رفتن به مطلب

داستان سکسی ارباب و برده بازی با همسرم


kale kiri

ارسال‌های توصیه شده

     فتیش × ارباب و برده × داستان سکسی × داستان ارباب و برده × سکس ارباب و برده × داستان فتیش × سکس فتیش ×

برده داری من و همسرم - 1

سلام من امین هستم 32 سالمه با قدی 185 و اندازه کیرم 18 سانته و همسرم مریم 28 سالشه با قد 180 با بدن لاغر و سایز سینه 80 چون لاغره سینه هاش بیشتر به چشم میان.
ما دو نفر از طریق دوستی با همدیگه آشنا شدیم و دوستی ما سه سال طول کشید بعد ازدواج کردیم مریم مثل خودم بود حشری و گرم وقتی میومد پیشم ساعت ها پیش همدیگه بودیم و رابطه داشتیم همه چیز مریم مثل خودم بود اخلاق و رفتار و شوخی عشق تفریح و غیره و هیچ وقت از همدیگه ناراحت نمی شدیم با مریم همه جا میرفتم بعد از ازدواج خوشم میومد مریم پایه بود.
من مغازه ابزار یراق داشتم وضعیت مالی خوبی دارم و هیچ مشکلی ندارم خدا رو شکر تنها چیزی که مریم با من تفاوت داشت این بود مریم به دین و خدا اعتقاد نداشت خوب اونم نظر شخصی خودش بود ولی منم بهش احترام میزاشتم.
توی اتاق خواب ما به دیوار یک تلویزیون ال سی دی 85 اینچ گذاشتیم روبروی تخت خواب شب ها بیشتر فیلم میدیدم قبل از خواب گاهی فیلم سکسی یا پورن دانلود میکردم با فلش میزاشتم نگاه میکردیم و سکس داشتیم سکسی من و مریم خیلی طولانی میشد چون من واقعا کمرم سفت بود.
یک شب وقتی داشتیم فیلم نگاه میکردیم وسط فیلم ها پورن یک فیلم ارباب و برده بود مریم پرسید این چیه ؟
براش توضیح دادم گفت تو ایران هم هست ؟
گفتم آره ولی باید آدم مطمئن پیدا کنیم مریم گفت برده دوست دارم ولی پسر ، جون بهش گفتم دختر هم هست گفت نه پسر باشه من و مریم بحث کردیم که برده پسر یا دختر باشه گفتم بزار ببینم اول چی پیدا میکنیم دوتایی توی سایت کون باز و اینستاگرام و غیره گشتیم تا بعد از دو هفته یک پسر ۱۴ ساله و یک دختر ۱۸ ساله پیدا کردیم با توافق مریم گفتیم بزار بریم یک بار پسره بیاد و یک بار دختره تا ببینیم چطورن کدومشون لذت بیشتری داره ، ولی من تو فکر دختر بودم که بدنش ببینم لذت ببرم چرا دروغ بگم با پسره قرار گذاشتم کوچه پشت پاساژ کوروش من و مریم با ماشین رفیتم دنبالش البته یکم استرس داشتم بار اول بود ، یک دفعه دردسر نشه طبق عکسی که داده بود خودش بود یک پسر سفید خوشگل و با ادب آمد سوار شد عقب ما حرکت کردیم اسمش پرسیدم گفت آرمان هستم طبق چیزی که تو اینستاگرام گفت بود بهش گفتم عقب ماشین دراز بکش گفت چشم ، آخه نمیخواستم خونه رو یاد بگیره خودمو مریم تا رسیدیم خونه ازش سوال میپرسیدیم چند وقته از بردگی خوشش آمده و غیره دیدم دو سالی هست گفت همه کاری هم میکنم از تحقیر شدن خوشم میاد.
رسیدیم خونه درب پارکینگ باز کردم رفتیم داخل مریم به آرمان گفت همینجا وسط پذیرایی بمون شما به من گفت بشین روی مبل من برم تو اتاق خواب و بیام برات سورپرایز دارم گفتم باشه به آرمان گفت تا من بیام تو همینجا لخت شو و مریم رفت تو اتاق خواب منم داشتم نگاه آرمان میکردم لباسش درآورد با شرت ایستاده بود روبروی من بدن سفید و بی مو داشت مریم سرش از اتاق درآورد گفت شورتتو در بیار من خندم گرفت بدبخت شرتش درآورد درصورتیکه کیرش خواب بود احساس میکردم اگه بلند بشه از کیر من بزرگتره چقدر سفید و تمیز بود کیرم داشت بلند میشد برای اولین بار کیرم برای یک هم جنس خودم بلند شد ، ناگهان مریم آمد بیرون با یک لباس بند بندی چرمی مشکی براق یک جفت کفش ساق بلند ست اون لباس ها بودن در اصل مریم لخت بود چو کس و کون سینه هاش پیدا بودن یک شلاق چرمی و یک بند تو دستش بود من بلند شدم گفتم اینها رو از کجا آوردی ؟
گفت وقتی دیدم قطعی دنبال برده میگردی منم از یک سایتی خریداری کردم ، آرمان محو مریم شد آمد جلو با اون بندی که دست مریم بود بست دور گردن آرمان بهش گفت مثل سگ بیا دنبالم آرمان چهار دست و پا با مریم رفت تو اتاق خواب با شلاق میزد پشت آرمان ، مریم نگاه کرد خندید گفت چیه عشقم ، من مونده بودم اول تو لباس های مریم بعد این چیزها رو از کجا بلده .
منم رفتم تو اتاق خواب دنبالشون مریم گفت تو هم لخت شو منم لباس ها مو داشتم درآوردم مریم محکم میزدش می‌گفت پامو لیس بزن اونم میزد ، بهش گفتم اینجوری نزنش دردش میاد ، گفت نه عزیزم دوست داره ، بهم گفت شورتت دربیار شرتم در آوردم گفت تو بخواب رو تخت خواب دراز بکش منم خوابیدم دیدم از داخل کمد یک دیلدو مدل شرتی آورد کرد پاش منم خندم گرفت گفتم این از کجا ؟
یک دفعه داد زد بیشرف برو کیر شوهرمو بخور میخوام از کون بکنمت و محکم با شلاق زدش آرمان می‌گفت چشم خانوم روی چهار دست و پا آمد شروع کرد برام ساک زدن مریم وازلین زد رو دیلدو و کون آرمان و فشار میداد آرمان همینجوری که ساک میزد آخ آخ میکرد و مریم محکم میزد در کونش دو سه دقیقه ای شد بهش گفتم حالا برعکس بشیم ، بلند شدم به مریم گفتم دیلدو رو دربیار اونم درش آورد بهش گفتم حالا تو دراز بکش ، گفتم آرمان کس زنمو بخور تا حال کنه ، گفت چشم آقا منم رفتم برای اولین بار تو عمرم کاندوم آوردم کشیدم رو کیرم ، با خودم گفتم خدا میدونه به چند نفر داده یا کرده ریسک نکنم ، یکم وازلین زدم رو کیرم رفتم پشتش داشت کس مریم میخورد منم کردم تو کونش سرش آورد بالا گفت احححححح به این میگن کیر چقدر خوبه و گرمه مریم بهش گفت کسکش لیس بزن حرف نزن و داشت کس مریم لیس میزد منم تلمبه میزدم اولین بار بود داشتم کاندم میزاشتم و یک پسر میکردم حال میداد ولی بدون کاندوم و زن یک چیزی دیگه هستش آبم اومد کیرمو کشیدم بیرون رفتم خودمو تمیز کردم و آمدم مریم هنوز داشت ناله میکرد محکم این آرمان میزد و می‌گفت بخور ، با خودم گفتم بزارم آرمان مریم بکنه.
یک کاندوم دادم به آرمان گفتم اینو بزار زنمو بکن گفت چشم آقا نگاهی به مریم کرد مریم بهش گفت زود باش کیرش خواب بود مریم رفت جلو براش شروع کرد به ساک زدن وای حداقل کیرش ۴ یا ۵ سانت از مال من بزرگتر بود مریم کاندوم کشید رو کیرش خوابید پاهاش داد بالا اونم نامردی نکرد با یک حرکت کیرش تا آخر کرد تو کس مریم یک جیغی کشید گفت بیشرف آروم من فقط نگاشون میکردم و چنان تلمبه میزد که نگو و نپرس مریم و با سینه های مریم بازی میکرد هنوز دو دقیقه نشد مریم آبش آمد در صورتی که بچه بود کارش خوب بلد بود و داشت ادامه می‌داد و تلمبه میزد کیرم برای زن خودم بلند و مریم و همینجوری اح میکشید و می‌گفت چه کیری داری و خوابید تو بغل مریم دو تا فشار محکم داد و آروم شد کیرشو کشید بیرون کاندم پر آب بود.
مریم داد زد سرش برو خودتو تمیز کن و بیا اشغال گفت چشم خانوم رفت تو دستشویی بهش گفتم خوب حال کردی مریم گفت آره عزیزم خیلی خوب میکرد کیرش هم بزرگ بود.
بهش گفتم اینجوری آنقدر بهش بی احترامی نکن گفت کاریت نباشه مریم نگاه کرد گفت ها باز کیرت بلند شد ، بهش گفتم والا امشب همه چیز برام عجیب بود ، گفت چی ؟
گفتم لباس هات وسایل برده داری رفتارت با آرمان که همیشه مهربون بودی و یا من بخوام کون پسر بزارم یا کاندوم یا جلوی خودم یک نفر تو رو بکنه گفت وقتی رفت آرمان برات توضیح میدم.
آرمان آمد مریم گفت کسمو پاره کردی کسکش بیا هم کس منو بخور هم کیر آقا رو ، گفت چشم دوتامون رو تخت خواب دراز کشیدیم با کیرم بازی میکرد و کس مریم میخورد گاهی برای من ساک میزد منم از مریم لب میگرفتم با سینه هاش بازی میکردم خیلی خیلی حشری شدم بهش گفتم آرمان بلند شو پاهای مریم دادم بالا کردم تو کسش و شروع کردم به تلمبه زدن آرمان داشت سینه های مریم میخورد شهوتم چند برابر شده بود هیچ وقت فراموش نکردم مریم با یک دست سر آرمان فشار میداد روی سینه هاش و آه میکشید با اون یکی دستش با کیر آرمان بازی میکرد من که ادعا میکردم تو سکس کمرم سفته بابت آنقدر لذت شهوت آبم ریختم تو مریم بعد کنارش دراز کشیدم بهش گفتم خیلی خوب بود.
مریم یکم با کیر آرمان بازی کرد، آرمان گفت خانوم دوست داری باهات سکس کنم ؟
مریم بهش گفت نه برای امروز بسه کسم درد میکنه ، گفت چشم شروع کرد به لیسیدن پاهای مریم و زبون زدن ، مریم گفت بسه پاشو برسونیمت.
طبق توافق قرار بود برای دو ساعت بیا بهش دو میلیون بدیم مریم بهش گفت همه چیزت خوب بود ازت راضی بودم شماره کارتش گرفت براش چهار میلیون واریز کرد ، گفت خانوم از شما دوتا زن و شوهر خوشم اومد خواستم برای اولین بار پول نگیرم ولی ممنون دفعه بعد اگه ازم راضی بودید بگید بیام ، من و مریم ازش تشکر کردیم برای برسونیمش گفتم عقب ماشین بخواب بردمش پشت پاساژ کوروش پیادش کردم و برگشتیم سمت خونه.
تو مسیر از مریم جریان لباس و رفتارش با آرمان پرسیدم گفت توی این چند وقت که تو دنبال برده بودی کلی کلیپ فیلم دیدم راجبش توی اینترنت خوندم و از یک سایتی تو اینستاگرام لباس سفارش دادم بهم گفت کونش خوب بود ؟
گفتم نه واقعیت بیشتر وقتی با سکس کرد من لذت بردم از پسر خوشم نمیاد.
گفت با این دختره هماهنگی بکن برای پنجشنبه بیاد ، گفتم باشه.
بهش گفتم مریم سکسش چطور بود ؟
گفت خداییش حال کردم خیلی حرفه ای بود و کیرش بزرگ بود گفتم برای تنوع بد نبود گفت آره عالی بود.
حالا قراره برای پنجشنبه دختره بیاریمش.
بعد اینم براتون تعریف میکنم.

نوشته: امین

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 4 هفته بعد...


برده داری من و همسرم - پایانی

سلام ادامه ماجرا من و مریم بعد از آرمان میخوام براتون تعریف کنم البته باید جواب خیلی ها رو بدم.
تمام ماجرا واقعی هستش و هیچ دروغی ندارم بگم اگه دوست نداری ماجرا رو دنبال نکن.
با مریم هماهنگی کردم برای پنجشنبه برای اون دختره مریم گفت بزار خودم باهاش حرف بزنم گفتم باشه شمارشو دادم به مریم باهاش حرف زد البته من متوجه نشدم چون داشتم غذا میخوردم مریم تو اتاق خواب حرف میزد.
بعد از چند دقیقه آمد گفتم چی شد؟
گفت اوکی عزیزم ، پنجشنبه گفت از ساعت 6 عصر آزادم تا 10 شب گفت آقا امین شهرک اندیشه ساعت 6 آنجا باشه گفتم اوکی نظرت چیه به نظر خودت اوکی هستش ؟
گفت طبق صحبت ها و تعریف های که میکرد خوبه ولی حیف کیر نداره ، بهش گفتم من که دارم گفت آره ولی دوتا کیر بهتر یک کیره منم با خنده بهش گفتم اون روز دوتا کیر بود و یک کس پنجشنبه دوتا کس و یک کیر خندید گفت خفشو البته اونم بلده چطوری مثل تو بهم حال بده ، گفتم چطور ؟ گفت خودت میبینی گفتم اوکی عزیزم .
روز پنجشنبه تا ساعت 5/30 در مغازه بودم بهش پیام دادم آماده هستی بیام گفت بله یک آدرس بهم داد سمت شهرک اندیشه مغازه رو بستم و رفتم دنبالش با مریم هماهنگی کردم دارم میرم دنبال دختره گفت اوکی منتظرم.
رسیدم بهش زنگ زدم گفت همون ماشین شاسی بلند مشکی ؟
گفتم بله فقط عقب بشین گفت چشم.
درب عقب باز کرد نشست دیدم خوشگله و خوش هیکل ازش خوشم اومد حرکت کردیم بهش گفتم اگه میشه عقب ماشین دراز بکش گفت چرا گفتم دوست ندارم مسیر خونمو یاد بگیری ، گفت میخوای بیام جلو برات ساک بزنم تا برسیم ؟ ماشینت شیشه دودی پیدا نیست گفتم نه عزیزم رسیدیم خونه بعد ، گفت چشم آقا دراز کشید عقب ماشین تو مسیر ازش پرسیدم چند وقته توی این کاری گفت دو ساله بهش گفتم همه کاری میکنی ؟
گفت مثلاً چی ؟
گفتم کون دادن و کس دادن و تحقیر شدن و غیره ؟
گفت بله انجام میدم بهش گفتم خانومم خیلی توی این قضیه سرسخته ها خیلی تحقیرت میکنه میزنه مشکلی نداری ؟
گفت عاشق این کارم گفتم خوبه اگه کارت خوب بلد باشی پول خوبی هم بهت میدم گفت چشم.
تو مسیر گفت تا حالا چندتا برده آوردین ؟
بهش گفتم تو دومی هستی هفته گذشته یک پسری بود الان شما گفت . حالا چرا پسر بعد دختر ؟
خانومم دوست داشت برده پسر امتحان کنه من دوست دارم برده دختر بعد از تو هم تصمیم میگیرم که کدومتون بیارم.
بهم گفت پسره خوب بود ازش راضی بودی ؟
بهش گفتم خانومم ازش راضی بود . گفت شما ؟ گفتم من نه حتی باهاش سکس کردم لذت نبردم اون گفت قراره با من لذت ببری.
بهش گفتم من و خانوم بیشتر از این خوشم اومد که اون پسره با کیر کلفتش خانومم کرد من لذت بردم خانومم خوشش آمد.
خندید و گفت پس بی غیرتی هم دوست داری.
بهش گفتم نه با هرکسی.
رسیدم خونه رفتم داخل صدا کردم مریم مهمون داریم دیدم دوباره مریم با همون لباس بندی که با آرمان پوشیده بود دوباره تنش بود از اتاق خواب آمد بیرون دختره تا دیدش گفت جون این خودشه مریم آمد جلو با دستش فک دختره گرفت بهش گفت اسمت چیه اون گفت مهسا مریم بهش گفت دهنت باز کن جنده تا دهنش باز کرد مریم تف کرد تو دهنش گردنش گرفت پرتش کرد رو زمین بهش گفت یالا لخت شو ببینم.
بلند شد مانتو شلوار درآورد اونم مثل مریم همون لباس تنش بود وای خدااااا چه سینه های پروتز کرده ای چه هیکلی کس و سینه هاش پیدا بودن. مریم رفت سمتش قلاده و زنجیر بست دور گردنش بهش گفت بیا مهسا هم رفت دنبالش مریم برگشت نگاه من کرد گفت عزیزم لباستو در بیار بیا گفتم الان میام منم لخت شدم با شورت رفتم دنبالشون ( تو دلم قند آب شد که الان نوبت منه که یک کس بکنم)
رفتم تو اتاق خواب دیدم مریم دراز کشیده مهسا (برده) داره پاهاش لیس میزنه بهش میگه یالا اشغال و با شلاق چرمی که داشت میزد رو کمرش بهش گفت پاهای آقا رو بخور اشغال آمد انگشت پامو کرد تو دهنش و خوردن لیس زدن و میومد بالا کیرم بلند شد بود مریم گفت شورتت دربیار منم درآوردم دید کیرم بلند شده بهش گفت بیا کیر آقا رو بخور دوست داره و دوباره با شلاق زدش آمد شروع کرد برام ساک زدن با دستش گذاشت رو کس مریم و بازی میکرد مریم از خود بی خود شد سرشو از کیرم بلند کرد به مریم گفت خانوم من دیلدو کمری دارم بیارم تو کیفمه.
مریم گفت برو بیار ببینم چه شکلی هستش بلند شد رفت دو تا مدل آورد مثل شورت میپوشید یک کیر مصنوعی بهش بود یکشون اندازه کیر من بود ولی اون یکی بزرگتر مریم بهش گفت اول با اون کوچکتره شروع کن مهسا کردش پاش مریم بهش گفت اول کسمو لیس بزن جنده آمد شروع کرد به خوردن کس مریم ، مریم تو آسمون بود از لذت . خوب بلد بود بلند شد پاهای مریم داد بالا گذاشتش تو کسش مریم یک آحی کشید و شروع کرد به تلمبه زدن تو کس مریم منم با خودم گفتم الان فرصت خوبیه از پشت بکنم رفتم پشتش دیدم شورته از پشت بازه کونش پیداست تف زدم به کیرم اون داشت مریم میکرد مریم داشت باهاش حال میکرد منم یکم نگهش داشتم کیرمو گذاشتم در سوراخ کونش فشار دادم همش می‌گفت آخ آخ اونم چون دردش میومد اونم دیلدو رو بیشتر تو کس مریم فشار میداد کیرمو جا کردم تو کونش و دوتایی تلمبه میزدیم من تو کون مهسا و مهسا تو کس مریم واقعا من تو اوج بودم داشتم حال دنیا رو میکردم داشت آبم میومد ولی دوست نداشتم بیاد هنوز دوست داشتم بیشتر حال کنم مریم افتاد به نفس نفس سینه های مهسا رو چنگ میزد یک دفعه ارضا شد منم دیگه نتونستم طاقت بیارم تمام آبم به فشار خالی کردم تو کون مهسا اووووووف کیرم درآوردم بی حال افتادم کنار مریم ولی مهسا هنوز داشت برای مریم تلمبه میزد مریم بهش گفت اشغال جنده بسه دیگه مهسا هم بلند شد بهش گفت کسم لیس بزن عوضی کس مریم میخورد منم با سینه های مریم بازی میکردم مریم گفت بازم میتونی بکنی ؟ بهش گفت الان نه چند دقیقه دیگه گفتم مریم تو رو بکنم ؟ گفت نه این جنده رو گفتم گفتم کون خوبی داشت مریم گفت همین الان هرچی دوست داری کون بکن که من هیچ وقت بهت نمیدم گفتم باشه مریم موهای مهسا رو کشید بهش گفت برای آقا ساک بزن اون شورت دیلدو دار رو دربیار من میخوام بپوشم بلند شد از پاش درش آورد مریم پوشیدش با خنده گفت امین خوبه تو حالا هرچی منو کردی منم الان بکنمت خندم گرفت بهش گفتم عزیزم من از کس کردمت تو اگه دیدی من کس دارم تو هم بکن مهسا گفت چه زن و شوهر باحالی هستید مریم بهش گفت ساک بزن الان همین زن و شوهر از کس و کون میخوان یکیت کنند و مهسا شروع کرد برام ساک زدن چقدر حرفه ای میخورد اولش کیرم شل بود و خوابیده چون آبم اومد بود حتی نشستم همینجوری کثیف میخورد کیرم داشت بلند میشد مریم بهش گفت دولا براش ساک بزن تا اینو کردی تو کسم حالا من بکنمش تو کونش جنده . مریم از پشت تف کرد تو سوراخ کون مهسا یک دفعه تا آخر فشار داد همش جا کرد داخل مهسا جیغ کشید و مریم تلمبه میزد و با درد و حال داشت برام ساک میزد منم از این صحنه لذت بردم کیرم بلند شد گفتم مریم صبر کن دراز کشیدم بهش گفتم با کس بشین رو کیرم نشست ولی یکم گشاد بود ولی بد نبود مریم از پشت کمرش فشار داد خوابید تو بغلم مهسا اون دوباره از کون دیلدو رو فشار داد داخل مهسا دوتایی از کس و کون میکردیم ولی من چون پایین بودم زیاد نمی‌تونستم خوب تلمبه بزنم دو سه دقیقه ای همینجوری تلمبه زدن ادامه میدادم که مهسا ارضا شد مریم از پشت محکم میزد پشتش بهش میگفت دیدی حال کردی جنده خوب آبت آمد. اونم سینه هاش تو بغلم بود و نفس نفس میزد می‌گفت عالیه بعد مریم کشید بیرون گفت خسته شدم جفتم دراز کشید منم مهسا خوابوندمش رو تخت پاهاش دادم بالا و تلمبه زدن بعد کیرمو درآوردم بهش گفتم رو به شکم بخواب مریم داشت نگاه میکرد کیرم کردم تو کونش و اون خوابیده بود رو به شکم منم نشسته رو کونش میکردم مریم اومد تو بغلم بهش گفتم این دیلدو رو دربیار دیلدو درآورد کیرم تو کون مهسا عقب جلو میکردم مریم آمد تو بغلم ازش لب گرفتم با سینه هاش بازی میکردم و میخوردم آبم اومد کیرمو تا آخر فشار دادم تو کون مهسا آبم ریختمش داخلش بلند شدم سه تای دیگه جون نداشتیم تقریباً ساعت 9 بود مهسا گفت آقا خانوم میشه من برم تا برسم خونه طول میکشه نگاهی به مریم کردم بهش گفتم کاری باهاش نداری ؟
مریم گفت جنده چند دقیقه ماساژ بده بدم درد میکنه منم رفتم دوش گرفتم تا برسونمش از حمام آمدم بیرون دیدم دوتایی در حال آماده شدن هستند خودمو خشک کردم لباس پوشیدم رفتیم تو حیاط سوار شدیم مریم بهش گفت عقب ماشین دراز بکش اونم دراز کشید تو مسیر که حرکت کردیم مهسا گفت امیدوارم ازم راضی باشید من و مریم بهش گفتیم عالی بود.
مهسا گفت ببخشید اینو میگم بیشتر از برده داری شما گروپ دوست دارید بیشتر به جای اینکه برده داری کنید به فکر سکس بودید و گروپ میزدید البته اولش خانوم یک کارهایی کرد بهش گفتم بله فقط تفاوت اینه که گروپ هرکس دوست داره هرکسی میکنه ولی ما با اونی که دوسش داریم سکس میکنیم.
گفت بله تو مسیر پولش براش واریز کردم بعد قبل از پیاده شدن گفت هر وقت خواستید بازم از قبلش بهم بگید خوشم میاد زن و شوهر پایه ای هستید ، من و مریم خندیدم ازش خداحافظی کردیم و رفت.
تو مسیر به مریم گفتم حالا نظرت چیه پسره یا دختره ؟
گفت معلومه پسره گفتم چرا ؟
گفت پدر سگ خوب سکس میکرد کیرش خوب بزرگ بود و نسبت به سنش حرفه ای بود.
گفت تو چی من گفتم دختره.
بهش گفتم دختره دیلدو گذاشته بود برات ، گفت نه کیر واقعی یک چیزی دیگه هستش.
دیگه قرار شد هفته ای یک بار آرمان بیاد و یک هفته دیگه مهسا بیادش.
دوستان عزیز کل ماجرا واقعی هستش.
دروغی ندارم بگم الان روز شنبه هستش تو مغازه خودم نشستم دارم ماجرا رو مینویسیم.
از ماجرای قبلی خیلی خیلی خوشحال شدم که تعریف کردم چون چندتا برده دیگه هم پیام دادن باید با اونها هم صحبت کنم ببینم چند ساله هستند و شرایطشون چیه با تشکر.

نوشته: امین

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18