mohsen ارسال شده در 17 مرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد دوست دختر × داستان سکسی × داستان دوست دختر × سکس دوست دختر × ترس از سایه چند وقتی بود داشتم تلاش میکردم یکم روی خودم کار کنم بخاطر همین صبح ها زود بلند میشدم میرفتم باشگاه و عصر ها سر کار و خواب و همین روال ساعت ۷ صبح بود و تازه از خواب پاشده بودم آماده شدم ک همون روال همیشه رو تکرار کنم توی راه باشگاه دیدمش ترس وجودمو گرفت نفسم بند اومده بود و فقط میخواستم گمش کنم میدویدم و توجه همه بهم جلب شده بود انگار ک یکی دنبالم کرده بود دختری ک نصف زندگیم و به فنا داده بود، رویا،رویا دختری بود ک همه چیزش واسم تازگی داشت وقتی اومد تو زندگیم انگار ک بهترین اتفاق زندگیم بود رابطه من و رویا رویایی بود و همه چیز خوب میگذشت رویا یه دختر ۱۷ ساله با مو و چش مشکی قد کوتاه و در اوایل قبلی مهربون حس میکردم خدا بهم یه بلیط واسه زندگی داده خانواده رویا واسه تعطیلات رفته بودن ترکیه و رویا و خواهرش موندن خونه خواهرش آرایشگر بود و اکثر روز خونه نبود بعد از تموم شدن تایم ورزشم گوشیو چک کردم رویا ۸ تماس بی پاسخ زنگ زدم و جواب داد و بهم گفت ک خودش تنهاست و اگه دوس دارم برم پیشش رفتم خونه دوش گرفتم و آماده کردم و حرکت کردم رسیدم بهش زنگ زدم ک در و برام باز کنه با باز کردن در با یه صحنه روبه رو شدم ک نزدیک به غش کردن بودم رویا با یه تاپ و دامن صورتی بشدت چسبون و من محو ش شده بودم بغلم کرد و از همون دم در شروع کرد لباسامو در آوردن نمیدونم چطوری و چقدر طول کشید ولی فهمیدم تو تخت پدر مادرشم و رویا مشغول ساک زدن بود عادی بود این رفتارم چون اولین بار بود ک اینطوری دیدمش و هیچوقت اینطوری نبود موهاشو و با دستام جمع کردم بعد از چند لحظه حس کردم آبم میخواد بیاد و بهش اطلاع دادم بدون توجه به حرفم ادامه داد و توی دهنش خالی شدم داشتم لذت میبردم ک آبم توی دهنش بود و داشت میخوردش اومد تو بغلم و از هم لب میگرفتیم بعد از چند دقیقه دوباره حس کردم داره بلند میشه کیرم و رویا فهمید رفت یه اسپری از توی کمد پدر مادرش زیر لباسا آورد و زد برام همزمان ک با کیرم بازی میکرد ازم لب میگرفت دامنش و شرتش و همزمان در اوردم و شروع کردم به خوردن کصش موهامو چنگ میزد و فشارم میداد به خودش سرمو . بعد بلند شد و داگی شد یه کرم بهم داد و تکرار میکرد سریع باش امیر عجله کن بکنم بکن توم بکن تو کوچولوت سریع باش و … از کرم در آوردم و زدم به سوراخش و بعدم به کیر خودم ولی وقتی ک کردم توش اونقد دردش نیومد یا سخت نبود سکس کردن باهاش بهم گفته بود رابطه اولشه و با هیچ پسری نبود من مشکلی باهاش نداشتم اگه راستش و میگفت تعجب کرده بودم ک چرا دروغ گفته بود بهم با تکون دستش به خودم اومدم و داشت صدام میکرد امیر چرا نمیکنی شروع کردم به تلمبه زدن و با یه دستم سینه و گرفته بودم و با اون دستم موهاش ناله هاش بلند بود و ترس از این و داشتم ک همسایه بفهمه ک داد میزد روم تند تر منم تند تر میکوبیدم چند تا اسپنک به کونش زدم و قرمز شده بود ازم جدا شد خوابوندم روی تخت و کیرمو تنظیم کرد سمت سوراخش و نشست روش خوابید روم ازم لب میگرفت و بالا پایین میشد رفت کنار گردنم و داشت گردنمو میک میزد حس کردم یه چیز داره ویبره میره گوشی رویا بود نفهمید خواستم قطع کنم گوشیش و که توجهم به اسم بردیا جلب شد کپ کرده بودم تپش قلب گرفته بودم رویا بخاطر خانوادش اسم منم سیو نکرده بود یعنی اینطور گفته بود بهم گوشی و گذاشتم و سریع حالتا عوض شد حالا اون روی تخت دراز کشیده بود و من روش پاهاشو انداختم روی شونم و تلمبه میزدم محکم ترین ضربه هارو میزدم و داشت گریش میگرفت ولی دائم حرفای سکسی میزد اره بکن دخترت و بگا جنده کوچولوت و بکن آبم داشت میومد با چند تا تلمبه سنگین آبم و خالی کردم و دراز کشیدم کنارش از هم لب میگرفتیم ماساژش دادم و باهم رفتیم حمام هنوز هم هیچی نفهمیده بودم حرفی باهاش نمیزدم و فقط کارایی ک باید و انجام میدادم از حمام در اومدم و بهم گفت موهام و واسم سشوار بکش موهاش و خشک کردم و لباساش رو تخت بود ک گفت امیر کمکم کن لباسامو تو تنم کن بدون هیچ حرفی کاری ک گفت و انجام دادم لباسای خودمم پوشیدم و بعدش رفتم روی مبل اومدم تو بغلم و میبوسیدم موهاشو نوازش میکردم و کمرش و ماساژ میدادم عصبی شده بود از اینکه هیچ حرفی نمیزدم رویا:چه مرگته امیر چرا حرف نمیزنی هزار دفعه بت میگم چرا حرف نمیزنی فقط نگام میکنی چته چیزی نداشتم بگم رویا:امیر زندگیم عمرم صحبت کن بگو چته چی شده بعد از چند لحظه مکث کردن ازش پرسیدم بردیا کیه رویا رویا:کیه؟ نمیشناسمش امیر:داشت بت زنگ میزد رویا:اها اون ،،، هیچی همکلاسی زبانمه امیر:خانوادت رو اون حساس نیستن؟ رویا:چه ربطی داره امیر تو رلمی اون همکلاسیمی میدونستم داره دروغ میگه صدام و بردم بالا تر و با داد و بیداد این بار ازش پرسیدم: رویا بردیا حرومزاده کیه گریش گرفت و گریه میکرد رویا:امیر بخدا همکلاسیمه اصن صحبتی باهاش ندارم چته تو پین گوشی رو بزور ازش گرفتم و شمارشو گرفتم بعد از دوتا بوق جواب داد: .الو رویای من کجایی جواب نمیدی قشنگم کافی بود برام صد در صد همکلاسیا همچین طرز صحبتی با هم ندارن گوشی رو قطع کردم و میخواستم برم ک با گریه افتاد دنبالم امیر بجون تو اونطوری نیست امیر تو تعجب بودم ک چقد میتونه بازیگر خوبی باشه امیر: خفه شو گمشو کنار رویا:امیر گوش بده یه لحظه هنوز حرفش تموم نشده بود ک کشیدم توی صورتش خوابید امیر: دیگه نه زنگ میزنی بهم نه پیام میدی فقط گورتو گم کن هرزه ازین ک هرزه صداش کردم خودم تعجب کرده بودم در و باز کردم و تو کل طول مسیر سیگار پشت سیگار و به این ک این ۱ سال چرا انقدر خر بودم ک نفهمیدم چرا اینقدر وابسته شدم چرا انقد دوسش دارم چرا چرا چرا… بعد از اون ماجرا دیگه به سایه خودمم اعتماد نمیتونستم بکنم میترسیدم همه دروغ بم بگن همه بهم خیانت کنن همه بخوان ولم کنن میترسیدم از همه چیز همه کس همه جا هر جا میرفتم یه گوشه از خاطراتم با اون حرومزاده بود کل وجودم پر شده بود از نفرت نسبت بهش ترس داشتم از افرادی ک قراره در آینده بیان تو زندگیم وابسته میشدم خیلی راحت ۳ ماه شب خوابم با قرص بود پاکت پاکت سیگار و کار نکردن و خونه موندم ارتباطم با جهان بیرون قطع بود عجیب بود برام چون فک میکردم خیلی قوی تر از این حرفام شب خوابیدم روز بیدار شدم و مغزم بیدار شد رویا فراموش نشد ولی کل وابستگیه چرا همه عشق تبدیل به تنفر شد دیر اعتماد میکردم و این داشت زندگیم و بهتر میکرد از خودم ممنون بودم ک بالاخره بیدار شدم و از رویا بخاطر اینکه زودتر خودشو نشون داد کل راه داشتم همش و مرور میکردم هنوز ک هنوزه بعد از دیدنش ترس میفته به جونم نسبت به همه ممکنه قوی شده باشم ولی اون شده یه عذاب پایان امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستان داستان اولمه خیلی خوشحال میشم نظر بدین دوست دارم نظراتتون سطح داستان نویسیم رو آپدیت کنه و چیزی ک شما بیشتر دوس دارین رو بنویسم این اولی بود و چیزی ک از دل بود اگر اشتباه تایپی یا چیزی بود هم عذر میخوام ۳ بار مرور کردم و چیزی پیدا نکردم🤍🪐 نوشته: امیر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده