختی تو خونه، شام چیه مگه ؟
+غذای مورد علاقه تو و مهرداد، گفتم حالا که تایم بیشتری خونه بودم من یبار بجای این بچه غذا درست کنم و اون استراحتش رو بکنه
_آره واقعا هم به استراحت احتیاج داشت خیلی روی کارش متمرکز شده، یکم استراحت بد نیست
+پاشو پاشو مرد گنده

پتو رو که روش کشیده بودم کنار زد و رفت تو اتاق مهرداد که بیدارش کنه، بیدار شدنش یکم طول کشید، فکر کنم داشت کمکش می‌کرد که خودش رو جمع و جور کنه که بتونه بیاد، بعد از یه ربع اینا مهرداد که یه رکابی و شلوارک ست پوشیده بود به همراه تیرداد از اتاق اومد بیرون، تیرداد دستش رو کرد تو موهای مهرداد و دست انداخت دور گردنش و روی گونه‌ش رو بوسید

تیرداد: قربون داداش قشنگم برم که امروز مثل خودم خوابالو شده
مهرداد: لوسم نکن، میدونم دیگه الان میخوای غر بزنی بگی غذا نداریم
تیرداد: اتفاقا غذا داریم خیلی خوبشم داریم، آقا منصور قبول زحمت کردن و بعد از چند وقت یه خودی نشون دادن که بگن کت تن کیه
مهرداد: آره بابا ؟
+آره گلم کاری نکردم
مهرداد: حالا چی درست کردی ؟
+چی رو بیشتر از همه دوست داشتی؟
مهرداد: رولت گوشت ؟
+آره
مهرداد: بیا بغلم ببینم

دستم رو دور گردنش انداختم و بغلش کردم و پیشونیش رو بوسیدم، از خودم بدم میومد بابت کاری که با مهرداد کرده بودم، یادش که می افتادم از خودم بدم میومد

روی میز تیرداد و مهرداد همش داشتن با هم شوخی میکنند و کوری میخوندن برای هم دیگه، خیلی خوشحال بودم که دو تا پسرم با همدیگه انس گرفتن و هوای همدیگه رو دارن، نمیگم جا نخوردم از اینکه با هم سکس کردن، ولی وقتی دیدم که هر دو شادن و راضی هستن دیگه خیالم راحت بود، اون اتفاقی هم که بین منو مهرداد افتاد باید فراموش بشه و بزارم این دو تا بچه به زندگی که لایق‌ش هستن برسن

مهرداد: بابا چرا داری با غذا بازی میکنی؟
تیرداد: بابا تو عادت بد غذایی نداشتی چرا نمیخوری؟
+من قبل اینکه شما بیدار بشید ناخنک زیاد زدم، حمت کنم همین مقدار هم بخورم عالیه
مهرداد: بابا یه امروز رژیم رو بیخیال شو مثل منو تیرداد، شکم تیرداد رو ببین داره میترکه، همه شیش تا تیکه ای که جمع کرده بود رفت زیر یه من چربی
تیرداد: بچه رو ببین چی میگه، خودت چی که بشقاب دوم رو هم تموم کردی، تو باشگاه میبینمت دیگه، یه سختی بهت بگیرم من
مهرداد: شما قبل از اینکه بخوای به من سخت بگیری یه ماه باید تلاش کنی که کالری های این غذا رو بسوزونی
+بسه دیگه پسرا، روده بر شدم از خنده غذاتون رو تموم کنید

بعد از غذا که دور هم نشسته بودیم مهرداد و تیرداد همش سرشون توی گوشی بود، من که میدونستم دارن پیام میدن به هم، ولی چیزی نگفتم، آلارم پی ام اومد برام، چک کردم پدرام بود
_سلام مرد من بیداری ؟
+سلام بچه، تو خوبی؟
_فدات شم، به خوبی تو
+معلومه چیکار میکنی، چرا خبری ازت نیست، هر موقع میخواستم باهات حرف بزنم یه بهونه ای آوردی و منو پیچوندی، به خیالت من فقط تو رو به خاطر سکس میخوام ؟
_نه میدونم که دوسم داری، ولی من یه مشکلی برام پیش اومده بود، که کل زندگیم رو درگیر کرده بود
+چه مشکلی، من که از همون زمان بچگیت گفتم بهت که هر مشکلی که داشتی بهم بگو، تو با پسرام هیچ فرقی برام نداری و اندازه اونا دوستت دارم
_قربونت برم من که انقدر با محبتی
+حالا میخوای برام تعریف کنی که چی شده بود یا نه ؟
_بهت میگم همه چیز رو میگم، به موقعش مو به مو رو برات تعریف میکنم
+باشه هر موقع خواستی باهم حرف می‌زنیم
_منصور یه چیزی بگم بهت از دستم عصبانی نمیشی ؟
+بگو ببینم چی میخوای بگی؟
_دلم برای سکس باهات تنگ شده، فردا تو باشگاه میخوام کونم رو بگایی
+راستش چند روزی حال و حوصله سکس ندارم، باشه برای یه وقت دیگه
_چیزی شده منصور، از من ناراحتی ؟
+نه عزیز جونم از تو چرا ناراحت باشم، یه مشکلی برام پیش اومده که به موقع‌ش بهت میگم
_میدونی که همیشه کنارتم ؟
+آره جیگرم
_باشه پس مزاحم نمیشم، شبت بخیر
+شب تو هم بخیر گلم

تیرداد سکوت رو شکست و از مهرداد راجع به انرژی بار که درست کرده بود پرسید، و میگفت که باید تبلیغش رو شروع کنی، ولی مهرداد میگفت که کسی رو نداره که فیلم تبلیغ رو ازش بگیره و مدل محصولش بشه، می‌گفت چون انرژی بار هست و اولین مشتری هدفش ورزشکاراست باید فیلم ها هم از ورزشکارا باشه، که تیرداد بهش پیشنهاد داد که خودش میتونه به جای مدل باشه و از بچه های باشگاه هم فیلم بگیره به عنوان صدای رضایت از مشتری، مهرداد که ذوق زده شده بود پرید بغل تیرداد و بوسیدش،

منم بهش گفتم که حتی میتونی رندوم از مردم بخوای که محصولت رو بخورن و حسی که داشتن رو بدون سانسور ارائه کنی که مخاطب بتونه راحت تر اعتماد کنه، اینو که گفتم مهرداد از بغل تیرداد بلند شد خودش رو پرت کرد رو مبل کناری که من نشسته بود، و لپم رو بوسید و نشست و گفت که پیشنهاد های هر دو تا عالی بوده و خیلی کمک میکنه به روند رو به رشد پیج‌ش.

اون روز یکی از شادترین روزهای عمرم بود که داشتم،
و دوست داشتم همیشه به همین منوال بگذره و این خانواده شادتر از قبل باشه.

ولی هیچکس از طوفانی که روز بعدش به پا شد خبر نداشت …

.
.
.

ادامه دارد

نوشته: Mili_vish

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


خانه ای بدون زن (پایانی)
 

پارت پنجم

راوی : تیرداد

+الو سلام مهرداد کجایی ؟
_ دم خونه منصورم داداشی
+اونجا چیکار میکنی؟ مگه نگفتم حق نداری بهش نزدیک بشی
_ تیرداد داداش من خسته شدم از این زندگی، همه این اتفاقا بخاطر من افتاده بایدم خودم تمومش کنم
+باشه قربونت برم، فقط صبر کن منم بیام باشه ؟
_ باشه داداشی بیا

نمیدونم چیشد که اینطوری شد، چیشد که به برادرم پاره تنم حس داشتم و باهاش رابطه جنسی داشتم، اون روز هر اتفاقی که افتاد هر چند از سر بی سکسی و فشار جنسی بود ولی از این بابت که عاشق مهرداد شده بودم مطمئن بودم، از زمانی که مهرداد ریش و سبیل در آورد و چهره مردونه تری به خودش گرفت کنج دل من جا باز کرده بود و شده بود جگرگوشه داداشش، وقتی بهم گفت که میخواد بدنسازی کار کنه و من رو به عنوان مربی انتخاب کنه گل از گلم شکفت و قبول کردم، پرداخت نکردن شهریه باشگاه و حق مربی گری رو بهونه کردم که پیش خودم نگه‌ش دارم، برای اینکه بیشتر جلو چشمم باشه و یه دل سیر نگاهش کنم،
میترسیدم بهش بگم چقدر دوسش دارم، با اینکه هیکل گنده ای داشتم ولی تو ابراز این عشق شجاعت نداشتم، دلیلش هم این بود که کسی که من عاشقش شده بودم برادرم بود نه یه غریبه که اگه غریبه بود صد برابر برام راحت تر بود، به غریبه میگی یا میشه یا نمیشه ولی اگه حسی که به مهرداد داشتم رو بهش می‌گفتم و اون پسم میزد من چیکار میکردم؟ دیگه حتی نمیتونستم تو چشمش هم نگاه کنم
هر موقع میومد باشگاه سعی میکردم از جاهای مختلف دیدش بزنم یا از دوربین رختکن یا در حین تمرین، به بهانه های مختلف و دیدن تغییرات بدنش مدام براندازش میکردم، مهرداد توی ورزش خیلی با استعداد بود یکی از دلایلش هم این بود که هم بدنسازی رو حرفه ای ادامه می‌داد هم یوگا رو، بدنش با اینکه داشت عضله سازی می‌کرد بجای خشک بودن همیشه نرم بود، و میدونستم بخاطر تمرین های کشسانی یوگا بدنش فوق‌العاده میشه و این مورد رو همیشه بهش می‌گفتم و تشویقش میکردم، به جایی رسیده بودم که به جز دو نفر کسی به چشمم نمیومد، تو این شیش ماه اخیر هر زمان که میخواستم با پدرام سکس کنم تصور می‌کردم که مهرداد طرف مقابلمه، شاید بالای ۱۰ بار سکس ملایم و عاشقانه رو با پدرام میرفتم به امید روزی که بتونم همین سکس عاشقانه رو با مهرداد هم تجربه کنم، اینم بگم که بدن پدرام از لحاظ اندازه و شکل و شمایل به مهرداد شبیه بود.

پدرام تو این یه ماه اخیر که سر دماغ نبود و بخاطر مشکلاتش حال سکس با هیچکس رو نداشت خیلی اذیتم کرد، چون همه پارتنر های سکسم رو که بیشتر شاگردای سابقم بودن رو دک کرده بودم و فقط با پدرام سکس داشتم، نمیخواستم برای سکس به پدرام فشار بیارم چون برام خیلی عزیز بود، علاقه من به پدرام فقط برای سکس نبود به این خاطر میگم که از همون سن های بچگی با ما بزرگ شد و قد کشید، همیشه پیش همه رفیقام می‌گفتم من دو تا داداش دارم، پدرش بخاطر اعتیاد اوردوز میکنه و به درک واصل میشه، مادرش با کار کردن خونه این و اون خرج خودش و بچه‌ش رو در میاره، تا اینکه یه روز وقتی که پدرام تو سن نوجوونی بوده از تو کوچه که رد میشه چند نفر به مادرش حرف میزنن که عجب کصی هست و کردن داره، پدرام هم خوب بچه بوده و رگ غیرتش باد میکنه و باهاشون درگیر میشه، اونا هم چهار نفر از این لاابالی های محله بودن که یکی شون هم ساقی بوده، خلاصه بخوام بگم پدرام بنده خدا رو میگیرن و میبرن تو یه خونه تیمی و چهار نفره بهش تجاوز میکنن که حساب کار بیاد دستش، بعد با لباس پاره پوره و سر و صورت کتک خورده پرتش میکنن تو خیابون، اون موقع منصور پیداش میکنه و میبره بیمارستان و دوا و درمانش میکنه، به مادرش هم میگه که اسباب اثاثیه رو جمع کنن که از اونجا برن، منصور یه خونه نزدیک باشگاه براش پیدا میکنه و مابقی پول پیش رو که کم داشت رو از خودش گذاشت، بعد هم که با فروش خونه‌شون همین خونه ای که ساکن شده بودن رو می‌خرن، و پول سه دنگ مابقی رو منصور میده و خونه سه دنگ سه دنگ میشه، از مادر پدرام هم خواست که پدرام برای اینکه حالش بهتر بشه بیاد باشگاه که هم با ورزش سرگرم بشه هم اینکه اگه یبار دیگه تو این موقعیت قرار گرفت بتونه از خودش دفاع کنه و اینکه منصور بتونه هواش رو داشته باشه و ازش مراقبت کنه، اون موقع من تازه هنرستان رو تموم کردم و رفتم دانشگاه یادم میاد که پدرام چقدر داغون بود، البته همه اینایی رو که گفتم همه رو خود پدرام برام تعریف کرد و منصور هیچ حرفی راجع این موضوع نزده بود، پدرام حتی از جلسه های روانکاوی هم بهم گفت که با منصور میرفته و کمکش کرده که به زندگی عادی برگرده.

منصور با همه بدی هایی که داشت آدم خیلی مهربونی بود، جلوی حرف زور می‌ایستاد و از حرف حق دفاع می‌کرد، اگه کمکی از دستش برمی‌اومد که برای کسی انجام بده دریغ نمیکرد، و همیشه اینا رو به ماهم میگفت که یاد بگیریم.

زمانی که اولین سکس رو با پدرام داشتم رو دقیق یادمه، اون روز هم دقیقا مثل وقتی که با مهرداد بودم شهوت بهم قالب بود، ولی حس میکردم برای پدرام هم همینطور بود، چون مدام جلوم راه می‌رفت و به بهونه جمع کردن وسایل بدنش رو در معرض دیدم میگذاشت که ببینمش، ولی تو سکس با مهرداد اینطوری نبود، مهرداد بدنش میلرزید، چشماش نگران بود و چیز خاصی نمیگفت، نه کاری می‌کرد که جلب توجه کنه و نه مثل پدرام که سعی کنه خودنمایی کنه با بدنش، خیلی متین و باوقار رفتار کرد، اون لحظه دوست داشتم این شهوت لعنتی از سرم می‌پرید و میتونستم ازش بپرسم که از چی نگرانه و استرس چی رو داره، ولی انقدر میل جنسی زیادی پیدا کرده بودم که هیچی جلودارم نبود.

اون شب بعد از اینکه شام خوردیم و هر کی رفت تو اتاقش که بخوابه مهرداد یه فیلم برام فرستاد و گفت که هر موقع تونستم ببینمش، حجم فیلم خیلی زیاد بود تایمش حدود ۴ ساعت بود، ولی عشق زندگیم ازم این رو خواسته بود مگه میشد انجامش ندم، زدم دانلود بشه که بتونم ببینمش، ازش پرسیدم که راجع به چیه، ولی گفت که یه سورپرایز هست و باید ببینمش، گفت که خودش حتی بازش هم نکرده و میخواد تو یه روز دیگه ای ببینه، بعد از کلی چت کردن با مهرداد و ابراز اینکه کاش تو بغلم بودی، چشمام دوباره سنگین شد و خوابم گرفت، به مهرداد شب بخير گفتم و خوابیدم.

یه چیزی به پام خورد ولی از اونجایی که تو خواب عادت داشتم که بچرخم دقت نکردم، لبم داشت سنگینی لب دیگه ای رو تحمل میکرد، چشمام رو که باز کردم مهرداد رو دیدم که لبم رو تو دهنش گرفته و زبونش رو تو دهنم میچرخونه، سرش رو با دستام گرفتم و از صورتم فاصله دادم و به شوخی بهش گفتم که بذار نفس بکشم فسقلی ؟
اونم خندید و گفت حالا که اینطوری شد بمون تو کف.
میخواست از روی تخت بلند بشه که کشیدمش تو بغلم و این بار من لباش رو بوسیدم، ذهنم رفت سمت منصور که یهو نیاد تو اتاق و منو مهرداد رو تو این وضعیت ببینه، میدونستم که با پدرام سکس داره ولی خب اینکه بفهمه منو و مهرداد با هم رابطه داریم یه بحث دیگه بود.

_ تیرداد چیشدی ؟
+یهو بابا نیاد ؟
_ (خندید) بابا که یه ساعته رفته سالن، جنابعالی هنوز از تخت بیرون نیومدی
+پس بیا بغل داداشی ببینم

به پلو خوابیدم و مهرداد رو تو بغلم کشیدم، پشتش به من بود و دستم زیر سرش

+فسقلی بابت دیروز معذرت میخوام، خیلی تند پیش رفتم میدونم خیلی اذیت شدی
_ داداشی دیروز بهترین روز زندگیم بود، نمیگم درد نکشیدم اتفاقا خیلی درد دارم، هنوز هم نشستن برام سخته، ولی وقتی فهمیدم که حست به من یه طرفه نبوده انگار دنیا رو بهم دادن، به همین خاطر هم خودم دوست داشتم خودت کسی باشی که منو مال خودش میکنه.
+قربونت برم من، دیگه هیچوقت نه خودم اذیتت میکنم نه میذارم کسی تو رو اذیت کنه، هرکی بخواد چپ بهت نگاه کنه بامن طرفه
_ تیرداد یه چیزی بگم ؟
+هر چی دوست داری بگو عمر من
_ تیرداد من دلم میخواد دوباره تجربه‌ش کنم ولی خیلی درد دارم
+قربون شکلت بشم تو الان تو شرایطی نیستی که بخوای دوباره انجامش بدی، دیروز که اومدم و دیدمش ورم داشت و قرمز شده بود، تازه خونریزی هم داشتی یه مقدار، باید بهش استراحت بدی تا خوب بشه، بعد که خوب شدی با هم انجامش میدیم
_ تیرداد لطفا یه کاری کن، من خیلی حالم بده
+قربون حال بدی هات هم برم من

محکم تر تو بغلم گرفتمش و بدنش رو جفت بدن خودم کردم، از پشت گردنش شروع کردم به خوردن و رفتم سمت گوشش، لاله گوشش رو تو دهنم گرفتم و بین دندونام فشارش دادم یکم، صدای آهش داشت بلند میشد، زبون خیسم رو روی کل گوشش کشیدم و اومدم سمت صورتش، سرش رو به سمت خودم چرخوندم و لبش رو تو دهنم گرفتم، کیرم کاملا راست شده بود و مهرداد هم از این فرصت داشت سو استفاده می‌کرد و کونش رو فشار میداد سمت کیرم، همین کارش تحریکم رو بیشتر می‌کرد و دلم میخواست بدون توجه به وضعیتش جرش بدم، مهرداد تو حشری کردن آدم کارش فوق‌العاده خوب بود، دستم رو به شلوارکش رسوندم و هر دو رو کمی پایین فرستادم و بقیه رو با نوک انگشت پام از پاهاش کشیدم بیرون، حالا مهرداد با بدن لختش تو بغلم بود و این بهترین چیزی بود که تو عمرم میخواستم، شلوارکم رو پایین کشیدم خودم رو به مهرداد چسبوندم، کیرم لای چاک کونش بود و آه میکشید،

+چیه فسقلی؟ چرا اینطوری آه میکشی؟ حالا خوبه تو نرفته، اگه میرفت میخواستی چکار کنی؟
_ میخوامش تیرداد، یه کاری کن آروم بگیرم
+آب دهنت رو جمع کن و بریز تو دستم تا یه کارایی برات بکنم

دستم جلو دهنش گرفتم و آب دهن جمع شدش رو تو دستم ریخت، با دستی که پر بود از آب دهن لزج مهرداد کیرم رو ماساژ دادم و همه قسمت ها رو از آب خیس کردم، پاهای مهرداد رو جفت هم گذاشتم و کیرم رو لای پاهاش گذاشتم و فرستادم تو، چند تا عقب جلو کردم که مسیر رفت و آمد کیرم هم مرطوب بشه و راحت بتونه لای پاهاش حرکت کنه، صدای آهو ناله هاش که بلند شد فهمیدم که داره لذت میبره، به همین خاطر شروع کردم به تلمبه زدن بین پاهاش، نمیتونستم از بدنش دل بکنم، همزمان گردنش رو میبوسیدم، آخ از گوش هاش، وقتی گوشش رو تو دهنم میگرفتم و زبونم رو روش میکشیدم صدای آهی که میکشید قلقلکم میداد که بیشتر از این تحریکش کنم، زبونم رو از روی گوشش گرفتم و روی گردنش کشیدم، میخواست سرش رو برگردونه که ازم لب بگیره ولی من اینو نمیخواستم، میخواستم بیشتر تشنه نگهش دارم که ولعش بیشتر بشه، چونه‌ش رو با دستم گرفتم و زبون خیسم رو از روی گونه تا روی چشمش کشیدم، دماغم رو روی دماغش حرکت میدادم و گاهی اوقات نزدیک لبش میشدم ولی وقتی میخواست برای بوسه اقدام کنه خودم رو کمی عقب میکشیدم، صدای آه و ناله هاش اتاق رو برداشته بود، نوک دماغش رو بین دندونام گرفتم و یه گاز ریز زدم و حجوم بردم به سمت لبش، مهرداد مثل کسی که بود که چند روز بهش آب نرسیده باشه و بعد یه چشمه آب پیدا کرده باشه با همونقدر ولع لبم رو میخورد، حرکت زبونش تو دهنم منو تا جنون میبرد، سعی می‌کرد تا جایی که میتونه زبونش رو وارد دهنم بکنه و تا انتهایی ترین نقطه ای که بهش اجحاف داشت برسونه، ولی متأسفانه تلاشش بیهوده بود، چون برای این کار باید با زبون من میجنگید، آخ که اگه میشد دید مبارزه بین دو زبون خیلی دیدنی میشد، یه زبون به درازی و باریکی خود مهرداد و یه زبون درشت درست مثل بدن تیرداد، یکی جست و چابک، یکی چغر و بد بدن، مبارزه سخت و نفس گیری بود، باید اعتراف میکردم که داشتم کم می‌آوردم، ولی من مرد باخت نبودم، دستم رو دور سینه هاش گرفتم و به روی شکم هلش دادم، حالا دیگه زبونم از زبونش جدا شده بود، از حالت به پهلو خارج شده بودیم، سرم رو به گوشش رسوندم و با صدای آروم گفتم: چطوره عشق داداش ؟
با صدای که مملو بود از شهوت گفت فوق‌العاده ست، خیلی عالیه.

+مهرداد ازم چی میخوای ؟
_ ازت میخوام که من مال تو باشم تو مال من
+چطوری این اتفاق میوفته؟
_ تیرداد من خیلی داغم، اذیتم نکن
+تا نگی هیچ کاری نمیکنم
_ تیرداد منو بکن، لعنتی منو بکن، میخوام که کیرت رو لای پاهام حرکت بدی، میخوام منو بگایی لعنتی
+کیرم بهت لذت میده؟
_ اون چیزی که به من لذت میده تویی، حالا بکنم لطفا

شنیدن این حرف خیلی برام لذت‌بخش بود، از عمد تو اوج شهوت ازش پرسیدم که کیرم بهش لذت میده یا نه، ولی انتظار نداشتم به این قشنگی جواب بده، یعنی حتی اگه سایز کیر من معمولی هم بود مهرداد باز هم منو میخواست، من قربونش نرم با این همه دلبری هاش آخه ؟
کیرم رو لای پاهاش فشار دادم و وزن خودم رو روی بدنش انداختم، کیرم از لای پاهاش رد میشید و به تخمش می‌خورد و با خودش جابجاش میکرد، مهرداد که انگار دنیا رو بهش داده بودن جوری آه و ناله میکرد که صداش کل خونه رو برداشته بود، مشخص بود که با مالیده شدن کیرم به تخماش داره لذت میبره، و همین باعث شد یکی دیگه از نقاط تحریک پذیرش رو پیدا کنم، سرعتم رو کمی بیشتر کردم و سرم روی شونه‌ش گذاشتم، چشماش رو بسته بود و آه میکشید، دوست داشتم برای اینکه تو این حالت بیشتر ببینمش حتی شده ساعت ها بین پاهاش لاپایی بزنم، احساس کردم که اگه یکم بیشتر ادامه بدم ارضا میشم ولی نمیخواستم اینطور بشه، دست نگه داشتم و از روش بلند شدم و روی پاهاش نشستم که بتونم کمی استراحت بکنم که جون ادامه دادن داشته باشم

_ چی شدی مرد من ؟
+مرد من قشنگ بود، ولی تو همیشه فسقلی منی
_ باشه حالا، چی شدی یهو
+لعنتی خسته شدم ولی هنوز نیومدم
_ همیشه دیر ارضایی ؟
+همیشه که نه از وقتی که با توام نمیدونم چرا خیلی دیر میام، البته اینم بگم شاید دیر ارضا بودن الانم بخاطر اینه که تا حالا لاپایی کسی رو نکرده بودم
_ اگه سختت هست بکن تو کونم، من میتونم تحملش کنم
+فسقلی میدونم الان شهوتت بالاست و میخوای ارضا بشی، ولی دلیل نمیشه من بخاطر ارضا کردن خودم مواظب تنها برادرم نباشم
_ پس میخوای چیکار کنی ؟
+نهایتش اینه که انقدر برام ساک میزنی تا ارضام کنی
_ منو از چی میترسونی
+ببینیم و تعریف کنیم

به کمر خوابوندمش و پاهاش رو آوردم بالا و جفت هم گذاشتم و هر دو رو انداختم روی یه شونه‌ام، دستم رو هم دور پاهاش حلقه کردم که تکون نخوره، با دست دیگه‌م کیرم رو لای پاهاش نگه داشتم و فرستادم تو، حدود ۵ سانتی از کیرم از پاهاش میزد بیرون، شروع کردم به تلمبه زدن، اما این بار مثل قبل فس فس نکردم، مهرداد چشماش رو بسته بود و بلند بلند نفس میکشید، زبونم رو روی پاهاش کشیدم و میخوردمشون، شهوت تمام وجودم رو گرفته بود و فقط میخواستم که ارضا بشم تو همون حین که داشتم تلمبه میزدم دستم رو به کیر مهرداد رسوندم که مثل سنگ شده بود، شروع کردم به مالیدنش، یکم که گذشت دستم رو کنار زد و گفت که ممکنه بیاد دوست نداره قبل از من بیاد، پاهاش رو جفت هم روی تخت دراز کردم و پاهام رو دو طرف پاهاش گذاشتم کیرم رو وسط پاهاش تنطیم کردم و فرستادم تو، خودم هم روی بدنش دراز کشیدم سینه به سینه هم شروع کردم به خوردن لب های نازش، کیرش بین شکم منو خودش بود، داشتم دیوونه میشم، نزدیک ارضا شدن بودم، شدت تلمبه زدن رو بیشتر کردم، کیرم رو میکشیدم بیرون و محکم میزدم تو، چند دیقه که تو همین حال و هوا گذشت احساس کردم که دارم میام، مهرداد که از صدام فهمید میخوام ارضا بشم دم گوشم گفت میخواد آبمو بخوره، منم سریع از روش بلند شدم روی زانو، مهرداد سریع روی تخت نشست و صورتش رو بین پاهام گذاشت، منم کیرم رو تنظیم کردم تو دهنش و شروع کردم به تلمبه زدن، آخرین تلمبه رو بی ملاحظه کیرم رو تا جایی که ممکن بود فرو بردم و تو حلقش ارضا شدم، دهنش رو دور کیرم سفت کرده بود و داشت میک میزد، آروم تو دهنش یکم عقب جلو کردم و از دهنش در آوردم، قطره آخر آبم از گوشه لبش زد بیرون، انگشت شستم رو روش کشیدم و آخرین قطره رو هم بخوردش دادم و انگشتم رو تا جایی که تونستم تو دهنش بردم، مهرداد مثل پستونکی که تو دهن یه بچه گذاشته باشن میک میزد، ولی خودش هنوز ارضا نشده بود، روی تخت درازش کردم و خودم برعکس روی بدنش خیمه زدم، کیر مهرداد رو تو دهنم کردم و شروع کردم به ساک زدن براش، من برای هر کسی ساک نمیزنم معمولا، چون وقتی که میکنم‌شون، قبل من آبشون میاد، مهرداد از هر کسی که کرده بودم کلفت تر بود، ارث خانوادگی ما هم انگار کیر کلفت و بزرگه مثل منصور، از پدرام شنیده بودم که کیرش کلفت تر از مال منه، مهرداد تو همین حین شروع کرد به خوردن تخم هام، من خیلی رو تخم هام حساس بودم داشتم لذت می‌بردم از اینکه تخمم داره خورده میشه، سعی کردم کیرش رو بیشتر فرو ببرم، ولی یکم ازش مونده بود، مهرداد زبونش رو از روی تخمم گرفت به سمت کونم برد، منو یاد پدرام انداخت، پاهام رو یکم تنظیم کردم و کونم رو روی دهنش گذاشتم که راحت تر بخوره برام، داشت سعی می‌کرد با زبون توش تلمبه بزنه، سعی کردم یکم به کونم فشار بدم که سوراخ کونم باز بشه و راه برای زبون مهرداد پیدا بشه، پسر چموش انگشت خیس شده‌ش رو سریع با زبونش جایگزین کرد و فرستاد توی کونم، اولش عصبانی شدم، میخواستم بلند شم ولی پاهاش رو دور گردنم حلقه کرد و کیرش تا ته رفت تو گلوم، خواستم پاهاش رو جدا کنم ولی وقتی کیرش تو حلقم پمپاژ شد کاری نکردم و منتظر شدم آروم بگیره، وقتی پاهاش رو باز کرد و از رو کیرش بلند شدم هنوز انگشتش تو کونم بود،
+میگم میخوای بکشی بیرون یا تا آرنج میخوای بکنی تو؟
_ ببخشید فکر کردم خوشت میاد
بلند شدم و کنارش دراز کشیدم
+اولش میخواستم پاشم بزنم تو گوشت، ولی بدم نیومد از کاری که کردی تجربه جدید و باحالی بود
_ برای ارضا شدنم هم دست خودم نبود نمیخواستم تو دهنت خالی بشم
+اشکال نداره، مثل خودم موقع ارضا وحشی میشی
_ ساعت چنده
+بزار ببینم، اوه اوه ساعت ۲ شد باید جمع کنم برم باشگاه
_ تا تو بخوای آماده بشی منم غذا رو گرم میکنم

رفتم باشگاه و بعد از اینکه شاگردا رفتن، گوشی رو برداشتم و چک کردم، فیلمی که مهرداد تو تلگرام فرستاده بود رو باز کردم، تایمش نزدیک ۴ ساعت بود،
فیلم رو بزرگش کردم ببینم چی به چی بود، فیلم اتاق مهرداد بود که سکس منو خودش رو نشون میداد، عجیب بود برام، چرا من متوجه دوربین توی اتاق نشده بودم، همینطور که داشتم بزرگش میکردم به آخر سکس مون رسیدم که من رفتم آب براش بیارم، بعد از اینکه براش آب بردم خودم رفتم بیرون، تایمر فیلم رو نگاه کردم دیدم هنوز یک ساعت و خورده ای مونده، بازم شروع کردم به رد کردن که دیدم منصور اومد تو اتاق و شروع کرد با مهرداد سکس کردن، مهرداد مثل یه جنازه افتاده بود و هیچ کاری نمی کرد، منصور عملا داشت بهش تجاوز می‌کرد، من کدوم گوری بودم اون موقع که منصور یه همچین گوهی خورده، دنیا رو سرم خراب شد وقتی میدیدم که منصور با تمام وجود داشته تو دهن و کون مهرداد تلمبه میزد و مهرداد هیچ کاری از دستش بر نمی‌اومده، چرا مهرداد هیچ اعتراضی نمیکنه پس، مهرداد من بیهوش بوده و منصور ازش سوءاستفاده کرده، چشمام سرخ سرخ شده بود از عصبانیت، من میکشم این منصور حرومزاده رو، گفتم بایسکسشوال بوده نتونسته با مامان زندگی کنه فدای سرش منم گی ام، ولی نه دیگه اینکه بخواد به داداش من تعرض کنه،
سریع لباس پوشیدم و از باشگاه زدم بیرون و به پدرام گفتم وسایلش رو جمع کنه بره خونه،
وقتی به خونه رسیدم داد هوارم بالا اومد، منصور که اومد ببینه چی شده دستم رو گرفتم و یه سیلی محکم زدم تو گوشش، خودش چیزی نمی گفت، صدای مهرداد بلند شد

_ تیرداد چه گوهی داری میخوری، چرا منصور رو میزنی ؟
+من دارم گوه میخورم یا این که از منو تو سوءاستفاده کرده
_ چه سواستفاده ای بابا چی میگه تیرداد
+دیگه حق نداری بابا صداش کنی، حیف کلمه بابا که بخوای رو این حرومزاده بزاری، تا الان فکر میکردم مردی که نذاشتی ما بریم با سیمین زندگی کنیم که سایه ناپدری بالا سرمون نباشه، ولی تو لجن ما رو میخواستی برای گوه کارهای خودت
_ منصور چرا چیزی نمیگی، مگه چیکار کردی که تیرداد اینطوری شده
+احمق داری برای کی دل میسوزونی، این بی شرف که بویی از انسانیت نبرده، این اگه می‌فهمید خانواده چیه که کارش به این جاها نمی‌رسید
_ یکی به من بگه اینجا چه خبره
+میخوای بدونی چه خبره، باشه بهت میگم، یادته گفتی کونت خیلی درد میکنه، یادته بردمت دستشویی خونریزی داشتی، همین حرومزاده ای که بهش میگی بابا دیشب بعد از سکس منو تو اومده و بهت تجاوز کرده، اونم نه اینکه فقط یه سکس معمولی داشته باشه، یه جوری باهات سکس کرده که انگار دشمن صد ساله‌ش رو پیدا کرده و داره خودش رو خالی میکنه، همین آدم که جلو روت ایستاده و یه کلمه هم حرف نمیزنه، آره همین بود که باعث شده کونت پاره بشه
_ منصور تیرداد چی میگه ؟
_ تیرداد تو اینا رو از کجا میدونی، اون موقع کجا بودی؟
+اتفاقا منم اومدم همین رو از این حرومزاده بپرسم، که اون موقع من تو چه وضعیتی بودم که تو هم بیهوش افتادی رو تخت و این داره دور از چشم من این بلا رو سرت در میاره
_ تو از کجا فهمیدی ؟
+اون فیلمی که برام فرستادی رو دیدم تایمش ۴ ساعت بود، سکس منو تو رو گرفته بعدش هم دوربین روشن بوده که این اومده تو اتاق
_ منصور تو چیکار کردی ؟ تو واقعا به من تجاوز کردی ؟
منصور: بخدا عمدی نبود

خون جلو چشمم رو گرفته بود و همین یه جمله منصور کافی بود که له و لورده‌ش کنم، انقدر مشت زده بودم تو صورتش که یه جای غیر کبود توش پیدا نمیشد، از دهنش خون میومد، از روش بلند شدم و تو حالت خوابیده شروع کردم به لگد زدن تو شکمش، مهرداد که شوکه شده بود نه حرفی میزد نه کاری میکرد،

+حرف بزن، چکار کردی دیروز که مهرداد بیهوش افتاده بود، وگرنه انقدر میزنم که جنازه‌ت رو صبح خاک کنم

سرفه هاش رو که همراه خون بالا میومد رو جمع کرد و با صدای خفه گفت، اون آبی که از روی کابینت برداشتی توش قرص خواب آور بود، خیلی هم زیاد بود، هم خودت خوردی هم دادی به مهرداد.

عصبانیتی که با کتک زدن منصور کمی پایین اومده بود دوباره شدت گرفت و این بار با لگد به پهلو و کمرش ضربه میزدم، خون جلوی چشمم رو گرفته بود، یقه‌ش رو گرفتم
+تا موقعی که بخوای بری پیش مهرداد یه ربع نیم ساعت طول میکشه تو این فاصله چه گوهی خوردی؟

این دفعه با همون صدا ولی با لبخندی که معلوم نبود چرا و به چه دلیل رو صورتش هست گفت که آره تو اون نیم ساعت داشتم برای تو ساک میزدم و بدن تو رو میخوردم

یعنی این بشر به هیچ کدوم از ما پسرهاش رحم نکرده، حیف لقب پدر که بشه روش گذاشت، سرش رو تو دو تا دستم گرفتم و محکم با سر کوبیدم تو سرش شدت ضربه طوری بود که خودم از سرم خون میومد

مهرداد اومد و من رو از منصور جدا کرد و خواست به منصور رسیدگی کنه، ولی نگذاشتم و مهرداد رو فرستادم تو اتاقش که لباس بپوشه و بریم، خودمم از توی اتاقم چند تیکه لباس انداختم توی ساکم و دست مهرداد رو گرفتم و از خونه زدم بیرون، مهرداد تو کل مسیر گریه میکرد،

زدم کنار و از موتور پیاده شدم و تو بغلم گرفتمش
_ تیرداد نباید اونجوری ولش میکردیم
+مهرداد معلومه چی داری میگی؟ با بلایی که سرت اورده حقش بود بمیره
_ من نمیدونم چیشد که اینطوری شد ولی میگم نباید اونطوری ولش میکردیم
+هر بلایی میخواد سرش بیاد که بیاد به درک، ما که از بچگی طعم بی مادری رو چشیدم حالا هم بی پدری روش

مهرداد خودش رو از تنم جدا کرد و عقب رفت
+چی شد زندگیم
_ من ازت میترسم، تو تا حالا اینطوری نبودی
+نبودم چون کسی تخم نکرده بود به عزیز ترین کسایی که دارم حتی دست بزنه چه برسه به اینکه بخواد تجاوز کنه

مهرداد صداش رو انداخت تو گلوش و داد زد : ولی اون پدرمونه میفهمی پدر منو تو، اینو که دیگه نمیتونی انکار کنی

+میگی پدرمونه باشه قبول دارم، ولی چی برامون گذاشت، دو تا پسر با گرایش گی، مهرداد ما حتی تو یه جمع دوستانه هم نمیتونیم به راحتی رفتار کنیم، همش باید از این بترسیم که کسی نفهمه حس واقعی ما چیه،
خسته شدم از بس مردم میپرسن زن نگرفتی، کی میخوای زن بگیری، تو که خونه و زندگی داری زنم بگیر و سر و سامون بده خودت رو، نمیدونن من حالم از هر چی زنه بهم میخوره چه برسه به اینکه بخوام با یه نفرشون هر شب بخوابم

_ فکر میکنی من عصبانی نیستم، منم هستم، ۴ سال بود که تو دلم مونده بود بهت بگم عاشقتم، ولی میترسیدم، هر جایی رفتم پسم میزدن بخاطر اینکه شبیه‌شون نبودم، وقتی راجع به دخترا حرف میزدن بچه ها من اصلا درکشون نمیکردم، ولی در عوض تا دلت بخواد کلاس ورزش بدن نیمه برهنه همه بچه های باشگاهی رو دید میزدم، اونا با تجسم کص جق میزدن و من با تجسم سکس با پسرا، ولی چه میشه کرد الان منو تو توی این زندگی ایم، و چاره ای نداریم جز زندگی کردن، من نمی‌خوام کسی بخاطر من آسیبی ببینه. نه تو نه منصور و نه هیچکس دیگه ای

+باشه قربونت برم حالا بیا بالا بریم اون خونه فعلا جای مناسبی برای تو نیست
_ ولی منصور چی میشه ؟
+به پدرام زنگ میزنم که بره سراغش
_ من زنگ زدم
+کِی؟
_ همون موقع که منو فرستادی لباس بپوشم، زنگ زدم به پدرام و بهش گفتم بیاد بابا رو ببره بیمارستان
+باشه پس حالا بیا سوار شو بریم نمیشه که تا صبح تو خیابون بمونیم

شب رو رفتیم خونه من ولی هیچکدوم‌مون نتونستیم پلک روی هم بزاریم، داداشم مهرداد زمان سختی رو داشت تحمل میکرد، از طرفی پدری که فکر می‌کرد پشت و پناهش بود بهش تجاوز کرده بود، از طرف دیگه چهره ای از من دید که شاید تا آخر عمرش نتونه فراموش کنه، از طرف دیگه هم وضعیت فعلی منصور،
با اینکه ازش متنفر بودم ولی خیلی تند رفتم، نگران بودم نکنه بلایی سرش بیاد، اون موقع نمیتونستم خودم رو ببخشم، صبح که شد به اصرار مهرداد رفتیم بیمارستانی که پدرام آدرسش رو فرستاده بود،

دکترش میگفت دو تا از دنده هاش شکسته، ولی آسیبی به ریه هاش نرسیده، گفت که حدود یک هفته باید بستری باشه بعد اگه مشکلی نداشت میتونیم ترخیصش کنیم، چهره داغون و کبودی صورتش، سر باند پیچی شده‌ش، مهرداد رو قبل از اینکه بهوش بیاد از اونجا بردم و بهش قول دادم که دوباره برش میگردونم، به پدرام سپردم که به همه شاگردای منو منصور پیام بده و بگه تا یه مدت کلاس ها تعطیله، خودش هم‌ از کنار منصور جم نخوره.

تو این یه هفته مهرداد رو هر روز می‌آوردم بیمارستان که منصور رو ببینه، کبودی هاش یکم کمتر شده بود،
دکترش گفت که حالش خیلی بهتر شده، میتونیم مرخصش کنیم ولی باید خیلی مواظبش باشیم که خیلی حرکت نکنه و به خودش فشار نیاره، از بیمارستان که مرخصش کردیم و بردیمش خونه پدرام پیشش موند و من مهرداد رو با خودم بردم تو تمام این مدت سایه همه چی سنگین شده بود، بهتر بگم کسی دل و دماغ هیچی رو نداشت. ولی مدام مهرداد جویای احوال منصور بود

حدود دو هفته ای گذشت که یه روز از خرید که برگشتم دیدم مهرداد خونه نیست
رفته بود خونه منصور، پدرام هم اونجا بود.
سریع خودم رو رسوندم به خونه

مهرداد و پدرام تو پذیرایی بودن و خبری از منصور نبود، جلو تر رفتم مهرداد روی پای پدرام دراز کشیده بود و داشت اشک میریخت، پدرام متوجه اومدن من شده بود ولی مهرداد بی توجه از همه جا از وضعیتی که توش بود ناراحت بود، داشتم عذاب میکشیدم وقتی اینطوری می‌دیدمش.

پدرام سر مهرداد رو روی مبل گذاشت و خیلی محسوس دم گوشش گفت خودم همچی رو درست میکنم، قول میدم.

پدرام به سمتم اومد و دست منو گرفت و برد سمت اتاقم، روی تخت نشستم ببینم میخواد چی بگه بهم،
در رو بست و اومد کنارم نشست.

_ تا حالا شده من کاری بکنم که از دستم ناراحت بشی ؟
+نه خب، چطور مگه ؟
_ اگه یه روز بفهمی منم خطاهایی دارم میخوای همین بلایی که سر منصور آوردی رو سرم بیاری ؟
+این چه حرفیه که میزنی، خودت میدونی چقدر دوست دارم، معلومه که همچین کاری نمیکنم، با هر خطایی، موضوع منصور فرق میکنه.
_ هیچ فرقی نمیکنه
+تو از همه موضوع خبر نداری
_ من از همه چی خبر دارم تیرداد، حتی خیلی بیشتر از تو، مهرداد همه چی رو بهم گفت

+تو نمیفهمی منصور چکار کرده
_ چرا اتفاقا خوب میفهمم چکار کرده، یا بهتر بگم هر کدوم‌مون چکار کردیم که این اتفاق پیش اومده
+نمی‌فهمم چی داری میگی ؟

_ برای دونستن‌ش باید برگردیم به عقب، به زمانی که برای اولین بار با هم سکس کردیم،
تو پر از شهوت بودی، منم بودم،
فکر میکنی چرا هر دو مون تو اون لحظه داغ داغ بودیم ؟
+نمیدونم واقعا
_ ولی من میدونم، من به پیشنهاد یکی از دوستام، یه قرصی رو خریده بودم که باعث می‌شد میل جنسی افراد به شدیدترین حالت ممکن‌ش برسه، اون روز قبل از اینکه اتفاق خاصی بیوفته، من اون قرص ها رو ریخته بودم تو نوشیدنی که برات آوردم، تو هر کدوم یه قرص انداختم، یه بطری من، و یه بطری تو
+خب چرا این کار رو کردی ؟
_ چون میخواستم امتحانش کنم، میخواستم ببینم چقدر تاثیر داشته، وقتی هر دو طرف قرص رو میخورن هر دو داغ و شهوتی ان و تو اون لحظه به چیزی جز ارضا کردن خودشون فکر نمیکنن
+چرا خب اینکار رو کردی ؟
_ چون خیلی خجالتی بودی، میدونستم خیلی وقته میخوای بهم بگی که دوسم داری ولی خجالت میکشیدی، به همین خاطر میخواستم با این کارم خجالت‌ت رو از بین ببرم
+این موضوع چه ربطی به مهرداد و منصور داره ؟
_ صبر کن همه چیز رو میگم بهت،
_ تو اصلا خبر داشتی که بابات قرص آرامبخش و قرص خواب آور میخوره به دستور پزشک‌ش؟
+نه نمیدونستم
_ همینه دیگه از هیچی خبر نداری
+من هنوز نمی‌فهمم که اینا چه ربطی به هم دارن
_ ربطش اینه که منصور همیشه تو وسایلش قرص خواب آور داره
+ولی دلیل نمیشه که بخواد برای این هدف شوم‌ش ازش استفاده کنه

_ ببین تیرداد هر اتفاقی که برای مهرداد افتاده خودش باعث رقم خوردنش بوده، منتها همه ما ها، هم من، هم تو، هم منصور مثل بنزین بودیم رو آتیشی که خود مهرداد روشن‌ش کرده بوده

+من واقعا گیج شدم
_ همه رو میگم بهت، صبر داشته باش و کسی رو هم قضاوت نکن لطفا
+باشه

_ یه نفر ماه گذشته با یه شماره ناشناس به من پیام داد و برای ماساژ و سکس هماهنگ کرد، آدرسی که داده بود چند کوچه جلوتر همینجا بود.
+نکنه که میخوای بگی اون آدم مهرداد بود
_ متأسفانه بله مهرداد بود
_ تو این یه ماه من به خواهش مهرداد نه با تو و نه با منصور هیچ سکسی نداشتم
+ولی در عوض با مهرداد سکس میکردی ؟
_ آره ولی موضوع مهم چیز دیگه ای بود

_مهرداد از همه جزئیات شروع سکس منو تو خبر داشت، اون قرص ها رو از من گرفت و گفت که میخواد دور بندازه، منم چون نیازی بهش نداشتم قرص ها رو دادم بهش.
+نگو که مهرداد اون شب از اون قرص ها استفاده کرده
_ مهرداد به هر دری میزد که راهی پیدا کنه که با تو سکس کنه، ولی خب خودش هم خجالت میکشید مثل خودت، به همین خاطر داغ بودنش باعث میشه که برنامه ای بچینه که بتونی باهاش وقت بگذرونی
+دو تا لیوان شربت درست کرده بود یادمه
_ تو هر کدوم از اون لیوان ها دو تا قرص ریخته بوده
+پس به همین خاطر بود که من اون روز انقدر بی پروا عمل کردم
_ دقیقا
+ولی صبر کن، مهرداد از اون شربت نخورد، منصور از بیرون اومده بود، من بهش شربت رو تعارف کردم و منصور شربت رو خورد
_ دقیقا، شربتی که توش دو تا قرص میل جنسی بوده رو دادی به مرد مجردی که بیشتر از یکماه هیچ سکسی نداشته.
+وای من چیکار کردم، من چقدر احمق بودم که نفهمیدم. با یه لیوان شربت زندگی برادرمو خراب کردم
_ همه ما به یک اندازه مقصر هستیم، من بخاطر گوش دادن به ایده های بچگانه مهرداد، و ندونسته دادن اون قرص ها بهش، تو به خاطر تعارف شربتی که خودتم نمیدونستی توش چی هست، منصور هم بخاطر اینکه کنترل اوضاع از دستش خارج میشه و با دیدن سکس تو و مهرداد از خود بی خود میشه

+ولی این اتفاق حق مهرداد نبود
_ ببین مهرداد هر اتفاقی که براش افتاده رو خودش شروع کرده. ما تو این موقعیت فقط باید هواش رو داشته باشیم
+حالا میفهمم اون روز چرا مهرداد انقدر نگران بود، چون میدونست چه گندی زدم.
_ هیچکسی نمی‌دونست چه اتفاقی داره میوفته، نه من، نه تو و نه پدرت، تیرداد میخوام اینو قبول کنی که اگه اشتباهی پیش اومده همه ما مقصر بودیم نه یک نفر.
_ تو بهتر از من پدرت رو میشناسی، میدونی چه قلب پاکی داره، این اتفاق هر چی که بوده نباید خانواده رو از هم بپاشه
+ازم چی میخوای ؟
_ بهتره بگی مهرداد ازت چی میخواد
+مهرداد ازت خواسته با من حرف بزنی
_ اوهوم
_ مهرداد میدونه اشتباه کرده، و با همه جوانب کارش کنار اومده، درسته یه تجربه تلخ رو از سر گذرانده، ولی خواسته‌ش اینه که این خانواده دوباره مثل قبل بشه، میخواد که همه پشت هم باشن نه رو در روی هم
+خودت هم خوب میدونی دیگه هیچی مثل قبل نیست.
_ پس بیا درستش کنیم، باشه ؟
+آخه چطوری ؟
_ تو با حرف زدن با پدرت و حل اختلاف هاتون،
منم با کنار مهرداد بودن و گذشتن از این اتفاق
+اما اگه مهرداد از پسش بر نیاد چی ؟
_ من کم سن تر از مهرداد بودم که بهم تجاوز شد، من تونستم ازش عبور کنم، پس مهرداد هم میتونه
+امیدوارم
_ من میرم پیش مهرداد که بهش بگم داری میری با پدرت صحبت کنی
+باشه

پدرام از اتاق رفت بیرون و من موندم تو خلوت خودم، فکر کردن به اینکه دوست داشتن یه نفر چه تبعاتی میتونه داشته باشه، علاقه مهرداد به من اونو به این اتفاق رسوند پس وظیفه منه که دوباره همه چی رو درست کنم، اگه خواسته مهرداد اینه که دوباره این خونه خونه بشه من مشکلی ندارم، منم از کارم پشیمونم، میدونم بابا ممکنه به خاطر عزتی که ارزش پایمال شده نخواد پیش دستی کنه، ولی من که میتونم.

در اتاقش باز بود، سرش رو کرده بود زیر پتو، ولی خواب نبود، چون اگه خواب بود صدای خروپف کل اتاق رو برمی‌داشت. روی تخت نشستم و به زمین خیره شدم، دل و جرات حرف زدن رو در رو رو نداشتم ولی دل و به دریا زدم شروع کردم

+تو دوران راهنمایی چند بار با زورگو های مدرسه دعوام شد، چند بار کشوندنت مدرسه به خاطر من، اون موقع تنها سوالی که از من میپرسیدی این بود که حق‌شون رو گذاشتی کف دستشون یا نه؟
چون مطمئن بودی که من زیر بار حرف زور نمیرم و نمیزارم کسی بهم زور بگه، میدونستی آزارم به کسی نمیرسه مگه اینکه کسی بهم آزار برسونه.
طوری شده بودم که فکر میکردم هر چیزی که من میگم درسته، از هر جهتی که من نگاه میکنم همون درسته، یه جوری پشم بودی که فکر میکردم دنیا پشتمه.
حالا به اینجا رسیدیم، پسری شدم که انقدر کودنه که دست روی پدرش بلند کرد، با پدرش دعوا کرد بدون اینکه بفهمه کی مقصره

قطره های اشکم رو از روی صورتم سر می‌خورد و لای ریشم ناپدید میشد

+الان به جایی رسیدم که نه راه پس دارم نه راه پیش، شرمنده همه شدم، میدونم دیگه اون پسر خوبی که بهش افتخار میکردی نیستم، توقع هم ندارم با کاری که باهات کردم منو ببخشی، فقط خواستم بدونی دارم تلاشم رو میکنم که اوضاع به روال قبل برگرده.
+میدونم پدرام تمام ماجرا رو برات تعریف کرده، اتفاقی که برای مهرداد افتاد هرچند سخت تو مقصر نبودی یا بهتر بگم تو تنها مقصر نبودی، همه ما مقصر بودیم حتی خود مهرداد که این روش رو برای ابراز علاقه به من احمق انتخاب کرد.
کاش همه چی بر می‌گشت به عقب، به قبل از اینکه مهرداد اون قرص های کوفتی رو از پدرام بگیره، به قبل از اینکه بخوام به تاج سرم همچین جسارتی بکنم.

روی تخت کنارش دراز کشیدم و پشتم رو کردم بهش،
در حالی که قطره های اشک سرعت چکیدن‌شون بیشتر میشد

+شرمنده ام، بابت همه چی

_ شرمنده منم، شرمنده منم که نتونستم از امانت های سیمین درست نگهداری کنم، شرمنده منم که به بچه‌ی خودم تجاوز کردم، شرمنده منم که باعث شدم رابطه پدر و پسری به اینجا بکشه، شرمنده منم که نتونستم گوش خوبی باشم برای پسرام که حس‌شون رو بهم بگن، شرمنده منم که باعث شدم فکر کنید من از گی بودن‌تون ناراحت میشم، من شرمنده ام، من شرمنده عالم و آدمم چون پدری نکردم

تند تند میگفت و گریه میکردیم، برگشتم سمتش و پتو رو از روش زدم کنار، نگاهش رو ازم گرفت و به سقف خیره شده بود. دستم رو به گونه خیسش رسوندم و اشک هاش رو جمع کردم

_ من حتی خجالت می‌کشم از اینکه به صورت‌تون نگاه کنم، خجالت میکشم بگم چقدر دلم برای صداتون تنگ شده، خجالت میکشم از اینکه بگم خونه بی شما سوت و کوره
+من بمیرم و نبینم پدرم از چیزی خجالت بکشه
_ با کاری که باهاتون کردم روی اینکه ازتون بخوام دوباره تو این خونه زندگی کنید رو ندارم
+اگه شما اجازه بدی ما دوباره برمیگردیم تو همین خونه
_ واقعا برمی‌گردید؟
+آره البته اگه شما اجازه بدی.
_ چی میگی پسر این خونه همیشه درش روی شما بازه، ناسلامتی خونه خودتونه
+من به قربونت خنده از سر شوقت برم
_ خدا نکنه پسرم

سرم رو سمت خودش کشید و پیشونی‌م رو بوسید.

_ کمکم میکنی بیام توی پذیرایی خسته شدم از بس که تو تخت خوابیدم
+ولی آخه دکتر گفته استراحت کنی
_ اونجا هم میتونم استراحت کنم، میخوام کنار خانواده‌م باشم
+باشه بابا میبرمت

دستش رو دور گردنم انداختم و خیلی آروم بردمش بیرون وقتی پدرام دید که با منصور از اتاق اومدم بیرون خوشحال شد و خنده روی لبش اومد، مهرداد که پشتش به ما بود از خط نگاه پدرام روش رو برگردوند و وقتی بابا رو دید سریع اومد سمتش و دست انداخت گردنش و بابا رو بوسید

خوشحال بودم که داشت همه چی درست میشد
این خونه باید همیشه جای مهر و صفا باشه
باید سبز بمونه

به پایان آمد این دفتر

نوشته: Mili_vish

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.