رفتن به مطلب

داستان سکسی زن همسایه میلف دوست داشتنی


arshad

ارسال‌های توصیه شده


انتقام یا....؟

هنوز اون لحظه که تو بچگی گفتم برا هم بخوریم و می‌گفت نه بعد با کلی اصرار شلوارشو پایین کشید گفت اه باشه بخورش جلو چشممه درسته فقط یه میک به کیرش زدم ولی حسه
تحقیرآمیزی بود این که جلوی کیر کسی که دو سال ازم کوچیکتره زانو زدم و لبمو زدم به کیرش که از برا من کلفت تر و بزرگتر بود بعد که پاشدم ازم پرسید چطور بود که گفتم بد بود تا پررو نشه.
حدود 9 سال از اون ماجرا گذشت ولی من هنوز یادم نرفته تو بحث کیر که نمیتونستم بهش برسم اون یه کیر کلفت بود که اگه دوباره سمتش میرفتم شاید پام می‌لرزید و این دفعه کونمو بهش میدادم .(قبل از اون که کیرش بره تو دهنم کیرمونو رو سوراخ هم فشار می‌دادیم که اونجا من یبار تف زدم و کیرمو کردم تو کونش که سریع بهش شک وارد شد گفت دیگه همو نکنیم ضرر داره . کصخل فکر میکرد میماله کیرشو رو کونم کردنه این تنها چیزی بود که دلمو خنک نگه داشته بود)
دیدم که تنها راه انتقام مامانه ریزه میزشه که شبیه تایلندی‌ها بود و یه نمه سبزه شوهرشم که یه ایکبیری بود که نه قیافه داشت نه هیکل.
یه روزه گرمه تابستونی اومدم خونه و کسی نبود زنگ زدم به مامانم که گفت خونه مادربزرگمه و برای شام باید برم اونجا ساعت ۱ بود و هوا عجیب گرم کولرو روشن کردم که دیدم بوی سوختگی میده دمپاییمو پوشیدم و رفتم سمت پله ها که برم پشته بوم همینجوری که داشتم میرفتم دیدم درشون بازه و مامان سکسیه اینم با یه تاپ و سوتین جلوی آینه تا منو دید سریع رفت پشت دیوار منم مغزم هنگ کرده بود سریع از پله ها بالا رفتم و رسیدم به پشت بوم هنوز هنگه چیزی که دیدم بودم یه میلف با ست صورتی و موهای تا کمر و نیمه لخت رو الان دیده بودم.یادم رفته بود اصلا برا چی اومده بودم پشت بوم ، یه کم دورو برو نگاه کردم که دیدم کولر داره چشمک میزنه بهم ، فهمیدم برای چی اومدم.رفتم در کولرو برداشتم که چک کنم که دیدم بله پمپ زاقارتش در رفته و نشستم داشتم پمپ رو باز میکردم که یکی گفت سلام برگشتم دیدم همسایمونه که یه چادر رنگی هم پوشیده رو همون ست سکسیش ‌سرمو انداختم پایین ولی آروم داشتم ساق پای سکسی و بی موشو نگاه میکردم
گفتم سلام
گفت خراب شده؟
به پمپ اشاره کردم گفتم بله که یه دفعه گفت
_میشه بین خودمون بمونه؟
هیچی نگفتم
با پا آروم زد بهم
معلوم بود خیلی می‌خواره
بهش گفتم برو خونتون الان یکی میاد منم سعیمو میکنم بین خودمون بمونه
خندید گفت خدا شفات بده خیلی خری
گفتم چرا مگه چیکار کردم
باز خندید گفت اگه کسی خونه بود با اون وضع می‌گشتم ؟
یه لحظه یک حس عجیب بهم دست داد که فقط منو اون تو ساختمون بودیم و خونه هر دومونم خالی!گفتم الان وقته انتقامه
سریع بلند شدم که بغلش کنم یه چک زد بهم
_اگه کاریم قراره انجام بشه باید من بگم
+چشم
_اونو ببند زود بیا خونه ما
+چشم
یه جوری بود فقط میگفتم چشم
سریع کولرو بستم پله هارو رفتم پایین و رفتم تو خونشون از اتاق صدا اومد
_بیا اینجا
رفتم سمته اتاق دیدم بله لخت کامل نشسته رو تخت
_هرکاری میگم انجام میدی وگرنه من می‌دونم باتو
+چشم
من لختشو دیده بودم بعد اون داشت تهدید می‌کرد عجیب بود
بهم گفت چهار دستو پا بیا سمته تخت بعد که رسیدم گفت
حالا از انگشتای پام تا رونمو لیس بزنم همینجوری دونه دونه انگشتای پاشو لیس زدم تا رسیدم به کصش میخواستم که لیس بزنم یه چک زد گفت هر کاری که گفتم انجام میدی
(تو دلم گفتم مثلا میخواستم انتقام بگیرم اینم عین پسرش داره تحقیر می‌کنه ولی به هر حال لختش جلوم بود دیگه نوع رابطش تا یه حدی مهم نبود)
گفتم چشم اونم گفت آفرین حالا از بالای کصم شروع کن تا گردنم منم شکمشو بوس ریز کردم دور نافشو لیس زدم آروم آروم رفتم تا به سینه هاش رسیدم گرفتم تو دستم گفت مگه ماله توعه که میگیری دستت من باید بهت بدم ممشو گرفت دستش گفت یه میک از این یه میک از اون همینجوری داشتم میخورم گفت کافیه منم ادامه راهو رفتم بالا تا به گردنش رسیدم آروم آروم می‌خوردم که کبود نشه یه بوس از لپش گرفتم و لبمو چسبوندم به لبش که موهامو کشید دیگه داشت می رفت رو مخم منم عصبی شدم پاهاشو چسبوندم به سینش خودمو انداختم روش دستاشم گرفتم بعد گفتم الان هرچی من بگم انجام میدی ! یه نگاه مظلومانه ای کرد و گفت چشم !با ولع لباشو می‌خوردم و زبونمو میکردم تو دهنش و اونم دیگه حس رئیس بودنش رفته بود و داشت همکاری میکرد. و عین یه جنده زیرم داشت بهم لب میداد از روش پاشدم و تیشرتمو در آوردم گفتم تو باید کیرمو از توی شلوار و شورتم برای کصت در بیاری اولش ناز کرد ولی دستشو گرفتم کشیدم گفتم زود باش .
جلوم زانو زده بود ! دقیقا همونجا بود که انتقاممو گرفتم مامانش جلو پام زانو زده بود و داشت شلوارمو در میآورد تا به کیرم برسه بند شلوارمو باز کرد و کشید پایین کیرم شاخ شده بود و شورتو داشت سوراخ میکرد کیرم ۱۶ سانت بود ولی در برابر اون کیرخرایی که تو خونشونه کوچیک بود میخواست شورتمو دراره که گفتم صورتتو بیار جلو تر گفت چرا گفتم می‌خوام وقتی درآوردی بخوره تو صورتت خندید گفت از دست تو ، همون اتفاق افتاد و کیرم خورد به صورتش دستمو گذاشتم پشت سرش و بهش گفتم دهنتو برام باز کن دهنشو باز کرد گفتم زبونتو درار بعد کیرمو مالیدم روی زبونش و چند ضربه به زبونش با کیرم زدم بعد کیرمو کردم دهنش و و به دیوارهٔ لپش فشار دادم کیرمو تا ته کردم تو دهنش که قیافش قرمز شد و با دستش هی زد به پا و شکمم تا کیرمو در بیارم گفتم چی شد داشتی خفه میشدی؟ گفت عوضی هیچی نگو خندیم گفتم باشه حالا ناراحت نباش الان نوبت منه که دیدم برقه خوشحالی اومد تو چشاش دراز کشید رو تخت و پاهاشو باز کرد و منم افتادم به جون لیسیدن کص و کونش با اینکه سبزه بود ولی کصش سیاه نبود و موهاشم زده بود و صافه صاف بود. ‌کاملا حشری شده بود و آه و ناله میکرد و کصش لیزه لیز شده بود سرمو فشار میداد به کصش و آه میکشید کیرمو گذاشتم رو کصش ولی داخل نکردم گفت حالا چیز کن گفتم چی کنم ؟گفت خودت میدونی با خنده گفتم آهان بگو چی میخوای بهت بدم گفت اذیت نکن بکن توش گفتم بگو کیر می‌خوام بهت کیر بدم گفت نمی‌گم منم که کیرم هنوز رو کصش بود رفتم سمت لبش و داشتم می‌خوردم معلوم بود حشریه کامله لبشو جدا کرد دره گوشم با صدای حشری گفت بهم کیر بده گفتم یبار دیگه بگو گفت کیرتو بده بهم من کیرتو می‌خوام یجوری می‌گفت که موی تنم سیخ میشد منم دره گوشش جوووووونی گفتم و کیرمو یدفه کردم تو کصش که گفت عاییییییحح آروم آروم بکن توش خره
تعجب کردم که این چرا انقد تنگه با اون کیر خرایی که دورشن
همینجوری پاشو باز کرده بود و منم تو بغلش بودم و تو کصش تلبمه میزدم که دیدم یه عایییی ریزی گفت و بدنش لرزید ! گفتم ارضا شدی ؟ گفت اوهوم . منم تو کونم عروسی بود که تونستم ارضاش کنم گفتم حالا داگی شو گفت داگی چیه بی‌تربیت خندیدم گفتم ببخشید حالا اونجوری شو . داگی شد و من کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش که سریع متوجه نقشم شد و خواست بلند شه که نشستم رو کونش و با شکمش افتاد روی تخت سریع گفت نکن درد داره گفتم تو که شوهرت کیر کلفتیه برا خودش دیگه از درد نگو خندم میگیره گفت چجوری با قطعیت حرف میزنی و میگی کیرش کلفته منم داستان خودمو پسرشو براش گفتم و گفت عجب عوضی ای هستی تو ، بعدش بهش گفتم حتما ژنتیکیه و شوهرتم یه کیر کلفته همینجوری که رو کونش نشسته بودم داشتم حرف میزدم که گفت اون باباش نیست تعجب کردم گفتم یعنی این شوهره دومته ؟ گفت نه گفتم پس چی گفت پسره من هست ولی بچهٔ اون نیست .
همون لحظه قضیه رو گرفتم گفتم خب ادامه بده جالب شد گفت اذیت نکن بزار پاشم توام برو خونتون دیگه کافیه که گفتم پا نمیشم داستانتو بگو اونم دید ول کن نیستم گفت اه خدا لعنتت کنه باشه حالا پاشو تا برات بگم
(بقیه داستان از زبون مامان همسایمون)

۱۹ سالم بود و همش خودارضایی میکردم فقط دلم میخواست به یکی بدم و دنبال یه کی بودم که هم کیره گنده ای داشته باشه و هم بهم پول بده نه اینکه جنده بشم فقط یک نفر باشه . خواستگارم نداشتم چون تو یه منطقه دربوداغون زندگی میکردیم که همه یا لات بی سرو پا بودن یا معتاد یا اون تک و توک پسرایی هم که خوب بودن هم سمت من نمیومدن خانواده هم که انگار نه انگار فقط میرفتن و میومدن میگفتن کِی اینو شوهر بدیم دیگه داره میترشه! منم عصبی میشدم میگفتم فقط ۱۹ سالمه چه ترشیدنی و اوناهم چند تا پیره مغز پوسیده که بهم انگ میزدن و یبار انقدر بحثمون بالا گرفت که مجبور شدم از خونه فرار کنم بعد از فرار تازه فهمیدم چه گوهی خوردم اوناهم گفتن حق نداری دیگه بیای خونه و اونجا هم نمیتونستم برم همینجوری آواره کوچه و خیابون شده بودم ساعت ۱۰ شب شد و من تنها تو خیابون که دو تا جوون اومدن سمتم خیلی ترسیده بودم گفتن یه دختر کوچولو این وقت شب اینجا تنها چیکار می‌کنه هیچی نگفتم و راهمو رفتم که دستمو کشیدن منم جیغ کشیدم که ولم کنن ولی تو اون خراب شده از ۹شب که می‌گذشت خیابونا مثله شهر متروکه میشد هیچکس نبود اینا هم منو تنها گیر آورده بودن گفتن الان میبریمت یه حالی میکنیم اشکم در اومده بود و التماس میکردم که ولم کنن ولی اونا میخندیدن که یه دفه یکی از اینا کشیده شد عقب نگاه کردم دیدم یه مرد قد بلند و چهار شونه گردنه و هیکلی پسررو گرفته بود داشت خفه میکرد اون یکی تا دید سریع رفت دوستشو نجات بده که مرده پسررو هل داد به اون یکی خوردن بهم افتادن زمین ، اونا فهمیدن زورشون به این نمی‌رسه سریع گذاشتن رفتن اینم دیگه دنبالشون نرفت بهم گفت این موقع شب اینجا چیکار می‌کنی منم ترسیده بودم که نکنه اینم بخواد کاریم کنه سریع دویدم فاصله خیلی زیاد بود برگشتم دیدم سرجاش وایساده منم وایسادم نمی‌دونستم باید چیکار کنم تو دلم گفتم این که دیگه از اونا بدتر نیست حداقل منو نجات داد و الآنم جایی ندارم که برم این احتمالا یه جایی داره دیدم داره میاد سمتم منم وایسادم تا بیاد گفت چرا فرار کردی گفتم ترسیدم گفت ترس نداره کاریت ندارم،جایی داری که بری ؟گفتم نه اونم گفت من یه جا دارم بیا ببرمت اونجا بمون. تو دلم خوشحال شدم ولی یجورایی هم میترسیدم گفتم نه، که گفت نترس خونه خودم نیست یه مسافر خونس آشناعه طرف. گفتم پول ندارم شناسنامه هم پیشم نیست اونم گفت اشکالی نداره خودم حلش میکنم و راه افتادیم و بالاخره رسیدیم رفتیم و یه اتاق برام گرفت و شمارش هم بهم داد و گفت هر چی نیاز داشتی بهم زنگ بزن.
که بعدش انقدر زنگ زدن و گفت و گو هامون زیاد شد که با هم دیگه راحت شدیم و ماجرا شروع شد و دیگه تو مسافرخونه نمیموندم و تو خونه خودش زندگی میکردم ننه بابا هم که انگار نه انگار من وجود داشتم . خیلی بهم کمک کرد هم بهم جا داد و هم همه چی منم کم کم بهش حس پیدا کرده بودم اونم همینجوری بود نسبت به من ، یبار که تو حموم بود صدام کرد که حولشو بهش بدم حولرو که دادم بهش دستمو گرفت کشید داخل و من که یه دختره ۱۹ ساله ریز بودم جلوی یه مرده هیکلی و لخت که یه کیر گنده و کلفت داشت وایساده بودم آروم آروم لباسامو درآورد و ازم لب گرفت داخل حموم بخار بودو منم حشری شده بودم به کیرش که نگاه میکردم کصم داغه داغ میشد داشت لب می‌گرفت که طاقت نیاوردم سریع جلوش زانو زدم و کیرشو کردم دهنم انقد کلفت و گنده بود که به زور نصفش تو دهنم جا میشد کیرشو انقد ساک زدم تا لیزه لیز شد بعد منو گرفت بغلش لخت از حموم اومدیم بیرون و گذاشت رو تخت گفت مطمئنی ؟ گفتم مطمئنه مطمئنم و سره کیرشو آروم کرد توم خیلی حسه خوبی داشت هم درد و هم لذت کیرش یکم جا باز کرد و تازه تلمبه هاش شروع شد به تلمبه دهم نرسیده بخاطر کلفتی کیرش ارضا شدم و زیرش لرزیدم ولی اون همینجوری داشت ادامه میداد و منم حشری زیرش تبدیل به یه جنده شده بودم و بعد کلی تلمبه آبشو ریخت تو کصم و بعدش رفتیم حموم خودمونو شستیم.
چند روز بعد رفتم بیرون خرید کنم که بابام منو تو خیابون دید و دستمو گرفت برد خونه و نذاشت که دیگه از خونه بیرون برم عجیب بود که به من گفته بودن حق نداری برگردی و الان این همه فشار که نمی‌ذاریم دیگه بری ! بعد چند وقت حالم بهم میخورد و حالت تهوع داشتم که فهمیدم بله باردارم!کاری هم نمیتونستم بکنم چند روز تو خودم بودم که مامانم اومد و گفت بالاخره یه خواستگار برات پیدا شد این بپره دیگه هیچکس نمیاد بگیرتت (حالا نمیدونست باردارم اینجوری می‌گفت میدونست چیکار میکرد)منم خوشحال شدم که میتونم هم از پیش اینا نجات پیدا کنم هم قضیه بچه حل میشه خلاصه اومدنو خیلی زود عقد و عروسی کردیم و دیگه زیر یه سقف با کسی که مجبوری باهاش زندگی میکردم و البته اونم یه جوری منو نجات داده بود! اونم نامردی نکرد شبه اول گرفت منو کرد که یه جورایی هم خوب شد چون آبشو ریخت تو کصم و میتونستم دیگه بچرو نگه دارم.بچه بدنیا اومد و همه چی عالی پیش رفت و زندگیم کامل عوض شده بود,‌ دیگه خبری از بدبختی نبود تا اینکه بعد چند سال شوهرم زیاد بهم محل نمی‌داد و همش از این شهر میرفت به اون شهر برای کارش و با زنای دیگه رابطه داشت . دوباره رسیده بودم به همون دوران ۱۹ سالگی که خودارضایی میکردم دیگه خسته شده بودم .آقا تازه بعد چند هفته اومد اونم برای اسباب کشی که مارو ببره یه خونه دیگه و باز بره دنبال زندگیش خلاصه اسباب کشی کردیم به خونه جدید و خودارضایی های من تمومی نداشت چون چاره ای هم نداشتم.داشتم میرفتم یه سری وسایل بخرم که پسره جوون طبقه پایینی رو دیدم سرش رو انداخت پایین و بهم یه سلام کرد منم یه سلام کردم و رد شدم .نمی‌دونم چرا ازش خوشم اومد و یه جرقه تو مغزم زده شد که میتونم با این کصمو بعد مدت ها به یه نون و نوایی برسونم .برا همین یکم با مامانش صمیمی شدم تا ببینم بچش در چه وضعه که فهمیدم مجرده و همین برام کافی بود چون یه کص دله هر مجردی رو آب می‌کنه! شروع کردم یه نقشه کشیدن تا اینکه بعد چند ماه حس کردم ساختمون خالیه رفتم درشونو زدم هیچ کس جواب نداد خونه خودمونم هیچکس نبود صدای قفل در حیاطو شنیدم از پنجره نگاه کردم دیدم آقا کوچولو خودش تشریف آورد سریع پله هارو رفتم بالا و رسیدم خونه لباسامو درآوردم و یک تاپ و سوتین صورتیه سکسی پوشیدم درو باز گذاشته بودم که بعدش برم پیشش داشتم خودمو تو آینه نگاه میکردم که دیدم دو تا چشم داره منو از پایین پله ها نگاه می‌کنه سریع رفتم پشته دیوار اونم سریع رفت پشت بوم قلبم داشت تند تند میزد آخه این خره چرا اومد بالا! گوشامو تیز کردم چیزی نشنیدم بعد چند دقیقه صدای برداشتن دره کولرشون اومد و فهمیدم کولرشون خراب شده آخه الان باید خراب میشد این لعنتی ! داشتم فکر میکردم چیکار کنم با خودم گفتم این که منو دید و به چیزی که میخواستم هم نرسیدم و یجورایی ضرر کردم حداقل باید برم پیشش و خرش کنم تا منم به یه چیزی برسم چادر رنگیمو پوشیدم و رفتم بالا پشت بوم…
(ادامه داستان از زبان خودم)

یعنی الان شوهرت کیرش مثله پسرت نیست؟
_نه کیرش از تو کوچیکتره بعدم من مشکل اندازش نیست فقط مشکلم نکردنشه
با خنده گفتم خوب شد الان یه بکن پیدا کردی حالا دراز بکش می‌خوام کونتم افتتاح کنم
_خندید گفت زهر مار اینهمه داستان گفتم هنوز ول کن نیستی
+نه من تا کونتو نکنم ولت نمیکنم زود برگرد
_عجب آدمی هستی
دیدم فایده نداره میخواد هی حرف بزنه کیرمم خوابیده بود بلند شدم گفتم جلوم دوباره زانو بزن کیرمو بخور‌ داشت که ساک میزد یواشکی گوشیمو برداشتم، داشتم ازش فیلم می‌گرفتم که فهمید گفت نگیر پاکش کن که گفتم اینو همینجوری برای خودم میگیرم و کاری نمی‌خوام باهاش کنم اونم راضی شد تا از ساک زدنش فیلم بگیرم ، اونم دیگه یواش یواش تو دوربین نگاه میکرد و حشری تر میشدم گفتم خب حالا قمبل کن بعد آروم کیرمو کردم تو کونش و آروم آروم فشار دادم و بعد چند دقیقه جا باز کرد و حین تلمبه زدن ازش فیلم هم می‌گرفتم که هی آاای و اویییی میکرد آبم داشت میومد بهش گفتم چیکار کنم گفت بریز تو دهنم بلندش کردم و دوباره کیرمو کردم دهنش برام ساک زد و آبمو ریختم تو دهنش بعد یه بوس از لپش کردم و لخت از پله ها اومدم پایین و رفتم حموم خونه خودمون بعد از حموم دوباره به بهونه کولر رفتم بالا ببینم اگه کسی نیست شمارشو بگیرم که کسی نبود درو‌ زدم گفت کافی نبود؟خندیدم گفتم نه اومدم شمارتو بگیرم گفت اوهو برا چی ؟ گفتم برا هماهنگی خندید گفت بچه پررو رو نگا گوشیتو بده، گوشیمو دادم و شمارشو زد گوشیو داشت بهم میداد دستشو گرفتم بوسیدم و گفتم خیلی ممنون بانو و با خنده گفت همچنین برو کولرتونم درست کن تا شب نشده و منم رفتم برای درست کردن کولر.

پایان

نوشته: GMM4E

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.