arshad ارسال شده در 20 مرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد از فانتزی تا واقعیت سلام من رامینم(اسم ها مستعار هستند) الان ۳۲ سالمه تقریبا از بیست سالگی با داستان های سکسی آشنا شدم اولاش همه نوع داستان میخوندم تا اینکه داستان سکس با خواهر بیشتر توجهمو جلب کرد… یه خواهر دارم به اسم نهال متولد ۷۵ قدش حدود ۱۸۰ وزنشم حدود ۶۵ سینه های خواهرم سایزشون۷۵ولی کونش زیاد بزرگ نیست و سایزش معمولیه از وقتی داستان سکس با خواهر میخوندم زیاد رفتم تو نخش و همیشه دوس داشتم سینه هاش بخورم و کوسش لیس بزنم و بکنمش؛اون اوایل که سنش کمتر بود بیشتر شبا کنارش میخوابیدم دست میکشیدم رو کوسش یا دست میزدم به سینه هاش که بیدار میشد و جابجا میشد دیگه فهمیده بود که بهش نظر دارم ولی به روی خودش نمیاورد یبارم که تو خونه تنها بودیم داشت میرفت سمت آشپزخونه که از پشت دست کردم لای کونش که فحشم داد و رفت توی حیاط نشست تا خانوادم برگشتن. توی همون شبا که دیدش میزدم متوجه شدم خود ارضایی میکنه تقریبا هر شب این کارو میکرد هروقتم میرفتم سر لباس زیراش می دیدم که توی شورتاش سفیده معلوم بود که آب کسشه که باعث شد بیخیالش نشم بیشتر تو نخش باشم با شورتاش جق میزدم و آبمو توی شرتش خالی میکردم تقریبا ۵ ،۶سال به همین صورت گذشت تا یه شب که دخترخواهرم (دختر خواهر بزرگم)اومده بود خونمون و به طور اتفاقی نهال و دختر خواهرم تو اتاق من خوابیدن من کنار دیوار نهال وسط دختر خواهرمم کنار نهال جونم خواب بود سرمون تو گوشی بود که من خوابم برد و نصفه شب از خواب پریدم دیدم دوتاشون خوابن منم طبق عادت همیشه دلو زدم به دریا دست کشیدم رو سینه سمت راست نهال و یکم سینشو فشار دادم ولی برخلاف همیشه فقط یه نفس عمیق کشید ولی بیدار نشد منم که شهوت جلو چشمامو گرفته بود دوباره دستمو بردم سمت سینه هاش و شروع کردم به مالیدن سینه های خواهرم دیگه مطمعن بودم که بیدار نمیشه چون همیشه با اولین دستمالی بیدار میشد فکر کنم اونشب خودشم میخواست، حدود ۵ مین سینه هاشو مالیدم دست بردم پیراهنشو زدم بالا سوتینشم کشیدم بالا که سینه های گرد و خوشکلش پریدن بیرون سایزشون ۷۵ نوکشون قهوه ای روشن خیلی سکسی بودن دیگه نمیتونستم جلو خودم بگیرم به چیزی که سالها آرزوشو داشتم رسیده بودم افتادم روی سینه هاش و شروع کردم به خوردنشون نوکشون لیس میزدم وسط سینه هاش میخوردم حدود ۱۰ مین فقط سینه های خواهرم میخوردم ، دیگه مطمعن بودم که بیداره و داره لذت میبره چون میدونستم خواهرم خیلی حشریه ،دست بردم سمت کسش انگشت فاکمو از کش شلوارش رسوندم بالای کسش با اون دستم سینشو گرفتم و شروع کردم به خوردن لباش همینجوری که داشتم کسش میمالیدم دیدم خودشم شروع کرد مث مار خودشو تکون دادن ولی هنوز چشماش بسته بود… تا این حرکت دیدم تو ذهنم اومد که الان ارضا میشه من هنوز کس خواهرم که سالها آرزوشو داشتم نخورده بودم سرمو بردم پیش گوشش و با نفس در گوشش گفتم میخوای با زبون واست بخورم که سرشو به نشونه رضایت اورد پایین منم گفتم شلوارت بکش پایین شاید باورتون نشه هنوز حرفم تموم نشده بود که خواهرم شلوار و شورتشو کمتر از یک ثانیه کشید تا زانوهاش پایین منم رفتم وسط پاهای خواهرم شروع کردم خوردن به خوردن کسش از زیر سوراخ کونش لیس میزدم تا بالای کوسش چند مین همینجوری واسش خوردم دوباره رفتم تو گوشش گفتم خوبه؟ که با سر اشاره کرد اره بهش گفتم هروقت آبت خواست بیاد سرمو فشار بده به کوست و دوباره رفتم بین پاهای خواهرم و ادامه دادم به خوردن کس خواهرم دو سه مین بیشتر نگذشته بود که دیدم ارضا شد و آبش ریخت تو دهنم… اومدن کنارش دراز کشیدم اروم تو گوشش گفتم خوب بود که با سر گفت اره گفتم میزاری از پشت بکنمت با سر گفت نه دست بردم سمت کس خواهرم که دوباره ادامه بدم که شلوار و شورتش کشید بالا و گفت بسه دیگه و پشتش کرد بهم و خوابید من دیگه ادامه ندادم و همین قدر واسم کافی بود به چیزی که میخواستم رسیده بودم ، خواهرم از فرداش تا دوسال باهام حرف نمیزد و همه خانواده و فامیل ازمون میپرسیدن که دلیلش چیه که منم میگفتم بخاطر اینکه زیاد اذیتش میکنم و خواهرم این جریان فقط واسه دختر داییم که همسن خودشه و خیلی باهم صمیمی آن تعریف کرده بود که اونم وقتی دختر داییم چندین بار تو خواب دستمالی کردم دختر داییم توی دایرکت اینستا بهم گفت که خواهرت بس نبود الان اومدی سراغ من؟؟؟ امیدوارم از این خاطره من خوشتون اومده باشه و اینو بدونین که کل خاطره ای که تعریف کردم واقعی بود بعدا داستان دستمالی کردن دختر دایی کونیم که یه کس به تمام معناست و نقشه ای که با پسر داییم کشیدیم که ضربدری بزنیمشون واستون تعریف میکنم.پایان نوشته: رامین لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده