رفتن به مطلب

chochol

ارسال‌های توصیه شده

زیز عمق چهار متری ...


سلام مستقیم بریم سر اصل مطلب…
استخر و شنا یکی از کارای روتین زندگیمه خیلی بهش علاقه دارم و حداقل هفته ای یه بار رو میرم، شنا کـردن و سکوت زیر آب باعث خالی شدن ذهنم از استرس و فکر میشه، خصوصا این روزا که بحـث و درگیری با شوهرم کم ندارم
از خونه به قصد استخر زدم بیرون، هوا گرم و تابستونی بود، تازه جابجا شده بودیم و تو این محل غریبه بودم، این بار سومی بود که تو این استخر میرفتم، وقتی رسیدم با عجله لباسمو در اوردم مایـو پوشیدم و رفتم سمت آب …
به غریق نجاتا که نگاه کردم به نظرم خوشگل و هـات بودن، دو تا غریق نجات که یکیشون که نزدیک تر بود ی زن حدودا سی ساله و حسابی برنزه بود، خوش هیـکل بود و طبق عادت نجات غریقا سرش تو گوشیش بود
اون یکی رو نمیتونستم خوب ببینم، ته استخر بود. کم کم رفتم تو آب، اون روزا به تجویز دکتر برای تنظیم پریـودم قــرص ضد بارداری میخوردم و خب این قــرصا سایـز سیــنه رو بزرگ میکنه، در حالت معمولی من سایـز سیــنه هام هفتاد و پنجه ولی با اون قــرصا به نزدیک هشتاد پنج رسیده بود و خیلی خوش فرم و سفت شده بود، البته با این سایـز جدید مایو برام تنگ شده بود و یه کم اذیـت میـکرد و هر چند متر که شنا میکـردم مجبور بودم دستم رو تو سینـه هام ببرم و جا به جاشون کنم.
کمی که شنا کردم برای بار سوم گوشه استخر داخل آب داشتم سیـنه هامو جا به جا میکردم و به خیالم کســی منو نمیدید که شنیدم یکی گفت: خانومم ولشون کن زخـم میشن
سرمو بلند کردم و دیدم غریق نجاتی که نتونسته بودم ببینمش بالا سرم ایستاده و داره داخل یقه منو دید میزنه!
منم که همیشه بالا و زیادی هاتم لبخند زدم و گفتم قابل نداره، شما بیا زخمش کن
زانوهاشو خم کرد تا بهم نزدیک تر بشه خندید و گفت نه همینجوری ببینم قشنگه، البته ای کاش میشد چند روز قرض بدی بهم. ماه دیگه عروسی دعوتم، رفتم لباس خریدم همه جاش عالیه جز کـاپ سینـه‌ش که واسم گشاده
گفتم: وا خیلی خوبه که هیکلت! بسه دیگه(منظورم حجـم سیـنـه هاش بود) مگه چی هست لباسه؟
گفت: نه همه میگن سینـه هام خوبه ولی تو مایو و سوتیـن خوش فـرمه، بدون لباس صاف و فلته، بعدم خندید و گفت باور نمیکنی نشونت بدم؟
با حالت شیطنـت گفتم: من که دوسشون دارم و روی سطح آب خوابیدم و شنا کنان رفتم سمت پله استخر که بیام بیرون و باهاش حرف بزنم، دلم میخواست بیشتر باهاش حرف بزنم خیلی خانوم کیوت و نازی بود

از استخر اومدم بیرون. یه کم لب استخر نشستم، نمیخواستم خیلی خودمو مشتاق نشون بدم، فقط چند بار بهش نگاه خریدارانه کردم و اونم انگار آمار میداد
به نظرم سی سال اینا میومد، قدش از من بلندتر بود
من صد شصت هفتم با این حساب قدش حداقل صد هفتاد میشد، لاغر نبود و شاید یه سه چهار کیلویی هم برای شغلش اضافه وزن داشت، برخلاف همکارش پوست سفیدی داشت و کیفیت پوستش به نظرم عالی بود، از اینا که هیچ لک و تَرکی رو پوستش نبود
از فاصله هفت هشت متری که میدیدمش چیز خوبی بود و همینجوری که پاهام آویزون تو آب بود و تکونشون میدادم درباره خیال پردازی میکردم، کاملا متوجه شدم که خون توی کـــصم جهید و رونای خیـسم به هم فشرده شد.
از لبه استخر بلند شدم و مسیرم رو انداختم سمتش که مثلا میخوام برم سمت سونا خشک، همین که از بغلـش رد شدم سرش تو گوشی بود ولی به من گفت: نیومدی نشونت بدما. انگار باورت نشد سینـه هام اندازه جوشه
وایسادم و گفتم اینجا نشونم بدی؟
گفت اینجا که نه، اتاقمون

منم که از خدا خواسته گفتم خب باشه بریم، البته مطمئن بودم که اینجا کار به جایی نمیرسه اما حداقل شماره ای، آیـدی اینستاگرامی چیزی رد و بدل میشه، از رو صندلی پاشد و به همکارش، همون زن برنزه متالیکه گفت ما میریم اتاق، همکارشم خندید و با سر تایید کرد.
یه چند متر رفتیم و به فروشنده ای که تو غرفه وسایلی مثل مایو و کلاه و… میفروخت گفت: عشقم ما این سمتیم و اتاق ناجی ها رو نشون داد.
پشمام داشت میریخت، یه لحظه اصن حـشــر از سرم پرید! باورم نمیشد یعنی این اتاق واسه اینا مکانه که اینجوری هماهنگ با هم عمل میکنن؟!؟!
ولی باز به خودم گفتم حـشـری شدم و عقلم خوب کار نمیکنه بیخیال فقط دنبالش رفتم.
رسیدیم به اتاق و در رو باز کرد گفت بفرمایید …

فرماییدم داخل اتاق، تا در رو بست مایوش رو از یقه پایین کشید و گفت بفرما ببین.
فهمیدم که گول خوردم، البته راضی بودم از گولی که خوردم. سیـنه هاش عالی بود، تقریبا سایـز هشتاد سفت و سرجاش، نوک سینه هاش هم باب سلیقه‌م صورتی و سیخه سیخ، با خنده و البته بیشتر هیجان اطراف اتاق نگاه کردم و گفتم: دوربین مخفیه؟
گفت: اگه اینا خوبه پس مال تو چیَن؟ و با سر اشاره کرد که یعنی تو هم سیـنه هاتو نشون بده …
دست کرد و آروم کلاه شنا مو از سرم دراوردم و موهای خیسم رو شونه هام ریخت، اومد جلو دستشو برد لای موهام و تکونش داد و گفت موهاتم خوشگله که
خلاصه کمک کرد مایوم در آوردم
بعد انگشتاشو کشید رو گردن و اومد پایین تر رو سیـنه هام نیپـل سمت راستمو با انگشت گرفت یکم چرخوندش و بعد کل سـینمو گرفت تو دستش میمالیدشون
منو برد سمت دیوار، لباش آروم چسبوند رو لبام و بوسید، سیـنه هامون که بهم میخورد، طعم لباش، چشای خوشگلش همه چیز دیوانه کننده بود
یکم که لبامو بوسید بدون اینکه لباشو از تنم جدا کنه لباشو برد پایین رو چونه‌م و بعد گردن و رسید به سینــه‌هام …
اول نیپـل سمت سینــه چپم بوسید و بعد شروع کرد به خوردن و با دستشم سینــه راستمو میمالید، صدای خوردنش حسابی حشـــریم کرد و دستم رو بردم سمت سینــه‌ش یکم فشارشون دادم واقعا سینه هاش دوست داشتنی بودن

به سختی دستم رسوندم پایین تر به کـــصش
کلیتــوریـسش برجسته شده بود و پیدا کردنش سخت نبود، شروع کردنم به مالوندنش و صداش موقع خوردن سینــه‌م بلند تر شد، اومد بالا و شروع کرد به خورد گردنم اما از خودم جداش کردم و رفتم سمت سینه هاش، زبونم رو دور نوکش چرخوندم، دلم میخواست سیـنه هاش رو محکم گاز بگیرم اما ترسیدم دردش بیاد و ناراحت شه آخه هنوز شناختی ازش نداشتم …
مایوش رو کامل از تنش درآوردم و نشستم جلوش، صورتم بردم جلو زبونم در اوردم نزدیک کـــصش گرفتم ولی قبل از خوردن بالا تو چشاش نگاه کردم و گفتم: اجازه دارم؟
خندش گرفت و با لبخند گفت: خواهش میکنم نوش جون
زبونم چسبونم رو کـــصش و از پایین زبونمو کشیدم تا بالاش و شروع کردم به خوردن کـــصش، همونطور که ایستاده بود پاهاش رو باز تر کرد و یه کم زانوهاش رو خم کرد تا کــصش بیشتر باز شه و زبونم بیشتر بره داخل
اونقدر صدای ناله هاش خوب بود که میتونستم تا فردا براش بخورم، یکم که گذشت انگار داشت ارضـــا میشد اما نمیخواست به این زودی ارضــا شه برای همین منو بلند کرد گفت درار مایوتو
مایوم از بالا تا روی نافم پایین بود الان هم کلا درش اوردم، اومد جلوتر ساعد دستاشو گذاشت رو شونه‌هام و به شدت خودش بهم نزدیک کرد در حدی که با پایین تنش فشار میداد سمتم و کــصش میخورد به بدنم و نوک سینــه هامون به هم میمالید، بهم گفت: ببینمت
سرم پایین بود، نگاهم اوردم بالا و تو چشاش نگاه کردم ی لحظه خجالت کشیدم! یهو اومده بودم تو ی اتاق و ی غریبه هر کار میگفت داشتم انجام میدادم و اطاعت میکردم

لباشو چسبوند به لپم و بوسم کرد، وقتی دیدم محکم بغلم کرده منم دستم دورش حلقه کردم و محکم بغلش کردم و در حالی که پایین تنه هامونو به هم میمالیدیم با صدای لرزان گفتم: کسی نیاد تو!؟ گفت نه نترس
یکم که گذشت ازم فاصله گرفت، یک دستمو گرفته بود با ی دستش به میز اشاره کرد
پرسیدم چیکار کنم؟ گفت روش خم شو
بدون اینکه مخالفتی کنم سرمو تکون دادم و رفتم سمت میز، سینــه‌هام گذاشتم رو میز و خم شدم
وقتی نشست اول یه کم با کـــونم ور رفت، دستاشو گذاشته بود روش و تکونش میداد، انگشتاشو می کشید به رون پام ی وضع خیلی باحالی بود، یکم که گذشت دستش گذاشت دو طرف کــونم و کنار زدشون، داشت قشنگ سوراخمو برانداز میکرد که یهو سوراخم داغ شد!

نمیشد میز چنگ بزنم فقط محکم با دست لبه‌ی میز فشار دادم و گفتم: عفففف جوووون
لباشو دقیقا گذاشته بود رو سوراخ کـــونم و می بوسید بعدم زبونش درآورد گذاشت اون قسمت بین کـــص و سوراخ کــونم! روحم به پرواز دراومده بود
میک میزد و میلیسید، صدای ناله هام رو کنترل میکردم که بیرون نره اما یه لحظه هایی واقعا نمیشد!
چند باری نوک زبونش رو کرد تو کــصم خیلی خوب بود، منم دستم رو بردم پشت تا سرش رو بیشتر فشار بدم به خودم فرو کنم
( در تلـــ ــگـرام و اینســـ ــتاگـرام آیـدی WMLand را ســـ ــرچ کنید، ادامه داستان و تصاویرش اونجاست (وسترن میدنایت))
انگار زبونش برام کافی نبود با خجالت و صدای لرزان گفتم میشه انگشتم کنی؟ سرش رو بلند کرد کـــونم رو گاز گرفت و پاشد بعدم ی اسپنـک تقریبا محکم به کـــونم زد و منو برگردوند، دستش برد پایین و دوتا انگشتش فرو کرد داخل کــصم …
تند و تند حرکت میداد و همینجور که انگشتش توی کــصم بود، چسبید بهم و شروع کرد به خوردن لبام …
ارضــا شدم و نتونستم صدامو کنترل کنم!
هنوز به خودم نیومده بودم که دستش دور کمرم حلقه کرد، چه زوری داشت! بدون اینکه زحمتی به خودم بدم منو هر جای اتاق که میخواست میبرد.
با هدایت اون نشستیم کف اتاق و فهمیدم که میخواد سیزرینگ(قیچی✂️) کنیم! حرکت مورد علاقه ی من، اصلا توقع نداشتم ی همچین جایی بشه اجراش کرد، ولی مثل اینکه قبلا اینکارو اینجا تو این اتاق انجام داده بود!
من رو خوابوند کف اتاق و پاهام رو باز کرد، انگشتاش رو گذاشت روی کـــصم و دوباره یکم باهاش بازی کرد که واسه دوباره ارضــا شدن آماده شم، خودمم دستمو بردم رو کلــیتوریــسم و مالیدمش، حسابی که حـــشری شدم با ناله و بی تحمل گفتم بشین روم …
کـــصش رو گذاشت روی کـصم، اول آروم و دَوَرانی خودش رو میچرخوند و با سیــنه هام بازی میکرد.
منم دستم رو کونش بود و میچلوندمش که یهو انگار خیلی حشـــری شد و شروع کرد به تلمبه زدن! بهترین قسمت این ســکـس همینجا بود، همینجور که تلمبه میزد سیــنه هاش بالا پایین میرفت، از شدت حشـــری بودن نفس کم آورده بود و سقف رو نگاه میکرد و کـــونش میخورد به رونام و چون از قبل بدنم با آب استخر هنوز یکم خیس بود شالاپ شالاپ صدا میداد.
من داشتم ارضــا میشدم و حس کردم اون هم داره میشه، وقتی دید داره از من عقب میمونه دستشو برد سمت کلیــتوریــسش و همینجور که تلمبه میزد میمالیدش و هفت هشت ثانیه بعد ارضــا شد و با صدای ارضــا شدنش منم ارضــا شدم …
بی حال افتاد رو من و منم با یک دست محکم بغلش کردم و اون یکی دستم بردم بینمون و دوباره براش یه کم کلیــتوریســش رو مالیدم تا حالش جا بیاد، نفسمون که بالا اومد لبم رو بوسید و گفت: حال داد
گفتم آره اصن فکر نمیکردم استخر امروز انقد حال بده!
بی حال خندید و دوباره لبمو بوسید و پاشد، مایوش پوشید و گفت: من میرم لب استخر، میبینمت و چشمک زد
گفتم نه دیگه جون نذاشتی بمونه برام، ی دوش میگیرم و میرم دیگه
یه قهقهه ریزی زد و گفت باشه
مایوم پوشیدم و سریع از اتاق اومدم بیرون رفتم دوش گرفتم، واقعا خیلی خوش گذشت بود و حالم خوب بود! احساس میکردم مثل ی پرنده سبک شدم …
خلاصه تو رختکن لباسامو پوشیدم و از استخر زدم بیرون، هنوز چند قدمی دور نشده بودم که تازه یادم افتاد که از فرط خوشحالی اصن اسمشم نپرسیدم! چه برسه شمارش!
برگشتم سمت استخر و از کفشدار خواستم ی لحظه خانم ناجی رو صدا بزنه، بعد کلی اصرار قبول کرد و رفت
چند دقیقه بعد دیدم اون یکی ناجی که رنگ پوستش برنزه متالیک بود داره میاد سمتم، با خنده گفت جانم؟
آب دهنم قورت دادم و گفتم با اون یکی ناجی کار داشتم
با لبخند گفت: کدوم یکی؟
خیلی مسخره بود که اسمشم نمیدونستم! ی لحظه نزدیک بود بگم همون که پوستش سفیدتر از شماست ولی گفتم یهو بهش برنخوره زشته!
گفتم همون همکارتون که …
دید هول کردم بیشتر خندش گرفت گفت: بالا سر آبه دستش بنده بگو چیکارش داری من بهش میگم
گفتم شمارش میدید به خودش بگم؟
قبول کرد ی شماره گفت و منم زدم تو گوشیم، در حالی که یواش گفتم ی تک بزنم شمارم بیفته، دیدم گوشی که تو دستش بود زنگ خورد
مات مبهوت به دستش نگاه کردم اونم خنده کنان برگشت که بره و بلند گفت دفعه بعد نوبت منه!
گوشیمو قطع کردم و در حالی که داشت ازم دور میشد مظلومانه و آروم گفتم: بله چشم!

نوشته: WMLand

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • فیلم سکس سه نفره ایرانی با دو زن سکسی و حشری تو استخر . تایم: 01:30 - حجم: 10 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • لایو دخترا تو استخر . تایم: 04:00 - حجم: 15 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های لایو سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • لایو سکسی خانوم حشری وطنی . تایم: 03:00 - حجم: 10 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های لایو سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • افغان × خواهر × تابو × داستان سکس × داستان افغان × سکس افغان × داستان خواهر × سکس خواهر × داستان تابو × سکس تابو × طلا +بیداری ؟ _تازه رفتم بالا به نظرت خوابم ؟ +😌حوصله داری حرف بزنیم ؟ _خب چرا نمیای بالا ؟ +😔نمیدونم چرا ولی وقتی میبینمت یادم میره حالتو بپرسم ، _فک کنم دیوونه شدی 😂 +{عکس } _این عکس الانه ؟سعید داری گریه میکنی ؟ +دست خودم نبود ببخشید 😔 _آخه واسه چی ؟ +هیچی ، همینجوری دلم گرفته ، _قربون دلت برم ، خب پاشو بیا بالا با هم حرف بزنیم ، +ازم نخواه ،نمیتونم ، وقتی ببینمت حرفهام یادم میره ، _قربونت برم بگو ببینم چی شده که داری گریه میکنی ؟ +نمیدونم ،گاهی دلم میگیره و به زندگی خودمون فکر میکنم ، _خب مگه زندگی خودمون چشه ؟ +هیچی ، _خب هیچی که نمیشه بگو بینم چی آزارت میده ؟ +طلا تو ی دختر خاصی و به نظر من این حقت نبود که فرهاد شوهرت باشه 😔 _عزیزم مگه فرهاد چشه ؟ من که باهاش مشکلی ندارم ، +ولی طلا اگه بجای چهل سال هزار سال هم از اقامت مون توی ایران بگذره مردم به چشم بیگانه نگاهمون میکنن و ارزشی برای افغانها قائل نیستن ، _این چه حرفیه داداشی ؟کی گفته فرهاد اینطور نگاهی داره ؟ +امیدوارم اینجوری که من میگم نباشه ولی به نظرت اگه ارزش برای ما قائل بود تو رو تنها میذاشت ؟ _عزیزم فرهاد شغلش اینه و منو تنها نذاشته تو و مامان پیشمید ، +یعنی به نظرت اگه زنش ایرانی بود هم دو هفته سه هفته میذاشت و میرفت ؟ _چه فرقی میکنه تازه فرهاد قول داده توی این یکی دوسال خونه بگیره و ازدواجمون رو رسمی کنه ، +خوشحالم که اینو می شنوم ولی بدون که هیچ زنی حاضر نمیشد با این شرایط کنار فرهاد باشه ، _تو خودتو نگران نکن حالا هم بخواب فردا حرف میزنیم ، +میشه ی خواهشی کنم ؟😔 _چی؟! +اگه حرفی هست توی چت بگیم اینجوری من راحت ترم 😔 _یعنی چی ؟ +نمیتونم توی صورتت نگاه کنم و حرف دلمو بزنم ، _😬این دیگه چه طرزشه ؟توجه کردم که خیلی وقته ازم فراریی! +خواهش میکنم 😓 _باشه عزیزم شب بخیر 😘 +شب بخیر ❤️ , , , +خوبی ؟ _😬😬 +ازم ناراحتی ؟ _کل امروز رو ازم فراری بودی الان اومدی میگی خوبی ؟ +دست خودم نیست 😓 _یعنی چی دست خودم نیست ؟ +نگاهت که میکنم به یاد فرهاد میوفتم و شرمنده میشم 😔 _سعید تو رو خدا شروع نکن 😭 +باشه ،ببخشید، _آفرین داداشم ، +قربونت ، کاری نداری ؟ _😬همین ، +پس چی ؟ _خب ی کم از خودت حرف بزن ، اصلاً پاشو بیا بالا با هم حرف بزنیم ، +😔منو ببخش نمیتونم ، _😬دیگه چرا ؟ +نمیتونم دست خودم نیست ، میام چشمم میخوره به قاب عکس فرهاد حالم خراب میشه ، از طرفی میبینمت زبونم بند میاد😔 _تو میخوای منو دق مرگ کنی با این حرفهات ، +اسم مرگ رو نیار ،میدونی که اگه بلایی سر شما بیاد چیکار میکنم 😓 _خب عزیزم حرفهای خوب بزن تا منم حالم خوب باشه ، +سعیمو میکنم ، _آفرین داداش خوبم ، +😘😘 _😀😀چه عجب داداش یاد گرفت بوس بفرسته ، +😓😔 _باز چی شده ؟ +باور کن دلم میخواد سر تا پات رو بوسه بارون کنم ولی تا میام دوست داشتنم رو نشون بدم به یاد اون یارو میوفتم و حالم خراب میشه ، _سعید اونقدر به فرهاد بدبین شدی که اسمشو نمیاری میگی اون یارو 😬😭 +طلا تا روزی که تو رو تنها میزاره و عقد رسمی نکنید و ازدواجتون رو پیش خانوادش علنی نکنه من نمیتونم ببخشمش ، _اینا آرزوی منم هست ولی الان فرهاد گرفتاره و هر چقدر کار میکنه نمیرسه 😓 +باشه خواهری تو خودت رو ناراحت نکن غصه خوردن رو بزار برای من ، _😓چجوری میتونم خوشحال باشم وقتی تو اینقدر نگران آینده منی ؟ +من دست خودم نیست ،همیشه روی تو حساس بودم ، خدا کنه من اشتباه کنم و پسر خوبی باشه ، _حواسم هست توی جمله‌ت اسمشو نیاوردی ، +فرهاد فرهاد خوبه ؟😀 _😀😀آره خوبه ، +بخوابیم ؟ _باشه شب بخیر 😘 +😘😘😘😘 _آفرین داداش 😘😀 +روزی که خوشحال ببینمت هزارتا از این بوسه ها به صورتت میزنم ، _پس فردا که اومدم پایین ببینم بوسم میکنی ، +نه خواهری بذار وقتش برسه ، هنوز نگران زندگیتم 😔 _بیخیال 😬 +بهم فرصت بده 😔شب بخیر ❤️❤️ _شب بخیر ، , , , +بابت برخورد امروزم ببخشید 😔 _😓😓داداش چرا یهو اینجوری شدی ؟ +بهت گفتم که نمیتونم توی صورتت نگاه کنم 😔 _اگه بدت از فرهاد میاد گناه من چیه که بی اعتنایی میکنی ؟ +طلا میبینمت شرمندت میشم که نتونستم به یک مرد درست و حسابی شوهرت بدیم ، _آخه فرهاد دوسم داره 😓 +طلا دختری با زیبایی تو اگه ایرانی بود الان زن یک آدم حسابی بود که حتی یک شب تنهاش نمیذاشت ولی فرهاد پولی رو که داره خرج تو میکنه به عنوان یکی از این دخترای خیابونی نگاهت میکنه ، _ممنون که منو با دختر خیابونی مقایسه میکنی ، +خواهری تو همه زندگی منی من تو رو با هیچکس مقایسه نمیکنم کسی که ارزش تو رو پایین آورده فرهاده ، _😓 این دفعه بیاد بهش میگم باید تکلیفم رو مشخص کنه ، یا زن رسمی یا هیچی ، +طلا بهش فشار بیار ولی نه اونقدری که از دستش بدی ،شاید واقعاً بخوادت ، _میدونم چی میگی ،مرسی که به فکرمی ، +این چه حرفیه ؟قول میدم تکلیفت با فرهاد مشخص بشه انقدر برات وقت بزارم که از دستم فراری بشی 😀 _داداش این روزها بیشتر به وجودت احتیاج داشتم تا اون موقع 😭 +😔تمام سعیمو میکنم فردا بغلت کنم ، _☺️🤗همین الان ، +نه😔 _تو رو جون خواهری 😘 +دوتا شرط داره ، _چی؟ +روی تختخواب نمیام و نگاهم نکنی و حرف نزنیم فقط بیای بغلم بخوابی ، _😬این دیگه چجورشه ؟ +😓 گفتم که خجالت میکشم نگاهت کنم ، _باشه هرچی داداش بخواد ، +قول بده بزاری کم کم بهش عادت کنم ، _اینقدر لوس نشو، بیا دیگه ، +در رو باز بزار ده دقیقه دیگه میام ، _باشه بیا ، , , , _😬کی رفتی ؟ +بغلت کردم خوابم نمیگرفت و تا صبح موهای مشکیت رو بو میکردم 😓چندتاشون رو توی دهنم برده بودم انگار بهترین حس دنیا بود 😔 بارها میخواستم سرت رو ببوسم ولی انگار ی چیزی جلوم رو میگرفت 😓 صبح متوجه شدم اگه چند روز هم بغلم باشی از بغل کردنت سیر نمیشم و خوابم نمیبره ، _🥹من برعکس تو ی ساعتی بیدار بودم گفتم شاید بخوای حرف بزنیم ولی یادم نمیاد چجوری شد که خوابم برد 🤗 +فرهاد نگفت کی میاد ؟ _چرا ؟میخوای باز بغلم بخوابی ؟😀 +نه اتفاقاً برعکس میخوام برگرده که تو تنها نخوابی و عذاب نکشی😔 _چه عذابی!چرا فک میکنی نبودن فرهاد عذابم میده ؟ +نمیدونم ،بعضی وقتا خودم هم نمیدونم چکار کنم که خوشحالیت رو ببینم ، صبح یک لحظه با خودم گفتم آنچنان محکم بغلت کنم و ببوسمت که بیدار بشی و با هم کلی حرف بزنیم ولی دیدم نمیتونم وقتی تو توی مشکلات غرق شدی من با بغل کردنت هم خودمو هم تو رو گول بزنم 😔 _سعید من حتی اگه مشکل داشته باشم تو باید کنارم باشی و آرومم کنی نه اینکه با ناراحتی پشتم قایم بشی ، +قول میدم ته این جریانات اونقدر شاد باشیم که از ته دل بخندیم ، _امیدوارم☺️حالا امشب میای پیشم ؟ +🙂 _ناز نکن ،بیا ☺️ +با همون شرایط اگه میخوای 🙂 _فک کنم از بس از بدی فرهاد گفتی خودم هم دوست ندارم توی اون اتاق بخوابم 😀 +😀😀 _شب منتظرتم ، +قبلش پیام میدم 😘 _باشه🤗😘 , , , _داداش دو بار اومدم پایین مامان گفت خوابی ،ناهار هم نخوردی ، اومدم بالای سرت چشمات بسته بود بوست کردم تکون نخوردی 🤗☺️ +ببخشید 😔 _چرا؟ +خودت میدونی ، _باور کن نمیدونم فقط احساسی شدم گفتم مرسی داداشی که کنارمی یهو رهام کردی و رفتی پایین 😬یعنی اینقدر بهت برخورد ؟ +طلا بچه نیستیم من اصلاً ی لحظه یادم رفت که داداشتم و داشتم گردن و شونه‌ات رو میخوردم 😔 _خب؟ +خب نداره اگه نمیگفتی داداشی نمیدونم میخواستم چکار کنم 😔 _☺️🤗 داداش گلم حواست بود ولی احساساتی شدی و داشتی اینجوری ابراز احساسات میکردی ، اصلاً اشتباه کردم حرف زدم ، +من که فک میکردم هرگز نمیبخشیم ، _چرا همچین فکری کردی ؟ مگه میشه داداشی که این همه به فکر منه رو ازش ناراحت بشم! +خواهری بیا ی مدت همدیگه رو نبینیم 😔 _😭😭همین الانش هم دلم برای بغلت تنگ شده بعد میگی ی مدت همو نبینیم! +خواهری باور کن میترسم 😔 _از من میترسی 😀 +بغلت که میکنم میگم کاشکی من جای فرهاد بودم ولی دوباره که فکر میکنم میبینم اگه فرهاد بودم دیگه خواهری نداشتم 🙂 _شاید‌بتونم از فرهاد دل بکنم ولی از داداشی نه پس همون بهتر که داداشیمی ☺️ +ولی فرهاد اگه لیاقت داشته باشه میتونه هرشب بدون ترس از اشتباه کنارت باشه ، _تو هم میتونی ، ترست الکیه ، اصلاً من فهمیدم که بغل های داداشی خیلی بیشتر از بغل های فرهاد آرومم میکنه ، اگه میخوای تکلیفم رو با فرهاد مشخص کنم تو باید کمکم کنی ، +😘😘😘😘 _بوسه ها رو بزار برای شب 🤗 +شب ؟ _نکنه میخوای تنهام بزاری 😬 +میترسم 😔 _باز گفت میترسم 😬 هر اتفاقی هم بیوفته من ناراحت نمیشم ، +خواهری اینو میگی من پر رو تر میشم ، _بزار بشی ، من هیچی نمیگم که هر چه دوست داری بغلم کنی ، خوبه ؟ +🥹فک کنم اینجوری که تو صحبت میکنی امشب مهمترین شب زندگیم باشه ، _چطور مگه 😀 +نمیدونم ، _باشه، کی میای ؟ +هر وقت تو بخوای ، _بزار مامان بخوابه بعد ، یا اگه دلت میخواد الان بیا ، +باید دوش بگیرم ، پس بزارش برا شب ، _باشه منم دوش میگیرم و ی خورده خوشگل کنم شاید داداشم خواست نگاهم کنه ☺️ +فک کنم همین کار رو میکنم 😘 _مشتاقم ببینم ☺️🤗 +میبینی ❤️ _💋 +💋 _دارم ثانیه شماری میکنم 🤗 +هر وقت آماده شدی بگو بیام 😘 _ببین؟ +بله ؟ _هر کاری انجام بدی من ناراحت نمیشم 💋😍🥰 , , , طلا دختری بیست و شش ساله هست که به خاطر پوست و قیافه تو دل برو شکم لاغر در عین حال سینه هشتاد و باسن تقریباً بزرگ توی چشم همه بود ولی از سه سال پیش که فرهاد وارد زندگیش شد از ترس از دست دادنش مجبورش کرد که چادر بزنه و کمتر بیرون بره ، من با پنج سال اختلاف سنی تنها مردی بودم که میتونستم با طلا در ارتباط باشم و حالا راه نزدیک شدن بهش رو پیدا کرده بودم و میخواستم تنها مرد طلا باشم و ظاهراً طلا فهمیده بود که هر دو به این رابطه نیاز داریم ، شب ها طلا برای تناسب اندام سالاد میخورد و امشب که قراری با هم داشتیم حتی برای دیدن مامان پایین نیومد و همین بهانه‌ای شد که مامان ازم بخواد ی سر به طلا بزنم، قبل از اینکه مامان بخوابه طاقتم سر اومد و به طلا پیام دادم آماده ای ؟ نوشت مثل هر شب ، نوشتم دراز بکش دارم میام ، مثل شب گذشته شلوارک و تیشرت تنم بود ولی اینبار شورت نپوشیده بودم، پله ها رو یکی یکی به سمت بالا با استرس و هیجان بالا میرفتم ، در ضد سرقت واحد بالا نیمه باز بود و وقتی که در رو باز کردم دیدم که طلا مثل هر شب روی پتویی دو تا شده پشت به من دراز کشیده ، در رو قفل کردم و به سمتش حرکت کردم هرچقدر نزدیکتر میشدم بوی خوش یک عطر به مشامم میرسید و دیدن لمبرای بزرگش زیر یک شلوار خواب سفید و سیاه راه راه و یک لباس بافت لش خاکستری بلند که نیمی از لمبراش رو پوشونده بود ولی جایی که قرار بود کیرمو فشار بدم خالی بود ، بی سر و صدا پشت طلا دراز کشیدم و دستم رو از پهلوش رد کردم و به روی شکمش گذاشتم و با دو بار تکون خوردن سرم رو پشت سرش روی بالشت گذاشتم و تنم رو به تنش چسبوندم و با کیرم در حد یک اتصال کوچیک جایی برای گرم کردنش پیدا کردم ، حالا بوی یک کرم هم به مشامم میرسید و سرم رو جلوتر بردم تا بیشتر احساسش کنم ، موهای مشکی و بلند و کم پشتش رو کنار زدم تا گردن و بخشی از سرشونه‌هاش بیرون بیوفته و دماغم رو به اون ناحیه رسوندم ، کمی طول کشید تا از بوی خوش تنش سیر بشم و لبم رو به پوست تنش برسونم ، با اولین بوسه ای که به گردنش زدم طلا تکونی خورد و موهاش رو با دستش بالای سرش جمع کرد و سرش رو به بالش فشار داد و انگار با حبس نفسش گردنش رو برای بوسیدنم بیشتر نمایان کرد ، بوسه هایی به گردن زدم و برای تصاحب بیشتر گردن تا صورتش دستم رو از روی شکم آوردم و روی شونش گذاشتم و با انگشتام لباسش رو از روی شونه‌اش بالا و بالاتر بردم ، به یک لباس مشکی زیر بافتش رسیدم که اگه کار بلد بودم میفهمیدم تن پوش پوشیده ، برای رسوندن لبام به اون نواحی باید سرمو بلند میکردم و بی شک فشار کیرم بین لمبراش هم بیشتر میشد و وقتی لبام رو به روی شونه‌اش رسوندم احساس سفتی و گرمی بیشتری روی کیرم شدم و توجه به یکی از این حالت ها طلا رو تکونی داد و زانوهاش روی هم ساییده شدن و مشت دستش جلوی سینه هاش به زمین ستون شد ، با لبام پوست تنش رو میگرفتم و می بوسیدم و به سمت گوش و صورتش حرکت میکردم، وقتی خودمو به گوشش رسوندم لبهای رژیش همراه با یک لبخند زیبای زیر پوستی رو دیدم ، از بوسیدنش نمیتونستم لذت کافی رو ببرم و بوسه هام شکل خوردن گرفته بودن ، دستم رو به زیر صورتش بردم و صورتش رو بالا آوردم تا لپش رو بخورم و با بالا کشیدن خودم هم فشار کیرم رو به لمبراش بیشتر کردم و هم تا نزدیک لباش لبام رو رسوندم ، وقتی کنار لباش رو میبوسیدم طلا میدید و برای رسیدن لبام به لباش سرش رو به بالا میچرخوند ، وقتی اولین بوسه رو در شرایط ناپایدار به گوشه‌ای از لباش زدم چشمهای طلا رو دیدم که با خط چشمی مشکی به دنبال دیدن چشمهام بود ، پام رو به روی روناش آوردم و کیرم رو از جای گرم و نرمش بیرون کشیدم و به لمبرش کشیدم و طلا رو به سمت خودم کشیدم، تنم رو عقب دادم و شونه طلا رو زیر شونه ام آوردم ، بار دیگه برای بوسیدن لباش سرم رو جلو بردم و این بار با کمک طلا لبامون در شرایط ایده آلی روی هم قرار گرفته بود که با نگه داشتن لبامون روی هم لبامون شروع به حرکت کردن کرد و با صدای نفس های طلا که از دماغش به صورتم میخورد لب پایینش رو توی دهنم آوردم و با چشیدن طعم لبش برای بهتر خوردنش لبام رو جدا کردم و بار دیگه لبش رو بهتر از قبل توی دهنم آوردم ، طلا همین کار رو با لبای من میکرد و برای لب گرفتن بهتر پاهام شروع به حالت گرفتن روی تن طلا شد و طلا هر ثانیه طاقباز تر میشد تا جایی که کاملاً روی تنش سوار شدم و بی وقفه لبای همو میخوردیم ، من این آرامش و سکوت رو دوست داشتم و برعکس من طلا با نگاه خندانش انگار میخواست چیزی بگه که نمیتونست ، دیگه هر دو میدونستیم باید چکار کنیم و من دستم رو توی موهاش برده بودم و دستای طلا روی تنم می‌چرخید که وقتی برای بوسه زدن و خوردن گوش تا گردنش اقدام کردم تا پایین تر برم طلا متوجه کیر سیخم زیر شلوارکم شد و دستاش رو از روی پهلوهام به روی رونام آورد و یک دستش رو روی کیرم کشید و سعی کرد که توی دستش بگیرش ، لمس دستش روی کیرم آتیش به دلم انداخت و سریعاً نشستم و با نگاه به چشمای مشکی و زیباش که خط چشم بسیار سکسیش کرده بود تیشرتم رو درآوردم تا اقدام بعدی رو انجام بدم که طلا در اون سکوت با گرفتن دستش به کش شلوارکم به صورت پانتومیم ازم خواست شلوارکم رو در بیارم ، همین که از روی بدنش بلند شدم تا شلوارکم رو در بیارم طلا نشست و با بیرون زدن کیرم اونو توی دستش گرفت ، دیدن دستای ظریفش دور کیر شونزده سانتی قرمزم منو دیوونه کرده بود و سریعاً جلو رفتم و در حالت نشسته بغلش کردم و شروع به خوردن لباش کردم ، دستام رو پایین بردم و به لباس بافتش گرفتم و بالا کشیدم ، طلا کیرمو رها کرد و دستاش رو بالا آورد و برای چند لحظه لبامون از هم جدا شد و تا جدا شدن آستین از دستاش دیدم که بدن سفید و بی نقص طلا همونجوری که میشد از روی لباس حدس زد بالای شکم لاغرش ابتدای شروع دنده هاش زیر پوست پیدا میشد و یک تنپوش خاص و خوشرنگ که نیم قرمز و نیم سیاه بود به شکل گِل حالت دهنده سینه های بزرگش رو بالا نگه داشته بود و از پایین خط سینه هاش تنپوش باز میشد و به شکل ۷به روی نیمی از شونه هاش میرفت و به شکل آستین نیمی از بازوهاش رو میگرفت ، از ذوق دیدن سینه هاش یک دستم سریعاً از روی تنپوش به سینش رسوندم که طلا مهلت نداد و برای لب گرفتن جلو اومد و با شروع لب گرفتن دستش رو دوباره به کیرم رسوند ، دستم رو به سر شونه اش رسوندم و تنپوش رو از روی شونه‌اش پایین کشیدم و به دنبال بیرون انداختن سینه هاش رفتم ، یکی از سینه‌هاش رو تونستم به راحتی بیرون بندازم و توی دستم بگیرم ولی توی این حالت بیشتر از این نتونستم پیش برم که لبم رو جدا کردم تا بتونم سینه‌اش رو ببینم و شاید بخورم ، وقتی سینه بزرگش رو یا نوک خوشرنگش دیدم سرم رو فوری پایین کشیدم تا مزش کنم که طلا دستش رو از کیرم برداشت و با انداختن کامل تنپوش از روی شونه هاش دستاش رو از توی آستین تنپوش درآورد و همین عمل باعث شد دو تا سینه‌هاش بیرون بیوفته ، وقتی دوتا سینش رو توی دستام گرفتم و شروع به خوردنشون کردم طلا روی زانوهاش ایستاد و خودش رو بالا آورد تا راحت تر بتونم بخورمشون ، خوردن سینه های سفیدش برام تمومی نداشت و اونقدری خواستنی بود که هر لحظه یکی رو توی دهنم میبردم ، دستای طلا بی‌امان سرم رو به سینه هاش فشار میداد و با گرفتن یکی از سینه‌هاش توی دهنم دستام رو آزاد کردم و به کش شلوارش رسوندم و فقط چند سانت پایین کشیدم که طلا خودشو به عقب پرت کرد و دراز کشید و دستاش به کمکم اومد و خودش عجولانه کش شلوار و شورت سفیدش رو تا دیدن چوچولش پایین کشید و من با دیدن جسارت طلا شروع به درآوردنشون کردم ، وقتی شورت رو پایین میکشیدم برق کص صاف و سفیدش که کم مو بود و حالا همون موی کم رو اصلاح کرده بود و با لوازم آرایشی برق انداخته بود چشمام رو میزد که با دراومدن شورتش پاهاش رو جفت کرد و سرش رو بالا گرفت تا ببینه من چی میخوام ، خودمو روی بدنش انداختم و دوباره سراغ لباش رفتم ، کیرم روی روناش گیر کرده بود که متوجه شدم طلا روناش رو باز کرد و بست و کیرمو بین روناش و نزدیک کصش نگه داشت ، طلا سرم رو مهار کرد و لبهام رو با لباش می‌مکید، خودم رو بدون اینکه عجول باشم روی تنش نگه داشته بودم و از لب خوردن لذت میبردم که دیدم طلا سعی داره منو از روی خودش کنار بزنه و منم همین رو میخواستم و همزمان با لب گرفتن چرخیدیم و طلا اومد روی بدنم ، یک لحظه طلا لباش رو جدا کرد و با لبخند موزیانه ای روی شکمم نشست و بالاتنش رو چرخوند و دستش رو به کیرم گرفت و شروع به بالا و پایین کردن دستش روی کیرم کرد ، با حدس حرکت بعدیش وقتی میخواست از روم بلند شه یکی از پاهاش رو گرفتم و با زور به سمت سرم کشیدم تا بدونه چی میخوام ، رونهای خوشگل و ناز طلا به خواسته من باز شد و کس سفیدش بهتر از دفعه قبل جلوی صورتم بود و واضح داشتم برق کصش با حالت و شکل زیباش رو میدیدم که فرصت دیدنم با نشستنش روی صورتم کم شد و دهنم رو باز کردم و دستام رو از کنار به لمبراش رسوندم ، گره خوردن لبای طلا رو بالاتر از دستش دور کیرم دیدم و منم مشغول خوردن چوچولش شدم ، بو و مزه خوب کصش منو دیوونه خودش کرده بود و متقابلاً حتماً طلا متوجه بو و مزه اسپری تأخیری شده بود ولی از دوتا قرصی که ترکیبی خورده بودم بی خبر بود ، کصش رو با لیسیدن باز میکردم و از حرکت کصش روی دهنم میشد فهمید که چه لذتی میبره ، دوتا دستم رو از دور روناش آوردم و با دو انگشت لبه‌های کصش رو از هم باز کردم و سرخی کصش رو بیرون انداختم و زبونم رو داخل کصش کردم و با تکون دادن زبونم کصش رو قلقلک میدادم ، ریلکس داشتم از مزه خوب کصش لذت میبردم که یک لحظه تعادلش رو از دست داد و خودش رو به صورتم فشار داد و دوباره به حالت اولش برگشت که تا خواستم دوباره شروع کنم فاصله گرفتم و پاش رو از کنار صورتم بلند کرد و با نشستن کنارم صورتش رو که وحشیانه حشری بود دیدم و طلا به حالتی دلربا زبونش رو به دور لبای خیسش میکشید و خواست که پاش رو اون طرف بدنم بزاره تا روی کیرم بشینه که من نشستم و دستش رو گرفتم تا حالتی رو که میخوام سکس کنیم و طاق بازش کردم و بین پاهاش قرار گرفتم و کیرمو که روی کصش تنظیم کردم نگاهی به صورتش انداختم که در اوج لذت نوک یکی از سینه هاش رو بین انگشتاش گرفته و با فشار کیرم چشماش خمار شد و لب پایینش رو بین دندوناش گرفت ، صحنه دیوانه کننده ای بود و با اون همه جذبه تأثیر قرص و اسپری رو کم میکرد ، دستام رو روی روناش گذاشتم و شروع به داخل دادن کیرم توی کس داغش کردم ، معلوم بود که کیرمو راحت توی کصش جا میداد ولی چیزی از لذتهای دو تامون کم نشده بود و وقتی کیرم رو با چند تلمبه تا ته جا دادم فشار کیرم رو برای ضربه زدن به ته کصش زیاد کردم که صدای نفسی بلند همراه با آه رو شنیدم و چندبار همین کار رو انجام دادم که طلا دهنش رو بست و با وجود دهن بسته صدای لذتش رو توی گلوش میشنیدم ، دستای طلا بالا رفت و داشت موهاش رو چنگ میزد و زاویه زیبای زیر بغل‌هاش دستمو به تنپوشش رسوندم و تا روی نافش پایین کشیدمش و برای بهتر تلمبه زدن دستام رو کنار زیر بغل‌هاش گذاشتم و همراه با تلمبه زدن نوک سینه هاش رو هر کدوم یکی دو بار مکیدم و خودم رو به لباش رسوندم ، طلا با چشمای خمارش دستاش رو دور گردنم حلقه کرد و لبامون روی هم نشست یکی از یکی حشری تر لبای هم رو توی دهن میبردیم ، بدنم از بدنش فاصله داشت و با اینکه دستام خسته میشد ولی تلمبه زدنم لذت بخش شده بود و هر تلمبه طلا رو چند سانتیمتر به بالا میکشوند و بر میگشت، صدای نفس های طلا به تلاطم افتاده بود و لب خوردنش نا هماهنگ شده بود و هر وقت لبم رو بین لباش میگرفت به صورت ثابت نگه میداشت و توی دهنش میکشید ، حالا هر چند ثانیه‌ای یک بار لبام رو از روی لباش برمیداشتم و نگاهی به چشماش میکردم و با نگاه طلا لبام رو روی لباش میذاشتم و با یک بوسه دوباره بر میداشتم ، بدن طلا آماده ارضا شدن بود و طلا با کلافگی دستاش رو از گردنم به شونه هام رسوند و پاهاش رو به کمرم رسوند و سعی میکرد لحظات آخر کیرم رو بیشتر توی کصش حس کنه و منو به خودش فشار میداد ، داشتم توی صورتش نگاه میکردم که چشماش رو بست و سرش رو به بغل گرفت لب پایینش رو گاز گرفت و از توی گلو چنان آهی کشید بلندتر از صدا با دهن باز و همین رو به صورت مکرر انجام می داد و همزمان با من با پاهاش کصشو به کیرم میکوبید ، شاهرگ کنار گردنش اونقدری بیرون زده بود که دلم خواستش و لبام رو بهش رسوندم و همزمان با تکون های آخر طلا با مکیدنش گردنش رو سرخ کردم ، صدای داخل گلوی طلا کمتر شد و دست و پاهاش از روی بدنم داشت می افتاد ولی تلمبه های من ادامه داشت و خودمو نزدیک به ارضا شدن میدیدم که طلا پاهاش از روی بدنم افتاد ولی دستاش رو دوباره به شکل بغل کردن دور گردنم قفل کرد ، تلمبه زدنم رو خیلی آهسته کردم و لبام رو به سمت صورت و بعد لباش بردم ، طلا چشماش رو باز کرده بود و لبام رو عاشقانه بوسید ، دو سه بوسه به لباش زدم و هر بار بعد بوسه نگاه چشماش میکردم و با بوسه آخر سرمو بالا آوردم و به چشماش خیره شدم و هر دو با لبخند نگاه هم کردیم ولی طلا نمیدونست میتونه حرف بزنه یا نه که من با لحجه ای که مامان داشت گفتم دوست دارم خواهری ، طلا لبخند زد و گفت منم دوست دارم داداشی ، کنارش افتادم و طلا رو با خودم به بغل انداختم که طلا نگاهش به کیرم افتاد و دستش رو دورش حلقه کرد ، دستم رو روی صورتش گذاشتم و گفتم فعلاً نفس بگیر ، طلا با نشاط و پر انرژی گفت من آماده ام ، دستمو بردم و لای سینه هاش گذاشتم و گفتم اینجاست جایی که میخوام ارضا بشم ، طلا به منظور اینکه توی کدوم پوزیشن سریعاً گفت چجوری ؟ بلند شدم و ایستادم و گفتم حالا سینه هات رو بیار ، طلا که متوجه پوزیشن مد نظرم شد جلوم زانو زد که گفتم اول خیسش کن ، طلا گفت چشم داداشی و کیرمو توی دهنش برد و شروع به ساک زدن کرد و چند ثانیه‌ای نگذشته بود که دهنش پر از تف شد و از کیرم سرازیر شد ، طلا سریع کیرم و لای سینه هاش گذاشتم و خودشو بهم چسبوند و سینه هاش رو از بغل به کیرم فشار داد تا دور تا دور کیرم رو سینه هاش پوشید و سرش رو پایین گرفت و لباش رو باز کرد و تف توی دهنش رو خالی کرد روی کلاهک کیرم و شروع کرد به بالا و پایین کردن سینه هاش روی کیرم ، هر چند ثانیه‌ای طلا سرش رو بالا میاورد تا حال منو ببینه و من با نوازش مو و صورتش و لبخندی که روی لبام بود رضایتم رو نشونش میدادم ، صحنه ای زیبای دیدن کیرم لای سینه های بزرگش منو به اوج رسوند و با دستام صورتش رو گرفتم و بالا آوردم و همزمان با خمار شدن چشمام گفتم داره میاد ، طلا لبخند زد و کیرم شروع به پاشیدن کرد و از گردن طلا تا سینه و تنپوش و پتوی زیر پامون همه رو کثیف کرد و شرایط برای دوش گرفتن دوتاییمون مهیا شد ، نوشته: طلا
    • زن شوهردار × داستان سکسی × سکس زن شوهردار × داستان زن شوهردار × نرگس زن متاهل حشری سلام عرض ادب خدمت دوستانی که میخواند و استفاده میکنند قبلا هم عرض کردم بیکار نیستم وقت بزارم دروغ بنویسم کاملا داستانم واقعی باور هم نمیکنید فحش ندین قبلا هم گفتم پسر خوش هیکل یا خوش تیپ نیستم و اینکه تعریف نباشه جوری که بهم میگن چهره ی زیبای دارم ۲۸ سالمه رضا هستم کاسب یکی از محلات شلوغ محل دور دور جوونا شب برد دربی بود پرسپولیس برده بود منم که استقلالی اعصابم خورد از این داستان زنی وارد مغازه شد خریدشو داشت انجام می‌داد منم در جواب ماشین های داخل خیابون که شادی میکردن چند تا مرگ گفتم و همینجوری می‌جوشیدم خانومه گفت چرا اینجوری هستی پول رو اونا میگیرن تو جوش میزنی منم گفتم تعصب آنچنانی ندارم ولی از دربی بدم میاد تیمم ببازه گفت مواظب باش دلت نبازه تیم کیلو چنده و خندید منم وسیله که می‌خواست رو دادم خداحافظی کرد و داشت میرفت ک گفتم ببخشید محصولاتمون رو داخل کانال میزاریم این کارت مغازمون و یا اینکه شمارتونو بدین ادتون کنم تو کانال ، بدون تاملی گفت یادداشت کن منم یادداشت کردم بعد ۱۰ دقیقه سلام نوشتم و به پررویی کامل خودمونی باهاش حرف زدم که چند سالته،اسمت چیه و اینکه مجردی یا متاهل اونم قشنگ جواب داد که ۳۵ سالمه نرگس هستم و متاهلم و اینکه الان نزدیک خونم پیام نده خودم پیام میدم (بچها خلاصه میکنم سرتون درد نیاد)روز بعد پیام داد از خودم سوال کرد و اینکه گفت تولد داریم میای گفتم آره بعد ۲ روز تولد رو رفتیم رقصیدیم ولی اتفاقی بینمون نیفتاد چند روزی گذشت تو این روزهای که می‌گذشت چت داشتیم و اینکه فهمیدم شوهرش بکن هست ولی این خیلی داغه و اینکه از قیافه و هیکل شوهرش خوشش نمیومد اینطوری بگم جنده بود من تایم آزاد نداشتم نمیتونستم برنامه اوکی کنم فقط چت که به سکس چت هم رسیده بود که هم من داغ شده بودم و هم اون برنامه ریختم مغازه نیام ی نصف روز و اینکه بریم بیرون با هم رفتیم سمت ییلاق شهرمون ک نزدیک بود ی سوئیت اجاره کردیم من که رفتم اولین کاری کردم دوش گرفتم ک بدنم بو نکنه از حموم اومدم بیرون قلیون رو آماده کرده بود جنده خانوم کنار هم نشستیم و شروع کردیم قلیون کشیدن ی ده دقیقه که کشیدم این جنده خانوم طاقتش نیومد شروع کرد به مالوندن کیرم تا اینکه بلند شد اومد وسط پام دو زانو زد از سر کیرم ی بوسی کرد و بعدش کرد تو دهنش یعنی ندیده بودم به ماهری این جنده خانوم چ قشنگ می‌خورد تا خایه هامو تو دهنش میکرد کیرمو به صورتش می مالوند دیگه قلیون رو نتونستم بکشم گذاشتم کنار وای چقد قشنگ می‌خورد همینطور. می‌خورد به صورتش هم میمالوند از خوردنش تموم شد اومد روی پا من که دراز بود نشست من هم تکیه کرده به دیوار بودم سینه هاشو داد تو دهنم سایز ۷۵ بود من هم مالیدم و هم خوردم همزمان زبونمو تا زیر گردنش لیس میزدم اصلا چقد این بشر خوب بود خودشو ی کوچولو جا ب جا کرد کسش بازکرد کیرمو کرد تو کسش چقد داغ بود بالا پایین میکرد رو من اینجا بود به خودم میگفتم واقعا چ خوبه طرفت کار بلد باشه همینطور بالا پایین میرفت رو کیرم سر منو محکم بغل کرد به سینهاش می‌مالند و کیف میکرد ی چند دقیقه ک گذشت گفتم پاشو لبه تخت داگی کن داگی کرد کیرمو کردم تو کسش، کسش پر آب شده بود تلمبه ک میزدم صداش کل خونه میپیچید موهاشو جمع کردم دستم گرفتم خیلی بلند نبود ولی اون داشت کیف میکرد کون گردش رو ک میدیدم ی محکم میزدم روش اونم لذت می‌برد میگفت جون جرم بده عجب کیری عجب سکسی اون شوهر کسکشم نیس ببینه چجوری داری جرم میدی من ک خسته شده بودم درازش کردم ب شکم تلمبه زدم رو کون نازش زدم زدم دیدم این خبری از ارضا شدنش نیس دستمو به زور بردم زیرش کسش رو می مالیدم و تلمبه هم میزدم چشماش رو دیدم تند تند باز بسته میشد و جیغ می‌کشید داشت ارضا میشد و جوگیر شده بود میگفت ابتو بریز تو دهنم بریز تو دهنم اینو ک گفت من تحریک شدم و باعث شد آبم بیاد کشیدم بیرون گفتم بیا اینم آبم داشت آبم میومد و می‌ریخت رو پشتش گفتم بیا بخور بیا بخور ک تموم شد آبم بهش گفتم چرا نمیخوری گفت ی چیزی گفتم حشری بشی باورت شد وای چقدر کیف داد با نرگس من به بعد شم چند باری باهاش سکس داشتم‌ هر دفعه بهتر از دفعه قبل خسته بودم نوشتم غلط داشت بزارین رو حساب خستگی نوشته: رضا
    • خواهرزن × داستان سکسی × داستان خواهرزن × سکس خواهرزن × آخر کردمش سلام این یه خاطرست نه داستان و یکم طولانیه چون خواستم همه چیو کامل بگم امیدوارم لذت ببرین من ارش هستم و ده ساله ازدواج کردم یه خواهر زن دارم که پنج سال کوچکتر از منه خاطرم در مورد اونه یه چند ماهی از ازدواجمون گذشته بود یه شب خواهر زنم که اسمش نیلوفره گفت میخاد بیاد شب پیش ما اونموقع ۲۰ سالش بود اینم بگم نمیگم مذهبی ولی اهل دوستپسرو این چیزا نبود جلو منم روسری داشت اومد خونمونو رفت تو اتاق لباس عوض کنه منم تو حال نشسته بودم در اتاقمون ضامن قفلش خراب بود یه دفعه باز میشد برای خودش اون لحظم باز شد دو سه سانتی لای در باز شد منم ناخداگاه چشمم افتاد دیدم لای در بازه نیلوفر پشتش به دره با لباس زیر و شرتش رفته بود لای کونش کیرم درجا بلند شد سراینکه برنگرده منو ببینه سریع جامو عوض کردم اومد بیرونو یه شلوار جذب مشکی پوشیده بود که قشنگ میشد همه جای بدنشو تشخیص داد خدایی هم هیکلش خوبه شب شدو خوابیدیم اما من نمیتونستم بخوابم همش اون صحنه جلوی چشمم بود بلند شدم برم دستشویی دیدم تو حال خوابه پتو روش نبود پاهاشو جمع کرده بود تو شکمش کونش یه فرم قشنگی گرفته بود که ادم میخاست بکنه توش رفتم دستشوییو اومدم دراز کشیدم خلاصه تا صبح نخوابیدم یه دوماهی گذشت گفت بریم بازار خرید دارم زنمم گفت بریم رفتیم تو مترو خیلی هم شلوغ بود یه لحظه جلو من وایساد کیرم سیخ شد پشتش به من بود اروم چسبوندم به کونش اونم تو باغ نبود بعد چند لحظه ایستگاه توقف کرد خلوت شد دیگه نشد کاری بکنم تا گذشت بد جور تو کفش بودم شبها خوابشو میدیدم انقدر رو مخم رفته بود هر جا میرفتیم به زنم میگفتم نیلوفرم بیار اونم سر تنها نبودنش میاوردش یه سال شراب انداخته بودم عجب شرابی شده بود داشتم میخوردم نیلوفر زنگ زد گفت بریم بیرون زنم گفت داریم شراب میخوریم بمونه بعدا خاستی بیا اینجا اونم اومد نشست گفت چیه اینارو میخورین بو لجن میده گفتم اینو من درست کردم یه پیک بخور بعد بگو بو لجن میده گفت نه نمیخورم یه ته پیک ریختم گفتم مزه که میتونی بکنی گرفت مورد معلوم بود بدش نیومد گفت بد نیست اما دوست ندارم گفتم بگیر بخور بابا دیگه ۲۲ سالته بچه بازیا چیه یه لیوان دادم بهش زنگ گفت چیکار میکنی میگیرتش بابام میکشتش مگه اخلاقشو نمیدونی گفتم اگه گرفتش شب بمونه خلاصه خوردو همون بقل سفره دراز شد اما هوشیار بود اشک از چشماش میومد شامو خوردیم رفتیم برای خواب زنم که بیهوش شد گفتم برم سراغ نیلوفر کیرمم سیخ شده بود رفتم تو حال دیدم تو جاش میچرخه دیدم خواب نیست هر ده دقیقه رفتم دیدم بیداره دراز کشیدم خوابم برد پاشدم دیدم صبحه و کیر خوردم اون شب . اما اینکه شرابه رو دادم خورد خودش خیلی خوب بود گذشتو عروسی دوست من شد قرار شد اونم با ما بیاد همسایه پایینیمون ارایشگره قرار شد زنم بره خونشون موهاشو رنگ کنه نیلوفرم بیاد خونه ما بره حموم بعد بره اونجا موهاشو سشوار بکشه اومد خونمونو زنم رفت گفت با اجازتون من دوش بگیرم گفتم برو رفت دستشویی منم رفتم گوشیمو گذاشتم تو اتاق دورشم لباس پیچیدم جوری که لنزش فقط بیرون باشه گذاشتم رو بروی در حموم نیلوفراومد رفت حموم داشتم سکته میکردم هم تپش قلب داشتم هم راست کرده بودم اومد از حمومو رفت خونه همسایه سریع رفتم گوشیمو برداشتم رفتم گالری وای لخت شدنشو که دیدم داشتم دیونه میشدم بدن بدون کوچکترین چربی اضافه سینه سربالا کوس کولوچه ای باسن خوشفرم گفتم باید هرجوری شده بکنمش اومدنو اماده شدیم رفتیم عروسی مراسم تو باغ بود بعد یه ساعت گفتن هر کسی میخواد بره اون اتاق مشروب هست پاشدیم رفتیم براش ریختم گفت من عرق نمیخورم پیشتون میشینم گفتم مگه میشه برات شراب اوردم تو ماشینه زنم گفت اوه چقدر هواشو داری حسودیم شد گفتم بیارم اینجا همه میخوان کمه بیا بریم تو ماشین رفتیمو نشستیم تو ماشین لیوانو دادم دستش براش ریختم خورد گفت بریم گفتم کجا یه دونه؟ این مال توئه فقط گفت این حداقل سه تا لیوانه من یه لیوان میخورم کله پام گفتم نترس بخور چیزی نمیشه یه لیوان دیگه دادم خیس عرق شد و چون گرفتتش دیگه حالیش نبود گفت همه جا میچرخه اما حال میده دوست دارم حالمو یه لیوان دیگم دادم بهش رفتیم تو سرشو گذاشت رو میز زنم گفت چرا اینجوریه چقدر دادی مگه بهش بابام ببینتش میکشتش گفتم تا دو که اینجاییم بعدم بیاد خونه ما رفتم یه پیک بزرگ عرق اوردم دادم زنم گفتم قهر نکن دیگه بخور یه یه ساعت گذشت ساعت شد ۱۲ نیلوفر دیگه نه میتونست بشینه نه معلوم بود چی میگه زنمم از بس عرق داده بودم بهش بدتر از اون بو رفتم خداحافظی کردمو برگشتیم خونه زنمو بردم بالا اومدم نیلوفرو ببرم از پشت بغلش کردم تو اسانسور که نیفته کیرمم چسبونده بودم لای کونش بردمش خوابوندمش تو حال سر جاش رفتم دیدم زنم بیهوشه رفتم سراغ نیلوفر گفتم لباسات کجاست درست نمیتونست جواب بده ساکشو باز کردم دیدم شرتش رو لباساشه برداشتمش بو کردمش چه بویی میداد سریع لباساشو بردم زیپ پشت لباسشو باز کردم لباسشو در اوردم با حالت ناله گفت چیکار میکنی گفتم لباستو عوض میکنم رفتم تو اتاق دیدم زنم خوابه خوابه درو بستم رفتم شرتشو در اوردم داشتم دیوونه میشدم پاهاشو دادم بالا شروع کردم زبونمو لای کوسش کشیدم چند دقیقه که گذشت نفس کشیدنش عوض شد چشماشو باز کرد گفت چه غلطی میکنی زبونمو لای کوسش فشار دادم گفت وای نکن منم بدتر میکردم زبونمو از خط لای کوسش کشیدم بالا رو بدنش کشیدم رفتم سمت نافش و دور نافش دایره ای چرخوندم دوباره رفتم بالا و سمت چاک سینش بعد سینشو گرفتم نوک زبونمو دور سینه راستش چرخوندم پاهاشو حلقه کرد دور کمرم باز کردم پاهاشوو لباسامو در اوردم کیرمو گذاشتم لای کوسش و اروم بالا پایین میکشیدم و رفتم سراغ سینه چپش و بعد اون رفتن لبمو گذاشتم رو لبش که باز پاشو حلقه کرد دور کمرم نوک کیرم رو سوراخ کوسش بود شروع کرد خودشو به سمت من فشار دادن گفتم احمق الان پاره میشه دختریتو میگیری اما انقدر حشرش زده بود بالا حالیش نبود منم تحملم تموم شده بود که کیرمو فشار دادم و رفت تو باورم نمیشد دختریشو گرفتم اما فقط میخواستم لذت ببرم و فکر نکنم شروع کردم تلمبه زدن چشماشو به زور باز کرد سرمو گرفت کشید سمت خودشو لبشو گذاشت رو لبم یه یه ساعتی سکس کردیم رفتم دستمال خیس کردم اوردم یه مقدار خونی شد که تمیز کردم نشست تو جاش تازه فهمید چی شده گفت بدبختم کردی گفتم من؟ تو فشار دادی زد زیر گریه دراز کشید پتورو کشید رو کلش فردا صبح پا شدم دیدم نیست رفته بود همش استرس داشتم که چیکار میکنه اگه دوست داشتین ادامه ماجرا رو براتون بگم نوشته: آرش
    • فیلم بدن نمایی نسیم الماسی که چادر میزنه کنار و با کون گنده و گوشتی که داره میرقصه (قسمت قبل) . تایم: 00:51 - حجم: 11 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های بدن نمایی و خودارضایی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • فیلم کوتاه ممه نمایی و مالش سینه ها توسط تینیجر سفید وطنی . تایم: 00:10 - حجم: 2 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های بدن نمایی و خودارضایی ایرانی روی کلیک بزنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.