migmig ارسال شده در 22 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر جنده × همسر × ماساژ × داستان سکسی × داستان همسر × سکس همسر × هپی ماساژ اسمم تیناست ۳۰ سالمه… قدم ۱۷۰ وزنم ۶۰… متارکه کردم … سینه هام ۹۰ و کمر باریک ؛پاهای بلند و خوش فرم و البته که کون خوبی هم دارم …بیبی فیسم و چهره ی دخترونه و معصومی دارم تا حالا هیچ گونه عملی برای زیبای انجام ندادم … حدود ۶ سال پیش ازدواج کردم از این دختر خونگی ها بودم که هزار تا خواستگار دارن … ازدواجم سنتی بود و منم ساده … برای خونه و زندگی و شوهرم میمردم…توی این مدت سرم رو بالا نمیآوردم کسی رو نگاه کنم که یه وقت در حق شوهرم بدی نکرده باشم تا اینکه بعد از ۵ سال فهمیدم آقا از هفته دوم عروسی با دو جنسه ها و جنده ها و حتی زنای فامیلشون می خوابیده و این همه دل درد و عفونت من به لطف خیانت های سریالی شوهرم بوده … شانس آوردم که ایدز نگرفتم… خلاصه کنم با هر جار و جنجالی بود طلاق گرفتم و اونم چون سر لج بود پولی بهم نداد… من توی یه سالن ماساژ عالی کار میکردم ؛ فقط برای بانوان بود اما بعد از جدایی درآمدم هزینه هامو ساپورت نمیکرد… کرایه خونه و خورد و خوراک … دیگه نمیتونستم لباس هایی که دوست داشتم رو بخرم … چون لنگ می موندم…مدیریت هزینه ها و خرج و مخارج خستم کرده بود… یه همکاری داشتم توی سالن که مجرد بود و شنیده بودم زیر آبی میره(مرد ها رو هم ماساژ میده) ولی خب من باهاش مشکلی نداشتم … یه تتوی خوشگل پروانه روی گلوش بود که خیلی خاص ترش میکرد … یه روز تایم استراحت همون جوری شد که بعدشم مشتری نبود و تنها بودیم چند ساعت… سر صحبت باز شد عکس های مهمونی ها و لباس هایش و سفرو هاش رو نشونم داد… گفتم بابا مریم به منم یاد بده چجوری مدیریت میکنی که همش تو عشق و حالی و پول کم نمیاری…من دهنم سرویس شده کل ماه کار میکنم تهش هیچی… یه خنده ریزی زد و گفت هوم ویزیت میرم چند بار تو ماه… گفتم دست منو هم بگیر خواهر… بعدم بلند خندیدیم… گفت تو آفتاب مهتاب ندیده ای ؛اهلش نیستی … منم گفتم که هر چیزی یه شروعی داره پروانه کوچولو … زیر گلوشو بوسیدم و رفتم تو اتاقم … داشتم لباس فرم می پوشیدم که اومد داخل … گفت بچرخ ببینم منم با شیطونی براش یه چرخ دلبرانه زدم … بعد همینجور که اب دهنشو قورت میداد گفت شوهرت گاو بوده هااااااااااا ببین چیو از دست داده کص کش…فقط خندیدم… تایم استراحت تموم شد و بعد از آخرین ماساژ دستامو که شستم اس ام اسش رو روی گوشیم دیدم… برای ۳ شنبه مرخصی بگیر … هوم ویزیت میریم… و من با گرفتن اون مرخصی استارت زندگی جدیدم رو زدم … سه شنبه صبح اول وقت مریم برام لوکیشن خونشون فرستاد و منم با کوله باری از لوازم آرایش و خرت و پرت رفتم خونش در باز شدو مریم خانوم با یه شرت و یه تیشرت سفید از پشت در ظاهر شد مریم:بدو بدو بریم حموم وقت نداریم من: تو خونه دوش گرفتم مریم: دوش مخصوص میگیریم من: اون دیگه چیه مریم : بیا دیگه خوشگله لباسشو درآورد و رفت تو حموم منم لخت شدم و پشت سرش رفتم … زیر دوش چند باری تنش بهم خورد که به روی خودم نیاوردم… بعد که دید من واکنشی ندارم آروم خودشو چسبوند بهم و گفت جووون چه کونی داری … اهلشی؟ منظورش رو گرفتم … همینجور که از بغلش در میرفتم گفتم آره اما با مرد ها… زنا برام جذابیت ندارن … شروع کرد ادای منو در آوردن و بعدم گفت خاک تو سرت یه بار امتحان کنی مشتری میشی… ولی خب وقتش نبود که امتحان کنیم… در قفسه رو باز کرد و هزار جور کرم و لوسیون و لایه بردار و نرم کننده که اونجا بود رو برداشت و از همش روی بدن خودم و خودش مالید … دیگه نمیتونستم بو های مختلف رو تشخیص بدم عطر همشون قاطی شده بود… با بخار آب. آخرش که دیگه رضایت داد دوش گرفتن کافیه میتونم به جرات بگم یه یه پری دریایی نرم شده بودم که بوی بهشت میداد و پوستم ۲ درجه روشن شده بود بقیه زمان باقی مونده رو صرف آرایش و کص شعر گفتن کردیم تا اینکه ماشین اومد دنبالمون … ادامه داره نوشته: مریم واکنش ها : lcapo 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده