رفتن به مطلب

migmig

ارسال‌های توصیه شده

 زن بیوه × داستان سکسی × داستان زن بیوه × سکس زن بیوه × داستان بیو × سکس بیوه × بیوه ×

آخرین شکار

سلام دوستان کون باز
خاطره ای که میخوام تعریف کنم برای آخرین سکسی که داشتم در تعطیلات نوروز ۱۴۰۳هست . امیدوارم لذت ببرید .
سعید هستم و بچه تهران و ساکن یکی از شهرستان های نزدیک تهران به خاطر موقعیت شغلی که دارم با توجه به اینکه در دهه چهارم زندگی هستم و از اول نوجوانی یا حتی قبل‌تر با شرایط بسته زمانی که در سن بلوغ بودیم و کنجکاوی که داشتم و شرایط جسمانی خودم گرایش به مسائل سکسی زیادی پیدا کردم و این شد که همیشه دنبال پیدا کردن شریک جنسی هستم حتی بعد از ازدواج و بسیار هات و داغ
خلاصه خواستم با این دیدگاه و شناخت وارد فضای خاطره بشم .
در زمان قبل تر خوب شرایط سخت بود تا بخواهی یکی پیدا کنی و بخوای برنامه سکس بزاری ولی الان با وجود شبکه های اجتماعی خیلی راحتر کیس میشه پیدا کرد .
و اما خاطره من …‌
چند وقتی بود که با توجه به اینکه چند تا کیس از تو گپ های تلگرامی زیر نظر داشتم و تو پی وی با هم چت می کردیم ولی هنوز با هیچ‌کدام وارد رابطه جدی نشده بودم تا اینکه تو یکی از شب ها دیدم یه خانمی به نام نسرین چند تا پست رقص و چند تا پست با مزمون تنهایی دلشکستگی گذاشت و منم سریع شاخک هام تیز شد و تو پی وی پیام دادم و سریع واکنش داد و جواب داد و پس از اینکه یکم مقدمه و صحبت های اولیه کردیم متوجه شدم یه خانم ۴۵ ساله هست که چند سالی همسرش بر اثر بیماری سرطان از دست داده و دو فرزند داره که هر دو ازدواج کردن و تنها در کرج زندگی می‌کنه و وقتی با من صحبت و پیام میداد چون متوجه شد متاهل هستم گفت وارد رابطه نمیشم و خلاصه با کلی آسمون ریسون چیدن راضی شد یه قرار ملاقات حضوری داشته باشیم تا یا من اون راضی کنم یا اون منو منصرف . قرار فیکس کردیم برای ساعت ۹ شب و من هم برنامه خودم اوکی کردم و هماهنگ کردم که برای کاری باید به دیدار یه دوستی برم که شب احتمالا بمونم و خونه نمیام .لوکیشن فرستاد که باید میرفتم کرج و چون تعطیلات بود و خیابان ها خلوت من زودتر از قرار رسیدم منتظر شدم هوا حسابی تاریک شد و چند تا سیگار تو ماشین کشیدم ولی وقت نمی‌گذشت دوباره تماس گرفتم گفتم من زودتر رسیدم و هوا هم تاریک شده و گفت یکم دیگه هماهنگ میکنم بیا به همون آدرس لوکیشن و درب پارکینگ میزنم ماشین پارک کن بیا بالا خلاصه با این مکالمه آخر متوجه شدم که طرف حسابی آمپر کشیده وگرنه برای قرار اول تو خونه خودش ملاقات قرار نمیذاشت خلاصه رسیدم طبق هماهنگی ماشین پارک کردم و رفتم بالا درب واحدش باز بود و پشت درب منتظر بود رسیدم سلام و احوال پرسی و شیرینی که گرفته بودم گذاشتم رو اوپن آشپزخانه و ادامه حال احوال و یه روبوسی کردم نشستیم دیدم بوی غذا پیچیده و تدارک شام رو هم دیده بود یکم صحبت کردیم و یخ آب شد و دستم بردم انداختم روی شانه و دیدم باز مخالفت می‌کنه ولی جوری که به قول قدیمی ها با دست پس میزنه با پا پیش می‌کشه و همش هی مطرح می‌کرد چرا مرد ها تنوع طلب هستن و تو متاهل هستی و منم شروع کردم نوازش کردن مو و سر شونه ها و لاله های گوش که دیدم داره شل میشه نسرین یه زن با قد فکر میکنم ۱۷۵ و وزن ۹۰ بود هیکل نسبتا تو پر و تپلی داشت و من خودم وزنم ۸۵ کیلو و قد ۱۸۷ هستم و یه کوچلو شکم دارم و بد نیست قد و هیکل و وزنم .‌نسرین چشمای رنگی داشت و پوست سفید چون اصالت آذری داشت معمولا آذری ها زیبا و پوست روشن دارن خلاصه به طرف خودم کشیدم و اولین بوسه رو لبش گذاشتم اول همکاری نکرد و بعد دیگه وا داد شروع کردیم لب بازی از من هات تر و حشری تر بود و چون به قول خودش چند وقت سکس نداشته بهش فشار آمده بود من خودم عاشق عشق بازی قبل سکس هستم و چون تقریبا با نسرین هم سن بودم خیلی سریع و راحت با هم وارد رابطه شدیم دیگه دستم به محضی که رفت رو سینه هاش کامل شل شد و آمد تو بغلم دوباره لب های هم دیگه خوردیم و زیر گردن و گوش بوسه و لیس زدم حسابی تحریک شده بود و از رو لباس داشتم سینه هاشو میمالیدم یکم فاصله گرفتم و دستم بردم به دو طرف تی‌شرتی که پوشیده بود و باز ناز و یه کوچلو مقاومت کشیدم بالا و در آوردم از تنش و سینه ها از تو سوتین کشیدم بیرون تقریبا ۷۵ بود سایزش بزرگ و یه کوچلو افتادگی داشت سرم نزدیک کردم و با یه دست نوک سینه میمالیدم و با زبون و دهان یکی دیگه لیس میزدم و می‌خوردم دیگه کامل مسلط شدم روش و هی خوردن سینه ها ادامه میدام کامل حشری شد و مست و دیگه خودش سرم فشار میداد به بدنش یکم دیگه لب و سینه خوردم و دستم بردم پشتش و سوتین باز کردم و خودم نشستم جلوی پایش و نیم خیز شدم روش و از زیر سینه ادامه دادم بوسیدن تا ناف روی شکم و با کمی مکث دستم بردم دو طرف شلوارک که پوشیده بود و با همکاری خودش و بلند کردن کونش شلوارک در آوردم که شورت هم زیرش نداشت و ادامه دادم و اطراف کص و بالای کص دست کشیدم و کشاله های ران به حالت ماساژ میمالیدم و سرم نزدیک کردم و یکم بوسیدم اطراف کص شو کص بدی نبود یکم تیره شده بود و یه کوچلو لب های اضافی داشت ولی حسابی تپل بود و اینکه کامل شیو کرده بود شروع کردم خوردن مالیدن چوچولش و انگشت کردن داخل سوراخ که پس از مدت کمی گذشت دیگه رو هوا بود کامل صداش در آمده بود و منم ادامه دادم و ول نکردم که دیدم بله نسرین داره ارضا میشه و با چند تا رعشه و تکون منو از خودش دور کرد با صدای اه و ناله ارضا شد و نفس عمیق کشید رفتم بالا و بغلش کردم در حالی که نسرین کامل روی مبل لخت بود و من هنوز لباسم در نیاورده بودم که بعد از اینکه یکم نفس بالا آمد گفت آمده بودیم آشنا بشیم ولی کارمون به سکس کشید و تشکر کرد و دست منو گرفت گفت بریم رو تخت و راهنمایی کرد به اتاق خواب و شروع کرد با همکاری من منو لخت کردن به محضی که کیر منو دید مثل قحطی زده ها افتاد روش و دهانش باز کرد و شروع کرد ساک زدن و لیس زدن تخم ها خیلی خوب ساک میزد و اصلا دندون نمی‌زد و از کیرم در حین خوردن تعریف و تمجید میکرد که سایز خوبی داره و کلفته و مقایسه با همسرش که فوت شده بود بعد از کلی خوردن دیگه نذاشتم ادامه بده و چون هنوز رو تخت نرفته بودم و سرپا بودم به حالت داگی رو لبه تخت مستقر کردمش و خودم هم ایستاده کنار تخت بهش نزدیک شدم و با توجه به اینکه کصش خیس بود و کیر منم هم خورده بود و خیس بود راحت جا کردم کصش خوب بود نسبتا تنگ بود چون هم دو تا زایمان داشته بود و اینکه چند وقتی سکس نداشته و اولش یکم با آرامش عقب و جلو کردم تا جا باز کنه و داشت اذیت میشد ولی بعد چند حرکت منم به کارم سرعت دادم و دوباره دیدم خودش داره چوچولش میماله و صداش در آمد و کلی حال میکرد چند دقیقه بعد پوزیشن عوض کردم خسته شدم و خوابیدم به کمر و آمد نشست رو کیرم و خودش بالا پایین میکرد رو کیرم و دولا شده بود داشتم سینه هاشو می‌خوردم و در حین کار لب هم می‌گرفتیم من خودم حالت طبیعی دیر انزال هستم و میخواستم حسابی بهش حال بدم و اول ارضا بشه و بعد من آبم بیاد دوباره بعد از ده دقیقه ای پوزیشن عوض کردم و بلند شدم و زیر کمرش بالشت گذاشتم و دو طرف پاها هدایت کردم پشت کمرم و دوباره کردم و دیگه چون مسلط بودم کامل تلمبه میزدم و خودش دوباره شروع کرد به مالیدن چوچولش و منم هر چی می‌گذشت سریعتر و محکم تر کمر میزدم حدود ۳۰ دقیقه در مجموع از سکس گذشته بود که دیگه دوباره حالت رعشه و لرزش گرفت و با صدای بلد خواهش کرد در بیارم و خودش دوباره ارضا شد و من یکم نوازش کردم و لب گرفتم و به محضی که نفس نسرین بالا آمد دوباره جا کردم تو کصش و شروع کردم کلی آب از کصش آمده بود و اطراف کیرم و کصش سفید شده بود و کارم و راحتر کرده بود که حسابی خیس هست یه ده دقیقای ادامه دادم و خیس عرق شده بودم و خودش با دستش عرق بدن و سر و صورت خشک میکرد ۴۵ددقیقه از سکس ما گذشته بود و نسیرن دو بار ارضا شده بود و من نزدیک به انزال بودم و با چند حرکت دیگه و با یه نره و چند آه و ناله کیرم و بیرون کشیدم و روی سینه نشستم آبمو هدایت کردم به طرف زیر گردن و صورت و سینه کامل روش تخلیه شدم و بعد از تمیز کردن کردن یکم خورد و کردم تو دهنش و بی حال کنار هم ولو شدیم و بعد از سکس کلی تشکر از هم دیگه به خاطر کیفیت خوب سکس و در ادامه شام جاتون خالی خوردیم و بعد یکم صحبت و گپ زدن رفتیم رو تخت و تا صبح دوبار دیگه سکس کردم که سکس آخر دم صبح بود بعد از یه چرتی که زدیم و از کون کردم خلاصه یه شب خوبی داشتیم با هم و چون اون بیوه بود چند وقتی سکس نداشته بود خیلی بیشتر بهش حال داده بود و ملی تشکر و تعریف تمجید از خودم و کیرم و خلاصه این آخرین کیسی بود مخ زدم و قرار شد دوباره من موقعیت خودم اوکی کنم و برم پیشش چون اون همیشه تنهاست ولی من چون تنوع طلب هست احتمالا به زودی پیشش نمیرم و میزارم یه تایمی بگذره و بعد از یه کیس جدید دوباره میرم به نسرین سر میزنم . امیدوارم دوست داشته باشید اسم شهر ها واقعی هست ولی اسم ها عوض کردم . ببخشید اگر طولانی شد و اگر مشکل نوشتاری داشتم .

نوشته: سعید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • behrooz
      خانوم خوش هیکل و حشری فوتجاب میره و کصش و انگشت میکنه و ساک میزنه همراه با آه و ناله . تایم: 11:00 - حجم: 41 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • behrooz
      ماجرای منو حوری جون خواهر‌زنم 1   این یک داستان ساخته ذهن نویسنده است. بدون فحش نظر بدید. ساعت یک شب بود. تو گوشی داشتم چرخ می‌زدم. یه نوتیف برام تو اینستاگرام اومد. رفتم باز کردم، دیدم خواهر زنم حوری پیام داده: «چرا بیداری؟» گفتم: «سر ظهر چرت زدم، الان خوابم نمی‌بره، دارم نت‌گردی می‌کنم. تو چرا بیداری؟ مگه فردا نمی‌ری سرکار؟» گفت: «امروز تعطیل بودیم، فردا هم جمعه‌ست. منم دم غروب خواب بودم.» نوشتم: «خوب، چه خبر؟» گفت: «کل بدنم درد می‌کنه.» نوشتم: «چرا، مریض شدی؟» گفت: «نه، مسکن می‌خواد.» گفتم: «حوری جان، حالا مسکن از کجا بیارم برات نصف‌شبی با این همه فاصله؟ 😁😁» نوشت: «نیازی نیست بیای این همه راه، همین‌جا می‌تونی برام مسکن باشی.» منظورش رو نفهمیدم، فکر کردم می‌خواد درد دل کنه چون قبلاً هیچ لحظه عاطفی و اروتیکی با هم نداشتیم. یه کم گنگ بودم، تا بیام براش شکلک 🤔 بذارم، نوشت: «دلم یه ماساژ حسابی می‌خواد.» منم نوشتم: 🤔 بعد برام یه ویس فرستاد: «تو چقدر گیج می‌زنی امشب! دلم می‌خواد تو ماساژ بدی منو. این‌قدر هم نگو حوری جان، بگو حووری جوووون.» من که موهای تنم سیخ شده بود، گفتم: «باشه، ماساژ می‌دم بابا، چته؟ 😅😅» نوشت: «نترس، نمی‌خورمت 🤣🤣» می‌خواستم مطمئن بشم سرکار نیستم یا واقعاً خودشه، گفتم: «اول یه عکس از بدنت بده، بگو ببینم کجا رو ماساژ بدم، با انگشت نشون بده.» شنیده بودم یه تتوی ظریف گل رز بالای سینه‌ش زده، دلم می‌خواست اونو ببینم. بعد دیدم انگشتش رو گذاشته رو شکم لختش. باورم نمی‌شد اون صورت گندمی همچین بدن سفیدی مثل ماه داشته باشه. گفتم: «جون بابا، تو این‌قدر سفید بودی نمی‌دونستم 🥰» گفت: «سفیدی دوس داری؟» گفتم: «می‌مرم برات.» گفتم: «حالا اگه راست می‌گی، یه عکس از تتوی روی سینه‌ات بده.» گفت: «منم می‌میرم برات.» بعد یه عکس کامل از سر سینه‌هاش فرستاد با یه سوتین توری مشکی. تتو خیلی قشنگ و ظریف بود، یه گل رز قشنگ با یه قرمزی تند داخلش. سینه‌هاش برجسته و خوش‌فرم بود، آدم دلش می‌خواست بگیره تو دستش. گفتم: «عجب سینه‌هایی داری، اوووووف!» نوشت: «تتو می‌خواستی یا سینه؟ 🤣🤣» گفتم: «من همه‌چی می‌خوام جوووون، تو باشی همه‌چی ازت برام خوبه.» بعد گفت: «چی شد، نمی‌خوای ماساژ بدی؟» گفتم: «چرا، از کجا شروع کنم؟» نوشت: «از هر کجا که می‌خوای.» منم شروع کردم به نوشتن هر چی که بلد بودم و تحریک‌کننده بود. گفتم: «نمی‌خوای یه عکس دیگه بدی، بیشتر تحریک بشیم؟» اون همین‌جوری داشت آه و اوه و اوف می‌نوشت. چند لحظه بعد یه عکس از شکم به پایینش فرستاد، یه شورت ساده گل‌گلی پوشیده بود و انگشتش رو گذاشته بود رو شورتش. گفتم: «وااای، عجب جایی، همین‌جوری برم پایین؟» گفت: «برو، ادامه بده تا آخرش.» گفتم: «اینا کی قرار مال من بشه؟ کی قراره من بکنمت؟» نوشت: «هر وقت اومدی پیشم 🥰» خلاصه اون شب کلی حال کردیم و کلی صدا فرستاد و سکس‌چت کردیم و شب‌بخیر کردیم و خوابیدیم. صبح که پاشدم، اصلاً باورم نمی‌شد. ولی خوب، نمی‌شد زنگ زد، می‌دونستم شوهرش ۷ صبح میاد خونه. عصر ساعت ۵ بود، زنگ زدم بهش. سلام و احوال‌پرسی می‌کردم ببینم چه خبره. استرس داشتم، ولی زنگ زدم. جواب داد: «سلام.» گفتم: «حوری خانم، چطورین؟ چه خبر؟ اوضاع چطوره؟ دخترت چطوره؟ آقا ممد چکار می‌کنه؟» (شوهرش) گفت: «سلام، همه خوبن، اونا هم خوبن. ممد هم اینجاست، سلام می‌رسونه.» (می‌دونستم جمعه‌ست، شوهرش نرفته سرکار.) گفتم: «مهسا خانوم چطوره؟» (دخترش) گفت: «اونم خوبه، سلام می‌رسونه، دلم براش تنگ شده. گوشی بده بهش.» با دختر کوچولو یه کم حرف زدم و یه کم شوخی کردم و از همه خداحافظی کردم. قطع کردم. خب، شوهرش خونه بود، نتونستم هیچی بگم. گفتم یا خودش پیام و زنگ می‌زنه یا فردا زنگ می‌زنم. فردا صبح ماشین رو برداشتم رفتم سرکار. سرکار چندین بار بهش فکر کردم. ولی اصلاً پیامی ندادم. تا اینکه ساعت ۴:۱۲ دقیقه پیام داد: «چطوري شارلاتان؟» (چون تازه یه مسافر پیاده کرده بودم، دقیق یادم موند.) نیشم تا بناگوش باز شد 😁 نوشتم: «بزنگم؟» نوشت: «بزن.» زنگ زدم، جواب داد. گفتم: «به حوری خانووم چطوري؟» گفت: «کوفت، مگه نگفتم بهم بگو حوری جووووووووون؟» خنده‌ام گرفت، دیگه مطمئن شدم تنهای تنهاست. گفتم: «باشه بابا حوررریی جووووووون 😁😁😁» گفتم: «پری‌شب چت بود، خب دلم ماساژ می‌خواست. حالا از ماساژ دهنده راضی بودی؟» گفت: «آره، چه جورم، اوووف!» گفتم: «حالا کی بیام واقعاً ماساژ بدم از نزدیک؟» گفت: «هرچه سریع‌تر بهتر. فقط روز کاری باشه، بعد از ساعت ۴:۳۰ باشه که هم ممد سرکار باشه هم دخترم کلاس زبان. منم که خونه باشم 🥰» گفتم: «باشه جونم. احتمالاً فردا بیام، حرکت کردم یه نقطه برات پیامک می‌کنم، تو هم در جواب بنویس دیدم.» کلی اونجا پشت تلفن لاس زدیم. اصلاً باورم نمی‌شد تو این لاس زدن‌ها که اولش با بوس و ماساژ شروع شد، حدود یک ساعت حرف زدیم، حسابی از خجالت هم دراومدیم. اسم کیر، کوس و ممه رو به زبون می‌آوردیم. گفت: «اگه فردا بتونی سر وقت بیای، یه حال اساسی بهت می‌دم.» «خودمم کیف می‌کنم بعد از مدت‌ها.» یه جوری در مورد سکس حرف زدیم انگار مدت‌ها باهم سکس داشتیم، حسابی رومون به هم باز شد. فردا صبح ساعت ۸ به بهانه مسافر بین‌استانی اسنپ حرکت کردم سمت کرج. یه . فرستادم، پیام اومد: «دیدم.» منم چون بین مسیر مسافر می‌زدم، حدود ۸ ساعت طول کشید برسم کرج. نزدیک ۴ رسیدم، زدم کنار تو ماشین استراحت کردم، یه چرت زدم. ۴:۱۵ پیامک داد: «کجای؟» نوشتم: «کرج.» گفت: «فرار کن، ممد همه چت‌های ما رو دیده، منو هم حسابی کتک زده، منتظر توئه که پارت کنه.» من دقیقاً این شکلی شدم: 😐😐😐😐😐 بدون اینکه فکر کنم، صندلی ماشین رو درست کردم که در برم، استارت زدم، دیدم پیام اومد: 😝😝😝😝😝😝😝😝😝😝😝 نوشتم: «کرم داری؟» زنگ زد، گفت: «کجای؟» گفتم: «کرج، نزدیک خونه‌تون، ۱۰ یا ۱۵ دقیقه راه.» گفتم: «کرم داری؟» گفت: «آره، بیا بخارون و کرم‌هامو دربیار.» گفتم: «باشه، الان راه می‌افتم.» گفت: «یواش بیا تا یه دوش بگیرم.» فکر کنم از اون لحظه ضربان قلبم رفت رو هزار. این‌قدر دستپاچه بودم که به‌جای ده دقیقه، ۲۰ دقیقه طول کشید برسم دم درش. همش فکر می‌کردم تو اولین دیدار چی بگم؟ چکار کنم؟ یاد حبیب تو فیلم لیسانسه‌ها افتادم که می‌گفت: «ببخشید چرا من؟ چرا من بین این همه آدم؟» الکی می‌خندیدم. همش می‌گفتم چکار کنم، چه‌جوری حرف رو شروع کنم، یعنی الان تیپ زده، آرایش کرده؟ ماشین رو تو کوچه‌شون پارک کردم. رفتم دم در، اومدم زنگ بزنم، استرس گرفتم، دستم لرزید. جدی به برگشت فکر کردم. الان برم ببینمش، بهش چی بگم؟ اومدم بکنمت؟ 😁😐 بالاخره زنگ رو زدم. در رو باز کرد، با همون لباس‌های ساده معمولی بود، ولی صورتش مرطوب و سرخ بود، بوی قشنگ آب و صابون می‌داد، تا کوچه بوش اومد. حوری یه خانم با قد ۱۷۰، لاغر اندام و به زور ۶۰ کیلو می‌شد، صورت استخوانی و کشیده. گفتم: «سلام.» دستش رو دراز کرد به هوای دست دادن، خواستم دست بدم، سریع دستم رو گرفت و کشید تو، گفت: «سلام سلام دیگه، بیا تو، دم در وای‌نست.» وارد حیاط کوچیک ۳-۴ متری‌شون شدم. خونه‌شون همکف بود، طبقه بالا هم خرت‌وپرت‌هاشون بود. گفتم: «چطوري حوری جوووون؟» گفت: «مرضضضض!» خندیدیم. گفتم: «جان خودت کولر بزن، کرج خیلی گرمه.» گفت: «اولاً کولر روشنه، بیا تو. دوماً برات شربت بهارنارنج تهیه کردم، یخ یخ، بخوری حالت جا بیاد. سوم تو مگه بخاطر گرم شدن نیومدی اینجا؟» و یه چشمک بهم زد. بی‌هوا دوتا دستم رو گذاشتم رو صورتش، یه بوس رو لبش زدم، خیلی سریع بود. لبش بوی آب و صابون می‌داد، همون‌جوری که موقع باز کردن در حس کردم، ولی تندتر. ضربان قلبم رو هزار بود. یه لبخند نازی زد، گفت: «بیا تو.» رفتیم داخل خونه. گفتم: «دخترت کی میاد؟» گفت: «از الان دقیقاً دو ساعت دیگه.» شربت رو داد دستم، واقعاً خنک بود، جگرم حال اومد. با خودم می‌گفتم حالا چه‌جوری شروع کنم؟ چکار کنم، چی بگم؟ لیوان رو گذاشتم کنار، گفتم: «اجازه می‌دی ببوسمت؟ 😁» گفت: «هم الان بوسیدی، باز اجازه می‌خوای؟» گفتم: «اون یه‌هو بود، غیرارادی. اینو اجازه بده که استرس نداشته باشم.» لبش رو گذاشت رو هم، داد سمت من. منم دقیقاً مثل اول گرفتم بین دو دستم و بوسیدم، ولی این بار ول نکردم، کشدار بوسیدمش. گفتم: «چه کار خیری کردم که تو قسمتم شدی؟ این‌جوری راحت بهم پا دادی حوری جوووون. گفت . راستش چندسالی هست دوستت دارم ولی پایبند این حرومزاده بی‌احساس بودم که خودم رو بهت تقدیم نکردم.» احتمالا من کار خیر کردم که به تو رسیدم. گفتم: «من دوستت داشتم ولی دست‌هام بسته بود، می‌ترسیدم. حس ترس رو که همه دارن، هم من هم تو. همین الان تو دلم آشوبه.» گفت: «منم می‌ترسم ولی چه کنم که می‌خوامت با تموم وجود.» دوباره بوسیدمش، بغلم کرد. گفت: «چی شد پس؟ پری‌شب می‌خواستی حسابی ماساژ بدی؟» گفتم: «فعلاً بغلت خیلی امن و نازه.» سرش رو بوسیدم، هنوز نم تو موهاش بود و موهاش بود. گفتم: «صبر کن، اول اون تتوی قشنگت رو ببینم.» گفت: «ای شیطون! بذار پیرهنم رو بدم بالا.» یه تونیک ساده و نرم بدون طرح پوشیده بود، یواش‌یواش داد بالا. تمام بدنم داشت می‌لرزید. آره، این صحنه واقعی بود، چه بدنی داشت! سفید مثل ماه، بدون یه ذره چربی اضافی، صاف و سکسی. پیراهن رو از یه لبه تا سینه بالا برد، تتو مشخص شد. اون طرف رو هم من دادم بالا تا سینه‌ش رو دید زدم. چسبید بهم، بغلم کرد. بهم گفت: «فری، خجالت کشیدم یه‌هو.» گفتم: «آخه عزيزم، عیب نداره.» سرش رو بوسیدم. بدنم چسبیده بود به بدنش. کيرم شق شده بود. گفتم: «اجازه می‌دی سوتین رو باز کنم؟» گفت: «نه.» گفتم: «باشه.» یه سوتین معمولی سورمه‌ای پوشیده بود. یه کم خودش رو از من جدا کرد، فهمیدم دیگه یه کم روش باز شده. خم شدم، سر سینه‌هاش رو بوسیدم. یواش و با صدای لرزان گفت: «باززز کن.» دستم رو آروم بردم پشت، سوتین رو باز کردم. همون‌جوری باز بغلم کرد، این‌ دفعه محکم فشارم داد، گفت: «می‌میرم برات، ولم نکنی.» من قول دادم، قولی که همه مردها موقع بالا زدن حشر می‌دن. 😐 گفت: «بیا بریم رو کاناپه بشین.» نشستم، ازم فاصله گرفت. حالا دیگه سوتین جدا شده بود از بدنش. چی می‌دیدم؟ دو تا هلو، نرم و خوش‌فرم. اینا چه‌جوری این‌قدر خوش‌فرم بودن؟ دست گذاشتم رو یکیش، گفت: «زرنگی؟ منم می‌خوام بدنت رو ببینم.» گفتم: «باشه.» خواستم پیرhenم رو در بیارم، گفت: «نکن، خودم در میارم.» دست انداخت و پیرهن منو داد بالا. پیرهن رو سریع کشید بالا، خندید 😁😁 گفت: «تو چقدر لاغری!» گفتم: «آره دیگه، دوستم نداری؟» گفت: «چرا، می‌میرم برات.» نگاه کردم تو چشاش چه شوقی داشت چه ذوقی داشت مردم براش همون‌جور که نشسته بودم، سینه‌هاش رو چسبوند به صورتم. حالا دیگه گرمای تن هم رو حس می‌کردیم. دست انداختم رو کونش از پشت، ماساژ بدم. کون چندان بزرگی نداشت، ولی خوش‌فرم بود. نوک سینه‌هاش رو با زبونم لیس می‌زدم. دست انداختم رو سینه‌ش، شروع کردم به میک زدن. رنگ روش عوض شد، پرزهای بدنش سیخ شد. بلند شدم، گرفتمش بغلم، خوابوندمش رو مبل. دیگه خودمو نمی‌شناختم، هی سینه‌هاش رو می‌مالیدم و میک می‌زدم. دستم رو یواش بردم رو شلوارش، یه کم از رو شلوار کوسش رو مالوندم، حس برجستگی داشت. خواستم شلوارش رو در بیارم، گفت: «اول تو لخت شو.» پاشدم، زود با عجله شورت و شلوار رو باهم کشیدم پایین. گفت: «جون، عجب کیری!» کیر من خیلی بزرگ نیست، حدود ۱۴.۵ سانت، چرا دروغ بگم؟ گفتم: «خوبه، دوسش داری؟» گفت: «آره، خیلی قشنگ و خوبه.» دستش رو گذاشت رو کيرم، یه کم مالوند. گفتم: «زیاد نمال، من آبم زود میاد. بذار سر جاش بیاریم و حسابی کش بدیم.» گفتن: «حالا دراز بکش رو مبل که می‌خوام بکنمت.» منم نشستم بین پاهاش، شلوار نازکش رو یواش درآوردم. شورتش رو دیدم، لبخند زدم 😁 گفت: «چی شده؟» گفتم: «انتظار شورت سفید نداشتم، فکر کردم با سوتین ست می‌شه.» گفت: «نه بابا، پیدا نکردم، اصلاً ست ندارم 😁» گفتم: «اجازه هست؟» سرش رو تکون داد، داشت سینه‌هاش رو می‌مالید. حسابی حشری شده بودیم. شورت رو کشیدم پایین. چه کوس قشنگ و نازکی داشت، قابل توصیف نبود. نه هلو بود نه قلمبه تنگ و نازک کلوچه هم نبود گفتم: «جوووون، بخورم کوست؟» گفت: «بخووور، زود باش، بخور.» انگشت گذاشتم وسط کوسش، حسابی مالوندم. بعد کيرم رو گذاشتم روش، مالوندم، دیدم حال می‌کنه. حسابی کوسش خیس شده بود. یواش خواستم سر کيرم رو بذارم تو کوسش، نرفت. با انگشت بازش کردم، دستم که حسابی با آب کوس خیس شد، مالوندم رو کيرم. بعد یواش‌یواش فشار دادم، بازم نشد. گفتم: «کرمی چیزی نداری؟» گفت: «اونجاست.» کيرم رو کرمی کردم، اومدم. این‌ دفعه کيرم رو فشار دادم تو کوسش، رفت داخل. داخل کوسش انگار جهنم بود. همون‌جا ته نگه داشتم. گفتم: «پاهاتو بده بالا، اون بالش کوچولو رو بذار زیر کمرت.» بالش رو گذاشت. گفتم: «چطوره؟» گفت: «اوووف، بکن دیگه.» یواش‌یواش شروع کردم به تلمبه زدن، خیلی آروم می‌کشیدم. گفتم: «حوری جوووون، بمیرم برات، هر وقت می‌خوام بکشم بیرون، سفت سفتش کن، نذار بیاد بیرون.» گفت: «باشه عزیزم.» دقیقاً همین کار رو کرد، انگار قبلاً باهاش تجربه داشتم. یه بار دیگه کيرم رو آروم و با فشار تا ته کوسش هول دادم. یه آخی از ته دل گفت. نمی‌خواستم زود تموم کنم، همون‌جوری با کیر داخل کوس دراز کشیدم روش، صورتم رو گذاشتم رو ممه‌هاش. عرق کرده بودن، ضربان قلبش خیلی تند شده بود. نوک پستونش رو یه میک عمیق زدم، سرم رو محکم فشار داد به سینه‌هاش. گفت: «فشار بده.» با دو دستم محکم فشار دادم. گفت: «بخور، بخور، میک بزن.» داشتم میک می‌زدم سینه‌هاش رو. چند لحظه ول کردم که دستام آزاد بشه، بلند شدم، یواش‌یواش بازم عقب‌جلو کردم تو کوسش. گفتم: «حوری جوووون، حالا دیگه سفت سفت کن، می‌خوام پارت کنم.» چندتا تلمبه زدم پشت سر هم، حس کردم داره آبم میاد. کيرم رو از تو کوس حوری کشیدم بیرون. حوری انگار تو فضا بود. انگشت وسط کردم تو کوسش که برسه به جی، براش بمالم. کلی مالوندم، یه دستم هم رو سینه‌ش بود. گفت: «داد زد، بکن، الان آبم میاد.» دوباره کيرم رو که شق شق شده بود، با هر طریقی بود کردم تو کوسش. خم شد، دست گذاشت رو کونم، فشار داد به خودش، با صدای لرزان گفت: «بکن، بکن، بکن، بکن دیگه.» منم دیگه تند تند تلمبه زدم تو کوس نازش. دیدم داره بدنش می‌لرزه، سعی کردم تند کنم، جفتمون باهم ارضا بشیم. تند تند زدم. گفتم: «داره میاد، آخ داره میاد.» هیچی نمی‌گفت، انگار لال شده بود و فقط آه و ناله می‌کرد. من ارضا شدم، کيرم رو تا ته فشار دادم، هر چی داشتم و نداشتم ریختم توش. خوابیدم روش، همین‌جوری سعی کردم تلمبه بزنم و برسم به لبش. لبش رو گذاشتم تو دهنم. با صدای لرزون گفت: «بخور.» لب پایینش رو حسابی میک زدم. کل بدنش لرزید و منو محکم بغل کرد، فشار داد به خودش. حوری جوووونم ارضا شد. فری هستم ۱۰۰ تا لایک بگیره ادامه مینویسم نوشته: فری
    • behrooz
      از بعضی از کون ها نمیشه گذشت حتی اگه...   همه چیز خیلی اتفاقی شد مریم خواهر بزرگم چون شوهرش راه دور کار می کرد با ما زندگی می کردن یعنی شوهرش آرش مهندس کشتی بود و ماهی یه بار میومد خونه اونم برای دو هفته بعدش دوباره میرفت مریم هم یه دوستی داشت بنام اعظم که گاهی شبها هم می موند مامانم سفر حج رفته بود و اعظم اومده بود مونده بود خونمون یه شب داشتم مخ یه دختر تا نصف شب میزدم که تهش فکر کنم خوابش برد چون دیگه جواب نداد دستشویی داشتم رفتم دستشویی موقع برگشت از اتاق مریم صدا میومد صدای اعظم بود که می گفت من عاشق این کون گندتم مریم من که دخترم عاشقشم وای به حال آرش گفت اونم عاشقشه همیشه تا میاد اول کونم میکنه میگه آبم باید توی کونت بریزم گفت حق داره مریم بهش میگفت جنده قرار شد انگشتت بکنی توی کوسم نه اینکه دم کونم موس موس کنی اعظم گفت کاش پسر بودم این کون جر میدادم مریم گفت پسر بودی که بهت نمیدادم مگه من جنده ام؟ اعظم بهش می گفت تو از همه جنده تری آب نیست شنا کنی وگرنه از اون بده هاشی گفت جوووون خوب شناختی الانم می خوام کوسمو انگشت کنی باورم نمیشد که مریم و اعظم لز کنن فرداش که کون مریم نگاه کردم دیدم اعظم راست می گفت چه کون دلبری جلوی چشام بوده و ندیدم اعظم که رفت چند باری به بهانه های مختلف به کونش مالیدم نرم بود منم خوشم اومد از کون خوشکلش به بهانه فیلم دیدن یه فیلم امریکایی داشتم که چند تا صحنه داشت گذاشتم و با هم دیدیم صحنه اول که دید گفت این چیه؟ گفتم خب فیلم امریکایی دیگه فیلم امریکایی بدون صحنه دیدی؟ و بی هیچ حرفی تا آخر فیلم نگاه کردیم من که بدجور تحریک شده بودم راست کرده بودم مریم نمیدونم می خواستم برم دستشویی جق بزنم که مریم گفت مسعود کمرم خیلی درد میکنه قلنج کردم کمرم فشار بده خوابید روی شکمش واااای اون کون خوشکل منم کیرم راست کمرش فشار دادم و قلنجش صدا داد گفت آخی خوبه خوبه بسه منم خوابیدم روش هر چی تقلا کرد نذاشتم بلند بشه هیچ کدوم حرفی نمیزدیم که بهش گفتم این کون منم باید بکنم گفت مسعود بلند شو عوضی وگرنه جیغ میزنم گفتم منم مثله اعظم عاشق کونتم سکوت کرد گفت مسعود مسعود بریم توی اتاق بلند شو بریم توی اتاق گفتم دروغ میگی نه بلند نمیشم گفت پاشو بریم توی اتاق گفتم دروغ میگی می خوای بلند بشم فرار کنی گفت فرار نمیکنم نترس گفتم باشه بلند میشم بشرطی که وقتی بلند شدم تکون نخوری تا من شلوارت در بیارم گفت باشه باشه آروم بلند شدم دیدم هنوز خوابیده شلوارش کشیدم پایین شورت پاش نبود و اون کون خوشکل سفید دیدم گفت بلند بشم؟ گفتم بلند شو کیرم گرفت و گفت بیا بریم تا بهت بگم رفتیم توی اتاق شلوارکم کشید پایین کیرم تا ته کرد توی دهنش جوری که می خواست بالا بیاره گفت خودم به تو یکی یاد میدم که چطور با یه زن حال کنی که هر دوتون لذت ببرید بعدش کیرم گرفت و سرشو لیس میزد گفت حال میده بهت؟ سوتین اش باز کرد کیر خیسم لای سینه هاش گذاشت گفت عقب جلو کن خیلی حال میداد اون سینه های گنده و نرم و کیرم لاشون بازی می کرد تا اینکه آبم اومد و ریختمش روی سینه هاش گفت این درسته الان باید کوسمو بخوری همونطور که من برات خوردم دوست نداشتم اما به زور سرم گذاشت لای پاش و پاهاش دور سرم قفل کرد گفت بخورش گفتم نمی خوام گفت چشه؟ گوشتی نیست؟ که هست بوی خوب نمیده که میده بخورش بچه بخورش بخوریش امشب یه حالی بهت میدم که توی عمر 18سالت نکرده باشی به ناچار براش خوردم موهام توی دستاش مشت کرده بود و می گفت بخورش بخورش گفت حالا وقتشه و پاهاشو از دور سرم باز کرد گفت بکن توش تا بفهمی لذت واقعی چیه کوسش تنگ بود دوست داشتم کیرم تا ته بکنم توی کوسش و نگاه کنم که چطور کیرم تا ته توی اون کوس تپلیه گفت باورت نمیشه داری کوس میکنی؟ می خندید می گفت باور کن داری کوس میکنی فقط باید تندتر بکنی بچه گفت امشب خوب کوسم بکنی صبح بهت جایزه کون میدم پس امشب صدتو بذار کوسم خوب بکنی تندش که کردم آبم اومد و ریختم توی کوسش اون شب تا صبح سه بار دیگه هم کوسش کردم و بار سوم ارضا شد و کیرم گذاشت لای سینه هاش تا آبم اومد بعدش دیگه یادم نمیاد چون خوابم برد صبح که بیدار شدم دیدم مریم نیست رفتم دیدم توی آشپزخونه است و شورت و سوتین سفید پوشیده بود رفتم دست زدم به کونش گفت نترس جایزت یادمه چسبیدم بهش گفت دیشب این همه کوس دادم بهت هنوز چشت دنبال این کونه؟ گفتم قدرت واقعی کردن این کونه گفت قدرت واقعی یه مرد کاری بود که دیشب کردی خیلی خوب بود واقعا بهم چسبید کثافت ماجرای اعظمم میدونی؟ گفتم اتفاقی شنیدم گفت مهم نیست از الان تو هستی هر وقت بخوام میکنی مگه نه؟ گفتم اره بشرطی که این کون خوشکلم بکنم گفت باشه مسعود باشه مسعود بیا بکن شورت کشید پایین روی میز ناهارخوری خم شد گفت برو کرم از توی اتاق بیار بزن که بهتر بره و بیاد رفتم کرم آوردم دستش کرمی کرد و کیرم چرب کرد دوباره روی میز ناهارخوری خم شد کیرم کردم توی کونش آرش بد جور گشادش کرده بود کیرم تا ته کردم توی کونش و فشار میدادم گفتم جوووون جووووون گفت به آرزوت رسیدی؟ گفتم آره اما گشاده گفت کار آرش جونمه چند تا زدم روی کونش گفت نزن جاش میمونه تو تلمبه هات بزن عقده ای راست می گفت لذتی که دیشب از کردن کوسش برده بودم از کردن کونش نبردم اونم کونی که آرش گشادش کرده بود انقدر تلمبه زدم که مریم گفت پام درد گرفت بذار کف اشپزخونه داگی بشم بکن داگی شد و توی کونش تلمبه میزدم گفت حال میده؟ حال میده؟ گفتم عالیه این کون گشادشم خیلی حال میده گفت تخم سگ زودتر آبت بیار زودتر مسعود تلمبه هام تندتر کردم تا آبم اومد و ریختم توی اون کون گنده گوشتی سفید از اون روز یه شب درمیون کوسش می کردم یه هفته بعد اعظم زنگ زد گفت می خواد بیاد خونمون گفت بیا این جنده دست به سر کنیم گفتم بگو مریضی گفت این خوبه اعظم اومد مریم یه جوری ادای مریضها درآورد که اون بدبخت رفت و همون شب تا صبح کوسش کردم گفت مسعود مامان اومد چیکار کنیم؟ من دوست دارم ادامه بدیم گفتم نمیدونم! گفت مسعود یه چیزی میگم آویزه گوشت کن زنی که کیر دوست داره جنده نیست شهوتش زیاده همین طور که تو شهوتت زیاده به کون خواهرتم رحم نکردی تو کون منو میخواستی منم کیر تو الان هر دومون به خواسته هامون رسیدیم تو ناراضی؟ گفتم نه گفت منم ناراضی نیستم در نبود آرش خیلی حال کردم گفتم منم یه چیز میگم آویزه گوشت کن به هر مردی نباید بدی گفت میدونم واسه همین به تو دادم چون هیچ اتفاقی نمیفته و هیچ کسم نمی فهمه گفت ته حرفم اینه مسعود میخوای به کسی ندم باید خودت بکنیم بخاطر تو اعظمم ول کردم الان امیدم فقط تویی و زد زیر گریه گفتم باشه گفت مرد خوب فقط خودت همه چیزت دوست دارم خیلی حال میکنم از حال دادن به تو انقدر حرف زد که خر شدم و تا یکسال هر وقت می خواست می کردمش بعضی شبا هم به مامان داروی خواب آور میداد و شب میرفتم توی اتاقش و میکردمش تا اینکه آرش اومد گفت مادرم مریضه باید بریم شیراز اونجا باشیم که مریم مراقب مامانم باشه راست می گفت چون پدر مادرش همین یه بچه داشتن و رفتن شیراز و چند ماه بعدش مامانم پیشنهاد ازدواج با دختر خالم رویا داد و موافقت کردم و عقد کردیم مریم می گفت پردشو توی عقد بزنی بهتره و منم پرده رویا توی همون دوران عقد زدم از اون روز با هم بیشتر سکس کردیم دقیقا سه ماه بعد مامانم فوت کرد و مریم هم شیراز اومد و تا چهلم موند بعدش دیگه هر چی آرش گفت مریم قبول نکرد برگرده شیراز رویا لباس سیاه مون درآورد مریم می گفت مسعود خیلی میخوام خیلی به رویا داروی خواب آور داد و تا صبح کردمش گفتم من دیگه زن دارم نمی تونم بکنمت گفت منم شوهر دارم اما دارم بهت میدم گفتم خب نده گفت دوست دارم بدم خیلی حال میده گفتم خب بده آرش بکنه گفت نمیکنه بی ناموس مادر جنده عشق کون داره تا ابشم میاد دیگه نمیکنه و می خوابه گفتم من اگر تو رو بکنم رویا چی؟ گفت تو میتونی دو تا هندل کنی از اون بکنایی هر چی گفتم یه چیزی گفت منم خونه مون فروختم و با رویا رفتیم تهران وگرنه مریم ولکن نبود. نوشته: مسعود
    • mame85
      ساک زدن داف خوشگل برای پارتنرش که کیرشو میخوره و آبشم میاره . تایم: 02:00 - حجم: 24 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • mame85
      فیلم مخفی از حمام کردن مامان گوشتیش . تایم: 00:30 - حجم: 5 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18