kale kiri ارسال شده در 1 مرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد عاشقی × ازدواج × همسر × داستان سکسی × داستان همسر × سکس همسر × داستان عاشقی × سکس عاشقی × جر دادنِ زن حشری خودم روی مبل زیر پتو نشسته بودم و در حال دیدن تلویزیون بودم . همون لحظه علی که رفته بود آب بخوره از آشپزخونه اومد و نشست پیشم پتو رو روی خودش کشید و بغلم کرد . کز کردم تو بغلش چه قدر گرم و نرم بود… صداش تو گوشم پیچید _آخییییییشششش لبخند گنده ای زدم و دستاش و گرفتم و بوس کردم _صحبت کن باهام امروز چیکارا کردی _اوم…کار…مثل همیشه …تو چی ؟ _امروز خیلی خسته کننده بود همش در حال خمیازه کشیدن بودم… _خوابت میاد ؟ _خوابم که میاد… دلم نمیاد بخوابم _چرا؟ بهش نگاه کردم دستام و گذاشتم دو طرف صورتش _چون دلم برات تنگ شده لبخند مهربونی زد _قربون دلت بشم… بیا خودم بخوابونمت سریع خودش و کشید طرف انتهای مبل تا بتونه به درازاش بخوابه و منم به سمت خودش هدایت کرد و پتو رو کشید رومون و بغلم کرد. روی موهام و بوس کرد و گفت _بخواب _برام لالایی بگو ! _بلد نیستم _بلد شو. _لالا لالا لا یه سمانه بود که نمی خوابید و شوهرش و اذیت میکرد . یهو یه گرگ اومد از پنجره تو و خوردش ! زدم زیر خنده _این الان لالایی بوووود؟؟؟؟؟ _لالایی و قصه رو باهم مخلوط کردم قشنگ خوابت ببره و چشماش و بست _علی با چشم بسته گفت _جونم _الان آخه چه خوابی ساعت پنج بعد از ظهر … باید پاشم شام درست کنم … _حالا پا میشی… چند ثانیه تو سکوت گذشت دلم خواست شیطونی کنم… شروع کردم به بوسیدن گردنش خندید ولی توجه نکرد آروم دستم و از رو شلوار گذاشتم رو کیرش نفسش و صدا دار داد بیرون _نکن بچه !!! _خب تو بکن… _سمان پامیشم جرت میدما… _خب بده… چشماش و باز کرد و یهو جامون و طوری عوض کرد که من زیرش باشم … سنگینیشو انداخت روم و لباشو گذاشت رو لبام و وحشیانه بوسید سرشو گرفتم عقب _ترووووخدا محکم نه کبود میشه ! درد میگیره آبروم میرههههه _دیگه خودت خواستی… _یکممم آروم _من آروم بلد نیستم دوباره شروع به بوسیدنم کرد و منم دیگه وا دادم دستامو دور گردنش انداختم و بدتر از خودش جواب بوسه هاش و دادم . سینه هام و میمالید و فشار میداد صدای نالهم بالا رفت .… تو یه حرکت یهو سینههام و از سوتین و تاپ بیرون آورد و شروع به خوردن کرد تقریبا جیغ زدم و سرش و به سینه هام فشار دادم… _زن خوشمزه من کیه؟؟؟؟؟؟؟ زدم زیر خنده _مننننن همزمان از پایین داشت کصم و هم میمالید و دیوونم میکرد دوست داشتم زودتر بکنه توش نوک سینه هام و که می مکید جونم از تنم در میومد… هی ته دلم میریخت… بعد چند دقیقه رفت پایین و خواست شلوارمو در بیاره که خودم بلند شدم و رفتم سمت شلوارش _بخورمش! خندید _باعث افتخارشه … شلوارش و از تنش پایین کشید و نشست کونم و قمبل کردم و سرم و بردم سمت کیرش و روش تف کردم و دستم و آروم روش کشیدم… ناله آرومی کرد که دلم رفت … تو چشماش نگاه کردم و همزمان که براش میمالیدم گفتم _همینطوری دوست دارم… _چی؟ _آه و ناله کردنت و خندید _اووووووووف سرم و جلوتر بردم و زبون زدم… ناخودآگاه منقبض شد و بیشتر خودش و بالا آورد شروع کردم به خوردن… بالا پایین…بالا پایین… از زیرم نرم نرم خایههاش و میمالیدم … داشت دیوونه میشد … از صداش میفهمیدم … نمیدونم چقدر گذشت که گفت _بسه دیگه نمیتونم نگه دارم رفتم عقب و دراز کشیدم سریع شلوارم و در آورد کصم و یکم مالید از ترشحاتم خیس خیس بود یهو در لحظه کیرشو فرو کرد توم و شروع به تلمبه زدن کرد ! آه بلندی کشیدم _علیییییی _جونمممم _بکن جرم بده … جرم بده عشقم … داشتم دیوونه میشدم … اومد روم دستامو دورش حلقه کردم همزمان گردنم و میخورد داشتم کم کم میلرزیدم … هر لحظه بیشتر میخواستمش فهمید دارم ارضا میشم نفسام تند تند شده بود سرعتشو زیاد کرد و محکم تر تلنبه زد … بعد از چند ثانیه اسمش و با ناله صدا زدم و ارضا شدم خیالش که ازم راحت شد بیرون کشید کیرش و تو دستم گرفتم و شروع کردم تند تند مالیدن… _آی…سمان…داره میاد … _بذار بیاد یهو آبش پاشید رو سینه هام و یکم رو صورتم و انگار که شیره وجودش و کشیده باشن افتاد روم… نفس نفس میزد… کتفش و نوازش کردم و با رضایت گفتم … _حالا بخوابیم!!! نوشته: گابلین لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده