minimoz ارسال شده در 28 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد گی × زنپوش × داستان سکسی × داستان گی × سکس گی × داستان زنپوش × سکس زنپوش × زنونه پوشی در اصفهان 🌌 شبی که اوج لذت رو تجربه کردم! سلام کیر کلفت های حشری عزیز🥰 سامی هستم، امیدوارم روز پر کس و کونی رو گذرونده باشین! امشب یاد یه خاطره ی قدیمی افتادم که مرور زمان و بالا رفتن سن، هنوز برام داغ و شهوتی (و پراسترس و دردناک!) . خاطره اولین زن پوشی و اولین تجربه بات بودن در سن ۱۹ سالگی (۵ سال پیش)، زیر یه هیکل درشت پشمالو و سبزه، که یه کیر خوش تراش ۱۸ ۱۷ سانتی کلفت بهش وصل بود و سه راند مثل گراز دیر انزال که فصل جفت گیریش رسیده، بیرحمانه منو کرد و عین اسباب بازی جنسی ازم استفاده کرد. البته نمیخوام بگم مثل عروسک های جنسی، رویایی و سکسی و پرفکتم. بلکه کاملا برعکس 😅 من یه بدن سفید و نسبتا سکسی، ولی پرمو دارم که مجبورم تند تند شیوش کنم. هیکلم برای یه زنونه پوش بات یکم سنگینه. قیافه م هم پسرونه و معمولیه. پس اگه دنبال باربی های چشم آبی بلوند که تو داستانای کونباز هستن میگردی، همین الان برو و وقتتو تلف نکن، چون برخلاف اونا من واقعی ام و نیومدم با فانتزی های خودم، جق بزنم. البته بگمتون که اسما قراره تغییر کنن، ولی بقیه ش مو به مو عین حوادثیه که برام رخ داده. امیدوارم خوشتون بیاد💀 🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑 بعد از اینکه دانشگاه اصفهان قبول شدم، خواستم قبل از ثبت نام، برای اولین بار شهرو ببینم. همیشه میخواستم نقش جهان و سی و سه پل و زاینده رودو از نزدیک ببینم. معمولا تنهایی سفر نمیکنم ولی رفیقام پایه نبودن. شنیده بودم پارک آبی داره اصفهان واسه همین بدنمو شیو عادی کردم و مایومو محض احتیاط برداشتم. کارامو کردم، بلیط خریدم و برای اولین بار تنهایی رفتم اصفهان. یه تیشرت سفید جذب، شلوار لی جذب، کتونی و جوراب سفید، و ادکلن اونتوس! درسته من همیشه از شهوتی کردن مردا خوشم میومده، با اینکه تا اون موقع حتی به کیر دست نزده بودم. حس شرم و ترس همیشه منو منصرف میکرد. بگذریم. اصفهان تو شهریور بشدت گرم و طاقت فرسا بود و آفتاب هر ثانیه بهم تجاوز میکرد. دوتا آب معدنی بزرگ تموم کردم اون اون روز! بعد از گشت و گذار و عکس گرفتن و کباب ترکی مشتی تو چهارباغ عباسی، با راهنمایی صاحب مغازه، دربست گرفتم و رفتم پایین شهر که هزینه مسافرخونه ارزون تر وایسه😅 تاکسی یه جا نزدیک زینبیه وایساد و گفت این جا تا ته خیابون مسافرخونه آشغالیه. به امید خدا! منم اصلا بهم برنخورد🙄 یه مسافرخونه فکسنی و چرک پیدا کردم که سگای اصفهان هم مطمئنا توش نمیرفتن بشاشن. یادمه جلوش بانک بود چون صاحب مسافرخونه میگفت کارتخوانم خرابه پول نقد میخوام. صاحب مسافرخونه یه مرد دمپایی پوش با قد ۱۹۰، هیکل گنده سبزه ولی نه زیاد چاق، تقریبا اخمو ولی مودب و آروم، ته ریش، پیراهن آبی با آستین گت و شلوار مشکی کتونی بود. دستاش پشمالو بود و بزرگ بودن و یه گردنبند طلایی گردنش بود… خب با این مشخصات باید یاد پاسور فروشای شوش بیافتید🤣 ولی طرف در کل چهره جذابی داشت. بی مقدمه بهم گفت: خودت از عکس کارت ملیت خیلی بهتریا! گفتم والا همه اینجورین طبیعیه. گفت نه منظورم اینه تو این عکس شبیه بچه بسیجیا افتادی، ولی خودت معلومه شیطونی! یکم جا خوردم و گفتم: نه اتفاقا آرومم. ولی بچه مثبت نیستم. گفت مگه چکارا میکنی؟ میگما… دوس دختر که داری؟ گفتم نه. گفت بی عرضه ای! خنده م گرفت و سرمو انداختم پایین. ولی بشکل شیطنت آمیزی گفتم: دخترا با پسرای جذاب میگردن، نه ماها. اینه👌 همین جمله بهترین جمله ایه که میشه لاس زدن رو یه لول بالاتر برد! I got him با لبخند یه نگاه به هیکل و پاهام کرد و دستشو کشید به شکمم و گفت: جذاب تر از تو دیگه گیر نمیاد عزیزم! جو یکم سنگین شد و من سریع خجالت کشیدم و خودمو جمع و جور کردم و بحثو عوض کردم به هزینه و اتاق و … من بیچاره ی خوشبخت، تو اون لحظه اصلا فکرشو نمیکردم که قراره تا چندساعت دیگه عین یه جنده ی مطیع و سکسی، کیرشو ته حلقی ساک بزنم و سه راند کس و کونو بهش بدم بکنه… حالا چطور شد که چنان شد؟ امان از حشریت! رفتم بالا و دیدم یه راهروعه با چهار تا اتاق برای مسافرا و یه اتاقم روبرو که معلوم نبود واسه چی بود. اتاق ۴ من بودم و اتاق ۳ و ۲ هم خالی بودن. یه اتاق خیلی کوچولو با یه تخت دونفره، ملافه های نشسته، و کولری که تو اون هوای گرم به زحمت باد میداد. خیلی عرق کرده بودم. لباسامو کندم و خودمو تو آینه دیواری کثیف و پر از لک اتاق دیدم. سفیدی های سینه و لپام و کونم، سرخ شده بودن از گرما و موهای مشکیم به پیشونیم چسبیده بودن. از یه طرف از گرما کفری شده بودم، از یه طرف از دیدن اندام خیس و داغم کیف میکردم. یهو انگار قند تو دلم آب شد و هزار جور فکرهای زشت و عجیب غریب به سرم زد… ولی بیخیالش شدم. رفتم تو پورن هاب گی تا جق بزنم. یادمه شهوتم انقدر زیاد بود که اصلا تماشای پورن راضیم نمیکرد، ولی چاره ای نبود. نوک انگشتمو کردم تو سوراخ عرق کرده م و مالوندم. کیرم مثل سنگ شده بود و پیشابش مثل زاینده رود میومد🤣 اونایی که مفعولن میدونن چی میگم. اون موقع بود که فهمیدم شهوتِ دادن و بات بودن (زن و مرد) هزار درجه از فاعل بودن و کردن، آتیشی تر و شدیدتره. آبمو آوردم ولی عین زنی که به ارگاسم رسیده، تازه عطش دادن و سکس در من بیشتر شده بود، انگار نه انگار آبم اومده. ارضا نشده بودم و این خیلی کلافه م میکرد. آخه چجوری میتونستم حریف افکار پلید و پرریسکی بشم که برای اولین بار تو زندگیم سراغم اومده بود؟ 🌙🌌 شب شد. زدم بیرون تا واسه شام یه چیزی بگیرم، ولی بعدش به خودم اومدم و فهمیدم اصلا گشنه م نیست. اصلا نمیدونستم دارم چیکار میکنم. مغزم کار نمیکرد و مثل کسخلا اینور اونور میرفتم. داشتم خودمو راضی میکردم که برم یه جق دیگه بزنم و بخوابم و … که چشمم افتاد به مغازه زنونه فروشی! فهمیدم خدا قرار نیست کمکم کنه، ولی شیطون قراره امشب منو برده جهنمی خودش بکنه، و بکارت منو برای همیشه ازم بگیره. ولی من حتی حاضر بودم با شیطان همبستر بشم تا شهوتم بخوابه… رفتم تو مغازه و با لپای گل انداخته و گوشای قرمز، یه ساپورت سفید و تاپ زنونه استخونی انتخاب کردم. قیمتش زیاد شد و من پول برگشت فردا رو از دست دادم. مگه چیزی حالیم بود؟ فروشنده خانم بود و سعی میکرد تعجب رو پنهان کنه، ولی اگه چیزی هم می پرسید من دروغی دم دست نداشتم که بگم. فقط میدونستم که امشب میخوام این لباسا رو بپوشم و یه کیر پیدا کنم که لباسامو پاره کنه و مثل سگ منو بکنه… از مغازه اونور خیابون هم یه رژ قرمز تیره خریدم، و یه سرمه چشم. پولام رسما تموم شده بود! اومدم بیرون و هیجان زده از پوشیدن این لباسا، تو فکر این بودم که تو کونباز اکانت بسازم و یه کیر خوب پیدا کنم. اسم اکانتم درست یادم نیست ولی تو مایه های (کیر میخواام اوفف) بود🤣 مسخره نکن آقا حالم خراب بود! اومدم تو اتاق و سریع لباس های جدیدمو پوشیدم. برای اولین بار رژ زدم و برای اولین بار چشمامو سرمه زدم. البته جفتشو افتضاح زده بودم! رژه از خط بیرون میزد و پا چشامو سیاه کرده بودم. البته بعدا با تف و دستمالی و آب و … یکم آرایشمو متعادل تر کردم. وااای پسر… چه کسی شده بودم😄 یا شاید خودم اینجوری فکر میکردم! ولی تماشای خودم تو لباس دخترونه، از صدتا پورن هات تر بود. پیشنهاد میکنم یه بارم که شده امتحانش کنید. هرچی گشتم و گشتم دیدم داره دیر میشه و به جز چارتا جقی کسکش و دوتا فیک بدردنخور، از کونباز خیری به ما نخواهد رسید. کار برای سایت از این موضوع اطلاع دارن البته🤬🤬🤬🤬 اینجا بود که شیطان، آخرین اینچ کیرشو کرد تو معصومیت و بیگناهی بچگانه م، و منو تبدیل به هرزه ای کرد که حتی حاضره واسه سکس، بره وسط خیابون و مستقیما از مردا خواهش کنه بیان بالا و جرش بدن. اما گزینه ی بهتری هم وجود داشت! مرد صاحب مسافرخونه، هنوز نرفته بود… نوشته: Lustful Bitch لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده