mame85 ارسال شده در 15 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر خاطرات نوجوانی × زن داداش × داستان سکسی × داستان زن داداش × سکس زن داداش × زنداداش × موشک بارون موشک بارون تهران بود و اون وقتا ۱۴سالم بود، همه از تهران فرار کرده بودن ب جاهای دیگر، ماهم همراه خانواده ی ۲تا برادرها جمعا ۱۵ نفری رفته بودیم رودهن و تونسته بودیم ۱ اتاق ۱۲ متری توی ی باغ کرایه کنیم. بگم ک برادرها کارمند بودن و بالاجبار فقط ته هفته میومدن، شب اول رختخوابها رو پهن کردن و هیئتی( هم جا کم بود هم رختخواب) قرار شد بخوابیم، ماها ک از ظهر یکسره بازی کرده بودیم همون اول هر کدوم یطرفی خوابیدیم، نیمه شب بیدار شدم دیدم کنار زن داداشم ک کون بسیار خوشگل و بزرگی داشت خوابیدم، گرمای کونش حالی بحالیم کرده بود، ریز خودمو چسبوندم بهش و آبم اومد و بیهوش شدم، شب دوم دوباره رفتم و همون کنج اتاق جاگیر شدم و چراغا که خاموش شد دیدم بلیطم برنده شده و دوباره بغل زنداداشم هستم، چون رو به ۲تا بچه هاش میخوابید، کون قشنگش نصیبم میشد، ۱ ساعتی به زور بیدار موندم بگم ک کمی دندون قورچه میکرد که فهمیدم خوابش سنگین بشه این حالت میشه، راست کرده بودم و کیر رو از روی لباس هدایت کردم لای چاک کونش، آتش بود، دیدم آبم داره میاد، کشیدم عقب و دوباره چسبوندم بهش، ی حالی داشت، ب بهانه آب خوردن بلند شدم و دیدم همه خوابن، برگشتم تو رختخواب، وای خدای من، دامن پاش بود و ساقای سفیدش برق میزد، کنارش خوابیدم و دستم و بردم زیر دامنش، قبلم ۱۰۰۰تا میزد، تاب اون روز بدن هیچ زنی رو لمس نکرده بودم، دهنم خشک شده بود، دستم رو بالرز چسبونم ب رونش لرزش دستم زیاد بود، تصمیم گرفتم کیرم رو بچسبونم بهش، شلوارم رو کشیدم پایین و بازم بالرز کیرم رو چسبوندم به رونش، داغ و نرم بود، تازه دستم رو روی کونش گذاشته بودم ک آبم اومد، برای اینکه رو بدنش نریزه سریع اومد عقب، تف ب این شانس، خوابیدم، فردا از صبح تو فکر مالیدن شب بودم، برای اینکه بتونم بیدار بمونم، ظهر خودم رو زدم ب سردرد و خوابیدم، شب قبراق منتظر دندون قروچه بودم ک صداش اومد، خر کیف شدم، معطل نکردم شلوارم رو کشیدم پایین و بدون لرزش دیشبش چسبوندم بهش، چه حالی میداد، آهسته کونشم لمس میکردم و سعی میکردم تو حس نرم ک آبم نیاد، کوه گوشت بود و داغ، یواش یواش اعتماد به نفس پیدا کردم و کیرم رو بردم دم چاک کونش، حرارت داشت، زدم بسیم آخر و کیرمو بردم زیر شورتش ک بمالم لای چاک کونش، آبم اومد، ولی قفل کرده بودم و نتونستم بکشمش عقب، آبم خالی شد لای کونش، شل شده بودم، کمی فاصله گرفتم .نمیتونستم ازش بگذرم ،خواب خواب بود، طاق باز شد، فکر کردم و گفتم از این فرصت استفاده کنم، یواش دستم رو از زیر لحاف بردم دم کوسش، از روی شورت لمسش کردم، قلمبه بود و گرم، آخ ک چی بود، جرات نکردم دستم رو توی شورتش بکنم، دوباره شورتم رو پایین کشیدم و چسبوندم ب بغل رونش، دستمم گذاشتم روی کوسش، شروع کردم آهسته بمالیدن کوسش، همینکه داشت آبم میومد اونم جابجا شد و خوشبختانه آبم رو لباسش نریخت، خوابم برد، شب چهارم شد و یاد گرفته بودم خودم رو خسته نکنم ک شب بیداری دارم، حرفهای شده بودم، دیگه خبری از لرزش دست و… نبود، یواش شورتش رو دادم کنار و کیرم رو نزدیک چاک کونش گذاشتم، کمی کونش رو لمس کردم و ناخداگاه دستم روبردم روی سینه هاش، آهسته لمسش کردم محشر بود، محکم بغلش کرده بودم، خیلی توی حس رفته بودم، بخودم اومدم دیدم دارم تکونش میدم شانس آوردم ک خواب سنگین بود، یاد دیشب افتادم، کوس قلمبش، کمی فاصله گرفتم و سعی کردم انگولکش کنم که طاق باز بشه، خشنتر ب کونش ور رفتم، انگار نبود تو این دنیا، بالاخره تغییر وضعیت داد و طاق باز خوابيد، کمی بعد، بدنش و کوسش رو لمس کردم، جسارتم رو جمع کردم و دستم رو بردم تو شورتش، ۲۰۰گرم گوشت خالص، امروز بهش میگیم کلوچه، ماه بود البته مو داشت، توی اون وضعیت حموم نبود چ برسه ب شیو و اصلاح، بماند، برای من کوس ندیده، آخر دنیا بودش، انگشتم رو تف زده بودم و میمالیدم لای چوچولش، یکم بعد دوباره پشتش رو کرد بهم، و البته بسیار قمبل، از اینهمه حجم کیف کردم، رفتم سراغ کونش ، با دل دریایی، تونستم ی طرف شورتش رو بکشم پایین و کیرم رو هدایت کنم لای چاک کونش، اینقدر کونش لطیف بود ک آبم همونجا اومد و دیگه نفهمیدم و خوابم برد، صبح ک از صبحونه جامونده بودم، چشمم رو باز کردم یهو یادم اومد، زود چک کردم دیدم شلوارم مرتبه، بروی خودم نیاوردم و بلند شدم ،کمی بعد زنداداشم رو دیدم از اول سربسرم میذاشت، گفت ساعت خواب و شوخی های همیشگی،نمیدونستم اون شلوارم رو بالا کشیده و یا آبم لای کونش معلوم بوده ؟فکر کردنش راحتم نمیزاشت، و دوباره شب شد، کمی بعداز خاموشی شلوارم رو کشیدم پایین و منتظر موندیم تا خوابش سنگین بشه، یواش مشغول شدم، از زانو تا بالای کمرش رو دست میکشیدم چ لذتی داشت، مخمل بود، دامنش رو داده بودم بالا و لپای کونش رو دست مالی میکردم. بابت چند شب و تخلیه آب کمرم ، هنوز راست نکرده بودم، با تلاش ریز تونستم شورتش رو بکشم از کونش پایین، دیگه راست کرده بودم، آب دهنم رو جمع کرده بودم و مالیدمش ب کیرم، لیز شده بود، هلش دادم ایندفعه لای چاک کوسش، توی فضا بودم، تو همین احوال احساس کردم او هم داره خودش رو جلوعقب میکنه، یهو دستش رو از جلوش آورد لاپاش و کیرم رو هدایت کرد بسمت سوراخش، خشکم زده بود، تف من و آب کوس خودش بانی رفتن کیر تو کوسش شد، اولش کیرم از ترسم کوچک شد، ولی دستم که روی پهلوش سست شده بود رو گرفت و کشید روی سینه ش، خودش ریز جلو عقبش میکرد، یخم باز شدش، اصلا نمیفمیدم چی شده فقط با تموم توان بقول الانم تلمبه میزدم، البته کوس ی زن ۳۰ ساله با کیر ۱۴ سانتی پسر ۱۴ساله، زیر لحاف عرقم دراومده بود، بالاخره آبم اومد، تجربه متمایزی بود، همینجور ک میومد، منم کیرم رو فشار میدادم توش، اصلا ته نداشت، تموم جونم در اومد، بی حس افتادم توی جام، عرق کرده بودم فقط بوسه های یواش زنداداشم رو حس میکردم و حال نداشتم خودم رو جمع و جور کنم، تا لنگ ظهر خوابیده بودم، توی حیاط روبرو شدیم. بهم گفت چطوری داماد،سرخ شده بودم. بهتری کوسی که توی عمرم کرده بودم همون بود نوشته: بهراد آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده