رفتن به مطلب

minimoz

ارسال‌های توصیه شده

     بکارت × شیمیل × زن چادری × داستان سکسی × داستان شیمیل × سکس شیمیل × داستان زن چادری × سکس زن چادری ×

دو تا دختر محجبه سوراخمو باز کردن

سلام به همه کسانی که میخوان داستان من رو بخونن
من صبا هستم ۲۸ سالمه و میخوام برام داستان سکسی رو که برام اتفاق افتاد رو تعریف کنم

مقدمه: داستان مال ۱۰ سال پیش هست ۱۸ سالم بود و من چون تو خانواده مذهبی بدنیا امدم خودمم هم مذهبی بودم و هستم و اون موقع به مسجدی که مسئولش بود میرفتم بعصی وقتا اونجا اگه روضه بود یا ختم قرآن یا با مادرم میرفتم یا بیشتر وقتا تنها اونجا معمولا من با بیشتر زن ها و دخترا آشنا هستم چند روز بود دیدم دوتا دختر محجبه هستن همیشه اون گوشه ها میشستن منم رفتم که باهاشون آشنا بشم (از خودم بگم همیشه چادریم با ابروها و چشمای کشیده و درشت و مشکی با دماغ کوچیک عروسکی و لبای بزرگ حالا تعریف از خود نباشه دختر خوشگلی هستم بدنم بخاطر اینکه باشگاه میرم لاغر و ورزشکاری هست سینه هام ۷۰ هست و کون معمولی نه خیلی کوچیک نه خیلی بزرگ) بعد چند بار باهاشون صحبت کردن بالاخره تونستم باهاشون آشنا بشم و فهمیدم اسمشون سمانه و آیدا هست و خجالتی بودن زیاد با بقیه صحبت نمیکردن من باهاشون دوست شده بودم فکر میکردم خواهرن اما فهمیدم دختر خاله بودن بهشون گفتم چند وقته امدین این محل تا حالا ندیده بودمتون که بهم گفتن پدر جفتشون مامور سرشماری هستن و باهم توی یه شرکت کار میکنن و بهشون انتقالی دادن اینجا تا یه مدت اما گفتن کارشون که اینجا تموم بشه دوباره برشون میگردونن شیراز و اونجا بود که فهمیدم از شیراز به اینجا امدن از مشخصاتشون بخوام بگم
سمانه (چشمای مشکی درشت ابرو های معمولی دماغ کشیده لبای بزرگ با ۱۹ سالش بود یکم توپر اما نه خیلی)
آیدا (چشمای قهوه ای معمولی با ابرو های کشیده دماغ عقابی کوچیک و لبای معمولی ۱۸ سالش بود بدن لاغر و استخونی)
بعد ۱ ماه حسابی باهم رفیق شده بودیم و همه جا باهم بودیم و پیش هم میشستیم ۳ هفته گذشته بود قرار بود ۲ هفته ای رو که خانوم صدیقی مسئول مسجد که دوست مادرم بود بره کربلا و قراره بود تا برمیگرده من مسئول اونجا باشم و روضه ای یا صلواتی بود یا آموزش قرآنی به بچه ها بود من انجامش بدم برای اینکه تو مسجد تنها نباشم و حوصلم سره نره زنگ زدم به تلفن خونه سمانه گفتم پاشید با آیدا بیان اونا هم مثل همیشه با چادر و محجبه مثل من بودن که آمدن اونروز کاری نبود تو مسجد اما فردا ساعت یازده سفره داشتن یکی از زنا قرار شد ما شب بمونیم تا فردا هم یه تمیز کاری کوچیک انجام بدیم هم مسجد آماده کنیم واسه فردا زنگ زدیم به خونه اطلاع دادیم که تا شبش که بخوابیم کلی باهم حرف زدیم و شلوغ کردیم رفتیم طبقه بالا مسجد اتاقی که خانوم صدیقی درست کرده بود که اگه کسی میخواست اوجا چرت بزنه یا بخوابه دستشویی و حموم هم داشت واسه خودش یه خونه کامل بود اون بالا رفتیم داخل سمانه و آیدا کفشا و جوراباشونو درآوردن اما من جورابامو درنیاورده چون دوست نداشتم کف پاهام به همه جا مالیده بشه یا کثیف بشه نشستیم رو تخت تختش ۲ در ۲ متر بود که واسه ما سه تا بس بود من به شیکم خوابیده بودم سمانه و آیدا هم بغلم نشسته بودن بعد سمانه آیدا آمدن سمتم گفتن صبا بخواب سرتو هم بزار رو تخت و کامل بخواب منم هم که حسابی کمر و گردنم درد میکرد بدم نمیومد یه ماساژی هم داشته باشم سمانه رفت سراغ کمرمو پاهام آیدا هم دست ها گردنم بعد چند دیقه مالیدن سمانه شروع کرد مالیدن لپای کونم راستش بچه ها قبلا هم موقع ماساژ کونمم رو میمالیدن چیز جدیدی نبود اما ایندفعه سمانه دستاعو انگشتاشو می‌برد لای پاهامو نزدیک کصم و یه مالیدن ریز می‌کرد برمی‌گشت عقب چند بار این کارو تکرار کرد و بعدش گفتم بسه دیگه پاشدیم چون قرار بود فقط امشب رو اونجا بخوابیم لباس دیگه ای نداشتیم و با همون مانتو و شلوار پارچه ای که داشتم خوابیدم چادرمو از سرم درآوردم اما مقنعمو درنیاوردم چون دوست نداشتم موهامو بخوره به بالشت خانوم صدیقی اما سمانه و آیدا به غیر از چادر شالشون رو هم درآوردن سمانه موهاشو دم اسبی بسته بود آیدا هم گوجه ای از پشت بسته بود خوابیدیم رو تخت قرار شد من وسط بخوابم سمانه سمت راست من گوشه دیوار و ایدا هم سمت چپ من بخوابه به شوخی بهشون گفتم بچه ها من شب موقع خوای زیاد میچرخما مواطب باشید اذیت نشدید که آیدا و سمانه هم با خنده گفتن هر وقت چرخیدی ماهم میچرخونیمت بعدش کلی خندیدیم و دستم همو گرفتیمو خوابیدیم بعد چند ساعت خوابیدن تو بین خواب و بیداری بودم حس کردم یه چی داره کص و کونمو قلقلک میده به شکم خوابیده بودم سرمو یذره آوردم بالا به صورت نیمه چشمامو باز کردم تو حالت گیج منگی دیدم آیدا کصو کون منو لیس میزنه و لپای کونم رو هم داره میمالیده شلوارمو تا نصفه کشیده بود پایین زبون مینداخت تو سوراخ کص و کونم منم هنوز گیج خواب حس منگی با حشریت قاطی شده بود بدنم داشت کم کم داغ می‌شد بعد سرمو به روبرو چرخوندم دیدم سمانه شلوار و پیرهنشو هم درآورده کاملا لخته فقط شورت و سوتینش تنش بود آیدا هم همینطور شلوار و پیرهنشو درآورده بود اما فقط شرتش پاش بود سوتینشو درآورده بود و سینه هاش معلوم بود سینه های معمولی سمانه نزدیک من شد شروع کرد اول صورتمو بوس کردن و لیس زدن بعد شروع کرد حسابی لبا و زبونمون خوردن و میک زدن و بوس کردن تو همون حین هم آیدا داشت شلوارمو کامل از پام درمی‌آورد و شروع کرد کص و کونمو لیس میزد بعد سرشو آورد بالا و گفت سمانه نمیدونی این صبا چه کص و کون تمیز و تنگی داره چون من آدم خیلی تمیزی بودن همیشه موهای اضافه بدنمو و زائدمو میتراشیدم بعد آیدا انگشت اشارشو کرد تو سوراخ کون من من از شدت درد جیغ کشیدم و ناله کردم که هم سمانه هم آیدا گفتن معلومه حسابی تنگه این دختره خیلی خوبه کار خودمونه سمانه به آیدا گفت کونش باتو اونجاش با من که آیدا گفت حله و جفت باهم خندیدن بعد آیدا از جاش پاشد میخواست شرطتشو دربیاره که من سرمو یذره چرخوندم به عقل که بتونم ببینم و گفتم آیدا داری چیکار میکنی ‌که سمانه سریع سرمو چرخوند و گفت هیچی میخواییم امشب تورو عروس کنیم منم با خنده گفتم یعنی چی میخوایید عروسی بگیرید برام گفت نه از اونم بهتر و بعد گونه هامو با دستاش گرفت و شروع کرد دوباره ازم لب گرفتن تو همون حین لب گرفتن یه لحظه سریع به عقبم نگاه کردم دیدم آیدا که شورتشو درآورد زیرش یه کیر بزرگ داشته تقریبا ۱۶ و ۱۷ سانت بود کیرش من چشام از تعجب گرد شده بود گفتم آیدا تو چطور دختری هستی که کیر داری که گفت ما دوجنسه هستیم و من تا اون موقع نمیدونستم دوجنسه چیه بعد آیدا کیرشو حسابی تف زد داشت می‌مالید به سوراخ کون من آب اونورم سمانه دستای منو گرفته بودو داشت ازم لب و می‌گرفت و هی بهم میگفت آروم باش اگه شل کنی اصلا درد نداره من که از شدت استرس و ترس و حشریت دمای بدنم حسابی رفته بود بالا داشتم حسابی عرق میکردم کیره خیسشو هی به کونم می‌مالید بعد شروع کرد مالیدن سره کیرش به سوراخ هی یواش یواش سعی می‌کرد سره کیرشو بکنه تو هی زور میزد سره بکنه تو کونم که نمی‌رفت از بس کونم تنگ بود منم با هر بار انجام این کارش لبامو گاز میگرفتمو ناله میکردم تا بالاخره با فشار سره کیرشو کرد تو سوراخ کونم من از شدت درد جیغ ‌کشیدم و آیدا هم گفت جون بالاخره رفت تو سمانه هم گفت آخ جون صبا جونمون حسابی تنگه شروع کرد دوباره از لبام بوسیدن و لب گرفتن و تو همون حین هم آیدا سعی می‌کرد هی نصفه نصفه کیرشو کامل کنه تو کون من آروم آروم تلمبه میزد و منم ناله می‌کردم و درد میکشیدم من به صورت داگی بودم آیدا هم پشت پشت من و پاهاش رو فرش اتاق بود و داشت تلمبه میزد جلو منم سمانه نشست بود رو تخت داشت ازم لب می‌گرفت بعد چند دیقه لب گرفتن ازم یکم رفت عقب و شروع کرد شرتشو درآوردن بعد اینکه شرتشو کامل درآورد کیرشو گرفت دستش باور نمیشد چقدر کیر بزرگی داشت تقریبا ۲۰ تا ۲۲ سانت بود اندازه ۴ انگشت هم قطرش بود همینجوری که داشت کیرشو می‌مالید نزدیک من شد شروع کرد کیر بزرگشو به صورتم مالیدن یه چند بار مالید بعد گفت خب صبا عزیزم دهنتو باز کن تا باز کردم میخواست کل کیرشو جا کنه تو دهنم جیغ میزدم و نزدیک بود استفراغ کنم که کیرشو از دهنم درآوردم و گفتم داشتی خفم میکردی سمانه که سمانه هم گفت باشه آروم آروم بخورش با خنده بعد منم شروع کردم آروم آروم از سر کیرش میک زدن و تا نصفه خوردن که بعد چند دیقه خوردن بالاخره تونستم کل کیرشو تو دهنم جا کنم بعد اونم سرمو از پشت گرفت شروع کرد تند تند سرو عقب جلو کردن واسه عمقی ساک زدن کیرش و منم داشتم ناله میکردم بعد چند دیقه کیرشو در آورد از رو تخت بلند شد رفت بین پاهای آیدا که داشت تلمبه میزد تو سوراخ کون من و شروع کرد لیس زدن کصم وای نمیدونید از یه طرف تو سوراخ کونم تلمبه میزدن از یه طرفم زبون انداخته بودن تو کصم و داشت کصمو می‌خورد اصلا تو حال خودم نبودم از شدت حشریت تو آسمونا بود تا اینکه بعد از چند دیقه لیس زدن کصم من یه ناله بلندی کردم آبم از پشت پاشید تو صورت سمانه که داشت کصمو لیس میزد سمانه هم کدی جون می‌گفت و کیف دات می‌کرد بعد از لای پای آیدا بلند شد و به آیدا گفت نوبت توعه که آیدا هم تو همون حالت منو به شکم خوابوندو کیرشو تا ته کرد تو کونمو شروع کرد محکم و تند تند تلمبه زدن و من از شدت درد جیغ و ناله رو داشتم باهم میزدم که بعد از چند دیقه تلمبه زدن آیدا یه آه آهی کرد آبش کامل خالی کرد تو سوراخ کون من منم ناله کردم و حس کردم سوراخ کونم داغ شد بعد آیدا لپ و گردنم بوس کرد و از روم بلند شد آبشو تو کونم خالی کرده بود بعد سمانه منو بر عکس کرد به کمر خوابوند اول نشست رو زانوهاش شروع کرد به خوردن کصم من از کونم همه درد میکرد همه داشت ذوق ذوق می‌کرد سمانه هم زبون مینداخت تو کصمو لیس میزد دوباره حشری شدم بعد از جاش بلند شد شروع کرد کیرشو تف زدن و خیس کردن کیرشو خیس خیس کرده بود داشت کیر گندشو چرب می‌کرد که بکنه تو کص من من ترسیدم و گفت سمانه اونجا خیلی بزرگ من نمیتونم دیگه نمیتونم هنوز کونم از درد داره ذوق ذوق میکنه که سمانه گفت عزیزم اصلا نگران نباش خیلی سریع انجام میدم بدون اینکه چیزی بفهمی یا دردی حس کنی کیر ۲۲ سانتی شو گرفت امد نزدیک من من پاهامو بسته بودم با دست جفت پاهامو گرفت و بازشون کرد منم داشتم مثل چی میترسیدم بدنم داشت میلرزید حسابی عرق داشتم میکردم که سمانه خنده ریزی کرد گفت نترس آروم باش بعد کیرشو نزدیک کصم کرد هی سره کیرشو می‌مالید به سوراخ کصم و آروم به تو هل میداد سره کیرشو با هر بار این کارش من آه و ناله میکردم و شُر شُر عرق می‌ریختم بعدش بعد چند بار انجام دادن این کارش سره کیرشو بالاخره بعد کلی خیس کردن مالیدن کرد تو کصم وقتی سرشو رفت تو جیغ بلندی زدم و گریه میکردم از شدن درد سمانه هم خندید و گفت جون عزیزم این تازه سرش بود حالا بقیه اش مونده من گریه میکردم میگفتم بسه دیگه نمیتونم سمانه بس کن دیگه سمانه هم از اون طرف هی کیرشو یذره می‌کرد تو کصم منم هی سری کلی جیغ و گریه و ناله میکردم و کلی درد تو کصم. کصم به قدری داغ شده بود انگار توش آتیش روشن کرده بودن بعد چند بار عقب جلو کردن بالاخره سمانه کیرشو تا ته کرد تو کصم این سری دردش کمتر شده بود و داشت کم کم برام لذت بخش می‌شد اما همچنان درد زیادی تو کصم احساس می‌کردم بعد شروع کرد اول آروم آروم تلمبه زدن و منم همینطوری اشک از چشام میومد و ناله می‌کرد بعد چند دیقه سمانه جفت پاهامو گذاشت رو شونه هامو خم شد روبه روی صورتمو شروع کرد تند تند تلمبه زدن منم کلی ناله و آی و اوی میکردم و سمانه هم لبامو می‌بوسیدو هی جون می‌گفت بعدش گفت دیدی گفتم بدونه اینکه چیزی بفهمی سریع انجامش میدم بعد ازم پرسید خوبه دوست داری منم با صدای ناله و لرزون گفتم آییی آررههه خوبه خیلی خوبه سمانه همینجوری ادامه بده دیگه برام داشت لذت بخش می‌شد و سمانه با دیدن این حرکت و حرفای من شروع کرد سریع تر و محکم تر تلمبه زدن و منم آه آه و ناله میکردم تو همین حین آیدا کیرشو تو دستشویی شسته بود و داشت با دستمال کاغذی پاک می‌کرد و گفت سمانه چی شد سمانه هم گفت آیدا عروس خانممون بالاخره آماده شد بیا که کلی کار داریم آیدا هم یه جونی گفت امد پشت سمانه کنارش وایستاد شروع کرد نگاه کردن به سمانه می‌گفت بجنب نوبت منه دیگه بعد چند دیقه سریع تلمبه زدن سمانه بالاخره آبش داشت میومد به آیدا گفت یه دستمال کاغذی بده و کیرشو کشید بیرون و ابشو ریخت تو دستمال کیرش هم خونی بود هم ابکیری کص منم حسابی خونی شده بود سمانه به آیدا گفت تا من میرم کیرمو بشورم تو هن کص صبا رو پاک کن اونم گفت باشه سمانه رفت و آیدا هم دوتا سه تا دستمال کاغذی آورد شروع کرد کصمو پاک کردن حسابی بیرونشون تمیز کرد سمانه هم امد و شروع کرد کیرو با دستمال کاغذی پاک کردن منم گفتم میخوام برم حموم. حموم هم داشت اون اتاق کنار دستشویی بود آیدا و سمانه کمکم کردن بلند بشم بعد مقنعمو و پیراهن و جورابمو در اوردم و رفتم تو حموم شروع کردم خودمو شتن کصم هنوز درد داشت و داشت ذوق ذوق می‌کرد آب حموم که بهم خورد یکم بهتر شدم خودمو با حوله ای که واسه خانوم صدیقی بود پاک کردم اما چون زده بودم به خودم و باهاش کصمو پاک کرده بودم دیگه گذاشته بودمش کنار که بعدش با خودم ببرمش و واسه خانوم صدیقی یکی دیگه بیارم بعد اون روز من با سمانه آیدا تو جاها و وقتای مختلف کلی سکس کردم و حتی ۳تاییمون رفتیم رشته حقوق تو دانشگاه و حتی تو خوابگاه هم ۳ تایی باهم بودیم و هر وقت میتونستیم سکس میکردیم بعد ها که وکیل شدیم خونه گرفتیم ۳ تایی داریم توش زندگی می‌کنیم و کلی هم باهاشون سکس کردم الان نزدیک ۲ سال هست ۳ تایی باهم داریم زندگی می‌کنیم این بود از داستان من امیدوارم خوشتون آمده باشه خداحافظ

نوشته: صبا

  • Thanks 1
  • Haha 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.