chochol ارسال شده در 11 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر ضربدری × داستان ضربدری × داستان سکسی × سکس ضربدری × بیغیرتی × سکس بیغیرتی × ضربدری با وحید و مهناز سلام من امید هستم و ۳۶ سالم هست . ماجرا را مطابق هر چی پیش اومد دقیق مینویسم . چند تا خاطره سکسی غیر معمولی برام پیش اومده که فرصت بشه یکی یکی عنوان میکنم . اگر هم شخصی نسبت به بازگو کردن این خاطرات دلخور یا ناراحت میشه یا فاز منفی میگیره بهتره عنوان داستان را که خوند دیگه وارد جزئیات نشه و بعد بخواد نظر خودش را به دیگران تحمیل کنه … داستان تلخ یا شیرین یا هر صفتی که داره چیزیه که شده و دوسداشتم بنویسم … توی یه پاساژ یه مغازه اجاره کرده بودیم و مشغول کار بودیم . صاحب پاساژ اسمش وحید بود و ۲ سال از من بزرگتر بود و خانمش مهناز که همسن من بود و در غیاب وحید بخاطر سفر خارجی و … امورات دستش بود . یه روزی شایعه شد آقا وحید ورشکست شده و پوکیده و کم آورده و فراری شده و… بازار شایعات داغ بود . یادم رفت بگم این پاساژ و املاک و خیلی چیزای دیگه از طریق ارث به وحید رسیده بود و پدر و مادرش را توی یه حادثه رانندگی از دست داده بود. این مواقع که کسی کم میاره از نظر مالی همه تهمت و شایعه و برچسبی بهش میزنن و کسبه پاساژ و دوست و غریبه هر کدوم یه شعری تفت میدادن که قمار کرده و باخته یا قاچاق کرده و گرفتنش و…بعد ۲ ماه وحید اومد و شروع کرد به فروختن پاساژ و چون مایه سنگین بود گفت هر کسی مغازه ش را اگه میتونه بخره و اگه نمیتونه شرمندش میشم و مجبورم بفروشم و پول لازم هستم . من با خانمم سهیلا خب هر چی داشتیم سر مغازه گذاشته بودیم و مجبور بودیم که بعد کلی دوندگی همه را از دست بدیم چون تازه کارمون گرفته بود و جا افتاده بودیم اون محل و تصمیم گرفتیم هر جور هست مغازه را بخریم و ماشین سواری و طلا و پس انداز و پول پیش و وام با سود بالا و همه را روی هم ریختیم و مغازه را خریدیم . بعد چند ماه وحید و مهناز یه دهنه مغازه ها را برای خودشون ورودی پاساژ نگه داشته بودن و اومدن و شغل پدری شون یعنی پارچه فروشی راه انداختن و وحید از عرش به فرش افتاده بود و دیگه حتی مستاجر هاش جواب سلام بهش نمیدادن . منو سهیلا اما احترام وحید و زنش را داشتیم و یادمون بود که چقدر با گذشت بود و هیچ وقت بابت کرایه و تاخیر در پرداخت و… حرفی به ما نزدن و آدمهای چشم و دل سیری بودن و احترام ما را نگه داشتن وقتی خیلی وضعشون عالی بود. تقریبا تنها دوست وحید و مهناز توی پاساژ منو زنم بودیم . همیشه اگر چایی یا غذا نذری یا حتی چیز خوراکی داشتیم که زیاد بود میرفتیم و توی مغازه وحید اینا با هم میخوردیم و حال اونا را درک میکردیم که خیلی سخته همه چیز را یهو از دست بدی. کاری ندارم چی شده بود که همه مال و اموال وحید از دستش رفت ولی وحید داغون بود و رو آورده بود به سیگار و مشروب و…ولی زنش مهناز همش منع میکرد که خودتو عشقه و بی خیال شو و بر میگرده مال دنیا و وحید را دلداری میداد. وحید همش خاطره میگفت و گاهی خاطرات سکسی میگفت که هضمش برای من ممکن نبود. مثلا میگفت رفتیم فلان شهر ترکیه با مهناز و با ۴ تا زن و شوهر دیگه حال کردیم یا رفتم دبی و با ۳ تا خانم حال کردم و مهناز هم بود و… گاهی میگفتم بابت فشار احساسی بهش شاید چیزی میگه تخلیه بشه ولی جلوی زنش مهناز چند بار خاطره سکسی گفت و مهناز هم حرفی نزد که بگه الکی میگه وحید و چرند میگه و حالش خوب نیست و مست هست و این حرفا تا اینکه یه روز حرف مال دنیا شد و پول و این حرفا یهو وحید برگشت گفت من بیشتر شاه هم خوش بودم و حال کردم و پول خوبه ولی خوشی نکنه ارزش نداره و کارایی کردم که غصه ندارم دیگه و آرزو به دل نموندم و همه کاری کردم و حتی زنم هم آرزو به دل نموند و از زن و مرد هر کی را خواستیم باهاش خوابیدیم و حال کردیم … بعدم جلوی مهناز زنش گفت اگه دروغ میگم بگو به امید و سهیلا و دیدم مهناز ریلکس گفت آره منم مثل وحید با هر کی دلم خواست بودم … برای منو سهیلا زنم سخت بود و سنگین این حرف ولی یواش یواش و کم کم فهمیدیم مهناز هم به مرد هم به زن علاقه داره و وحید هم مشکلی با این موضوع نداره . دیگه مخ من هزار جور فکر میکرد راجع به وحید و زنش و هر وقت خاطره ای میگفت من هم سوال میکردم از جزئیات مخصوصا وقتایی که وحید مشروب میخورد از الف تا ی همه را میریخت روی داریه و میگفت مهناز هم چقدر حشری هست و چه کارایی میکردن با همدیگه …من و زنم گاهی تنهایی از حرفای وحید تعریف میکردیم هم میخندیدیم هم تعجب میکردیم هم سر شوخی با هم باز شد که تو بودی چیکار میکردی و مسخره بازی و شوخی و جدی حرفش را میزدیم . یه روز توی مغازه وحید تنهایی رفتم چایی بخوریم و من حرف پیش کشیدم و گفتم آقا وحید خانم غیر ایرانی هم باهاش بودی و… وحید هم برگشت گفت امید یه چیز میگم رو راست خجالت نکش و بگو حرف دلتو . منم گفتم باشه . گفت دوست داشتی تو هم مثل منو مهناز بودین ؟ هم موندم چی بگم هم خندیدم و گفتم نمیدونم و اینجا بود که وحید علنی بهم گفت امید اگه دوس داری حال کنیم۴ تایی فقط یه اوکی بده و من گفتم منم بخوام سهیلا زنم راه نمیاد که و همه مثل مهناز فکر نمیکنن و…بعد گفت تو بخوای من به مهناز میسپارم زنت را نرم کنه … گفتم نمیدونم و گفت فقط یه اره یا نه بگو بهم و دوسم نداری تجربه کنی؟ گفتم شاید و گفت به مهناز میسپارم که زنتو راضی کنه و زنها بهتر زبون همدیگه را میفهمن و بلد هستن و تو فقط واکنش نشون نده و چراغ سبز بده بقیش با من و مهناز و قرار شد از اولین دیدار بعدی مهناز روی سهیلا زنم کار کنه و ماجرا شروع شد… اولش با جوک سکسی و بعد با شوخی و دست زدن مهناز توی مغازه به سهیلا شروع شد و چند بار هم مهناز سهیلا را از لب بوسید و سهیلا بهم میگفت این مهناز هم یه چیزیش میشه و انگار خیلی هات هست و دست کرد از پشت بهم و فلان حرف را زد و ازم شوخی شوخی لب گرفت و منم گفتم حالا چیزی هم نشده شوخی کرده شاید و کار تا جایی رسید که مهناز علنی به سهیلا گفته بود که یه شب بیاین خونه ما تا ۴ تایی پیش هم حال کنیم و…سهیلا گفت بهم که پیشنهاد داده مهناز و تو چی میگی ؟ من گفتم تو دوست داری؟ گفت نمیدونم هر چی تو بگی و بعد کلی تعارف خلاصه یه جورایی قضیه افتاد گردن من که اگه من خودم دوست دارم بریم و من اوکی را دادم و با وحید هماهنگ کردم. قرار شد من حرفی نزنم و کاری نکنم تا مهناز و وحید سهیلا را نرم کنند بعدش ۴ تایی حال کنیم . شب سه شنبه بود و منو سهیلا رفتیم خونه وحید اینا و اول میوه آوردن و بعد شام و بعدش یه کم شراب و عرق وحید آورد و مهناز با اصرار به سهیلا هم دو سه شات داد… وحید بهم یواش گفت یادت نره تا زنت کامل اوکی نشده تو کاری نکن و منتظر باش تا بهت بگم و مهناز سفت و سخت گیر داد به سهیلا زنم و مجبورش کرد باز کنه لباس مهمانی و رسمی را و خودش هم باز کرد لباس مجلسی که پوشیده بود را و روی مبلی که کنار سهیلا نشسته بود دست کرد به سینه و بدن سهیلا و زبونش را سعی میکرد موقع لب گرفتن بکنه دهن زنم و سهیلا خجالت میکشید و مرتب میگفت زشته و نکن و امشب یهویی بدجور داغ کردی مهناز جون و… حرفای زنم اثری نداشت و دست مهناز با هر زحمتی بود رفت توی شلوار و شورت سهیلا و انگار که دکمه سکوت و آرامش سهیلا را مهناز زد و سهیلا آروم و ساکت دیگه فقط لب میداد به مهناز و سعی میکرد بزاره مهناز هر کار دوس داره باهاش بکنه و بعد وحید بلند شد رفت پیش مهناز و سهیلا و اونم دست انداخت گردن سهیلا و کمک خانمش لب و بوس از گردن و صورت و بالا تنه سهیلا گرفتن و من فقط منتظر بودم وحید اوکی بده تا منم دست بکار بشم و بدن قشنگ مهناز را بخورم …اینو اعتراف کنم که حس بد هم سراغم اومد . مهناز و وحید مشخص بود کار بلد هستن و تجربه دارن توی این کارا و دوتایی مکمل هم هستن … سهیلا فقط میرسید به این زن و شوهر به نوبت لب بده و خودش هم انگار بدنش لمس و بی حس بود و توانایی کاری را نداشت و اون دوتا بودن که تصمیم میگرفتن باهاش چیکار کنن … وحید چندتا دکمه باز شلوار جین سهیلا را تا ته باز کرد و یهو شورت و شلوار سهیلا را از پاش در آورد و مهناز هم فقط لب میگرفت و میگفت زود تموممیشه نترس خیلی حال میده و سهیلا را آماده تر میکرد …همونجوری که روی مبل سهیلا نشسته بود و مهناز کنارش ازش لب میگرفت وحید پاهای زنم را بالا گرفت و نمیتونم دروغ بگم و نگم تا اون روز کوس سهیلا را اینقدر خیس و باد کرده ندیده بودم و وحید فقط چند تا بوس کرد از رون پاهاش و چند ثانیه از کوس سهیلا خورد و سریع پا شد و کیر گنده و کلفتش را در آورد و تا سهیلا خواست بفهمه چه خبره پاهاش را جوری بالاتر برد که دراز کشید روی مبل و کیرش را گذاشت دم سوراخ زنم و تا خایه یواش فرو کرد… سهیلا بجای ناله لب میداد به مهناز و آه میکشید … واقعی کوس سهیلا همچین کیری نخورده بود و سوراخش پر شده بود و چون پاهاش بالا بودن خیلی سوراخ کونش هم یه جورایی بزرگ و باز نشون میداد …من یه لحظه دیدم مهناز پا شد و اومد سمت من و گفت اونکه دوس داشتی بالاخره شد و من هم با مهناز مشغول شدم … اول برای مهناز کوس خیسش را خوردم و بعد روی زمین به حالت 6 و 9 روی دهنم نشست و واسه همدیگه ساک زدیم … سهیلا هم با کیر گنده وحید داشت حال میکرد و وحید حسابی به سهیلا حال میداد… مهناز نشست روی کیر من و شروع کرد کمر زدن و با هم عشقبازی کردیم حین سکس و فقط بهم گفت نگران زنت نباش وحید کارشو بلده و مشروب خورده کمرش حسابی سفت شده و زنتو دو سه بار تا حالش نیاره ولش نمیکنه و واقعی هم وحید و سهیلا حسابی توی حس بودن با هم و وحید هر پوزیشنی بلد بود سهیلا را کرد و دو بار زیر کیر وحید سهیلا حال اومد و ارضا شد و حتی کون سهیلا را هم انگشت کرد و مالید واسش تا عادت کنه به اینکه باید از کون هم به وحید حال بده …منو مهناز هم همه جوری که دوتایی دوس داشتیم حال کردیم و مهناز را حالت داگی ارضا کردم و بعد همون حالت آبم را آوردم و ریختم روی کمر مهناز و پاک کردیم… ولی وحید جوری زنم را کرد که مزه ش تا ابد زیر دندون سهیلا بمونه و بعد ۲ بار که ارضا شد آبش را دم سوراخ کون سهیلا ریخت و بعد هم قرار شد ۲ تا ۲تا با زن همدیگه بریم حمام و باز هم یه بار دیگه ۴ تایی ضربدری حال کردیم … خیلی چیزا را نتونستم بیان کنم و اگر فرصتی بشه بازم از ادامه دوستی مون با وحید و مهناز مینویسم… نوشته: امید لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده