behrooz ارسال شده در 29 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر ضربدری × داستان سکسی × داستان ضربدری × سکس ضربدری × ضربدری اشکان سلام اشکان هستم و متاهلم. ۷ ساله با خانمم فرزانه ازدواج کردیم و یه بچه داریم . بگذریم و اصل مطلب را بازگو میکنم. یک سال پیش با یه هم کلاسی های قدیم دبیرستان خودم تصادفی توی بیمارستان همدیگه را دیدیم و شناختیم و باز همدیگه را پیدا کردیم . پسر خوب و نازی بود قدیم و الان هم آدم بی آزار و مشتی و با معرفتی هست . اسم خودش اسماعیل بود و با خانمش سمیرا و بچه شون اومده بودن بیمارستان برای مریض شدن بچه شون و شماره موبایل بهم دادیم و جویای احوال هم ميشديم. دیگه توی این شبکه های اجتماعی واتس اپ و تلگرام و اینستاگرام باهم پیام و کلیپ رد و بدل میکردیم و عکس های خانوادگی همدیگه را هم دیده بودیم . یه شب اشکان یه استوری گذاشت از یه مهمونی مختلط و من هم پیام گذاشتم جواب استوری که بی معرفت تنها تنها ؟ دیگه فردای اون روز جواب داد و گفت ببخشین اشکان جون نمیدونستم پایه بزن برقص و دورهمی هستین وگرنه شما را هم دعوت میکردم و بعد تعارف ها که تیکه پاره کردیم با هم قرار شد برای مهمونی بعدی ما را هم خبر کنه و بعد سوالات اینکه خانمت ناراحت نشه که مشروب میخوریم ما و یهویی بزن برقص ها خیلی خودمونی شد دلخوری پیش نیاد و ؟؟؟؟؟؟ خلاصه اوکی دادم که نه مشکلی نیست و با فرزانه هم حرف زدم و رضایتش را جلب کردم ما هم بریم مهمونی و چند بار رفتیم و خیلی خوش گذشت و سمیرا خانم اسماعیل که بهش میگفتیم اسی فرزانه را از اون حال حساسیت و پاستوریزه بازی در آورد و بعد ۳ ماه که با هم در ارتباط بودیم هر ۴ نفری پیشنهاد استخر پارتی دادن و هر جوری بود فرزانه را متقاعد کردیم که ما هم بریم و خدایی هم خیلی حال داد و چند تا زن و شوهر دیگه هم بودن که دوست اسی و سمیرا بودند و یه جورایی همه جای همدیگه را توی استخر پارتی دیدیم و از بعد اون روز گاهی اسی یه حرفایی میزد و شوخی و جوک هایی میگفت که کاملا سکسی بود و خب دیگه خیلی اون حساسیت های اولیه حل شده بود بین ما و یه روز اسی برای من یه خاطره تعریف کرد که با یه زن و شوهر خیلی اوکی شدن و گفت خانمش مثل فرزانه کوس بود و با خانمش حال کردم و سر حرفای این مدلی هم باز شد. دیگه گاهی اسی حتی عکس و فیلم از زنش هم بهم نشون میداد و یه روز گفت اشکان یه چیزی میگم ناراحت نشو و گفت زنت خیلی نازه و دوست داری باهم حال تو حالش کنیم ؟ اولش یه کم واکنش نشون دادم ولی حرفایی زد که یه جورایی منو مجاب کرد که قرار نیست اتفاقی بیفته به ضرر کسی و همه چیز برابر هست و سمیرا هم دوست داره باهات بخوابه و سخت نگیر تا یه بار حال کنیم ۴ نفری و دلتون نخواست دیگه تکرار نمیکنیم و من بهونه فرزانه کردم که غیر ممکنه راه بیاد و سردرد میشه و اسی اصرار کرد که فقط قبلش بهش بگم ممکنه لخت هم بشیم و بقیش را بزارم به عهده ی اسی و خانمش سمیرا و اونا بلدن چیکار کنن و من توی دوگانگی بودم ولی به فرزانه گفتم مهمونی و جشن تولد هست و ممکنه کار بیشتر بزن برقص پیش بره و سر بسته بهش گفتم که ممکنه حال هم بکنن و اولش گفت زشته و نه ولی بعدش فرزانه را راضی کردم که یه بار بریم و حالا ببینیم چی میشه و اصن چطوری هست و قبول کرد . اسی بهونه تولد خانمش یه ویلا و باغ تقریبا بزرگ جایی بیرون شهر اجاره کرد و قرار شد شب جمعه بچه را بزاریم خونه خاله بچه و سر شب رفتیم به اون لوکیشن که اسی فرستاد و تا ساعت ۱۱ بزن برقص و شام و مشروب و جشن تولد بود و مراسم کادو باز کردن و مسخره بازی و شوخی و تقریبا ۱۲ به بعد همه دوستانی که اسی دعوت کرده بود رفتن و فقط ما و اسی اینا موندیم . هم فرزانه مشروب خورده بود هم سمیرا و بقول دوستان یه کم سرشون داغ بود و اسی تا فرزانه و سمیرا داشتن جمع و جور میکردن وسایل را بهم یواشکی گفت من خانمت را بهونه دور زدن دور باغ میبرم زیر آلاچیق و تو و سمیرا هم همین جا کارتون را بکنین و هر چی خواستم نه بیارم نتونستم و فقط پرسیدم خانمت میدونه؟ گفت سمیرا از منم داغتره و ما رفتیم بیرون تو بغلش کن و کاری به بقیه حرفا نداشته باش و فقط مواظب باش باردار نکنی زنم را و مست که باشه همه کاری میکنه و منم گفتم باشه فقط تو هم مواظب فرزانه باش و دردسر نشه و اونم گفت خیالت راحت و بعد یهویی پا شد و به زنم گفت راستی بریم باغ را کامل نشونت بدم فرزانه خانم و دستش را گرفت و فرزانه گفت پس بقیه؟ گفت میان اونا هم بیا بریم ما اونا میان و فرزانه مطمئنم میدونست قراره شلوار از پاش در بیاد و خندید و گفت پس زود بیاین شما هم و با اسی رفتن توی محوطه باغ ویلا و شهریور ماه بود و هوا هم سرد نبود و دو سه دقیقه من واقعا نمیدونستم چی بگم و دل تو دلم نبود و سمیرا خودش فهمید و اومد کنارم و گفت نگران نباش اسی کارش را بلده و خانمتون حال میکنه و خندید و شروع کردیم دوتایی بهم لب دادن و عشق بازی ولی استرس داشتم و نمیتونستم تمرکز کنم و به سمیرا گفتم من نگران زنم هستم یه کم حساس و زود رنج هست و میشه ما بریم پیش اونا؟ سمیرا گفت تو اسی را نمیشناسی و کارش را بلده و الان پاهای زنت را بالا گرفته و کارش را یه سره کرده و نگران نباش ولی خواهش کردم که با هم بریم پیش اونا و سمیرا گفت باشه ولی شاید خانمت خجالت بکشه جلوی شما و راحت نباشه و بخوره تو ذوقش و منم گفتم فقط بریم ببینیم مشکلی نیست و برمیگردیم دوتایی اینجا و رفتیم بسمت ته ویلا و آلاچیق و نزدیک که شدیم دیدیم که اسی شلوار جین فرزانه را داده پایین و مانتو را هم باز کرده و روی تختی که زیر آلاچیق بود و یک تکه موکت و رو فرشی روی تخت نشیمن وهن بود سرش را کرده لای رون های سفید و تپل زنم و داره واسه فرزانه کوسش را میخوره و مشخص بود فرزانه هنوز کاملا دل نداده بهش و داشت خواهش میکرد یواش تر و چونه میزد که منو سمیرا رسیدیم پیش اونا و سمیرا فورا گفت اسی جون اومدی هوا بخوری یا کوس ؟ خندیدن هر دو و فرزانه سعی میکرد بهم نگاه نکنه که خجالت بکشه و گفت تقصیر این فرزانه جون هست کلی وقته التماسش میکنم بزاره بخورم و نمیزاره و دیگه امان نداد و کفش های فرزانه را در آورد و شلوارش را در آورد کامل و گفت سمیرا جون میری دستمال و پتو بیاری از توی ویلا ؟ سمیرا هم گفت الان میام و رفت و دیگه اسی کوس زنم را جوری لیس میزد که صدای خوردنش میومد و فرزانه هم دیگه انگار کامل دل داده بود ولی من بدنم کرخت و بی حس بود و فقط نگاه میکردم و زمانی که سمیرا پتو آورد و دستمال کاغذی پتو را انداخت با کمک اسی روی تخت و کامل زنم را لخت کرد و گفت اشکان جون بفرمایین مشغول باشین و سوراخ کون و کوس فرزانه را حسابی میخورد و آه و ناله زنم هم در اومد و فهمیدم داره حال میکنه و منو سمیرا زن اسی هم همونجا کنار اسی و زنم روی تخت مشغول شدیم و سمیرا خودش شلوار در آورد و باز کرد همه را و منم مثل اسی کوس زنش را خوردم حسابی و ۴ تایی مشغول شدیم و کوس سبزه و شیو سمیرا را همه جوره لیس میزدم و آبش را راه انداختم و بعد دیدم کیر اسی شق و سیخ جلوی دهن زنم هست و داده که ساک بزنه و فرزانه هم خدایی کم نمیزاشت و عالی میخورد واسه اسی و اسی هم بهم گفت زنت چه ساکر خوبیه و دستش لای لنگ و کوس کون سفید و بی مو و تمیز فرزانه بود و بعد منم دادم زن اسی واسم ساک بزنه و اسی زن منو پاهاش را بالا کرد و چند بار با کیر گنده ش زد روی چاک کوس زنم و بعد تا تهش را فرو کرد یواش یواش و افتاد روی فرزانه و پاهاش را بالا گرفت تا جایی که میتونست و جوری کرد زنم را که تا حالا خودمم با اون شدت و قدرت نکرده بودمش و آخ و ناله زنم بالا بود و زبون اسی توی دهن زنم و نمیزاشت تکون بخوره و حسابی میکردش و بعد ساک سمیرا حالت داگی سمیرا را میکردم و نگاه میکردم اسی و زنم دارن چیکار میکنن و اسی کمرش بخاطر مشروب حسابی سفت بود و حشری هم شده بود و لحظه ای نمیزاشت زنم راحت باشه و چپ و راست میکرد کوسش را حال میکرد.اسی بعد چند دقیقه خسته شد و زنم را نشوند سر کیرش و فرزانه کمر میزد و اسی کون سفید و گنده زنم را با دو تا دستش گرفته بود و هدایت میکرد چطوری زنم براش تلمبه بزنه و باز میکرد کونش را همزمان که تا ته کیرش را توی زنم جا بکنه و فرزانه هم دل داده بود به کار و بهش حسابی کوس میداد و خجالت هم دیگه نمیکشید و بهم لب و سینه میدادن و حرفای سکسی میزدن و منم سعی میکردم سمیرا زن اسی را حسابی بکنمش و اون هم خودش کار بلد و اینکاره بود و چند تا پوزیشن بهم کوس داد . بعد دیدم که زنم داگ استایل داره به اسی حال میده و داره میگه اسی بکن تند تند دارم ارضا میشم و با دست خودش هم همزمان واسه خودش میماله و بالاخره زنم زیر اسی ارضا شد و خوابید به شکم ولی اسی رها نکرد فرزانه را و خوابید روش و باز میکرد تا ارضا بشه و زنم هم به کمرش خم داده بود تا راحت تا ته کیر اسی بره توش و بهم بوس میدادن تا بالاخره اسی هم حال اومد و پا شد آبش را ریخت روی کون گنده و سفید زنم و حتی سر کیرش را مالید روی قمبل زنم و تمیزش کرد و همه آبش را به بدن زنم ریخت و مالید و بعد دستمال برداشت و پاک کرد و باز کنار فرزانه دراز کشید و خندیدن و من هم تمرکز کردم تا سمیرا را حالش بیارم پرسیدم ازش چیکار کنم حال بیای؟ گفت بزار خودم بشینم سر کیرت و همزمان سینه هام را بخور و این مدلی حدود ۷ هشت دقیقه ادامه دادیم و سمیرا هم لرزید و ارضا شد و خوابید بی حال روی من و بعد یکی دو دقیقه پوزیشن داگی سمیرا را محکم کردم تا آبم اومد و آبم را روی گودی کمر سمیرا خالی کردم و بعد تمیز کردیم و لباس پوشیدیم و رفتیم داخل ویلا و طاقت نیاوردیم و نیم ساعت بعد دوباره ضرب زدیم و خیلی حال کردیم. شاید بعد باز هم بگم چی شد نوشته: اشکان . آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر . لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده