رفتن به مطلب

minimoz

ارسال‌های توصیه شده

 زندایی × داستان سکسی × داستان زندایی × سکس زندایی ×

علی اکبر و زندایی حشری

سلام من علی اکبر هستم خاطره ای که تعریف میکنم برای ۲ سال پیش هست من خیلی اهل سکس و اینجور چیزا نبودم تا اوایل۲۰ سالگیم من یدونه زن دایی دارم اسمش معصومه هست حدود ۹۰ کیلوهست وقدش هم نسبتا بلند هست و خیلی‌ باشوهرش بد رفتار هست و شوهرش اکثرا بیرون غذا میخوره و کلا مشکلات دارن یه روز تصمیم گرفتن که بامینی بوس غذا ببرن یکی از روستا ها واقوام رو دعوت کنن دوتا مینی بوس گرفتن وصبح ساعت ۷ صبح راه افتادیم و ساعت ۱۰ صبح رسیدیم‌ یکی از روستا های خوش آب وهوا اونجا ناهار روخوردیم وحدود ۲ ساعت بعد باشوهرش دعواشون شد و زن داییم قهر کرد بعد از اون اتفاقات برگشتیم خونه بعدش همسرش چند روز برای کار رفت شهرستان وقتی فهمیدم که تنها هست تو خونه رفتم خونشون و گفتم چرا بحث کردید گفت برای خونه وسایل نمیگیره و برای لج من هر هفته فامیلاشو دعوت میکنه ناهار وشام دیگه خسته شدم میوه آورد خوردم بعد چند دقیقه رفت از سالن بیرون داشتم گوشی نگاه میکردم صداش کردم گفتم که من دارم میرم وقتی داشتم از سالن در میومدم دیدم داشت بغل حموم نوار بهداشتی شو عوض می‌کرد دیدمش‌ یهو هول شد و دستش رو گذاشت روی پاهاش رفت تو حموم منم یه خنده ریز زدم صدام زد وگفت برو بشین تو خونه چایی بیارم رفتم نشستم دوباره انگار خوشش اومده بود که من دیده بودمش
یه دختر ۸ ساله هم داره)نشستیم به من گفت نمیخوای ازدواج کنی و این داستانا گفتم فعلا نه گفت که یکیو سراغ داره بعدش دوباره پاشد رفت حموم
گفتم کجا میری گفت میرم پیرهنمو بردارم با تیشرت بود بعدش که اومد گفت منو دیدی با اون وضع گفتم آره بعدش خندید رفتیم اتاق که عکسایی که گرفته رو نشونم بده وقتی داشت عکسارو درمی‌آورد کاندوم رو دیدم بغل عکسا سعی نکرد قایمش کنه من که خیلی راست کردم تخت هم بغلمون بود بهم گفت رابطه داشتی تا حالا گفتم نه گفت دوست داری باهم سکس داشته باشیم من یهو هول شدم و یکم خجالت کشیدم گفت کسی نباید با خبر بشه بعد رفتم پیش عکسا دیدم لخت شد بهم گفت میخوام برات بخورم من که خیلی حشری شدم برام ۵ دقیقه ساک زد خیلی حرفه ای بود رو تخت خوابید یدونه بهم کاندوم داد گفت بکن خوابیدم روش و یکم ازش لب گرفتم یه ذره روم باز شد و خجالت رو گذاشتم کنار بعدش کاندوم رو گذاشتم و حدود ۱۰ دقیقه از کص‌ کردمش خیلی خوب ناله می‌کرد محکم تلمبه میزدم بهش بعدش لرزید و ارضا شد منم ارضا شدم بلند شد یه بوس رمانتیک از لبش کردم و شلوارمو پوشیدم ادامه داستان رو پارت بعدی میذارم…

نوشته: علی اکبر

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.