رفتن به مطلب

داستان سکسی خواهر بیوه و برادر شهوتی


chochol

ارسال‌های توصیه شده

     زن بیوه × تابو × برادر × داستان سکسی × سکس زن بیوه × داستان زن بیوه × سکس تابو × داستان تابو × داستان برادر × سکس برادر ×

هر زنی توی وجودش یه هرزه جنده داره

25سالم بود که شوهرم فوت کرد و من و دختر 3 سالم رو تنها گذاشت منم پولی نداشتم و برگشتم خونه پدریم ،بابام یک
سالی میشد فوت کرده بود و مامانمم کلاس خیاطی داشت و خرجمون از مستمری بابام و کلاس خیاطی مامانم میگذشت تازه داداش کوچیکم فرزاد هم دانشگاه آزاد میرفت و شهریه دانشگاه اونم بود منم دوست داشتم کار کنم تا کمک خرجمون باشه اما مامانم قبول نکرد و گفت تو به کارهای خونه و دخترت برس
مامانم از صبح تا ظهر کلاس خیاطی داشت و ناهار می خورد و میرفت بازار برای پارچه و گرفتن سفارش عمده و خیریه همسایمون مولود خانم سر میزد و شب مولود خانم میرسوندش خونه تقریبا این برنامه هر روزش بود به جز اینکه اتفاق خاصی بیفتد فرزاد هم در هفته 3 روز از صبح تا عصر دانشگاه بود تقریبا توی خونه بیشتر اوقات تنها بودم واقعا حوصلم سر میرفت بهترین روزهام روزایی بود که فرزاد خونه بود هم با هم خیلی حرف میزدیم هم با دخترم روژین بازی میکرد و از نق نق هاش راحت میشدم
یه روز صبح بیدار شدم روژین و فرزاد خواب بودن حوله ام رو آماده کردم رفتم یه دوش بگیرم وقتی دوش گرفتم حولمو دور خودم پیچیدم و اومدم رفتم توی اتاق لباس یه تاپ و شلوار پوشیدم خواستم بیام بیرون که فرزاد اومد توی اتاق و در رو هم بست بهش گفتم چته خرخون ؟ چسبوندم به دیوار و دستش روی کش شلوارم بود و می خواست شلوارم رو بکشه پایین و میگفت فرحناز تو رو خدا ؟ تو رو جون هر کی دوست داری ؟ می خوام فقط ببینمش گفتم خیلی بی شرفی من خواهرتم گفت نمیگم که کاری کنیم فقط می خوام ببینمش دستمو به کش شلوارم گرفته بودم و گفتم فرزاد عوضی بس کن ما خواهر برادریم گفت نمیگم که کاری کنیم فقط می خوام ببینمش همه دوستام دوست دختر دارن از کوس دوست دختراشون میگن من فقط می خوام ببینمش گفتم گمشو عوضی یعنی تو تا حالا ندیدی ؟ گفت می خوام واقعیشو ببینم تو رو خدا فقط یه لحظه ؟انقدر التماس کرد دلم براش سوخت گفتم این اولین و آخرین بارت باشه گفت قووول میدم دستمو از روی کش شلوارم برداشتم و آروم شلوارم رو کشید پایین شورت نمی پوشیدم و کوس تمیز و سفیدم رو دید گفت وای چقدر خوشگله مثله توی فیلما مو هم نداره و خم شد بوسیدش گفت چه بوی خوبی میده خندم گرفته بود از حرفا و رفتاراش چند بار بوسیدش و لیسش زد و شروع کرد خوردنش تمام صورتش توی کوسم بود منم خیلی وقت بود سکس نداشتم شهوتم تحریک شده بود و حس لذت بردن باعث شد بهش اجازه بدم به کارش ادامه بده که صدای روژین اومد و گفتم بسه بسه روژین بیدار شده و بلند شد و منم شلوارم رو کشیدم بالا و رفتم دست و صورت روژین رو شستم و صبحانه تخم مرغ نیمرو درست کردم و 3 تایی خوردیم و برای روژین زدم کارتون ببینه چون فقط با پخش کارتون بود که می نشست جلو تلویزیون تا من به کارام برسم داشتم ظرفای تخم مرغی رو می شستم که فرزاد از پشت بغلم کرد گفتم تو قول دادی گفت تو رو خدا بذار کونتم ببینم گفتم گم میشی یا جیغ بزنم ؟
گفت جیغ بزن اولین نفر بچه خودت میترسه و گریه میکنه الان سرش گرمه بذار ببینمش و برم و تمام اینو گفت و شلوارمو کشید پایین و گفت وای عجب کوس و کون خوشگلی داری خاک تو سر شوهرت من جاش بودم نمیمردم این کوس و کون آرزوی همه مردای دنیاست با دستاش کونمو نوازش میکرد و قربون صدقش میرفت گفتم دو دقیقه صبر کن الان کارم تموم میشه بریم توی اتاق اینجا یهو روژین میاد دوست ندارم جلو بچه گفت این که نمی فهمه توی این سن الانم که سرگرمه تلویزیون دیدنه دستمو شستم و ظرفا رو گذاشتم برای بعد و شلوارمو کشیدم بالا و گفتم بریم توی اتاق تا تکلیف تو رو روشن کنم و راه افتادم سمت اتاق و رفتم داخل اتاق و فرزاد هم اومد داخل و در رو بستم و گفتم چیه دم کونم موس موس میکنی ؟شلوارم رو کامل درآوردم گفتم بیا ببین و برو گمشو بی شرف عوضی این خوبه ؟ناموستو مجبور کنی برات لخت بشه خوبه ؟ و زدم زیر گریه بغلم کرد و پیشونیمو بوسید گفت به منم حق بده این شهوت کوفتی بدجوری بهم فشار آورده بود گفتم منم درکت کردم گذاشتم ببینی دیگه الان دیدی ؟
گفت تو اصلا نذاشتی فحش و دعوا و گریه گفتم آخه باورش برام سخته که این تویی که … گفت باشه الان خودم شلوارتو پات میکنم میریم بیرون و تمام اما تو رو خدا بذار برای آخرین بار ببینم شون گفتم باشه ،پشتمو کردم تا کونمو خوب ببینه یه چند باری نوازشش کرد و بوسیدش بعدش برگشتم تا کوسمو ببینه که 4 بار بوسیدش و شروع کرد لیس زدن حس خوبی بهم میداد و گذاشتم به کارش ادامه بده آروم آروم شهوتم تحریک شد و ناخوداگاه خودم سرشو به کوسم فشار میدادم بهش گفتم فرزاد یه لحظه صبر کن بلند شو رفتم روی تخت دراز کشیدم و پامو باز کردم گفتم حالا بخورش فرزاد یه لبخند زد و گفت آخ جون و شروع کردن خوردن کوسم البته بلد نبود واسه همین خودم بهش گفتم که چطوری بخوره و اینکه هم انگشتشو بکنه توی کوسم هم اینکه بالاشو بخوره توی اوج لذت بودم که صدای ریحانه شاگرد مامان اومد که صدام میکرد زود بلند شدم شلوارمو پوشیدم و رفتم ببینم چیکارم داره که گفت مامانتون گفتن توی یخچال اون شیرینی ها رو بدید از توی یخچال شیرینی ها رو بهش دادم و برگشتم توی اتاق به فرزاد گفتم خاک بر سرم شد ساعت 10و نیم صبحه هیچ کاری هم برای ناهار نکردم ظرفای صبحانه هم مونده گفت جلوتو دیدی ؟ نگاه کردم دیدم جلوی شلوارم یه دایره بزرگ خیسه و گفتم خاک بر سرم آبروم رفت و دوتایی خندیدیم یه شلوار دیگه پوشیدم و رفتم سراغ درست کردن ناهار چون اگر مامان میومد و ناهار آماده نبود و میگفت پس چیکار میکردی جوابی نداشتم بدم ناهار ماکارانی درست کردم مامان اومد و ناهارشو خورد و رفت و روژین هم خوابوندم و یه دامن کوتاه تا روی زانو پوشیدم و رفتم دستشویی از دستشویی که اومدم یه سر رفتم توی اتاق فرزاد که گفت جونم چه دامن خوشگلی از این لباسا نمی پوشیدی ؟
گفتم پاشو برام بخورش پاشو گفت دمت گرم رفتم روی تخت دراز کشیدم و شروع کرد خوردن و انگشت کردن توی کوسم آرامش و لذت مطلق بود من یه زن بیوه بودم که کوسش کیر می خواست و فرزاد یه پسر کوس ندیده بود که کیرش کوس می خواست مغزم دیگه کار نمیکرد می خواستم کیر فرزاد رو هر طور شده بکنم توی کوسم که بدجور بهش نیاز داشتم فرزادم حق داره بذار لذت سکس با یه زن رو بچشه شهوتم مغزم رو تعطیل کرده بود بهش گفتم بسه و بلند شدم و بهش گفتم واقعیتش اینه که یه زن رو با انگشت نمی کنن و شلوارکش و کشیدم پایین و کیر شق شدشو توی شورت گرفتم و گفتم کوس یه زنو باید با کیرت بکنی و شورتشو کشیدم پایین و شروع کردم خوردن کیرش که زود هم شق شد و خوابیدم پامو باز کردم و گفتم بیا بکنش توی کوسم و کیرشو کرد توی کوسم گفتم آخ جون قربون کیرت فرزاد جونم کوس دیدنی نیست داداشی باید بکنیش بکن کوسمو بکن از امروز عاشق کوسم میشی دیگه هر روز خودم بهت کوس میدم هر چقدر بخوای بهت کوس میدم فرزاد با کار غیر منتظرمو حرفام شوکه شده بود و فقط توی کوسم تلمبه میزد حتی آبش اومد نگفت و ریختش توی کوسم بهش گفتم توله سگ غلط کردی که آبت اومد فوری سروع کردم خوردن کیرش تا دوباره شق بشه بدبخت هیچ کدوم از این اتفاق ها باورش نمیشد و شوکه فقط منو نگاه میکرد و هر چیزی می گفتم انجام میداد دوباره کیرشو شق کردم و گفتم بکنه توی کوسم و شروه کرد تلمبه زدن بهش گفتم فهمیدی یه مرد باید با کوس یه زن چیکار کنه ؟ می خواستی کوسمو ببینی ؟ کوسو باید بکنی تند تر تند تر فرزاد تندتر تندتر توله سگ گفت تندتر از این نمیشه گفتم تندتر توله سگ توله سگ توله سگ توله سگ و هر دومون با هم ارضا شدیم هم من هم فرزاد برای بار دوم آبش اومد.
فرزاد رفت دستشویی و من تازه فهمیدم چیکار کردم!
نای بلند شدن نداشتم که فرزاد اومد داخل اتاق و گفت خیلی حال داد دمت گرم و بوسیدم نمیدونم خجالت می کشیدم ترسیده بودم نمیدونم اما یه حس نامطلوبی داشتم که فرزاد دستمو گرفت تا بلند شدم و رفتم دستشویی ،توی دستشویی به خودم گفتم کاری که نباید انجام می شد انجام شد پس از الان بذار جفتمون از این شرایط لذت ببریم اومدم بیرون و رفتم یه شربت پرتقال با یه نون خامه ای خوردم و به فرزاد گفتم میای حمومم بدی ؟
گفت آخ جون بریم و با خودم بردمش حموم و گذاشتم برام لیف و صابون بزنه تا همه جامو دیده باشه و لمس کرده باشه
از حموم که اومدیم توی اتاق موقعی که داشت با حوله خشکم می کرد گفت کی باورش میشه من کوس به این خوشگلی رو کردم ؟گفتم از الان هر چقدر دلت بخواد میتونی بکنیش و چندین بار بوسیدش.
از اون روز یه جوری تحریکش میکردم که حتی شوهرمم اینجوری تحریک نکرده بودم درسته مجرد بود و سنش کم بود اما تجربه کوس کردنش از همه همسن و سالهاش حتی اونایی که متاهل بودن بیشتر بود.
یه روز انقدر تحریکش کردم و اونم انقدر برام خورد که هر دومون بد جوری شهوتی بودیم بخاطر اینکه روژین ضد حال نزنه وسط سکس باب اسفنجی رو با صدای بلند براش گذاشتم و پشت سرش روی مبل فرزاد داشت توی کوسم تلمبه میزد .
فرزاد آبش اومد و گفتم بده برات بخورم من هنوز می خوام گفت تو واقعا با شوهرتم اینکارو میکردی ؟ گفتم نه .
گفت دهنمو سرویس کردی چرا تو سیر نمیشی ؟
گفتم ببین بچه وظیفه توئه از کیر سیرم کنی بگو نمی تونم گفت امروز این بار دومه تخمم درد میکنه گفتم خاک بر سر تو مرد که با دو بار سکس تخمت درد می گیره نخواستم گمشو تو همون کوس لیسی هم از سرت زیاد بود تو و چه به کوس کردن پسره شل کمر و رفت دستشویی که موبایلم زنگ زد مامان بود رفتم توی اتاق جواب دادم گفت از طرف خیریه میخواد با مولود خانم برن قم گفت من نمی خواستم برم مادر مولود خانم اصرار کرد دیگه گفتم روشو زمین نندازم گفتم باشه مامان اشکالی نداره التماس دعا سوغاتی هم یادت نره.
گفتم هوووورا فرزاد کوس لیس ؟فرزاد کوس لیس ؟ فرزاد شل کمر؟ داشت با روژین باب اسفنجی میدید گفت نگو اینجوری جلوی بچه گفتم فرزاد بی خایه ؟ بلند شد اومد سمتم گفت جنده میام یه جوری میکنمت نتونی تا آخر عمرت صاف راه بری گفتم جون مرده و حرفش بیا بکن تاپ و دامنمو درآوردم لخت لخت شدم بهش گفتم بیا بکن بیا بکن دیگه مرد نیستی گفت نکن جلو بچه گفتم مامان بچه می خواد ؟ می تونی ؟گفت نه گفتم پس خفه شو کوس لیس شل کمر لباسامو پوشیدم رفتم توی آشپزخونه اومد گفت مامان چی گفت؟
گفتم گفت امشب و فردا نمیاد با مولود خانم و بچه های خیریه رفتن قم گفت آخ جووون یه نگاهش کردم گفتم شل کمر کوس لیس گفت باشه جنده گفتم بگو هرزه جنده اینجوری بیشتر بهم میچسبه گفت هرزه جنده امشب به یه شرط کوستو میکنم با دستاش کونم گرفته بود گفت به شرطی که اینو هم بکنم گفتم جووونم قبوله الان یه معجون درست می کنم تا دیگه تخمت درد نگیره و امشب برنامه های زیادی برات دارم کوس لیس من گفت من کوس کنتم هرزه جنده نه کوس لیس گفتم امشب یه مهارت لیسیدن دیگه هم یاد میگیری معجون رو درست کردم و خورد و اون رفت سراغ بازی و خوابوندن روژین منم رفتم حمام ،وقتی اومدم فرزاد روژین رو خوابونده بود و خودشم کنارش خوابیده بود گفتم بذارم یکم بخوابه تا سرحال باشه و شبمون رو خراب نکنه

نوشته: فرحناز

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18