kale kiri ارسال شده در 31 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد دوست، برادر، باجناق - 1 دو سال از دوستیمون میگذشت و هر روز بیشتر همدیگرو میدیدم.از همون اول وقتی بغلش میکردم یا صورتشو میبوسیدم انگار برق سه فاز منو میگرفت یه حس عجیبی بود.کم کم باید راه حلی براش پیدا میکردم.هربار که همدیگرو میدیدم سعی میکردم بیشتر بهش نزدیک بشم و تماس بدنیمون رو بیشتر کنم.این اواخر یه راه حلی به ذهنم رسیده بود و اون ایده ماساژ بود.همیشه خسته بود و این فرصت مناسبی بود برای ترغیب کردنش.اولین بار که بهش ماساژ دادم تو استخر بود و از اونجا این داستان یه رنگ و بوی دیگه گرفت. مغازه وحید مهدی:من گشنمه پاشو برو یه چیزایی بخر بیار بخوریم فیلمو ببینیم وحید:چی میخوای؟غذا یا هله هوله؟یا بگم رستوران فست فود بفرستن مهدی:نمیدونم(اصطلاح پرکاربردش). وحید:خب من الان چه بدونم چیکار باید بکنم.فست فود بگم بیارن؟ مهدی:بگو قارچ و گوشت با دوتا سس سفید و اسپرایت بعد اینکه سفارشو دادم نشستیم پای فیلم دیدن.مغازه رو یه جوری چیده بودم که وقتی مشتری نباشه بتونم یجای خلوت داشته باشم که هیچ دیدی از بیرون نداشته باشه چون همیشه خسته بودم اون پشت همه چی داشتم بجز تلویزیون.قشنگ فرش و بالشت و پتو بود.وقتی میرفتی اونجا قشنگ یه تاریکی داشت که جون میداد برا کارای خلاف ولی من اون موقع اهل دختر بازی نبودم یعنی قصدشو نداشتم و فکر میکردم بلد نیستم که بعدا دیدم خودم یه پا استاد بودم و خبر نداشتم. همیشه دراز میکشید ولی من بخاطر دید زدن بدنش و صد البته تماس بدنی بیشتر یا می نشستم کنارش یا یه جوری دراز میکشیدم سرم رو رون پاش نزدیک کیرش باشه.خیلی حساس بود سریع راست میکرد.برخلاف قیافش خیلی حشری بود.کم کم یه پاشو برداشتم گذاشتم بغلم و از ساق پاش شروع کردم مالش دادن.هیچ صدایی ازش در نمیومد و این باعث میشد اروم اروم برم بالاتر.وقتی رسیدم به رون پاش قشنگ میدونستم چیکار باید بکنم.اول از سمت زانو میرفتم تا نزدیک کیرش ولی دست بهش نمیزدم انقدر این کارو تکرار میکردم که فضا عادی بشه.کم کم میدیدم هر وقت میخوام پاشو جابجا کنم تا دسترسیم بیشتر و بهتر شه خودشم کمک میکنه.اروم دستمو بردم جلوتر درست اون نقطه ای که رون به لگن وصل میشه اما هنوز به کیرش مستقیم دست نمیزدم.شروع کردم اونجا رو با دقت ماساژ دادن و هی غیر مستقیم میرفتم سمت کیرش و پشت دستم بهش میخورد.همیشه شلوارش فاق تنگی داشت و خب چون کیرش کلفت بود معلوم میشد شکل کیرش(حالا بهتون میگم چجوری شد اولین بار کیرشو دیدم و دست زدم بهش) بله کارم جواب داده بود و کیرش راست شده بود.لینو وقتی فهمیدم که دستمو رد کردم به سمت رون سمت راستش.انقد شق شده بود که کمر بند و شورت اومده بود بالا و از سمت سینه اش که نگاه میکردی سر کیرش تو یه تاریکی نصف و نیمه شلوارش دیده میشد.کله کیرش خیلی بزرگ بود. میدونستم هر لحظه ممکنه غذا رو بیارن و همیشه اینجای کار شروع میکرد به نق زدن و پشیمون شدن که بسه کافیه واس همین میخواستم به کارم سرعت بدم.از قصد بجای جابجا کردن خودم و رفتنم به اون سمت بدنش هر دو پاشو گذاشتم بغلم و رون سمت راستشو مالیدم و این باعث میشد ساعدم کامل کیرشو از رو شلوار لمس کنه و هر لحظه شق تر بشه.حالا وقتش بود که دست بکنم داخل شلوار اما میدونستم یهو اگه اینکارو کنم قبول نمیکنه و گارد میگیره واس همین اول کمربندشو شل کردم و بعد به ماساژ از رو شلوار ادامه دادم بعد چند دقیقه وقتش بود دکمه های شلوارشو باز کنم.وای خدای من یه شورت قهوهای با یه کیر کلفت شق شده زیرش که کله بزرگش از زیر کش شورت زده بیرون.به زور خودمو نگه داشتم که دست نبرم تو شورت چون قبلا این کارو کرده بودم میدونستم عواقب داره.از رو شورت شروع کردم مالش دادن و کامل دیگه دست میزدم به کیرش و بدون جلب توجه شورتشو هی میکشیدم ذره ذره پایین تر.حالا تقریبا یک سوم از کیر ۱۴ سانتیش بیرون بود.رنگ صورتی مایل به قهوه ای سر کیرش و بدنه بشدت جذاب قهوه ای کمرنگ مایل به سفیدش هرلحظه تحریک میکرد آدمو که براش ساک بزنم.دیگه خودشم میدید که من کیرشو میبینم کیری که مطمئن بودم بجز خودش و من کسی ندیدش البته بجز مامانش که تا همین چند سال پیش موهای بدنشو براش وکس میزد.خلاصه خودشو زده بود به کوچه علی چپ که حواسم نیس ولی داشت حال میکرد فقط نمیدونم چه مرگش بود همیشه منکر حال کردنش بود. پیک موتوری:آقا کسی مغازه نیست؟غذا رو آوردم ای تف به روحت الان چه وقت اومدن بود.تا من رفتم غذاها رو بگیرم برگردم مهدی هم سریع پاشد خودشو جمع و جورکرد.داشتم آتیش میگرفتم. تو خونه نشسته بودم که باز بحث زن گرفتن شد.انگار که من زن نگیرم چی میشه.کلی تاحالا دختر نشون کرده بودن اما من زیر بار نمی رفتم.این دفعه نمیدونم چی شد از دهنم در رفت که من اگه قرار باشه دختری هم بگیرم یکی مثل دختر عباس آقا مکانیکو میگیرم.عباس آقا دو تا دختر داشت که یکیش ازدواج کرده بود اون یکی هم دم دمای ازدواجش بود.اقاتا ما اینو گفتیم همه گفتن اوکی دختر کوچیکه رو بگیر.دختر کوچیکه اسمش ثریا بود.یه دختر تقریبا میشه گفت سفید با بدنی که نه لاغر بود نه چاق ولی از کمر به پایین عالی بود.و مهم ترین ویژگیش که من بعدها فهمیدم بشدت حشری و هات بود. اون روز کلی بحث کردیم و خلاصش شد اینکه من خودم باهاش حرف بزنم.بعد از چند روز درگیری و پیغام پسغام فرستادن شب تو اینستا بهش پیام دادم.قرار شد چون مهمون دارن بعد رفتنشون جواب بده.شب ساعت دوازده بود که دیدم یه ریکوست دارم دیدم خودشه سریع سین زدم. ثریا:سلام اقا وحید شبتون بخیر امیدوارم منظورمو بد متوجه نشید.من فعلا قصد ازدواج ندارم و امیدوارم این حرفم باعث نشه فکر کنین شما آدم مناسبی برای ازدواج نیستید وقتی دیدم لحنش نرمتر از چیزی بود که حدس میزدم سریع شروع کردم به زبون بازی تا راضیش کنم لااقل حرفامونو بهم کامل بزنیم.این شد که تا شش صبح چت کردیم و تهش با لحن ملایمتر از سر شب باز تکرار کرد دوست نداره چت کنیم.فرداش خیلی هیجان داشتم چون اولین دختری بود که میخواستم علنا مخشو بزنم.شب بهش پیام دادم و در کمال تعجب یک ساعت بعد جواب داد.اون شب شروع یک داستان اروتیک بود بدون اینکه خودم خیر داشته باشم. مهدی:خب چیکار کردی چه خبر به کجا رسید؟ وحید: به تو چه فضول؟خوبه خدا رو شکر(راستش از قصد بهش چیزی نمیگفتم تا کنجکاو بشه) مهدی:از نزدیک دیدیش؟ وحید:نه بابا.از باباش میترسه فقط اینستا تازه شمارشو داده تو واتساپ چت کنیم مهدی:کو بده ببینم وحید:نمیشه خصوصیه. مهدی :بده خصوصیاشو رد میکنم چند شب پیش وقتی با ثریا چت میکردیم نمیدونم چی شد برای اولین بار بعد یک هفته از آشناییمون صحبت از آشنایی کامل شد و قرار شد هرکدوممون سوالامونو بپرسیم.هر مدل سوالی پرسیدیم از کار کردن و درس خوندن زن تا ورزش رفتن و تفریح کردن مرد با دوستاش تا رسید به جایی که من با خجالت پرسیدم میشه سوالای شخصی تری بپرسم که خوب جواب همچین سوالی وقتی دو نصفه شب رو تختت دراز کشیدی حتما مثبته وحید:توی کارای مثبت هیجده چقدر واردی؟ ثریا:یعنی چی؟منظورت از وارد بودن چی هست وحید:خب چجوری بگم مثلا پوزیشنا رو بلدی؟ ثریا:نه زیاد ولی خب معروفاشو بلدم وحید:کدومو خودت دوست داری؟(وقتی این بحث شروع شد انگشتام از استرس یخ زده بود) ثریا:من به شکم دراز بکشم وحید:خب فقط همین؟ ثریا:یکیم هست روم نمیشه بگم وحید :بگو دیگه ما باید از این بعدم همدیگرو بشناسیم تا بدونیم به درد هم میخوریم یا نه(اره ارواح عمت) ثریا:مدل۶۹ این بحث باعث شد ما یخمون آب شه و تقریبا هر روز این بحثا عادی شه تا اینکه یه شب که هر دو حشری شده بودیم و سوال و جوابا به شدت سکسی بودن ازش پرسیدم وضعیتت چطوره که گفت خیس شدم و اینجا جایی بود که اولین بار ازش خواستم ببینم و اونم با هزار منت عکس زیرو برام فرستاد(متاسفانه عکس لود نشد) شرتشو پایین کشیده بود جوری که روناش و خیسی شرتش دیده میشد وقتی عکس لود شد فهمیدم شانس بهم رو کرده و این اولین عکس یعنی میشه بازم عکس خواست مغازه وحید وحید:مهدی من میرم جنسا رو بزارم انبار و بیام(مغازم یه انبار داشت که کلا پنج دقیقه راه نبود) مهدی:اوکی(سرش گرم خوندن چتا بود) بدون اینکه بفهمه خبر دارم چتامونو میخونه گوشی رو گذاشتم پیشش بمونه و رفتم انبار ولی میدونستم قشنگ داره کل چتای این مدت کوتاه دوستی من و ثریا رو میخونه.وقتی بعد بیست دقیقه برگشتم هنوز داشت میخوند و بشدت سرخ شده بود.یه لحظه خواستم شک نکنه بهش گفتم هوی چیکار داری میکنی چرا چتا رو میخونی خصوصین.گفت نترس جاهای مثبت هجدهشو رد میکنم(این یعنی کاملا همه چیو خونده بود).گفتم نمیشه عکس فرستاده(و از عمد همشو دانلود کرده بودم تا تو صفحه چت بمونه) اونام هست که گفت ردشون کردم(یه لحظه برای اولین بار از اینکه کسی عکس زن ایندمو دیده شق کردم مخصوصا که اون شخص مهدی باشه).وقتی اصرارمو دید گوشی رو ازش گرفتم و همزمان یجوری اینکارو کردم که کیر شق شدشو لمس کنم تا بفهمن میدونم چه حسی داره. یک ساعت بعد قرار شد بریم بیرون بگردیم ولس همین مغازه رو زودتر بستم و رفتیم یه کافیشاپ تا یه نوشیدنی بخوریم.تا سفارشامون آماده بشه گوشیمو از رو میز برداشت و خوب طبیعتا رمز گوشیم برای اشخاصی غیر از مهدی بود و خیلی راحت رفت تو چتا.این سری پرروتر شده بود.هی بهم میگفت خوشم میاد زدی تو خط مثبت هجده.عکس ممه میخوای.باریکلا. وحید:خر نخون زشته خجالت میکشم مهدی:از اینکه ممه دوست داری؟ وحید:کوفت.به تو چه اخه.اره دوست دارم مهدی:خب برو بخور اونم که مثل تو پایس وحید:از کجا میدونی نخوردم مهدی:فعلا که تو مرحله عکس گیر کردی وقتی اینا رو بهم میگفتیم هنوز گوشیم دستش بود.قشنگ میدیدم جاهایی که عکس فرستاده بود رو حفظ بود و تا عکسا میرسید رد میکرد.این یعنی همه اون عکسا رو دیده بود؟… ادامه دارد نوشته: چرچیل لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده