رفتن به مطلب

kale kiri

ارسال‌های توصیه شده

     بیغیرتی × همسر × داستان سکسی × داستان بیغیرتی × داستان همسر × سکس همسر × سکس بیغیرتی ×

همسر زیبا و جذاب من پریا - 1

سلام من پوریا هستم و ۳۲ سالمه قدم ۱۷۲ وزنم ۸۰کیلو اسم همسر زیبا و لوندم پریا هستش و ۲۷ سالشه من ۵ سال باهاش دوست بودم تا سال گذشته ازدواج کردیم همسر من فوق العاده لوند و سکسی هستش قدش ۱۶۷ اندام تپل و برجسته کلاس رقص میره و شکم نداره سینه هاش خیلی بزرگه قبلا سایز ۸۰ بود اما قبل ازدواجمون دکتر رفت و بهش چربی تزریق کرد و سایزش رو الان به ۹۵ رسونده رونای پر و درشتی داره اما نگم از باسنش گرد و بزرگ و زیبا طوری که وقتی شلوار جین میپوشه یا لگ و ساپورت واقعا سکسی و جذاب میشه خیابون که میریم همیشه یه تک کت کوتاه میپوشه با لگ یا شلوار جین تنگ همین باعث میشه باسن بزرگش حسابی تو خیابون تو چشم باشه و به خصوص مرد های سن بالا از دید زدنش لذت میبرن خود منم خوشم میاد وقتی کون گنده ی پریای زیبای من تو خیابون دلبری میکنه یادمه اوایل ازدواجمون بود رفته بودیم پاساژ گردی پریای من یه تک کت سفید پوشیده بود با یه لگ صورتی فوق تنگ زیرشم شورت لامبادا و یه نیم تنه سفید از بالا سینه های گنده و سفید سایز ۹۵ش بیرون زده بود موهاشم فرفری و طلایی چشماشم عسلی چیزی از زیبایی کم نداشت رفتیم تو یه مغازه فروشنده یه مرد سن بالا بود مغازه مانتو های کوتاه و جلو باز مخصوص پریای من رو می‌فروخت من خودم رو به اون راه زدم که با گوشی مشغولم پریا حسابی با فروشنده لاس میزد ازش یه تک کت کوتاه گرفت و می‌رفت تو اتاق پرو در نیمه باز بود تک کت رو پوشید رو به من و فروشنده گفت خوشگل شدم وای بدن سفیدش نافش سینه ها و شکم نرم سفید و قشنگش تو چشم یارو بود داشت با چشماش زن من رو میخورد منم لذت میبردم بعدش کت رو در آورد و گفت از این خوشم اومده با همون اندام سکسی و نیم تنه لختی گفتش لطفا اون مانتو هم بدین فروشنده دست پاش میلرزید از هیجان دیدن یه همچین گوشتی مانتو رو پوشید و خودش رو تو آینه نگاه کرد و پسندید و گفت اون شلوار جین هم میخوام وای چی میدیدم پریای من بی پروا ساپورتش رو کشید پایین اون زیر یه شورت لامبادای صورتی پوشیده بود فروشنده میخ شده بود و داشت نگاه می‌کرد و انگار نه انگار من اونجا بودم باسن پریای من برجسته پهن و سفید بود شلوار جین رو پوشید تنگ تنگ بود جلوی رونش چند تا پارگی داشت که گوشتای رون همسر من رو نشون میداد رو به من با لبخند نازی گفتش چطوره عشقم میاد بهم ؟ منم گفتم عالیه عزیزم بخر پریا با آرایش غلیظ و جنده وار و مژه های بلند شده جلوی یه مرد دیگه عشوه میومد و من داشتم از این همه زیبایی لذت می‌بردم بعدشم رفتیم یه رستوران شیک و با کلاس اونجا هم همه ی نگاه ها رو پریای من بود حتی مرد های متاهل که با زن هاشون بودن سینه های بزرگ خانومم از تاپ نیم تنش بیرون زده بود نگاه میکردن از باسن بزرگ و خوش فرمش هم نگم که موقع قدم برداشتن قمبلاش از پشت لگ تنگ صورتی جانانه میلرزید و چپ راست میشد و دل هر مردی رو میلرزوند شب که رسیدیم خونه یه سکس جانانه کردیم بعد سکس بهش گفتم من عاشق این مدل سکسی بودن تو هستم عاشق جنده بودنتم پریا عاشق این بود جنده یا کصده صداش کنم حتی بعضی وقتا بهش میگفتم کص پری و اونم حال میکرد حتی دوران دوستیمون هم پریا با یه مرد زن دار سن بالای پولدار رابطه داشت البته خودمم بازاری هستم و وضع مالی خوبی دارم و پریا بخاطر همین حاظر شد ازدواج کنه با من چون پریا عاشق پول و طلا بود منم براش چیزی کم نمیذاشتم پریا عاشق دیدم فیلم های bbc سیاه پوست های کیر بزرگ بود هرشب قبل سکس این مدل پورن می‌دیدیم جنده ی من واقعا سکسی و جذاب بود حتی شب عروسیمون پریا لباسش باز بود پشتش باز از جلو هم دوتا پستونا بزرگ بیرون بود آرایش غلیظ ک زیبایی داشت با مرد های مجلس حسابی رقصید و منم کیف میکردم از این حجم سکسی بودن همسر نازم بودم تو خونه هم همیشه با شورتک های تنگ و سکسی می‌گشت تا با کون گنده و قلمبش برام دلبری کنه منم همیشه بهش میگفتم بیرون میری هیچوقت مانتوی بلند نپوش همیشه باسن گنده و خوش فرمت رو بنداز بیرون تا همه از دیدن این همه زیبایی کیف کنن منم هر شب با هیجان بیشتری باهاش سکس میکردم پری مادرش یه پسر خاله داره به اسم علی که الان ۴۲ سالشه این علی آقا قد تقریبا بلندی داره چهار شونه و کچل بدن سبزه ای داره تو تهران زندگی میکنه خیلی هم میلیاردره حتی ماه عسل هم منو همسرم وقتی ترکیه رفتیم به عنوان کادوی عروسی کلید خونش تو آنتالیا رو بهمون داد منم با اینکه پول داشتم اما قبول کردم کلا علی با پریا خیلی صمیمی بود با اینکه خودش زن داشت تو مهمونی ها وقتی که میومد شمال ( ما ساکن شمال هستیم ) علی همیشه پیش خانومم می‌نشست برای هم مشروب میریختن و حرف میزدن و میخندیدن حتی تو دوران دوستی هم پری همیشه تعریف علی رو پیش من میکرد من بعضی وقتا حشری میشدم وقتی فکرشو میکردم علی بیفته رو پری و ترتیبش رو بده وای چقدر جذاب میشد تصور می‌کردم حتما کیرش باید دوبرابر کیر من باشه و خانومم رو سیر کنه البته پریای من خیلی جنده و پولکیه قبلشباید علی حسابی براش خرج کنه کلا چون علی خیلی پولدار بود پری دوسش داشت یادمه یه روز ظهر تازه از مغازه اومدم خونه واسه ناهار دیدم پریا یه دامن نقره ای برق برقی پوشیده با یه تاپ نیم تنه ی سفید ناف و شکم صاف و سفیدش بیرون بود از بالا ها دوتا پستون گنده و سفیدش رو بیرون انداخته بود و فقط نوکش مشخص نبود مشخص بود تازه دوش گرفته بهش گفتم به به خانوم خانوما خوشگل کردی فداتشم کجا به سلامتی؟ گفت دارم میرم آرایشگاه عزیزم گفتم واسه چی سره ظهر خنده گفتم نکنه قرار داری ناقلا نخودی خندید و گفت نه عزیزم علی داره از تهران بیاد به ویلا هایی که دارن میسازن سر بزنه ( علی تو شمال تو کار ساخت ویلا های لاکچری بود تو تهران هم چند تا نمایشگاه ماشین داشت و تو کار ساخت ساز هم بود ) منم دارم میرم خونه مامانم وقتی که اومد ببینمش تو هم شب از سر کار بیا دنبالم وای دامن همسرم خیلی تنگ و کوتاه بود راه که می‌رفت دامنش میزد بالا و سفیدی کپل های کونش مشخص میشد شورتشم لامبادا بود و اگه یکی دقت میکرد دیده می‌شد از این همه زیبایی که تا چند ساعت دیگه علی کیر کلفت هم ازش بهره می‌برد حسابی لذت بردم و رفتم سر کار
شب رفتم خونه مادر خانومم دنبال پری ( پری پدرش فوت شده بود و یه برادر داشت که خارج از کشور زندگی می‌کرد ) رفتم داخل دایی پری و زندایی پری هم شام دعوت بودن وای پریا که پیش علی نشسته بود با همون لباسا و ارایش فوق غلیظ و جنده وار اومد سمت من دست داد روبوسی منم با علی و بقیه دست دادم پری رفتش برامون چایی آورد سمت علی اول خم شد تا چایی رو بهش تعارف کنه و کونه سفید و بزرگش رو کرد سمت من حدس میردم الان حسابی جلوی علي خم شده و سینه های درشتش بیرون زده رو کرد سمت و به منم چایی داد پری نشست پیش من اما پاهاش رو انداخت روی هم و رونای درشت و سفیدش تو چشم بود علی هم زنش لاغر و سبزه بود و از این همه زیبایی داشت لذت می‌برد یکم مشروب خوردیم گفتیم خندیدیم پری همینجور داشت جلوی من با علی لاس میزد و می‌خندید لاسیدنش بدجور منو حشری کرده بود یه لحظه جلوی من پری بلند شد بره کیف کیف ک مانتوش رو برداره وای کپل های کونش از زیر دامن تنگ و کوتاهش بیرون زده بود حتی شورت لامباداش هم پیدا بود علی هم که مست بود داشت با چشماش کون پریای من رو میخورد پری خم شد به بهانه اینکه یه چیزی از کیفش برداره قشنگ شورت مشکی و کص بزرگش از پشت که البته شورت اونو پوشونده بود پیدا شد و بعدش کیفش رو برداشت و داشت سمت میومد رونای درشت و خوشگلش تو چشم میزد بلاخره بعد یکم دیگه بگو بخند اومدیم خونه اون شب کلی با پری لاس زدم که جوون خوب کیر علی رو بلند کردی پری هم که مست بود و صورتش گل انداخته بود و خوشگل تر از همیشه شد بود گفت نه بخدا فقط با علی رفتیم پاساژ گردی برام خرید کرد منم چون دامنم خیلی کوتاه بود مجبور شدم ساپورت بپوشم وای فکر اینکه علی همسر کون گنده ی منو تو شهر گردونده خیلی حشریم کرد ( بعدا فهمیدم پریا تو ماشین واسه علی ساک زده حتی موقع ساک زدن به من زنگ زد که کجایی کی میای خونه ) اون شب بعد دوش گرفتن با اینکه یه دور با ساک زدن پریا آب من رو تو حموم آورد( پریا عاشق ساک زدن بود حتی خیلی از شبا می‌رفت لای پای من و کیر من رو مثل پستونک میذاشت دهنش می‌خوابید ) وقتی بیرون اومدیم از پریا خواستم قمبل کنه وای چه کونی گنده قلمبه و سفید مثل برف کونش برای من میلیارد ها تومن ارزش داشت حاظر بودم این کون رو با صد نفر دیگه شریک بشم اما از دستش ندم چون واقعا عاشقش بودم و دل بهش باخته بودم یکی دیگه از دلایل ازدواج من با پریا باسن بزرگ و سفیدش بود چاکش رو وا کردم و با ولع و اشتها سوراخ کونش رو لیس میزدم و لذت می‌بردم قبلا هم اینکارو کرده بودم اما اون شب لذت بیشتری می‌بردم چون یه مرد دیگه هم واسه این کون بزرگ و خوش فرم شق کرده بود بعدشم حسابی از کون گاییدمش اون شب هم گذشت یکی دوماه بعد هوا هنوز گرم بود و علی یه جشن داخل ویلای شیک و بزرگش گرفته بود کل زن شوهر پولدار و تهرانی دعوت بودن پریای من اون شب خیلی سکسی شده بود آرایشگاه رفته بود یه لباس ماکسی پشت باز کوتاه و قرمز پوشیده بود از جلو هم کامل باز دوتا پستونای بزرگ و خربزه ای شکلش بیرون افتاده بود و فقط نوکش پوشیده بود سفید و جذاب موهاشم بسته بود بالای سرش خیلی خوشگل و جیگر شده بود لباسش به قدری کوتاه بود که تا بالای زانو ها و نزدیک رونش بود راه که می‌رفت شورتش مشکی و لامباداش مشخص میشد چون روناش خیلی پر بود و گوشتی لباسش بالا می‌رفت من که به روی خودم نیاوردم از پشت که دیگه نگم چند قدم که بر میداشت لپای کونش میفتاد بیرون اوف چه منظره ای یه مانتوی کوتاه و جلوه باز پوشید سوار ماشین شدیم و رفتیم تو راه تلفن همراه همسرم زنگ خورد جواب که داد فهمیدم علی هستش پریا با ناز و عشوه و خنده و با اون صدای قشنگش جوابش رو داد و گفت داریم میایم بعدش رو به من گفت وای علیمنتظرمونه منم یه دست به رونای درشت و سفیدش کشیدم و گفتم جووون الان میبرمت پیش علی بلاخره رسیدیم یه ویلای شیک و لاکچری بود ماشین رو پارک کردم ماشین ها همه مدل بالا بودن علی رو دیدم حسابی تیپ زده بود اومد استقبال ما در ماشین رو باز کرد پریای من پیاده شد قبلش من پیاده شدم پریای شیطون موقع پیاده شدن از عمد پاهاش رو وا کرد تا علی شورتش رو ببینه بعدش علی رو بغل کرد و جلوی من صورتش رو حسابی یه ماچ آبدار کرد در مورد زن بچه علی ازش پرسید اونم گفت خانومش تهرانه نتونست بیاد پریا مانتوش رو در آورد داد به یه خدمتکار ویلا حیاط بزرگ و شیکی داشت و میز های گرد گرد قرار گرفته بود همه زن شوهر های شیک و با کلاس اونجا نشسته بودن به جرات میتونم بگم پریای من از همشون سکسی تر بود پریا یکم جلو تر از من و علی راه می‌رفت علی محو کون پریا شده بود با هر قدمی که بر میداشت لباس تنگ و کوتاهش بالاتر می‌رفت و قمبل های درشت و سفید باسن طاقچه فرمش بیشتر تو چشم میزد بعضی وقتا با خودم فکر میکنم اگه پریا همچین کونی نداشت اصلا باهاش ازدواج نمیکردم من عاشق فرم کون و قلمبگی کون همسرم شده بودم از همه مهم تر این سکسی گشتن و جنده بودنش بود که منو حشری میکرد من و پریا دور یه میز نشستیم پریا پاهاش رو انداخته بود رو هم روانی بزرگ و سفیدش تو چشم بود حتما قمبل کونش هم مشخص بود و مقداری از شورتش هرکی رد میشد زیر چشمی نگاه می‌کرد اون شب بیشتر مردهای مجلس که همه سن ها بالای ۴۰ بود فهمیده بودن شورت همسر من چه رنگیه و این برای من لذت بخش بود بعد چند دقیقه که نشسته بودیم علی اومد کنارمون نشست دوتا لیوان ویسکی برامون آورد با یه ظرف انواع فینگر فود و مزه من پریا یکم خوردیم علی گفت قبلا خورده پریای من طبق معمول که مشروب میخوره صورت خوشگل و سفیدش گل انداخت قرمز شد علی و پریا با هم حرف میزدن و میخندیدن من مست مست شده بودم فقط نگاهم رو سینه های سفید و بزرگ پریا بود که وقتی می‌خندید میلرزید و فقط نوکش پوشیده بود و کلش بیرون بود آدم های دیگه تک توک وسط میرقصیدن دی جی آهنگ گذاشته بود که یهو آهنگ گلپری جون پلی شد پریای من وسط لاسیدن با علی گفتش وای من عاشق این آهنگم علی هم بهش گفت خب بیا بریم وسط برقصیم پری یه نگاه کوچیک به من کرد و منم گفتم برو عشقم خوش بگذرون علی و پری با هم رفتن پریا همینجور که داشت می‌رفت سمت سن وسط راه با آهنگ قر میداد و کون بزرگش رو میلرزوند رسید رو سن شروع کرد با علی رقصیدن مست مست بود و مثل جنده ها با هنگ گلپری جون سینه هاش رو میلرزوند اون تیکه که آهنگ شمالی میشه هی خم میشد میلرزوند میومد بالا وای سینه های درشتش نوکش از لباس بیرون زده بود اما اینقدر زن خوشگلم مست بود که حالیش نبود حالا زن من شده بود گل سر سبد یا بهتره بگم جنده ی مجلس همه ی مرد ها داشتن باهاش میرقصیدن پری هم کم نمی‌آورد و واسه همه قر میداد موقع قر دادن لباسش می‌رفت بالا و بخش زیادی از کص کونش معلوم میشد کون گنده و خوش ترکیب همسرم واقعا مجلس رو گرم کرده بود بعدشم آهنگ دکتر ساسی پخش شد پریا با همون آهنگ اولش دستاش رو برد بالا و همین باعث شد سینه ها و نوک پستونش بیشتر بیرون بزنه از پایینم شورت مشکیش مشخص بود بعدشم جیغ کشید و حسابی رقصید حتی شوهر خواهر علی که حدود ۵۰ سالش بود و دکترم بود دیوونه ی همسرم شده بود و داشت باهاش می‌رقصید پریا مست مست بود و هیچی حالیش نبود اون لحظه فقط داشت از رقصیدن با مرد های سن بالای مجلس لذت می‌بردبلاخره اون شب تموم شد تو ماشین پریا از بس رقصیده بود خسته بود پاهاش رو روی داشبورد ماشین گذاشت و سینه هاشم از لباس بیرون افتاده بود و منم بهش چیزی نگفتم همینجوری رفتیم خونه و حسابی سکس کردیم موقع قمبل کردن که از پشت بذارم تو کصش بهش گفتم جووون چه چقدر سفیدی کصپری من جنده خانوم من پری هم با عشوه گفت اوم آره من باید عربستان اونجا عربا سرتا پای منو طلا میگیرن منم گفتم جون عربا کیرشون سیاه و بزرگه ها با خنده ی جنده واری گفت منم عاشق کیر بزرگ و سیاه هستم گفتم مثل کیر علی ؟ گفتش وا من که کیر علی رو ندیدم تو دلم گفتم آره جون خودت بعدش گفتم ولی امشب حسابی کیرش رو شق کردیا پریا فقط خندید و چیزی نگفت منم حسابی گاییدمش و همونجا تو بغلش از هوش رفتم و خوابیدم صبح از خواب بیدار شدم ساعت ۹ بود پریا همیشه همین ساعت بیدار میشد اما مستی و رقص خستش کرده بود و خواب خواب بود باسن گنده و سفیدش سمت من قمبل شده بود بدنش سفید بود و نقص نداشت از جلو نگاش کردم سینه های گنده و سفیدش روی هم افتاد بود چقدر ناز مثل فرشته ها خوابیده بود واقعا کسی فکرشو نمیکرد همسر من با این ظاهر زیبا و مظلومش درونش یه جنده ی حشری و پول پرست داشته باشه گوشیش رو دیدم کنار دستشه با اینکه رمزش رو بلدم اما هیجوقت هیجوقت عادت ندارم گوشیش رو چک کنم اما اون روز از سر کنجکاوی رفتم تو پیام ها بله انگار علی ساعت ۸ صبح بهش پیام داده و باهم چت کردن و ظهر باهم قرار گذاشتن علی گفت قبل اینکه برم تهران میخوام بیام پیشت برات ویسکی آوردم پری هم گفت بیا عشقم منتظرم پوریا بره بهت پیام میدم وای چه حالی میداد زنم رسما میخواست کص بده به فامیلش و انگار این دفعه اولش هم نبود خیلی حشری شدم کیرم رو مالیدم به صورتش تا بیدارش کنم تا چشمای قشنگش رو باز کرد
همونجا کردم تو دهنش صبح ناشتا دهن پریا رو گاییدم از بس حشری بودم آبم رو تو دهنش خالی کردم بعدش رفتیم حموم دوتایی زیر دوش بغلش کردم بوسیدمش بعدش رفتم سر کار ظهر یکم دیرتر برگشتم دیدم پریا وسط حال خونه داره از علی لب میگیره اینقدر گرم لب گرفتن بود که حواسش نبود من اومدم یه تاپ نیم تنه ی قرمز پوشیده بود با شورت توری مشخص بود جفتشون تازه از حموم اومدن علی هم یه تیشرت و شلوار اسلش پوشیده بود من داشتم از دیدن این صحنه کیف میکردم که یهو جفتشون منو دیدن جا خوردن پری با دستپاچگی گفت عزیزم علی داشت می‌رفت برامون یه شیشه ویسکی آورد یه گردنبند طلا هم گردن پریا بهم نشون داد و گفت اینم کادوی تولدم علی جون زحمت کشید و زودتر بهم داد منم با خوش رویی گفتم دستت درد نکنه علی جون زحمت کشیدی واقعا باهاش دست دادم و روبوسی کردم علی که انتظار همین برخورد امروزی و روشنفکرانه منو داشت ازمون خدافظی کرد و رفت بعد رفتن علی من حسابی از پریا لب گرفتم سر ناهار که پری رو پاهام نشسته بود و تو یه بشقاب غذا میخوریم با ناز و عشوه بهم گفت تو ناراحت نشدی منم بوسیدمش و گفتم نه عزیزم تو نفس منی عمر منی حتی اگه لخت هم تو بغل علی بودی من ناراحت نمیشدم علی که غریبه نیستش تازه مرد پرنفوذ و پر قدرتیه همه جا آشنا داره اتفاقا نگهش دار یه موقع دیدی به دردمون میخوره پری هم ازین حرفای من خوشحال و کلی ماچم کرد دو شب بعد تصمیم گرفتیم ویسکی که علی آورده رو بخوریم پریا قبلش رفته بود آرایشگاه و یه لباس خواب بندی و سکسی صورتی پوشیده بود با یه شورت لامبادا اولش یکم رقصید برام بعدشم نشستیم پای خوردن من یکم که مست شدم گفتم اون شب کیر علی رو سیخ کردی با رقصیدنت فرداییش اومد سروقتت بعدش کلی خندیدم پریا گفت آره دیگه من اینم علی هم منو خیلی دوست داره و بخاطر من کارش رو تو شمال ادامه میده تا منو ببینه دیدم بله پریا خانوم داره اعتراف میکنه که با علی رابطه داره منم داشتم لذت می‌بردم چه حس خوبی داشت وقتی فهمیدم همسرم با یکی رابطه داره پریا که مست مست بود خنده ای جنده وار کرد و گفت آره علی میگه این همه کص کون کردم هیچکس کص کون تو رو نداره عاشق منه برام میمیره فهمیدم خیلی وقته باهم رابطه دارن یادمه اوایل دوستیمون زیاد در مورد فامیلش که تو تهرانه و خیلی پولداره حرف می‌زد فهمیدم که بله خیلی وقته رابطه دارن پریا گوشیش رو در آورد و یه فیلم نشونم داد واو چی می‌دیدیم لنگای سفید و گوشتی پریا بالا بود و علی داشت کص پریا رو میخورد و لیس میزد روی تخت اتاق ما نبود احتمالا ویلای خود علی بود صدای ناله های پریا میومد بعدا فهمیدم علی از بس مست بود پریا ازش تونست فیلم بگیره کله کچل و بزرگ علی لای پای زنم بود و داشت لیس میزد زبونش تو کص پریا میچرخید چه منظره ای بعدش بلند شد کیرشو دیدم راحت ۲۲ سانت میشد بزرگ و سیاه و پر رگ یکم شکم داشت هیکلش ورزیده بود و سیاه و بدون مو فیافش تو فیلم مشخص بود داره کیف میکنه بعدش کیرش رو اورد بالا و مشخص بود کرد تو دهن پریا صدای ساک زدن پریا میومد اما چیزی مشخص نبود آخه پریای من عاشق ساک زدنه بعدشگذاشت جلوی کص پریا و فرو کرد داخل پریا ناله می‌کرد و علی همینجور تلمبه میزد آه ناله های پریا از تو فیلم خیلی حشری کننده تر بود بعدش ناله کنان بعد چند دقیقه آبش رو تو کص همسرم خالی کرد بهش گفتم دیوونه حامله نشی با خنده گفت نترس همیشه قرص میخورم دیدن اون فیلم خیلی حشریم کرد از پریا پرسیدم چرا این فیلم رو گرفتی گفت چون علی واسمون شاخ نشه آدم مهمیه ولی خیالت جمع علی خیلی ماهه واسه من میمیره منم از اینکه همچین همسر زرنگی دارم لذت بردم بوسیدمش و اون شب حسابی یه سکس جانانه کردیم . دوستات عزیز داستان کاملا واقعی بود

ادامه دارد

نوشته: پوریا

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18