رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

 خیانت × ارباب و برده × داستان سکسی × داستان ارباب و برده × سکس ارباب و برده × داستان خیانت × سکس خیانت ×

برده شدم

سلام
من نرمه ام البته که اسمم فیکه 👻
۲۳سالمه 4ساله ازدواج کردم زن دوم یه ادم عوضی شدم
چون بچه دارم نمی شدم یه سالو چند ماه من همینجوری ول کرد
اصلا منو گرفته بود تا براش بچه بیارم ولی با کلی دارو درمان هیچی به هیچی
تاکه زن اولش حامله شد منو ول کرد
حالم خیلی بد بود تنها افسرده شده بودم یه خواهر داشتم که اونم یه شهر دیگه زندگی میکرد نمیشد هی برم اونجا
رسما تو شهر غریب تنها بودم روز به روز حالم بدتر میشد داشتم حتی توهمم میزدم گاهی به شوهرم زنگ میردم ازوضعیتم شکایت میکردم کلی دعوامون میشد اما بازم چیزی تغییر نکرد
تفریحم شده بود هر وقت که میشد برم پارک محله اونجا برا خودم بشینم پیک نیک کنم اولش خوب بود ولی بعدا جواب نمیداد
یه روز صبح زود که حس میکردم دیوار دارن منو میخورن زدم بیرون بچه ها تازه داشتن میرفتن مدرسه رفتنشونو تماشامیکردم توپارک رواولین صندلی نشستم با کلی غمو اه به بچه ها نگاه میکردم
خدایا چی میشد منم صاحب بچه بشم تو همین فکر بودم که یه بچه بابا دیدم که باهم درگیرن دختره دست باباشو می کشید پفک میخواست اونم هی میگفت نه داری زیاد روی میکنی…
ازون روز به بعد هر روز صبح میرفتم بچه هارو میدیدم
بدون استثنا این پدر دختر رو میدیدم یه روز وقتی دیگه از نشستن خسته شدم خواستم برگردم خونه همون پسره اومد کنارم نشست
سر حرفو با عذرخواهی که بدون اجازه کنارم نشسته باز کرد منم میگفتم مشکلی ندارم شما راحت باشین باز کرد یکم باهم حرف زدیم
بهم گفت دخترتون تو همین مدرسس با بغض گفتم من بچه ندارم
بازم معذرت خواهی کرد
بعد اون روز تقریبا هر روز یه نیم ساعتی باهم حرف میزدیم اون بعدش میرفت سرکار
تواین مدت خیلی صمیمی شدیم من از زندگیم گفتم اون واقعا شنونده خوبی بود ومتقابلا اونم از زندگیش میگفت
اسمش فرهانه (فیک)
زنش طلاق گرفته بود رفته بود دبی بچشم قرار بود ازش بگیرن کلی ناراحت بود خودش وکیل بود اما میگفت اونا پارتی قوی دارن یه جوری بچه رو از چنگش درمیارن بعدم نمیزارن ببینتش …
دیگه بهش عادت کرده بودم روزانه چند بار بهم زنگ میزدیم راستش من بهش حس پیدا کردم ولی روم نمیشد بروز بدم
چند وقتی بود که غیر مستقیم داشت از نیاز جنسیش باهام حرف میزد اولاش خیلی داشت بهم بر میخوره ولی دوست نداشتم قطع رابطه کنم یه جوری رد میکردم تا این که شوهرم بعد یه سال چند ماه فیلش یاد هندستون کرد خیلی خوشحال شدم با دیدنش فهمیدم خیلی دلتنگش بودم اما این خوشحالی زیاد طول نکشید دو روز اومده بود پیشم اما بالاخره مقصدشو گفت گفت میخواد خونه رو بفروشه یه سرمایه گذاری کرده منو میفرسته یه جای دیگه بعدا برام خونه بهتر میخره اتیش گرفتم اون شب حالم گفتنی نبود کلی دعوا کردیم چون خونه به اسم من بود نمیتونست بدون خبر کردن من کاری کنه وکالت تام میخاست اون شب با پررویی باهام سکسم کرد هیچ لذتی نبردم ازش متنفر بودم این خونه رو برام نمیتونست ببینه باهر تلمبه زدنش حس میکردم لجن وارد کوسم میکنه حالت تهوع گرفتم
بعد سکس بهم گفت راهی نیست چند روز دیگه میام برگه میارم امضاکنی رفت کلی گریه کردم زنگ زدم به فراهان بیچاره تاگفت الو باصدای بلندگریه کردم اصلا متوجه نمیشد چی میگم قرار شد بیاد خونه ببینه چی شده خونه رو جمع جور کردم یه دوش گرفتم تا شاید از خشمم کم بشه تمام مدت از خشم غم میلرزیدم بالاخره آمد
دخترش لیلا رو هم اورده بود عذر خواهی کرد گفت نتونسته بچه رو بزاره پیش کسی
اتفاقا امدن لیلا بهترم کرد با هم چای خوردیم بازی کردیم فیلم دیدیم تابالاخره لیلا میخواست بخوابه فرهان خوابوندمش اومد پیشم
ازم جویا شد منم قضیه رو گفتم کلی تو بغلش گریه کردم
اونم گفت اگه کمی شجاع باشم نترسم کمکم میکنه که دست شوهرم تو حنا بزاریم
کلی راه قانونی بهم گفت بعد کلی دلداری داد
تو گفتگو هامون تو بغلش بودم اون کمرمو نوازش میکرد گاهی دستش رو باسنم بود فشار ریز میداد
کم کم بوسه میزد بهم شونم گردنم هر دو داشنیم داغ میشدیم نمیتونستم پسش بزنم باهاش همراهی میکردم وقتی دید منم دارم میبوسمش جلوتر رفت منو نشوند رو میز جلوش لبامو میبوسید
سینه هامو فشار میداد کلا سوتین کم می بستم وقتی سینه هامو میچلوند از نبستن سوتین بیشتر تحریک شد دکمه های لباسمو باز کرد لباسمو دراورد عین وحشیا شروع کرد به خوردن سینه هام چنگ میزد ناله میکردم سینمو میخورد دستشو سر داد رو پام از هم بازشون کرد روی کسمو میمالید گفت ایجونم چقدر خیس کردی
یکم خجالت کشیدم ولی نزاشت سرد بشم لبمو خورد یه دستش رو سینم بود یه دستش رو کسم انگشتاش عین آتیش رو بدنم حرکت میکرد از بوسیدن دست کشید دستمو گرفت گذاشت رو کیرش که داشت تو شلوارش له میشد خجالت گذاشتم کنار از رو شلوار میمالیدمش
ناله میکرد
بریم تو اتاق جای لیلا بیدار نشه
بلند شدم جلو رفتم رفتیم تو اتاقم جلوی تخت شلوارمو داورد گفت برم روتخت براش ژست بگیرم رفتم رو تخت هرچی میگفت انجام دادم پاهامو باز کردم چوچولمو تکون تکون میدادم ناله میکردم خیره بهم نگاه میکرد شلوار پیرهنشو در اورد کیرش زیاد بزرگ نبود از مال شوهرم کوچکتر بود اما خیلی کلفت بود بهم گفت بیام طرفش کیرشو بخورم از اینکه بهم میگفت چیکار کنم حس خوشایندی داشتم خزیدم طرفش کیرش تو دستم گرفتم میک زدم
ناله میکرد بهم گفت من توسکس خشنم بددهنم هستم
برام مهم نبود شروع کردم میک زدن کیرش موهامو گرفت تو چنگش کیرشو فشارمیداد عق میزدم یه نفس اجازه میداد دوباره میچلوند دهنم داشت خفم میکرد بهم فهش میداد جنده جاش کن دهنت بخورش
نمیدونم چرا ولی وقتی بهم فحش میداد بیشتر تحریک میشدم
کیرش بزرگتر شده بود رگه زده بود تخماش دهنم میذاشت میک میزدم
_ماه سگ بخور ازم تشکر کن جنده خانم …
بهم سیلی میزد اما اروم بعد کلی خوردن دستور داد بخوابم پاهامو باز کنم خودمو انگشت کنم اومد رو تخت بهم نگاه میکرد خجالت میکشیدم اما لذت میبرم من کوسمو انگشت میکردم اون کیرشو میمالید
اومد جلو دستمو کنار زد چوچولمو با انگشتاش میلرزوند اه نالم شدت گرفتم ابم بند نمیومد
گفت ای توله سگ جنده بعد برای من خودشو میگرفت میدونم چطور تنبیهت کنم جنده
انقدر چوچولمو تکون داد که ارضا شدم اما هنوز ادامه داد بدنم میلرزید بادست دیگش کوسمو انگشت کرد داشتم جون میدادم انگشت نقطه ضعفم بود با انگشت تلمبه میزد بهم گفت براش پارس کنم
هاپ هاپ میکردم میگفتم جندتو بگا بهم میگفت التماس کنم منم التماس میکردم منو بگاد
چی میخوای جنده خانم
کیر میخام کیر تورو
(وای همین الانم ابم راه افتاد)
دستشو کشیدو کیرشو روکسم میمالید التماس میکردم منو بگاد
اونم فقط بهم کیرشو میمالید
دیگه ادای تنگارو برام درنمیاری فهمیدی
فهمیدم
دیگه ازین غلطا نمیکنی
چشم
حالا پارس کن
هاپ هاپ
جنده کی تو
جندع تو
چی میخوای ازم
کیر لطفا
یهو کیرشو چپوند توکسم وای یه لحظه پاره شدم
کوسم داشت میسوخت نفسم بند امد
شروع کرد تلمبه میزد با فشار تقریبا جیغ میزدم دهنمو گرفتم
یکم گذشت کوسم عادت کرد حالم بهترشد
کیرشو توکسم نگه میداشت فشارمیداد حسش عالی بود
دوباره تلمبه میزد خودشو روم انداخته بود تلمبه میزد سینه هامو گاز میزد واقعا گاز میزد بدجور می سوخت درد داشت ولی نمیتونستم حرفی بزنم
جفتمون به نفس نفس افتادیم اما کمرش خیلی سفت بود
انگار قرار نبود آبش بیاد کیرشو دراورد انداخت لای سینم تلمبه میزد
وای که سینم چه دردی دوباره برکشت رو کوسم کیرشو میمالید به کوسم بعد یهو داخل کوسم می برد تلمبه میزد جونم درمیرفت
عقب جلو کوسم پر میکرد نگه میداشت دردو لذت باهام بود بالاخره داشت ابش میومد کیرشو بیرون کشید جق میزد یکم بلند شدم تا دستم به کیرش برسه بادستم هدایتش کردم سمت کوسم گفتم
بریز توم انگار انرژی دوباره گرفت شروع کرد به تلمبه زدن بالاخره آبش اومد خیلی داغ بود کوسم پرشده بود بدنم میلرزید کنارم افتاد
چند دقیقه بی حرکت بودیم …اون شب کنار هم خوابیدیم صبحش عین یه خانواده صبحانه خوردیم و اونا رفتن بهم پیام داد
تو کارت کمکت میکنم وکیل خواستی من هستم
یه مدت بعد درخواست طلاق کردم فرهان وکیلم بود مهریمو کامل گرفت برام نفقه هم درخواست کرد
الان شش ماه ازون قضیه میگذره من حاملم بخاطر بچه قرار ازدواج کنیم
اگرچه دوست نداشتم رابطمون به ازدواج کشیده بشه ولی هردومون نمیتونیم از بچه بگذریم فرهان نه تنها تو رابطه جنسی خشنه بلکه خیلی هم شکاکه
زندگی آسونی نخواهیم داشت ولی میدونم به سمی زندگی سابقم نیست
ببخشید خیلی طولانی شد

نوشته: نرمه

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.