رفتن به مطلب

migmig

ارسال‌های توصیه شده

     زنداداش × داستان سکسی × داستان زنداداش × سکس زنداداش ×

آپاندیس زن داداش

ما در دهی بزرگ نزدیک شهر زندگی می‌کنیم
داداش بزرگترم زیبا ترین دختر ده که چه بگم اگه بگم ایرانو اغراق نکردم را گرفت او پیش نامادریش از ۹سالگی بزرگ شده بود
هیچکی باور نمی‌کرد که غزال علی را بپسنده و زنش بشه!
مدت کوتاهی از زندگیشون گذشت تو یک حیاط بزرگ با دو ساختمان مجزا در یک چار دیواری زندگی می‌کنیم یکیش کوچیکه یکیش بزرگ ،من اخرین اولادم سه خواهر که رفتن شوهر و دو برادریم
علی سرباز غایب بود دنبال هر جایی رفت تا استخدام بشه نشد بستنی میهن چسب دهمون هر سال پرسنل میخواست پسر داییم رئیس آن مجموعه است گفت جای خوبیه نزدیک ده است تا من اینجام علی برو سربازی تا استخدامت کنم

از شانس بد علی آموزشی افتاد عجب شیر تقسیم که شدن سربازیش افتاد شیراز که هر دو با محل زندگیمون خیلی دوره
غزال تصمیم گرفت تا اومدن علی تو خونه پدرش بمونه اما بعد از دو روز برگشت خونه مون به مامان گفته بود کنایه‌‌های زن‌بابامو نمیتونم تحمل کنم، اومد درست در نیم وجبی من که عاشق سینه چاکش بودم همسنیم هردو ۱۷ ساله بودیم
بابام مشکل تنفسی داره سالهاست تنها میخوابه روزا از صبح تا عصر نگهبان مرکز خدمات و مسئول باسکولشه منو مامان تو یه اتاق میخوابیم نورافکن های کوچه اتاقمون را شبا روشن می‌کنه غزالم اومد اتاق ما
تخت نداریم زمین جا میندازه مامان وسط منو غزال میخوابه شبا بیدار می‌موندم از بغل مامان پا میشدم میرفتم سر وقت غزال پتوش معمولا از روش میفتاد رو به مامان سمت راستش می خوابید پاهاشو جمع می‌کرد شکمش گرمایی بود باسن گرد و زیبای بزرگش اندازه دو برابر مال من بود نگاه می‌کردمو از روی ساپورت خیلی نا محسوس باسن و رون و لای پاشو دست می‌کشیدم تا تکان میخورد در می‌رفتم
این کار مدتها تکرار شد و جلو ترم نمی‌رفتم
روزها شورت و لباس زیرشو که برای شستن میذاشت سبد یا حتی تو ماشین لباسشویی سطلی پیدا می‌کردم با اونا جق می‌زدمو آبم می‌اومدو میذاشتم جاش میرفتم دنبال درس و مشقم
یکی از ساپورتهای مشکیشو فاقشو شکافته بودمو کیرمو رد کرده به هوایی که چند ساعت پیش اون باسن و کس بی همتا توی اون بوده جق زده و به لباسشویی انداخته بودم عصر رو طناب دیدم هنوز خشتکش پاره بود و شب تو تنش کرده بود اما شومیز بلند تنش بود ، میخواستم ببینم محل شکافتگیمو دوخته یا نه
شامو خوردیم ،وقت خواب شد شب طبق عادت همیشگی تا مامانم خوابش برد رفتم سراغ دید زدن و مالیدن باسن و لاپای غزال گوشه پتوش رو باسنش بود دادم کنار جووووووونم فاقش باز و شکافش انگار زیادم شده بود!
سایه باسنش نمیذاشت ببینم خوب دقت کردم شورت نداشت سفیدی و لختی لای پاشو بزور دیدم، موبایل مامان از معمولیاس همیشه می گذاشت بالای سرش برداشتم روشن کردم انگشتمو گذاشتم تا اتاقو روشن نکنه تو سایه باسنش انگشتمو برداشتم نور افتاد تو لای پاش همه کص و کونشو لخت دیدم کصش دو لب کلفت تمیز که خیلی خوشم اومد پف کرده و کلفت کمی باز بود اما توش نه کونشم با یه هاله‌ی صورتی خوشرنگ تمیز و بسته دیده می شد نمیدونم چقدر نگاه کردم اما برای اولین بار خیلی با احتیاط انگشتمو زدم رو لب کصش که چه نرمی دلچسبی داشت آرام لبشو به بالا کشیدم تو کصشو صورتی متمایل به سفید بود،
انگشت بعدیمو کردم توش گرم و آبدار بود یه تکان کوچولویی خورد زهرم برید دستمو کشیدم ولی نرفتم باز نور انداختم حساب کردم اگه بخوابم پشتش قدم نمیرسه کیرمو بکنم توش یه بالش آوردم گذاشتم بغل باسنش خیلی یواشکی با کشیدن شلوارم به پایین با کیر شق کرده خوابیدم تو چند سانتی باسنش باسنی که تا میشد داده بود بیرونو پاهاشو جنینی جمع کرده بود تو شکم کل کصش زده بود بیرون تازه می‌فهمیدم کس را از عقب راحت تر میشه گایید، کیرمو داشتم آماده میکردم از پایین بیارم بذارم رو لبای کصش بخیالم که هنوز فاصلم زیاده باید کمرمو فشار بدم کیرم بخوره به باسن یا کونش یهویی کیرم افتاد درست چاک لبهای کصش اخه آب کیرم مثل نشطی شیر داشت میریختو دستمو لیز کرده بود در واقع سر خورد
استوپ کردم نکنه بیدار بشه دیدم هیچ خبری نیست خوابه حالا کیرم انگار سانت گذاشتم درست لب چاکش بود اون خیسی کصش و این خیسی کیرم خیلی لزجش کرده بود تا تکان دادم سر کیرم رفت به یه جایی نرم و گرم که فیتش بود از استرس داشتم سکته می‌کردم یواش یواش با ضربان قلب که تو کیرمم می‌زد تند و صدادار و نفسهای حبس و آزاد شده‌ی صدادار کیرمو ذره ذره که بیدارش نکنم کردم توش تا کیرم همش رفت تو کس داغ و تنگ غزال،
استرس داشت تمام تنمو عضلاتمو می‌پیچوند پاهام رگ به رگ شده بود نمیتونستم حرکت بدم تنها کمرم بود که بی اراده فشار به باسن غزال می‌اورد تا هر چه جا داره کیرمو بده توش، غیر ارادی چند بار خیلی محکم که صدای نق و نفس عمیق آخ و آه مانند غزالو در بیاره خوردم به باسن نرمش و هر چه نیرو و جون داشتم غزالو به خودم فشار دادم آخه دستامو نمیدونم کی دور سینه غزال برده و بغلش کرده بودم!!
ضربه‌ها خیلی سریع و تو چند ثانیه ادامه داشت که آبم بی اندازه با فشار و زیاد ریخت تو کص غزال دیگه جونی برام نموند فقط غیر ارادی تا میشد غزالو به سمت کیرم فشار میدادم یهو یادم افتاد حتما بیدارش کردم ترس همه وجودمو گرفت خیلی آهسته کیرمو که هنوزم سفت بود بیرون کشیدم دستامو به آرامی شل کردم که بیدار نشه جدا شدم ،
با پشیمانی رفتم جام خوابیدم همش مونده بودم اگه بفهمه صبح چکار کنم؟ به خودم نفرین می‌کردم چرا این کارو کردم اگر مامان بیدار میشد چی میگفت و هزار فکر تو سرم نمیذاشت لحظه‌ای آسوده باشم بعد از گذشت ساعتی به خودم گفتم نباید می‌شد حالا که شده بذار هرچه بشه بشه، فوقش فرار می‌کنم می‌رم تهران جایی کار می‌کنم رد از خودم نمی‌ذارم تا خوابم برد
صبح با احساس اینکه قطرات آب رو صورتم میخوره بیدار شدم ، غزال بود اذیتم می‌کرد تا بیدارم کنه برم سر سفره صبحانه چشامو نیمه باز بهش نگاه کردم دیدم مثل همیشه عادی با من برخورد می‌کنه خوشحال شدم که خواب بوده و ندونسته،
بابا و مامان صبحانه خورده رفته بودن دنبال کار خودشون من مونده بودم و غزال تا نشست پارگی شلوارش اینبار کصشو از جلو با کشاله های رونش تا بالای تپه‌عشقش نشون میداد پارگیش دیگه خیلی زیاد بود انگار دو تا ساق تنشه!! فکر کردم نمیدونه نگاهمو دوخته بودم لای پاش غرق تماشا بودم گفت اوووووی کجایییییی؟ بخودم اومدم غزال نگاهی به لاپاش کرد خنده‌ی همراه با خجالت کرد زود پاهاشو کیپ کرد گفت وااا چرا شلوارم پاره شده؟!
لبشو گاز گرفت پاهاشو به هم چسبوند تو دلم گفتم کاش بازم حواسش پرت بشه پاهاشو باز کنه مشغول خوردن و نوشیدن چای شدیم کمی پاشو باز کرد آخه دامن نداشت تا کوصشو دیدم داره لب می‌زنه لقمه پرید گلوم پا شد با مشت زد پشتم فهمید کصشو دیدم هول شدم رفت شلوارشو با یه شلوار خونگی که خیلی دوست داشتم جفتم بود در دو رنگ شاد و خیلی نرم و نازک. عوض کرد اومد نشست گفت دیگه لقمه تو گلوت نمی‌پره هر دو خندیدیم حالا نقش کصش درسته از لای پاش زده بود بیرون انگار لخته
اون روز و چند روز هم گذشت نشد کاری کنم همش دستمالی تماشا و کمی مالیدن لای پایش در شب بود آخرین شبی که باز میخواستم شلوارشو بدم پایین کوسشو بکنم تا زیر لپ باسنش داده بودم پایین با دیدن باسن لختش داشت قلبم از سینم می پرید بیرون انگار طبل صدا می‌داد که با حرکت مامان سکته زدم مامانم بیدار شد منو پیشش ندید گشت ببینه کجام خوشبختانه پریده بودم سمت یخچال درشو باز می‌کردم که مامان منو دید پارچ آبو سر کشیدم رفتم سر جام خوابیدم
بنظرم کون لخت غزالو دیده بود !شایدم نه جرأت نکردم به سمت مامان و غزال نگاه کنم ببینم باسن لختش معلومه یا نه خوابم نبرد تا مامان خوابش برد یواش نیم خیز شدم پتو رو باسن غزال بود خوشحال شدم
اما انگار مامان حدس زده بود که دارم بدن غزالو نگاه می‌کنم چون صبح خیلی حرفهای هشدار دهنده به منو غزال با کنایه گفت و حدیث امامها و نمیدونم کی تعریف کرد

دو شب از ترسم نرفتم سراغ غزال شب سوم نتونستم طاقت بیارم چون همون شلواری که گفتم تنش کرده بود که عاشقش بودم با پوشیدنش منو دیوونه می‌کرد رفتم پشتش اول خواستم بخوابم از رو شلوارش کیرمو بمالم لای پاش خیسی کصش هاله‌ای از شلوارشو خیس کرده بود بازم شورت تنش نبود، ترسیدم مامان بیدار بشه یواش دستمو گذاشتم رو کمرش و خیلی یواش کشوندم سمت باسنش کش شلوارش به قدری ظریف بود انگار کشش بریده با کمترین زحمت لپ بالایی باسنشو لخت کردم دستمو بردم رو کصش لای چاکشو انگشت کشیدم انگار خامه‌ای توش باشه نمیدونم چی بود جمع شد یواش اوردم گذاشتم دهنم شور طعم بود چون از کص غزال اومده بود با لذت خوردم باز دستمو بردم رو کصش دو انگشت وستیمو یواش یواش کردم رفت تا اونجا که میشد تو سوراخ داغ و لزج و نرمش حس کردم آه می‌کشه فکر کرده نکنه میخوای بیدار شه بی حرکت نگاه داشتم با دست دیگم کیرمو جق زدم یک دقیقه نشد ابم اومد دستمو کشیدم و باسنشو پوشاندم رفتم جام دو یا سه شب گذشت نشد کاری کنم چون مامانم هی می‌جنبید میگفت کمرش درد می‌کنه میخواست مالشش بدم
شب بعد هم درد داشت مسکن خورد شیافی کرد تو کونش با خنده گفت موشک زدم اون شب مامان راحت تر از همه شب خوابید پا شدم دیگه دیوونه شده بودم زده بودم سیم آخر رفتم سراغش دیدم پتو کامل روشه آرام دادم کنار دیدم رو شکم خوابیده باسنش خیلی اومده بالا دیدم جونم انگار هر دستشو گذاشته باشه زیر دلش زود شلوارشو که همان شلوار دوست داشتنیم بود دادم پایین بدون شورت حس کردم شلوارش از جلو انگار پایین بوده چون تا کشیدم پایین‌تر راحت تا نزدیک زانوهاش رفت پایین دونه دونه سمت روناشم دادم پایین انگار وزنش رو شلوار نیست کصش مثل باقلوا پر شهد و ابدار آماده ورود کیرم بود پاهاشم باز بود و یکیشو کمی جمع کرده بود که بیشتر مانورمو باز کرده بود شلوارکمو دادم پایین تا دم پاهام رفتم بین پاهاش یواش دستامو ستون کردم تو دلم گفتم بیدار هم بشه می‌کنمش یه جورایی یقین داشتم خودشم دلشه
کیرم با چند بار برخورد حس کردم بله خودشم انگار بیداره کونشو آورد بالا بالش زیر سرشو کشید زیر نافش دنیا را دادن بمن حالا با یقین آگاهانه میخواستم بکنمش زیباترین صحنه‌ای که میتونستم ببینم برام ساخت کیرم به راحتی رفت تو کصش که واقعا حس کردم کیرمو انگار تو آب جوش رد کردم وزنمم انداختم رو باسنش کیرم تا بیخ رفت تو کصش تا رفت ته باز کونشو انگار درد گرفته داد بالا بیشترم رفت توش دو بار نشد کمر بزنم آبم انگار همه توانم از کیرم خارج شد رفت تو کص غزال کمی روش بی حرکت موندم اومدم پایین شلوارشو خیلی عادی دادم بالا رفتم سر جام شب بعد خونه نبودم مونده بودم خونه داییم تو شهر
پنجشنبه بود اومدم خونه تا رسیدم مامان گفت برو خرید پخش نیومده جنسم جور نیست رفتم شهر و بازار خریدامو کردم اومدم تا برسم عصر بود و شامو خوردیم باز میخواستم شب بکنمش دیگه روم باز شده بود بعد از شام غزال زیر شکمش درد داشت مسکن خورد خوب نشد تا صبح بی تابی می‌کرد مامان هم بیدار میشد و میگفت روتو بکش چاییدی صبح رفتم مدرسه حال غزالو پرسیدم گفت حالم بد نیست گفتم می خوای ببرمت دکتر ؟
گفت نه عزیزم خوب میشم
تا از مدرسه رسیدم اول سراغ غزال رفتم دیدم غزال دل‌درد داره مامان داشت مداواش می‌کرد غزال دستشو زیر شکمش به سمت کلیه‌گاهش گذاشته می‌نالید گفتم چی شده خوب نشدی؟ مامان گفت هیچی گفتم که چاییده برو مغازه جلیل بره خونشون (پسر خواهر بزرگم) میگم شبا روشو باز نکنه سرما خورده گوش ندادم ، از غزال پرسیدم کجات نیش می‌زنه دستشو برد زیر سمت راست شکمش گفت اینجام نیش می‌زنه آیییی آییی عایییی گفتم نکنه آپاندیس باشه مامان گفت آپاندیس سمت چپه نه چیزی نیست مسکن دادم گرم کنه خوب میشه
گفتم نه آپاندیس سمت راسته درست اینجا دستمو گذاشتم زیر شکم غزال که از درد ناله کرد آییی عاااای عاااااای مردم همونجاست! گفتم خیلی خطرناکه باید ببرمش دکتر زود حاضر شد و ناله کنان خمیده خمیده کمکش کردم وزنشو انداخت دوشم و مامان دسته ای پول گذاشت جیبم رفتیم سر مسیر که جلو خونمون است اولین سواری نگه داشت ساعت ۴ و نیم در مطب دکتر مشهور داخلی شهر بودیم
فرستاد سونو با خوراندن آب زیاد و راه بردن در سالن دستشوانداختم گردنم سینه های نازش می مالید تنم اما من بفکر مداوای سریعش بودم تا راه بردم و آب خورد رفتیم اتاق سونوگرافی آپاندیسش عود کرده بود وخیم! گفت خانمتو ببر دستشویی لیوان هست ادرارشو بگیر بذار اونجا برچسبم داد که بچسبونم لیوانش رفتیم برای نمونه گیری نمیتونست راه بره لیوان نمونه گیری برداشتم گفت شلوارمو بده پایبن نمی‌تونم خم بشم دادم پایین گفت بیشتر بده تا زانوهاش کشیدم پایین کیرم راست شد هر چه از زیباییش بگم نمیشه نوشت بزور با کمکم نشست رو کاسه توالت گفت اگه حالت به هم نمیخوره لیوانو بگیر جلوم من که نمیتونم، گفتم این چه حرفیه غزال جون الهی فدات بشم اصلن از هیچی تو حالم بهم نمی‌خوره حتی عنت، باز خندید آخ آخ کرد لیوانو گرفتم اون پایین همون سوراخی که چند شب پیش دو بار گاییده بودم خندید گفت اونجا نیست بالاتره باز عاااخخ عااااخ کرد تا بگیرم، دستمو خیس کرد چه لذتی داشت داغ و دوست داشتنی دوست داشتم تو دهنم بشاشه و همشو بخورم لیوان تو ثانه‌ای پر شد از دستم در رفت افتاد خواست شاششو ببنده لیوان دیگه ورداشتم گفتم بذار بیاد اذیت میشی عاشق شاشیدنش بودم یه لیوان از جاش در اوردم تا فشار شاشش افتاد گرفتم جلو کص زیباش تو دید چند سانتیم بود و ناله هاش بیشتر شده بود لیوان پرشد باز شاشش بریده بریده می‌اومد گذاشتم سر جاش با دستمال کصشو خیلی عادی و با حوضله پاک کردم دستمو کشیدم چاکش و لبهاش دیدم خیسه باز تمیزش کردم هم حس سکس داشتم هم حس کمک و رسیدگی ناله کنان رفتیم مطب دکتر پرسید ماشین داری؟ گفتم نه اشک چشمام سرازیر شد غزال فریاد می‌زد که مردم خانمه زنگ زد تا بریم بیرون مطب آژیر آمبولانسو شنیدم رو برانکارد خوابوندن و منم پیشش بغلش کردم صورتشو می بوسم قربان صدقش می‌رفتم هر دو گریه کنان یکی هم فشارشو میگیره و به ما اعتماد میده رسیدیم بیمارستان بی معطلی بردن اتاق عمل
پرسیدن خانمته گفتم آره امضا گرفتن مامان دم به دقیقه زنگ می‌زد منم توضیح دادم عمل سرپاییه اپاندیسه شکر خدا نجات پیدا کرد به موقع رساندم گفتن به هوش بیاد میتونم بیارمش خونه (اینو الکی می‌گفتم نکنه بیاد ملاقاتش) از اتاق عمل اومد بیرون صورتشو ماچ کردم بیهوشی موضعی کرده بودن لباس عمل پوشیده بود از ریکاوری اوردم بخش شب بود همراش موندم دستم تو دستش بود و نوازشش می‌کردمو عاشقانه میبوسیدم و موهای سرشو بو می‌کردم که از حمام اومدنی دردش شدید شده بوده هنوز انگار موهاش نم داشت غزال بی تابانه دوست داشت بوسش کنم اونم منو بوس می‌کردو حرفهای عاشقانه تو گوشم می‌گفت هی می‌گفت خوش بحال زنت منم یواشی می‌گفتم سه نکن انگار زنو شوهریم محکم تر بوسم می‌کردو با صدای بلندتر که تخت بغلی بشنوه می‌گفت خیلی دوست دارم عشقم عزیزم عمرم همسر خوبم جبرانت می‌کنم دعا کن زود خوب بشم
بی حسی زخمش تمام شد بی تابی کرد باز بوسش می‌کردم با زلفای زیباش بازی میکردم تو اتاقی که بودیم یه دخترم که عصبی بود و خوشگل بستری بود مادرش پیشش بود هی به مامانش می‌گفت منم شوهر می‌خوام مثل این آقا ببین زنشو نوازش می‌كنه چقدر فدای هم میشن! منم اونجوری میخوام انگار روانی بود ولی همش حرفهای سکسی می‌زد هی می‌گفت خوشبحالشون همدیگرو بغل می‌کنن می‌بوسن لخت میشن مامانش دستشو میذاشت دهنش نگه
گفتم خانم بذار بگه مهم نیست (راستشو بخوای دوست داشتم بگه) اذیتش نکن مامانش می‌گفت دخترم تو هم داداش داری خواهر داری منو داری شوهرم می‌کنی گفت داداش چیه همش میزنه و دری وری میگه و…
پرده را کشیدم صورت غزالمو اینبار واقعا مثل زنوشوهر بوسیدم و لبشم بوسیدم دستشو اورد سرمو فشار داد لبمو برد سمت لباش فشار داد، گفت محکم تر ببوس لبشو خوردم اونم لبمو حریصانه مک زدو میخورد دستمو برد گذاشت رو سینه هاش گفت فشارشون بده دردمو فراموش کنم !! بمالشون بخورشون مال خودته دوستت دارم عاشقتم شوهر مهربانم فدای اشکات بشم اینارو خیلی یواش تو گوشم می‌گفت دردشو فراموش کرده بود!
گفتم عاشقتم غزال کاش زن خودم بودی
گفت زنتم مگه چند شب پیش دو بار عروسم نکردی؟!
گفتم مگه بیدار بودی؟
گفت همیشه بیدارم و منتظرت چرا هر شب بغلم نمی‌کردی از مامان می‌ترسیدی؟
نترس زنا مثل مردا نیستن!
ببینن خودشونم لذت می‌برن میدونم مامان بدش نمیاد اولش شاید دعوا کنه مثل نپوشیدن دامن پیش تو و لختی گشتنم پیشت اول دعوام کرد بعد خودش تشویقم می‌کرد لباساتو خوشگلتر بپوش بهروز بپسنده !!
گفتم راست می‌گی بوسید و آروم گفت آره عشقم
گفتم چرا ؟
گفت میگه اگه تو به خودت برسی بیرون دنبال دخترا فاحشه های مریض نمی‌افته بهروز مثل علی نیست چشم و گوش بسته باشه فقط مواظب باش که سکس نکنید!!
وااای داشتم بال در می‌آوردم که مامان چقدر به فکر منه!
جریان شبی که شلوارشو دادم پایینو تعریف کردم که با بیدار شدن مامان چقدر ترسیدم
گفت بیدار بودم دلم خیلی میخواست بازم مثل اون شب بکنی، تو دلم می‌گفتم اینبار بهت بگم باکوصم بازی کن تا منم با تو خالی بشم که مامان بیدار شد پتو را کشیدم رو باسنم
پرسیدم مگه زنها هم مثل مردا آبشون میاد
گفت آره مال من بیشتر از مال تو میاد
گفتم خب چیکار کردی من رفتم خوابیدم
گفت تا مامان خوابید خودمو مالیدم یاد کیرتو کردم و بغلت تا ابم اومد خوابم برد
شامو خورده بودیم پرستار اومد معاینه کرد یواشکی گفتم این دختر دیوونه همش بلند بلند حرف می‌زنه خانمم به خواب نیاز داره چکار کنیم
گفت یک شبه تحمل کنید پرده را بکش گوش به حرفاش نده اون شما را می‌بینه دلش شوهر میخواد خخخخخ
گفتم میشه اتاقمونو عوض کنی؟
گفت آخه …
مامان چند تا تراول صدی داده بود دو تا شو گذاشتم کف دستش گفتم خانمم خسته است میدونم با صداهای دختره نمیتونه بخوابه
گفت باشه الان بر می‌گردم
یک ساعتی شد اومد برانکاردی آورد با یه مرد دیگه سه تایی با ملافه‌ی زیرش غزالو گذاشتیم روش دختره وراجی می‌کرد و شوهر شوهر از دهنش نمی‌افتاد برانکاردو حرکت داد با شوخی گفت راست می‌گه بیچاره الان شوهر داشت براش هزینه می‌کرد نوازشش می‌کرد خودشو به آب و اتیش می‌زد مثل تو خخخ
غزالو تو اتاق دو تخته خالی رو تختش جابجا کردیم خود پرستار تخت دومو چسبوند به تخت غزال پرده دور تخت رو کشید گفت شب خیر عاشق و معشوق خیلی قدر همو بدونید مخصوصا غزال خانم تو را می‌گم همچین شوهری گیری هیچکی نمیاد
منم گفتم من خوشبخت ترین مرد روی زمینم چون غزالو دارم
پرستار شب بخیر دوباره گفت و رفت
حالا هردو بغل هم من سمت چپ غزال
غزالی که لخته با تکان دادن جزئی لباس بالا تنش کامل لخت میشه چون از پشت گره هاشم باز بود من با لباس بغلش کردم سینه هاشو خوردم واااای چه عطری چه زیبایی و چه فرم دوست داشتنی دو تا اندازه لیمو سفت و سر پا با نوک های صورتی و هلال خیلی کمرنگ زیبا از خوردنشو سیر نمی‌شدم اونقدر مک زدم بغلشو خوردم مک زدم همش حسش بیشتر می‌شده می‌گفت محکم تر گلوشو خوردم گوشاشو لباشو باز سینه هاشو نمیدونستیم بعدش کبود میشه اخه علی مثل من نخورده بودش و اونهمه گردنشو مک نزده بود بدونه چه اتفاقی تو راهه و مالیدمو سینه اش تو دهنم دستمو گرفت برد رو کصش گفت دیگه مال خودته خوب شدم دوس دارم همش آبتو بریزی توم شوهر من تویی نه علی باشه
گفتم باشه عشقم من تا آخر عمرم با تو هستم خیلی دوست دارم کصشو میخواستم بخورم نذاشت گفت خونه میذارم بخوری منم کیرتو میخورم فقط مالشش بده انگشتتو بکن توم تکان تکان بده تا خالی بشم مثل اون شبی نباشه که دستتو بردی رو کصم انگشتتو کردی توش ساکت موندی تا تکان خوردم کشیدی بیرون !
تو آزمایشگاه رفتیم دستشویی با اون درد دوس داشتم منو بکنی دستت که به کوصم میخورد تو اسمونا بودم دردم یادم می‌رفت تا صبح نخوابیدیم آنچه گذشته بود تعریف کردیم چند بار من آبشو خوردم غزالم آب منو آورد انگار شب حجلمون بود
بیمارستان یک شب بیشتر نگه نداشتن صبح بعد از معاینه‌ی دکتر دیدم وای چی کردیم دور گلوش جای مک زدنمام قرمز رو به بنفش شده سینه هاشو نگاه کردم جای سالم نذاشته بودم همش جای دندونام بود و بنفش پرستار شب شیفتش تمام شده بود با لباس معمولی اومد اول نشناختم بعد دشناختم حال خانممو پرسید اومد صورتشو بوسید گفت چی کردیییین خخخ میذاشتین خونه این‌کارا را می‌کردین گفتم نفهمیدیم ما یک ماه نیست عروسی کردیم بی تجربه‌ایم پرسید غزال جون کرم پودر بیرنگ کننده داری؟ گفت نه خواست از مال خودش بزنه بمن گفت برو از باجه بگو کرم پودر سفید کننده میخوام مارکشم گفت با فرچه خریدم اوردم با وجودی که کسی تو اتاق نبود پرده را کشید تمام رد داغ بوسه هامو سفید کن زد انگار اتفاقی نیفتاده گفت تا عصر کبود کبود میشن هی بزن میان ملاقاتت نبینن یک صدی هم به زور گذاشتم تو کیفش نمی‌گرفت شمارشو داد به ما گفت انشالا که راهتون اینجا نیوفته اگه کسی از فامیلاتون و آشناها اینجا بود زنگ بزنین تا سفارش کنم به غزال گفت طوری نیست اگه درد داشتی زنگ بزن ادرس بده میام سر می‌زنم گفتم ممنون
دکتر اومد ترخیص کرد گفت تا یک هفته ده روز سکس نکنید اگرم کردین خانم بغل رو پهلوی چپ بخوابه آقا از پشت انجام بده میدونید چی میگم آقا ؟
گفتم آره ،
آخه دکتر هم متوجه عشقبازی های ما انگار شده بود چون کبودی خط سینه غزالو نگو تو گذاشتن گوشی دیده!
تو راه پرستار که اسمش شیوا بود زنگ زد آدرس لبنیاتیمونو گرفت گفت وقت کردم میام هم سری بهت می‌زنم هم لبنیات می‌گیرم غزال گفت خوش اومدی راضی به زحمت کشیدنت نیستیم گفت بخدا عاشق هر دو تاتون شدم از شوهرم چند ماهه جدا شدم دریغ از یک حس کوچولو بمن
شیوا واقعا زیبا بود چیزی کم نداشت آدرس و غزال داد خداحافظی کرد
گفتم بیاد می‌فهمه زنو شوهر نیستیم آبرومان میره چرا دادی؟
گفت نه به مامان میگم اگه اومد بگه زنو شوهریم ، مگه به مامان نگفتی جای علی امضا کردی ؟
گفتم احسن
تا رسیدیم خونه قبلا به مامان گفته بودم یه تخت راحت بره از فروشگاه مبلمان هم دهاتیمون بخره آماده کنه چون یک هفته باید غزال بخوابه
دو تا تخت خریده بود با تشک ژله‌ای تک نفره که یکیش مال غزال باشه یکیش مال من خودش زمین بخوابه
عصر شیوا میاد مغازه مامان زنگ زد شیوا خانم اومده تعارف کردم بیاد بالا رفتم قبل رفتن دو تخت را به هم چسباندم رفتم پیشوازش اومد انگار اتاق منو غزاله حال غزالو پرسید کمی درد دل کرد رفتنی گفت غزال خانوم از این شوهرا سراغ داشتی خبرم کن همو بوسیدن مامان کلی کره ،خامه،پنیر شیر و کشک آماده کرده بود اگه پولشو می گرفت بالای یک میلیون میشد با زم بهش داد حالا شیوا یکی از مشتریهای ماست هر موقع میاد مامان میگه یا مسافرتیم یا شهریم یا خونه بابای غزال تا لو نریم هنوز فکر میکنه منو غزال زنو شوهریم همکاراش هم مشتریمون شدن
الآن هفت ماه از عملش گذشته غزال تا خوب شد مثل زن و شوهر شدیم
نخستین سکسمون را که کصشو خوردم و غزالم کیرمو خورد روز بود اتاقو قفل کردیم و دونه دونه لباسای همو در آوردیم چند دقیقه گفتم فقط میخوام نگاهت کنم مگه زنم اینقدر زیبا میشه؟! لب گرفتیمو همدیگرو در آغوش کشیدیم جای جای تنشو خوردمو غزالم با ناخن هایش تنمو خط خطی می‌کردو میخورد بعد از سینه ها و شکم و ناف و رونها و انگشتان پاهاش و پشت ستون فقراتش که ریز ریز بوسیدمو رسیدم به لپ های بر جسته‌ی باسنش چرخوندم کصشو لیس زد همزمان گفت کیرتو بده منم گرسنمه 69 شدیم خدایا مگر کص زیباتر از اینم آفریدی؟! اونقدر خوردم و انگشت کردم چنگشو انداخت پشتم گوشتمو می‌کند حالیم نبود تا آبش اومد داغ و خوشمزه نذاشتم قطره ای هدر بره گفت بیا روم هنوز به خاطر عملش رعایت میکردم سینه هاش به هم چسبوند داغ بوس و گازهایی که باز گرفته بودم هنوز بود کبود و زرد شده بود کیرمو لای پستوناش عقب جلو کردم راحت نصف کیرم در هر رفتی میرفت دهانش گفتم داره ابم میاد دهنشو باز کرد مثل گنجشک گفت بزن اینجوری دوس دارم حرفش تمام نشده بود آبم پرید صورتو دهن و چشماشو پر کرد همشو با انگشتان لطیفش پاک کرد و خورد بغل هم لخت خوابیدیم رو دو تخت به هم چسبیده با کیرم بازی کرد گفت بده بخورم گفتم دوست دارم بکنمت گفت بکوووون دلم خیلی میخا کشیدمش روم یکبار روم ارضا شد گفت بذار بخوابم بالش بدم زیرم اونجوری بکون خیلی حال میده وزنتم بنداز رو باسنم چی بگم از این پوزیشن ؟! تا کردم تو کصش یه وجب باسنشو داد بالا نا بیشتر جا بشه و آخخخخ و اووووخش بلند شد نمیدانم چقدر طول کشید اما انگار هر بار می‌کردم نوش و می آوردم بیرون دارم ارضا میشم تا با نعره و غرشی چون شیر که غزالش را شکار کرده آبمو ریختم تو کصش و غزالم قبل من ارضا شده بود بعد این سکس روزهای زیادی در پوزیشنهای گوناگون غزالم را گاییدم یادمون رفته بود که غزال شوهری هم داره ! علی ماهی نهایتا سه روز میومد و میرفت سر خدمت
هنوز بیش از ده ماه مونده علی سربازیش تموم بشه ،بابا که روزا خونه نیست تا عصر سر نگهبانیه و باسکول مامان هم تو مغازه هست تا میرسم سکسمونو می‌کنیم ناهار که آماده شد ناهارمو عشقم میده میرم مغازه مامان میاد ناهارشو میخوره و استراحت می‌کنه چون جای مغازه تو خیابان اصلیه گذر همگانیست مشتری فراوانی داریم از طرفی لبنیاتومن واقعا تکه
مامان تا استراحتی می‌کنه بعد از چند ساعت میاد من میرم با غزال جونم عشقبازی می‌کنیم و بغل هم میخوابیم و هرگزم از هم سیر نمیشیم غزال حالا حالا ها قصد بچه دار شدن نداره در مواقعی که شانس آبستنی ش زیاده یا بیرون می‌ریزم یا می‌کنم تو کونش اونجا می‌ریزم هر روزشم با بی‌بی چک تست می‌کنیم تا حالا یک بارم مثبت نشده همش آرزو می‌کنیم علی زن دیگه بگیره تا غزال زن خودم بشه نمیدونیم چکار کنیم اما من که تا زنده‌ام زن نمی‌گیرم غزال را دارم دنیا را دارم مدتیست تختها را به هم چسباندیم مامان وسط میخوابه منو غزال کنارش تا میخوابه دستم رو سینه های غزال لونه می‌کنه اما نمیشه کاری کرد تشنه می مونیم تا صبح که مامان میره غزالم بیدار میشه میره کارهای خونه را بکنه بلافاصله با کس میاد دهنمو خاکش می‌کنم سکسی گرم و عاشقانه می‌کنیم تا میریم صبحانمونو میخوریم

بهروز از ایران

نوشته: بهروز

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18